fa_nmv/18-JOB.usfm

1274 lines
81 KiB
Plaintext

\id JOB Unlocked Literal Bible
\ide UTF-8
\h Bookname
\toc1 Bookname
\toc2 Bookname
\toc3 job
\mt1 Bookname
\s5
\c 1
\p
\v 1 در دیار عوص مردی بود ایوب نام. آن مرد بی‌عیب و صالح بود؛ از خدا می‌ترسید و از بدی اجتناب می‌کرد.
\v 2 برای ایوب هفت پسر و سه دختر زاده شد.
\v 3 دارایی او هفت هزار گوسفند، سه هزار شتر، پانصد جفت گاو و پانصد الاغ ماده بود، و خدمتکاران بسیار زیاد داشت. ایوب از تمامی مردمان مشرق‌زمین بزرگتر بود.
\v 4 پسرانش هر یک به نوبۀ خود ضیافتی در خانۀ خویش می‌دادند و فرستاده، سه خواهر خود را دعوت می‌کردند تا با ایشان بخورند و بیاشامند.
\v 5 و چون دورۀ روزهای میهمانی ایشان به پایان می‌رسید، ایوب از پی ایشان فرستاده، تقدیسشان می‌کرد، و صبح زود برخاسته، به شمار همۀ آنان قربانی تمام‌سوز تقدیم می‌نمود. زیرا ایوب می‌گفت: «شاید فرزندانم گناه ورزیده و در دل خود به خدا لعن کرده باشند.»
\v 6 روزی پسران خدا آمدند تا به حضور خداوند شرفیاب شوند. شیطان
\v 7 خداوند از شیطان پرسید: «از کجا می‌آیی؟» شیطان به خداوند پاسخ داد: «از گشت و گذار در زمین و سِیر کردن در آن.»
\v 8 خداوند گفت: «آیا خادم من ایوب را ملاحظه کرده‌ای؟ کسی مانند او بر زمین نیست. مردی بی‌عیب و صالح که از خدا می‌ترسد و از بدی اجتناب می‌کند.»
\v 9 شیطان در پاسخ خداوند گفت: «آیا ایوب بی‌چشمداشت از خدا می‌ترسد؟
\v 10 آیا جز این است که گِرد او و اهل خانه و همۀ اموالش از هر سو حصار کشیده‌ای؟ تو دسترنج او را برکت داده‌ای، و چارپایانش در زمین افزون گشته‌اند.
\v 11 اما اکنون دست خود دراز کن و هرآنچه دارد لمس نما، که رو در رو تو را لعن خواهد کرد.»
\v 12 خداوند به شیطان گفت: «اینک هرآنچه دارد در دست توست. فقط دستت را بر خودِ او دراز مکن.» پس شیطان از حضور خداوند بیرون رفت.
\v 13 روزی پسران و دختران ایوب در خانۀ برادر بزرگ خود به خوردن و نوشیدن مشغول بودند،
\v 14 که قاصدی نزد ایوب آمد و گفت: «گاوها شخم می‌زدند و ماده‌الاغان در کنار آنها می‌چریدند،
\v 15 که صَبایان حمله آورده، آنها را به یغما بردند و خدمتکاران را از دم تیغ گذراندند. تنها من جان به در بردم تا تو را خبر دهم.»
\v 16 او هنوز سخن می‌گفت که دیگری آمد و گفت: «آتش خدا از آسمان فرو افتاد و گله و خدمتکاران را در کام کشیده، سوزانید. تنها من جان به در بردم تا تو را خبر دهم.»
\v 17 او هنوز سخن می‌گفت که دیگری آمد و گفت: «کَلدانیان سه دسته شدند و بر شتران هجوم آورده، آنها را به یغما بردند و خدمتکاران را نیز از دم تیغ گذراندند. تنها من جان به در بردم تا تو را خبر دهم.»
\v 18 او هنوز سخن می‌گفت که دیگری آمد و گفت: «پسران و دخترانت در خانۀ برادر بزرگ خود به خوردن و نوشیدن مشغول بودند،
\v 19 که ناگاه تندبادی از جانب بیابان وزیده، چهار گوشۀ خانه را زد و خانه بر جوانان فرو ریخت، و مردند. تنها من جان به در بردم تا تو را خبر دهم.»
\v 20 آنگاه ایوب برخاسته، ردای خود چاک زد و سر خویش تراشید، و بر زمین افتاده، پرستش‌کنان
\v 21 گفت: «عریان از رَحِم مادر بیرون آمدم و عریان نیز باز خواهم گشت. خداوند داد و خداوند گرفت! نام خداوند متبارک باد!»
\v 22 در این همه، ایوب گناه نکرد و به خدا بی‌انصافی نسبت نداد.
\s5
\c 2
\p
\v 1 روزی دیگر پسران خدا آمدند تا به حضور خداوند شرفیاب شوند. شیطان نیز در میان آنها آمد تا به حضور خداوند شرفیاب شود.
\v 2 خداوند از شیطان پرسید: «از کجا می‌آیی؟» شیطان پاسخ داد: «از گشت و گذار در زمین و سِیر کردن در آن.»
\v 3 آنگاه خداوند به شیطان گفت: «آیا خادم من ایوب را ملاحظه کردی؟ کسی مانند او بر زمین نیست، مردی بی‌عیب و صالح که از خدا می‌ترسد و از بدی اجتناب می‌کند. او همچنان کاملیت خود را حفظ کرده است، هرچند مرا بر ضد او برانگیختی تا او را بی‌سبب ضرر رسانم.»
\v 4 شیطان در پاسخ خداوند گفت: «پوست به عوض پوست! انسان هر چه دارد برای جان خود خواهد داد.
\v 5 اکنون دست خود دراز کرده، گوشت و استخوانِ او را لمس کن و او رو در رو تو را لعن خواهد کرد.»
\v 6 خداوند به شیطان گفت: «اینک او در دست توست. فقط جانِ او را حفظ کن.»
\v 7 پس شیطان از حضور خداوند بیرون رفت، و ایوب را از کف پا تا تارَکِ سر به دُملهایی دردناک مبتلا ساخت.
\v 8 پس او تکه سفالی برگرفت تا در حالی که در خاکستر نشسته بود، خود را با آن بخراشد.
\v 9 آنگاه زنش به او گفت: «آیا همچنان کاملیت خود را حفظ می‌کنی؟ خدا را لعن کن و بمیر!»
\v 10 او وی را گفت: «همچون یکی از زنان ابله سخن می‌گویی! آیا نیکویی را از خدا بپذیریم و بدی را نپذیریم؟» و در این همه، ایوب به لبان خود گناه نکرد.
\v 11 و چون سه دوست ایوب، یعنی اِلیفازِ تیمانی، بِلدَدِ شوحی و صوفَرِ نَعَماتی از این همه بلا که بر سر او آمده بود آگاهی یافتند، هر یک از مکانِ خویش روانه شده، با یکدیگر ملاقات کردند تا رفته با او ماتم کنند و تسلایش دهند.
\v 12 چون از دور او را دیدند، نشناختند. پس آواز خود را بلند کرده، گریستند و ردای خویش چاک زدند و خاک به هوا افشانده، بر سر خود ریختند.
\v 13 آنگاه هفت شبانه روز همراه وی بر زمین نشستند، و هیچ‌یک به او سخنی نگفتند، زیرا دیدند که درد او بسیار عظیم است.
\s5
\c 3
\p
\v 1 پس از آن، ایوب لب به سخن گشود و زادروز خود را نفرین کرد.
\v 2 ایوب گفت:
\v 3 «نابود باد روزی که در آن زاده شدم،
\v 4 کاش آن روز سیاه شود!
\v 5 کاش تاریکی و ظلمت غلیظ آن را تصاحب کنند،
\v 6 آن شب را ظلمت غلیظ فرو گیرد،
\v # و به روزهای سال نپیوندد،
\v 7 اینک آن شب نازاد باشد،
\v 8 نفرین‌کنندگانِ روز، نفرینش کنند،
\v 9 ستارگانِ شَفَقِ آن، تاریک گردند،
\v 10 چراکه درهای رَحِمِ مادرم را نبست،
\v 11 «چرا به هنگام تولد نمردم،
\v 12 چرا زانوانْ مرا پذیرفتند،
\v 13 زیرا تا کنون می‌خُفتم و در آرامش به سر می‌بردم،
\v 14 در جوار پادشاهان و مشیران جهان،
\v 15 یا در کنار حاکمانِ صاحبِ زر،
\v 16 یا چرا همچون جنینِ سقط‌شده پنهان نگشتم،
\v 17 آنجا شریران از اذیت و آزار بازمی‌ایستند،
\v 18 آنجا اسیران با هم در آسایش‌اند،
\v 19 خُرد و بزرگ در آنجایند،
\v 20 «چرا روشنایی به دردمندان عطا می‌شود،
\v 21 که در آرزوی مرگند اما نمی‌یابند،
\v 22 که از یافتن گور مسرور می‌شوند،
\v 23 چرا روشنایی داده می‌شود به آن که راهش نهان است
\v 24 زیرا که نانِ من آه کشیدن است،
\v 25 زیرا آنچه از آن وحشت داشتم بر سرم آمد؛
\v 26 آرام و قرار ندارم؛
\s5
\c 4
\p
\v 1 آنگاه اِلیفازِ تیمانی در پاسخ گفت:
\v 2 «اگر کسی بخواهد سخنی با تو بگوید، آیا تاب خواهی داشت؟
\v 3 هان تو خود بسیاری را پند داده‌ای،
\v 4 سخنانت لغزندگان را استوار داشته است،
\v 5 اما حال که به تو رسیده، تاب نمی‌آوری،
\v 6 آیا اطمینان تو نباید بر خداترسی‌ات باشد،
\v 7 «به یاد آر: کیست که بی‌گناه هلاک شده باشد،
\v 8 بنا بر مشاهدات من، آنان که شرارت شیار می‌کنند
\v 9 به دَمِ خدا هلاک می‌شوند،
\v 10 غرش شیر و نعرۀ شیر ژیان،
\v 11 شیر نر از نبودِ شکار تلف می‌شود،
\v 12 «سخنی در خفا به من رسید،
\v 13 در میان افکارِ پریشانِ ناشی از رؤیاهای شب،
\v 14 رُعب و وحشت بر من مستولی شد،
\v 15 روحی از پیش روی من گذشت،
\v 16 آنجا ایستاد،
\v 17 ”آیا انسان خاکی در حضور خدا پارسا شمرده شود؟
\v # آیا آدمی در نظر خالق خویش پاک باشد؟
\v 18 او حتی بر خادمان خود اعتماد ندارد،
\v 19 چقدر بیشتر بر آنان که در خانه‌های گِلین ساکنند،
\v 20 از یک صبح تا شام خُرد می‌شوند؛
\v 21 آیا طنابِ خیمۀ ایشان به در نمی‌آید؟
\s5
\c 5
\p
\v 1 «حال فریاد سَر دِه؛ آیا کسی هست که پاسخت گوید؟
\v 2 براستی که خشم، احمق را می‌کُشد،
\v 3 احمق را دیدم که ریشه می‌گرفت،
\v # اما به ناگاه مسکنِ او لعن شد.
\v 4 فرزندان او از امنیت به دورند؛
\v # در محکمه
\v 5 گرسنگان محصول او را می‌خورند،
\v # و تشنگان
\v 6 زیرا مصیبت از خاک برنمی‌خیزد،
\v 7 بلکه آدمی برای مشقت زاده می‌شود،
\v 8 «اگر من بودم، خدا را طلب می‌کردم،
\v 9 او که اعمال عظیم و تفحص‌ناپذیر می‌کند،
\v 10 باران بر سطح زمین می‌بارانَد،
\v 11 افتادگان را به جایگاه رفیع می‌رساند،
\v 12 تدبیرهای حیله‌گران را عقیم می‌گذارد،
\v 13 حکیمان را به تَرفندِ خودشان گرفتار می‌سازد،
\v 14 در روز به تاریکی می‌خورند،
\v 15 اما نیازمندان را از شمشیرِ دهان ایشان می‌رهانَد،
\v 16 پس برای بینوایان امید هست،
\v 17 «خوشا به حالِ آن که خدا تأدیبش کند؛
\v # پس تأدیب قادر مطلق
\v 18 زیرا او مجروح می‌سازد، اما التیام نیز می‌دهد؛
\v 19 تو را از شش بلا خواهد رهانید،
\v 20 در قحطی تو را از مرگ فدیه خواهد داد،
\v 21 از زخمِ زبان در امان خواهی بود،
\v 22 بر هلاکت و قحطی پوزخند خواهی زد،
\v 23 زیرا با سنگهای صحرا هم‌پیمان خواهی بود،
\v 24 از امنیتِ خیمه‌ات مطمئن خواهی بود؛
\v 25 خواهی دانست که نسلت کثیر خواهد بود،
\v 26 در کهنسالی به گور خواهی رفت،
\v 27 هان این را تفحّص کرده‌ایم، و چنین است.
\v # پس آن را بشنو و خودْ فرا گیر!»
\s5
\c 6
\p
\v 1 آنگاه ایوب در پاسخ گفت:
\v 2 «کاش اندوه من وزن می‌شد،
\v 3 زیرا آنگاه از ریگ دریا سنگین‌تر می‌شد؛
\v 4 زیرا تیرهای قادر مطلق در اندرون من است؛
\v 5 آیا خرِ وحشی با داشتن علف عَرعَر می‌کند؟
\v 6 آیا چیز بی‌مزه را بی‌نمک توان خورد؟
\v # و یا در سفیدۀ تخم‌مرغ طعمی هست؟
\v 7 جان من از دست زدن به آنها کراهت دارد؛
\v 8 «کاش مسئلت من برآورده می‌شد،
\v 9 کاش خدا راضی می‌شد مرا لِه کند،
\v 10 آنگاه دستِ‌کم مرا این تسلی می‌بود،
\v 11 «من چه قوّت دارم که انتظار بکشم؟
\v 12 آیا قوّتِ من قوّتِ سنگ است،
\v 13 آیا در من توانی برای یاریِ خویش هست؟
\v 14 «شخص نومید سزاوار محبت دوست خویش است،
\v # حتی اگر ترسِ قادر مطلق را ترک گفته باشد.
\v 15 اما برادرانِ من همچون رودهای فصلی فریب‌کارند،
\v 16 که به سبب یخ، سیه‌فامند،
\v 17 اما در فصول خشک بخار می‌شوند،
\v 18 کاروانها مسیر خود را تغییر می‌دهند،
\v 19 کاروانیانِ تیما نگریستند،
\v 20 ایشان از اطمینان خویش سرافکنده شدند؛
\v 21 اکنون شما نیز مانند آن رودها شده‌اید؛
\v 22 آیا گفتم چیزی به من ببخشید؟
\v 23 یا از چنگ مخالفان رهایم سازید؟
\v 24 «مرا تعلیم دهید، و خاموش خواهم شد؛
\v 25 سخنان راست چه دردناک است!
\v 26 آیا گمان می‌برید سخنان مرا نکوهش توانید کرد؟
\v 27 شما حتی بر یتیمان قرعه می‌افکنید،
\v 28 «اما اکنون لطف فرموده، بر من نظر کنید،
\v 29 تمنا اینکه بازایستید و بی‌انصافی نکنید.
\v 30 آیا در زبانم هیچ بی‌انصافی هست؟
\s5
\c 7
\p
\v 1 «آیا آدمی را بر زمین مجاهده‌ای سخت نیست؟
\v 2 همچون برده‌ای که مشتاق سایه‌ای است،
\v 3 من نیز ماههای بطالت به میراث یافته‌ام،
\v 4 چون به بستر روم، گویم، ”چه وقت بر خواهم خاست؟“
\v 5 تنم از کِرمها و زخمهای کِبِره‌بسته پوشیده است؛
\v 6 روزهای عمرم از ماکوی بافندگی تیزروتر است،
\v 7 «به یاد آر، که زندگی من نَفَسی بیش نیست،
\v 8 چشمان آن که مرا می‌بیند دیگر بر من نخواهد نگریست؛
\v 9 همان‌گونه که ابر محو و نابود می‌گردد،
\v 10 دیگر هرگز به منزل خویش بازنمی‌گردد،
\v 11 «از این رو لب فرو نخواهم بست؛
\v 12 آیا من دریا هستم یا هیولای ژَرفا،
\v 13 هرگاه بگویم، ”تخت‌خوابم مرا تسلی خواهد داد
\v 14 آنگاه تو مرا به خوابها به وحشت می‌افکنی،
\v 15 تا آنجا که جانم خفه شدن را خوش‌تر می‌دارد،
\v 16 از زندگی بیزارم؛ نمی‌خواهم تا ابد زنده بمانم.
\v 17 انسان چیست که او را در شمار آوری،
\v 18 هر بامداد به سراغش آیی،
\v 19 تا به کی چشم از من بر نخواهی گرفت؟
\v 20 اگر گناه کرده‌ام، به تو چه کرده‌ام،
\v 21 چرا نافرمانی‌ام را عفو نمی‌کنی،
\s5
\c 8
\p
\v 1 آنگاه بِلدَدِ شوحی پاسخ داد:
\v 2 «تا به کِی چنین چیزها خواهی گفت
\v 3 آیا خدا عدالت را مخدوش می‌سازد؟
\v 4 از آنجا که فرزندانت بدو گناه ورزیده‌اند،
\v 5 اگر تو به‌جِدّ خدا را بجویی
\v 6 و اگر پاک و درستکار باشی،
\v 7 اگرچه آغازت حقیر بود،
\v 8 «تمنا اینکه از نسلهای پیشین بپرسی،
\v 9 زیرا ما همین دیروز به دنیا آمده‌ایم و هیچ نمی‌دانیم،
\v 10 آیا ایشان تو را نخواهند آموخت و با تو سخن نخواهند گفت،
\v 11 «آیا پاپیروسْ بی‌مرداب می‌روید؟
\v 12 آنگاه که هنوز سبز است و بریده نشده،
\v 13 همچنین است طریق همۀ آنان که خدا را از یاد می‌برند؛
\v 14 آنچه بر آن توکل دارد لرزان است،
\v 15 بر خانۀ خویش تکیه می‌زند، اما خانه تاب نمی‌آورَد.
\v 16 او بسان گیاهی است سرسبز در برابر آفتاب،
\v 17 ریشه‌هایش لابه‌لای توده‌های سنگ تنیده می‌شود،
\v 18 اما چون از جای خود ریشه‌کن شود،
\v 19 آری، شادیِ طریقِ او همین است،
\v 20 «به‌یقین خدا مرد بی‌عیب را طرد نخواهد کرد،
\v 21 او دیگر بار دهانت را از خنده پر خواهد ساخت،
\v 22 نفرت‌کنندگانت به شرم پوشیده خواهند شد،
\s5
\c 9
\p
\v 1 آنگاه ایوب در پاسخ گفت:
\v 2 «یقین می‌دانم که چنین است.
\v 3 اگر بخواهد با او بحث کند،
\v 4 او در اندیشه، حکیم است و در قدرت، توانا؛
\v 5 اوست که کوه‌ها را جابه‌جا می‌کند بی‌آنکه بدانند،
\v 6 که زمین را از جایش می‌جنبانَد،
\v 7 که خورشید را فرمان می‌دهد، و طلوع نمی‌کند،
\v 8 که آسمانها را یک‌تنه می‌گسترانَد،
\v 9 اوست که دُبّ اکبر و جبّار را آفرید،
\v 10 که کارهای عظیم و کاوش‌ناپذیر می‌کند،
\v 11 هان از کنارم می‌گذرد و او را نمی‌بینم؛
\v 12 چون می‌رُباید، کیست که او را بازدارد؟
\v 13 خدا خشم خود را بازنمی‌دارد؛
\v 14 «پس من کیستم که او را پاسخ دهم،
\v 15 هرچند بی‌گناهم، او را پاسخ نتوانم داد؛
\v # بلکه باید از داورِ
\v 16 حتی اگر او را می‌خواندم و پاسخم می‌داد،
\v 17 زیرا به توفانی مرا خُرد می‌کند،
\v 18 نمی‌گذارد نَفَسی تازه کنم،
\v 19 اگر سخن از قدرت باشد، اینک او قادر است!
\v # و اگر سخن از عدالت باشد، کیست که بتواند از او
\v 20 حتی اگر بی‌گناه باشم، دهان خودم مرا محکوم می‌کند؛
\v 21 من بی‌عیبم،
\v 22 هیچ فرق نمی‌کند؛ از همین روست که می‌گویم:
\v 23 آنگاه که بلا به ناگاه کشتار کند،
\v 24 جهان به دست شریران سپرده شده است،
\v 25 «روزهایم از دونده تیزروترند؛
\v 26 همچون زورقهای نی به‌سرعت می‌گذرند،
\v 27 اگر بگویم، ”شِکوِۀ خویش از یاد خواهم برد،
\v 28 از همۀ دردهای خویش به وحشت می‌افتم،
\v 29 آری، محکوم خواهم بود؛
\v 30 حتی اگر خویشتن را به برف بشویم،
\v # و دستان خویش به قلیاب
\v 31 مرا در مَنجلاب فرو خواهی برد،
\v 32 زیرا او همچون من انسان نیست که پاسخش گویم،
\v 33 میان ما داوری نیست
\v 34 کاش عصای خویش از من برگیرد،
\v 35 آنگاه سخن می‌گفتم و از او نمی‌ترسیدم،
\s5
\c 10
\p
\v 1 «از زندگی بیزارم؛
\v 2 به خدا خواهم گفت: مرا محکوم مکن؛
\v 3 آیا در نظرت نیکوست که ظلم کنی،
\v 4 آیا تو را چشمان بشر است،
\v 5 آیا روزهایت همچون روزهای انسانِ خاکی است،
\v 6 که اینگونه خطاهایم را می‌جویی،
\v 7 هرچند می‌دانی که تقصیرکار نیستم،
\v 8 «دستان تو مرا به تمامی بِسِرشت و بساخت؛
\v 9 تمنا اینکه به یاد آری که مرا از گِل سِرشتی؛
\v 10 آیا مرا همچون شیر نریختی
\v 11 مرا به پوست و گوشت پوشانیدی،
\v 12 مرا حیات و محبت بخشیدی،
\v 13 اما این چیزها را در دل خود پنهان داشتی،
\v 14 چون گناه ورزم مراقب منی،
\v 15 اگر تقصیرکارم، وای بر من!
\v 16 اگر سَرَم
\v 17 گواهانی تازه بر ضد من می‌آوری،
\v 18 «چرا مرا از رَحِم بیرون آوردی؟
\v 19 و چنان می‌بودم که گویی هرگز نبوده‌ام،
\v 20 آیا روزهایم اندک نیست؟
\v 21 پیش از آنکه بدان‌جا روم که از آن بازگشتی نیست،
\v 22 به دیارِ تیره و تار به سیاهیِ ظلمات،
\s5
\c 11
\p
\v 1 آنگاه صوفَرِ نَعَماتی در پاسخ گفت:
\v 2 «آیا کثرت سخنان را بی‌پاسخ باید گذاشت،
\v 3 آیا یاوه‌گوییِ تو مردمان را ساکت کند؟
\v 4 تو به خدا
\v 5 اما کاش خدا سخن گوید
\v 6 تا اَسرارِ حکمت را بر تو بنماید!
\v 7 «آیا عمقهای خدا را کشف توانی‌کرد؟
\v 8 به بلندی آسمانهاست؛ چه توانی کرد؟
\v # از هاویه
\v 9 طول آن از زمین دراز‌تر است،
\v 10 «اگر به میان آید و حبس کند،
\v 11 زیرا او مردمان فریبکار را می‌شناسد،
\v 12 هرگاه کُرّه خرِ وحشیْ انسان زاده شود،
\v 13 «و اما تو، اگر دل خویش آماده سازی،
\v 14 و اگر گناه دستانت را از خود دور کنی،
\v 15 آنگاه به‌یقین روی خود را بی‌عیب بر خواهی افراشت،
\v 16 مشقّت خویش را از یاد خواهی برد،
\v 17 زندگی برایت روشن‌تر از روشنایی نیمروز خواهد بود،
\v 18 احساس امنیت خواهی کرد، زیرا که امید داری؛
\v 19 خواهی آرَمید و کسی هراسانت نخواهد ساخت،
\v 20 اما چشمان شریران تار خواهد شد؛
\s5
\c 12
\p
\v 1 آنگاه ایوب در پاسخ گفت:
\v 2 «بدرستی که شمایید مردمان فهیم،
\v 3 اما مرا نیز چون شما درک و فهمی هست،
\v 4 «مضحکۀ دوستان گشته‌ام،
\v 5 شخص آسوده، بر مصیبت به دیدۀ حقارت می‌نگرد،
\v 6 در خیمه‌های راهزنان صلح و سلامت حکمفرماست،
\v 7 «اما حال از جانوران بپرس تا تو را بیاموزند،
\v 8 با زمین سخن بگو تا تعلیمت دهد،
\v 9 کیست که از این همه درنیابد
\v 10 جانِ جمیع زندگان در دست اوست،
\v 11 آیا چنانکه دهان خوراک خود را می‌چِشَد
\v 12 حکمت نزد پیران است،
\v 13 «حکمت و قدرت نزد خداست؛
\v 14 اگر ویران سازد،
\v 15 اگر آبها را بازدارد، خشک می‌شوند؛
\v 16 قدرت و خردمندی نزد وی است،
\v 17 مُشیران را به تاراج می‌سپارد،
\v 18 بندهای پادشاهان را می‌گشاید،
\v 19 کاهنان را به غارت می‌سپارد،
\v 20 مُعتمدان را از سخن گفتن بازمی‌دارد،
\v 21 اهانت را بر نجیبزادگان می‌ریزد،
\v 22 چیزهای ژرف از میان تاریکی آشکار می‌سازد،
\v 23 قومها را بزرگ می‌سازد، و آنها را نابود می‌کند؛
\v 24 عقل رؤسای ملتهای جهان را می‌رباید،
\v 25 در تاریکی، بدون نور کورمال راه می‌روند،
\s5
\c 13
\p
\v 1 «اینک چشمان من همۀ اینها را دیده،
\v 2 آنچه شما می‌دانید، من نیز می‌دانم،
\v 3 اما سخن من با قادر مطلق است؛
\v 4 و اما شما، به دروغها حقیقت
\v 5 کاش که به کُل خاموش می‌شدید،
\v 6 تمنا اینکه حُجّت مرا بشنوید،
\v 7 آیا برای خدا به ناحق سخن خواهید گفت،
\v 8 آیا می‌خواهید از او طرفداری کنید؟
\v 9 آیا برای‌تان نیکو خواهد شد اگر شما را بیازماید؟
\v 10 به‌یقین شما را توبیخ خواهد کرد،
\v 11 آیا عظمت او شما را به هراس نمی‌افکنَد،
\v 12 سخنان نغز شما، مَثَلهایی از غبار بیش نیست،
\v 13 «خاموش باشید و بگذارید سخن بگویم؛
\v 14 چرا گوشت تن خویش به دندان گیرم،
\v 15 حتی اگر مرا بکُشد، بر او امید خواهم داشت؛
\v 16 به‌واقع این برای من نجات خواهد شد،
\v 17 به سخنان من به‌دقّت گوش فرا دهید،
\v 18 اینک دادخواست خویش آماده کرده‌ام،
\v 19 کیست که بر من ادعا وارد آورد؟
\v 20 «تنها دو چیز به من عطا فرما،
\v 21 دست خویش از من برگیر،
\v 22 آنگاه بخوان و من پاسخ خواهم داد،
\v 23 خطایا و گناهانم چقدر است؟
\v 24 چرا رویت را پنهان می‌کنی،
\v 25 آیا برگی رانده از باد را می‌ترسانی،
\v 26 زیرا چیزهای تلخ بر ضد من می‌نویسی،
\v 27 پاهایم را در کُنده می‌نهی،
\v 28 حال آنکه مانند چیز گندیده،
\v # و همچون جامۀ بیدخورده ضایع می‌شوم.
\s5
\c 14
\p
\v 1 «انسان که از زن زاده می‌شود،
\v 2 همچون گُلی می‌رویَد و می‌پَژمُرَد؛
\v 3 آیا بر چنین کسی چشمان خود را می‌گشایی،
\v 4 کیست که از چیز نجس، چیز طاهر بیرون آورَد؟
\v 5 روزهای انسان مقدّر است و شمارِ ماههایش نزد توست،
\v 6 پس رویْ از وی بگردان تا آرام گیرد،
\v 7 «زیرا درخت را امیدی هست،
\v 8 اگرچه ریشه‌اش در زمین کهنه شود،
\v 9 از بوی آب جوانه خواهد زد،
\v 10 اما انسان می‌میرد و ساقط می‌شود؛
\v 11 چنانکه آبها از دریا زایل می‌شود،
\v 12 همچنین انسان می‌خوابد و برنمی‌خیزد؛
\v 13 «کاش که مرا در هاویه پنهان کنی،
\v 14 اگر انسان بمیرد، آیا بار دیگر خواهد زیست؟
\v 15 تو خواهی خواند و من پاسخ خواهم داد،
\v 16 زیرا آنگاه قدمهای مرا خواهی شمرد،
\v 17 نافرمانی‌ام در کیسه مَمهور خواهد بود،
\v 18 «اما کوهی که فرو می‌ریزد فانی می‌شود،
\v 19 آبْ سنگها را می‌ساید،
\v 20 بر او تا به ابد چیره می‌شوی، و رَخت برمی‌بندد؛
\v 21 پسرانش به عزّت می‌رسند، اما او خبر نمی‌یابد؛
\v 22 فقط دردِ بدن خودش را احساس می‌کند،
\s5
\c 15
\p
\v 1 اِلیفازِ تیمانی در پاسخ گفت:
\v 2 «آیا مرد حکیم با دانشِ باطل پاسخ دهد،
\v 3 آیا به سخنِ بی‌فایده حجت آورَد،
\v 4 براستی که تو خداترسی را ترک می‌کنی،
\v 5 گناهت دهانت را می‌آموزاند،
\v 6 دهان خودت تو را محکوم می‌کند، نه من؛
\v 7 «آیا تو نخستین انسانی هستی که زاده شده است؟
\v 8 آیا مشورت مخفی خدا را می‌شنوی،
\v 9 چه می‌دانی که ما نمی‌دانیم؟
\v 10 در میان ما ریش‌سفیدان و پیران هستند
\v 11 آیا تسلی‌های خدا برایت کم است،
\v 12 چرا دلت تو را می‌رُباید،
\v # و چرا چشمانت غضبناک است،
\v 13 که روح خود را بر ضد خدا برمی‌گردانی،
\v 14 «انسان چیست که پاک باشد،
\v 15 اینک او به قُدسیانِ خود نیز اعتماد ندارد،
\v 16 چه رسد به انسانی که منفور و فاسد است،
\v 17 «به من گوش فرا ده تا برایت بیان کنم،
\v 18 آنچه را فرزانگان گفتند و پنهان نداشتند
\v 19 آنان که زمین تنها به ایشان داده شد،
\v 20 مرد شریر در همۀ روزهایش از درد به خود می‌پیچد،
\v 21 صداهای وحشتناک در گوش اوست؛
\v 22 به برگشتن از تاریکی اطمینانی ندارد؛
\v 23 برای نان به هر سو می‌گردد و می‌پرسد، ”کجاست؟“
\v 24 تنگی و فشار او را می‌ترسانَد،
\v 25 زیرا دست خویش بر ضد خدا برمی‌افرازد،
\v 26 با گردن افراشته بر او تاخت می‌آورَد،
\v 27 هرچند چهرۀ خویش به چربی پوشانده،
\v 28 و در شهرهای متروک ساکن است
\v 29 او دیگر دولتمند نخواهد بود و ثروتش پایدار نخواهد ماند،
\v 30 از تاریکی نخواهد رَست؛
\v 31 «نباید بر بطالت توکل کرده خویشتن را بفریبد،
\v 32 پیش از موعدْ به او پرداخت خواهد شد،
\v 33 همچون مو، غورۀ خود را خواهد فِشاند؛
\v 34 زیرا جماعتِ خدانشناسانْ بی‌بَر است،
\v 35 به شقاوت آبستن شده، معصیت می‌زایند،
\s5
\c 16
\p
\v 1 ایوب در پاسخ گفت:
\v 2 «این‌گونه سخنان، بسیار شنیده‌ام؛
\v 3 آیا سخنانِ پوچ را پایانی نیست؟
\v 4 من نیز می‌توانستم چون شما سخن گویم،
\v 5 اما به دهان خود دلگرمتان می‌کردم،
\v 6 «اگر سخن گویم، دردم تسکین نمی‌یابد،
\v 7 براستی که اکنون خدا مرا از پا درافکنده،
\v 8 او مرا چروکانده، و این خود گواهی است بر ضد من؛
\v 9 او در خشم خویش مرا دریده
\v 10 مردمان دهان خویش به ریشخند بر من گشوده‌اند،
\v 11 خدا مرا به دست ظالمان تسلیم کرده،
\v 12 در آسایش بودم، اما او مرا در هم شکست؛
\v 13 و کمان‌گیرانش احاطه‌ام کردند.
\v 14 مرا پی‌درپی می‌کوبد و باز می‌کوبد،
\v 15 «بر پوستِ تنم پَلاس دوخته‌ام،
\v # شاخ
\v 16 روی من از گریستن سرخ شده،
\v 17 هرچند خشونتی در دستانم نیست،
\v 18 «ای زمین، خون مرا مپوشان؛
\v 19 حتی اکنون نیز شاهد من در آسمان است،
\v 20 دوستانم مرا استهزا می‌کنند؛
\v 21 کاش که کسی میان من و خدا میانجیگری کند،
\v 22 زیرا آنگاه که اندک سالی درگُذرَد،
\s5
\c 17
\p
\v 1 «روحم در هم شکسته،
\v 2 براستی که تمسخرگران نزد منند،
\v 3 «تمنا اینکه نزد خود برایم وثیقه‌ای بگذاری،
\v 4 حال که دلشان را از فهم به دور داشته‌ای،
\v 5 آن که در ازای پاداش، از دوست خویش بد بگوید،
\v 6 «مرا نزد مردمان ضرب‌المثل ساخته است،
\v 7 دیدگانم از غم تار شده،
\v 8 صالحان به سبب این، حیران می‌مانند،
\v 9 با این حال مرد پارسا راه خود را ثابت‌قدم پی می‌گیرد،
\v 10 «اما همۀ شما، اکنون یک بار دیگر بکوشید،
\v 11 روزهایم سپری گشته،
\v 12 اینان شب را روز جلوه می‌دهند،
\v 13 اگر امید داشته باشم که هاویه خانه‌ام باشد،
\v 14 اگر به گور بگویم: ”تو پدر من هستی“،
\v 15 پس امید من کجاست؟
\v 16 آیا تا به دروازه‌های
\s5
\c 18
\p
\v 1 آنگاه بِلدَدِ شوحی در پاسخ گفت:
\v 2 «تا به کِی به این سخنان ادامه خواهی داد؟
\v 3 چرا همچون چارپایان به شمار آییم؟
\v 4 ای که از خشم، خویشتن را می‌دَری،
\v 5 «براستی که روشناییِ شریران خاموش می‌شود
\v 6 نوری که در خیمۀ اوست تاریک می‌شود،
\v 7 قدمهای استوارش کوتاه شده،
\v 8 زیرا به پای خود به دام می‌افتد،
\v 9 تله، پاشنه‌اش را می‌گیرد،
\v 10 طناب برایش بر زمین پنهان است،
\v 11 ترسها از هر سو او را هراسان می‌سازد،
\v 12 قوایش رو به تحلیل است،
\v 13 بیماری پوستِ تن او را می‌خورَد،
\v 14 از خیمه‌ای که بر آن اعتماد داشت کنده شده،
\v 15 ساکنان خیمۀ او هیچ‌یک از کسانِ او نیستند؛
\v 16 ریشه‌هایش از زیر می‌خشکد،
\v 17 خاطره‌اش از زمین محو می‌گردد،
\v 18 از روشنایی به تاریکی بیرون رانده شده،
\v 19 او را در میان قومش نه اولادی است و نه نسلی،
\v 20 مغرب‌زمینیان از سرنوشتش در حیرتند،
\v 21 بدرستی که چنین است مسکنِ بدکاران،
\s5
\c 19
\p
\v 1 آنگاه ایوب در پاسخ گفت:
\v 2 «تا به کِی عذابم می‌دهید،
\v 3 دهمین بار است که مرا سرزنش می‌کنید؛
\v 4 حتی اگر براستی گمراه شده باشم،
\v 5 اگر به‌واقع خود را برتر از من می‌پندارید،
\v 6 بدانید که خدا بر من بدی روا داشته،
\v 7 هرچند فریاد سر می‌دهم: ”خشونت!“
\v 8 راهِ مرا مسدود کرده که عبور نتوانم کرد،
\v 9 آبرویم را از من گرفته،
\v 10 مرا از هر سو در هم می‌شکند، و نیست گردیده‌ام؛
\v 11 خشم خود را بر ضد من افروخته است،
\v 12 لشکریانش با هم پیش می‌آیند؛
\v 13 «برادرانم را از من دور کرده است،
\v 14 خویشانم از من کناره جسته‌اند،
\v 15 میهمانانِ خانه و کنیزانم مرا غریبه می‌شمارند،
\v 16 غلام خود را فرا می‌خوانم، اما پاسخم نمی‌دهد؛
\v 17 نَفَسم برای زنم مشمئزکننده است،
\v 18 کودکان نیز مرا خوار می‌شمرند،
\v 19 محرمانِ رازم جملگی از من بیزارند،
\v 20 پوستی بر استخوان بیش نیستم؛
\v 21 بر من ترحم کنید! بر من ترحم کنید، ای دوستان من!
\v 22 چرا همچون خدا بر من جفا می‌کنید؟
\v 23 «کاش سخنانم نوشته می‌شد!
\v 24 کاش با قلم آهنین و سُرب،
\v 25 اما من می‌دانم که ولیّ
\v # و در آخر بر زمین
\v 26 پس از آنکه پوست تنم اینچنین بگندد،
\v 27 آری، من خودْ او را خواهم دید،
\v 28 «اگر گویید: ”چگونه شکارش کنیم،
\v 29 خود باید از شمشیر بترسید،
\s5
\c 20
\p
\v 1 آنگاه صوفَرِ نَعَماتی در پاسخ گفت:
\v 2 «افکار پریشانم مرا به پاسخ گفتن وا می‌دارد،
\v 3 سرزنشی می‌شنوم که اهانت‌آمیز است،
\v 4 «آیا این را از قدیم ندانسته‌ای،
\v 5 که شادیِ شریران اندک زمانی است،
\v 6 اگرچه تکبرش تا به آسمان برسد،
\v 7 اما مثلِ فضلۀ خود برای همیشه نابود خواهد شد،
\v 8 همچون خواب می‌پرَد و دیگر یافت نمی‌شود؛
\v 9 چشمی که او را دیده است، دیگر او را نخواهد دید،
\v 10 فرزندانش به بینوایان تاوان خواهند داد،
\v 11 استخوانهایش از نیروی جوانی پر است،
\v 12 «اگرچه بدی به مذاق او شیرین است،
\v 13 از آن لذت می‌برد و رهایش نمی‌کند،
\v 14 اما خوراک او در شکمش تبدیل می‌شود،
\v 15 ثروتی را که فرو بلعیده، قِی خواهد کرد؛
\v 16 زهرِ مارها را خواهد مکید،
\v 17 بر رودخانه‌ها نظر نخواهد کرد،
\v 18 دسترنجِ خویش را پس خواهد داد،
\v 19 زیرا بینوایان را زیرِ پا لِه کرده و آنها را به حال خود واگذاشته است؛
\v 20 «از آنجا که شکمش هیچ سیری نمی‌شناسد،
\v 21 دیگر چیزی نمانده که نخورده باشد،
\v 22 در اوجِ رفاه خویش، در تنگی خواهد بود.
\v 23 آنگاه که شکم خویش را پر می‌کند،
\v 24 هرچند از سِلاح آهنین بگریزد،
\v 25 آن را بیرون می‌کِشد و از پشت او به در می‌آید؛
\v 26 تاریکی مطلق برای خزائنش مقرر است.
\v 27 آسمانها تقصیر او را فاش خواهد کرد،
\v 28 خانه‌اش را سیل خواهد برد،
\v 29 این است نصیب مرد شریر از جانب خدا،
\s5
\c 21
\p
\v 1 آنگاه ایوب در پاسخ گفت:
\v 2 «سخنم را به‌دقّت بشنوید،
\v 3 تحملم کنید تا سخن بگویم،
\v 4 «و اما من، آیا شکایت از آدمی دارم؟
\v 5 بر من بنگرید و حیران شوید،
\v 6 هرگاه به یاد می‌آورم، به وحشت می‌افتم،
\v 7 از چه رو شریران زنده می‌مانند،
\v 8 فرزندان ایشان در حضورشان با ایشان استوار می‌شوند،
\v 9 خانه‌ها‌یشان از وحشت در امان است،
\v 10 گاو نرِ ایشان در جفتگیری خطا نمی‌کند؛
\v 11 کودکانشان را همچون گَله بیرون می‌فرستند،
\v 12 به نوای دفّ و بربط می‌سرایند،
\v 13 روزگار خویش به سعادتمندی می‌گذرانند،
\v # و در آرامش به هاویه
\v 14 به خدا می‌گویند: ”از ما دور شو!
\v 15 قادر مطلق کیست که عبادتش کنیم؟
\v 16 اما سعادتمندیِ ایشان در دست خودشان نیست،
\v 17 «چند بار دیده‌اید که چراغ شریران خاموش شود؟
\v 18 چند بار دیده‌اید که چون کاه در برابر باد باشند،
\v 19 می‌گویید: ”خدا مکافات ایشان را برای فرزندانشان می‌اندوزد.“
\v 20 باشد که چشمان خودشان نظاره‌گرِ نابودیشان باشد،
\v 21 زیرا او را از آنچه پس از او بر سرِ اهل خانه‌اش می‌آید چه باک،
\v 22 «آیا خدا را دانش توان آموخت؟
\v 23 یکی در اوج قوّت می‌میرد،
\v 24 شکمش سیر است،
\v 25 دیگری در تلخی جان می‌میرد،
\v 26 هر دو در کنار هم در دل خاک می‌خوابند،
\v 27 «اینک افکارتان را نیک می‌دانم،
\v 28 زیرا می‌گویید: ”کجاست خانۀ نجیب‌زاده؟
\v 29 آیا از رهگذران نپرسیده‌اید؟
\v 30 اینکه مرد شریر در روز بلا مصون می‌ماند،
\v 31 کیست که رفتار او را رو به رو تقبیح کند؟
\v 32 او را به گورستان حمل خواهند کرد،
\v 33 کُلوخهای وادی برایش شیرین است؛
\v 34 پس چگونه مرا به سخنان باطل تسلی توانید داد؟
\s5
\c 22
\p
\v 1 آنگاه اِلیفازِ تیمانی در پاسخ گفت:
\v 2 «آیا آدمی به خدا منفعت تواند رسانید؟
\v 3 اگر تو پارسا باشی، چه لذتی نصیب قادر مطلق خواهد شد؟
\v 4 «آیا به سبب خداترسیِ توست که تأدیبت می‌کند،
\v 5 آیا شرارت تو عظیم نیست،
\v 6 زیرا از برادرانت به ناحق گِرو گرفتی،
\v 7 به خستگان آب ندادی،
\v 8 پنداشتی
\v 9 بیوه‌زنان را تهی‌دست روانه کردی،
\v 10 از این روست که دامها از هر سو احاطه‌ات کرده،
\v 11 که تاریکی نمی‌گذارد چیزی ببینی،
\v 12 «آیا خدا در جایهای رفیع آسمان نیست؟
\v 13 و تو می‌گویی: ”خدا چه می‌داند؟
\v 14 ابرها مخفیگاه اوست، پس نمی‌بیند،
\v 15 آیا در طریق قدما همچنان پیش می‌روی،
\v 16 همانها که پیش از وقتْ ربوده شدند،
\v 17 که به خدا گفتند: ”از ما دور شو!“
\v 18 حال آنکه او بود که خانه‌هایشان را به نعمات پر می‌ساخت،
\v 19 پارسایان چون این را بینند، شادمان خواهند شد؛
\v 20 ”به‌یقین مخالفان ما منقطع شدند،
\v 21 «پس تسلیم خدا باش که از صلح و سلامت برخوردار خواهی بود،
\v 22 تعلیم را از دهانِ او پذیرا شو،
\v 23 اگر نزد قادر مطلق بازگشت کنی، بنا خواهی شد،
\v 24 اگر طلای خود را در خاک نَهی،
\v 25 آنگاه قادر مطلق طلای تو خواهد بود،
\v 26 زیرا آنگاه از قادر مطلق لذت خواهی برد،
\v 27 به درگاهش استدعا خواهی کرد
\v 28 آنچه عزم کنی برایت برقرار خواهد شد،
\v 29 چون مردمان پست گردند، تو می‌گویی: ”سرافرازی باشد؛“
\v 30 او کسانی را که بی‌گناه نیستند خواهد رهانید،
\s5
\c 23
\p
\v 1 آنگاه ایوب در پاسخ گفت:
\v 2 «امروز نیز شکایتم تلخ است،
\v # و با وجود ناله‌ام، دست او
\v 3 کاش می‌دانستم او را کجا بیابم،
\v 4 آنگاه دعوی خود به حضور او عرضه می‌داشتم،
\v 5 آنچه در پاسخم می‌گفت، درمی‌یافتم،
\v 6 آیا به عظمتِ قدرت خویش با من مجادله می‌کرد؟
\v 7 آنجا مردِ صالح می‌توانست برای او حجت بیاورد،
\v 8 «اینک به سوی شرق می‌روم، و او آنجا نیست؛
\v 9 چون در شمال به کار مشغول است، او را مشاهده نمی‌کنم؛
\v 10 اما او راهی را که می‌روم می‌داند،
\v 11 در جای قدمهای او پا نهاده‌ام؛
\v 12 از فرمان لبانِ او دور نگشته‌ام؛
\v 13 اما او یگانه است؛ کیست که تغییرش دهد؟
\v 14 آری، او آنچه را برای من مقدّر داشته به جا خواهد آورد،
\v 15 از این رو از حضورش می‌هراسم،
\v 16 خدا دلِ مرا ضعیف ساخته است؛
\v 17 با این حال به واسطۀ تاریکی منقطع نگشته‌ام،
\s5
\c 24
\p
\v 1 «چرا قادر مطلق زمانها به جهت داوری تعیین نمی‌کند،
\v 2 برخی مرزها را جابه‌جا می‌کنند،
\v 3 الاغِ یتیمان را می‌رانند،
\v 4 نیازمندان را از راهْ برون می‌افکنند،
\v 5 اینک آنان همچون خران وحشی در بیابان،
\v 6 علوفۀ خویش را در صحرا درو می‌کنند،
\v 7 برهنه و بی‌جامه شب را به سر می‌برند،
\v 8 از بارانِ کوهساران تَر می‌شوند،
\v 9 یتیم از پستان مادر ربوده می‌شود،
\v 10 برهنه و بی‌جامه به هر سو سرگردانند؛
\v 11 در میان ردیفهای درختان زیتون روغن می‌گیرند؛
\v 12 نالۀ آنان که در حال مرگند از شهر بلند است،
\v 13 «هستند کسانی که در برابر نور طغیان می‌کنند،
\v 14 قاتل سحرگاهان برمی‌خیزد
\v 15 چشم شخص زناکار انتظار غروب را می‌کشد،
\v 16 در تاریکی به خانه‌ها نَقْب می‌زنند
\v 17 برای جملۀ ایشان تاریکیِ غلیظ همچون صبح است،
\v 18 «همچون کف بر روی آبهایند؛
\v # و هیچ‌کس
\v 19 چنانکه خشکسالی و گرما آبِ برف را می‌رباید،
\v 20 رَحِم، فراموششان می‌کند،
\v 21 «از زنِ نازای بی‌اولاد بهره‌کشی می‌کنند،
\v 22 اما خدا به نیروی خویش قدرتمندان را برمی‌کَنَد؛
\v 23 ایشان را امنیت می‌بخشد، و بر آن تکیه می‌کنند،
\v 24 چند صباحی سر‌افراز می‌شوند، و بعد نیست می‌گردند؛
\v 25 اگر جُز این است، کیست که مرا تکذیب کند،
\s5
\c 25
\p
\v 1 آنگاه بِلدَدِ شوحی در پاسخ گفت:
\v 2 «حاکمیت و هیبت از آن خداست؛
\v 3 آیا لشکریانِ او را می‌توان شمرد؟
\v 4 آدمی چگونه نزد خدا پارسا شمرده شود؟
\v 5 اینک حتی ماه نیز نوری ندارد،
\v 6 چه رسد به آدمی که حشره‌ای بیش نیست،
\s5
\c 26
\p
\v 1 ایوب در پاسخ گفت:
\v 2 «شخص بی‌قوّت را عجب یاری رسانده‌ای!
\v 3 شخص بی‌حکمت را عجب مشورت داده‌ای!
\v 4 به یاریِ چه کسی چنین سخنان بر زبان رانده‌ای،
\v # و روحِ کیست که از طریق تو سخن گفته است؟
\v 5 «ارواح مردگان می‌لرزند،
\v 6 هاویه
\v # و اَبَدون
\v 7 شمال را بر خلاء می‌گسترانَد،
\v 8 آبها را در ابرهای خود می‌پیچد،
\v 9 روی ماهِ تمام را می‌پوشانَد،
\v 10 دایره‌ای بر سطح آبها کشیده است،
\v 11 ستونهای آسمان می‌لرزد
\v 12 به نیروی خویش دریا را آرام
\v # و به حکمتِ خویش رَهَب
\v 13 به روح او آسمانها زینت داده شده‌اند،
\v 14 براستی که اینها تنها حواشی طریقهای اوست،
\s5
\c 27
\p
\v 1 و ایوب در ادامۀ خطابۀ خود، گفت:
\v 2 «قسم به حیات خدایی که حق مرا از من ربوده،
\v 3 که تا جان در بدن دارم
\v 4 لبهایم به بی‌انصافی سخن نخواهد گفت،
\v 5 حاشا از من که شما را تصدیق کنم،
\v 6 همچنان بر پارسایی خود پای خواهم فشرد
\v 7 «دشمنانِ من مانند شریران باشند،
\v 8 زیرا امید شخص خدانشناس چیست آنگاه که خدا او را منقطع سازد؟
\v 9 آیا خدا فریاد او را خواهد شنید
\v 10 آیا از قادر مطلق لذت خواهد برد؟
\v 11 «به شما دربارۀ دست خدا تعلیم خواهم داد،
\v 12 اینک شما خودْ همگی این را دیده‌اید؛
\v 13 «این است نصیبِ مرد شریر از جانب خدا،
\v 14 اگر فرزندانش افزون شوند، شمشیر در انتظارشان است،
\v 15 بازماندگانش از طاعون به گور فرود خواهند شد،
\v 16 اگرچه به اندازۀ غبار نقره بیندوزد،
\v 17 فراهم خواهد ساخت اما پارسایان آن را خواهند پوشید،
\v 18 خانه‌ای که او بنا می‌کند به سستی خانۀ بید است،
\v 19 او دولتمند به خواب می‌رود، اما دیگر چنین نخواهد کرد؛
\v 20 ترس و وحشت چون سیلاب او را فرو می‌گیرد،
\v 21 باد شرقی او را برمی‌گیرد و اثری از او باقی نمی‌ماند؛
\v 22 بر او به شدّت می‌وزد و رحم نمی‌کند،
\v 23 مردمان به سبب او بر پشت دست خود می‌زنند،
\s5
\c 28
\p
\v 1 «براستی که نقره را معدنی است،
\v 2 آهن از زمین استخراج می‌گردد،
\v 3 آدمی تاریکی را روشن می‌کند،
\v 4 دور از نقاط مسکونی، زمین را نَقْب می‌زند،
\v 5 زمین، که از آن نان بیرون می‌آید،
\v 6 سنگهایش مهدِ یاقوت کبود
\v 7 «هیچ پرندۀ شکاری راه آن را نمی‌داند،
\v 8 هیچ جانور مغروری بر آن پا ننهاده،
\v 9 «آدمی بر سنگ خارا دست می‌بَرَد،
\v 10 درون صخره‌ها مجراها می‌کَنَد،
\v 11 سرچشمۀ رودها را می‌کاوَد،
\v 12 «اما حکمت در کجا یافت می‌شود؟
\v 13 آدمی ارزش آن را نمی‌داند،
\v 14 ژرفا می‌گوید: ”در من نیست“،
\v 15 آن را به زر خالص نتوان خرید،
\v 16 به طلای نابِ اوفیر بر آن قیمت نتوان نهاد،
\v 17 آن را با طلا و شیشه برابر نتوان کرد،
\v 18 از مرجان و بلور ذکری به میان نتوان آورد؛
\v 19 زِبَرجدِ کوش با آن برابری نتواند کرد،
\v 20 «پس حکمت از کجا می‌آید؟
\v 21 از چشم همۀ جانداران پنهان است،
\v 22 اَبَدون
\v 23 «فقط خداست که طریق آن را می‌داند؛
\v 24 زیرا او به کرانهای زمین می‌نگرد،
\v 25 آنگاه که وزن از برای باد تعیین کرد،
\v 26 آنگاه که قانونی برای باران قرار داد،
\v 27 آنگاه آن را دید و بیان فرمود؛
\v 28 و به انسان گفت:
\s5
\c 29
\p
\v 1 ایوب در ادامۀ خطابۀ خود گفت:
\v 2 «کاش که چون ماههای گذشته می‌بودم،
\v 3 آنگاه که چراغش بر سرم می‌تابید،
\v 4 آن‌سان که در روزهای کامرانی خود بودم،
\v 5 آنگاه که قادر مطلق هنوز با من بود،
\v 6 آنگاه که قدمهای خود را با سرشیر می‌شُستم،
\v 7 «چون به دروازۀ شهر بیرون می‌رفتم،
\v 8 جوانان مرا دیده، خود را پنهان می‌کردند،
\v 9 بزرگان از سخن گفتن باز‌ایستاده،
\v 10 آواز نجبا خاموش می‌گشت،
\v 11 گوشی که مرا می‌شنید، مبارکم می‌خوانْد،
\v 12 زیرا فقیری را که فریاد برمی‌آورد می‌رهانیدم،
\v 13 دعای خیرِ آن که در حال مرگ بود به من می‌رسید،
\v 14 پارسایی را در بر کردم، و جامۀ من شد؛
\v 15 کوران را چشم بودم،
\v 16 برای نیازمندان پدر بودم،
\v 17 دندانهای نیش شریران را می‌شکستم،
\v 18 «می‌گفتم: ”در آشیانۀ خویش چشم از جهان فرو خواهم بست،
\v 19 ریشه‌هایم به سوی آبها خواهد گسترد،
\v 20 جلالم در من تر و تازه خواهد بود،
\v 21 «مردمان به من گوش فرا می‌دادند و انتظار می‌کشیدند،
\v 22 پس از سخن گفتنِ من دیگر سخن نمی‌گفتند،
\v 23 برایم انتظار می‌کشیدند، چنانکه برای باران،
\v 24 آنگاه که متزلزل بودند بر ایشان تبسم می‌کردم،
\v 25 راه را برای ایشان برگزیده، بر مسند رهبری تکیه می‌زدم،
\s5
\c 30
\p
\v 1 «اما اکنون آنها که از من جوان‌ترند، بر من ریشخند می‌زنند؛
\v 2 نیروی بازوانشان مرا به چه کار می‌آمد،
\v 3 شبانگاهان از فرط نیاز و گرسنگی،
\v 4 در میان بوته‌ها علف‌شوره می‌چیدند،
\v 5 از میان جامعه رانده می‌شدند،
\v 6 مجبور می‌شدند تَهِ درّه‌ها سکنی گزینند،
\v 7 در میان بوته‌ها عَرعَر می‌کنند،
\v 8 مردمانی نادان و بی‌نام و نشانند،
\v 9 «و حال من موضوع سرود تمسخرآمیز ایشان شده‌ام،
\v 10 از من کراهت دارند و دوری می‌گزینند؛
\v 11 از آنجا که خدا زِهِ کمان مرا شُل کرده و مرا ذلیل ساخته است،
\v 12 به جانب راستم اراذل و اوباش بر من برخاسته‌اند؛
\v 13 راه مرا خراب می‌کنند،
\v 14 گویی از میان شکافی عریض می‌آیند،
\v 15 ترس و وحشت بر من مستولی می‌شود؛
\v 16 «و حال جانم در اندرونم ریخته شده،
\v 17 شب استخوانهایم را سوراخ می‌کند،
\v 18 به نیروی عظیم جامه‌ام را سخت گرفته است،
\v 19 مرا در گِل و لای افکنده است،
\v 20 «نزد تو فریاد بر‌می‌آورم، اما اجابتم نمی‌کنی؛
\v 21 با بیرحمی رو به سویم می‌کنی،
\v 22 مرا برگرفته بر باد می‌نشانی،
\v 23 نیک می‌دانم که مرا به دیار مرگ خواهی آورد،
\v 24 «به‌یقین کسی بر مرد نیازمند دست خویش دراز نمی‌کند،
\v 25 آیا به حال آنان که درسختی‌اند، نمی‌گریستم،
\v 26 اما چون به امید نیکی بودم، بدی آمد،
\v 27 در اندرونم غوغایی بر پاست و آرامی نمی‌یابم؛
\v 28 در تاریکی ره می‌سپارم، بدون آفتاب؛
\v 29 برادرِ شغالان گشته‌ام،
\v 30 پوستِ من بر تنم سیاه گشته است؛
\v 31 نوای بربطِ من به نوحه‌گری بدل شده،
\s5
\c 31
\p
\v 1 «با چشمان خود عهد بسته‌ام؛
\v 2 نصیبِ من از خدایی که در بالاست چه خواهد بود،
\v 3 آیا مصیبت نصیبِ شریران نیست،
\v 4 آیا او راههای مرا نمی‌بیند،
\v 5 «اگر با دروغ گام زده‌ام،
\v 6 باشد که به میزانِ درست سنجیده شوم،
\v 7 اگر قدمهایم از راه منحرف گشته،
\v 8 باشد که من بکارم و دیگری بخورد،
\v 9 «اگر دلم به زنی فریفته شده،
\v 10 باشد که زن من برای دیگری آسیاب کند،
\v 11 زیرا که آن کارْ قباحت است؛
\v 12 آتشی است که تا اَبَدون
\v 13 «اگر حق غلام یا کنیز خود را پایمال کرده‌ام،
\v 14 پس چون خدا به ضد من برخیزد، چه خواهم کرد؟
\v 15 آیا آن که مرا در رَحِم آفرید، او را نیز نیافرید؟
\v 16 «اگر آرزوی بینوایان را از ایشان دریغ کرده
\v 17 اگر لقمۀ خویش به تنهایی خورده،
\v 18 حال آنکه از جوانی یتیمان را چون پدرْ بزرگ کرده‌ام،
\v 19 اگر کسی را که از برهنگی تلف می‌شود، دیده‌ام
\v 20 و جان او مرا برکت نداده،
\v 21 اگر دست خویش بر یتیم بلند کرده‌ام،
\v 22 باشد که بازویم از کتفم بیفتد،
\v 23 زیرا که از بلای خدا وحشت دارم،
\v 24 «اگر اعتمادم به طلا بوده است،
\v 25 اگر از کثرت دارایی خویش شادمان بوده‌ام،
\v 26 اگر بر درخشش آفتاب نظر کرده‌ام،
\v 27 و دل من در نهان فریفته شده است،
\v 28 این نیز گناهی است مستوجب مجازات،
\v 29 «اگر از مصیبتِ دشمن خویش شادی کرده‌ام،
\v 30 حال آنکه زبان از گناه بازداشته
\v 31 اگر اهل خیمۀ من نگفته‌اند:
\v 32 - غریب شب را در کوچه به سر نیاورده،
\v 33 اگر چون آدمیان
\v 34 از آن رو که از جماعتِ بزرگ ترسان بوده‌ام،
\v 35 «(کاش کسی بود که سخنم را می‌شنید!
\v 36 زیرا به‌یقین آن را بر دوش خود برمی‌داشتم،
\v 37 حساب همۀ قدمهایم را به او می‌دادم،
\v # و همچون امیران به او نزدیک می‌شدم.)
\v 38 «اگر زمینم بر ضد من فریاد برآورده است،
\v 39 اگر محصول آن را بی بها خورده‌ام،
\v # و جان رعایای
\v 40 باشد که خارها به عوض گندم برویَد،
\s5
\c 32
\p
\v 1 پس آن سه مرد از پاسخ دادن به ایوب بازایستادند، زیرا او در نظر خود پارسا بود.
\v 2 آنگاه خشم اِلیهو فرزند بَرَکئیلِ بوزی، از طایفۀ رام، افروخته شده، بر ایوب خشم گرفت، زیرا خود را برحق می‌شمرد، نه خدا را.
\v 3 او بر سه دوست ایوب نیز خشم گرفت، زیرا بی‌آنکه پاسخی بیابند، ایوب را محکوم می‌کردند.
\v 4 اِلیهو برای سخن گفتن با ایوب منتظر مانده بود، زیرا سایرین از او بزرگتر بودند.
\v 5 اما چون دید در دهان آن سه مرد پاسخی نیست، خشمش افروخته شد.
\v 6 پس اِلیهو فرزند بَرَکئیلِ بوزی به سخن آمده، گفت:
\v 7 گفتم، ”بگذار روزها سخن بگوید،
\v 8 اما روحی که در انسان است،
\v 9 ریش‌سفیدان نیستند که از حکمت برخوردارند،
\v 10 پس می‌گویم به من گوش فرا دهید؛
\v 11 «تا کنون درنگ کرده‌ام تا شما سخن گویید،
\v 12 من به‌دقّت به شما توجه کردم،
\v 13 پس نگویید: ”حکمت را دریافته‌ایم؛
\v 14 ایوب سخنان خود را بر ضد من ترتیب نداده است،
\v 15 «ایشان درمانده‌اند و دیگر پاسخ نمی‌دهند،
\v 16 پس آیا باید انتظار بِکِشم
\v 17 من نیز به سهم خود جواب خواهم داد،
\v 18 زیرا که مرا سخنْ بسیار است،
\v 19 هان دل من چون شرابی است ناگشوده،
\v 20 پس سخن خواهم گفت تا راحت یابم،
\v 21 از کسی جانبداری نخواهم کرد،
\v 22 زیرا که تملق‌گویی نمی‌دانم،
\s5
\c 33
\p
\v 1 «پس حال ای ایوب، سخنم را بشنو،
\v 2 اینک دهان خویش می‌گشایم،
\v 3 سخنانم از صداقتِ دلم برمی‌خیزد،
\v 4 روحِ خدا مرا آفریده است،
\v 5 اگر می‌توانی مرا پاسخ دِه؛
\v 6 هان من نیز نزد خدا همچون تو هستم؛
\v 7 اینک هیبت من تو را نترساند،
\v 8 «به‌یقین که در گوش من سخن گفتی،
\v 9 می‌گویی: ”پاک و بری از هر نافرمانی‌ام؛
\v 10 اینک او علتها بر من می‌جوید،
\v 11 پاهایم را در کُنده می‌نهد،
\v 12 «اما در این امر حق با تو نیست.
\v 13 چرا با او مجادله می‌کنی،
\v 14 زیرا خدا به یک شیوه یا به شیوه‌ای دیگر سخن می‌گوید،
\v 15 در خواب، در رؤیای شب،
\v 16 آنگاه گوشهای انسان را می‌گشاید،
\v 17 تا انسان را از اعمالش بازگرداند،
\v 18 جان او را از گودال
\v 19 «نیز انسان در بستر خود با درد تأدیب می‌شود،
\v 20 تا اینکه جانش از نان منزجر می‌گردد،
\v 21 گوشت تنش چنان تحلیل می‌رود که از نظر محو می‌شود،
\v 22 جانش به گودال نزدیک می‌شود،
\v 23 «اگر او را فرشته‌ای باشد،
\v 24 و او را مورد لطف خویش قرار داده، بگوید:
\v 25 آنگاه گوشت تنش چون طفل لطیف خواهد شد،
\v 26 آنگاه از درگاه خدا تمنا خواهد کرد،
\v 27 سرودخوانان نزد مردمان آمده، خواهد گفت:
\v 28 او نَفْس مرا از فرو رفتن به گودال فدیه داد،
\v 29 «براستی که خدا این همه را با انسان به عمل می‌آورَد،
\v 30 تا که جانش را از گودال بازگرداند،
\v 31 «ای ایوب، توجه کن و مرا بشنو؛
\v 32 اگر سخنی داری، پاسخم ده؛
\v 33 اگر نه، مرا بشنو؛
\s5
\c 34
\p
\v 1 پس اِلیهو در ادامه گفت:
\v 2 «ای حکیمان، سخنان مرا بشنوید،
\v 3 زیرا گوش، سخنان را می‌سنجد،
\v 4 بیایید تا آنچه را درست است برای خود اختیار کنیم،
\v 5 «ایوب می‌گوید: ”من بی‌گناهم.
\v 6 اگرچه حق با من است، دروغگو شمرده شده‌ام؛
\v 7 کدام انسان مانند ایوب است،
\v 8 با بدکاران همراه می‌شود،
\v 9 زیرا گفته است: ”انسان را از خشنود ساختنِ خدا
\v 10 «پس ای مردان فهیم، سخنم را بشنوید:
\v 11 زیرا او انسان را بر حسب عملش مکافات می‌دهد،
\v 12 براستی که خدا بدی نمی‌کند،
\v 13 کیست که ادارۀ زمین را به وی سپرده باشد؟
\v 14 اگر دل خود را بر آن نهد
\v 15 تمامی بشر با هم هلاک خواهند شد،
\v 16 «اگر فهم داری، این را بشنو،
\v 17 آیا آن که از عدالت نفرت دارد می‌تواند حکومت کند؟
\v 18 همان که پادشاه را گوید: ”پست هستی،“
\v 19 همان که از امیران جانبداری نمی‌کند،
\v 20 در لحظه‌ای می‌میرند؛
\v 21 «زیرا چشمان او بر راههای انسان است،
\v 22 هیچ تاریکی یا ظلمت غلیظی نیست
\v 23 خدا نیازی ندارد انسان را بیشتر بیازماید،
\v 24 زورآوران را بی‌تفحص خُرد می‌کند،
\v 25 پس او از اعمالشان آگاه است،
\v 26 ایشان را به سبب شرارتشان می‌زنَد،
\v 27 زیرا از پیرویِ او منحرف شدند،
\v 28 چندان که سبب گردیدند فریاد بینوایان به حضور او برسد،
\v 29 اگر خاموش مانَد، کیست که او را محکوم تواند کرد؟
\v 30 تا مرد خدانشناس سلطنت نکند و برای مردم دام نگسترد.
\v 31 «آیا کسی هست که به خدا گفته باشد،
\v 32 آنچه را نمی‌بینم، به من بیاموز؛
\v 33 پس آیا خدا باید بر وفقِ مرادِ تو پاداشت دهد،
\v 34 «اشخاص فهیم مرا خواهند گفت،
\v 35 ”ایوب بدون شناخت سخن می‌گوید،
\v 36 کاش ایوب تا به نهایت آزموده شود،
\v 37 زیرا سرکشی را بر گناه خود می‌افزاید،
\s5
\c 35
\p
\v 1 اِلیهو ادامه داده، گفت:
\v 2 «آیا این را انصاف می‌شماری
\v 3 یا بگویی: ”مرا چه سود؟
\v 4 «من تو را پاسخ خواهم گفت،
\v 5 به سوی آسمانها بنگر و ببین،
\v 6 اگر گناه کنی، چه زیانی به او می‌رسانی؟
\v 7 اگر پارسا باشی، به او چه می‌بخشی؟
\v 8 شرارتِ تو تنها بر مردی همچون خودت اثر می‌گذارد،
\v 9 «آدمیان از فرط ظلم فریاد برمی‌آورند،
\v 10 اما کسی نمی‌گوید: ”خدای آفرینندۀ من کجاست،
\v 11 آن که ما را بیش از وحوشِ زمین تعلیم می‌دهد،
\v 12 فریاد آدمیان بلند می‌شود، اما او پاسخ نمی‌دهد،
\v 13 به‌یقین که خدا بطالت را نمی‌شنود،
\v 14 چقدر بیشتر نخواهد شنید
\v 15 پس حال، چون او در خشم خود جزا نمی‌دهد،
\v 16 ایوب دهان خویش به بطالت می‌گشاید،
\s5
\c 36
\p
\v 1 اِلیهو ادامه داده، گفت:
\v 2 «اندکی بیش با من مدارا کن تا تو را نشان دهم،
\v 3 من معرفت خویش از دوردستها خواهم آورد،
\v 4 زیرا براستی سخنانم بر خطا نیست؛
\v 5 «به‌یقین خدا قادر است، اما کسی را تحقیر نمی‌کند؛
\v 6 شریر را زنده نگاه نمی‌دارد،
\v 7 چشمان خود را از پارسایان برنمی‌دارد،
\v 8 اگر به زنجیرها بسته شوند،
\v 9 اعمال و نافرمانیهایشان را به ایشان اعلام می‌کند،
\v 10 گوشهایشان را به جهت تأدیب می‌گشاید،
\v 11 اگر گوش گیرند و او را خدمت کنند،
\v 12 اما اگر گوش نگیرند،
\v 13 «آنان که دلِ خدانشناس دارند، خشم را ذخیره می‌کنند،
\v 14 در عنفوان جوانی می‌میرند،
\v 15 اما ستمدیدگان را خدا در ستمدیدگی‌شان نجات می‌بخشد،
\v 16 پس تو را نیز جذب کرده، از دهان مصیبت بیرون می‌کِشد،
\v 17 «اما تو اکنون از داوری بدکاران مملو هستی؛
\v 18 مراقب باش که ثروت اغوایت نکند،
\v 19 آیا فریادت تو را از تنگی نگاه خواهد داشت،
\v 20 مشتاقِ شب مباش،
\v 21 باحذر باش و به شرارت مایل مشو،
\v 22 «هان خدا در قدرتِ خویش متعال است؛
\v 23 کیست که راه او را بر او تکلیف کرده باشد،
\v 24 «به یاد دار که کارهای او را تمجید نمایی،
\v 25 تمامی بشر آنها را دیده‌اند،
\v 26 اینک خدا متعال است و ما او را نمی‌شناسیم؛
\v 27 «قطرات آب را بالا می‌کشد،
\v 28 که ابرها آن را فرو می‌بارند،
\v 29 کیست که دریابد ابرها چگونه می‌گسترند،
\v 30 اینک برقِ خود را به اطراف خویش می‌پراکَنَد،
\v 31 زیرا به واسطۀ اینها قومها را اداره می‌کند،
\v 32 صاعقه را به دستانش برمی‌گیرد،
\v 33 رعدش از آمدن توفان خبر می‌دهد؛
\s5
\c 37
\p
\v 1 «از این نیز دل من می‌لرزد،
\v 2 به غرش صدایش به‌دقّت گوش فرا دهید،
\v 3 آذرخشِ خود را زیر تمامی آسمان می‌فرستد،
\v 4 پس از آن صدای غرش او به گوش می‌رسد؛
\v # دیگر برق
\v 5 خدا به آواز خود رعدهای شگفت‌انگیز می‌دهد،
\v 6 به برف می‌گوید: ”بر زمین بیفت“،
\v 7 دستِ هر انسان را بازمی‌دارد،
\v 8 آنگاه وحوش به لانه‌های خود می‌روند،
\v 9 تندباد از حجرۀ خود بیرون می‌آید،
\v 10 از دَمِ خدا یخ بسته می‌شود،
\v 11 ابرها را از رطوبت آکنده می‌سازد،
\v 12 به هدایت او به هر سو می‌گردند،
\v 13 او این همه را سبب می‌گردد، خواه به جهت تأدیب،
\v 14 «ای ایوب، این را بشنو!
\v 15 آیا می‌دانی چگونه خدا آنها را اداره می‌کند،
\v 16 آیا از موازنۀ ابرها آگاهی،
\v 17 ای تو که جامه‌ات گرم است
\v 18 آیا می‌توانی با او آسمانها را بگسترانی،
\v 19 ما را بیاموز که به او چه بگوییم،
\v 20 آیا به او گفته شود که خواهان سخن گفتنم؟
\v 21 «و حال آفتاب را نظر نتوان کرد
\v 22 درخششی زرین از شمال برمی‌آید؛
\v 23 به قادر مطلق دست نتوان یافت،
\v 24 از این رو آدمیان از او می‌ترسند؛
\s5
\c 38
\p
\v 1 آنگاه خداوند از میان گردباد ایوب را پاسخ داده، گفت:
\v 2 «این کیست که با سخنان عاری از معرفت
\v 3 اکنون کمر خویش چون مرد ببند؛
\v 4 «آنگاه که زمین را بنیان نهادم، کجا بودی؟
\v 5 کیست که اندازه‌های آن را تعیین کرد؟ اگر می‌دانی بگو!
\v 6 پایه‌هایش بر چه چیز نهاده شد؟
\v 7 آنگاه که ستارگان صبح با هم سرود خواندند،
\v 8 «کیست که دریا را به درها مسدود ساخت،
\v 9 آنگاه که ابرها را جامۀ آن ساختم
\v 10 و از برایش حدود قرار دادم
\v 11 و گفتم: ”تا اینجا می‌توانی پیش آیی و بس،
\v 12 «آیا در هیچ‌یک از روزهای زندگی‌ات به صبح فرمان داده‌ای،
\v 13 تا کرانهای زمین را فرو گیرد،
\v 14 زمین چون موم
\v 15 نورِ شریران از ایشان گرفته می‌شود،
\v 16 «آیا به چشمه‌های دریا داخل شده‌ای،
\v 17 آیا دروازه‌های مرگ بر تو آشکار شده است،
\v 18 آیا گسترۀ زمین را درک کرده‌ای؟
\v 19 «راه مسکنِ نور کدام است،
\v 20 تا آنها را به قلمروشان برسانی،
\v 21 البته که می‌دانی، زیرا که پیشتر مولود شده بودی،
\v 22 «آیا به مخزن‌های برف داخل شده‌ای،
\v 23 که آنها را برای زمانِ تنگی نگاه داشته‌ام،
\v 24 راهِ مکان تقسیم نور کجاست،
\v 25 «کیست که مجرایی برای سیلاب باران کَنده باشد،
\v 26 تا بر زمینی که کسی در آن نیست باران بباراند،
\v 27 تا زمین بایر و متروک را سیراب سازد،
\v 28 «آیا باران را پدری است،
\v 29 از رَحِمِ کیست که یخ بیرون می‌آید،
\v 30 آبها چون سنگْ منجمد می‌شود،
\v 31 «آیا گردنبند ثریا را توانی بست،
\v 32 آیا صورتهای فَلَکی را در موسمشان بیرون توانی آورد،
\v 33 آیا قانونهای آسمان را می‌دانی،
\v 34 «آیا آواز خویش را تا به ابرها بلند توانی کرد،
\v 35 آیا برقها توانی فرستاد،
\v 36 کیست که حکمت را در باطن نهاد،
\v 37 کیست که ابرها را به حکمت بشمارد؟
\v 38 آنگاه که خاک به گِل بدل می‌شود،
\v 39 «آیا شکار از برای ماده‌شیر صید توانی کرد،
\v 40 آنگاه که در لانه‌های‌شان خود را جمع می‌کنند،
\v 41 کیست که برای زاغ خوراک فراهم می‌کند،
\s5
\c 39
\p
\v 1 «آیا زمان زاییدن بز کوهی را می‌دانی؟
\v 2 آیا ماههای بارداری‌شان را توانی شمرد،
\v 3 آنگاه که خم شده، بچه‌های خود را می‌زایند،
\v 4 بچه‌هایشان قوی می‌گردند،
\v 5 «کیست که خر وحشی را رها کرده است؟
\v 6 من بیابان را خانۀ او ساختم،
\v 7 بر هیاهوی شهر پوزخند می‌زند،
\v 8 کوهها را همچون چراگاه خود تجسس می‌کند،
\v 9 «آیا گاو وحشی به خدمت تو رضایت خواهد داد؟
\v 10 آیا او را به ریسمانها به شیار توانی بست،
\v 11 آیا به سبب قوّت عظیمش بر او اعتماد خواهی کرد،
\v 12 آیا به او اعتماد خواهی داشت که گندمت را بازگردانَد،
\v 13 «شترمرغ بالهای خود را شادمانه تکان می‌دهد،
\v 14 زیرا که تخمهای خود را به زمین وا می‌گذارَد،
\v 15 نمی‌اندیشد که ممکن است پایی آنها را لِه کند،
\v 16 با بچه‌های خود خشونت می‌ورزد که گویی از آنِ وی نیستند؛
\v 17 زیرا خدا او را از حکمت محروم کرده،
\v 18 اما چون بال و پرِ خویش برای دویدن می‌گشاید،
\v 19 «آیا تو اسب را قوّت می‌بخشی؟
\v 20 آیا تو او را چون ملخ به جَهیدن وا می‌داری،
\v 21 در وادیْ سُم به زمین ساییده، در قوّت خود وجد می‌کند،
\v 22 بر ترس پوزخند می‌زند و هراسان نمی‌شود؛
\v 23 ترکِش بر پهلوی او چِک‌چک می‌کند،
\v 24 با خشم و خروشْ زمین را درمی‌نوردد؛
\v 25 آنگاه که کَرِنا نواخته شود، ”هَه“ می‌گوید؛
\v 26 «آیا از حکمت توست که شاهین پرواز می‌کند،
\v 27 آیا به فرمان توست که عقاب اوج می‌گیرد،
\v 28 بر صخره ساکن شده، شب را به سر می‌برد،
\v 29 از آنجا شکار خود را زیر نظر می‌گیرد،
\v 30 جوجه‌هایش خون می‌مکند،
\s5
\c 40
\p
\v 1 خداوند ادامه داده، به ایوب گفت:
\v 2 «آیا آنکه با قادر مطلق مجادله می‌کند، او را اصلاح کند؟
\v 3 آنگاه ایوب در پاسخِ خداوند گفت:
\v 4 «اینک من ناچیز هستم؛ تو را چه پاسخ گویم؟
\v 5 یک بار سخن گفتم، و دیگر نخواهم گفت؛
\v 6 آنگاه خداوند از میان گردباد ایوب را پاسخ داده، گفت:
\v 7 «اکنون کمر خود را همچون مرد ببند؛
\v 8 آیا به‌واقع داوری مرا باطل می‌سازی؟
\v 9 آیا تو را چون خدا بازویی هست،
\v 10 «اکنون خود را به جلال و جبروت بیارای؛
\v 11 شدت خشم خویش را جاری کن،
\v 12 آری، بر هر که متکبر است نظر کرده، او را خم گردان،
\v 13 ایشان را جملگی در خاک مدفون ساز؛
\v 14 آنگاه من خود نیز دربارۀ تو اذعان خواهم کرد،
\v 15 «بِهیموت
\v 16 همانا قوّتش در کمرش است،
\v 17 دُم خود را چون سرو، سخت می‌سازد،
\v 18 استخوانهایش لوله‌های برنجین است،
\v 19 «او سرآمدِ کارهای خداست؛
\v 20 کوهها محصول خود را بدو پیشکش می‌کنند،
\v 21 زیر درختانِ کُنار دراز می‌کشد،
\v 22 درختانِ کُنار با سایۀ خود او را می‌پوشانند،
\v 23 آنگاه که رودخانه طغیان می‌کند، او نمی‌ترسد؛
\v 24 آیا چون می‌نگرد او را گرفتار توان کرد؟
\s5
\c 41
\p
\v 1 «آیا لِویاتان
\v 2 آیا به بینی‌اش مهار توانی زد،
\v 3 آیا به تو التماسِ بسیار خواهد کرد،
\v 4 آیا با تو عهد خواهد بست
\v 5 آیا با او چون گنجشک بازی توانی کرد،
\v 6 آیا فروشندگان بر سرش چانه خواهند زد،
\v 7 آیا پوستش را به تیرها توانی پوشانید،
\v 8 اگر دست خود را بر او بگذاری،
\v 9 امیدِ چیرگی بر او یکسره باطل است؛
\v 10 هیچ‌کس را آن شهامت نیست که او را برانگیزانَد؛
\v 11 کیست که نخست چیزی به من داده باشد که باید به او بازپس دهم؟
\v 12 «دربارۀ ساقهایش خاموش نخواهم بود،
\v 13 کیست که بتواند جامۀ بیرونی او را از تنش به در آوَرَد؟
\v 14 کیست که بتواند دروازۀ دهان او را بگشاید؟
\v 15 پشت او پوشیده از ردیفهای سپر است
\v 16 هر یک چنان به دیگری نزدیک است
\v 17 آنها سخت به یکدیگر چسبیده‌اند،
\v 18 از عطسه‌هایش نور ساطع می‌شود،
\v 19 از دهانش مشعلها بیرون می‌آید،
\v 20 از سوراخهای بینی‌اش دود برمی‌خیزد،
\v 21 از نَفَسَش اخگرها افروخته می‌شود،
\v 22 قوّت بر گردنش منزل دارد،
\v 23 طبقاتِ گوشت تنش به هم چسبیده است،
\v 24 دلش همچون سنگْ سخت است،
\v 25 چون برخیزد، زورآوران می‌هراسند،
\v 26 شمشیر گر به او رِسد کارگر نیست،
\v 27 آهن را کاه می‌شمارد،
\v 28 تیرها او را فراری نمی‌دهد،
\v 29 چماق را کاه محسوب می‌کند،
\v 30 شکمش همچون پاره‌های سفال تیز است،
\v 31 ژرفا را همچون دیگ به جوش می‌آورد،
\v 32 از پیِ خویش ردپایی درخشان بر جای می‌گذارد،
\v 33 بر زمین موجودی مانند او نیست،
\v 34 بر هر چیزِ بلند نظر می‌کند؛
\s5
\c 42
\p
\v 1 آنگاه ایوب خداوند را پاسخ داده، گفت:
\v 2 «می‌دانم که به انجام هر چیز توانایی،
\v 3 فرمودی
\v # تدبیر مرا در هالۀ ابهام فرو می‌برَد؟“
\v 4 «فرمودی ”بشنو تا سخن گویم.
\v 5 گوشِ من دربارۀ تو شنیده بود،
\v 6 از این رو از خویشتن کراهت دارم،
\v 7 خداوند پس از آنکه این سخنان را به ایوب گفت، به اِلیفازِ تیمانی فرمود: «خشم من بر تو و بر دو دوستت افروخته شده است، زیرا دربارۀ من مانند خدمتگزارم ایوب به‌درستی سخن نگفتید.
\v 8 پس حال هفت گوساله و هفت قوچ به جهت خود برگیرید و نزد خدمتگزار من ایوب رفته، قربانی تمام‌سوز برای خویشتن تقدیم کنید. و خدمتگزار من ایوب برایتان دعا خواهد کرد، و من او را اجابت کرده، با شما موافقِ حماقتتان عمل نخواهم نمود. زیرا دربارۀ من مانند خدمتگزارم ایوب به‌درستی سخن نگفتید.»
\v 9 پس اِلیفازِ تیمانی و بِلدَدِ شوحی و صوفَرِ نَعَماتی رفتند و آنچه را خداوند به آنها گفته بود، به عمل آوردند، و خداوند ایوب را اجابت فرمود.
\v 10 چون ایوب برای دوستانش دعا کرد، خداوند سعادتمندی را به وی بازگردانید. و خداوند دو چندانِ آنچه ایوب پیشتر داشت، بدو بخشید.
\v 11 و تمامی برادران و خواهران و همۀ آشنایان قدیمش نزد او آمده، در خانه‌اش با او نان خوردند. ایشان به سبب تمامی مصیبتی که خداوند بر وی نازل کرده بود با او همدردی کرده، تسلی‌اش دادند، و هر یک سکه‌ای نقره
\v 12 و خداوند ایام آخرِ عمر ایوب را بیش از آغازش برکت داد. او صاحب چهارده هزار گوسفند، شش هزار شتر، هزار جفت گاو نر، و هزار ماده‌الاغ شد،
\v 13 و نیز صاحب هفت پسر و سه دختر.
\v 14 دختر اوّل را یِمیمَه، دوّمی را قِصیعَه، و سوّمی را قِرِن‌هَفّوک نام نهاد.
\v 15 در سراسر آن سرزمین دخترانی به زیبایی دختران ایوب یافت نمی‌شدند، و پدرشان بدیشان در میان برادرانشان میراث بخشید.
\v 16 پس از آن، ایوب صد و چهل سال زندگی کرد، و فرزندان و فرزندانِ فرزندان خود را تا پشتِ چهارم دید.
\v 17 و ایوب، پیر و سالخورده، درگذشت.