عیسی داستانهای بسیار دیگری نیز درباره پادشاهی خدا بیان کرد. برای نمونه چنین گفت: «پادشاهی خدا مانند دانه خردل است که شخصی در مزرعهاش کاشت. شما به خوبی میدانید که دانه خردل کوچکترینِ دانهها است.»
«پادشاهی خدا، مانند گنجی است که شخصی آن را در مزرعهای پنهان کرده باشد. شخص دیگری آن را پیدا کرد و دوباره آن را زیر خاک پنهان نمود و از ذوق آن رفت و هرچه داشت فروخت تا پول کافی به دست آورد و آن مزرعهای را که گنج در آن قرار داشت، بخرد.»
در آنجا کسانی بودند که گمان میکردند به دلیل کارهای نیکشان پذیرفته خداوند هستند. آنها دیگران را که کارهای نیک نمیکردند خوار میشمردند. پس عیسی برای آنها این داستان را تعریف کرد: «دو نفر به معبد رفتند تا دعا کنند. یکی از آنها رهبر مذهبی و دیگری باجگیر بود.»
«اما آن باجگیر دورتر از آن رهبر مذهبی ایستاد و به هنگام دعا، حتی سر خود را به سوی آسمان بلند نکرد، بلکه با مشت به سینه خود زده، گفت: «خدایا بر من رحم کن، زیرا گناهکار هستم!»
سپس عیسی ادامه داد: «حقیقت را به شما میگویم؛ خدا دعای آن باجگیر را شنید و او را عادل شمرد. خدا هرکس را که خودپسند باشد پست خواهد نمود و هر که خود را فروتن سازد سربلند خواهد فرمود.»
_داستانی برگرفته از کتاب مقدس: انجیل متی فصل ۱۳ آیه های ۳۱ تا ۴۶؛ انجیل مرقس فصل ۴ آیه های ۲۶ تا ۳۴؛ انجیل لوقا فصل ۱۳ آیه های ۱۸ تا ۲۱؛ فصل ۱۸ آیه های ۹ تا ۱۴_