2022-01-28 16:39:41 +00:00
\id JOB Unlocked Literal Bible
\ide UTF-8
2022-01-30 08:23:29 +00:00
\h ایوب
\toc1 ایوب
\toc2 ایوب
2022-01-28 16:39:41 +00:00
\toc3 job
2022-01-30 08:23:29 +00:00
\mt1 ایوب
2022-01-28 16:39:41 +00:00
\s5
\c 1
\p
2022-01-30 08:23:29 +00:00
\v 1 در دیار عوص مردی بود ایوب نام. آن مرد بیعیب و صالح بود؛ از خدا میترسید و از بدی اجتناب میکرد.
\v 2 برای ایوب هفت پسر و سه دختر زاده شد.
\v 3 دارایی او هفت هزار گوسفند، سه هزار شتر، پانصد جفت گاو و پانصد الاغ ماده بود، و خدمتکاران بسیار زیاد داشت. ایوب از تمامی مردمان مشرقزمین بزرگتر بود.
\v 4 پسرانش هر یک به نوبۀ خود ضیافتی در خانۀ خویش میدادند و فرستاده، سه خواهر خود را دعوت میکردند تا با ایشان بخورند و بیاشامند.
\v 5 و چون دورۀ روزهای میهمانی ایشان به پایان میرسید، ایوب از پی ایشان فرستاده، تقدیسشان میکرد، و صبح زود برخاسته، به شمار همۀ آنان قربانی تمامسوز تقدیم مینمود. زیرا ایوب میگفت: «شاید فرزندانم گناه ورزیده و در دل خود به خدا لعن کرده باشند.» ایوب همواره چنین میکرد.
\v 6 روزی پسران خدا آمدند تا به حضور خداوند شرفیاب شوند. شیطان نیز در میان ایشان آمد.
\v 7 خداوند از شیطان پرسید: «از کجا میآیی؟» شیطان به خداوند پاسخ داد: «از گشت و گذار در زمین و سِیر کردن در آن.»
\v 8 خداوند گفت: «آیا خادم من ایوب را ملاحظه کردهای؟ کسی مانند او بر زمین نیست. مردی بیعیب و صالح که از خدا میترسد و از بدی اجتناب میکند.»
\v 9 شیطان در پاسخ خداوند گفت: «آیا ایوب بیچشمداشت از خدا میترسد؟
\v 10 آیا جز این است که گِرد او و اهل خانه و همۀ اموالش از هر سو حصار کشیدهای؟ تو دسترنج او را برکت دادهای، و چارپایانش در زمین افزون گشتهاند.
\v 11 اما اکنون دست خود دراز کن و هرآنچه دارد لمس نما، که رو در رو تو را لعن خواهد کرد.»
\v 12 خداوند به شیطان گفت: «اینک هرآنچه دارد در دست توست. فقط دستت را بر خودِ او دراز مکن.» پس شیطان از حضور خداوند بیرون رفت.
\v 13 روزی پسران و دختران ایوب در خانۀ برادر بزرگ خود به خوردن و نوشیدن مشغول بودند،
\v 14 که قاصدی نزد ایوب آمد و گفت: «گاوها شخم میزدند و مادهالاغان در کنار آنها میچریدند،
\v 15 که صَبایان حمله آورده، آنها را به یغما بردند و خدمتکاران را از دم تیغ گذراندند. تنها من جان به در بردم تا تو را خبر دهم.»
\v 16 او هنوز سخن میگفت که دیگری آمد و گفت: «آتش خدا از آسمان فرو افتاد و گله و خدمتکاران را در کام کشیده، سوزانید. تنها من جان به در بردم تا تو را خبر دهم.»
\v 17 او هنوز سخن میگفت که دیگری آمد و گفت: «کَلدانیان سه دسته شدند و بر شتران هجوم آورده، آنها را به یغما بردند و خدمتکاران را نیز از دم تیغ گذراندند. تنها من جان به در بردم تا تو را خبر دهم.»
\v 18 او هنوز سخن میگفت که دیگری آمد و گفت: «پسران و دخترانت در خانۀ برادر بزرگ خود به خوردن و نوشیدن مشغول بودند،
\v 19 که ناگاه تندبادی از جانب بیابان وزیده، چهار گوشۀ خانه را زد و خانه بر جوانان فرو ریخت، و مردند. تنها من جان به در بردم تا تو را خبر دهم.»
\v 20 آنگاه ایوب برخاسته، ردای خود چاک زد و سر خویش تراشید، و بر زمین افتاده، پرستشکنان
\v 21 گفت: «عریان از رَحِم مادر بیرون آمدم و عریان نیز باز خواهم گشت. خداوند داد و خداوند گرفت! نام خداوند متبارک باد!»
\v 22 در این همه، ایوب گناه نکرد و به خدا بیانصافی نسبت نداد.
2022-01-28 16:39:41 +00:00
\s5
\c 2
\p
2022-01-30 08:23:29 +00:00
\v 1 روزی دیگر پسران خدا آمدند تا به حضور خداوند شرفیاب شوند. شیطان نیز در میان آنها آمد تا به حضور خداوند شرفیاب شود.
\v 2 خداوند از شیطان پرسید: «از کجا میآیی؟» شیطان پاسخ داد: «از گشت و گذار در زمین و سِیر کردن در آن.»
\v 3 آنگاه خداوند به شیطان گفت: «آیا خادم من ایوب را ملاحظه کردی؟ کسی مانند او بر زمین نیست، مردی بیعیب و صالح که از خدا میترسد و از بدی اجتناب میکند. او همچنان کاملیت خود را حفظ کرده است، هرچند مرا بر ضد او برانگیختی تا او را بیسبب ضرر رسانم.»
\v 4 شیطان در پاسخ خداوند گفت: «پوست به عوض پوست! انسان هر چه دارد برای جان خود خواهد داد.
\v 5 اکنون دست خود دراز کرده، گوشت و استخوانِ او را لمس کن و او رو در رو تو را لعن خواهد کرد.»
\v 6 خداوند به شیطان گفت: «اینک او در دست توست. فقط جانِ او را حفظ کن.»
\v 7 پس شیطان از حضور خداوند بیرون رفت، و ایوب را از کف پا تا تارَکِ سر به دُملهایی دردناک مبتلا ساخت.
\v 8 پس او تکه سفالی برگرفت تا در حالی که در خاکستر نشسته بود، خود را با آن بخراشد.
\v 9 آنگاه زنش به او گفت: «آیا همچنان کاملیت خود را حفظ میکنی؟ خدا را لعن کن و بمیر!»
\v 10 او وی را گفت: «همچون یکی از زنان ابله سخن میگویی! آیا نیکویی را از خدا بپذیریم و بدی را نپذیریم؟» و در این همه، ایوب به لبان خود گناه نکرد.
\v 11 و چون سه دوست ایوب، یعنی اِلیفازِ تیمانی، بِلدَدِ شوحی و صوفَرِ نَعَماتی از این همه بلا که بر سر او آمده بود آگاهی یافتند، هر یک از مکانِ خویش روانه شده، با یکدیگر ملاقات کردند تا رفته با او ماتم کنند و تسلایش دهند.
\v 12 چون از دور او را دیدند، نشناختند. پس آواز خود را بلند کرده، گریستند و ردای خویش چاک زدند و خاک به هوا افشانده، بر سر خود ریختند.
\v 13 آنگاه هفت شبانه روز همراه وی بر زمین نشستند، و هیچیک به او سخنی نگفتند، زیرا دیدند که درد او بسیار عظیم است.
2022-01-28 16:39:41 +00:00
\s5
\c 3
\p
2022-01-30 08:23:29 +00:00
\v 1 پس از آن، ایوب لب به سخن گشود و زادروز خود را نفرین کرد.
\v 2 ایوب گفت:
\v 3 «نابود باد روزی که در آن زاده شدم،
و شبی که گفتند: ”مردی در رَحِم قرار گرفت.“
\v 4 کاش آن روز سیاه شود!
کاش خدا از بالا بر آن التفات نکند،
و نوری بر آن نتابد.
\v 5 کاش تاریکی و ظلمت غلیظ آن را تصاحب کنند،
و ابر بر آن ساکن شود،
و کُسوفاتِ روز آن را به هراس افکنند.
\v 6 آن شب را ظلمت غلیظ فرو گیرد،
و به روزهای سال نپیوندد،
و به شمارۀ ماهها داخل نشود.
\v 7 اینک آن شب نازاد باشد،
و فریاد شادمانی در آن به گوش نرسد.
\v 8 نفرینکنندگانِ روز، نفرینش کنند،
آنان که در برانگیزانیدنِ لِویاتان ماهرند.
\v 9 ستارگانِ شَفَقِ آن، تاریک گردند،
به انتظار نور نشیند اما نباشد،
و مژگانِ سَحَر را نبیند؛
\v 10 چراکه درهای رَحِمِ مادرم را نبست،
و مشقت را از چشمانم پنهان نداشت.
\v 11 «چرا به هنگام تولد نمردم،
و چون از رَحِم بیرون میآمدم، جان ندادم؟
\v 12 چرا زانوانْ مرا پذیرفتند،
و سینهها، تا بِمَکم؟
\v 13 زیرا تا کنون میخُفتم و در آرامش به سر میبردم،
در خواب میبودم و استراحت مییافتم،
\v 14 در جوار پادشاهان و مشیران جهان،
که ویرانهها از بهر خویش بنا کردند،
\v 15 یا در کنار حاکمانِ صاحبِ زر،
که منازلِ خویش از نقره پر میسازند.
\v 16 یا چرا همچون جنینِ سقطشده پنهان نگشتم،
مانند نوزادانی که روشنایی را هرگز ندیدند؟
\v 17 آنجا شریران از اذیت و آزار بازمیایستند،
و خستگان استراحت مییابند؛
\v 18 آنجا اسیران با هم در آسایشاند،
و فریاد کارفرمایان را نمیشنوند.
\v 19 خُرد و بزرگ در آنجایند،
و غلام از اربابِ خویش آزاد است.
\v 20 «چرا روشنایی به دردمندان عطا میشود،
و زندگانی به تلخجانان؟
\v 21 که در آرزوی مرگند اما نمییابند،
که آن را میکاوَند، بیش از گنجهای پنهان؟
\v 22 که از یافتن گور مسرور میشوند،
و با شادمانی بر سرِ شوق میآیند؟
\v 23 چرا روشنایی داده میشود به آن که راهش نهان است
و خدا اطرافش را مسدود کرده است؟
\v 24 زیرا که نانِ من آه کشیدن است،
و نالۀ من چون آبْ ریخته میشود.
\v 25 زیرا آنچه از آن وحشت داشتم بر سرم آمد؛
آنچه از آن میهراسیدم بر من واقع شد.
\v 26 آرام و قرار ندارم؛
مرا آسایشی نیست، بلکه پریشانی و بس.»
2022-01-28 16:39:41 +00:00
\s5
\c 4
\p
2022-01-30 08:23:29 +00:00
\v 1 آنگاه اِلیفازِ تیمانی در پاسخ گفت:
\v 2 «اگر کسی بخواهد سخنی با تو بگوید، آیا تاب خواهی داشت؟
اما کیست که بتواند از سخن گفتن بازایستد؟
\v 3 هان تو خود بسیاری را پند دادهای،
و دستان ضعیف را تقویت کردهای.
\v 4 سخنانت لغزندگان را استوار داشته است،
و زانوان لرزان را نیرو بخشیدهای.
\v 5 اما حال که به تو رسیده، تاب نمیآوری،
و اکنون که تو را لمس کرده، پریشان گشتهای.
\v 6 آیا اطمینان تو نباید بر خداترسیات باشد،
و امید تو بر بیعیبیِ رفتارت؟
\v 7 «به یاد آر: کیست که بیگناه هلاک شده باشد،
و کجا صالحان تلف شدهاند؟
\v 8 بنا بر مشاهدات من، آنان که شرارت شیار میکنند
و شقاوت میکارَند، همان را دِرو میکنند.
\v 9 به دَمِ خدا هلاک میشوند،
و به بادِ غضبش تباه میگردند.
\v 10 غرش شیر و نعرۀ شیر ژیان،
و دندانهای شیران جوان شکسته است.
\v 11 شیر نر از نبودِ شکار تلف میشود،
و بچههای شیر ماده پراکنده میگردند.
\v 12 «سخنی در خفا به من رسید،
و گوشم زمزمهای از آن شنید.
\v 13 در میان افکارِ پریشانِ ناشی از رؤیاهای شب،
آنگاه که خواب سنگین بر آدمیان غالب میشود،
\v 14 رُعب و وحشت بر من مستولی شد،
و لرزه بر تمام استخوانهایم افتاد.
\v 15 روحی از پیش روی من گذشت،
و موی بر تنم راست شد.
\v 16 آنجا ایستاد،
اما قادر به تشخیص سیمایش نبودم.
شکلی در برابر دیدگانم بود؛
خاموشی بود، و آنگاه آوازی شنیدم:
\v 17 ”آیا انسان خاکی در حضور خدا پارسا شمرده شود؟
آیا آدمی در نظر خالق خویش پاک باشد؟
\v 18 او حتی بر خادمان خود اعتماد ندارد،
و بر فرشتگان خویش خُرده میگیرد؛
\v 19 چقدر بیشتر بر آنان که در خانههای گِلین ساکنند،
که بنیادشان بر خاک است و آسانتر از بید لِه میشوند.
\v 20 از یک صبح تا شام خُرد میشوند؛
بیآنکه کسی دریابد، تا ابد هلاک میگردند.
\v 21 آیا طنابِ خیمۀ ایشان به در نمیآید؟
میمیرند، بدون حکمت.“
2022-01-28 16:39:41 +00:00
\s5
\c 5
\p
2022-01-30 08:23:29 +00:00
\v 1 «حال فریاد سَر دِه؛ آیا کسی هست که پاسخت گوید؟
از کدامین یک از مقدسان یاری خواهی جُست؟
\v 2 براستی که خشم، احمق را میکُشد،
و حسد، سادهلوح را از پا درمیآورد.
\v 3 احمق را دیدم که ریشه میگرفت،
اما به ناگاه مسکنِ او لعن شد.
\v 4 فرزندان او از امنیت به دورند؛
در محکمه پایمال میشوند،
و ایشان را رهانندهای نیست.
\v 5 گرسنگان محصول او را میخورند،
و آنها را حتی از میان خارها برمیچینند؛
و تشنگان برای ثروت او لَه لَه میزنند.
\v 6 زیرا مصیبت از خاک برنمیخیزد،
و مشقت از زمین نمیروید؛
\v 7 بلکه آدمی برای مشقت زاده میشود،
چنانکه شراره به بالا میجهد.
\v 8 «اگر من بودم، خدا را طلب میکردم،
و دعویِ خویش به خدا میسپردم؛
\v 9 او که اعمال عظیم و تفحصناپذیر میکند،
و عجایبِ بیشمار به عمل میآورَد:
\v 10 باران بر سطح زمین میبارانَد،
و آب بر صحرا جاری میسازد.
\v 11 افتادگان را به جایگاه رفیع میرساند،
و ماتمیان را به جای امن برمیافرازد.
\v 12 تدبیرهای حیلهگران را عقیم میگذارد،
تا دستانشان موفقیتی کسب نکند.
\v 13 حکیمان را به تَرفندِ خودشان گرفتار میسازد،
و نقشههای مکاران بهسرعت باطل میگردد.
\v 14 در روز به تاریکی میخورند،
و به وقتِ ظهر چون شبْ کورمال راه میروند.
\v 15 اما نیازمندان را از شمشیرِ دهان ایشان میرهانَد،
و آنان را از دست زورمندان نجات میبخشد.
\v 16 پس برای بینوایان امید هست،
و ظلمْ دهان خویش فرو میبندد.
\v 17 «خوشا به حالِ آن که خدا تأدیبش کند؛
پس تأدیب قادر مطلق را خوار مشمار.
\v 18 زیرا او مجروح میسازد، اما التیام نیز میدهد؛
زخمی میکند، اما دستش شفا نیز میبخشد.
\v 19 تو را از شش بلا خواهد رهانید،
و در هفت بلا، گزندی به تو نخواهد رسید.
\v 20 در قحطی تو را از مرگ فدیه خواهد داد،
و در جنگ، از دمِ شمشیر.
\v 21 از زخمِ زبان در امان خواهی بود،
و چون هلاکت آید، از آن نخواهی ترسید.
\v 22 بر هلاکت و قحطی پوزخند خواهی زد،
و از وحوش صحرا بیم نخواهی داشت.
\v 23 زیرا با سنگهای صحرا همپیمان خواهی بود،
و وحوش صحرا با تو صلح خواهند کرد.
\v 24 از امنیتِ خیمهات مطمئن خواهی بود؛
آغلِ خود را بازرسی خواهی کرد و چیزی مفقود نخواهی یافت.
\v 25 خواهی دانست که نسلت کثیر خواهد بود،
و فرزندانت چون علف زمین.
\v 26 در کهنسالی به گور خواهی رفت،
چون بافۀ گندم که در موسمش برداشت شود.
\v 27 هان این را تفحّص کردهایم، و چنین است.
پس آن را بشنو و خودْ فرا گیر!»
2022-01-28 16:39:41 +00:00
\s5
\c 6
\p
2022-01-30 08:23:29 +00:00
\v 1 آنگاه ایوب در پاسخ گفت:
\v 2 «کاش اندوه من وزن میشد،
و مصیبتم را به تمامی در ترازو مینهادند!
\v 3 زیرا آنگاه از ریگ دریا سنگینتر میشد؛
از همین روست که سخنانم شتابزده بوده است.
\v 4 زیرا تیرهای قادر مطلق در اندرون من است؛
روح من زهرشان را مینوشد،
و دِهشَتهای خدا بر من صفآرایی کردهاند.
\v 5 آیا خرِ وحشی با داشتن علف عَرعَر میکند؟
یا گاو بر یونجۀ خود ماغ میکِشد؟
\v 6 آیا چیز بیمزه را بینمک توان خورد؟
و یا در سفیدۀ تخممرغ طعمی هست؟
\v 7 جان من از دست زدن به آنها کراهت دارد؛
آنها برایم همچون طعامِ چِندِشآور است.
\v 8 «کاش مسئلت من برآورده میشد،
و خدا آرزویم را به من میداد!
\v 9 کاش خدا راضی میشد مرا لِه کند،
و دست خویش برافراشته، مرا منقطع سازد!
\v 10 آنگاه دستِکم مرا این تسلی میبود،
و در عذابِ بیامان شاد میگشتم،
که کلمات آن قدوس را انکار نکردهام.
\v 11 «من چه قوّت دارم که انتظار بکشم؟
سرانجامِ من چیست که شکیبا باشم؟
\v 12 آیا قوّتِ من قوّتِ سنگ است،
یا گوشتِ تنم، برنجین؟
\v 13 آیا در من توانی برای یاریِ خویش هست؟
آیا اِعانت یکسره از من رخت برنبسته است؟
\v 14 «شخص نومید سزاوار محبت دوست خویش است،
حتی اگر ترسِ قادر مطلق را ترک گفته باشد.
\v 15 اما برادرانِ من همچون رودهای فصلی فریبکارند،
همچون رودهایی که فقط برای مدتی روان میشوند،
\v 16 که به سبب یخ، سیهفامند،
و برف در اندرونشان پنهان است،
\v 17 اما در فصول خشک بخار میشوند،
و در گرما از مکان خود ناپدید میگردند.
\v 18 کاروانها مسیر خود را تغییر میدهند،
و به بیابانِ بیآب و علف درمیآیند و هلاک میگردند.
\v 19 کاروانیانِ تیما نگریستند،
قافلههای صَبا به امید آن بودند.
\v 20 ایشان از اطمینان خویش سرافکنده شدند؛
به آنجا رسیدند و شرمنده گشتند.
\v 21 اکنون شما نیز مانند آن رودها شدهاید؛
مصیبتِ مرا دیده و ترسان گشتهاید.
\v 22 آیا گفتم چیزی به من ببخشید؟
یا از ثروت خود هدیهای به من دهید؟
\v 23 یا از چنگ مخالفان رهایم سازید؟
یا از دست ظالمان فدیهام کنید؟
\v 24 «مرا تعلیم دهید، و خاموش خواهم شد؛
به من بفهمانید خطایم کجاست.
\v 25 سخنان راست چه دردناک است!
اما استدلال شما چه چیزی را ثابت میکند؟
\v 26 آیا گمان میبرید سخنان مرا نکوهش توانید کرد؟
آیا سخنان مردی درمانده را بادی بیش نمیانگارید؟
\v 27 شما حتی بر یتیمان قرعه میافکنید،
و دوست خود را چون کالا معامله میکنید!
\v 28 «اما اکنون لطف فرموده، بر من نظر کنید،
تا ببینید آیا چشم در چشم شما دروغ خواهم گفت.
\v 29 تمنا اینکه بازایستید و بیانصافی نکنید.
بازایستید، زیرا حقانیتِ من مطرح است.
\v 30 آیا در زبانم هیچ بیانصافی هست؟
آیا کامِ من فساد را تمییز نمیدهد؟
2022-01-28 16:39:41 +00:00
\s5
\c 7
\p
2022-01-30 08:23:29 +00:00
\v 1 «آیا آدمی را بر زمین مجاهدهای سخت نیست؟
آیا روزهای او چون روزهای کارگری مزدبگیر نیست؟
\v 2 همچون بردهای که مشتاق سایهای است،
و کارگر مزدبگیری که چشمانتظار اُجرت خویش است،
\v 3 من نیز ماههای بطالت به میراث یافتهام،
و شبهای مشقت برایم مقرر گشته است.
\v 4 چون به بستر روم، گویم، ”چه وقت بر خواهم خاست؟“
اما شب دراز است و من تا سپیدهدم از پهلو به پهلو شدن خسته میشوم.
\v 5 تنم از کِرمها و زخمهای کِبِرهبسته پوشیده است؛
پوستِ تنم میشکافد و ترشحات از آن جاری میشود.
\v 6 روزهای عمرم از ماکوی بافندگی تیزروتر است،
و بدون هیچ امیدی به انتها میرسد.
\v 7 «به یاد آر، که زندگی من نَفَسی بیش نیست،
و دیدگانم دیگر هرگز روی سعادت نخواهد دید.
\v 8 چشمان آن که مرا میبیند دیگر بر من نخواهد نگریست؛
در همان حال که چشمانت بر من است، دیگر اثری از من نخواهد بود.
\v 9 همانگونه که ابر محو و نابود میگردد،
آن که به هاویه فرود میشود نیز برنمیآید؛
\v 10 دیگر هرگز به منزل خویش بازنمیگردد،
و مکانش دیگر او را نمیشناسد.
\v 11 «از این رو لب فرو نخواهم بست؛
در تنگی روحِ خویش سخن خواهم گفت
و در تلخیِ جانِ خود، شِکوِه خواهم کرد.
\v 12 آیا من دریا هستم یا هیولای ژَرفا،
که بر من قراول قرار میدهی؟
\v 13 هرگاه بگویم، ”تختخوابم مرا تسلی خواهد داد
و بسترم شکایت مرا رفع خواهد کرد“،
\v 14 آنگاه تو مرا به خوابها به وحشت میافکنی،
و به رؤیاها هراسان میسازی،
\v 15 تا آنجا که جانم خفه شدن را خوشتر میدارد،
و مرگ را، بیش از این استخوانهایم.
\v 16 از زندگی بیزارم؛ نمیخواهم تا ابد زنده بمانم.
مرا به حال خود واگذار که روزهایم دَمی بیش نیست.
\v 17 انسان چیست که او را در شمار آوری،
و دل بدو مشغول داری؟
\v 18 هر بامداد به سراغش آیی،
و هر لحظه او را بیازمایی؟
\v 19 تا به کی چشم از من بر نخواهی گرفت؟
آیا لحظهای مرا به حال خود نخواهی گذاشت تا آب دهانم را فرو برم؟
\v 20 اگر گناه کردهام، به تو چه کردهام،
ای پاسبانِ آدمیان؟
چرا مرا هدف تیر خود ساختهای؟
آیا برای تو باری سنگین شدهام؟
\v 21 چرا نافرمانیام را عفو نمیکنی،
و مَعصیتم را دور نمیسازی؟
زیرا اکنون در خاکِ زمین خواهم خفت؛
آنگاه مرا خواهی جُست و نخواهم بود.»
2022-01-28 16:39:41 +00:00
\s5
\c 8
\p
2022-01-30 08:23:29 +00:00
\v 1 آنگاه بِلدَدِ شوحی پاسخ داد:
\v 2 «تا به کِی چنین چیزها خواهی گفت
و سخنانِ دهانت بادِ فراوان خواهد بود؟
\v 3 آیا خدا عدالت را مخدوش میسازد؟
یا قادر مطلق انصاف را زیر پا میگذارد؟
\v 4 از آنجا که فرزندانت بدو گناه ورزیدهاند،
او نیز ایشان را به دست عِصیانشان تسلیم کرده است.
\v 5 اگر تو بهجِدّ خدا را بجویی
و دستِ تمنا به درگاه قادر مطلق دراز کنی،
\v 6 و اگر پاک و درستکار باشی،
او نیز بهیقین برای تو بیدار خواهد شد،
و تو را به جایگاه بَرحقّت باز خواهد گردانید؛
\v 7 اگرچه آغازت حقیر بود،
سرانجامت بس عظیم خواهد شد.
\v 8 «تمنا اینکه از نسلهای پیشین بپرسی،
و به آنچه پدران ایشان در آن تفحص کردهاند، توجه کنی.
\v 9 زیرا ما همین دیروز به دنیا آمدهایم و هیچ نمیدانیم،
و روزهای عمرمان بر زمین سایهای بیش نیست!
\v 10 آیا ایشان تو را نخواهند آموخت و با تو سخن نخواهند گفت،
و از خزینۀ دل خویش کلمات بیرون نخواهند آورد؟
\v 11 «آیا پاپیروسْ بیمرداب میروید؟
یا نِیْ بیآب نمو میکند؟
\v 12 آنگاه که هنوز سبز است و بریده نشده،
پیش از هر گیاه دیگر خشک میشود.
\v 13 همچنین است طریق همۀ آنان که خدا را از یاد میبرند؛
امید مردِ خدانشناس بر باد خواهد شد.
\v 14 آنچه بر آن توکل دارد لرزان است،
تکیهگاهش تار عنکبوت است.
\v 15 بر خانۀ خویش تکیه میزند، اما خانه تاب نمیآورَد.
آن را به چنگ میگیرد، اما قائم نمیماند.
\v 16 او بسان گیاهی است سرسبز در برابر آفتاب،
که شاخههایش را در سرتاسر باغِ خود میگسترد.
\v 17 ریشههایش لابهلای تودههای سنگ تنیده میشود،
و خانهای را در میان سنگها جستجو میکند.
\v 18 اما چون از جای خود ریشهکن شود،
آن مکان، او را انکار کرده، خواهد گفت:
”هرگز تو را ندیدهام.“
\v 19 آری، شادیِ طریقِ او همین است،
و دیگران از دل خاک سَر بر خواهند کرد.
\v 20 «بهیقین خدا مرد بیعیب را طرد نخواهد کرد،
و دست بدکاران را تقویت نخواهد نمود.
\v 21 او دیگر بار دهانت را از خنده پر خواهد ساخت،
و لبانت را از فریاد شادمانی.
\v 22 نفرتکنندگانت به شرم پوشیده خواهند شد،
و خیمۀ شریران دیگر نخواهد بود.»
2022-01-28 16:39:41 +00:00
\s5
\c 9
\p
2022-01-30 08:23:29 +00:00
\v 1 آنگاه ایوب در پاسخ گفت:
\v 2 «یقین میدانم که چنین است.
اما آدمی چگونه نزد خدا پارسا شمرده شود؟
\v 3 اگر بخواهد با او بحث کند،
یک از هزار نیز او را پاسخ نتوانَد داد.
\v 4 او در اندیشه، حکیم است و در قدرت، توانا؛
کیست که در برابرش ایستاده و کامیاب شده باشد؟
\v 5 اوست که کوهها را جابهجا میکند بیآنکه بدانند،
و در خشم خود آنها را واژگون میسازد؛
\v 6 که زمین را از جایش میجنبانَد،
و ستونهایش به لرزه درمیآیند؛
\v 7 که خورشید را فرمان میدهد، و طلوع نمیکند،
و ستارگان را مُهر و موم مینماید؛
\v 8 که آسمانها را یکتنه میگسترانَد،
و بر امواج دریا گام میزند؛
\v 9 اوست که دُبّ اکبر و جبّار را آفرید،
و هم ثریا و صُوَر فَلَکیِ جنوب را؛
\v 10 که کارهای عظیم و کاوشناپذیر میکند،
و هم عجایب بیشمار.
\v 11 هان از کنارم میگذرد و او را نمیبینم؛
عبور میکند و احساسش نمیکنم.
\v 12 چون میرُباید، کیست که او را بازدارد؟
و کیست که تواند گفت: ”چه میکنی؟“
\v 13 خدا خشم خود را بازنمیدارد؛
یاریدهندگانِ رَحَب زیر او خم میشوند.
\v 14 «پس من کیستم که او را پاسخ دهم،
و چگونه کلمات خویش را برای مباحثه با او برگزینم؟
\v 15 هرچند بیگناهم، او را پاسخ نتوانم داد؛
بلکه باید از داورِ خویش ملتمسانه طلبِ رحمت کنم.
\v 16 حتی اگر او را میخواندم و پاسخم میداد،
باور نمیکنم که به آوازم گوش فرا میداد.
\v 17 زیرا به توفانی مرا خُرد میکند،
و بیسبب بر زخمهایم میافزاید.
\v 18 نمیگذارد نَفَسی تازه کنم،
بلکه به تلخیها مرا سیر میسازد.
\v 19 اگر سخن از قدرت باشد، اینک او قادر است!
و اگر سخن از عدالت باشد، کیست که بتواند از او بازخواست کند؟
\v 20 حتی اگر بیگناه باشم، دهان خودم مرا محکوم میکند؛
و اگر بیعیب باشم، مرا خطاکار میشِمُرَد.
\v 21 من بیعیبم،
اما خویشتن را کسی نمیپندارم،
و از جان خویش کراهت دارم.
\v 22 هیچ فرق نمیکند؛ از همین روست که میگویم:
او بیعیب و شریر را هلاک میسازد.
\v 23 آنگاه که بلا به ناگاه کشتار کند،
او بر ناامیدیِ بیگناهان ریشخند میزند.
\v 24 جهان به دست شریران سپرده شده است،
و او رویِ داوران جهان را میپوشانَد.
اگر او نیست، پس کیست؟
\v 25 «روزهایم از دونده تیزروترند؛
میگریزند و روی سعادت نمیبینند؛
\v 26 همچون زورقهای نی بهسرعت میگذرند،
همچون عقابی که بر طعمۀ خود هجوم میبرَد.
\v 27 اگر بگویم، ”شِکوِۀ خویش از یاد خواهم برد،
و چهرۀ عبوس از خود به در کرده، شاد و خندان خواهم شد“،
\v 28 از همۀ دردهای خویش به وحشت میافتم،
و میدانم مرا بیگناه نخواهی شمرد.
\v 29 آری، محکوم خواهم بود؛
پس تقلایِ بیهوده چرا؟
\v 30 حتی اگر خویشتن را به برف بشویم،
و دستان خویش به قلیاب طاهر سازم،
\v 31 مرا در مَنجلاب فرو خواهی برد،
و حتی جامهام از من بیزار خواهد بود.
\v 32 زیرا او همچون من انسان نیست که پاسخش گویم،
و تا با هم به مَحکمه رَویم.
\v 33 میان ما داوری نیست
تا بر هر دوی ما دست بگذارد.
\v 34 کاش عصای خویش از من برگیرد،
و هیبت او مرا نترسانَد!
\v 35 آنگاه سخن میگفتم و از او نمیترسیدم،
اما حالْ من چنین نیستم.
2022-01-28 16:39:41 +00:00
\s5
\c 10
\p
2022-01-30 08:23:29 +00:00
\v 1 «از زندگی بیزارم؛
پس شِکوۀ خویش بیمهابا بیان خواهم داشت،
و در تلخیِ جانِ خود سخن خواهم راند.
\v 2 به خدا خواهم گفت: مرا محکوم مکن؛
آگاهم ساز که چرا با من مجادله میکنی.
\v 3 آیا در نظرت نیکوست که ظلم کنی،
و کارِ دست خویش خوار شماری،
و بر مشورت شریران نظر لطف افکنی؟
\v 4 آیا تو را چشمان بشر است،
و چون انسان خاکی مینگری؟
\v 5 آیا روزهایت همچون روزهای انسانِ خاکی است،
و سالهایت مانند سالهای آدمی،
\v 6 که اینگونه خطاهایم را میجویی،
و گناهانم را جستجو میکنی،
\v 7 هرچند میدانی که تقصیرکار نیستم،
و کسی نیست که از دست تو رهایی توانَد داد؟
\v 8 «دستان تو مرا به تمامی بِسِرشت و بساخت؛
آیا اکنون هلاکم میکنی؟
\v 9 تمنا اینکه به یاد آری که مرا از گِل سِرشتی؛
آیا اکنون مرا به خاک برمیگردانی؟
\v 10 آیا مرا همچون شیر نریختی
و همچون پنیر، منجمد نساختی؟
\v 11 مرا به پوست و گوشت پوشانیدی،
و به استخوانها و پِیها بافتی.
\v 12 مرا حیات و محبت بخشیدی،
و در عنایت خود روحِ مرا حفظ کردی.
\v 13 اما این چیزها را در دل خود پنهان داشتی،
و میدانم که اینها در فکر تو بود:
\v 14 چون گناه ورزم مراقب منی،
و مرا از تقصیرم تبرئه نمیکنی.
\v 15 اگر تقصیرکارم، وای بر من!
و حتی اگر بیگناه، سر برنمیافرازم،
زیرا که از شرم آکندهام
و فلاکتِ خویش در نظر دارم.
\v 16 اگر سَرَم برافراشته شود،
مرا چون شیر شکار خواهی کرد،
و باز عجایب خویش بر ضد من نمایان خواهی ساخت.
\v 17 گواهانی تازه بر ضد من میآوری،
و بر خشم خود نسبت به من میافزایی،
سپاهیان تازهنفس بر ضد من برمیخیزانی.
\v 18 «چرا مرا از رَحِم بیرون آوردی؟
کاش جان میدادم و چشمی مرا نمیدید،
\v 19 و چنان میبودم که گویی هرگز نبودهام،
و از رَحِم به گور برده میشدم.
\v 20 آیا روزهایم اندک نیست؟
پس مرا واگذار و رهایم کُن تا کمی شاد باشم،
\v 21 پیش از آنکه بدانجا روم که از آن بازگشتی نیست،
به دیار ظلمت و تاریکی غلیظ.
\v 22 به دیارِ تیره و تار به سیاهیِ ظلمات،
که در آن هیچ نظمی نیست؛
آنجا که حتی روشنایی همچون تاریکی است.»
2022-01-28 16:39:41 +00:00
\s5
\c 11
\p
2022-01-30 08:23:29 +00:00
\v 1 آنگاه صوفَرِ نَعَماتی در پاسخ گفت:
\v 2 «آیا کثرت سخنان را بیپاسخ باید گذاشت،
و مردِ زیادهگو را برحق باید شمرد؟
\v 3 آیا یاوهگوییِ تو مردمان را ساکت کند؟
و چون ریشخند زنی، کسی شرمسارت نسازد؟
\v 4 تو به خدا میگویی: ”تعلیم من بیعیب است،
و در نظر تو پاکم.“
\v 5 اما کاش خدا سخن گوید
و لبهای خویش بر تو بگشاید،
\v 6 تا اَسرارِ حکمت را بر تو بنماید!
زیرا خردمندی را دو جانب است.
پس بدان که خدا کمتر از گناهانت تو را سزا داده است.
\v 7 «آیا عمقهای خدا را کشف توانیکرد؟
یا به کُنهِ قادر مطلق توانی رسید؟
\v 8 به بلندی آسمانهاست؛ چه توانی کرد؟
از هاویه ژرفتر است؛ چه توانی دانست؟
\v 9 طول آن از زمین درازتر است،
و عرض آن از دریا وسیعتر.
\v 10 «اگر به میان آید و حبس کند،
و به محاکمه کِشد، کیست که مانع شود؟
\v 11 زیرا او مردمان فریبکار را میشناسد،
و چون شرارت بیند، آیا بدان توجه نخواهد کرد؟
\v 12 هرگاه کُرّه خرِ وحشیْ انسان زاده شود،
مردِ تهیمغز نیز عاقل میشود!
\v 13 «و اما تو، اگر دل خویش آماده سازی،
و دستانت را به سوی او دراز کنی،
\v 14 و اگر گناه دستانت را از خود دور کنی،
و نگذاری شرارت در خیمههای تو ساکن شود،
\v 15 آنگاه بهیقین روی خود را بیعیب بر خواهی افراشت،
و پایدار شده، نخواهی ترسید.
\v 16 مشقّت خویش را از یاد خواهی برد،
و آن را چون آبِ رفته به یاد خواهی آورد.
\v 17 زندگی برایت روشنتر از روشنایی نیمروز خواهد بود،
و تاریکی برایت همچون بامدادان.
\v 18 احساس امنیت خواهی کرد، زیرا که امید داری؛
به اطراف خواهی نگریست، و در امنیت خواهی آرَمید.
\v 19 خواهی آرَمید و کسی هراسانت نخواهد ساخت،
و بسیاری تو را تملّق خواهند گفت.
\v 20 اما چشمان شریران تار خواهد شد؛
هیچ راه گریزی برای آنها نخواهد بود،
و امیدشان جان دادنِ ایشان خواهد بود.»
2022-01-28 16:39:41 +00:00
\s5
\c 12
\p
2022-01-30 08:23:29 +00:00
\v 1 آنگاه ایوب در پاسخ گفت:
\v 2 «بدرستی که شمایید مردمان فهیم،
و حکمت با شما خواهد مرد!
\v 3 اما مرا نیز چون شما درک و فهمی هست،
و از شما کمتر نیستم؛
کیست که چنین چیزها را نداند؟
\v 4 «مضحکۀ دوستان گشتهام،
من که به درگاه خدا فریاد برآوردم
و او مستجابم فرمود؛
آری، مَن که پارسا و بیعیبم،
مضحکه گشتهام!
\v 5 شخص آسوده، بر مصیبت به دیدۀ حقارت مینگرد،
آماده برای کسانی که پایشان میلغزد.
\v 6 در خیمههای راهزنان صلح و سلامت حکمفرماست،
و آنان که خدا را به خشم میآورند ایمن هستند،
همآنان که خدای خویش را بر دستانشان حمل میکنند!
\v 7 «اما حال از جانوران بپرس تا تو را بیاموزند،
و از پرندگان آسمان، تا به تو بگویند؛
\v 8 با زمین سخن بگو تا تعلیمت دهد،
و بگذار ماهیان دریا به تو خبر رسانند.
\v 9 کیست که از این همه درنیابد
که دست خداوند آنها را به جا آورده است؟
\v 10 جانِ جمیع زندگان در دست اوست،
و نَفَسِ تمامی افراد بشر.
\v 11 آیا چنانکه دهان خوراک خود را میچِشَد
گوش سخنان را نمیسنجد؟
\v 12 حکمت نزد پیران است،
و فهم در عمر دراز.
\v 13 «حکمت و قدرت نزد خداست؛
مشورت و فهم، از آنِ او.
\v 14 اگر ویران سازد،
کسی را یارای بازسازی نیست؛
اگر انسان را در بند نهد،
کسی را یارای رهانیدن نیست.
\v 15 اگر آبها را بازدارد، خشک میشوند؛
اگر آنها را رها سازد، زمین را به تمامی میپوشانند.
\v 16 قدرت و خردمندی نزد وی است،
فریبخورده و فریبکار هر دو تحت اقتدار اویند.
\v 17 مُشیران را به تاراج میسپارد،
و داوران را دیوانه میگردانَد.
\v 18 بندهای پادشاهان را میگشاید،
و بر کمر ایشان کمربند میبندد.
\v 19 کاهنان را به غارت میسپارد،
و قدرتمندان را سرنگون میسازد.
\v 20 مُعتمدان را از سخن گفتن بازمیدارد،
و قوۀ تشخیص را از مشایخ میگیرد.
\v 21 اهانت را بر نجیبزادگان میریزد،
و کمربندِ زورآوران را میگشاید.
\v 22 چیزهای ژرف از میان تاریکی آشکار میسازد،
و تاریکیِ غلیظ را به روشناییْ بیرون میآورد.
\v 23 قومها را بزرگ میسازد، و آنها را نابود میکند؛
قومها را وسعت میبخشد، و آنها را به تبعید میفرستد.
\v 24 عقل رؤسای ملتهای جهان را میرباید،
و آنان را در بیراهههای بیابان سرگردان میسازد.
\v 25 در تاریکی، بدون نور کورمال راه میروند،
و ایشان را چون مستان، افتان و خیزان میگرداند.
2022-01-28 16:39:41 +00:00
\s5
\c 13
\p
2022-01-30 08:23:29 +00:00
\v 1 «اینک چشمان من همۀ اینها را دیده،
و گوش من آنها را شنیده و فهمیده است.
\v 2 آنچه شما میدانید، من نیز میدانم،
و کمتر از شما نیستم؛
\v 3 اما سخن من با قادر مطلق است؛
آرزو دارم نزد او حُجّت بیاورم.
\v 4 و اما شما، به دروغها حقیقت را میپوشانید؛
براستی که جملگی، طبیبان بیخاصیتید!
\v 5 کاش که به کُل خاموش میشدید،
که برای شما این حکمت میبود!
\v 6 تمنا اینکه حُجّت مرا بشنوید،
و به دعوی لبهایم گوش فرا دهید.
\v 7 آیا برای خدا به ناحق سخن خواهید گفت،
و برای او سخن فریب بر زبان خواهید راند؟
\v 8 آیا میخواهید از او طرفداری کنید؟
آیا میخواهید از حق او دفاع کنید؟
\v 9 آیا برایتان نیکو خواهد شد اگر شما را بیازماید؟
آیا میتوانید او را فریب دهید، چنانکه انسانی را؟
\v 10 بهیقین شما را توبیخ خواهد کرد،
اگر در نهان طرفداری کنید.
\v 11 آیا عظمت او شما را به هراس نمیافکنَد،
و وحشت او بر شما مستولی نمیشود؟
\v 12 سخنان نغز شما، مَثَلهایی از غبار بیش نیست،
و دفاعیات شما، دفاعیات گِلین است.
\v 13 «خاموش باشید و بگذارید سخن بگویم؛
بگذارید هر چه خواهد بر من بشود!
\v 14 چرا گوشت تن خویش به دندان گیرم،
و جان خویش در کف نهم؟
\v 15 حتی اگر مرا بکُشد، بر او امید خواهم داشت؛
اما در برابر او از راههای خویش دفاع خواهم کرد.
\v 16 بهواقع این برای من نجات خواهد شد،
زیرا شخص خدانشناس در برابر او حضور نتواند یافت.
\v 17 به سخنان من بهدقّت گوش فرا دهید،
و بیانات من به گوشهای شما برسد.
\v 18 اینک دادخواست خویش آماده کردهام،
و میدانم که حقانیّتم به ثبوت خواهد رسید.
\v 19 کیست که بر من ادعا وارد آورد؟
زیرا آنگاه خاموش شده، جان را تسلیم خواهم کرد.
\v 20 «تنها دو چیز به من عطا فرما،
که آنگاه خود را از حضور تو پنهان نخواهم کرد:
\v 21 دست خویش از من برگیر،
و هیبتت مرا مترسانَد.
\v 22 آنگاه بخوان و من پاسخ خواهم داد،
یا بگذار من بگویم، و تو مرا پاسخ دِه.
\v 23 خطایا و گناهانم چقدر است؟
نافرمانی و گناهم را بر من معلوم دار.
\v 24 چرا رویت را پنهان میکنی،
و مرا دشمن خویش میشماری؟
\v 25 آیا برگی رانده از باد را میترسانی،
و کاهِ خشکیده را تعقیب میکنی؟
\v 26 زیرا چیزهای تلخ بر ضد من مینویسی،
و گناهان جوانیام را میراث من میگردانی.
\v 27 پاهایم را در کُنده مینهی،
همۀ راههایم را زیر نظر داری،
و بر کف پاهایم نشان میگذاری؛
\v 28 حال آنکه مانند چیز گندیده،
و همچون جامۀ بیدخورده ضایع میشوم.
2022-01-28 16:39:41 +00:00
\s5
\c 14
\p
2022-01-30 08:23:29 +00:00
\v 1 «انسان که از زن زاده میشود،
روزهایش اندک است و آکنده از مصیبت.
\v 2 همچون گُلی میرویَد و میپَژمُرَد؛
چون سایه میگریزد و نمیمانَد.
\v 3 آیا بر چنین کسی چشمان خود را میگشایی،
و مرا با خود به محاکمه درمیآوری؟
\v 4 کیست که از چیز نجس، چیز طاهر بیرون آورَد؟
هیچکس!
\v 5 روزهای انسان مقدّر است و شمارِ ماههایش نزد توست،
از برایش حدّ گذاشتهای که از آن در نتواند گذشت؛
\v 6 پس رویْ از وی بگردان تا آرام گیرد،
و چون کارگری مزدبگیر از روز خود لذت بَرَد.
\v 7 «زیرا درخت را امیدی هست،
که اگر بریده شود باز خواهد رویید،
و جوانههایش از میان نخواهد رفت؛
\v 8 اگرچه ریشهاش در زمین کهنه شود،
و تنۀ آن در خاک بمیرد،
\v 9 از بوی آب جوانه خواهد زد،
و چون نهالی نو، شاخهها خواهد داد.
\v 10 اما انسان میمیرد و ساقط میشود؛
آدمی چون جان سپارد، کجاست؟
\v 11 چنانکه آبها از دریا زایل میشود،
و نهرْ ضایع شده، خشک میگردد،
\v 12 همچنین انسان میخوابد و برنمیخیزد؛
و تا آسمانها باقی است بیدار نمیشود،
و از خوابِ خویش برخیزانیده نمیگردد.
\v 13 «کاش که مرا در هاویه پنهان کنی،
و تا غضبت فرو نشیند، مرا مخفی سازی،
و زمانی برایم تعیین کنی که مرا به یاد آوری!
\v 14 اگر انسان بمیرد، آیا بار دیگر خواهد زیست؟
در آن صورت، در همۀ روزهای زحمت خویش انتظار خواهم کشید،
تا آنگاه که زمانِ تبدیل من فرا رسد.
\v 15 تو خواهی خواند و من پاسخ خواهم داد،
و مشتاق صنعتِ دستانِ خویش خواهی شد.
\v 16 زیرا آنگاه قدمهای مرا خواهی شمرد،
و گناه مرا در نظرت نخواهی داشت؛
\v 17 نافرمانیام در کیسه مَمهور خواهد بود،
و خطایم را خواهی پوشانید.
\v 18 «اما کوهی که فرو میریزد فانی میشود،
و صخره از جای خود منتقل میگردد؛
\v 19 آبْ سنگها را میساید،
و سیلابها خاک زمین را میروبَد؛
به همین سان تو امید انسان را نقش بر آب میکنی.
\v 20 بر او تا به ابد چیره میشوی، و رَخت برمیبندد؛
چهرهاش را دگرگون میسازی و او را رهسپار میکنی.
\v 21 پسرانش به عزّت میرسند، اما او خبر نمییابد؛
پست میگردند، اما او نمیبیند.
\v 22 فقط دردِ بدن خودش را احساس میکند،
جان او تنها برای خودش ماتم میگیرد.»
2022-01-28 16:39:41 +00:00
\s5
\c 15
\p
2022-01-30 08:23:29 +00:00
\v 1 اِلیفازِ تیمانی در پاسخ گفت:
\v 2 «آیا مرد حکیم با دانشِ باطل پاسخ دهد،
و شکمِ خویش از باد شرقی پر سازد؟
\v 3 آیا به سخنِ بیفایده حجت آورَد،
یا به کلامی که ارزشی ندارد؟
\v 4 براستی که تو خداترسی را ترک میکنی،
و سرسپردگی به خدا را بیمقدار میسازی!
\v 5 گناهت دهانت را میآموزاند،
و زبانِ حیلهگران را برمیگزینی.
\v 6 دهان خودت تو را محکوم میکند، نه من؛
لبان خودت بر ضد تو گواهی میدهد.
\v 7 «آیا تو نخستین انسانی هستی که زاده شده است؟
آیا پیش از تپهها به وجود آمدهای؟
\v 8 آیا مشورت مخفی خدا را میشنوی،
یا حکمت را به خود منحصر میگردانی؟
\v 9 چه میدانی که ما نمیدانیم؟
چه میفهمی که بر ما آشکار نیست؟
\v 10 در میان ما ریشسفیدان و پیران هستند
که از پدر تو بزرگترند.
\v 11 آیا تسلیهای خدا برایت کم است،
یا کلماتی که به ملایمت با تو سخن میگوید؟
\v 12 چرا دلت تو را میرُباید،
و چرا چشمانت غضبناک است،
\v 13 که روح خود را بر ضد خدا برمیگردانی،
و چنین سخنان از دهانت بیرون میآوری؟
\v 14 «انسان چیست که پاک باشد،
و مولود زن، که پارسا به شمار آید؟
\v 15 اینک او به قُدسیانِ خود نیز اعتماد ندارد،
و حتی آسمانها در نظرش پاک نیست؛
\v 16 چه رسد به انسانی که منفور و فاسد است،
و شرارت برای او چون آب خوردن.
\v 17 «به من گوش فرا ده تا برایت بیان کنم،
بگذار تا آنچه را دیدهام برایت بازگویم،
\v 18 آنچه را فرزانگان گفتند و پنهان نداشتند
از هرآنچه از پدران خویش دریافت کردند،
\v 19 آنان که زمین تنها به ایشان داده شد،
و هیچ بیگانهای از میانشان عبور نکرد:
\v 20 مرد شریر در همۀ روزهایش از درد به خود میپیچد،
مرد ظالم، در تمامی سالهایی که برایش مقرر است.
\v 21 صداهای وحشتناک در گوش اوست؛
در وقت آسایشْ غارتگر بر او هجوم میآورَد.
\v 22 به برگشتن از تاریکی اطمینانی ندارد؛
برای شمشیر مقرر شده است.
\v 23 برای نان به هر سو میگردد و میپرسد، ”کجاست؟“
میداند که روزِ تاریکی در یک قدمی اوست.
\v 24 تنگی و فشار او را میترسانَد،
و همچون پادشاهی آمادۀ حمله، بر او چیره میشود،
\v 25 زیرا دست خویش بر ضد خدا برمیافرازد،
و بر قادر مطلق تکبر مینماید؛
\v 26 با گردن افراشته بر او تاخت میآورَد،
با سپری ضخیم و محکم،
\v 27 هرچند چهرۀ خویش به چربی پوشانده،
و پیه بر کمرش گرد آورده است،
\v 28 و در شهرهای متروک ساکن است
و در خانههایی که کسی در آنها سکونت نمیگزیند،
خانههایی آمادۀ تبدیل به ویرانه.
\v 29 او دیگر دولتمند نخواهد بود و ثروتش پایدار نخواهد ماند،
و اموالش بر زمین گسترده نخواهد شد.
\v 30 از تاریکی نخواهد رَست؛
آتش، جوانههایش را خواهد خشکانید،
و به دَمِ دهانِ او از میان برداشته خواهد شد.
\v 31 «نباید بر بطالت توکل کرده خویشتن را بفریبد،
زیرا بطالت مزد وی خواهد بود.
\v 32 پیش از موعدْ به او پرداخت خواهد شد،
و شاخهاش سبز نخواهد ماند.
\v 33 همچون مو، غورۀ خود را خواهد فِشاند؛
مانند درخت زیتون، شکوفۀ خود را فرو خواهد ریخت.
\v 34 زیرا جماعتِ خدانشناسانْ بیبَر است،
و خیمههای رشوهخواران طعمۀ آتش خواهد شد.
\v 35 به شقاوت آبستن شده، معصیت میزایند،
و رَحِمشان فریب تهیه میبیند.»
2022-01-28 16:39:41 +00:00
\s5
\c 16
\p
2022-01-30 08:23:29 +00:00
\v 1 ایوب در پاسخ گفت:
\v 2 «اینگونه سخنان، بسیار شنیدهام؛
شما جملگی تسلیدهندگانِ مزاحم هستید.
\v 3 آیا سخنانِ پوچ را پایانی نیست؟
یا چه چیز تو را به پاسخگویی برمیانگیزد؟
\v 4 من نیز میتوانستم چون شما سخن گویم،
اگر شما در جای من میبودید؛
میتوانستم سخنان بر ضدتان به هم ببافم،
و بر شما سَر بجنبانم.
\v 5 اما به دهان خود دلگرمتان میکردم،
و تسلای لبانم اندوهتان را رفع میکرد.
\v 6 «اگر سخن گویم، دردم تسکین نمییابد،
و اگر لب فرو بندم، چگونه آن از من دور شود؟
\v 7 براستی که اکنون خدا مرا از پا درافکنده،
و تمامی همنشینان مرا تباه کرده است.
\v 8 او مرا چروکانده، و این خود گواهی است بر ضد من؛
لاغریِ من به ضد من برخاسته، روبهرویم شهادت میدهد.
\v 9 او در خشم خویش مرا دریده
و با من دشمنی ورزیده است؛
دندانهایش را بر ضد من به هم فشرده است؛
دشمنم چشمان خود را بر من تیز کرده است.
\v 10 مردمان دهان خویش به ریشخند بر من گشودهاند،
تحقیرکنان، سیلی به گونهام زدهاند؛
آنان جملگی بر ضد من گرد آمدهاند.
\v 11 خدا مرا به دست ظالمان تسلیم کرده،
و به چنگ شریرانم افکنده است.
\v 12 در آسایش بودم، اما او مرا در هم شکست؛
گردنم را گرفت و مرا خُرد کرد؛
مرا هدفِ تیر خود ساخت،
\v 13 و کمانگیرانش احاطهام کردند.
گُردههایم را میشکافد و رحم نمیکند،
و زَهرۀ مرا بر زمین میریزد.
\v 14 مرا پیدرپی میکوبد و باز میکوبد،
و چون جنگاوری بر من یورش میآورَد.
\v 15 «بر پوستِ تنم پَلاس دوختهام،
شاخ خویش در خاک نهادهام.
\v 16 روی من از گریستن سرخ شده،
و بر مژگانم تاریکی غلیظ است،
\v 17 هرچند خشونتی در دستانم نیست،
و دعایم پاک است.
\v 18 «ای زمین، خون مرا مپوشان؛
فریادِ مرا آرام نباشد.
\v 19 حتی اکنون نیز شاهد من در آسمان است،
و گواه من در عرشِ برین.
\v 20 دوستانم مرا استهزا میکنند؛
چشمانم نزد خدا اشک میریزد؛
\v 21 کاش که کسی میان من و خدا میانجیگری کند،
چنانکه آدمی به جهت دوستانش!
\v 22 زیرا آنگاه که اندک سالی درگُذرَد،
به راهی خواهم رفت که از آن بازگشتی نیست.
2022-01-28 16:39:41 +00:00
\s5
\c 17
\p
2022-01-30 08:23:29 +00:00
\v 1 «روحم در هم شکسته،
و روزهایم به سر آمده است؛
گور از برایم مهیاست.
\v 2 براستی که تمسخرگران نزد منند،
و چشم من بر کینهتوزیِ ایشان دوخته شده است.
\v 3 «تمنا اینکه نزد خود برایم وثیقهای بگذاری،
وگرنه کیست که برایم ضامن شود؟
\v 4 حال که دلشان را از فهم به دور داشتهای،
پس نخواهی گذاشت که سربلند شوند.
\v 5 آن که در ازای پاداش، از دوست خویش بد بگوید،
چشمان فرزندانش تار خواهد شد.
\v 6 «مرا نزد مردمان ضربالمثل ساخته است،
و مانند کسی که به رویش آب دهان بیاندازند.
\v 7 دیدگانم از غم تار شده،
و اعضای بدنم جملگی چون سایهای گشته است.
\v 8 صالحان به سبب این، حیران میمانند،
و شخص بیگناه، خود را بر ضد خدانشناسان برمیانگیزد.
\v 9 با این حال مرد پارسا راه خود را ثابتقدم پی میگیرد،
و آن که دستش پاک است پیوسته قویتر میشود.
\v 10 «اما همۀ شما، اکنون یک بار دیگر بکوشید،
و با این همه، من در میانتان حکیمی نخواهم یافت.
\v 11 روزهایم سپری گشته،
نقشهها و آرزوهای دلم ناکام مانده است.
\v 12 اینان شب را روز جلوه میدهند،
و با وجود تاریکی میگویند، ”روشنایی نزدیک است“.
\v 13 اگر امید داشته باشم که هاویه خانهام باشد،
و اگر بستر خویش در تاریکی بگسترانم،
\v 14 اگر به گور بگویم: ”تو پدر من هستی“،
و به کِرم که: ”تو مادر و خواهر منی“،
\v 15 پس امید من کجاست؟
و کیست که امید مرا ببیند؟
\v 16 آیا تا به دروازههای هاویه نزول خواهد کرد؟
آیا با هم در دل خاک فرو خواهیم رفت؟»
2022-01-28 16:39:41 +00:00
\s5
\c 18
\p
2022-01-30 08:23:29 +00:00
\v 1 آنگاه بِلدَدِ شوحی در پاسخ گفت:
\v 2 «تا به کِی به این سخنان ادامه خواهی داد؟
تأمل کن و آنگاه سخن خواهیم گفت.
\v 3 چرا همچون چارپایان به شمار آییم؟
چرا در نظرت ابله بنماییم؟
\v 4 ای که از خشم، خویشتن را میدَری،
آیا زمین باید به خاطر تو متروک شود،
یا صخرهها از جای خود منتقل گردند؟
\v 5 «براستی که روشناییِ شریران خاموش میشود
و شعلۀ آتشِ ایشان نوری ندارد.
\v 6 نوری که در خیمۀ اوست تاریک میشود،
و چراغ بالای سرش خاموش میگردد.
\v 7 قدمهای استوارش کوتاه شده،
و تدبیرهایش او را به زیر افکنده است.
\v 8 زیرا به پای خود به دام میافتد،
و بر روی تورها راه میرود.
\v 9 تله، پاشنهاش را میگیرد،
و دام، او را محکم نگاه میدارد.
\v 10 طناب برایش بر زمین پنهان است،
و تله برایش بر سر راه.
\v 11 ترسها از هر سو او را هراسان میسازد،
و در هر قدم آزارش میدهد.
\v 12 قوایش رو به تحلیل است،
و مصیبت انتظارِ لغزش او را میکِشد.
\v 13 بیماری پوستِ تن او را میخورَد،
و نخستزادۀ مرگ، اعضای بدنِ او را.
\v 14 از خیمهای که بر آن اعتماد داشت کنده شده،
و به حضور پادشاهِ وحشت آورده شده است.
\v 15 ساکنان خیمۀ او هیچیک از کسانِ او نیستند؛
بر مَسکن او گوگرد پاشیده شده است.
\v 16 ریشههایش از زیر میخشکد،
و شاخهاش از بالا قطع میشود.
\v 17 خاطرهاش از زمین محو میگردد،
و در کوچهها نامی ندارد.
\v 18 از روشنایی به تاریکی بیرون رانده شده،
و از جهان بیرون افکنده گشته است.
\v 19 او را در میان قومش نه اولادی است و نه نسلی،
و نه در اقامتگاهش هیچ بازماندهای.
\v 20 مغربزمینیان از سرنوشتش در حیرتند،
و مشرقزمینیان را وحشت درگرفته است.
\v 21 بدرستی که چنین است مسکنِ بدکاران،
و اینچنین، منزلگه خدانشناسان.»
2022-01-28 16:39:41 +00:00
\s5
\c 19
\p
2022-01-30 08:23:29 +00:00
\v 1 آنگاه ایوب در پاسخ گفت:
\v 2 «تا به کِی عذابم میدهید،
و با سخنان خود مرا خُرد میکنید؟
\v 3 دهمین بار است که مرا سرزنش میکنید؛
آیا از بدرفتاری با من شرم ندارید؟
\v 4 حتی اگر براستی گمراه شده باشم،
خطایم به زیان خودم تمام خواهد شد.
\v 5 اگر بهواقع خود را برتر از من میپندارید،
و رسوایی مرا بر ضدم به کار میگیرید،
\v 6 بدانید که خدا بر من بدی روا داشته،
و مرا به دام خویش احاطه کرده است.
\v 7 هرچند فریاد سر میدهم: ”خشونت!“
پاسخی نیست.
هرچند فریادِ کمک بلند میکنم،
فریادرسی نیست.
\v 8 راهِ مرا مسدود کرده که عبور نتوانم کرد،
و تاریکی را بر طریقهایم مستولی گردانیده است.
\v 9 آبرویم را از من گرفته،
و تاج از سرم برداشته است.
\v 10 مرا از هر سو در هم میشکند، و نیست گردیدهام؛
امیدم را چون درختی ریشهکن کرده است.
\v 11 خشم خود را بر ضد من افروخته است،
و مرا دشمن خود میشمارد.
\v 12 لشکریانش با هم پیش میآیند؛
بر ضد من سنگر میسازند،
و گرداگردِ خیمهام اردو میزنند.
\v 13 «برادرانم را از من دور کرده است،
و آشنایانم بهکلی با من بیگانهاند.
\v 14 خویشانم از من کناره جستهاند،
و دوستانم مرا به فراموشی سپردهاند.
\v 15 میهمانانِ خانه و کنیزانم مرا غریبه میشمارند،
و در نظرشان بیگانهای بیش نیستم.
\v 16 غلام خود را فرا میخوانم، اما پاسخم نمیدهد؛
باید به دهان خویش از او التماس کنم.
\v 17 نَفَسم برای زنم مشمئزکننده است،
و وجودم برای فرزندانِ مادرم چندشآور.
\v 18 کودکان نیز مرا خوار میشمرند،
و چون برمیخیزم بر ضد من سخن میگویند.
\v 19 محرمانِ رازم جملگی از من بیزارند،
آنان که دوستشان میدارم بر ضد من برخاستهاند.
\v 20 پوستی بر استخوان بیش نیستم؛
به تارِ مویی بندم و بس.
\v 21 بر من ترحم کنید! بر من ترحم کنید، ای دوستان من!
زیرا که دست خدا مرا زده است.
\v 22 چرا همچون خدا بر من جفا میکنید؟
آیا از خوردن گوشت تنم سیر نشدهاید؟
\v 23 «کاش سخنانم نوشته میشد!
کاش در کتابی ثبت میگردید!
\v 24 کاش با قلم آهنین و سُرب،
بر صخرهای تا به ابد حَک میشد!
\v 25 اما من میدانم که ولیّ من زنده است،
و در آخر بر زمین خواهد ایستاد.
\v 26 پس از آنکه پوست تنم اینچنین بگندد،
با این همه، در جسم خویش خدا را خواهم دید!
\v 27 آری، من خودْ او را خواهم دید،
و چشمان خودم بر او خواهد نگریست، نه دیگری.
و دلم در اندرونم چه بیتاب است!
\v 28 «اگر گویید: ”چگونه شکارش کنیم،
زیرا که ریشۀ مشکل در خودِ اوست؟“
\v 29 خود باید از شمشیر بترسید،
زیرا که غضب، مجازاتِ شمشیر در پی دارد،
تا بدانید که داوری هست.»
2022-01-28 16:39:41 +00:00
\s5
\c 20
\p
2022-01-30 08:23:29 +00:00
\v 1 آنگاه صوفَرِ نَعَماتی در پاسخ گفت:
\v 2 «افکار پریشانم مرا به پاسخ گفتن وا میدارد،
زیرا که بهغایت برانگیخته شدهام.
\v 3 سرزنشی میشنوم که اهانتآمیز است،
و فهمِ من مرا به پاسخ گفتن برمیانگیزد.
\v 4 «آیا این را از قدیم ندانستهای،
از آن زمان که انسان بر زمین قرار داده شد،
\v 5 که شادیِ شریران اندک زمانی است،
و خوشیِ خدانشناسان لحظهای بیش نیست؟
\v 6 اگرچه تکبرش تا به آسمان برسد،
و سر به ابرها بسایَد،
\v 7 اما مثلِ فضلۀ خود برای همیشه نابود خواهد شد،
و آنان که او را دیدهاند خواهند گفت: ”کجاست؟“
\v 8 همچون خواب میپرَد و دیگر یافت نمیشود؛
مانند رؤیای شب، محو و نابود میگردد.
\v 9 چشمی که او را دیده است، دیگر او را نخواهد دید،
و مکانش دیگر بر او نخواهد نگریست.
\v 10 فرزندانش به بینوایان تاوان خواهند داد،
و دستانش ثروت او را پس خواهد داد.
\v 11 استخوانهایش از نیروی جوانی پر است،
اما با او در دلِ خاک خواهد آرامید.
\v 12 «اگرچه بدی به مذاق او شیرین است،
و آن را زیر زبان خود پنهان میکند،
\v 13 از آن لذت میبرد و رهایش نمیکند،
بلکه آن را در دهان خود نگاه میدارد،
\v 14 اما خوراک او در شکمش تبدیل میشود،
و در اندرونش به زهرِ مار بَدَل میگردد.
\v 15 ثروتی را که فرو بلعیده، قِی خواهد کرد؛
خدا آن را از شکمش بیرون خواهد کشید.
\v 16 زهرِ مارها را خواهد مکید،
و نیش افعی او را خواهد کشت.
\v 17 بر رودخانهها نظر نخواهد کرد،
و نه بر نهرهایی که به خامه و عسل جاری است.
\v 18 دسترنجِ خویش را پس خواهد داد،
و از گلوی او پایین نخواهد رفت؛
از سود تجارت خود
لذتی نخواهد برد.
\v 19 زیرا بینوایان را زیرِ پا لِه کرده و آنها را به حال خود واگذاشته است؛
خانهای را که خود نساخته، غصب کرده است.
\v 20 «از آنجا که شکمش هیچ سیری نمیشناسد،
نمیگذارد هیچ چیزی که مایۀ لذت اوست از چنگش به در رود.
\v 21 دیگر چیزی نمانده که نخورده باشد،
از این رو کامرواییاش را دوامی نخواهد بود.
\v 22 در اوجِ رفاه خویش، در تنگی خواهد بود.
دست همۀ مفلوکان بر او بلند خواهد شد.
\v 23 آنگاه که شکم خویش را پر میکند،
خدا آتش خشمِ خویش را بر او خواهد فرستاد،
و حینی که میخورَد آن را بر او خواهد بارانید.
\v 24 هرچند از سِلاح آهنین بگریزد،
تیر برنجین او را خواهد سُفت.
\v 25 آن را بیرون میکِشد و از پشت او به در میآید؛
نوکِ برّاق آن از زهرهاش خارج میشود.
ترس و وحشت او را فرا میگیرد؛
\v 26 تاریکی مطلق برای خزائنش مقرر است.
آتشِ ندمیده او را در کام خواهد کشید،
و آنچه را در خیمۀ او باقی است خواهد خورد.
\v 27 آسمانها تقصیر او را فاش خواهد کرد،
و زمین به ضد او بر خواهد خاست.
\v 28 خانهاش را سیل خواهد برد،
آبهای خروشان در روز غضب خدا.
\v 29 این است نصیب مرد شریر از جانب خدا،
میراث مقدر برای او از سوی پروردگار.»
2022-01-28 16:39:41 +00:00
\s5
\c 21
\p
2022-01-30 08:23:29 +00:00
\v 1 آنگاه ایوب در پاسخ گفت:
\v 2 «سخنم را بهدقّت بشنوید،
این باشد تسلی شما به من.
\v 3 تحملم کنید تا سخن بگویم،
و پس از سخن گفتنم به تمسخر ادامه دهید.
\v 4 «و اما من، آیا شکایت از آدمی دارم؟
پس چرا بیتاب نباشم؟
\v 5 بر من بنگرید و حیران شوید،
و دست بر دهانتان نهید.
\v 6 هرگاه به یاد میآورم، به وحشت میافتم،
و لرزه بر اندامم مستولی میشود.
\v 7 از چه رو شریران زنده میمانند،
به سن پیری میرسند و در توانایی نیرومند میگردند؟
\v 8 فرزندان ایشان در حضورشان با ایشان استوار میشوند،
نسل ایشان، در برابر دیدگانشان.
\v 9 خانههایشان از وحشت در امان است،
و چوب خدا بالای سرشان نیست.
\v 10 گاو نرِ ایشان در جفتگیری خطا نمیکند؛
مادهگاوشان میزاید و سِقط نمیکند.
\v 11 کودکانشان را همچون گَله بیرون میفرستند،
و فرزندانشان به رقص و پایکوبی میپردازند.
\v 12 به نوای دفّ و بربط میسرایند،
و به آوازِ نِی شادی میکنند.
\v 13 روزگار خویش به سعادتمندی میگذرانند،
و در آرامش به هاویه فرود میشوند.
\v 14 به خدا میگویند: ”از ما دور شو!
ما خواهان شناخت طریقهای تو نیستیم.
\v 15 قادر مطلق کیست که عبادتش کنیم؟
از استدعا به درگاه او ما را چه سود؟“
\v 16 اما سعادتمندیِ ایشان در دست خودشان نیست،
پس، از مشورت شریران به دور میایستم.
\v 17 «چند بار دیدهاید که چراغ شریران خاموش شود؟
یا مصیبت بر آنان نازل گردد؟
یا خدا در غضب خویش ایشان را به دردها گرفتار سازد؟
\v 18 چند بار دیدهاید که چون کاه در برابر باد باشند،
یا چون خَس که تندباد آن را بِرُبایَد؟
\v 19 میگویید: ”خدا مکافات ایشان را برای فرزندانشان میاندوزد.“
باشد که خودشان را سزا دهد تا بدانند!
\v 20 باشد که چشمان خودشان نظارهگرِ نابودیشان باشد،
باشد که از غضبِ قادر مطلق بنوشند!
\v 21 زیرا او را از آنچه پس از او بر سرِ اهل خانهاش میآید چه باک،
آنگاه که شمار ماههای زندگیاش قطع میگردد؟
\v 22 «آیا خدا را دانش توان آموخت؟
حالآنکه او خود والامرتبگان را داوری میکند.
\v 23 یکی در اوج قوّت میمیرد،
و در کمالِ آسایش و امنیت؛
\v 24 شکمش سیر است،
و مغز استخوانهایش تر و تازه.
\v 25 دیگری در تلخی جان میمیرد،
و طعم سعادت را هرگز نمیچشد.
\v 26 هر دو در کنار هم در دل خاک میخوابند،
و کرمها ایشان را میپوشاند.
\v 27 «اینک افکارتان را نیک میدانم،
و تدبیرهایی را که برای آزار من میاندیشید.
\v 28 زیرا میگویید: ”کجاست خانۀ نجیبزاده؟
کجاست خیمهای که شریران در آن ساکن بودند؟“
\v 29 آیا از رهگذران نپرسیدهاید؟
و آیا شواهد ایشان را تصدیق نمیدارید؟
\v 30 اینکه مرد شریر در روز بلا مصون میماند،
و در روز غضب رهایی مییابد؟
\v 31 کیست که رفتار او را رو به رو تقبیح کند؟
و کیست که او را به سبب کردههایش سزا دهد؟
\v 32 او را به گورستان حمل خواهند کرد،
و بر مزار او پاس خواهند داد.
\v 33 کُلوخهای وادی برایش شیرین است؛
مردمان جملگی از پیاش میروند،
و پیشاپیش او گروهی بیشمار روانند.
\v 34 پس چگونه مرا به سخنان باطل تسلی توانید داد؟
از جوابهایتان جز بیوفایی باقی نمیماند.»
2022-01-28 16:39:41 +00:00
\s5
\c 22
\p
2022-01-30 08:23:29 +00:00
\v 1 آنگاه اِلیفازِ تیمانی در پاسخ گفت:
\v 2 «آیا آدمی به خدا منفعت تواند رسانید؟
آیا حتی مرد حکیم برای او سودمند تواند بود؟
\v 3 اگر تو پارسا باشی، چه لذتی نصیب قادر مطلق خواهد شد؟
اگر طریقهایت بیعیب باشد، چه نفعی به او خواهد رسید؟
\v 4 «آیا به سبب خداترسیِ توست که تأدیبت میکند،
یا تو را به محاکمه میکشد؟
\v 5 آیا شرارت تو عظیم نیست،
و گناهانت بیانتها نِی؟
\v 6 زیرا از برادرانت به ناحق گِرو گرفتی،
و لباسِ برهنگان را برکَندی.
\v 7 به خستگان آب ندادی،
و نان از گرسنگان دریغ داشتی.
\v 8 پنداشتی که قدرتمندانْ زمین را تصاحب میکنند،
و بلندمرتبگان در آن زیست مینمایند.
\v 9 بیوهزنان را تهیدست روانه کردی،
و بازوی یتیمان شکسته شد.
\v 10 از این روست که دامها از هر سو احاطهات کرده،
و وحشت به ناگاه تو را درگرفته است،
\v 11 که تاریکی نمیگذارد چیزی ببینی،
و سِیلْ تو را میپوشانَد.
\v 12 «آیا خدا در جایهای رفیع آسمان نیست؟
ببین بلندترین ستارگان چه رفیعاند!
\v 13 و تو میگویی: ”خدا چه میداند؟
آیا میتواند از میانِ تاریکیِ غلیظ داوری کند؟
\v 14 ابرها مخفیگاه اوست، پس نمیبیند،
او بر تارکِ آسمانها میخرامد.“
\v 15 آیا در طریق قدما همچنان پیش میروی،
که مردمان شریر در آن گام زدهاند؟
\v 16 همانها که پیش از وقتْ ربوده شدند،
و بنیادشان را سیلاب برد.
\v 17 که به خدا گفتند: ”از ما دور شو!“
یا ”قادر مطلق به ما چه توانَد کرد؟“
\v 18 حال آنکه او بود که خانههایشان را به نعمات پر میساخت،
پس من از تدبیر شریران به دور میایستم.
\v 19 پارسایان چون این را بینند، شادمان خواهند شد؛
بیگناهان ایشان را استهزا کرده، خواهند گفت:
\v 20 ”بهیقین مخالفان ما منقطع شدند،
و دولتِ ایشان را آتش در کام کشید.“
\v 21 «پس تسلیم خدا باش که از صلح و سلامت برخوردار خواهی بود،
و بدینگونه سعادت به تو روی خواهد کرد.
\v 22 تعلیم را از دهانِ او پذیرا شو،
و سخنانش را در دلت جای ده.
\v 23 اگر نزد قادر مطلق بازگشت کنی، بنا خواهی شد،
اگر ظلم را از خیمۀ خود دور سازی.
\v 24 اگر طلای خود را در خاک نَهی،
و طلای اوفیر را میان سنگهای نهرها بگذاری،
\v 25 آنگاه قادر مطلق طلای تو خواهد بود،
و نقرۀ خالصِ تو.
\v 26 زیرا آنگاه از قادر مطلق لذت خواهی برد،
و روی خود را به سوی خدا بر خواهی افراشت.
\v 27 به درگاهش استدعا خواهی کرد
و او تو را اجابت خواهد نمود،
و تو نذرهای خویش را اَدا خواهی کرد.
\v 28 آنچه عزم کنی برایت برقرار خواهد شد،
و روشنایی بر راههایت خواهد تابید.
\v 29 چون مردمان پست گردند، تو میگویی: ”سرافرازی باشد؛“
و او افتادهدلان را نجات خواهد بخشید.
\v 30 او کسانی را که بیگناه نیستند خواهد رهانید،
و به پاکیِ دستان تو رهایی خواهند یافت.»
2022-01-28 16:39:41 +00:00
\s5
\c 23
\p
2022-01-30 08:23:29 +00:00
\v 1 آنگاه ایوب در پاسخ گفت:
\v 2 «امروز نیز شکایتم تلخ است،
و با وجود نالهام، دست او بر من سنگین است.
\v 3 کاش میدانستم او را کجا بیابم،
تا در مسکن او حاضر شوم!
\v 4 آنگاه دعوی خود به حضور او عرضه میداشتم،
و دهان خویش از حُجتها آکنده میساختم؛
\v 5 آنچه در پاسخم میگفت، درمییافتم،
و آنچه را به من بیان میکرد، میفهمیدم.
\v 6 آیا به عظمتِ قدرت خویش با من مجادله میکرد؟
نِی! بلکه به من توجه نشان میداد.
\v 7 آنجا مردِ صالح میتوانست برای او حجت بیاورد،
و من برای همیشه از دست داور خویش رهایی مییافتم.
\v 8 «اینک به سوی شرق میروم، و او آنجا نیست؛
به سوی غرب، اما او را نمیبینم؛
\v 9 چون در شمال به کار مشغول است، او را مشاهده نمیکنم؛
چون رو به سوی جنوب مینهد، او را نمیبینم.
\v 10 اما او راهی را که میروم میداند،
و چون مرا بیازماید، مانند طلا بیرون خواهم آمد.
\v 11 در جای قدمهای او پا نهادهام؛
طریق او را نگاه داشته، از آن منحرف نشدهام.
\v 12 از فرمان لبانِ او دور نگشتهام؛
سخنان دهانش را بیش از رِزق خود ذخیره کردهام.
\v 13 اما او یگانه است؛ کیست که تغییرش دهد؟
او هرآنچه دلش بخواهد، انجام میدهد.
\v 14 آری، او آنچه را برای من مقدّر داشته به جا خواهد آورد،
و چیزهای بسیار مانند این نزد وی است.
\v 15 از این رو از حضورش میهراسم،
و چون بدین میاندیشم، از او میترسم.
\v 16 خدا دلِ مرا ضعیف ساخته است؛
قادر مطلق مرا به هراس افکنده است.
\v 17 با این حال به واسطۀ تاریکی منقطع نگشتهام،
و نه به سبب ظلمت غلیظی که روی مرا پوشانده است.
2022-01-28 16:39:41 +00:00
\s5
\c 24
\p
2022-01-30 08:23:29 +00:00
\v 1 «چرا قادر مطلق زمانها به جهت داوری تعیین نمیکند،
و چرا عارفانش هرگز روزهای او را به چشم نمیبینند؟
\v 2 برخی مرزها را جابهجا میکنند،
و گلههایی را میچرانند که غصب کردهاند.
\v 3 الاغِ یتیمان را میرانند،
و گاوِ بیوهزنان را به گرو میگیرند.
\v 4 نیازمندان را از راهْ برون میافکنند،
و فقیران زمین جملگی خویشتن را پنهان میسازند.
\v 5 اینک آنان همچون خران وحشی در بیابان،
به جهت کار خود در پی خوراک بیرون میروند،
و بیابانِ بَرَهوت به فرزندان ایشان خوراک میرساند.
\v 6 علوفۀ خویش را در صحرا درو میکنند،
و خوشههای پسمانده از تاکستانِ شریران را برمیچینند.
\v 7 برهنه و بیجامه شب را به سر میبرند،
و در سرما پوششی ندارند.
\v 8 از بارانِ کوهساران تَر میشوند،
و از نبودِ سرپناه، صخرهها را در آغوش میگیرند.
\v 9 یتیم از پستان مادر ربوده میشود،
و طفلِ شخصِ فقیر به جهت گرو اسیر میگردد.
\v 10 برهنه و بیجامه به هر سو سرگردانند؛
با شکم گرسنه بافهها را حمل میکنند.
\v 11 در میان ردیفهای درختان زیتون روغن میگیرند؛
تشنهلب چَرخُشت را پایمال میکنند.
\v 12 نالۀ آنان که در حال مرگند از شهر بلند است،
و جانهای مجروحان فریادِ کمک سر میدهد،
اما خدا بدکرداریِ آدمیان را ملاحظه نمیکند.
\v 13 «هستند کسانی که در برابر نور طغیان میکنند،
و راههای آن را نمیشناسند،
و در طریقهایش نمیمانند.
\v 14 قاتل سحرگاهان برمیخیزد
تا فقیر و نیازمند را بکُشد،
و شبانگاهان چون دزد میشود.
\v 15 چشم شخص زناکار انتظار غروب را میکشد،
و میگوید: ”چشمی مرا نخواهد دید“،
و روی خود را میپوشاند.
\v 16 در تاریکی به خانهها نَقْب میزنند
و در روز، خویشتن را پنهان میکنند؛
ایشان با روشنایی بیگانهاند.
\v 17 برای جملۀ ایشان تاریکیِ غلیظ همچون صبح است،
چراکه مونسِ ترسهای تاریکیِ غلیظند.
\v 18 «همچون کف بر روی آبهایند؛
نصیبِ ایشان بر زمین، ملعون است،
و هیچکس به تاکستان ایشان نمیرود.
\v 19 چنانکه خشکسالی و گرما آبِ برف را میرباید،
همچنان هاویه نیز گنهکاران را.
\v 20 رَحِم، فراموششان میکند،
و کِرم، نوش جانشان؛
دیگر ذکری از ایشان نیست،
پس شرارت مانند درخت بریده میشود.
\v 21 «از زنِ نازای بیاولاد بهرهکشی میکنند،
و بیوهزنان را دستگیری نمینمایند.
\v 22 اما خدا به نیروی خویش قدرتمندان را برمیکَنَد؛
چون او برمیخیزد، هیچکس از حیات خود مطمئن نتواند بود.
\v 23 ایشان را امنیت میبخشد، و بر آن تکیه میکنند،
اما چشمان او بر راههایشان است.
\v 24 چند صباحی سرافراز میشوند، و بعد نیست میگردند؛
پست میشوند، و مانند دیگران رخت برمیبندند،
و همچون سَرِ سنبلههای گندم بریده میشوند.
\v 25 اگر جُز این است، کیست که مرا تکذیب کند،
و بطالت سخنم را آشکار سازد؟»
2022-01-28 16:39:41 +00:00
\s5
\c 25
\p
2022-01-30 08:23:29 +00:00
\v 1 آنگاه بِلدَدِ شوحی در پاسخ گفت:
\v 2 «حاکمیت و هیبت از آن خداست؛
او در مکانهای رفیع خویش آرامش برقرار میکند.
\v 3 آیا لشکریانِ او را میتوان شمرد؟
کیست که نور او بر وی طلوع نکند؟
\v 4 آدمی چگونه نزد خدا پارسا شمرده شود؟
آن که از زن زاده شود چگونه پاک توانَد بود؟
\v 5 اینک حتی ماه نیز نوری ندارد،
و ستارگان در نظرش پاک نیستند،
\v 6 چه رسد به آدمی که حشرهای بیش نیست،
و بنیآدم که کرمی بیش نِی!»
2022-01-28 16:39:41 +00:00
\s5
\c 26
\p
2022-01-30 08:23:29 +00:00
\v 1 ایوب در پاسخ گفت:
\v 2 «شخص بیقوّت را عجب یاری رساندهای!
بازوی ناتوان را عجب نجات دادهای!
\v 3 شخص بیحکمت را عجب مشورت دادهای!
خردمندی را عجب به نمایش گذاشتهای!
\v 4 به یاریِ چه کسی چنین سخنان بر زبان راندهای،
و روحِ کیست که از طریق تو سخن گفته است؟
\v 5 «ارواح مردگان میلرزند،
آنان که زیر آبهایند و همۀ ساکنانش.
\v 6 هاویه به حضور وی عریان است،
و اَبَدون را پوششی نیست.
\v 7 شمال را بر خلاء میگسترانَد،
و زمین را بر نیستی میآویزد.
\v 8 آبها را در ابرهای خود میپیچد،
اما ابرها زیر بار آنها شکافته نمیشود.
\v 9 روی ماهِ تمام را میپوشانَد،
و ابرهای خویش را بر آن میگسترانَد.
\v 10 دایرهای بر سطح آبها کشیده است،
و آن را حدِ بین روشنایی و تاریکی قرار داده است.
\v 11 ستونهای آسمان میلرزد
و از عتاب او حیران میماند.
\v 12 به نیروی خویش دریا را آرام میسازد،
و به حکمتِ خویش رَهَب را خُرد میکند.
\v 13 به روح او آسمانها زینت داده شدهاند،
و دست او مارِ تیزرو را سُفته است.
\v 14 براستی که اینها تنها حواشی طریقهای اوست،
و چه نجوای آرامی از او میشنویم!
اما رعدِ جَبَروتِ او را کیست که درک توانَد کرد؟»
2022-01-28 16:39:41 +00:00
\s5
\c 27
\p
2022-01-30 08:23:29 +00:00
\v 1 و ایوب در ادامۀ خطابۀ خود، گفت:
\v 2 «قسم به حیات خدایی که حق مرا از من ربوده،
و به قادر مطلق که جان مرا تلخ کرده،
\v 3 که تا جان در بدن دارم
و نَفَسِ خدا در بینیام است،
\v 4 لبهایم به بیانصافی سخن نخواهد گفت،
و زبانم به فریب تکلم نخواهد کرد.
\v 5 حاشا از من که شما را تصدیق کنم،
و تا زندهام کاملیت خویش را انکار نخواهم کرد.
\v 6 همچنان بر پارسایی خود پای خواهم فشرد
و از ایستادگی بر آن دست نخواهم کشید؛
دلم تا زندهام مرا سرزنش نخواهد کرد.
\v 7 «دشمنانِ من مانند شریران باشند،
و مخالفانم همچون بدکاران!
\v 8 زیرا امید شخص خدانشناس چیست آنگاه که خدا او را منقطع سازد؟
آنگاه که خدا جانش بستاند؟
\v 9 آیا خدا فریاد او را خواهد شنید
آنگاه که تنگی بر او عارض شود؟
\v 10 آیا از قادر مطلق لذت خواهد برد؟
آیا در همۀ اوقات از خدا مسئلت خواهد کرد؟
\v 11 «به شما دربارۀ دست خدا تعلیم خواهم داد،
و طریقهای قادر مطلق را پنهان نخواهم داشت.
\v 12 اینک شما خودْ همگی این را دیدهاید؛
پس چرا سخنان باطل میگویید؟
\v 13 «این است نصیبِ مرد شریر از جانب خدا،
و میراثی که ظالمان از قادر مطلق دریافت میکنند.
\v 14 اگر فرزندانش افزون شوند، شمشیر در انتظارشان است،
و نسل او نان کافی نخواهند داشت.
\v 15 بازماندگانش از طاعون به گور فرود خواهند شد،
و بیوهزنانش برای آنها نخواهند گریست.
\v 16 اگرچه به اندازۀ غبار نقره بیندوزد،
و به فراوانیِ گِل، جامه فراهم سازد،
\v 17 فراهم خواهد ساخت اما پارسایان آن را خواهند پوشید،
و بیگناهان نقره را میان خود تقسیم خواهند کرد.
\v 18 خانهای که او بنا میکند به سستی خانۀ بید است،
همچون سایهبانی که دیدبان میسازد.
\v 19 او دولتمند به خواب میرود، اما دیگر چنین نخواهد کرد؛
چشم میگشاید و از ثروتش دیگر اثری نیست.
\v 20 ترس و وحشت چون سیلاب او را فرو میگیرد،
و گردبادْ شبانگاهان وی را درمیرباید.
\v 21 باد شرقی او را برمیگیرد و اثری از او باقی نمیماند؛
آری، باد او را از مکانش میروبَد.
\v 22 بر او به شدّت میوزد و رحم نمیکند،
و او سخت میکوشد تا از چنگش بگریزد.
\v 23 مردمان به سبب او بر پشت دست خود میزنند،
و چون از مکانش رانده میشود انگشت به دهان میمانند.
2022-01-28 16:39:41 +00:00
\s5
\c 28
\p
2022-01-30 08:23:29 +00:00
\v 1 «براستی که نقره را معدنی است،
و طلا را مکانی که در آن قال گذاشته میشود.
\v 2 آهن از زمین استخراج میگردد،
و مس از دل سنگِ گداخته بیرون میآید.
\v 3 آدمی تاریکی را روشن میکند،
و تا دورترین حد آن را میکاود،
در پی تکه سنگی در تاریکی و ظلمت غلیظ.
\v 4 دور از نقاط مسکونی، زمین را نَقْب میزند،
در مکانهایی که پای کمتر کسی به آنجا میرسد؛
به دور از آدمیان، آویزان به این سو و آن سو تاب میخورَد.
\v 5 زمین، که از آن نان بیرون میآید،
در اعماقش گویی به آتشْ واژگون میشود.
\v 6 سنگهایش مهدِ یاقوت کبود است،
و خاکَش آغشته به طلا.
\v 7 «هیچ پرندۀ شکاری راه آن را نمیداند،
و چشم شاهین آن را ندیده است.
\v 8 هیچ جانور مغروری بر آن پا ننهاده،
و هیچ شیری بر آن گذر نکرده است.
\v 9 «آدمی بر سنگ خارا دست میبَرَد،
و کوهها را از اساس واژگون میسازد.
\v 10 درون صخرهها مجراها میکَنَد،
و چشمانش هر چیز نفیس را میبیند.
\v 11 سرچشمۀ رودها را میکاوَد،
و آنچه را نهان است به روشنایی بیرون میآورَد.
\v 12 «اما حکمت در کجا یافت میشود؟
و مکانِ فهم کجاست؟
\v 13 آدمی ارزش آن را نمیداند،
و در دیار زندگان یافت نمیشود.
\v 14 ژرفا میگوید: ”در من نیست“،
و دریا میگوید: ”نزد من نمیباشد“.
\v 15 آن را به زر خالص نتوان خرید،
و بهایش را به نقره نتوان سنجید.
\v 16 به طلای نابِ اوفیر بر آن قیمت نتوان نهاد،
و نه به عقیقِ گرانبها و یاقوت کبود.
\v 17 آن را با طلا و شیشه برابر نتوان کرد،
و با زیورهای طلای ناب مبادله نشود.
\v 18 از مرجان و بلور ذکری به میان نتوان آورد؛
بهای حکمت از لعل فزونتر است.
\v 19 زِبَرجدِ کوش با آن برابری نتواند کرد،
با طلای ناب بر آن قیمت نتوان نهاد.
\v 20 «پس حکمت از کجا میآید؟
و مکان فهم کجاست؟
\v 21 از چشم همۀ جانداران پنهان است،
و بر مرغان هوا پوشیده.
\v 22 اَبَدون و موت میگویند:
”تنها آوازۀ آن به گوش ما رسیده است.“
\v 23 «فقط خداست که طریق آن را میداند؛
تنها اوست که از مکان آن آگاه است.
\v 24 زیرا او به کرانهای زمین مینگرد،
و آنچه را زیر تمامی آسمان است میبیند.
\v 25 آنگاه که وزن از برای باد تعیین کرد،
و آبها را به پیمانه سنجید،
\v 26 آنگاه که قانونی برای باران قرار داد،
و مسیر رعد را مقرر ساخت،
\v 27 آنگاه آن را دید و بیان فرمود؛
استوار داشت و تفحص نمود.
\v 28 و به انسان گفت:
”اینک حکمت، ترس خداوند است،
و فهم، دوری جستن از شرارت.“»
2022-01-28 16:39:41 +00:00
\s5
\c 29
\p
2022-01-30 08:23:29 +00:00
\v 1 ایوب در ادامۀ خطابۀ خود گفت:
\v 2 «کاش که چون ماههای گذشته میبودم،
چون روزهایی که خدا از من مراقبت میکرد،
\v 3 آنگاه که چراغش بر سرم میتابید،
و با نورِ او در تاریکی میخرامیدم؛
\v 4 آنسان که در روزهای کامرانی خود بودم،
آنگاه که دوستیِ خدا بر خیمۀ من بود،
\v 5 آنگاه که قادر مطلق هنوز با من بود،
و فرزندانم در اطرافم بودند،
\v 6 آنگاه که قدمهای خود را با سرشیر میشُستم،
و صخره، نهرهای روغن برایم روان میساخت!
\v 7 «چون به دروازۀ شهر بیرون میرفتم،
و کرسی خود را در میدان شهر مهیا میساختم،
\v 8 جوانان مرا دیده، خود را پنهان میکردند،
و پیران بر پا شده، میایستادند؛
\v 9 بزرگان از سخن گفتن بازایستاده،
دست بر دهان میگذاشتند؛
\v 10 آواز نجبا خاموش میگشت،
و زبان به کامشان میچسبید.
\v 11 گوشی که مرا میشنید، مبارکم میخوانْد،
چشمی که مرا میدید، تحسینم میکرد.
\v 12 زیرا فقیری را که فریاد برمیآورد میرهانیدم،
و هم یتیمی را که یاوری نداشت.
\v 13 دعای خیرِ آن که در حال مرگ بود به من میرسید،
و دلِ بیوهزن به سبب من شادمانه میسرایید.
\v 14 پارسایی را در بر کردم، و جامۀ من شد؛
عدالتخواهی همچون ردا و دستار من بود.
\v 15 کوران را چشم بودم،
و لنگان را پای.
\v 16 برای نیازمندان پدر بودم،
و به دفاع از حق بیگانه برمیخاستم.
\v 17 دندانهای نیش شریران را میشکستم،
و شکار را از دندانهایشان میربودم.
\v 18 «میگفتم: ”در آشیانۀ خویش چشم از جهان فرو خواهم بست،
و ایام خویش چون ریگْ پرشمار خواهم ساخت.
\v 19 ریشههایم به سوی آبها خواهد گسترد،
و شبنمْ شب را بر شاخههایم به سر خواهد آورد.
\v 20 جلالم در من تر و تازه خواهد بود،
و کمانم در دستم همواره نو خواهد ماند.“
\v 21 «مردمان به من گوش فرا میدادند و انتظار میکشیدند،
و برای شنیدن مشورت من خاموش میماندند.
\v 22 پس از سخن گفتنِ من دیگر سخن نمیگفتند،
و سخنانم بر ایشان فرو میچکید.
\v 23 برایم انتظار میکشیدند، چنانکه برای باران،
و دهان خویش میگشودند، آنسان که برای باران بهاری.
\v 24 آنگاه که متزلزل بودند بر ایشان تبسم میکردم،
و نظر لطف مرا خوار نمیشمردند.
\v 25 راه را برای ایشان برگزیده، بر مسند رهبری تکیه میزدم،
همچون پادشاهی بودم ساکن در میان لشکرش،
همچون کسی که سوگواران را تسلی بخشد.
2022-01-28 16:39:41 +00:00
\s5
\c 30
\p
2022-01-30 08:23:29 +00:00
\v 1 «اما اکنون آنها که از من جوانترند، بر من ریشخند میزنند؛
همانها که کراهت داشتم پدرانشان را با سگان گلۀ خود بگذارم.
\v 2 نیروی بازوانشان مرا به چه کار میآمد،
مردانی که توانی در ایشان باقی نبود؟
\v 3 شبانگاهان از فرط نیاز و گرسنگی،
زمینِ خشک را در بیابان متروک میجَویدند؛
\v 4 در میان بوتهها علفشوره میچیدند،
و ریشۀ شورگیاه خوراک ایشان بود.
\v 5 از میان جامعه رانده میشدند،
و مردم از عقبشان فریاد برمیکشیدند، چنانکه از عقب دزدان.
\v 6 مجبور میشدند تَهِ درّهها سکنی گزینند،
در حفرههای زمین و در دل صخرهها.
\v 7 در میان بوتهها عَرعَر میکنند،
و زیرِ گَزَنِهها با هم گرد میآیند.
\v 8 مردمانی نادان و بینام و نشانند،
که از سرزمین خویش طرد شدهاند.
\v 9 «و حال من موضوع سرود تمسخرآمیز ایشان شدهام،
و از برایشان ضربالمثل گردیدهام!
\v 10 از من کراهت دارند و دوری میگزینند؛
از آب دهان به رویم افکندن، ابایی ندارند.
\v 11 از آنجا که خدا زِهِ کمان مرا شُل کرده و مرا ذلیل ساخته است،
ایشان در حضورم لجامگسیخته شدهاند.
\v 12 به جانب راستم اراذل و اوباش بر من برخاستهاند؛
آنان سبب افتادن من میشوند،
و راههای مُهلک خویش را بر ضد من مهیا میسازند.
\v 13 راه مرا خراب میکنند،
و از مصیبت من سود میبرند،
بیآنکه به یاری کسی نیازمند باشند.
\v 14 گویی از میان شکافی عریض میآیند،
و از میان ویرانهها هجوم میآورند.
\v 15 ترس و وحشت بر من مستولی میشود؛
شأن و منزلتِ مرا چون باد تعقیب میکنند،
و سعادت من همچون ابر میگذرد.
\v 16 «و حال جانم در اندرونم ریخته شده،
و روزهای مصیبت، مرا گرفتار کرده است.
\v 17 شب استخوانهایم را سوراخ میکند،
و دردِ جانکاهم را استراحتی نیست.
\v 18 به نیروی عظیم جامهام را سخت گرفته است،
مرا همچون گریبانِ پیراهنم تنگ میگیرد.
\v 19 مرا در گِل و لای افکنده است،
و همچون خاک و خاکستر گردیدهام.
\v 20 «نزد تو فریاد برمیآورم، اما اجابتم نمیکنی؛
بر پا میایستم، اما فقط نگاهم میکنی.
\v 21 با بیرحمی رو به سویم میکنی،
به نیروی دستت با من دشمنی میورزی.
\v 22 مرا برگرفته بر باد مینشانی،
و در غُرش توفان به هر سو پرتاب میکنی.
\v 23 نیک میدانم که مرا به دیار مرگ خواهی آورد،
به خانهای که برای همۀ زندگان مقرر است.
\v 24 «بهیقین کسی بر مرد نیازمند دست خویش دراز نمیکند،
آنگاه که او در فلاکتِ خویش فریاد برمیآورد.
\v 25 آیا به حال آنان که درسختیاند، نمیگریستم،
و جانم برای نیازمندان محزون نمیشد؟
\v 26 اما چون به امید نیکی بودم، بدی آمد،
و آنگاه که برای نور انتظار کشیدم، تاریکی سر رسید!
\v 27 در اندرونم غوغایی بر پاست و آرامی نمییابم؛
روزهای مصیبت به سراغم میآید.
\v 28 در تاریکی ره میسپارم، بدون آفتاب؛
در جماعت به پا میایستم و فریاد برمیکشم.
\v 29 برادرِ شغالان گشتهام،
و رفیقِ شترمرغان.
\v 30 پوستِ من بر تنم سیاه گشته است؛
استخوانهایم از تب میسوزد.
\v 31 نوای بربطِ من به نوحهگری بدل شده،
و صدای نای من به آواز گریهکنندگان.
2022-01-28 16:39:41 +00:00
\s5
\c 31
\p
2022-01-30 08:23:29 +00:00
\v 1 «با چشمان خود عهد بستهام؛
پس چگونه بر دوشیزهای چشم بدوزم؟
\v 2 نصیبِ من از خدایی که در بالاست چه خواهد بود،
و میراث من از قادر مطلق که در عرش برین است؟
\v 3 آیا مصیبت نصیبِ شریران نیست،
و بلا میراث بدکاران نِی؟
\v 4 آیا او راههای مرا نمیبیند،
و قدمهایم را به تمامی نمیشمارد؟
\v 5 «اگر با دروغ گام زدهام،
و پاهایم برای فریفتن شتابان بوده است،
\v 6 باشد که به میزانِ درست سنجیده شوم،
تا خدا کاملیت مرا بداند!
\v 7 اگر قدمهایم از راه منحرف گشته،
یا دلم از پی چشمانم رفته،
یا لکهای به دستانم چسبیده است،
\v 8 باشد که من بکارم و دیگری بخورد،
باشد که محصول من از ریشه کنده شود!
\v 9 «اگر دلم به زنی فریفته شده،
یا نزد دَرِ همسایۀ خویش به کمین نشستهام،
\v 10 باشد که زن من برای دیگری آسیاب کند،
و دیگران بر وی خم شوند!
\v 11 زیرا که آن کارْ قباحت است؛
گناهی مستوجب مجازات؛
\v 12 آتشی است که تا اَبَدون میسوزانَد،
و تمامی محصول مرا از ریشه برمیکَنَد.
\v 13 «اگر حق غلام یا کنیز خود را پایمال کردهام،
آنگاه که از من شکایت داشتهاند،
\v 14 پس چون خدا به ضد من برخیزد، چه خواهم کرد؟
و چون بازخواست کند، او را چه جواب خواهم داد؟
\v 15 آیا آن که مرا در رَحِم آفرید، او را نیز نیافرید؟
آیا ما هر دو را یکی در رَحِم نسرشت؟
\v 16 «اگر آرزوی بینوایان را از ایشان دریغ کرده
و چشمان بیوهزنان را از انتظار تار گردانیدهام،
\v 17 اگر لقمۀ خویش به تنهایی خورده،
و آن را با یتیم قسمت نکردهام -
\v 18 حال آنکه از جوانی یتیمان را چون پدرْ بزرگ کردهام،
و از رَحِم مادر، بیوهزنان را رَهنما بودهام -
\v 19 اگر کسی را که از برهنگی تلف میشود، دیدهام
یا نیازمندی را که بیجامه است،
\v 20 و جان او مرا برکت نداده،
و از پشم گوسفندانم گرم نشده است،
\v 21 اگر دست خویش بر یتیم بلند کردهام،
از آن رو که از حمایت محکمه برخوردار بودهام،
\v 22 باشد که بازویم از کتفم بیفتد،
و ساعدم از آرنج قطع شود!
\v 23 زیرا که از بلای خدا وحشت دارم،
و تاب تحمل کبریایی او را ندارم.
\v 24 «اگر اعتمادم به طلا بوده است،
و به طلای ناب گفتهام: ”تو امنیت منی“،
\v 25 اگر از کثرت دارایی خویش شادمان بودهام،
و از اینکه دستم بسیار کسب کرده است،
\v 26 اگر بر درخشش آفتاب نظر کردهام،
یا بر خرامیدن تابناک ماه،
\v 27 و دل من در نهان فریفته شده است،
و به دست خویش بوسه فرستادهام،
\v 28 این نیز گناهی است مستوجب مجازات،
زیرا خدای متعال را منکر شدهام.
\v 29 «اگر از مصیبتِ دشمن خویش شادی کردهام،
یا از بلایی که دامنگیرش شده به وجد آمدهام -
\v 30 حال آنکه زبان از گناه بازداشته
و بر جانش لعنت نفرستادهام -
\v 31 اگر اهل خیمۀ من نگفتهاند:
”کیست که از خوراک او سیر نشده باشد؟“
\v 32 - غریب شب را در کوچه به سر نیاورده،
زیرا درِ خانۀ من به روی مسافر باز بوده است -
\v 33 اگر چون آدمیان عِصیان خود را پوشاندهام
و گناه خویش در سینه مخفی ساختهام،
\v 34 از آن رو که از جماعتِ بزرگ ترسان بودهام،
و اهانت طوایف مرا هراسان ساخته است،
چندان که لب فرو بسته، از خانه بیرون نرفتهام -
\v 35 «(کاش کسی بود که سخنم را میشنید!
هان، امضای من حاضر است؛
باشد که قادر مطلق مرا پاسخ گوید،
و مدعی من ادعای خود را در کتابی بنگارد!
\v 36 زیرا بهیقین آن را بر دوش خود برمیداشتم،
و چون تاج بر سر خود میبستم.
\v 37 حساب همۀ قدمهایم را به او میدادم،
و همچون امیران به او نزدیک میشدم.)
\v 38 «اگر زمینم بر ضد من فریاد برآورده است،
و شیارهایش با هم گریستهاند،
\v 39 اگر محصول آن را بی بها خوردهام،
و جان رعایای آن را تلف کردهام،
\v 40 باشد که خارها به عوض گندم برویَد،
و کرکاس به عوض جو!»
سخنان ایوب به پایان رسید.
2022-01-28 16:39:41 +00:00
\s5
\c 32
\p
2022-01-30 08:23:29 +00:00
\v 1 پس آن سه مرد از پاسخ دادن به ایوب بازایستادند، زیرا او در نظر خود پارسا بود.
\v 2 آنگاه خشم اِلیهو فرزند بَرَکئیلِ بوزی، از طایفۀ رام، افروخته شده، بر ایوب خشم گرفت، زیرا خود را برحق میشمرد، نه خدا را.
\v 3 او بر سه دوست ایوب نیز خشم گرفت، زیرا بیآنکه پاسخی بیابند، ایوب را محکوم میکردند.
\v 4 اِلیهو برای سخن گفتن با ایوب منتظر مانده بود، زیرا سایرین از او بزرگتر بودند.
\v 5 اما چون دید در دهان آن سه مرد پاسخی نیست، خشمش افروخته شد.
\v 6 پس اِلیهو فرزند بَرَکئیلِ بوزی به سخن آمده، گفت:
«من جوانم و شما سپیدموی؛
پس ترسیدم و جرأت نکردم نظر خویش بیان کنم.
\v 7 گفتم، ”بگذار روزها سخن بگوید،
و کثرت سالها حکمت را بیان دارد.“
\v 8 اما روحی که در انسان است،
یعنی دمِ قادر مطلق،
آن است که انسان را فهم میبخشد.
\v 9 ریشسفیدان نیستند که از حکمت برخوردارند،
و نه پیران که آنچه را درست است، درمییابند.
\v 10 پس میگویم به من گوش فرا دهید؛
من نیز نظر خویش بیان خواهم کرد.
\v 11 «تا کنون درنگ کردهام تا شما سخن گویید،
و به بَراهین شما گوش فرا دادهام،
آنگاه که به کَند و کاو در سخنان پرداختید.
\v 12 من بهدقّت به شما توجه کردم،
اما هیچیک نتوانستید بر خطا بودنِ ایوب را ثابت کنید،
و هیچیک سخنانش را پاسخ نگفتید.
\v 13 پس نگویید: ”حکمت را دریافتهایم؛
خداست که باید او را محکوم سازد، نه انسان.“
\v 14 ایوب سخنان خود را بر ضد من ترتیب نداده است،
و من با سخنان شما او را پاسخ نخواهم داد.
\v 15 «ایشان درماندهاند و دیگر پاسخ نمیدهند،
و سخنی برای گفتن ندارند.
\v 16 پس آیا باید انتظار بِکِشم
از آن رو که سخن نمیگویند،
از آن رو که بازایستادهاند،
و دیگر پاسخ نمیدهند؟
\v 17 من نیز به سهم خود جواب خواهم داد،
و نظر خویش بیان خواهم کرد.
\v 18 زیرا که مرا سخنْ بسیار است،
و روح در اندرونم مرا ناگزیر میسازد.
\v 19 هان دل من چون شرابی است ناگشوده،
و چون مَشکی تازه که نزدیک است بترکد.
\v 20 پس سخن خواهم گفت تا راحت یابم،
و لب گشوده، پاسخ خواهم داد.
\v 21 از کسی جانبداری نخواهم کرد،
و احدی را تملق نخواهم گفت.
\v 22 زیرا که تملقگویی نمیدانم،
وگرنه آفریدگارم بهزودی مرا برمیگرفت.
2022-01-28 16:39:41 +00:00
\s5
\c 33
\p
2022-01-30 08:23:29 +00:00
\v 1 «پس حال ای ایوب، سخنم را بشنو،
و به هرآنچه میگویم گوش فرا ده.
\v 2 اینک دهان خویش میگشایم،
و زبان در دهانم به سخن میآید.
\v 3 سخنانم از صداقتِ دلم برمیخیزد،
و لبانم آنچه را که میداند خالصانه بازمیگوید.
\v 4 روحِ خدا مرا آفریده است،
و نَفَسِ قادر مطلق مرا حیات میبخشد.
\v 5 اگر میتوانی مرا پاسخ دِه؛
خویشتن را مهیا ساز و در برابرم بایست.
\v 6 هان من نیز نزد خدا همچون تو هستم؛
من نیز از گِل سرشته شدهام.
\v 7 اینک هیبت من تو را نترساند،
و وقارم بر تو سنگینی نکند.
\v 8 «بهیقین که در گوش من سخن گفتی،
و آواز سخنت را شنیدم.
\v 9 میگویی: ”پاک و بری از هر نافرمانیام؛
طاهرم و در من گناهی نیست.
\v 10 اینک او علتها بر من میجوید،
و مرا دشمن خویش میشمارد.
\v 11 پاهایم را در کُنده مینهد،
و مراقب همۀ راههای من است.“
\v 12 «اما در این امر حق با تو نیست.
من تو را پاسخ خواهم داد،
زیرا که خدا از انسان بزرگتر است.
\v 13 چرا با او مجادله میکنی،
و میگویی، ”او برای هیچ عمل خود به کسی پاسخ نمیدهد“؟
\v 14 زیرا خدا به یک شیوه یا به شیوهای دیگر سخن میگوید،
هرچند آدمی آن را تشخیص نمیدهد.
\v 15 در خواب، در رؤیای شب،
زمانی که خواب سنگین بر انسان مستولی میشود،
هنگامی که آدمی بر بستر خویش خفته است،
\v 16 آنگاه گوشهای انسان را میگشاید،
و به هشدارها او را به وحشت میافکند،
\v 17 تا انسان را از اعمالش بازگرداند،
و او را از تکبر بازدارد؛
\v 18 جان او را از گودال حفظ میکند،
و حیاتش را از هلاکتِ شمشیر.
\v 19 «نیز انسان در بستر خود با درد تأدیب میشود،
با شِکوِه و شکایت دائمی در استخوانهایش،
\v 20 تا اینکه جانش از نان منزجر میگردد،
و اشتهایش از لذیذترین خوراکها.
\v 21 گوشت تنش چنان تحلیل میرود که از نظر محو میشود،
و استخوانهایش که دیده نمیشدند، نمایان میگردند.
\v 22 جانش به گودال نزدیک میشود،
و حیاتش به حاملانِ مرگ.
\v 23 «اگر او را فرشتهای باشد،
واسطهای، یک از هزار،
تا آنچه را برای انسان درست است به او اعلان کند،
\v 24 و او را مورد لطف خویش قرار داده، بگوید:
”او را از فرو رفتن به گودال برهان؛
زیرا برایش کفارهای یافتهام.“
\v 25 آنگاه گوشت تنش چون طفل لطیف خواهد شد،
و به ایام جوانی خویش باز خواهد گشت.
\v 26 آنگاه از درگاه خدا تمنا خواهد کرد،
و او وی را مستجاب خواهد نمود؛
با فریاد شادمانی روی خدا را خواهد دید،
و خدا پارسایی وی را بدو باز خواهد گردانید.
\v 27 سرودخوانان نزد مردمان آمده، خواهد گفت:
”گناه کردهام و حقّ را مخدوش ساختهام،
اما مرا سودی نبخشید.
\v 28 او نَفْس مرا از فرو رفتن به گودال فدیه داد،
و جان من روشنایی را خواهد دید.“
\v 29 «براستی که خدا این همه را با انسان به عمل میآورَد،
دو بار و بلکه سه بار،
\v 30 تا که جانش را از گودال بازگرداند،
و او را به نورِ حیات منوّر سازد.
\v 31 «ای ایوب، توجه کن و مرا بشنو؛
خاموش باش تا من سخن گویم.
\v 32 اگر سخنی داری، پاسخم ده؛
سخن بگو، زیرا میخواهم تو را تبرئه کنم.
\v 33 اگر نه، مرا بشنو؛
خاموش باش تا تو را حکمت آموزم.»
2022-01-28 16:39:41 +00:00
\s5
\c 34
\p
2022-01-30 08:23:29 +00:00
\v 1 پس اِلیهو در ادامه گفت:
\v 2 «ای حکیمان، سخنان مرا بشنوید،
و ای دانایان، به من گوش فرا دهید؛
\v 3 زیرا گوش، سخنان را میسنجد،
همچنان که کام، خوراک را میچِشَد.
\v 4 بیایید تا آنچه را درست است برای خود اختیار کنیم،
و آنچه را نیکوست در میان خود فرا گیریم.
\v 5 «ایوب میگوید: ”من بیگناهم.
خدا حق مرا از من دریغ داشته است.
\v 6 اگرچه حق با من است، دروغگو شمرده شدهام؛
هرچند بری از هر نافرمانیام، جراحتم علاجناپذیر است.“
\v 7 کدام انسان مانند ایوب است،
که تمسخر را همچون آب مینوشد؟
\v 8 با بدکاران همراه میشود،
و با شریران راه میرود؟
\v 9 زیرا گفته است: ”انسان را از خشنود ساختنِ خدا
سودی عاید نمیشود.“
\v 10 «پس ای مردان فهیم، سخنم را بشنوید:
حاشا از خدا که بدی کند،
و از قادر مطلق که شرارت ورزد!
\v 11 زیرا او انسان را بر حسب عملش مکافات میدهد،
و هر کس را موافق راهش سزا میرساند.
\v 12 براستی که خدا بدی نمیکند،
و قادر مطلق عدالت را مخدوش نمیسازد.
\v 13 کیست که ادارۀ زمین را به وی سپرده باشد؟
کیست که او را به ریاست بر تمامی جهان نصب کرده باشد؟
\v 14 اگر دل خود را بر آن نهد
که روح و نَفَس خویش را نزد خود بازگیرد،
\v 15 تمامی بشر با هم هلاک خواهند شد،
و آدمی به خاک باز خواهد گشت.
\v 16 «اگر فهم داری، این را بشنو،
و به آنچه میگویم گوش فرا ده.
\v 17 آیا آن که از عدالت نفرت دارد میتواند حکومت کند؟
آیا آن عادلِ قدیر را محکوم میکنی؟
\v 18 همان که پادشاه را گوید: ”پست هستی،“
و نُجَبا را که: ”شریرید.“
\v 19 همان که از امیران جانبداری نمیکند،
و غنی را بر فقیر ترجیح نمیدهد،
زیرا که جملگی کارِ دست اویند؟
\v 20 در لحظهای میمیرند؛
مردمان در نیمۀ شب به لرزه درآمده، درمیگذرند،
و قدرتمندان بدون دخالت دستِ انسان از میان برداشته میشوند.
\v 21 «زیرا چشمان او بر راههای انسان است،
و تمامی قدمهای وی را میبیند.
\v 22 هیچ تاریکی یا ظلمت غلیظی نیست
که بدکاران خود را در آن پنهان کنند.
\v 23 خدا نیازی ندارد انسان را بیشتر بیازماید،
که نیاز باشد انسان به جهت داوری به حضور او بیاید.
\v 24 زورآوران را بیتفحص خُرد میکند،
و دیگران را بر جای ایشان مینشاند.
\v 25 پس او از اعمالشان آگاه است،
و ایشان را شبانه سرنگون میسازد، و لِه میشوند.
\v 26 ایشان را به سبب شرارتشان میزنَد،
در مکانی که همه ببینند،
\v 27 زیرا از پیرویِ او منحرف شدند،
و به هیچیک از راههای او اعتنا نکردند،
\v 28 چندان که سبب گردیدند فریاد بینوایان به حضور او برسد،
و او فریاد ستمدیدگان را بشنود.
\v 29 اگر خاموش مانَد، کیست که او را محکوم تواند کرد؟
اگر روی خویش نهان سازد، کیست که بر وی نظر تواند کرد؟
بر ملّت و بر فرد به یکسان سلطه دارد،
\v 30 تا مرد خدانشناس سلطنت نکند و برای مردم دام نگسترد.
\v 31 «آیا کسی هست که به خدا گفته باشد،
”جزا یافتم و دیگر خطا نخواهم کرد؛
\v 32 آنچه را نمیبینم، به من بیاموز؛
و اگر گناه کردهام، دیگر نخواهم کرد“؟
\v 33 پس آیا خدا باید بر وفقِ مرادِ تو پاداشت دهد،
حال آنکه تو از این اِبا داری؟
تصمیم با توست، نه با من؛
پس آنچه صواب میدانی، بگو.
\v 34 «اشخاص فهیم مرا خواهند گفت،
و مرد حکیمی که سخنم را بشنود خواهد گفت:
\v 35 ”ایوب بدون شناخت سخن میگوید،
و سخنانش خالی از بصیرت است.“
\v 36 کاش ایوب تا به نهایت آزموده شود،
زیرا همچون شریران پاسخ میدهد؛
\v 37 زیرا سرکشی را بر گناه خود میافزاید،
و در میان ما به تمسخر دستک میزند،
و بر ضد خدا سخنان بسیار میگوید!»
2022-01-28 16:39:41 +00:00
\s5
\c 35
\p
2022-01-30 08:23:29 +00:00
\v 1 اِلیهو ادامه داده، گفت:
\v 2 «آیا این را انصاف میشماری
که بگویی: ”از خدا عادلترم“؟
\v 3 یا بگویی: ”مرا چه سود؟
مرا از گناه نکردن چه منفعت؟“
\v 4 «من تو را پاسخ خواهم گفت،
و دوستانت را با تو.
\v 5 به سوی آسمانها بنگر و ببین،
و ابرها را ملاحظه کن که از تو بلندترند.
\v 6 اگر گناه کنی، چه زیانی به او میرسانی؟
اگر نافرمانیهایت بسیار باشد، به او چه خواهی کرد؟
\v 7 اگر پارسا باشی، به او چه میبخشی؟
و از دست تو چه میگیرد؟
\v 8 شرارتِ تو تنها بر مردی همچون خودت اثر میگذارد،
و پارساییات تنها بر بنیآدم.
\v 9 «آدمیان از فرط ظلم فریاد برمیآورند،
و به سبب دست زورمندان فغان سر میدهند.
\v 10 اما کسی نمیگوید: ”خدای آفرینندۀ من کجاست،
که شبانگاه سرودها میبخشد؟
\v 11 آن که ما را بیش از وحوشِ زمین تعلیم میدهد،
و از پرندگان آسمان حکیمتر میسازد؟“
\v 12 فریاد آدمیان بلند میشود، اما او پاسخ نمیدهد،
به سبب تکبر شریران.
\v 13 بهیقین که خدا بطالت را نمیشنود،
و قادر مطلق بدان اعتنا نمیکند.
\v 14 چقدر بیشتر نخواهد شنید
وقتی میگویی او را نمیبینی؛
دعویات در حضور وی است،
و منتظر او هستی!
\v 15 پس حال، چون او در خشم خود جزا نمیدهد،
و گناه را بسیار در نظر نمیآورد،
\v 16 ایوب دهان خویش به بطالت میگشاید،
و با نادانی سخنان بسیار میگوید.»
2022-01-28 16:39:41 +00:00
\s5
\c 36
\p
2022-01-30 08:23:29 +00:00
\v 1 اِلیهو ادامه داده، گفت:
\v 2 «اندکی بیش با من مدارا کن تا تو را نشان دهم،
که هنوز در دفاع از خدا سخنی باقی است.
\v 3 من معرفت خویش از دوردستها خواهم آورد،
و به خالق خویش عدالت را نسبت خواهم داد.
\v 4 زیرا براستی سخنانم بر خطا نیست؛
کسی که در معرفتْ کامل است، نزد توست.
\v 5 «بهیقین خدا قادر است، اما کسی را تحقیر نمیکند؛
او در نیروی فهم قادر است.
\v 6 شریر را زنده نگاه نمیدارد،
و دادِ ستمدیدگان را میدهد.
\v 7 چشمان خود را از پارسایان برنمیدارد،
بلکه ایشان را با پادشاهان تا ابد بر تخت مینشانَد،
و سرافراز میگردند.
\v 8 اگر به زنجیرها بسته شوند،
و به بندهای مصیبت گرفتار آیند،
\v 9 اعمال و نافرمانیهایشان را به ایشان اعلام میکند،
این را که متکبرانه رفتار کردهاند.
\v 10 گوشهایشان را به جهت تأدیب میگشاید،
و فرمان میدهد که از شرارت بازگردند.
\v 11 اگر گوش گیرند و او را خدمت کنند،
روزهای خویش را در سعادت به کمال خواهند رساند،
و سالیان خود را در لذتها.
\v 12 اما اگر گوش نگیرند،
به شمشیر هلاک خواهند شد،
و بدون معرفت جان خواهند سپرد.
\v 13 «آنان که دلِ خدانشناس دارند، خشم را ذخیره میکنند،
و چون ایشان را در بند مینهد، فریادِ کمک سر نمیدهند.
\v 14 در عنفوان جوانی میمیرند،
و در میان روسپیمَردانِ معابد، عمرشان را تلف میکنند.
\v 15 اما ستمدیدگان را خدا در ستمدیدگیشان نجات میبخشد،
و گوش ایشان را به وسیلۀ مصیبتها میگشاید.
\v 16 پس تو را نیز جذب کرده، از دهان مصیبت بیرون میکِشد،
و به مکانی فراخ میآورد که در آن قید و بندی نیست،
و سفرهات از خوراکهای مقوّی آکنده خواهد بود.
\v 17 «اما تو اکنون از داوری بدکاران مملو هستی؛
داوری و عدالتْ تو را درگرفته است.
\v 18 مراقب باش که ثروت اغوایت نکند،
و بزرگیِ رشوه تو را منحرف نسازد.
\v 19 آیا فریادت تو را از تنگی نگاه خواهد داشت،
یا تمامی تلاشهای سختت؟
\v 20 مشتاقِ شب مباش،
تا مردمان را از مکانشان بیرون کِشی.
\v 21 باحذر باش و به شرارت مایل مشو،
زیرا که آن را بر مصیبت ترجیح دادهای.
\v 22 «هان خدا در قدرتِ خویش متعال است؛
کیست آموزگاری چون او؟
\v 23 کیست که راه او را بر او تکلیف کرده باشد،
یا کیست که او را بگوید: ”خطا ورزیدهای“؟
\v 24 «به یاد دار که کارهای او را تمجید نمایی،
کارهایی که مردمان در وصف آنها سرائیدهاند.
\v 25 تمامی بشر آنها را دیدهاند،
و آدمیان از دور بر آنها مینگرند.
\v 26 اینک خدا متعال است و ما او را نمیشناسیم؛
شمار سالهای او را کاوش نتوان کرد.
\v 27 «قطرات آب را بالا میکشد،
و از بخار آنها باران میچکد،
\v 28 که ابرها آن را فرو میبارند،
و به فراوانی بر آدمیان فرو میریزد.
\v 29 کیست که دریابد ابرها چگونه میگسترند،
یا او چگونه از مسکن خود رعد میدهد؟
\v 30 اینک برقِ خود را به اطراف خویش میپراکَنَد،
و اعماق دریا را میپوشاند.
\v 31 زیرا به واسطۀ اینها قومها را اداره میکند،
و آدمی را به فراوانی رِزق میبخشد.
\v 32 صاعقه را به دستانش برمیگیرد،
و بدان فرمان میدهد تا هدف را بزند.
\v 33 رعدش از آمدن توفان خبر میدهد؛
احشام نیز برخاستن آن را اعلام میکنند.
2022-01-28 16:39:41 +00:00
\s5
\c 37
\p
2022-01-30 08:23:29 +00:00
\v 1 «از این نیز دل من میلرزد،
و از جای خود برمیجهد.
\v 2 به غرش صدایش بهدقّت گوش فرا دهید،
به نعرهای که از دهانش برمیآید.
\v 3 آذرخشِ خود را زیر تمامی آسمان میفرستد،
و برقِ خود را تا به کرانهای زمین گسیل میدارد.
\v 4 پس از آن صدای غرش او به گوش میرسد؛
او با صدای پرشکوهش رعد میدهد؛
آنگاه که آوازش شنیده شد،
دیگر برق را به تأخیر نمیاندازد.
\v 5 خدا به آواز خود رعدهای شگفتانگیز میدهد،
و کارهای عظیم میکند که از درکشان ناتوانیم.
\v 6 به برف میگوید: ”بر زمین بیفت“،
و به رگبار که: ”به شدّت ببار“.
\v 7 دستِ هر انسان را بازمیدارد،
تا جمیع آدمیان اعمال او را بدانند.
\v 8 آنگاه وحوش به لانههای خود میروند،
و در بیشههای خود میمانند.
\v 9 تندباد از حجرۀ خود بیرون میآید،
و سرما از بادهایی که به قوّت میوزد.
\v 10 از دَمِ خدا یخ بسته میشود،
و سطح آبها منجمد میگردد.
\v 11 ابرها را از رطوبت آکنده میسازد،
و برقِ خود را به وسیلۀ آنها میپراکنَد.
\v 12 به هدایت او به هر سو میگردند،
تا هرآنچه را به آنها فرمان دهد
بر روی تمامی جهانِ مسکون به عمل آورند.
\v 13 او این همه را سبب میگردد، خواه به جهت تأدیب،
خواه برای آبیاری زمین خویش، و خواه از محبت.
\v 14 «ای ایوب، این را بشنو!
بازایست و در کارهای عجیب خدا تأمل کن.
\v 15 آیا میدانی چگونه خدا آنها را اداره میکند،
و برقِ ابرهای خویش را درخشان میسازد؟
\v 16 آیا از موازنۀ ابرها آگاهی،
و از کارهای عجیب او که در عِلم کامل است؟
\v 17 ای تو که جامهات گرم است
آنگاه که زمین در اثر باد جنوبی آرام میگیرد،
\v 18 آیا میتوانی با او آسمانها را بگسترانی،
مانند آیینۀ ریختهشدۀ پولادین؟
\v 19 ما را بیاموز که به او چه بگوییم،
زیرا به سبب ظلمت، دعوی خویش آماده نتوانیم کرد.
\v 20 آیا به او گفته شود که خواهان سخن گفتنم؟
زیرا کدام آدمی است که بخواهد بلعیده شود؟
\v 21 «و حال آفتاب را نظر نتوان کرد
آنگاه که در آسمان درخشان باشد،
چون بادْ وزیده، آن را صاف و بیابر سازد.
\v 22 درخششی زرین از شمال برمیآید؛
خدا به شکوهی مَهیب ملبس است.
\v 23 به قادر مطلق دست نتوان یافت،
او در قدرت و عدالت متعال است؛
انصاف او بیکران است و ظلم نمیکند.
\v 24 از این رو آدمیان از او میترسند؛
او بر کسانی که خود را حکیم میپندارند، نظر نمیکند.»
2022-01-28 16:39:41 +00:00
\s5
\c 38
\p
2022-01-30 08:23:29 +00:00
\v 1 آنگاه خداوند از میان گردباد ایوب را پاسخ داده، گفت:
\v 2 «این کیست که با سخنان عاری از معرفت
تدبیر مرا در هالۀ ابهام فرو میبرَد؟
\v 3 اکنون کمر خویش چون مرد ببند؛
از تو میپرسم و مرا پاسخ ده!
\v 4 «آنگاه که زمین را بنیان نهادم، کجا بودی؟
اگر فهم داری، مرا پاسخ ده!
\v 5 کیست که اندازههای آن را تعیین کرد؟ اگر میدانی بگو!
یا کیست که ریسمان اندازهگیری بر آن کشید؟
\v 6 پایههایش بر چه چیز نهاده شد؟
و کیست که سنگ زاویۀ آن را نهاد،
\v 7 آنگاه که ستارگان صبح با هم سرود خواندند،
و پسران خدا همگی فریاد شادی سر دادند؟
\v 8 «کیست که دریا را به درها مسدود ساخت،
آنگاه که از رَحِم بیرون جَست،
\v 9 آنگاه که ابرها را جامۀ آن ساختم
و تاریکی غلیظ را قنداق آن،
\v 10 و از برایش حدود قرار دادم
و پشتبندها و درها تعیین کردم،
\v 11 و گفتم: ”تا اینجا میتوانی پیش آیی و بس،
و در اینجا امواج سرکِشات باید بازایستد“؟
\v 12 «آیا در هیچیک از روزهای زندگیات به صبح فرمان دادهای،
یا فجر را از مکانش آگاهانیدهای،
\v 13 تا کرانهای زمین را فرو گیرد،
و شریران از آن تکانده شوند؟
\v 14 زمین چون موم زیرِ خاتم مبدل میشود،
و شمایل آن همچون نقشهای جامه، نمایان میگردد.
\v 15 نورِ شریران از ایشان گرفته میشود،
و بازوی افراشتۀ آنها میشکند.
\v 16 «آیا به چشمههای دریا داخل شدهای،
یا در اعماق ژرفا گام زدهای؟
\v 17 آیا دروازههای مرگ بر تو آشکار شده است،
یا دروازههای تاریکی غلیظ را دیدهای؟
\v 18 آیا گسترۀ زمین را درک کردهای؟
مرا بگو، اگر این همه را میدانی!
\v 19 «راه مسکنِ نور کدام است،
و مکان تاریکی کجاست،
\v 20 تا آنها را به قلمروشان برسانی،
و راههای منزلگهشان را درک کنی؟
\v 21 البته که میدانی، زیرا که پیشتر مولود شده بودی،
و شمار روزهایت بسیار است!
\v 22 «آیا به مخزنهای برف داخل شدهای،
یا خزائن تگرگ را دیدهای،
\v 23 که آنها را برای زمانِ تنگی نگاه داشتهام،
به جهت روز نبرد و جنگ؟
\v 24 راهِ مکان تقسیم نور کجاست،
یا محل انتشار باد شرقی بر زمین؟
\v 25 «کیست که مجرایی برای سیلاب باران کَنده باشد،
یا طریقی به جهت صاعقه،
\v 26 تا بر زمینی که کسی در آن نیست باران بباراند،
و بر بیابانی که هیچ انسانی در آن نباشد،
\v 27 تا زمین بایر و متروک را سیراب سازد،
و علفهای تازه در آن برویاند؟
\v 28 «آیا باران را پدری است،
یا کیست که قطرات شبنم را تولید کرده باشد؟
\v 29 از رَحِمِ کیست که یخ بیرون میآید،
و کیست که ژالۀ آسمان را بزاید؟
\v 30 آبها چون سنگْ منجمد میشود،
و سطحِ ژرفا یخ میبندد.
\v 31 «آیا گردنبند ثریا را توانی بست،
یا بندهای جبّار را توانی گشود؟
\v 32 آیا صورتهای فَلَکی را در موسمشان بیرون توانی آورد،
یا دُب اکبر را با فرزندانش هدایت توانی کرد؟
\v 33 آیا قانونهای آسمان را میدانی،
یا آنها را بر زمین حکمفرما توانی کرد؟
\v 34 «آیا آواز خویش را تا به ابرها بلند توانی کرد،
تا که سیلابها تو را بپوشاند؟
\v 35 آیا برقها توانی فرستاد،
تا روانه شده، تو را گویند: ”گوش به فرمانیم“؟
\v 36 کیست که حکمت را در باطن نهاد،
یا فهم را به ذهن بخشید؟
\v 37 کیست که ابرها را به حکمت بشمارد؟
و کیست که آب از مَشکهای آسمان فرو ریزد،
\v 38 آنگاه که خاک به گِل بدل میشود،
و کلوخها به هم میچسبند؟
\v 39 «آیا شکار از برای مادهشیر صید توانی کرد،
یا اشتهای شیربچگان را سیر توانی نمود،
\v 40 آنگاه که در لانههایشان خود را جمع میکنند،
یا در بیشهها به کمین مینشینند؟
\v 41 کیست که برای زاغ خوراک فراهم میکند،
آنگاه که زاغچههایش نزد خدا فریاد برمیآورند،
و از نبود خوراک سرگردان میشوند؟
2022-01-28 16:39:41 +00:00
\s5
\c 39
\p
2022-01-30 08:23:29 +00:00
\v 1 «آیا زمان زاییدن بز کوهی را میدانی؟
آیا وضعِ حمل آهو را نظاره کردهای؟
\v 2 آیا ماههای بارداریشان را توانی شمرد،
و زمان زاییدن آنها را میدانی،
\v 3 آنگاه که خم شده، بچههای خود را میزایند،
و از دردهای خود فارغ میشوند؟
\v 4 بچههایشان قوی میگردند،
و در صحرا رشد میکنند؛
بیرون میروند و دیگر نزدشان بازنمیگردند.
\v 5 «کیست که خر وحشی را رها کرده است؟
کیست که بندهای آن را گشوده است؟
\v 6 من بیابان را خانۀ او ساختم،
و شورهزار را مسکن او گردانیدم.
\v 7 بر هیاهوی شهر پوزخند میزند،
و به عتابهای رَمهبان گوش نمیگیرد.
\v 8 کوهها را همچون چراگاه خود تجسس میکند،
و هر گونه سبزه را جستجو مینماید.
\v 9 «آیا گاو وحشی به خدمت تو رضایت خواهد داد؟
آیا شب را در آخور تو سپری خواهد کرد؟
\v 10 آیا او را به ریسمانها به شیار توانی بست،
یا وادیها را از پی تو هموار خواهد کرد؟
\v 11 آیا به سبب قوّت عظیمش بر او اعتماد خواهی کرد،
و کار خویش به او واگذار خواهی نمود؟
\v 12 آیا به او اعتماد خواهی داشت که گندمت را بازگردانَد،
و آن را در خرمنگاهت جمع کند؟
\v 13 «شترمرغ بالهای خود را شادمانه تکان میدهد،
اما پر و بال آن را با لکلک قیاس نتوان کرد.
\v 14 زیرا که تخمهای خود را به زمین وا میگذارَد،
و بر روی خاکْ آنها را گرم میکند.
\v 15 نمیاندیشد که ممکن است پایی آنها را لِه کند،
یا وحوش صحرا لگدمالشان کنند.
\v 16 با بچههای خود خشونت میورزد که گویی از آنِ وی نیستند؛
او را باکی نیست که محنت او هدر شود،
\v 17 زیرا خدا او را از حکمت محروم کرده،
و از فهم نصیبی به او نبخشیده است.
\v 18 اما چون بال و پرِ خویش برای دویدن میگشاید،
بر اسب و سوارش پوزخند میزند.
\v 19 «آیا تو اسب را قوّت میبخشی؟
یا گردنش را به یال ملبس میسازی؟
\v 20 آیا تو او را چون ملخ به جَهیدن وا میداری،
که به خُرناسِ پُر غرورش وحشت میآفریند؟
\v 21 در وادیْ سُم به زمین ساییده، در قوّت خود وجد میکند،
و به مَصافِ اسلحه میشتابد.
\v 22 بر ترس پوزخند میزند و هراسان نمیشود؛
از دَم شمشیر روی برنمیتابد.
\v 23 ترکِش بر پهلوی او چِکچک میکند،
همراه با نیزۀ براق و زوبین.
\v 24 با خشم و خروشْ زمین را درمینوردد؛
چون کَرِنا صدا دهد آرام نتواند ایستاد.
\v 25 آنگاه که کَرِنا نواخته شود، ”هَه“ میگوید؛
نبرد را از دور بو میکشد،
غرش سرداران و فریاد جنگ را.
\v 26 «آیا از حکمت توست که شاهین پرواز میکند،
و بالهایش را به جانب جنوب میگسترد؟
\v 27 آیا به فرمان توست که عقاب اوج میگیرد،
و آشیانهاش را بر جاهای بلند میسازد؟
\v 28 بر صخره ساکن شده، شب را به سر میبرد،
بر صخرههای تیز و بر قُلّهها.
\v 29 از آنجا شکار خود را زیر نظر میگیرد،
و از دور بر آن چشم میدوزد.
\v 30 جوجههایش خون میمکند،
هر جا کشتگان باشند، او آنجاست.»
2022-01-28 16:39:41 +00:00
\s5
\c 40
\p
2022-01-30 08:23:29 +00:00
\v 1 خداوند ادامه داده، به ایوب گفت:
\v 2 «آیا آنکه با قادر مطلق مجادله میکند، او را اصلاح کند؟
بگذار آن که خدا را نکوهش میکند، او را پاسخ گوید.»
\v 3 آنگاه ایوب در پاسخِ خداوند گفت:
\v 4 «اینک من ناچیز هستم؛ تو را چه پاسخ گویم؟
دست بر دهان خویش میگذارم.
\v 5 یک بار سخن گفتم، و دیگر نخواهم گفت؛
بلکه دو بار، و دیگر نخواهم افزود.»
\v 6 آنگاه خداوند از میان گردباد ایوب را پاسخ داده، گفت:
\v 7 «اکنون کمر خود را همچون مرد ببند؛
از تو میپرسم و مرا پاسخ ده.
\v 8 آیا بهواقع داوری مرا باطل میسازی؟
آیا مرا محکوم میکنی تا خود را برحق بنمایی؟
\v 9 آیا تو را چون خدا بازویی هست،
یا با صدایی چون صدای او رعد توانی داد؟
\v 10 «اکنون خود را به جلال و جبروت بیارای؛
خویشتن را به فرّ و شکوه ملبس ساز.
\v 11 شدت خشم خویش را جاری کن،
و بر هر که متکبر است نظر کرده، او را پست ساز.
\v 12 آری، بر هر که متکبر است نظر کرده، او را خم گردان،
و شریران را در جایی که ایستادهاند، لگدمال کن.
\v 13 ایشان را جملگی در خاک مدفون ساز؛
رویهای ایشان را در جای نهان بپوشان.
\v 14 آنگاه من خود نیز دربارۀ تو اذعان خواهم کرد،
که دست راستت تو را نجات تواند داد.
\v 15 «بِهیموت را ببین
که او را نیز چون تو، من آفریدهام،
و مانند گاو علف میخورَد.
\v 16 همانا قوّتش در کمرش است،
و نیرویش در ماهیچههای شکمش.
\v 17 دُم خود را چون سرو، سخت میسازد،
و رگ و پیِ رانش در هم تنیده است.
\v 18 استخوانهایش لولههای برنجین است،
ساقهایش چون میلههای آهنین.
\v 19 «او سرآمدِ کارهای خداست؛
حتی صانعش تنها با شمشیر خود به او نزدیک میشود!
\v 20 کوهها محصول خود را بدو پیشکش میکنند،
جایی که همۀ وحوشِ صحرا به بازی مشغولند.
\v 21 زیر درختانِ کُنار دراز میکشد،
در میان نیزارها و در باتلاقها خود را پنهان میکند.
\v 22 درختانِ کُنار با سایۀ خود او را میپوشانند،
و درختان بیدِ کنار نهر احاطهاش میکنند.
\v 23 آنگاه که رودخانه طغیان میکند، او نمیترسد؛
حتی اگر اردن بر دهانش سرازیر شود، در امنیت است.
\v 24 آیا چون مینگرد او را گرفتار توان کرد؟
یا بینی او را با قلاّب سوراخ توان نمود؟
2022-01-28 16:39:41 +00:00
\s5
\c 41
\p
2022-01-30 08:23:29 +00:00
\v 1 «آیا لِویاتان را به قلاب توانی کشید،
یا زبانش را به ریسمان توانی بست؟
\v 2 آیا به بینیاش مهار توانی زد،
یا چانهاش را به قلاب توانی سُفت؟
\v 3 آیا به تو التماسِ بسیار خواهد کرد،
یا سخنان ملایم با تو خواهد گفت؟
\v 4 آیا با تو عهد خواهد بست
که او را تا ابد به بندگی بگیری؟
\v 5 آیا با او چون گنجشک بازی توانی کرد،
یا او را برای دخترانت به قلّاده توانی بست؟
\v 6 آیا فروشندگان بر سرش چانه خواهند زد،
یا او را میان تاجران تقسیم خواهند کرد؟
\v 7 آیا پوستش را به تیرها توانی پوشانید،
یا سرش را به نیزههای ماهیگیری؟
\v 8 اگر دست خود را بر او بگذاری،
جنگِ بر پا شده را به یاد خواهی داشت
و دیگر چنین نخواهی کرد!
\v 9 امیدِ چیرگی بر او یکسره باطل است؛
حتی از دیدنش آدمی نقش بر زمین میشود.
\v 10 هیچکس را آن شهامت نیست که او را برانگیزانَد؛
پس کیست که بتواند در حضور من بایستد؟
\v 11 کیست که نخست چیزی به من داده باشد که باید به او بازپس دهم؟
هرآنچه زیر تمامی آسمانها است از آنِ من است.
\v 12 «دربارۀ ساقهایش خاموش نخواهم بود،
و نه دربارۀ نیروی عظیم و اندام زیبایش.
\v 13 کیست که بتواند جامۀ بیرونی او را از تنش به در آوَرَد؟
کیست که به زِرۀ دو لایۀ او نفوذ تواند کرد؟
\v 14 کیست که بتواند دروازۀ دهان او را بگشاید؟
وحشت پیرامون دندانهای اوست.
\v 15 پشت او پوشیده از ردیفهای سپر است
که محکم به هم متصل و ممهور شدهاند.
\v 16 هر یک چنان به دیگری نزدیک است
که هوا نیز از میانشان عبور نتواند کرد.
\v 17 آنها سخت به یکدیگر چسبیدهاند،
و چنان یکدیگر را گرفتهاند که جداییناپذیرند.
\v 18 از عطسههایش نور ساطع میشود،
و چشمانش همچون پِلکهای سپیدهدم است.
\v 19 از دهانش مشعلها بیرون میآید،
و جرقّههای آتش بیرون میجهد.
\v 20 از سوراخهای بینیاش دود برمیخیزد،
چنانکه از دیگ جوشان و هیزم مشتعل.
\v 21 از نَفَسَش اخگرها افروخته میشود،
و از دهانش شعله برمیجهد.
\v 22 قوّت بر گردنش منزل دارد،
هیبت پیش رویش جست و خیز میکند.
\v 23 طبقاتِ گوشت تنش به هم چسبیده است،
محکم بر پیکر او نشسته است و جنبش نمیخورد.
\v 24 دلش همچون سنگْ سخت است،
به سختیِ سنگِ زیرین آسیاب.
\v 25 چون برخیزد، زورآوران میهراسند،
و از حرکت مَهیب او مدهوش میشوند.
\v 26 شمشیر گر به او رِسد کارگر نیست،
و نه نیزه و تیر و زوبین.
\v 27 آهن را کاه میشمارد،
و برنج را چوبِ پوسیده.
\v 28 تیرها او را فراری نمیدهد،
و سنگِ فلاخُن نزد او به کاه بدل میشود.
\v 29 چماق را کاه محسوب میکند،
و بر صفیرِ زوبین میخندد.
\v 30 شکمش همچون پارههای سفال تیز است،
همچون خرمنکوبِ دندانهدار بر گِل علامت بر جا میگذارد.
\v 31 ژرفا را همچون دیگ به جوش میآورد،
و دریا را چون پاتیلِ عطاران به هم میزند.
\v 32 از پیِ خویش ردپایی درخشان بر جای میگذارد،
آن سان که ژرفا سپیدموی مینماید.
\v 33 بر زمین موجودی مانند او نیست،
مخلوقی که ترس نمیشناسد.
\v 34 بر هر چیزِ بلند نظر میکند؛
بر همۀ متکبران پادشاه است.»
2022-01-28 16:39:41 +00:00
\s5
\c 42
\p
2022-01-30 08:23:29 +00:00
\v 1 آنگاه ایوب خداوند را پاسخ داده، گفت:
\v 2 «میدانم که به انجام هر چیز توانایی،
و هیچ قصد تو را مانع نتوان شد.
\v 3 فرمودی ”این کیست که بدون معرفت
تدبیر مرا در هالۀ ابهام فرو میبرَد؟“
آری، من از آنچه نمیفهمیدم، سخن گفتم،
از چیزهای فراتر از عقل من که آنها را نمیدانستم.
\v 4 «فرمودی ”بشنو تا سخن گویم.
از تو میپرسم و مرا پاسخ ده.“
\v 5 گوشِ من دربارۀ تو شنیده بود،
اما حال چشمانم تو را میبیند؛
\v 6 از این رو از خویشتن کراهت دارم،
و در خاک و خاکستر توبه میکنم.»
\v 7 خداوند پس از آنکه این سخنان را به ایوب گفت، به اِلیفازِ تیمانی فرمود: «خشم من بر تو و بر دو دوستت افروخته شده است، زیرا دربارۀ من مانند خدمتگزارم ایوب بهدرستی سخن نگفتید.
\v 8 پس حال هفت گوساله و هفت قوچ به جهت خود برگیرید و نزد خدمتگزار من ایوب رفته، قربانی تمامسوز برای خویشتن تقدیم کنید. و خدمتگزار من ایوب برایتان دعا خواهد کرد، و من او را اجابت کرده، با شما موافقِ حماقتتان عمل نخواهم نمود. زیرا دربارۀ من مانند خدمتگزارم ایوب بهدرستی سخن نگفتید.»
\v 9 پس اِلیفازِ تیمانی و بِلدَدِ شوحی و صوفَرِ نَعَماتی رفتند و آنچه را خداوند به آنها گفته بود، به عمل آوردند، و خداوند ایوب را اجابت فرمود.
\v 10 چون ایوب برای دوستانش دعا کرد، خداوند سعادتمندی را به وی بازگردانید. و خداوند دو چندانِ آنچه ایوب پیشتر داشت، بدو بخشید.
\v 11 و تمامی برادران و خواهران و همۀ آشنایان قدیمش نزد او آمده، در خانهاش با او نان خوردند. ایشان به سبب تمامی مصیبتی که خداوند بر وی نازل کرده بود با او همدردی کرده، تسلیاش دادند، و هر یک سکهای نقره و یک حلقۀ طلا به او بخشیدند.
\v 12 و خداوند ایام آخرِ عمر ایوب را بیش از آغازش برکت داد. او صاحب چهارده هزار گوسفند، شش هزار شتر، هزار جفت گاو نر، و هزار مادهالاغ شد،
\v 13 و نیز صاحب هفت پسر و سه دختر.
\v 14 دختر اوّل را یِمیمَه، دوّمی را قِصیعَه، و سوّمی را قِرِنهَفّوک نام نهاد.
\v 15 در سراسر آن سرزمین دخترانی به زیبایی دختران ایوب یافت نمیشدند، و پدرشان بدیشان در میان برادرانشان میراث بخشید.
\v 16 پس از آن، ایوب صد و چهل سال زندگی کرد، و فرزندان و فرزندانِ فرزندان خود را تا پشتِ چهارم دید.
\v 17 و ایوب، پیر و سالخورده، درگذشت.