\v 1 در سالی که عُزّیای پادشاه درگذشت، خداوند را دیدم که بر تختی بلند و رفیع نشسته بود و دامنِ ردایش معبد را پر ساخته بود.
\v 2 بر فراز او سَرافین ایستاده بودند. هر یک از آنها شش بال داشت: با دو بال روی خود را میپوشانید، با دو بال پاهای خود را، و با دو بال نیز پرواز میکرد.
\v 3 هر یک از آنها به دیگری ندا در داده، میگفت:
«قدوس، قدوس، قدوس است خداوندِ لشکرها؛
تمامی زمین از جلال او مملو است.»
\v 4 پایههای آستانه از آوای او که ندا میکرد میلرزید و خانه از دود آکنده بود.
\v 5 پس گفتم: «وای بر من که هلاک شدهام! زیرا که مردی ناپاک لب هستم و در میان قومی ناپاک لب ساکنم، و چشمانم پادشاه، خداوند لشکرها را دیده است!»
\v 6 آنگاه یکی از سَرافین پروازکنان نزد من آمد. او در دست خود اَخگری داشت که با انبُر از مذبح برگرفته بود.
\v 7 با آن دهانم را لمس کرد و گفت: «هان، این لبانت را لمس کرده است؛ تقصیرت رفع شده و گناهت کفاره گشته است.»
\v 8 آنگاه آوای خداوندگار را شنیدم که میگفت: «کِه را بفرستم و کیست که برای ما برود؟» گفتم: «لبیک؛ مرا بفرست!»
\v 9 فرمود: «برو و به این قوم بگو:
«”همچنان بشنوید، اما نفهمید؛
همچنان ببینید، اما درک نکنید.“
\v 10 دل این قوم را سخت ساز،
گوشهایشان را سنگین کن،
و چشمانشان را ببند؛
مبادا با چشمان خود ببینند،
و با گوشهای خود بشنوند،
و با دلهای خویش بفهمند،
و بازگشت کرده، شفا یابند.»
\v 11 آنگاه پرسیدم: «خداوندگارا، تا به کِی؟»
پاسخ آمد:
«تا آنگاه که شهرها ویران گشته، از سَکَنه تهی شوند؛
\v 1 در ایام آحاز، پسر یوتام پسر عُزّیا، پادشاه یهودا، رِصین پادشاه اَرام و فِقَح پسر رِمَلیا پادشاه اسرائیل به اورشلیم برآمدند تا با آن بجنگند، اما نتوانستند بر آن حمله آورند.
\v 2 چون به خاندان داوود خبر رسید که اَرام با اِفرایِم متفق شده است، دل آحاز و دل قومش بلرزید، چنانکه درختان جنگل از باد میلرزند.
\v 3 آنگاه خداوند به اِشعیا گفت: «تو و پسرت شِعاریاشوب به انتهای جوی برکۀ بالایی که به جانب شاهراهِ مزرعۀ رختشویان است، به دیدار آحاز بیرون روید،
\v 4 و به او بگویید: ”مراقب باش، آرام بگیر و مترس! دلت به سبب این دو کُندۀ نیمسوختۀ دودافشان، یعنی به سبب خشم آتشین رِصین و اَرام و پسر رِمَلیا، ضعف به هم نرساند.
\v 5 زیرا اَرام، اِفرایِم و پسر رِمَلیا، به جهت زیان رساندن به تو تدبیر کرده، میگویند:
\v 6 «بیایید بر ضد یهودا برآییم و آن را فتح کرده، برای خود تسخیر نماییم و پسر طَبِئیل را در آن به پادشاهی نصب کنیم،»
\v 7 اما خداوندگارْ یهوه میفرماید:
«چنین نخواهد شد
و این واقع نخواهد گردید.
\v 8 زیرا نهایت قدرت اَرام، دمشق است
و نهایت قدرت دمشق، رِصین.
و در عرض شصت و پنج سال،
اِفرایِم نیز چنان در هم خواهد شکست
که دیگر قومی نخواهد بود.
\v 9 زیرا نهایت قدرت اِفرایِم، سامِرِه است
و نهایت قدرت سامِرِه، پسر رِمَلیا.
اگر در ایمان پایدار نباشید،
استوار باقی نخواهید ماند.»
\v 10 و خداوند بار دیگر آحاز را خطاب کرده، گفت:
\v 11 «از یهوه خدایت نشانهای برای خود طلب کن؛ خواه ژرف به ژرفای هاویه، خواه بلند به بلندی آسمانها.»
\v 12 اما آحاز گفت: «نخواهم طلبید و خداوند را نخواهم آزمود.»
\v 13 آنگاه اِشعیا گفت: «پس ای خاندان داوود، این را بشنوید! آیا کافی نیست که انسانها را به ستوه آوردهاید که حال میخواهید خدای مرا نیز به ستوه آورید؟
\v 14 بنابراین خود خداوندگار به شما نشانهای خواهد داد: اینک باکره آبستن شده، پسری خواهد زاد و او را عِمانوئیل نام خواهد نهاد.
\v 15 او خامه و عسل خواهد خورد تا آنگاه که دوری جستن از بدی و اختیار کردن خوبی را بداند.
\v 16 اما پیش از آنکه پسر دوری جُستن از بدی و اختیار کردن خوبی را بداند، سرزمینی که شما از دو پادشاهِ آن هراسانید، متروک خواهد شد.
\v 17 خداوند بر تو و بر قوم تو و بر خاندانت چنان روزهایی خواهد آورد که از زمان جدا شدن اِفرایِم از یهودا تا به حال نیامده باشد، یعنی روزهای پادشاه آشور را.»
\v 18 در آن روز خداوند برای مگسهایی که در انتهای نهرهای مصرند، و نیز برای زنبورهایی که در سرزمین آشورند، صفیر خواهد زد،
\v 19 و آنها جملگی برآمده، در وادیهای پرشیب و شکافِ صخرهها، و بر همۀ خاربوتهها و تمام آبگیرها مأوا خواهند گرفت.
\v 20 در آن روز خداوندگار بهوسیلۀ تیغی که از ماورای نهر اجیر میشود، یعنی بهوسیلۀ پادشاه آشور، موی سر و موی پاها را خواهد تراشید، و ریش هم زدوده خواهد شد.
\v 21 در آن روز، هر کس یک گاو جوان و دو گوسفند زنده نگاه خواهد داشت،
\v 22 و از فراوانی شیری که میدهند، خامه خواهد خورد، زیرا هر که در این سرزمین باقی مانده باشد، خامه و عسل خواهد خورد.
\v 23 در آن روز، هر مکانی که در آن هزار مُو به ارزش هزار مثقال نقره یافت میشد، پر از خار و خَس خواهد بود.
\v 24 مردم با تیر و کمان به آنجا خواهند رفت، زیرا که زمین یکسره از خار و خَس پوشیده خواهد بود.
\v 25 و امّا در خصوص تمامی کوههایی که زمانی بر آن بیل زده میشد، شما از ترس خار و خَس به آنجا پا نخواهید نهاد، بلکه در آنجا چارپایان رها خواهند شد و گوسفندان آن را پایمال خواهند کرد.
\v 1 آنگاه خداوند مرا گفت: «لوحی بزرگ برگیر و با قلمی معمولی بر آن بنویس، ’مَهیرشَلالهاشبَز.‘
\v 2 و من شهود امین یعنی اوریای کاهن و زکریا فرزند یِبِرِکیا را به جهت خود برای شهادت میگیرم.»
\v 3 و من با نبیه همبستر شدم، و او آبستن شده پسری بزاد. و خداوند به من گفت: «او را ’مَهیرشَلالهاشبَز‘ بنام.
\v 4 زیرا پیش از آنکه کودک بتواند ’پدرم‘ و ’مادرم‘ بگوید، ثروت دمشق و غنائم سامِرِه را نزد پادشاه آشور به تاراج خواهند برد.»
\v 5 و خداوند بار دیگر مرا خطاب کرده، گفت:
\v 6 «از آنجا که این قوم آبهای شیلواَخ را که به ملایمت روانند رد کردهاند، و از رِصین و پسر رِمَلیا شادمانند،
\v 7 پس هان خداوندگار، آبهای نیرومند و فراوان نهر، یعنی پادشاه آشور را با تمامی شکوهش، بر آنها خواهد آورد. و آن بر تمامی آبراههای خود طغیان کرده، تمامی کنارههایش را خواهد پوشانید،
\v 8 و به جانب یهودا پیشروی خواهد کرد و سیلان کرده، تا به گردن خواهد رسید، و بالهای گشودهاش تمامی پهنۀ سرزمین تو را، ای عِمانوئیل، پر خواهد ساخت.»
\v 9 ای قومها، گرد هم آیید و در هم بشکنید!
ای تمامی سرزمینهای دور، گوش فرا دهید!
سِلاح برگیرید و در هم بشکنید!
سِلاح برگیرید و در هم بشکنید!
\v 10 با هم مشورت کنید، اما باطل خواهد شد!
سخنها گویید، اما استوار نخواهد شد!
زیرا خدا با ماست.
\v 11 براستی خداوند در حالی که دست نیرومندش بر من بود، با من سخن گفت و مرا هشدار داد که از راه این مردمان پیروی نکنم. و گفت:
\v 12 «هرآنچه را این قوم دسیسه میخوانند، شما دسیسه مخوانید؛ از آنچه آنان میترسند، شما مترسید، و در هراس مباشید.
\v 13 آن که باید مقدس شمارید، خداوند لشکرها است؛ اوست که باید از او بترسید، و اوست که باید از او در هراس باشید.
\v 14 او برای شما مکان مقدس خواهد بود، اما برای هر دو خاندان اسرائیل، سنگی که سبب لغزش شود و صخرهای که موجب سقوط گردد، و برای ساکنان اورشلیم دام و تله خواهد بود.
\v 15 بسیاری از آن لغزش خواهند خورد؛ خواهند افتاد و صدمه خواهند دید، و به دام افتاده، گرفتار خواهند شد.»
\v 16 شهادت را به هم بپیچ، و شریعت را در میان شاگردانم مُهر و موم کن.
\v 17 من برای خداوند، که روی خود را از خاندان یعقوب پوشانیده است، انتظار خواهم کشید، و بر او امید خواهم بست.
\v 18 اینک من و فرزندانی که خداوند به من داده است، از جانب خداوند لشکرها که در کوه صَهیون ساکن است، به جهت اسرائیل نشانه و علامت هستیم.
\v 19 پس چون شما را گویند: «از احضارکنندگان ارواح و جادوگرانی که جیک جیک میکنند و وِرد میخوانند، سؤال کنید،» آیا قوم نباید از خدای خود سؤال کنند؟ آیا برای زندگان باید از مردگان سؤال کرد؟
\v 20 به شریعت و به شهادت روی نمایید! اگر مطابق این کلام سخن نگویند، ایشان را طَلیعهای نیست.
\v 21 آنان گرسنه و در سختی بسیار در زمین خواهند گشت. هنگامی که گرسنه شوند، خشمگینانه به بالا خواهند نگریست و پادشاه و خدایشان را لعن خواهند کرد.
\v 22 و به زمین نظر خواهند کرد و اینک تنگی و تاریکی و ظلمتِ اندوه خواهد بود، و به تاریکی غلیظ افکنده خواهند شد.
\v 1 اما برای آن که در اندوه بود، دیگر ظلمت نخواهد بود. او در گذشته سرزمین زِبولون و نَفتالی را خوار ساخت، اما در زمان آینده، راه دریا، سرزمین فراسوی اردن، و جَلیلِ ملتها را جلال خواهد بخشید.
\v 2 مردمی که در تاریکی گام برمیداشتند،
نوری عظیم دیدند؛
و بر آنان که در سرزمینِ ظلمتِ غلیظ ساکن بودند،
نوری تابید.
\v 3 تو قوم را پُرشمار ساختی
و شادی ایشان را افزون گردانیدی.
در حضور تو شادی خواهند کرد،
همچون شادمانیِ وقت درو
و مانند کسانی که هنگام تقسیم غنائم شادی میکنند.
\v 4 زیرا تو مانند روز شکست مِدیان،
یوغی را که حمل میکرد
و عصایی را که برای پشتش بود
یعنی چوبِ زنندگانِ او را شکستی.
\v 5 زیرا هر چکمۀ جنگاوران در غوغای کارزار،
و هر جامۀ آغشته به خون،
چون هیزمِ آتش سوزانده خواهد شد.
\v 6 زیرا که برای ما کودکی زاده
و پسری به ما بخشیده شد؛
سلطنت بر دوش او خواهد بود
و او ’مشاور شگفتانگیز‘ و ’خدای قدیر‘
و ’پدر سرمدی‘ و ’سَرور صلح‘ خوانده خواهد شد.
\v 7 افزونی فرمانروایی و صلح او را پایانی نخواهد بود،
و او بر تخت داوود و بر قلمرو او حکمرانی خواهد کرد،
و آن را به انصاف و عدالت، از حال تا به ابد،
استوار خواهد ساخت و پایدار نگاه خواهد داشت.
غیرت خداوند لشکرها
این را به انجام خواهد رسانید.
\v 8 خداوندگار بر ضد یعقوب کلامی فرستاده است،
که بر اسرائیل واقع خواهد شد.
\v 9 تمامی قوم آن را خواهند دانست،
یعنی اِفرایِم و ساکنان سامِرِه
که با غرور و با تکبر دل میگویند:
\v 10 «خشتها فرو افتاده است،
ولی با سنگهای تراشیده از نو بنا خواهیم کرد.
درختان انجیر قطع گردیدهاند،
ولی سروهای آزاد به جای آنها خواهیم کاشت.»
\v 11 از این رو خداوند دشمنان رِصین را بر ضد آنان برمیافرازد،
و خصمان ایشان را برمیانگیزد.
\v 12 اَرامیان از شرق و فلسطینیان از غرب،
بنیاسرائیل را با دهانی گشاده فرو میبلعند؛
با این همه، خشم او هنوز برگردانیده نشده،
و دست او همچنان دراز است.
\v 13 اما قوم نزد آن که ایشان را زده، بازگشت نکردهاند،
و خداوندِ لشکرها را نجُستهاند.
\v 14 پس خداوند در یک روز هم سَر و هم دُم را از اسرائیل خواهد برید،
و هم نخل و هم نی را در یک روز قطع خواهد کرد.
\v 15 مشایخ و اشراف ’سَر‘ هستند،
و انبیایی که تعلیم دروغ میدهند، ’دُم‘.
\v 16 راهنمایان این قوم آنان را گمراه میسازند،
و پیروان ایشان سرگردان میشوند.
\v 17 از این رو خداوند از جوانان ایشان خشنود نیست،
و بر یتیمان و بیوهزنانشان رحم نخواهد کرد،
زیرا که جملگی خدانشناس و شریرند،
و هر دهانی به قباحت سخن میگوید.
با این همه، خشم او هنوز برگردانیده نشده،
و دست او همچنان دراز است.
\v 18 زیرا که شرارت همچون آتش میسوزاند
و خار و خَس را فرو میبلعد؛
بوتههای جنگل را مشتعل میسازد،
و آنها در ستونی از دود، پیچان بالا میروند.
\v 19 از خشم خداوند لشکرها زمین سوخته میشود،
و مردمان چون هیزم برای آتشند؛
کسی بر دیگری رحم نمیکند.
\v 20 در جانب راست فرو میبلعند،
اما باز گرسنهاند؛
در جانب چپ میخورند،
اما سیر نمیشوند؛
هر کس گوشت فرزند خود را خواهد خورد!
\v 21 مَنَسی اِفرایِم را فرو میبلعد و اِفرایِم مَنَسی را،
\v 8 زیرا میگوید: «آیا سرداران من جملگی پادشاهان نیستند؟
\v 9 آیا کَلنو همچون کَرکِمیش نیست،
و نه حَمات همچون اَرفاد؟
آیا سامِرِه مانند دمشق نیست؟
\v 10 چنانکه دست من بر ممالکِ بتهای بیارزش استیلا یافت،
ممالکی که بتهای تراشیدۀ آنها از بتهای اورشلیم و سامِرِه بزرگتر بودند،
\v 11 آری، چنانکه با سامِرِه و بتهای بیارزش آن عمل کردم،
آیا با اورشلیم و بتهایش عمل نکنم؟»
\v 12 پس چون خداوندگار کار خویش را به تمامی با کوه صَهیون و اورشلیم به پایان بَرَد، پادشاه آشور را به سبب تکبر دلش و غروری که از چشمان او میبارد، مجازات خواهد کرد.
\v 13 زیرا میگوید:
«به قوّت دست خود و به حکمت خویش چنین کردم،
زیرا که فهیم هستم.
مرزهای قومها را تغییر دادم،
و خزائن ایشان را غارت کردم؛
همچون پهلوانی تختنشینان را به زیر افکندم.
\v 14 چنانکه کسی دست خود را به آشیانهای دراز میکند،
همچنان دست من به دولت ممالک رسیده است؛
چنانکه کسی تخمهای متروک را برمیچیند،
من نیز تمامی ممالک زمین را برچیدم؛
و کسی نیست که بالی بجنباند،
یا دهان بگشاید و جیک بزند.»
\v 15 آیا تَبَر بر کسی که آن را به کار میبرد فخر میفروشد،
یا اره خود را بر کسی که آن را میکِشد برمیافرازد؟
که گویی عصا او را که آن را به دست گرفته، بلند کند،
یا چوبدستی او را که چوب نیست، حرکت دهد!
\v 16 بنابراین خداوندگار، خداوندِ لشکرها،
بر جنگاوران تنومند او بیماری جانکاه خواهد فرستاد،
و زیر جلال و شوکت او
آتشی چون شعلۀ فروزان افروخته خواهد شد.
\v 17 نور اسرائیل آتشی خواهد شد،
و قدوس اسرائیل شعلهای،
که خار و خَسَش را در یک روز
سوزانده، به کام در خواهد کشید؛
\v 18 شکوه جنگل و مزارع حاصلخیزش،
همچون تحلیل رفتن شخص بیمار،
در جسم و در روح نابود خواهد شد؛
\v 19 و باقیماندگان درختان جنگلش چنان کمشمار خواهند بود
که حتی کودکی آنها را مرقوم تواند داشت.
\v 20 در آن روز باقیماندگان اسرائیل
و بازماندگان خاندان یعقوب،
دیگر بر آن که ایشان را زده است
توکل نخواهند کرد،
بلکه بر یهوه، قدوسِ اسرائیل
خالصانه توکل خواهند نمود.
\v 21 و باقیماندگانی، یعنی باقیماندگان یعقوب،
به سوی خدای قدیر بازگشت خواهند کرد.
\v 22 زیرا هرچند قوم تو، ای اسرائیل، مانند شنهای دریا باشند،
و طفلِ از شیر گرفتهشده، دست در لانۀ افعی فرو خواهد برد.
\v 9 در تمامی کوه مقدس من
هیچ آسیب و ویرانی نخواهد بود،
زیرا چنانکه آبها دریا را میپوشاند،
جهان از شناخت خداوند پر خواهد شد.
\v 10 در آن روز، ریشۀ یَسا همچون عَلَمی برای قومها بر پا خواهد شد؛ و ملتها به او روی خواهند آورد، و استراحتگاه او پرجلال خواهد بود.
\v 11 در آن روز، خداوندگار دیگر بار دست خود را دراز خواهد کرد تا باقیماندگان قوم خویش را از آشور و مصر و فَتروس و کوش، و از عیلام و شِنعار و حَمات، و از سواحل دریاها باز آورَد.
\v 12 آری، او برای قومها عَلَمی بر خواهد افراشت
و راندهشدگانِ اسرائیل را گرد خواهد آورد،
و پراکندگان یهودا را از چهارگوشۀ جهان جمع خواهد کرد.
\v 13 حسد اِفرایِم از میان خواهد رفت،
و آنان که در یهودا دشمنی میورزند، منقطع خواهند شد.
آری، اِفرایِم دیگر به یهودا حسد نخواهد برد،
و یهودا با اِفرایِم دشمنی نخواهد کرد.
\v 14 بلکه بر دامنههای فلسطینیان در غرب فرود خواهند آمد،
و با هم بنیمشرق را غارت خواهند کرد.
دست خویش را بر اَدوم و موآب دراز خواهند کرد،
و عَمّونیان از ایشان فرمان خواهند برد.
\v 15 خداوند زبانۀ دریای مصر را بهکلّ نابود خواهد کرد،
\v 1 زیرا خداوند بر یعقوب رحم خواهد کرد. او دیگر بار اسرائیل را برگزیده، ایشان را در زمینشان قرار خواهد بخشید. غریبان بدیشان پیوسته، خود را به خاندان یعقوب خواهند چسبانید.
\v 2 قومها ایشان را برگرفته، به مکان خودشان خواهند آورد، و خاندان اسرائیل آنان را در زمین خداوند همچون غلام و کنیز به مِلکیت در خواهند آورد. ایشان اسیرکنندگان خود را اسیر خواهند ساخت، و بر آنان که بر ایشان ستم روا داشتند، حکم خواهند راند.
\v 3 در آن روز که خداوند تو را از درد و پریشانی و بندگیِ طاقتفرسا که بر تو مینهادند راحتی بخشد،
\v 4 به طعنه دربارۀ پادشاه بابِل خواهی گفت:
«چگونه آن ظالم از میان رفت،
و وقاحت او به پایان رسید!
\v 5 خداوند عصای شریران
و چوگان حاکمان را شکسته است؛
\v 6 که خشمگینانه قومها را بیوقفه میزدند،
و غضبناکانه با آزارِ بیامان بر امتها حکم میراندند.
\v 7 زمین سراسر آسوده و آرام است،
و مردم به آواز بلند میسرایند.
\v 8 صنوبرها و سروهای آزاد لبنان
از تو به وجد آمده، میگویند:
”از زمانی که تو پست شدی،
هیچ چوببُری به بریدن ما نیامده است.“
\v 9 هاویه در پایین به جنبش درآمده است
تا چون بیایی به استقبالت بشتابَد.
ارواحِ مردگان را برای خوشامدگویی تو بیدار میسازد،
جملۀ آنان را که رؤسای زمین بودند؛
آنان را که پادشاهان قومها بودند،
جملگی از تختهایشان به پا میدارد.
\v 10 آنان همگی خطاب به تو خواهند گفت:
”تو نیز چون ما ضعیف گشتهای!
تو نیز مانند ما شدهای!“
\v 11 شوکت تو و نوای چنگهایت،
به هاویه فرود آورده شده است.
زیرانداز تو حشراتند،
و رویاندازت کرمها.
\v 12 «ای ستاره صبح، ای پسر فجر،
چگونه از آسمان فرو افتادهای!
ای که ملتها را ذلیل میساختی،
چگونه خود بر زمین افکنده شدهای!
\v 13 در دل خود میگفتی:
”به آسمان صعود خواهم کرد،
و تخت خود را فراتر از ستارگان خدا خواهم افراشت؛
بر کوهِ اجتماع جلوس خواهم کرد،
بر بلندترین نقطۀ کوه مقدس؛
\v 14 به فراز بلندیهای ابرها صعود خواهم کرد،
و خود را مانند آن متعال خواهم ساخت.“
\v 15 اما به هاویه پایین آورده شدی،
و به اعماق گودال فرود آمدی.
\v 16 آنان که تو را بینند بر تو خیره خواهند نگریست،
و دربارهات چنین خواهند اندیشید:
”آیا این همان است که جهان را به لرزه درمیآورد،
و ممالک را میجنبانید؟
\v 17 همان که دنیا را به بیابان بَرَهوت بدل کرده
و شهرهایش را منهدم ساخته بود،
و اسیران خویش را از بازگشت به خانههایشان بازمیداشت؟“
\v 18 پادشاهانِ قومها جملگی در شکوه و جلال
هر یک در قبر خویش میخسبند،
\v 19 اما تو چون شاخهای منفور
و لاشهای لگدمالشده هستی!
از قبر خود بیرون افکنده
و به کُشتگان پوشانده شدهای،
کشتگانی که به شمشیر دریده شده،
و تا به سنگهای گودال فرو رفتهاند.
\v 20 همچون شاهان به خاک سپرده نخواهی شد،
زیرا سرزمینت را ویران کردهای،
و قوم خویش را کشتهای.
«از فرزندان شریران هرگز یاد نخواهد شد؛
\v 21 پس برای پسرانش کشتارگاهی مهیا سازید،
به سبب تقصیر پدران ایشان،
مبادا برخیزند و جهان را به تصرف درآورند،
و زمین را از شهرها پر سازند.»
\v 22 خداوند لشکرها میفرماید: «من بر ضد ایشان بر خواهم خاست، و نام و باقیماندگان و نسل و اخلاف را از بابِل منقطع خواهم ساخت؛» این است فرمودۀ خداوند.
\v 23 خداوند لشکرها میفرماید: «من آن را از آنِ جغدان ساخته، به باتلاقها بدل خواهم کرد و به جاروبِ ویرانی خواهم رُفت.»
\v 24 خداوند لشکرها چنین قسم خورده است:
«بهیقین آنچه قصد کردهام واقع خواهد شد،
و آنچه تدبیر نمودهام عملی خواهد گردید:
\v 25 آشور را در سرزمین خود در هم خواهم کوفت،
و او را بر کوههایم لگدمال خواهم کرد.
یوغ او از ایشان رخت بر خواهد بست،
و بار او از دوششان برداشته خواهد شد.»
\v 26 این است تدبیری که برای تمامی جهان اندیشیده شده است،
و این است دستی که بر تمامی قومها دراز شده است.
\v 27 زیرا خداوند لشکرها تدبیر کرده است،
پس کیست که آن را باطل سازد؟
دست اوست که دراز شده است،
پس کیست که آن را برگردانَد؟
\v 28 در سالی که آحاز پادشاه مرد، این وحی نازل شد:
\v 29 ای همۀ شما فلسطینیان،
شادی مکنید از اینکه چوبی که شما را میزد، شکسته است؛
\v 4 بگذارید راندهشدگانِ موآب در میان شما غربت گزینند؛
ایشان را از چشمان آن هلاککننده مخفیگاه باشید!»
بهیقین ستمگر محو خواهد شد،
هلاکت پایان خواهد پذیرفت،
و پایمالکننده از زمین برچیده خواهد گشت.
\v 5 آنگاه تختی به محبت بر پا خواهد شد،
و بر آن کسی با وفاداری در خیمۀ داوود جلوس خواهد کرد
که داوری کند و انصاف را بجوید و عدالت را بشتاباند.
\v 6 از غرور موآب شنیدهایم
که براستی چه مغرور است!
از وقاحت و غرور و تکبر او شنیدهایم!
فخرِ او را اساسی نیست.
\v 7 پس موآب برای موآب شیون کند!
همگی آنان شیون کنند!
برای نانهای کشمشی ’قیرحارِسِت‘
در کمال درماندگی ناله کنید!
\v 8 زیرا که مزارع ’حِشبون‘ خشکیده،
و تاکستانهای ’سِبمَه‘ پژمرده شده است.
سروران قومها تاکهایش را شکستهاند،
تاکهایی را که تا به ’یَعزیر‘ میرسید،
و تا به بیابان پراکنده بود؛
جوانههایش در همه جا گسترده بود،
و از دریا نیز میگذشت!
\v 9 از این رو من نیز با گریۀ ’یَعزیر‘
بر تاکستانهای ’سِبمَه‘ خواهم گریست.
ای ’حِشبون‘ و ای ’اِلِعالِه‘،
من شما را به اشکهایم سیراب خواهم کرد،
زیرا که از محصول میوه و حصاد غَلۀ شما،
گلبانگ رخت بر بسته است.
\v 10 شادی و سُرور از باغ و بُستان برچیده شده،
و در تاکستانها نه کسی سرود میخواند، نه کسی بانگ درمیدهد؛
دیگر کسی انگور در چَرخُشتها به پای نمیافشرد،
و من فریاد شادی را خاموش ساختهام.
\v 11 از این رو، احشای من همچون بربط برای موآب مینالد،
و اعماق وجودم، برای ’قیرحارِس‘.
\v 12 آنگاه که موآب حضور یابد،
و خود را در مکان بلند خسته سازد،
آنگاه که برای دعا به عبادتگاه خویش بیاید،
کامیاب نخواهد شد.
\v 13 این است کلامی که خداوند در گذشته دربارۀ موآب گفت.
\v 14 اما اکنون خداوند میگوید: «در عرض سه سال، بر حسب سالهای کارگر روزمزد، جلال موآب با وجود جمعیت انبوهش، محقّر خواهد شد، و باقیماندگانش اندک و ناتوان خواهند بود.»
\v 5 همچون زمانی خواهد بود که دروگر غَله را گرد میآورَد،
و خوشهها را به دستان خویش میدِرَوَد؛
مانند زمان خوشهچینی در وادی رِفائیم.
\v 6 همچون روزی که درخت زیتون را میتکانند،
دانههایی چند بر آن باقی خواهد ماند؛
دو یا سه دانه زیتون بر بالاترین شاخهها،
چهار یا پنج دانه بر شاخههای پربار؛
این است فرمودۀ یهوه، خدای اسرائیل.
\v 7 در آن روز انسان به آفریدگار خود خواهد نگریست، و به جانب قدوس اسرائیل نظر خواهد کرد.
\v 8 او دیگر به مذبحهایی که به دست خود ساخته است نخواهد نگریست، و به اَشیرَهها و مذبحهای بُخور که به انگشتان خود ساخته است، نظر نخواهد افکند.
\v 9 در آن روز شهرهای مستحکم ایشان مانند اماکن متروک در درختستانهای اَموریان خواهد بود که آنها را به سبب بنیاسرائیل وانهادند. آری، آنها یکسره ویرانهای خواهند بود.
\v 10 زیرا که تو خدای نجات خویش را از یاد بردهای
و صخرۀ پناهگاه خویش را به یاد نمیآوری.
پس هرچند نهالهای دلپذیر غَرس کنی
و موهای بیگانگان را بکاری،
\v 11 و هرچند در همان روز که آنها را غرسمیکنی، نمُوِشان دهی،
و همان صبح که آنها را میکاری، به شکوفهشان آوری،
\v 7 پس در آن هنگام، قومی بلندقامت و بیمو که دور و نزدیک از آنان در هراسند، قومی که زورآورند و مظفر، و سرزمینشان منقسم به نهرهاست، برای خداوندِ لشکرها هدایا خواهند آورد. و این هدایا به کوه صَهیون، یعنی به مکانی که نام خداوند لشکرها بر آن است، آورده خواهد شد.
از بتهای بیارزش و ارواح مردگان مشورت خواهند خواست،
از احضارکنندگان ارواح و فالگیران.
\v 4 من مصریان را به اربابی ستمگر تسلیم خواهم کرد،
و پادشاهی بیرحم بر آنان حکم خواهد راند،»
این است فرمودۀ خداوندگار، خداوند لشکرها.
\v 5 آبهای نیل خشک خواهد شد،
و بسترِ رود از فرط خشکی تَرَک خواهد خورد.
\v 6 نهرها متعفن خواهد شد،
و جویبارهای مصر رو به کاستی نهاده، خشک خواهد گردید،
و نی و بوریا پژمرده خواهد شد.
\v 7 گیاهان کنارۀ نیل،
تا به دهانۀ رود،
و کشتزارهای جوار آن
همگی خشک شده و از باد رانده گشته، نابود خواهند شد.
\v 8 ماهیگیران و همۀ آنانی که قلاب در نیل میافکنند
ماتم و شیون خواهند کرد،
و آنان که تور در آبها میگسترند،
به حسرت خواهند نشست.
\v 9 آنها که با کتانِ شانهزده کار میکنند
خجل خواهند شد،
و آنها که پارچههای سفید میریسند نومید خواهند گشت.
\v 10 بافندگان دلسرد
و کارگران مزدبگیر دلمرده خواهند شد.
\v 11 براستی که صاحبمنصبان ’صوعَن‘ جملگی نادانند،
و مشاوران خردمندِ فرعون مشورت ابلهانه میدهند.
پس چگونه به فرعون میگویید:
«من از جملۀ حکمایم
و از سُلالۀ پادشاهان قدیم»؟
\v 12 مردان حکیم تو اکنون کجایند
تا تو را بگویند
که خداوند لشکرها
بر ضد مصر چه تدبیر کرده است.
\v 13 بزرگان ’صوعَن‘ جاهل گشتهاند
و رؤسای مِمفیس فریب خوردهاند؛
سرکَردِگانِ قبایلِ مصر به گمراهیاش کشاندهاند!
\v 14 خداوند روح سرگیجه در اندرونشان ریخته است،
و آنان مصریان را در همۀ کارهایشان گمراه میسازند؛
ایشان همچو مستانی گشتهاند
که در قِی خود افتان و خیزان میروند.
\v 15 نه سَر و نه دُم،
نه نخل و نه نِی،
برای مصر هیچ نتوانند کرد.
\v 16 در آن روز مصریان مانند زنان خواهند بود. آنان از حرکت دستی که خداوند لشکرها بر ضد ایشان به حرکت درمیآورد، بر خود خواهند لرزید.
\v 17 سرزمین یهودا موجب وحشت مصر خواهد شد؛ و بهخاطر تدبیری که خداوند لشکرها بر ضد ایشان اندیشیده است، هر که نام یهودا را بشنود لرزه بر اندامش خواهد افتاد.
\v 18 در آن روز پنج شهر در مصر به زبان کنعانیان سخن خواهند گفت، و برای خداوند لشکرها سوگند وفاداری یاد خواهند کرد. و یکی از این شهرها، شهر آفتاب خوانده خواهد شد.
\v 19 در آن روز در قلب سرزمین مصر مذبحی برای خداوند بر پا خواهد شد و در مرز آن ستون یادبودی برای خداوند خواهد بود،
\v 20 و آن نشانه و شهادتی برای خداوند لشکرها در سرزمین مصر خواهد بود. پس آنگاه که ایشان از دست ستمکنندگان خویش به درگاه خداوند فریاد برآورند، او نجاتدهنده و مدافعی برای ایشان خواهد فرستاد و رهاییشان خواهد داد.
\v 21 پس خداوند خود را بر مصریان خواهد شناسانید، و ایشان در آن روز خداوند را خواهند شناخت. آنان او را با قربانیها و هدایا خواهند پرستید، و برای خداوند نذر کرده، به آن وفا خواهند نمود.
\v 22 خداوند مصریان را خواهد زد؛ او آنان را خواهد زد و سپس شفا خواهد داد. آنان به سوی خداوند بازگشت خواهند کرد، و او فریادِ التماس ایشان را خواهد شنید و شفایشان خواهد داد.
\v 23 در آن روز شاهراهی از مصر به آشور خواهد بود. آشوریان به مصر و مصریان به آشور خواهند رفت، و مصریان با آشوریان عبادت خواهند کرد.
\v 24 و در آن روز، اسرائیل متحد سوّم با مصر و آشور خواهد شد، و این سه در جهان مایۀ برکت خواهند بود.
\v 25 و خداوندِ لشکرها ایشان را برکت داده، خواهد گفت: «قوم من مصر، و صنعت دستم آشور، و میراثم اسرائیل مبارک باشند.»
\v 1 در سالی که سردارِ اعظم، که از سوی سَرگُن پادشاه آشور فرستاده شده بود، به اَشدود آمد و با آن جنگ کرده، تسخیرش کرد،
\v 2 در آن زمان خداوند با اِشعیا فرزند آموص سخن گفت و بدو فرمود: «برو، پَلاس از کمر و پایافزار از پاهایت بیرون کن!» پس اِشعیا چنین کرد و عریان و پابرهنه راه میرفت.
\v 3 آنگاه خداوند فرمود: «چنانکه خادم من اِشعیا سه سال عریان و پابرهنه راه رفته است تا نشانه و علامتی بر ضد مصر و کوش باشد،
\v 4 به همینگونه پادشاه آشور اسیران مصر و تبعیدیان کوش را، از پیر و جوان، پابرهنه و عریان و برهنهباسَن خواهد برد تا مایۀ شرمساری برای مصر باشد.
\v 5 و ایشان به سبب کوش که امید ایشان و مصر که فخر ایشان است، پریشان و شرمسار خواهند شد.
\v 6 ساکنان این ساحل در آن روز خواهند گفت: ”بنگرید بر سر امید ما که به جهت اعانت و رهایی از دست پادشاه آشور بدان گریختیم، چه آمده است! پس حال چگونه توانیم گریخت؟“»
\v 5 زیرا که خداوندگار، خداوند لشکرها را روزی است:
روز غوغا و لگدمال شدن و پریشانحالی
در وادی رؤیا.
روز فرو ریختن دیوارها،
روز فریاد کمک برآوردن نزد کوهها.
\v 6 عیلام ترکِش برگرفته،
با ارابهرانان و سوارانش،
و ’قیر‘ سپرْ برهنه ساخته است.
\v 7 بهترین وادیهایت از ارابهها پر گشته،
و سواران نزد دروازههایت صفآرایی کردهاند؛
\v 8 او پوشش دفاعی یهودا را برگرفته است.
در آن روز شما به اسلحۀ کاخ جنگل نظر کردید
\v 9 و دیدید که در شهرِ داوود رخنهها بسیار است. شما در حوض پایینی آب گرد آوردید
\v 10 و عمارتهای اورشلیم را شمردید و خانهها به جهت مستحکم کردن حصار شهر ویران کردید.
\v 11 بین دو دیوار، مخزنی برای آب حوض قدیمی ساختید، اما به سازندۀ اورشلیم نظر نیفکندید و به کسی که از دیرباز آن را بنا کرد، توجه نکردید.
\v 12 خداوندگار، خداوند لشکرها،
در آن روز شما را خواند
تا بگریید و شیون کنید،
و موهای خویش بر کَنید و پلاس بپوشید.
\v 13 اما حال ببینید چه جشن و سُروری بر پاست!
گاو و گوسفند ذبح میکنید،
گوشت میخورید و شراب مینوشید!
میگویید: «بیایید بخوریم و بنوشیم،
زیرا فردا میمیریم.»
\v 14 پس خداوند لشکرها این را در گوش من منکشف کرده است: «این گناه تا روز مرگتان نیز کفاره نخواهد شد.» آری، این است فرمودۀ خداوندگار، خداوند لشکرها.
\v 15 خداوندگار، خداوند لشکرها چنین میفرماید: «نزد این مباشر، یعنی نزد شِبنا ناظر کاخ سلطنتی برو و به او بگو:
\v 16 تو را در اینجا چه کار است و چه کسی به تو اجازه داده است در این مکان از برای خود قبری بتراشی؟ که در این جایگاه بلند برای خود آرامگاه بسازی و مسکنی از برای خویش در صخره بتراشی؟
\v 17 «هان، ای مرد زورآور، خداوند تو را بهشدت به جایی دور پرتاب خواهد کرد. او تو را محکم خواهد گرفت
\v 18 و دُور خواهد چرخانید و همچون گویی به سرزمینی پهناور خواهد افکند. تو در آن سرزمین خواهی مرد، و ارابههای پرشکوهت در همانجا رها خواهد شد؛ ای که مایۀ ننگ خانۀ سرورت هستی!
\v 19 من تو را از مقامت خَلع خواهم کرد، و تو از منصبت به زیر افکنده خواهی شد.
\v 20 «در آن روز، من خادم خویش اِلیاقیم، فرزند حِلقیا، را فرا خواهم خواند
\v 21 و پیراهن تو را به او پوشانیده، شالِ تو را بر کمرش خواهم بست و اقتدار تو را بدو خواهم بخشید. و او ساکنان اورشلیم و خاندان یهودا را پدر خواهد بود.
\v 22 من کلید خانۀ داوود را بر دوش او خواهم نهاد. آنچه او بگشاید کسی نتواند بست، و آنچه او ببندد کسی نتواند گشود.
\v 23 من او را مانند میخ در جایی محکم خواهم کوبید، و او کرسی جلال برای خاندان پدرش خواهد بود.
\v 24 تمامی جلال خاندانش را از فرزندان و نونهالان گرفته تا تمامی ظروف کوچک، از کاسهها تا همۀ تُنگها، بر او خواهند آویخت.
\v 25 خداوند لشکرها میفرماید: در آن روز، آن میخ که در مکانی محکم کوبیده شده بود، از جای خود به در خواهد آمد و خُرد شده، خواهد افتاد؛ و باری که بر آن آویخته بود، تلف خواهد شد.» آری، خداوند چنین فرموده است.
\v 13 سرزمین کَلدانیان را بنگر! قومی را که اکنون به هیچ محسوب نمیشوند! آشوریان آن را به جهت وحوش صحرا بنیان نهادند. ایشان آن را با مَنجَنیقها محاصره کرده، کاخهایش را لخت کردند و آن را به ویرانهای بدل ساختند.
\v 14 پس ای کشتیهای تَرشیش شیون کنید،
زیرا قَلعۀ شما نابود شده است.
\v 15 در آن زمان صور بهمدت هفتاد سال، که طول عمر یک پادشاه است، فراموش خواهد شد. و پس از آن هفتاد سال، بر صور همان خواهد رفت که در سرود فاحشه سراییدهاند:
\v 16 «ای فاحشه که از یاد رفتهای،
چنگی برگیر و در شهر بگرد.
نیکو بنواز و آوازهای بسیار بخوان،
تا به یاد آورده شوی!»
\v 17 در پایان هفتاد سال، خداوند به سراغ صور خواهد آمد. صور همچون فاحشهای نزد اجرتدهندگانش باز خواهد گشت و دیگر بار خود را به تمامی پادشاهان روی زمین خواهد فروخت.
\v 18 اما سود و اجرت او در خزائن وی انباشته و ذخیره نخواهد شد، بلکه وقف خداوند خواهد گردید. آری، سود او از آنِ کسانی خواهد شد که در حضور خدا ساکنند، تا سیر بخورند و جامههای فاخر بپوشند.
به دَمِ سخت خویش او را در روزِ باد شرقی بیرون راندی.
\v 9 پس تقصیر یعقوب بدینسان کفاره خواهد شد،
و ثمرۀ کاملِ زدوده شدنِ گناه او این خواهد بود
که چون تمامی سنگهای مذبح را
همچون سنگ آهک تکهتکه کند،
اَشیرَهها و مذبحهای بخور دیگر بر پا نخواهد ماند.
\v 10 زیرا آن شهرِ مستحکم تنها مانده است،
همچون اردوگاهی متروک و واگذاشته شده چون بیابان.
آنجا گوسالهها میچَرَند،
و آنجا به خواب میروند،
و شاخههایش را تباه میسازند.
\v 11 وقتی شاخههایش خشک است آنها را خواهند شکست،
و زنان آمده، با آنها آتش خواهند افروخت.
زیرا که این قوم بیفهم است.
پس صانعِ ایشان بر ایشان رحم نخواهد کرد،
و آن که ایشان را بسرشت بر آنان نظر لطف نخواهد افکند.
\v 12 در آن روز، خداوند از رود فُرات تا وادی مصر خرمن کوفته، شما را، ای بنیاسرائیل، یک به یک جمع خواهد کرد.
\v 13 و در آن روز شیپوری عظیم به صدا در خواهد آمد، و آنان که در سرزمین آشور گم گشته بودند و آنان که به مصر رانده شده بودند، خواهند آمد و خداوند را در کوه مقدس، در اورشلیم، خواهند پرستید.
\v 5 اما انبوه دشمنانت همچون ذراتِ غبار خواهند شد،
و خیل ستمکیشان همچون کاهی که رانده شود؛
بهناگاه و در یک آن،
\v 6 خداوند لشکرها به سراغ تو خواهد آمد،
با تُندر و زمینلرزه و غرّش مَهیب،
با تندباد و توفان و آتش فرو بلعنده.
\v 7 انبوه قومهایی که بر ضد اَریئیل به جنگ برخاستهاند،
جملۀ آنان که با او و با قلعۀ وی جنگیده، او را در فشار نهادهاند،
مانند خواب خواهند بود،
و همچون رؤیای شب.
\v 8 مانند شخص گرسنه که در خواب، خویشتن را در حال خوردن میبیند، اما چون بیدار میشود شکمش هنوز خالی است،
و همچون شخص تشنه که در خواب، خویشتن را در حال نوشیدن میبیند، اما چون بیدار میشود، بیحال است و کماکان تشنه،
انبوه تمامی قومهایی که با کوه صَهیون میجنگند چنین خواهند بود.
\v 9 حیرت کنید و متحیر باشید!
کور شوید و نابینا باشید!
مست شوید، اما نه از شراب!
افتان و خیزان باشید، اما نه از مُسکِرات!
\v 10 زیرا خداوند بر شما خوابی سنگین نازل کرده است.
او چشمان شما انبیا را بسته است؛
او سرهای شما رؤیابینندگان را پوشانیده است.
\v 11 تمام این رؤیا برای شما جز کلمات طوماری ممهور نیست. اگر آن را به کسی دهند که خواندن میداند و بگویند: «این را بخوان،» پاسخ خواهد داد: «نمیتوانم، زیرا که مُهر و موم شده است.»
\v 12 یا اگر به کسی داده شود که خواندن نمیداند، و به او بگویند: «این را بخوان،» پاسخ خواهد داد: «خواندن نمیدانم.»
\v 13 خداوندگار میگوید:
«این قوم به دهان خود به من نزدیک میآیند
و به لبهای خویش مرا حرمت مینهند،
اما دلشان از من دور است؛
ترس آنان از من
حُکم آموختۀ بشر است و بس.
\v 14 بنابراین، هان بار دیگر با اعمال عجیب و شگفتانگیز
این قوم را شگفتزده خواهم ساخت.
حکمت حکیمانشان نابود خواهد شد،
و فهم فهیمانشان محو خواهد گشت.»
\v 15 وای بر آنان که تدبیرهای خود را زیرکانه از خداوند پنهان میسازند،
که اعمالشان در تاریکی است و با خود میگویند:
«کیست که ما را ببیند؟
کیست که ما را بشناسد؟»
\v 16 شما همه چیز را وارونه میسازید.
آیا کوزهگر همچون گِل انگاشته شود؟
آیا مصنوع دربارۀ صانع خود بگوید که:
«او مرا نساخته است»؟
یا کوزه دربارۀ کوزهگر بگوید که:
«او را فهمی نیست»؟
\v 17 آیا در اندک زمانی لبنان به بوستان بدل نخواهد شد،
و بوستان، جنگل به شمار نخواهد آمد؟
\v 18 در آن روز، ناشنوایان کلام طومار را خواهند شنید،
و چشمان نابینایان از میان ظلمت و تاریکی خواهد دید.
\v 19 مسکینان بار دیگر در خداوند شادی خواهند کرد،
و آدمیانِ نیازمند در قدوس اسرائیل وجد خواهند نمود.
\v 20 زیرا که ستمکیشان هلاک خواهند شد،
تمسخرگران نابود خواهند گردید،
و شرارتپیشگان منقطع خواهند گشت،
\v 21 آنان که انسانی را به سخنی مجرم میسازند،
برای آن که در محکمه حکم میکند دام میگسترند،
و به ادعای باطلْ حق بیگناه را پایمال میکنند.
\v 22 از این رو خداوند که ابراهیم را فدیه داده است به خاندان یعقوب چنین میگوید:
«یعقوب دیگر شرمسار نخواهد شد
و دیگر رنگ از رخسار نخواهد باخت.
\v 23 زیرا چون ایشان فرزندان خویش را در میان خود ببینند،
که تدبیرهایی را به انجام میرسانند که تدبیرهای من نیست،
پیمانهایی میبندند که از روح من نیست،
و بدینگونه گناه بر گناه میافزایند؛
\v 2 که به جهت فرود شدن به مصر رهسپار میشوند،
بیآنکه از من مشورت بخواهند،
و به حمایت فرعون پناه میبرند،
و زیر سایۀ مصر امنیت میجویند.
\v 3 اما حمایت فرعون مایۀ شرمساریتان خواهد بود
و امنیت در سایۀ مصر، اسباب رسواییتان.
\v 4 زیرا هرچند صاحبمنصبانش در صوعَن هستند
و فرستادگانش به خانیس رسیدهاند،
\v 5 لیکن همه به واسطۀ قومی که فایدهای بدیشان نتواند رسانید
شرمسار خواهند شد،
قومی که نه مددی بدیشان خواهد رسانید و نه فایدهای،
بلکه تنها مایۀ شرمساری و سرافکندگیشان خواهد بود.»
\v 6 وحی دربارۀ حیوانات نِگِب:
از میان دیار تنگی و فشار،
دیار شیران نر و ماده،
و افعیها و مارهای آتشینِ جهنده،
فرستادگانْ ثروت خویش را بر پشت الاغان
و گنجهای خویش بر کوهان شتران حمل میکنند،
و به جانب قومی رهسپارند که فایدهای بدیشان نمیرساند،
\v 7 به جانب مصر که کمکش بیارزش است و بیهوده،
و از این رو او را ’اژدهای بیخاصیت‘ نامیدهام.
\v 8 حال برو و این را برای ایشان بر لوحی بنویس
و بر طوماری بنگار،
تا شهادتی باشد ماندگار،
برای ایام آینده.
\v 9 اینان قومی عِصیانگر و فرزندانی فریبکارند،
فرزندانی که نمیخواهند به شریعت خداوند گوش بسپارند.
\v 10 به انبیا میگویند:
«نبوت نکنید،»
و به رؤیابینندگان میگویند:
«برای ما به حقیقت رؤیا نبینید.
سخنان دلنواز به ما بگویید،
رؤیاهای فریبنده ببینید.
\v 11 از راه منحرف شوید،
طریقت را ترک گویید،
و دیگر با ما از قدوس اسرائیل سخن مگویید.»
\v 12 بنابراین قدوس اسرائیل چنین میگوید:
«چون این پیام را نپذیرفتید
و بر ظلم و فساد اعتماد کرده،
بر آنها تکیه نمودید،
\v 13 پس این گناه برای شما همچون دیواری خواهد بود
شکافخورده و شکمدار،
که در یک آن بهناگاه فرو میریزد؛
\v 14 و ریزش آن بسان در هم شکستن کوزهای خواهد بود
که چنان خرد شود
که تکهای از آن نتوان یافت
تا بِدان زغالی از آتشدان
یا اندک آبی از حوض برگیرند.»
\v 15 زیرا خداوندگارْ یهوه، قدوس اسرائیل چنین میگوید:
«نجات شما در توبه و آسودگی است،
و نیروی شما در آرامی و توکل،
اما نخواستید.
\v 16 گفتید: ”نه! بلکه سوار بر اسبان میگریزیم!“
پس خواهید گریخت.
گفتید: ”سوار بر اسبان تیزرو میرویم!“
پس تعقیبکنندگانتان نیز تیزرو خواهند بود.
\v 17 از تهدید یک تن
هزار خواهند گریخت،
و از تهدید پنج تن
همگی فرار خواهید کرد،
تا آنگاه که چون چوب بیرقی بر کوه
و عَلمی بر تپه بر جا مانید.»
\v 18 اما خداوند منتظر است تا با شما بر حسب فیض عمل کند؛
او برمیخیزد تا بر شما رحمت نماید.
زیرا یهوه خدای عدالت است؛
خوشا به حال همۀ آنان که برای او انتظار میکشند.
\v 19 بهیقین که قومی در صَهیون ساکن خواهند شد، و شما دیگر در اورشلیم نخواهید گریست. بلکه آنگاه که فریاد برآورید، او با شما بر حسب فیض عمل خواهد کرد، و بهمحض شنیدن صدایتان شما را اجابت خواهد نمود.
\v 20 اگرچه خداوندگار تو را نانِ تنگی و آبِ مصیبت دهد، اما رهنمای تو دیگر از نظرت پنهان نخواهد بود، بلکه او را به چشم خود خواهی دید.
\v 21 آنگاه که به چپ یا راست بروی، از پشت سر آوازی خواهی شنید که میگوید: «راه این است؛ در آن گام بردار!»
\v 22 آنگاه تمثالهای تراشیدۀ نقرهپوش و بتهای ریخته شدۀ طلاکوب را نجس خواهی شمرد و آنها را چون جامۀ نجس به دور افکنده، به آنها خواهید گفت: «بیرون شوید!»
\v 23 او بر بذری که در زمین کاشتهای باران خواهد فرستاد، و نانی که از زمین برمیآید غنی و فراوان خواهد بود. در آن روز، گلههایت در مراتع وسیع خواهند چرید،
\v 24 و گاوان و الاغهایت که زمین را شیار میکنند، علوفۀ خوشطعمی را که با کجبیل و شانه افشانده شده است، خواهند خورد.
\v 25 در روز کشتار عظیم، آنگاه که برجها فرو میافتند، بر هر کوه بلند و هر تپۀ مرتفع نهرهای آب جاری خواهد شد.
\v 26 آنگاه که خداوند شکستگی قوم خویش را ببندد و جراحتهایی را که خود وارد آورده شفا دهد، نور ماه همچون نور خورشید خواهد بود و نور آفتاب هفت چندان، مانند روشنایی هفت روز.
\v 27 هان، نام یهوه از دور میآید،
با خشمی آتشین و دودی غلیظ.
لبانش پر از غضب است
و زبانش آتشی است فرو برنده.
\v 28 دَم او بسان نهری است سرشار
که تا به گردن میرسد.
قومها را به غربالِ فنا الک خواهد کرد،
و بر دهان ملتها لگامِ گمراهی خواهد نهاد.
\v 29 و شما را سرودی خواهد بود، بسان سرود شبِ عیدی مقدس؛ و دل شما شادمان خواهد شد، همچون زمانی که قوم با آواز نی به کوه خداوند، آن صخرۀ اسرائیل، رهسپار میگردند.
\v 30 و خداوند آواز مَهیب خود را خواهد شنوانید و بازوی خویش را نمایان خواهد ساخت، بازویی که با خشم آتشین و آتش فرو برنده، و با باران سیلآسا و توفان و تگرگ، فرود میآید.
\v 31 آری، آشور از آواز خداوند هراسان خواهد شد، و خداوند به عصای خود ایشان را خواهد زد.
\v 32 و هر ضربتی که خداوند به عصای تأدیب خود بر وی بنوازد، با آواز دف و بربط همراه خواهد بود؛ آری، او به بازوی پُر تاب و توان خویش با ایشان خواهد جنگید.
\v 33 زیرا دیرزمانی است که آتشگاه آماده شده و برای پادشاه مهیا گشته است: آتشدانِ آن عمیق و عریض گشته و از هیزم و آتش مالامال است؛ و دَم خداوند، همچون نهری از گوگرد مشتعل، آن را برمیافروزد.
\v 1 در چهاردهمین سال سلطنت حِزِقیای پادشاه، سنحاریب پادشاه آشور به تمامی شهرهای حصاردار یهودا حمله آورد و آنها را متصرف شد.
\v 2 پادشاه آشور نمایندۀ خود را با لشکری عظیم از لاکیش به اورشلیم نزد حِزِقیای پادشاه فرستاد، و او در کنار قنات آبگیرِ بالایی بر سر راه مزرعۀ رختشورها توقف کرد.
\v 3 پس اِلیاقیم پسر حِلقیا رئیس امور دربار، شِبنا کاتبِ دربار و یوآخِ وقایعنگار پسر آساف نزد او بیرون آمدند.
\v 4 نمایندۀ پادشاه آشور بدیشان گفت: «به حِزِقیا بگویید: ”شاهِ کبیر، پادشاه آشور، چنین میفرماید: این اطمینان تو بر چه پایهای استوار است؟
\v 5 آیا گمان میکنی سخنان پوچ میتواند جایگزین تدبیر جنگی و قدرت سپاهیگری شود؟ اکنون بر چه کسی توکل بستهای که اینچنین بر من شوریدهای؟
\v 6 اینک تو بر مصر، آن نی در هم شکسته توکل بستهای که هر که بر آن تکیه زند و آن را عصای دست خویش سازد، به دستش فرو رود و مجروحش سازد! آری، هر که بر فرعون پادشاه مصر امید بندد، سرانجامش جز این نخواهد بود!
\v 7 و اگر مرا بگویی: ’ما بر یهوه خدای خود توکل داریم،‘ آیا او همان نیست که حِزِقیا مکانهای بلند و مذبحهایش را از بین برده و به یهودا و اورشلیم میگوید: ’باید تنها در برابر این مذبح پرستش کنید‘؟
\v 8 پس حال، بیا و با سرورم پادشاه آشور شرطی ببند: من دو هزار اسب به تو میدهم، اگر خود بتوانی سواران بر آنها بگماری!
\v 9 پس چگونه میخواهی حتی یک افسر ساده از کوچکترین خادمان سرورم را عقب برانی، در حالی که به جهت ارابهها و سواران به مصر امید بستهای؟
\v 10 وانگهی، آیا من بدون فرمان خداوند برای نابودی این سرزمین برآمدهام؟ خداوند خود مرا فرموده تا بر این سرزمین برآیم و آن را نابود کنم.“»
\v 11 آنگاه اِلیاقیم، شِبنا و یوآخ به نمایندۀ پادشاه گفتند: «تمنا داریم با خادمان خود به زبان آرامی سخن بگویی، زیرا آن را میفهمیم. به زبان یهودیان با ما سخن مگوی، مبادا مردمِ بالای دیوار شهر سخنانت را بشنوند.»
\v 12 اما نمایندۀ پادشاه آشور گفت: «مگر سرورم مرا فرستاده تا تنها با تو و سرورت سخن بگویم و با مردمی که بر دیوار شهر نشستهاند خیر؟ مگر نه این است که آنان نیز همراه شما مدفوع خود را خواهند خورد و ادرار خویش را خواهند نوشید؟»
\v 13 آنگاه ایستاد و به بانگ بلند به زبان یهودیان گفت: «کلام شاهِ کبیر، پادشاه آشور را بشنوید!
\v 14 پادشاه چنین میفرماید: ”مگذارید حِزِقیا شما را بفریبد، زیرا او نمیتواند شما را برهاند.
\v 15 سخن حِزِقیا را که میگوید: ’خداوند بهیقین ما را خواهد رهانید و این شهر به دست پادشاه آشور نخواهد افتاد،‘ باور مکنید و اجازه ندهید شما را به توکل بر خداوند وادارد.
\v 16 آری، به حِزِقیا گوش مگیرید. زیرا پادشاه آشور چنین میگوید: با من صلح کنید و به جانب من بیرون آیید، تا هر کس از تاک و درخت انجیر خود بخورد و از آبِ چاه خویش بنوشد،
\v 17 تا آنگاه که بیایم و شما را به سرزمینی برم همچون سرزمین خودتان، سرشار از غَله و شراب تازه، و نان و تاکستان!
\v 18 مبادا حِزِقیا شما را فریفته، بگوید: ’یهوه ما را خواهد رهانید.‘ آیا تا کنون هیچیک از خدایان قومهای جهان توانسته است سرزمین خود را از چنگ پادشاه آشور برهاند؟
\v 19 کجایند خدایانِ حَمات و اَرفاد؟ خدایان سِفاروایِم؟ آیا آنها توانستند سامِرِه را از دست من برهانند؟
\v 20 از همۀ خدایانِ این ممالک، کدامیک تا به حال توانسته است سرزمین خویش را از دست من برهاند که حال یهوه بخواهد اورشلیم را از چنگ من نجات بخشد؟“»
\v 21 اما آنها سکوت کردند و پاسخی ندادند، زیرا پادشاه بدیشان فرمان داده بود که: «او را پاسخ مدهید.»
\v 22 آنگاه اِلیاقیم پسر حِلقیا که رئیس امورِ دربار بود، و شِبنا کاتبِ دربار و یوآخِ وقایعنگار پسر آساف با جامههای دریده نزد حِزِقیا آمدند و سخنان نمایندۀ آشور را به او بازگفتند.
\v 1 حِزِقیای پادشاه چون این سخنان را شنید، جامه بر تن درید و پلاس در بر کرده، به خانۀ خداوند درآمد.
\v 2 سپس اِلیاقیم رئیس امور دربار، شِبنا کاتبِ دربار و کاهنان ارشد را پلاس در بر، نزد اِشعیای نبی پسر آموص فرستاد.
\v 3 ایشان به وی گفتند: «حِزِقیا چنین میگوید: ”امروز روز تنگی و توبیخ و رسوایی است، همچون زمانی که فرزندان در آستانۀ تولدند اما مادر را قوّت زادن نیست.
\v 4 شاید که یهوه خدای تو تمام سخنان نمایندۀ آشور را که سرورش پادشاه آشور فرستاده است تا خدای زنده را کفر گوید بشنود، و او را به سبب سخنانی که یهوه خدایت شنیده است توبیخ کند. پس برای باقیماندگان حاضر دعا کن.“»
\v 5 مقامات حِزِقیای پادشاه نزد اِشعیا رسیدند،
\v 6 و او بدیشان گفت: «به سرورتان چنین بگویید: ”خداوند میفرماید: از آنچه شنیدهای، یعنی از سخنان کفرآمیز خادمان پادشاه آشور دربارۀ من، مَهَراس.
\v 7 اینک من در او روحی قرار خواهم داد که با شنیدن خبری به دیار خود بازگردد، و در آنجا او را به شمشیر خواهم کشت.“»
\v 8 باری، چون نمایندۀ آشور شنید که پادشاه آشور لاکیش را ترک گفته است، بازگشت و او را در حال جنگ با لِبنَه یافت.
\v 9 و اما سنحاریب پادشاه شنید که تیرهاقا پادشاهِ کوش عازم جنگ با اوست. پس چون این را شنید، قاصدانی نزد حِزِقیا فرستاد با این پیام:
\v 10 «به حِزِقیا پادشاه یهودا چنین بگویید: ”مگذار خدایی که بر او توکل داری تو را فریفته بگوید: ’اورشلیم به دست پادشاه آشور تسلیم نخواهد شد.‘
\v 11 اینک شنیدهای که پادشاهان آشور بر سر همۀ ممالک چه آوردهاند و چگونه آنها را به نابودی کامل سپردهاند. و آیا تو رهایی خواهی یافت؟
\v 12 مگر خدایان اقوامی که به دست نیاکان من نابود شدند، یعنی خدایان جوزان، حَران، رِصِف و قوم عدن که در تِلاَسّار بودند، توانستند آن اقوام را رهایی دهند؟
\v 13 کجاست پادشاه حَمات و پادشاه اَرفاد؟ و یا پادشاه شهرهای سِفاروایِم، هینَع و عِوّا؟“»
\v 14 حِزِقیا نامه را از دست قاصدان گرفت و خواند. آنگاه به خانۀ خداوند درآمده، نامه را در حضور خداوند گسترد
\v 15 و به خداوند چنین دعا کرد:
\v 16 «ای خداوند لشکرها، خدای اسرائیل، که در میان کروبیان نشستهای، تویی که به تنهایی بر تمامی ممالک جهان خدا هستی. آسمان و زمین را تو آفریدی.
\v 17 پس حال ای خداوند، گوش فرا ده و بشنو! ای خداوند، چشمان خویش بگشا و ببین! سخنان سنحاریب را که به جهت کفر گفتن به خدای زنده فرستاده است، جملگی بشنو!
\v 18 خداوندا، راست است که پادشاهان آشور همۀ قومها را از بین برده و سرزمینشان را ویران کردهاند،
\v 19 و خدایانشان را در آتش افکنده، نابود کردهاند، زیرا آنها خدا نبودند، بلکه ساختۀ دست انسان از چوب و سنگ.
\v 20 پس حال ای یهوه خدای ما، ما را از دست او نجات ده تا همۀ ممالک جهان بدانند که تنها تو خداوند هستی.»
\v 21 آنگاه اِشعیا پسر آموص برای حِزِقیا چنین پیغام فرستاد: «یهوه، خدای اسرائیل چنین میفرماید: از آنجا که دربارۀ سنحاریب، پادشاه آشور، نزد من دعا کردی،
\v 22 کلامی که خداوند دربارهاش گفته، این است:
«”دختر باکرۀ صَهیون
تو را خوار میشمارد و تمسخر میکند.
دختر اورشلیم،
از پسِ تو سر میجنباند.
\v 23 کیست آن که به او اهانت کرده، کفرش میگویی؟
آواز خویش بر که بلند میکنی،
و دیدگان خویش بر که برمیافرازی؟
آیا بر قدوسِ اسرائیل؟
\v 24 به واسطۀ خادمان خویش
خداوندگار را ریشخند کرده، گفتهای:
با ارابههای بسیارِ خویش
بر بلندای کوهها و بر دامنههای لبنان برآمدهام؛
بلندترین درختان سرو آزاد،
و بهترین صنوبرهایش را قطع کردهام.
به دوردستترین ارتفاعاتش
و نیکوترین بیشههایش دست یافتهام.
\v 25 چاهها کندهام،
و آب نوشیدهام.
به کفِ پای خود
همۀ رودخانههای مصر را خشکانیدهام.
\v 26 «”آیا نشنیدهای
که من این همه را از دیرباز مقدّر داشتم؟
و در روزگاران قدیم طرح کردم،
و حال آن را به انجام میرسانم،
تا تو شهرهای مستحکم را ویران کنی
و به تَلهایی از سنگ بدل سازی؟
\v 27 مردمانش قدرت خویش از کف دادند،
و ترسان و خوار گشتند؛
بسان گیاه صحرا،
و همچون جوانههای لطیف و نو رَسته، و
مانند علفی که بر بام جوانه میزند
ولی پیش از روییدن، میسوزد و میپَژمُرَد.
\v 28 «”من مکان نشستن تو را میدانم،
و آمدن و رفتنت را،
و خشمی را که بر من گرفتهای.
\v 29 چون بر من خشم گرفتهای
و آسودهخیالیات به گوشم رسیده است،
قلاب خود را بر بینی تو خواهم نهاد،
و افسار خویش را بر دهانت خواهم زد،
و تو را از همان راهی که آمدهای باز خواهم گردانید.“
\v 30 «ای حِزِقیا! نشان برای تو این خواهد بود: امسال از گیاهان خودرو بخورید و سال بعد از آنچه از آن بروید، اما در سال سوّم بِکارید و بِدِرَوید و تاکستانها غرس نموده، از میوۀ آن بخورید.
\v 31 آری، بار دیگر باقیماندهای از خاندان یهودا که رستهاند به پایین ریشه خواهند زد و به بالا میوه خواهند آورد،
\v 32 زیرا که از اورشلیم باقیماندهای، و از کوه صَهیون رستگاران بیرون خواهند آمد. آری، غیرت خداوند لشکرها، این را به جا خواهد آورد.
\v 33 «پس خداوند دربارۀ پادشاه آشور چنین میفرماید: او به این شهر داخل نخواهد شد و به اینجا تیر نخواهد انداخت. با سپر به مقابل آن بر نخواهد آمد، و پشتهای در برابر حصار آن بر نخواهد افراشت.
\v 34 بلکه از همان راه که آمده است، باز خواهد گشت. آری، خداوند میفرماید که او به این شهر داخل نخواهد شد.
\v 35 زیرا بهخاطر خود و بهخاطر خدمتگزارم داوود از این شهر محافظت کرده، آن را نجات خواهم داد.»
\v 36 پس فرشتۀ خداوند بیرون آمد و صد و هشتاد و پنج هزار تن از سربازان اردوگاه آشور را کشت، چنانکه بامدادان چون قوم برخاستند، جز اجساد مردگان ندیدند!
\v 37 پس سنحاریب، پادشاه آشور، اردوی خود برچید و عقب نشست. او به خانه بازگشت و در نینوا ساکن شد.
\v 38 روزی چون او در معبد خدای خود، نِسروک، در حال پرستش بود، پسرانش اَدرَمِلِک و شَراِصِر او را به ضرب شمشیر کشتند و به سرزمین آرارات گریختند. پس از او پسرش اِسَرحَدّون به جای وی پادشاه شد.
\v 1 در آن ایام حِزِقیا بیمار و مُشرف به موت شد. اِشعیای نبی پسر آموص به عیادت او رفت و گفت: «خداوند چنین میفرماید: تدارک خانۀ خود ببین، زیرا که میمیری و زنده نخواهی ماند.»
\v 2 پس حِزِقیا روی به دیوار نموده، نزد خداوند چنین دعا کرد:
\v 3 «خداوندا، تمنا دارم به یاد آوری که چگونه وفادارانه و با تمامی دل در حضورت سلوک کردهام و آنچه در نظرت نیکو بوده است، به جا آوردهام.» پس حِزِقیا به تلخی بگریست.
\v 4 کلام خداوند بر اِشعیا نازل شده، فرمود:
\v 5 «برو و به حِزِقیا بگو: یهوه خدای جَدّت داوود چنین میگوید: دعایت را شنیدم و اشکهایت را دیدم؛ اینک پانزده سال بر عمرت میافزایم.
\v 6 تو و این شهر را از دست پادشاه آشور خواهم رهانید، و از این شهر حمایت خواهم کرد.
\v 7 برای تو نشانۀ وفای خداوند به وعدهاش این خواهد بود:
\v 8 اینک سایۀ آفتاب را که بر ساعت آفتابی آحاز پایین رفته است، ده درجه به عقب بازمیگردانم.» پس آفتاب از جایی که پایین رفته بود، ده درجه به عقب بازگشت.
\v 9 این است متن آنچه حِزِقیا پادشاه یهودا پس از آنکه بیمار شد و بهبود یافت، نوشت:
\v 10 با خود گفتم که در میانسالی رخت برمیبندم؛
و بقیۀ سالهایم را در پس دروازههای هاویه میگذرانم.
\v 11 گفتم دیگر خداوند را نخواهم دید؛
آری، خداوند را در زمین زندگان نخواهم دید.
دیگر با ساکنان این جهان
بر آدمی نخواهم نگریست.
\v 12 مسکن من بسان خیمۀ شبانان
برچیده گشته و از من بازگرفته شده است.
همچو بافندهای زندگیام را پیچیدهام؛
او مرا از نَورَد بریده و جدا کرده است؛
روز و شب، مرا به پایان میرساند.
\v 13 تا بامدادان خویشتن را آرام ساختم؛
همچون شیر همۀ استخوانهایم را میشکند؛
روز و شب، مرا به پایان میرساند.
\v 14 همچون پرستو و دُرنا فریاد میزنم،
و همچون کبوتر ناله میکنم.
دیدگانم از نگریستن به بالا کمسو گشته؛
خداوندگارا، درماندهام، مددکار من باش!
\v 15 اما چه گویم که او با من سخن گفته،
و خود چنین کرده است.
به سبب تلخی جان خویش
همۀ سالهای عمرم آهسته گام میزنم.
\v 16 خداوندگارا، آدمیان به این چیزها زیست میکنند،
و حیاتِ روح من نیز به همۀ اینهاست.
نیرویم بخش،
و مرا زنده نگاه دار!
\v 17 بیگمان به جهت سلامتیام بود
که چنین عذاب کشیدم.
اما تو در محبت خود مرا از چاه هلاکت بهدور داشتی؛
زیرا تمامی گناهانم را پشت سر خود افکندی.
\v 18 زیرا که هاویه سپاسِ تو نتواند گفت،
و مرگ تو را نتواند ستود.
آنان که به گودال فرو میشوند،
به امانت تو امید نتوانند داشت.
\v 19 زندگان، آری زندگانند که تو را سپاس میگویند،
همانند من، امروز.
پدران به پسران خویش
امانت تو را خواهند آموخت.
\v 20 خداوند مرا نجات خواهد داد؛
پس سرودهایم را با سازهای زهی خواهیم سرائید،
همۀ روزهای عمرمان، در خانۀ خداوند.
\v 21 و اما اِشعیا گفته بود: «مرهمی از انجیر گرفته، بر دُمَل او بنهید، و شفا خواهد یافت.»
\v 22 حِزِقیا پرسیده بود: «نشانۀ اینکه به خانۀ خداوند بر خواهم آمد، چیست؟»
\v 1 در آن زمان مِرودَکبَلَدان، پسر بَلَدان پادشاه بابِل، نامهها و هدیهای برای حِزِقیا فرستاد، زیرا شنیده بود که بیمار بوده و صحت یافته است.
\v 2 حِزِقیا فرستادگان را بهخوشی به حضور پذیرفت و خانۀ خزائن خود و هرآنچه را که در خزانههای او یافت میشد، از سیم و زر و ادویه و روغن خالص و تمامی جنگافزارش، همه را بدیشان نشان داد. هیچ چیز در کاخ حِزِقیا یا در تمامی مملکتش نبود که بدیشان نشان نداده باشد.
\v 3 آنگاه اِشعیای نبی نزد حِزِقیای پادشاه آمد و پرسید: «آن مردان چه میگفتند؟ از کجا نزدت آمده بودند؟» حِزِقیا پاسخ داد: «از سرزمینی دوردست نزدم آمده بودند. از بابِل!»
\v 4 اِشعیا پرسید: «در کاخ تو چه دیدند؟» حِزِقیا گفت: «هر چه در کاخ من است دیدند، و در خزاینم چیزی نیست که بدیشان نشان نداده باشم.»
\v 5 پس اِشعیا به حِزِقیا گفت: «کلام خداوند لشکرها را بشنو:
\v 6 هان، زمانی خواهد آمد که هر چه در کاخ توست و آنچه پدرانت تا به امروز اندوختهاند، همگی به بابِل برده خواهد شد، و خداوند میفرماید، چیزی باقی نخواهد ماند.
\v 7 و برخی از نوادگانت نیز که از تو پدید آیند و تو ایشان را تولید خواهی کرد، بدانجا برده خواهند شد، و ایشان در دربار پادشاه بابِل خواجه خواهند بود.»
\v 8 حِزِقیا به اِشعیا گفت: «کلام خداوند که گفتی نیکوست.» زیرا با خود میاندیشید که: «دستکم تا زمانی که من در قید حیاتم، صلح و امنیت خواهد بود!»
\v 1 اما اکنون خداوند، آفرینندۀ تو ای یعقوب، و صانع تو ای اسرائیل، چنین میفرماید:
«مترس، زیرا من تو را فدیه دادهام،
و تو را به نام خواندهام، پس از آنِ من هستی.
\v 2 چون از آبها بگذری، با تو خواهم بود،
و چون از نهرها عبور کنی، تو را فرو نخواهند گرفت.
چون از میان آتش روی، نخواهی سوخت،
و شعلهاش تو را نخواهد سوزانید.
\v 3 زیرا من یهوه خدای تو هستم،
قدوس اسرائیل، نجاتدهندۀ تو.
مصر را فدیۀ تو میسازم،
و کوش و سِبا را به جای تو میدهم.
\v 4 از آنجا که در نظرم گرانبها و محترمی،
و چون تو را دوست میدارم،
آدمیان را به عوض تو خواهم داد،
و قومها را به عوض جان تو تسلیم خواهم کرد.
\v 5 مترس، زیرا من با تو هستم؛
فرزندانت را از مشرق خواهم آورد،
و تو را از مغرب جمع خواهم کرد.
\v 6 به شمال خواهم گفت: ”رهایشان کن“،
و به جنوب که: ”نگاهشان مدار“.
پسرانم را از دوردستها بیاورید،
و دخترانم را از چهار گوشۀ زمین؛
\v 7 یعنی هر که را که به نام من خوانده میشود
و او را برای جلال خویش آفریده،
و سرشته و ساختهام.»
\v 8 قومی را که چشم دارند اما نمیبینند،
و گوش دارند اما نمیشنوند، بیرون آور!
\v 9 تمامی قومها گرد هم آیند،
و ملتها جمع شوند.
کیست در میان آنها که این را بیان کند،
و امور نخستین را بر ما اعلام دارد؟
شاهدان خود را بیاورند
تا ثابت کنند که ایشان راست میگویند؛
تا دیگران بشنوند و بگویند: «آری، درست است.»
\v 10 خداوند میفرماید: «شما شاهدان من هستید،
و خادم من که شما را برگزیدهام،
تا مرا بشناسید و به من ایمان آورید،
و دریابید که من او هستم.
پیش از من خدایی مصوّر نشده،
و پس از من نیز نخواهد بود.
\v 11 من، آری من، یهوه هستم،
و جز من نجاتدهندهای نیست.
\v 12 من بیان داشته و نجات داده و اعلام کردهام،
و خدایی بیگانه در میان شما نبوده است.
خداوند میفرماید:
«شما شاهدان من هستید، و من خدا هستم.
\v 13 آری از ایام قدیم من اویم؛
کسی از دست من رهایی نتواند داد؛
چون من عمل کنم، کیست که آن را برگرداند؟»
\v 14 خداوند که ولیّ شما و قدوس اسرائیل است چنین میفرماید: «من بهخاطر شما به بابِل خواهم فرستاد و همۀ ایشان یعنی کَلدانیان را در همان کشتیهایی که بدان فخر میکنند، وادار به فرار خواهم کرد.
\v 15 «من یهوه هستم، قدوسِ شما،
آفرینندۀ اسرائیل، پادشاه شما.»
\v 16 خداوند چنین میفرماید -
همان که راهی در دریا ساخت،
و طریقی در میان آبهای عظیم پدید آورد؛
\v 17 همان که ارابهها و اسبان را بیرون آورد،
و سپاهیان و جنگاوران را،
و آنان در آنجا افتادند و دیگر برنخاستند
و از بین رفته، چون فتیله خاموش شدند:
\v 18 «چیزهای پیشین را دیگر به یاد میاورید،
و به امور قدیم میندیشید.
\v 19 هان، اکنون من کاری تازه میکنم:
هماکنون در حال پدید آمدن است؛
آیا آن را تشخیص نمیدهید؟
من در بیابان راهی پدید میآورم،
و در بَرَهوتْ نهرها جاری میسازم.
\v 20 وحوش صحرا مرا حرمت خواهند داشت،
حتی شغالان و شترمرغان،
زیرا که در بیابان آب جاری میکنم
و در بَرَهوتْ نهرها روان میسازم،
تا قوم برگزیدۀ خویش را سیراب کنم،
\v 21 قومی را که برای خود سرشتم
تا ستایش مرا بیان دارند.
\v 22 «اما تو ای یعقوب، مرا نخواندی،
و تو ای اسرائیل، از من خسته شدی!
\v 23 گوسفندان به جهت قربانی تمامسوز برایم نیاوردی،
و با قربانیهای خود مرا تکریم نکردی.
من با مطالبۀ هدایا، باری گران بر تو ننهادم
و با طلبیدن بخور، تو را خسته نکردم.
\v 24 برایم نی معطر به نقره نخریدی
و به پیه قربانیهایت مرا خشنود نساختی،
بلکه با گناهانت باری گران بر من نهادی،
و با تقصیرات خویش مرا خسته کردی.
\v 25 «من هستم، آری من، که نافرمانیهایت را بهخاطر خویشتن محو میسازم،
و گناهانت را دیگر به یاد نمیآورم.
\v 26 گذشته را به من یادآور شو؛
بیا تا با هم به داوری بنشینیم!
حجّت خود را بیاور،
تا ثابت شود که حق به جانب توست.
\v 27 نیای نخست تو گناه ورزید،
و میانجیگران تو بر من عِصیان ورزیدند.
\v 28 پس من نیز سروران قُدس را بیحرمت خواهم ساخت،
و یعقوب را به نابودی و اسرائیل را به دشنام خواهم سپرد.
\v 7 کیست که بتواند مانند من وقایع را از پیش اعلام کند؟
اگر هست بگذار از ایامی که قومِ کهن خویش را برقرار داشتم
آنچه را رخ خواهد داد بیان کرده، به من عرضه دارد،
و آنچه را بر آنها واقع خواهد شد از پیش بگوید.
\v 8 پس ترسان و لرزان مباشید؛
آیا من از دیرباز به شما نگفتم،
و آن را اعلام نکردم؟
شما شاهدان من هستید!
آیا غیر از من خدایی هست؟
نه، صخرهای دیگر نیست
و احدی را نمیشناسم.»
\v 9 آنان که تمثال تراشیده میسازند جملگی هیچند،
و آنچه بدان رغبت دارند فایدهای نمیرساند.
شاهدان ایشان نمیبینند و نمیدانند،
پس شرمسار خواهند شد.
\v 10 کیست آن که خدایی بسازد یا تمثالی بریزد،
که منفعتی بدو نمیرساند؟
\v 11 پس او و امثال او شرمسار خواهند شد.
سازندگان بتها انسانی بیش نیستند،
پس همگی گرد آمده، بایستند؛
ایشان هراسان خواهند شد،
و با هم سرافکنده خواهند گردید.
\v 12 آهنگر با تیشه بر زغالها کار میکند. او با چکش به بتی شکل میدهد و به نیروی بازوی خویش آن را میسازد. او گرسنه شده، نای از کف میدهد و آب ننوشیده، به حال ضعف میافتد!
\v 13 نجّار با ریسمان چوب را اندازه میگیرد و با قلم نشانهگذاری میکند. با رنده آن را صاف میکند و با پرگار بر آن نشانه میگذارد. آن را به شباهت انسان و با زیبایی بشری میسازد تا در خانهای بگذارد.
\v 14 او سروهای آزاد میبُرد، و یا درخت چنار یا بلوطی برای خود اختیار میکند، و میگذارد تا در جنگل نمو کند؛ و یا درخت کاجی مینشاند و باران آن را نمو میدهد.
\v 15 آنگاه برای شخص به جهت سوخت به کار میآید. قدری از آن را برگرفته، خود را با آن گرم میکند و آتش افروخته، نان میپزد. سپس از آن خدایی میسازد و آن را میپرستد، و تمثالی تراشیده، در برابرش سَجده میکند!
\v 16 باری، از آن هیزم نیمی را در آتش میسوزاند؛ بر آن خوراک خود را طبخ میکند، و گوشت کباب کرده، میخورد و سیر میشود. نیز خود را گرم میکند و میگوید: «وه چه گرم شدم! گرمای آتش را حس میکنم!»
\v 17 و از آنچه باقی مانَد، خدایی یعنی تمثالی تراشیده برای خود میسازد و در برابرش سَجده کرده، آن را میپرستد و به آن دعا کرده، میگوید: «ای که خدای من هستی، مرا برهان!»
\v 18 ایشان را هیچ درک و فهمی نیست؛ زیرا چشمانشان را بسته است تا نبینند، و دلهایشان را نیز تا نفهمند.
\v 19 هیچیک لختی تأمل نمیکند و هیچیک را این درک و فهم نیست که بگوید: «نیمی از آن را در آتش سوزاندم، و بر زغالهایش نان پختم، و بر آن گوشت کباب کرده خوردم؛ آیا از باقی آن چیزی مکروه بسازم و در برابر چوبی سَجده کنم؟»
\v 20 او خاکستر میخورَد و دلی فریبخورده او را گمراه میسازد. خود را نتواند رهانید، و با خود نتواند گفت که: «آیا دروغی به دست راست خویش ندارم؟»
\v 21 ای یعقوب و ای اسرائیل، اینها را به یاد آور،
این را که تو خادم من هستی؛
من تو را سرشتهام و تو خدمتگزار من هستی؛
ای اسرائیل، تو را فراموش نخواهم کرد.
\v 22 نافرمانیهایت را مانند ابر رُفتَم،
و گناهانت را مانند مِه محو ساختم.
نزد من بازگرد،
زیرا که تو را فدیه دادهام.
\v 23 ای آسمانها بانگ شادی سر دهید،
زیرا که خداوند چنین کرده است؛
ای ژرفاهای زمین فریاد برآورید!
ای کوهها، و ای جنگلها و تمامی درختانش،
بسرائید!
زیرا که خداوند یعقوب را فدیه داده است،
و در اسرائیل جلال خود را نمایان خواهد ساخت.
\v 24 خداوند که ولیّ توست و تو را از رَحِم سرشته است، چنین میفرماید:
«من هستم یهوه،
آن که همه چیز را آفرید،
آسمانها را بهتنهایی گسترانید،
و زمین را یکه و تنها پهن کرد.
\v 25 آن که آیات انبیای دروغین را باطل میسازد،
و غیبگویان را اَبله میگرداند.
آن که حکیمان را ناکام بازمیگرداند،
و معرفت آنان را به حماقت بدل میسازد.
\v 26 آن که کلام خدمتگزارانش را تحقق میبخشد،
و پیشگوییهای فرستادگانش را به انجام میرساند.
آن که دربارۀ اورشلیم میگوید: ”مسکون خواهد شد!“
و دربارۀ شهرهای یهودا، که: ”بنا خواهند گردید“،
و دربارۀ ویرانههایشان، که ”آنها را بر پا خواهم داشت“.
\v 27 آن که به ژرفای دریا میگوید: ”خشک شو!
من نهرهایت را خشک خواهم کرد“.
\v 28 آن که دربارۀ کوروش میگوید: ”او شبان من است،
\v 3 زیرا خداوند چنین میفرماید: «مفت فروخته شدید، و بهرایگان نیز بازخرید خواهید شد.»
\v 4 زیرا خداوندگارْ یهوه چنین میفرماید: «نخست قوم من به مصر فرود شدند تا در آنجا ساکن شوند؛ سپس آشور بیسبب بر آنان ستم کرد.»
\v 5 اما خداوند میفرماید: «اکنون در اینجا مرا چه کار است، زیرا که قوم من مفت اسیر شدهاند، و آنان که بر ایشان حاکمند تمسخر میکنند.» و خداوند میفرماید: «نام مرا هر روز پیوسته کفر میگویند.
\v 6 پس قوم من نام مرا خواهند شناخت، و در آن روز خواهند دانست که من هستم که سخن میگویم؛ آری، من هستم!»
\v 3 پس غریبی که به خداوند پیوسته باشد، نگوید: «خداوند مرا از قوم خویش جدا خواهد کرد»، و خَصی نگوید: «درختی خشک بیش نیستم.»
\v 4 زیرا خداوند چنین میفرماید: «خصیهایی که شَبّات مرا نگاه دارند، و آنچه مرا خشنود میسازد برگزینند و به عهد من تمسک جویند،
\v 5 بدیشان در خانۀ خویش و در اندرون دیوارهایش نام و یادی بهتر از پسران و دختران خواهم بخشید؛ آری، بدیشان نامی جاودانی خواهم بخشید که هرگز از میان نخواهد رفت.
\v 6 و نیز غریبانی که به خداوند تمسک جستهاند تا او را خدمت کنند، و نام او را عزیز دارند و خادمان او شوند، یعنی همۀ کسانی که شَبّات را نگاه داشته، آن را بیحرمت نسازند و به عهد من متمسک باشند،
\v 7 آنان را به کوه مقدس خویش خواهم آورد و در خانۀ عبادت خویش، ایشان را شادمان خواهم ساخت. قربانیهای تمامسوز و دیگر قربانیهای ایشان بر مذبح من پذیرفته خواهد شد، زیرا که خانۀ من، خانۀ دعا برای همۀ قومها خوانده خواهد شد.»
\v 8 و خداوندگارْ یهوه، که راندهشدگان اسرائیل را گرد میآورد، چنین میفرماید: «من کسان دیگر را نیز علاوه بر آنان که هماکنون گرد آمدهاند، با ایشان جمع خواهم کرد.»
\v 2 بلکه تقصیرات شما، میان شما و خدایتان جدایی افکنده است،
و گناهانتان روی او را از شما نهان ساخته است تا نشنود.
\v 3 زیرا دستان شما به خون آغشته است،
و انگشتانتان به تقصیر آلوده!
لبهایتان به دروغ تکلم میکند،
و زبانتان به انحراف سخن میگوید.
\v 4 کسی عادلانه اقامۀ دعوی نمیکند،
و هیچکس به امانت محاکمه نمیشود.
بر بطالت توکل میدارند،
و به دروغ سخن میگویند؛
به آزار آبستن میشوند،
و شرارت میزایند!
\v 5 از تخمهای افعی، بچه برمیآورند،
و تار عنکبوت میتَنَند.
هر که از تخمهای آنان بخورد، میمیرد،
و هر کدام که بشکند، افعی بیرون میآید.
\v 6 از تارهای ایشان جامه حاصل نمیشود،
و از صنعت خویش خود را نتوانند پوشانید.
کارهای ایشان شریرانه است،
و اعمال خشونتآمیز در دستهایشان!
\v 7 پاهایشان برای شرارت دوان است،
و برای ریختن خون بیگناهان شتابانند!
افکار ایشان شریرانه است،
و هر کجا میروند، ویرانی و خرابی بر جای میگذارند.
\v 8 طریق صلح و سلامت را نمیشناسند،
و در راههای ایشان عدالت جایی ندارد.
راههای خویش را کج ساختهاند،
و آن که در آنها گام زند روی سلامت نخواهد دید.
\v 9 از این رو انصاف از ما دور است،
و عدالت به ما نمیرسد.
انتظار نور میکشیم،
و اینک ظلمت است؛
منتظر روشنایی هستیم،
اما در تاریکی گام میزنیم!
\v 10 چون نابینایان با لمسِ دیوار قدم برمیداریم؛
مانند کسانی که چشم ندارند کورمال راه میرویم.
در نیمروز، همچون شامگاهان میلغزیم؛
در میان تندرستان همچون مردگانیم!
\v 11 جملگی چون خرسها خرناس میکشیم،
و مانند کبوتران ناله میکنیم.
برای عدالت انتظار میکشیم، و نیست!
برای نجات، اما از ما دور است!
\v 12 زیرا که نافرمانیهای ما در نظر تو بسیار است،
و گناهانمان بر ضد ما شهادت میدهد.
عِصیانهای ما پیوسته با ماست،
و تقصیرهای خود را میدانیم.
\v 13 عِصیان کرده و به خداوند خیانت ورزیدهایم،
و از خدای خود روی برتافتهایم.
به ظلم و فتنه سخن گفتهایم،
و در دل به دروغ آبستن شده، آن را بر زبان آوردهایم.
\v 14 پس انصاف به عقب رانده شده،
و عدالت دور ایستاده است.
حقیقت در معابر فرو افتاده،
و صداقت نمیتواند داخل شود.
\v 15 راستی مفقود شده،
و هر که از شرارت دوری گزیند،
به یغما میرَوَد.
پس خداوند این را دید،
و در نظرش ناپسند آمد
که انصاف وجود نداشت.
\v 16 او دید که کسی نبود،
و به شگفت آمد که شفاعتکنندهای وجود نداشت.
پس بازوی خودش برای او نجات به ارمغان آورد،
و عدالت وی، از او حمایت کرد.
\v 17 پس عدالت را چون زره بر تن کرد،
و کلاهخود نجات را بر سر نهاد؛
جامۀ انتقام را در بر کرد،
و خویشتن را به ردای غیرت ملبس ساخت.
\v 18 بدیشان بر حسب اعمالشان سزا خواهد داد:
بر دشمنان خویش غضب را فرو خواهد ریخت،
بر خصمانش مکافات را،
و بر سواحل دوردست، آنچه را سزاوار آنند.
\v 19 از جانب غرب، مردمان از نام یهوه خواهند ترسید،
و از محل طلوع آفتاب، از جلال وی ترسان خواهند بود.
زیرا او همچون جویبار پُر شتابی
که دَمِ خداوند آن را براند، خواهد آمد.
\v 20 و خداوند میفرماید:
«برای کسانی در یعقوب که از نافرمانیهای خویش بازگشت کنند،
رهانندهای به صَهیون خواهد آمد.»
\v 21 باز خداوند میگوید: «و اما این است عهد من با ایشان: روح من که بر تو است و سخنان من که بر دهانت نهادهام، هرگز از دهان تو، از دهان فرزندانت، و از دهان فرزندان فرزندانت دور نخواهد شد، از حال تا ابدالآباد.» این است فرمودۀ خداوند.
\v 4 پس من نیز برای ایشان مصیبتی سخت بر خواهم گزید
و ترسهایشان را بر سرشان خواهم آورد،
زیرا چون خواندم کسی پاسخ نداد،
و چون سخن گفتم گوش نگرفتند؛
بلکه آنچه را در نظرم ناپسند بود به عمل آوردند،
و آنچه را از آن خشنود نبودم برگزیدند.»
\v 5 ای شما که از کلام خداوند میلرزید،
کلام او را بشنوید:
«برادران شما که از شما نفرت دارند
و بهخاطر نام من شما را از خود میرانند، میگویند:
”باشد که خداوند جلال یابد
تا ما شادی شما را ببینیم“؛
اما خودِ ایشان سرافکنده خواهند شد.
\v 6 «آواز غوغا از شهر!
صدایی از معبد!
این آواز خداوند است
که دشمنان خود را سزا میدهد!
\v 7 «او پیش از دردِ زا،
زاییده است؛
پیش از آنکه درد او را فرو بگیرد،
پسری به دنیا آورده.
\v 8 کیست که چنین چیزی شنیده باشد؟
و کیست که چنین چیزهایی دیده باشد؟
آیا سرزمینی در یک روز متولد میشود؟
و ملتی در یک لحظه به دنیا میآید؟
زیرا که صَهیون به محض شروع درد زایمان،
فرزندان خود را زاده است.»
\v 9 خداوند میگوید:
«آیا من به مرحلۀ تولد برسانم
و به دنیا نیاورم؟»
خدای شما میفرماید:
«آیا من که میزایانم،
رَحِم را ببندم؟»
\v 10 «ای همۀ کسانی که اورشلیم را دوست میدارید،
با او شادی کنید و برایش شادمان باشید؛
ای همۀ آنان که برایش سوگوارید،
با او شادیِ بسیار نمایید؛
\v 11 تا از پستانِ تسلیبخشِ او مکیده، سیراب شوید؛
تا از وفور نعمت او بهغایت نوشیده، خرّم گردید.»
\v 12 زیرا خداوند چنین میگوید:
«اینک من صلح و سلامت را چون رود در او جاری خواهم ساخت،
و جلال قومها را چون نهری سرشار؛
شما خواهید مکید و در آغوش او حمل خواهید شد،
و بر زانوانش نوازش خواهید یافت.
\v 13 همچون کسی که مادرش او را تسلی میدهد،
من نیز شما را تسلی خواهم داد؛
آری، شما در اورشلیم تسلی خواهید یافت.
\v 14 خواهید دید و دلتان شادمان خواهد شد،
و استخوانهایتان چون سبزه خرّم خواهد گردید؛
دست خداوند بر خادمانش معروف خواهد گشت،
و خشم او بر دشمنانش.
\v 15 «زیرا هان خداوند در آتش خواهد آمد،
و ارابههایش همچون گردباد خواهد بود،
تا خشم خود را بهشدت جاری سازد،
و عتاب خویش را با شعلههای آتش.
\v 16 زیرا خداوند با آتش و شمشیر خود
بر تمامی بشر داوری خواهد کرد،
و کشتگان خداوند بسیار خواهند بود.»
\v 17 خداوند میفرماید: «آنان که از پیِ یک تن که در وسط است، خود را برای رفتن به باغها تقدیس و تطهیر میکنند، و گوشت خوک و موش و مکروهات میخورند، با هم نابود خواهند شد.
\v 18 زیرا اعمال و افکارشان را میدانم، و زمان آن میرسد که تمامی قومها و زبانها را گرد آورم. آنان خواهند آمد و جلال مرا خواهند دید
\v 19 و من در میان آنها نشانهای خواهم نهاد. و از ایشان بازماندگانی را نزد قومها خواهم فرستاد: به تَرشیش و فول و لود، که تیراندازند، و به توبال و یاوان و سواحل دوردست، که آوازهام را نشنیده و جلال مرا ندیدهاند؛ و آنان جلال مرا در میان قومها اعلام خواهند کرد.
\v 20 و خداوند میگوید که ایشان تمامی برادرانتان را از جمیع امتها سوار بر اسب و ارابه و تختِروان و قاطر و شتر، به عنوان هدیهای برای خداوند به کوهِ مقدس من اورشلیم خواهند آورد، همانگونه که اسرائیلیان هدیۀ آردی خود را در ظرفی طاهر به خانۀ خداوند میآورند.
\v 21 و خداوند میگوید: از ایشان کاهنان و لاویان نیز خواهم گرفت.
\v 22 «زیرا خداوند میفرماید: چنانکه آسمان جدید و زمین جدیدی که میسازم در حضورم پایدار خواهد ماند، نام و نسل شما نیز پایدار میماند.
\v 23 و خداوند میفرماید: تمامی بشر، از ماه نو تا ماه نو و از شَبّات تا شَبّات خواهند آمد تا در حضور من پرستش کنند.
\v 24 و آنان بیرون رفته، اجساد کسانی را که بر من طغیان کردهاند نظاره خواهند کرد.