48 lines
4.0 KiB
Markdown
48 lines
4.0 KiB
Markdown
# ۲۷. داستان سامری نیکو
|
||
|
||
![OBS Image](https://cdn.door43.org/obs/jpg/360px/obs-en-27-01.jpg)
|
||
|
||
روزی یکی از استادان مذهبی یهود نزد عیسی آمد. او میخواست ثابت کند که تعلیمهای عیسی اشتباه است. او پرسید: «استاد، انسان چه باید بکند تا زندگی جاودان را به دست آورد؟» عیسی پاسخ داد: «در کتاب تورات در این باره چه نوشته شده است؟»
|
||
|
||
![OBS Image](https://cdn.door43.org/obs/jpg/360px/obs-en-27-02.jpg)
|
||
|
||
آن مرد گفت: «خداوند، خدای خود را با تمام دل، با تمام جان، با تمام قوت و با تمام فکرت دوست بدار. همسایهات را نیز همچون خود، دوست بدار.» سپس عیسی فرمود: «درست میگویی! تو نیز چنین کن تا حیات جاودان داشته باشی.»
|
||
|
||
![OBS Image](https://cdn.door43.org/obs/jpg/360px/obs-en-27-03.jpg)
|
||
|
||
اما آن عالم مذهبی چون میخواست خود را پارسا جلوه دهد، بار دیگر پرسید: «همسایه من کیست؟»
|
||
|
||
![OBS Image](https://cdn.door43.org/obs/jpg/360px/obs-en-27-04.jpg)
|
||
|
||
عیسی به وسیله یک داستان پاسخ آن رهبر مذهبی را داد: «مردی یهودی از اورشلیم به سوی اریحا در سفر بود.
|
||
|
||
![OBS Image](https://cdn.door43.org/obs/jpg/360px/obs-en-27-05.jpg)
|
||
|
||
در راه، راهزنان به او هجوم بردند و تمام داراییاش را گرفته، او را کتک زدند و جسم نیمه جانش را کنار جاده رها کردند.
|
||
|
||
![OBS Image](https://cdn.door43.org/obs/jpg/360px/obs-en-27-06.jpg)
|
||
|
||
پس از این ماجرا، کاهنی یهودی از آنجا میگذشت. وقتی آن مرد را در میان جاده افتاده دید، از سمت دیگر جاده به راه خود ادامه داد و او را کاملا نادیده گرفت.»
|
||
|
||
![OBS Image](https://cdn.door43.org/obs/jpg/360px/obs-en-27-07.jpg)
|
||
|
||
اندکی پس از آن یک لاوی از راه رسید. (لاویان، قبیلهای از اسراییل بودند که کاهنان معبد را کمک میکردند). او نیز به سمت دیگر جاده رفت و به آن مرد رسیدگی نکرد.
|
||
|
||
![OBS Image](https://cdn.door43.org/obs/jpg/360px/obs-en-27-08.jpg)
|
||
|
||
آنگاه مردی دیگر آمد که سامری بود. (سامریها و یهودیان از یکدیگر نفرت داشتند). با اینکه دید مرد مجروح شده یهودی است، ولی دلش به حال او سوخت و زخمهایش را شسته، مرهم مالید و بست.»
|
||
|
||
![OBS Image](https://cdn.door43.org/obs/jpg/360px/obs-en-27-09.jpg)
|
||
|
||
سپس مرد سامری او را بر الاغ خود سوار کرده، به مهمانخانهای برد و در آنجا نیز از او پرستاری نمود.»
|
||
|
||
![OBS Image](https://cdn.door43.org/obs/jpg/360px/obs-en-27-10.jpg)
|
||
|
||
«فردای آن روز، مرد سامری میبایست به سفر خود ادامه میداد. او مقداری پول به صاحب مهمانخانه داد و گفت: «از این شخص مراقبت کن و چنانچه بیشتر از این هزینه کنی، هنگامی که برگشتم به تو پرداخت خواهم کرد.»
|
||
|
||
![OBS Image](https://cdn.door43.org/obs/jpg/360px/obs-en-27-11.jpg)
|
||
|
||
سپس عیسی از آن عالم مذهبی پرسید: «حال فکر میکنی کدام یک از آن سه نفر، همسایه آن مردی بود که مورد سرقت و خشونت قرار گرفته بود؟» عالم مذهبی پاسخ داد: «آن که برای او دل سوزانید.» عیسی به او پاسخ داد: «تو نیز برو و چنین کن.»
|
||
|
||
_داستانی برگرفته از کتاب مقدس: (کتاب انجیل لوقا باب ۱۰ آیههای ۲۵ تا ۳۷)_
|