1384 lines
220 KiB
Plaintext
1384 lines
220 KiB
Plaintext
\id EXO Unlocked Literal Bible
|
||
\ide UTF-8
|
||
\h Bookname
|
||
\toc1 Bookname
|
||
\toc2 Bookname
|
||
\toc3 exo
|
||
\mt1 Bookname
|
||
|
||
|
||
\s5
|
||
\c 1
|
||
\p
|
||
\v 1 چنین است نام پسران اسرائیل
|
||
\v 2 رِئوبین، شمعون، لاوی و یهودا؛
|
||
\v 3 یِساکار، زِبولون و بِنیامین؛
|
||
\v 4 دان و نَفتالی، جاد و اَشیر.
|
||
\v 5 شمار نسل یعقوب بر روی هم هفتاد تن
|
||
\v 6 باری، یوسف و جملۀ برادرانش و همۀ آنان که از نسل او بودند مردند،
|
||
\v 7 اما بنیاسرائیل بارور و کثیر گشته، به شماره بسیار زیاد شدند، چندان که آن سرزمین از آنان پر شد.
|
||
\v 8 آنگاه پادشاهی تازه در مصر به پا خاست که یوسف را نمیشناخت.
|
||
\v 9 او به قوم خود گفت: «به خود آیید که بنیاسرائیل از ما فزونتر و نیرومندتر گشتهاند.
|
||
\v 10 باید به زیرکی با آنان رفتار کنیم، وگرنه از این نیز فزونتر خواهند شد و اگر جنگی درگیرد، به دشمنانمان خواهند پیوست و با ما خواهند جنگید، و از سرزمین ما خواهند گریخت.»
|
||
\v 11 پس مصریان سرکارگرانی بیرحم بر بنیاسرائیل گماشتند تا بر آنان با کارِ اجباری ستم کنند. بنیاسرائیل شهرهای فیتوم و رَمِسیس را برای فرعون ساختند تا انبار آذوقۀ آنها گردد.
|
||
\v 12 ولی هر چه بیشتر بر بنیاسرائیل ستم میکردند، بیشتر افزوده و منتشر میگشتند؛ پس مصریان از بنیاسرائیل بیمناک شدند
|
||
\v 13 و بیرحمانه آنان را به بیگاری واداشتند.
|
||
\v 14 آنها با تحمیل کارهای طاقتفرسا چون خشت زدن و ملاط ساختن و هر نوع کار دیگر در مزارع، زندگی را به کام بنیاسرائیل تلخ میکردند. ایشان در هر کارِ اجباری که بر دوش بنیاسرائیل مینهادند با ایشان بیرحمانه رفتار میکردند.
|
||
\v 15 و اما پادشاه مصر، شِفْرَه و فوعَه را که قابلههایی عبرانی بودند، امر کرده،
|
||
\v 16 گفت: «چون فرزندانِ زنانِ عبرانی را به دنیا میآورید و آنها را معاینه میکنید، اگر نوزاد پسر بود او را بکشید، ولی اگر دختر بود زنده بگذارید.»
|
||
\v 17 اما قابلهها از خدا ترسیدند و آنچه پادشاه مصر بدیشان گفته بود نکردند بلکه پسران را زنده گذاشتند.
|
||
\v 18 پس پادشاه مصر احضارشان کرد و پرسید: «چرا چنین کردید؟ چرا پسران را زنده گذاشتید؟»
|
||
\v 19 قابلهها پاسخ دادند: «زنان عبرانی همچون زنان مصری نیستند. آنها پُر زورند و پیش از رسیدن قابله میزایند.»
|
||
\v 20 پس خدا به قابلهها احسان کرد؛ و بر شمار قوم افزوده شده، بس نیرومند گشتند.
|
||
\v 21 و چون قابلهها از خدا ترسیدند، خدا نیز آنان را صاحب خانواده ساخت.
|
||
\v 22 آنگاه فرعون به تمام افراد خویش فرمان داده، گفت: «هر پسری را که به دنیا آید، به رود نیل افکنید؛ ولی دختران را زنده بگذارید.»
|
||
|
||
\s5
|
||
\c 2
|
||
\p
|
||
\v 1 و اما مردی از خاندان لاوی رفته، یکی از دختران لاوی را به زنی گرفت.
|
||
\v 2 آن زن باردار شده پسری بزاد. چون دید کودکی نیکوست، او را سه ماه پنهان داشت.
|
||
\v 3 اما چون نتوانست بیش از آن پنهانش کند، سبدی از نی
|
||
\v 4 خواهر آن کودک از دور ایستاد تا ببیند بر سر کودک چه خواهد آمد.
|
||
\v 5 باری، دختر فرعون برای شستشو به رود نیل فرود آمد، و ندیمههایش در کنارۀ رود میگشتند. او سبد را میان نیزارها دید و کنیزش را فرستاد تا آن را بیاورد.
|
||
\v 6 چون سبد را گشود چشمش به کودک افتاد، و اینک پسری گریان بود. دل دختر فرعون بر وی بسوخت و گفت: «این یکی از کودکان عبرانیان است.»
|
||
\v 7 آنگاه خواهر کودک از دختر فرعون پرسید: «میخواهی بروم و از زنان عبرانی یکی را نزدت آورم تا طفل را برایت شیر دهد؟»
|
||
\v 8 دختر فرعون پاسخ داد: «برو.» پس دخترک رفت و مادر کودک را آورد.
|
||
\v 9 دختر فرعون به آن زن گفت: «این طفل را ببر و او را برای من شیر بده و من اُجرت این کار را به تو خواهم داد.» پس آن زن کودک را با خود برده، به او شیر میداد.
|
||
\v 10 چون کودک بزرگتر شد، مادرش او را نزد دختر فرعون برد و او پسر وی شد. دختر فرعون کودک را موسی
|
||
\v 11 چون موسی بزرگ شد، روزی به دیدار برادران خویش رفت و بر کار طاقتفرسای ایشان نظر افکند. آنجا مردی مصری را دید که یکی از برادران عبرانی او را میزد.
|
||
\v 12 نگاهی به این سو و آن سو افکند و چون کسی را ندید، مرد مصری را کشت و او را زیر شنها پنهان کرد.
|
||
\v 13 روز بعد باز بیرون رفت و دو عبرانی را دید که با هم نزاع میکنند. از آن که مقصر بود پرسید: «چرا برادر خود را میزنی؟»
|
||
\v 14 آن مرد گفت: «چه کسی تو را بر ما حاکم و داور ساخته است؟ آیا میخواهی مرا نیز بکشی، همانگونه که آن مصری را کشتی؟» موسی ترسید و با خود اندیشید: «بیگمان کار من برملا شده است.»
|
||
\v 15 چون ماجرا به گوش فرعون رسید، بر آن شد که موسی را بکشد. ولی موسی از نزد فرعون گریخت و به سرزمین مِدیان رفته، کنار چاهی نشست.
|
||
\v 16 و اما کاهن مِدیان را هفت دختر بود. آن دختران آمدند تا از چاه آب برکِشند و آبشخورها را از آب پر کرده، گلۀ پدر را سیراب کنند.
|
||
\v 17 اما چوپانی چند آمدند و دختران را از آنجا راندند. موسی برخاست و ایشان را رهانیده، به گلۀ آنها آب داد.
|
||
\v 18 چون دختران به خانه بازگشتند، پدرشان رِعوئیل از آنها پرسید: «چگونه امروز به این زودی بازگشتید؟»
|
||
\v 19 دختران پاسخ دادند: «مردی مصری ما را از دست چوپانان رهانید. او حتی برای ما آب برکشید و گله را نیز آب داد.»
|
||
\v 20 پدر از دخترانش پرسید: «او کجاست؟ چرا آن مرد را ترک گفتید؟ دعوتش کنید تا چیزی بخورد.»
|
||
\v 21 موسی راضی شد و نزد آن مرد ماند، و او دخترش صِفّورَه را به موسی داد.
|
||
\v 22 صِفّورَه برای موسی پسری بزاد، و موسی او را جِرشوم
|
||
\v 23 پس از روزهای بسیار، پادشاه مصر مرد. بنیاسرائیل زیر بندگی ناله سر داده، فریاد برآوردند و فریاد التماس ایشان به سبب بندگی به درگاه خدا رسید.
|
||
\v 24 خدا نالۀ ایشان را شنید و خدا عهد خود را با ابراهیم، اسحاق و یعقوب به یاد آورد.
|
||
\v 25 و خدا بر بنیاسرائیل نظر کرد و خدا دانست.
|
||
|
||
\s5
|
||
\c 3
|
||
\p
|
||
\v 1 موسی گلۀ پدرزنش یِترون،
|
||
\v 2 در آنجا، فرشتۀ
|
||
\v 3 پس با خود اندیشید: «بدان سو میشوم تا این امر شگفت را بنگرم و ببینم بوته چرا نمیسوزد.»
|
||
\v 4 چون خداوند دید موسی بدان سو میآید تا بنگرد، خدا از درون بوته ندا در داد: «ای موسی! ای موسی!» موسی گفت: «لبیک.»
|
||
\v 5 خدا گفت: «نزدیکتر میا! کفش از پا به در آر، زیرا جایی که بر آن ایستادهای زمین مقدس است.»
|
||
\v 6 و افزود: «من هستم خدای پدرت، خدای ابراهیم، خدای اسحاق و خدای یعقوب.» موسی روی خود را پوشانید، زیرا ترسید به خدا بنگرد.
|
||
\v 7 خداوند گفت: «من تیرهروزی قوم خود را در مصر دیدهام و فریاد آنها را از دست کارفرمایان ایشان شنیدهام، و از رنجشان نیک آگاهم.
|
||
\v 8 پس اکنون نزول کردهام تا آنان را از چنگ مصریان برهانم و از آن سرزمین به سرزمینی خوب و پهناور برآورم، به سرزمینی که شیر و شَهد در آن جاری است؛ یعنی سرزمین کنعانیان، حیتّیان، اَموریان، فِرِزّیان، حِویان و یِبوسیان.
|
||
\v 9 آری، حال فریاد بنیاسرائیل به درگاه من رسیده است و ستمی را که مصریان بر ایشان روا میدارند، دیدهام.
|
||
\v 10 اکنون بیا تا تو را نزد فرعون بفرستم تا قوم من بنیاسرائیل را از مصر بیرون آوری.»
|
||
\v 11 ولی موسی به خدا گفت: «من کیستم که نزد فرعون روم و بنیاسرائیل را از مصر بیرون آورم؟»
|
||
\v 12 خدا گفت: «بهیقین من با تو خواهم بود. و نشانِ اینکه تو را من فرستادهام این است که چون قوم را از مصر بیرون آوری، خدا را بر این کوه عبادت خواهید کرد.»
|
||
\v 13 موسی به خدا گفت: «اگر نزد بنیاسرائیل روم و بدیشان گویم، ”خدای پدرانتان مرا نزد شما فرستاده است،“ و از من بپرسند، ”نام او چیست؟“ آنها را چه پاسخ دهم؟»
|
||
\v 14 خدا به موسی گفت: «هستم آن که هستم.»
|
||
\v 15 و باز خدا به موسی گفت: «به بنیاسرائیل بگو: ”یهوه،
|
||
\v 16 «حال برو و مشایخ اسرائیل را گرد آورده، به آنان بگو: ”یهوه، خدای پدرانتان، خدای ابراهیم، اسحاق و یعقوب، بر من ظاهر شد و گفت: ’شما و هرآنچه در مصر با شما میشود، در نظرم بودهاید.
|
||
\v 17 گفتم شما را از تیرهروزی مصر به در خواهم آورد و به سرزمین کنعانیان، حیتّیان، اَموریان، فِرِزّیان، حِویان و یِبوسیان خواهم آورد، به سرزمینی که شیر و شَهد در آن جاری است.“‘
|
||
\v 18 مشایخ اسرائیل به سخنانت گوش فرا خواهند داد. آنگاه همراه آنان نزد پادشاه مصر بروید و به او بگویید: ”یهوه خدای عبرانیان ما را ملاقات کرده است. حال رخصت ده تا سه روز در صحرا راه بپیماییم و به یهوه خدایمان قربانی تقدیم کنیم.“
|
||
\v 19 ولی میدانم پادشاه مصر نخواهد گذاشت، مگر آن که دستی نیرومند او را مجبور سازد.
|
||
\v 20 پس دست خود را دراز خواهم کرد و مصر را با همۀ عجایب خود که در میان آنها به عمل میآورم، خواهم زد. پس از آن شما را رها خواهد کرد.
|
||
\v 21 من کاری خواهم کرد که مصریان بر این قوم با نظر لطف بنگرند، تا از مصر با دست خالی بیرون نروید.
|
||
\v 22 هر زنی از همسایۀ خود و از بانوی میهمان در خانۀ خویش، اجناس از نقره و طلا و لباس بخواهد. آنها را بر پسران و دخترانتان بپوشانید. بدینگونه مصریان را غارت خواهید کرد.»
|
||
|
||
\s5
|
||
\c 4
|
||
\p
|
||
\v 1 موسی پاسخ داد: «شاید مرا باور نکنند و به سخنانم گوش فرا ندهند، بلکه بگویند: ”خداوند بر تو ظاهر نشده است.“»
|
||
\v 2 خداوند گفت: «آن چیست که در دست توست؟» پاسخ داد: «عصا.»
|
||
\v 3 خداوند گفت: «آن را بر زمین بیفکن.» چون آن را بر زمین افکند ماری شد، و موسی از آن گریخت.
|
||
\v 4 آنگاه خداوند به او گفت: «دست خود را دراز کن و دُمَش را بگیر.» پس دستش را دراز کرده، مار را گرفت، و مار در دستش به عصا بدل شد.
|
||
\v 5 خداوند گفت: «این برای آن است که باور کنند یهوه، خدای پدرانشان، خدای ابراهیم، خدای اسحاق و خدای یعقوب، بر تو ظاهر شده است.»
|
||
\v 6 و باز خداوند گفت: «دست در گریبانت ببر.» موسی دستش را در گریبان ردایش برد و چون آن را به در آورد، همانا جذامین
|
||
\v 7 گفت: «حال دوباره دست در گریبان ببر.» موسی چنین کرد و چون دست به در آورد، اینک همچون بقیۀ بدنش سالم شده بود.
|
||
\v 8 خداوند گفت: «اگر سخنان تو را باور نکنند و به آیت نخست توجه ننمایند، با دیدن آیت دوّم باور خواهند کرد.
|
||
\v 9 ولی اگر این دو آیت را باور نکنند و به سخنانت گوش فرا ندهند، قدری آب از رود نیل برگیر و آن را بر خشکی بریز. آبی که از رودخانه برگیری، بر خشکی به خون بدل خواهد شد.»
|
||
\v 10 موسی به خداوند گفت: «خداوندا، من هیچگاه سخنوری ندانستهام؛ نه در گذشته، و نه حتی از آن وقت که با خادمت سخن گفتی. گفتار و زبانم کُند است.»
|
||
\v 11 خداوند گفت: «چه کسی زبان به انسان داد؟ کیست که آدمی را گنگ یا ناشنوا میسازد؟ کیست که او را بینا یا نابینا میکند؟ آیا نه من که خداوندم؟
|
||
\v 12 پس حال برو و من با زبانت خواهم بود و آنچه باید بگویی به تو خواهم آموخت.»
|
||
\v 13 ولی موسی گفت: «خداوندا، تمنا دارم دیگری را برای این کار بفرستی.»
|
||
\v 14 آنگاه خداوند بر موسی خشم گرفت و گفت: «آیا هارونِ لاوی برادر تو نیست؟ میدانم که او نیکو سخن میگوید. اکنون در راه است تا تو را ملاقات کند، و دل او از دیدنت شادمان خواهد شد.
|
||
\v 15 با او سخن بگو و کلام را در دهانش بگذار؛ من با زبان هر دوی شما خواهم بود، و آنچه باید بکنید به شما خواهم آموخت.
|
||
\v 16 او از جانب تو با مردم سخن خواهد گفت؛ او تو را همچون زبان خواهد بود و تو او را همچون خدا.
|
||
\v 17 این عصا را در دست بگیر تا آیات به ظهور آوری.»
|
||
\v 18 آنگاه موسی نزد پدرزنش یِترون بازگشت و به او گفت: «رخصت ده تا به مصر بازگردم و ببینم آیا برادرانم هنوز زندهاند.» یِترون گفت: «برو، به سلامت.»
|
||
\v 19 خداوند در مِدیان به موسی گفت: «روانه شده، به مصر بازگرد، زیرا آنان که قصد جان تو داشتند، همگی مردهاند.»
|
||
\v 20 پس موسی همسر و پسران خود را برگرفت و آنان را بر الاغی نشانده، به سوی سرزمین مصر روانه شد. و او عصای خدا را به دست گرفت.
|
||
\v 21 خداوند به موسی گفت: «چون به مصر بازگشتی، آگاه باش که همۀ علاماتی را که من قدرت انجامشان را به تو بخشیدم، در حضور فرعون به ظهور آوری. با این حال، من دل او را سخت خواهم کرد تا قوم را رها نکند.
|
||
\v 22 آنگاه به فرعون بگو: ”خداوند چنین میفرماید: اسرائیل پسر من و نخستزادۀ من است،
|
||
\v 23 و به تو گفتم پسرم را رها کن تا مرا عبادت کند. ولی تو از رها کردنش اِبا کردی؛ پس من نیز پسر تو، یعنی نخستزادهات را خواهم کشت.“»
|
||
\v 24 و در راه، در استراحتگاهی، خداوند موسی
|
||
\v 25 ولی صِفّورَه سنگی تیز برگرفت و پوست ختنهگاه پسرش را بریده، پای موسی
|
||
\v 26 پس خدا او را رها کرد.
|
||
\v 27 و اما خداوند به هارون گفت: «برای دیدار موسی به صحرا برو.» پس روانه شد و در کوهِ خدا با موسی دیدار کرد و او را بوسید.
|
||
\v 28 آنگاه موسی هرآنچه خداوند به او گفته بود به هارون بازگفت، و او را از همۀ آیاتی که به فرمان خدا میبایست به ظهور آورد، آگاهانید.
|
||
\v 29 پس موسی و هارون رفتند و همۀ مشایخ بنیاسرائیل را گرد آوردند،
|
||
\v 30 و هارون هرآنچه را که خداوند به موسی گفته بود به آنان بازگفت و آیات را در نظر قوم ظاهر کرد،
|
||
\v 31 و قوم ایمان آوردند. ایشان چون شنیدند خداوند به بنیاسرائیل روی نموده و تیرهروزی ایشان را دیده است، خم شده، سَجده کردند.
|
||
|
||
\s5
|
||
\c 5
|
||
\p
|
||
\v 1 پس از آن، موسی و هارون نزد فرعون رفته، وی را گفتند: «یهوه خدای اسرائیل چنین میفرماید: ”قوم مرا رها کن تا در صحرا برای من عیدی نگاه دارند.“»
|
||
\v 2 فرعون گفت: «یهوه کیست که باید از او فرمان بَرم و اسرائیل را رها کنم؟ یهوه را نمیشناسم و اسرائیل را نیز رها نخواهم کرد.»
|
||
\v 3 موسی و هارون گفتند: «خدای عبرانیان ما را ملاقات کرده است. رخصت ده سه روز در صحرا راه بپیماییم و به یهوه خدایمان قربانی تقدیم کنیم، وگرنه ما را به بلا یا شمشیر خواهد زد.»
|
||
\v 4 ولی پادشاه مصر گفت: «ای موسی و هارون، چرا میخواهید مردم را از کارشان بازدارید؟ به بیگاری خود بازگردید!»
|
||
\v 5 و افزود: «شمار مردم بسیار زیاد است و شما آنان را از بیگاریشان باز خواهید داشت.»
|
||
\v 6 همان روز، فرعون به کارفرمایان و سرکارگران قوم فرمان داد:
|
||
\v 7 «از این پس مانند گذشته برای خِشت ساختن به مردم کاه ندهید. بگذارید خود بروند و کاه گرد آورند.
|
||
\v 8 ولی تعداد خشتهایی که میسازند باید مانند گذشته باشد؛ از آن هیچ کم مکنید. اینان کاهلند و از همین روست که فریاد میزنند: ”بگذار برویم و به خدایمان قربانی تقدیم کنیم.“
|
||
\v 9 کارشان را سختتر کنید تا سرگرم باشند، و به یاوهگویی اعتنا نکنند.»
|
||
\v 10 پس کارفرمایان و سرکارگران بیرون رفتند و به مردم گفتند: «فرعون چنین میفرماید: ”من به شما کاه نخواهم داد.
|
||
\v 11 خودتان بروید و از هرجا میتوانید کاه فراهم کنید، ولی از مقدار کارتان به هیچ وجه کم نخواهد شد.“»
|
||
\v 12 پس قوم در سرتاسر مصر پخش شدند تا کاهبُن برای تهیۀ کاه گرد آورند.
|
||
\v 13 کارفرمایان آنها را شتابانیده، میگفتند: «سهمیۀ کار هر روز را تکمیل کنید، درست مانند زمانی که کاه داشتید.»
|
||
\v 14 سرکارگران بنیاسرائیل که کارفرمایان فرعون بر ایشان گماشته بودند کتک میخوردند و از آنان مؤاخذه میشد که: «چرا سهمیۀ خِشتهایتان را دیروز و یا امروز همچون گذشته تمام نکردید؟»
|
||
\v 15 پس سرکارگران بنیاسرائیل نزد فرعون فریاد شکایت بلند کرده، گفتند: «چرا با ما بندگانت اینگونه رفتار میکنی؟
|
||
\v 16 کاه به بندگانت نمیدهند و میگویند: ”خشت بسازید!“ بندگانت کتک میخورند، حال آنکه افراد تو تقصیرکارند.»
|
||
\v 17 فرعون گفت: «تنبلید! تنبل! از همین رو است که میگویید: ”بگذار برویم و به خداوند قربانی تقدیم کنیم.“
|
||
\v 18 اکنون بروید و به کار مشغول شوید! کاه به شما داده نخواهد شد. ولی باید سهمیۀ خشتها را بدهید.»
|
||
\v 19 سرکارگران بنیاسرائیل چون دیدند نباید از شمار خِشتهایی که روزانه میسازند کم شود، دریافتند که به وضع بدی گرفتار شدهاند.
|
||
\v 20 چون از نزد فرعون بیرون آمدند، به موسی و هارون برخوردند که منتظر دیدارشان بودند.
|
||
\v 21 پس به آنها گفتند: «خداوند بر شما بنگرد و داوری کند! شما ما را بوی ناخوش در مشام فرعون و درباریانش ساختید و شمشیری به دستشان دادید تا ما را بکشند.»
|
||
\v 22 موسی نزد خداوند بازگشت و گفت: «خداوندا، چرا بر این مردم بدی روا داشتی؟ و برای چه مرا فرستادی؟
|
||
\v 23 از وقتی من نزد فرعون رفتم تا به نام تو سخن گویم، او بر این قوم بدی روا داشته و تو هیچ کاری برای رهایی قومت نکردهای.»
|
||
|
||
\s5
|
||
\c 6
|
||
\p
|
||
\v 1 آنگاه خداوند به موسی گفت: «اکنون خواهی دید به فرعون چه خواهم کرد. زیرا به سبب دست نیرومند من قوم را رها خواهد کرد و به دست نیرومند من آنها را از سرزمین خویش خواهد راند.»
|
||
\v 2 خدا همچنین به موسی گفت: «من یهوه هستم.
|
||
\v 3 بر ابراهیم، اسحاق و یعقوب با نام خدای قادر مطلق
|
||
\v 4 همچنین عهد خویش را با ایشان استوار کردم تا سرزمین کنعان را بدیشان ببخشم، همان سرزمینی را که در آن غریب بودند.
|
||
\v 5 حال نالۀ بنیاسرائیل را که مصریان ایشان را به بندگی کشیدهاند، شنیدم و عهد خویش را به یاد آوردم.
|
||
\v 6 پس بنیاسرائیل را بگو: ”من یهوه هستم و شما را از زیر یوغ بیگاری مصریان بیرون خواهم آورد. من شما را از بندگی ایشان رها خواهم کرد، و به بازوی افراشته و داوریهای عظیم شما را خواهم رهانید.
|
||
\v 7 من شما را بر خواهم گرفت تا قوم من باشید و من خدای شما خواهم بود. آنگاه خواهید دانست که من یهوه خدای شما هستم که شما را از زیر یوغ بیگاری مصریان به در آوردم.
|
||
\v 8 من شما را به سرزمینی خواهم برد که با دست افراشته سوگند خوردم آن را به ابراهیم و اسحاق و یعقوب ببخشم. آری، من آن سرزمین را میراث شما خواهم ساخت. من یهوه هستم.“»
|
||
\v 9 موسی این سخنان را به بنیاسرائیل بازگفت، ولی آنان به سبب پژمردگیِ روح و بندگیِ طاقتفرسای خود به او گوش ندادند.
|
||
\v 10 آنگاه خداوند به موسی گفت:
|
||
\v 11 «برو و به فرعون پادشاه مصر بگو که بنیاسرائیل را از سرزمین خود بیرون بفرستد.»
|
||
\v 12 ولی موسی به خداوند گفت: «بنیاسرائیل به من گوش فرا نمیدهند، پس چگونه فرعون به من گوش فرا خواهد داد، حال آن که مردی کُند زبانم؟»
|
||
\v 13 باری، خداوند بدینگونه دربارۀ بنیاسرائیل و فرعون پادشاه مصر با موسی و هارون سخن گفت، و به آنان فرمان داد بنیاسرائیل را از سرزمین مصر بیرون برند.
|
||
\v 14 سران خاندانهای قوم اسرائیل چنین بودند: پسران رِئوبین، نخستزادۀ اسرائیل، خَنوخ، فَلّو، حِصرون و کَرْمی بودند. اینانند طوایف رِئوبین.
|
||
\v 15 پسران شمعون عبارت بودند از یِموئیل، یامین، اوهَد، یاکین، صوحَر و شائول که مادرش زنی کنعانی بود. اینانند طوایف شمعون.
|
||
\v 16 نامهای پسران لاوی طبق تاریخ اَعقاب آنها عبارت بود از جِرشون، قُهات و مِراری. لاوی صد و سی و هفت سال بزیست.
|
||
\v 17 پسرانِ جِرشون لِبنی و شِمعی بودند که از هر یک طایفهای پدید آمد.
|
||
\v 18 پسران قُهات عَمرام، یِصهار، حِبرون و عُزّیئیل بودند. و قُهات صد و سی و سه سال بزیست.
|
||
\v 19 پسران مِراری مَحْلی و موشی بودند. اینانند طوایف لاوی مطابق تاریخ اعقاب آنها.
|
||
\v 20 عَمرام عمۀ خود یوکابِد را به زنی گرفت و از یوکابِد، هارون و موسی به دنیا آمدند. عَمرام صد و سی و هفت سال بزیست.
|
||
\v 21 پسران یِصهار قورَح، نِفِج و زِکْری بودند.
|
||
\v 22 پسران عُزّیئیل میشائیل، اِلصافان و سِتری بودند.
|
||
\v 23 هارون اِلیشابَع را که دختر عَمّیناداب و خواهر نَحشون بود به زنی گرفت، و از اِلیشابَع، ناداب، اَبیهو، اِلعازار و ایتامار به دنیا آمدند.
|
||
\v 24 پسران قورَح اَسّیر، اِلقانَه و اَبیاساف بودند. اینانند طوایف قورَح.
|
||
\v 25 اِلعازار پسر هارون یکی از دختران فوتیئیل را به زنی گرفت و صاحب پسری شد به نام فینِحاس. اینانند سران خاندانهای لاویان که از هر یک طایفهای پدید آمد.
|
||
\v 26 آری، همین هارون و موسی بودند که خداوند بدیشان گفت: «بنیاسرائیل را در لشکرهایشان از سرزمین مصر بیرون برید.»
|
||
\v 27 و همین موسی و هارون بودند که برای بیرون آوردن بنیاسرائیل از مصر با فرعون، پادشاه مصر، سخن گفتند.
|
||
\v 28 و آن روز که خداوند در سرزمین مصر با موسی سخن گفت،
|
||
\v 29 خداوند به وی فرمود: «مَنَم یهوه. هرآنچه به تو گفتم، به فرعون پادشاه مصر بازگو.»
|
||
\v 30 ولی موسی به خداوند گفت: «از آنجا که من کُند زبانم، چگونه فرعون به من گوش فرا خواهد داد؟»
|
||
|
||
\s5
|
||
\c 7
|
||
\p
|
||
\v 1 آنگاه خداوند به موسی گفت: «بنگر که تو را بر فرعون خدا ساختهام و برادرت هارون، نبی تو خواهد بود.
|
||
\v 2 هرآنچه تو را امر کنم بگو و برادرت هارون آن را نزد فرعون بازگوید تا او بنیاسرائیل را از سرزمینش بیرون فرستد.
|
||
\v 3 ولی من دل فرعون را سخت خواهم کرد تا آیات و علامات خود را در سرزمین مصر افزون گردانم.
|
||
\v 4 با این حال، فرعون به شما گوش نخواهد سپرد. آنگاه بر مصر دست خواهم نهاد و با داوریهای عظیم، لشکرهای خود یعنی قوم خویش بنیاسرائیل را از سرزمین مصر بیرون خواهم آورد.
|
||
\v 5 و آنگاه که دست خود را بر مصر دراز کنم و قوم خویش بنیاسرائیل را از آنجا بیرون آورم، مصریان خواهند دانست که من خداوند هستم.»
|
||
\v 6 پس موسی و هارون بر طبق آنچه خداوند بدیشان امر فرموده بود عمل کردند.
|
||
\v 7 زمانی که آنها با فرعون سخن گفتند، موسی هشتاد سال داشت و هارون هشتاد و سه سال.
|
||
\v 8 خداوند به موسی و هارون گفت:
|
||
\v 9 «چون فرعون به شما بگوید: ”معجزهای انجام دهید!“ آنگاه به هارون بگو: ”عصایت را برگیر و آن را در حضور فرعون بر زمین بیفکن، و عصا به مار بدل خواهد شد.“»
|
||
\v 10 پس موسی و هارون به حضور فرعون رفتند و آنچه را خداوند فرمان داده بود، انجام دادند. هارون عصای خود را در برابر فرعون و خادمانش بر زمین افکند، و عصا بدل به مار شد.
|
||
\v 11 آنگاه فرعون حکیمان و ساحران را فرا خواند، و آن جادوگران مصری نیز با افسون خود چنین کردند.
|
||
\v 12 هر یک عصایش را بر زمین افکند و عصا بدل به مار شد. ولی عصای هارون عصاهای آنها را فرو بلعید.
|
||
\v 13 با این حال، همانگونه که خداوند فرموده بود، دل فرعون سخت شد و به سخنان موسی و هارون گوش نسپرد.
|
||
\v 14 آنگاه خداوند به موسی گفت: «دل فرعون سخت شده است و از رها کردن قوم اِبا میکند.
|
||
\v 15 پس بامدادان که فرعون به کنار آب میرود، نزد او برو. کنار رود نیل منتظر او باش و عصایی را که بدل به مار شد به دست بگیر.
|
||
\v 16 به او بگو: ”یهوه، خدای عبرانیان، مرا فرستاده تا به تو بگویم: ’قوم مرا رها کن تا در صحرا مرا عبادت کنند. تو تا کنون بدین گوش نسپردهای.‘
|
||
\v 17 پس اینک خداوند چنین میفرماید: ’اینگونه خواهی دانست که من خداوند هستم: با عصایی که در دست دارم آب رود نیل را خواهم زد و تبدیل به خون خواهد شد.
|
||
\v 18 ماهیانِ آن خواهند مرد و آب رود خواهد گندید؛ و مصریان نخواهند توانست از آن بنوشند.“‘»
|
||
\v 19 و خداوند به موسی گفت: «به هارون چنین بگو: ”عصایت را برگیر و دستت را بر آبهای مصر دراز کن - بر رودخانهها و نهرها، حوضها و تمامی آبگیرهای مصر. آبها همه بدل به خون خواهد شد. در سراسر مصر خون خواهد بود، حتی در سطلهای چوبی و کوزههای سنگی.“»
|
||
\v 20 موسی و هارون طبق آنچه خداوند به آنها فرمان داده بود عمل کردند. او در برابر دیدگان فرعون و خادمانش، عصای خود را بلند کرد و آب نیل را زد، و آب بدل به خون شد.
|
||
\v 21 ماهیان نیل مردند و رود چنان گندید که مصریان نتوانستند از آب آن بنوشند. و در سراسر سرزمین مصر خون بود.
|
||
\v 22 ولی جادوگران مصری نیز با افسون خود نظیر همان کار را انجام دادند؛ و دل فرعون سخت شده، چنانکه خداوند گفته بود، به سخنان موسی و هارون گوش نسپرد.
|
||
\v 23 فرعون به قصر خود بازگشت بیآنکه بر این واقعه نیز وقعی بگذارد.
|
||
\v 24 مصریان همگی در گرداگرد رود نیل به چاه کندن مشغول شدند تا برای نوشیدن، آب فراهم کنند، زیرا نمیتوانستند از آبِ رودخانه بنوشند.
|
||
\v 25 از زمانی که خداوند رودخانه را زد، هفت روز گذشت.
|
||
|
||
\s5
|
||
\c 8
|
||
\p
|
||
\v 1 آنگاه خداوند به موسی گفت: «نزد فرعون برو و به او بگو، ”خداوند چنین میفرماید: ’قوم مرا رها کن تا مرا عبادت کنند.
|
||
\v 2 اگر از رها کردن ایشان اِبا کنی، بدان که همۀ حدود تو را به بلای وزغ دچار خواهم کرد.
|
||
\v 3 رود نیل آکنده از وزغ خواهد شد و وزغها به درون قصرت، به خوابگاهت و به بسترت هجوم خواهند آورد، و نیز به خانههای خادمانت و منازل مردم، و به تنورها و تُغارهای خمیر.
|
||
\v 4 آنها از سر و روی تو و مردم و خادمانت بالا خواهند رفت.“‘»
|
||
\v 5 آنگاه خداوند به موسی گفت: «به هارون بگو: ”دستت را با عصای خود بر رودخانهها و نهرها و حوضها دراز کن تا وزغها بر سرزمین مصر برآیند.“»
|
||
\v 6 پس هارون دستش را بر آبهای مصر دراز کرد و وزغها بیرون آمده، سرزمین مصر را پوشانیدند.
|
||
\v 7 ولی جادوگران نیز با افسون خود نظیر همین کار را کردند و وزغها بر سرزمین مصر آوردند.
|
||
\v 8 فرعون موسی و هارون را فرا خواند و گفت: «نزد خداوند دعا کنید تا وزغها را از من و قومم دور کند، و من نیز قوم تو را رها خواهم کرد تا به خداوند قربانی تقدیم کنند.»
|
||
\v 9 موسی به فرعون گفت: «خودت تعیین کن که چه وقت میخواهی برای تو و خادمانت و برای قومت دعا کنم تا وزغها از شما و خانههایتان دور شوند و تنها در رود نیل باقی بمانند.»
|
||
\v 10 فرعون گفت: «فردا.» موسی پاسخ داد: «چنانکه گفتی خواهد شد، تا بدانی که هیچکس همچون خدای ما یهوه نیست.
|
||
\v 11 وزغها از تو و خانهات، و از خادمان و قومت دور خواهند شد و تنها در رود نیل باقی خواهند ماند.»
|
||
\v 12 پس از آنکه موسی و هارون از نزد فرعون رفتند، موسی به درگاه خدا دربارۀ وزغهایی که بر فرعون فرستاده بود استغاثه کرد.
|
||
\v 13 خداوند نیز به خواست موسی عمل کرد و وزغها در خانهها و دهات و مزارع مردند.
|
||
\v 14 آنها را توده توده بر هم انباشتند و زمین متعفن شد.
|
||
\v 15 اما چون فرعون دید آسایش پدید آمد، همانگونه که خداوند گفته بود دل خود را سخت کرد، و به سخن موسی و هارون گوش نسپرد.
|
||
\v 16 آنگاه خداوند به موسی گفت: «به هارون بگو: ”عصایت را دراز کن و خاک زمین را بزن، تا خاک در سراسر سرزمین مصر بدل به پشه گردد.“»
|
||
\v 17 موسی و هارون چنین کردند و چون هارون عصایش را دراز کرده خاک زمین را زد، پشهها بر انسان و چارپایان هجوم آوردند و خاک سرزمین مصر بهتمامی تبدیل به پشه شد.
|
||
\v 18 اینبار نیز جادوگران سعی کردند با افسون خود پشه بیرون آورند، اما نتوانستند؛ و پشهها بر انسانها و چارپایان پدیدار شدند.
|
||
\v 19 جادوگران به فرعون گفتند: «این انگشت خداست.» ولی همانگونه که خداوند گفته بود، دل فرعون سخت بود و به سخن آنان گوش نسپرد.
|
||
\v 20 آنگاه خداوند به موسی گفت: «بامدادان برخیز و چون فرعون کنار رودخانه آمد، در برابر او بایست و بگو، ”خداوند چنین میفرماید: ’قوم مرا رها کن تا مرا عبادت کنند.
|
||
\v 21 اگر قوم مرا رها نکنی، بدان که بر تو و خادمانت و قومت و خانههایت انبوه مگس خواهم فرستاد. خانههای مصریان و حتی زمینهایی که بر آن ساکنند مملو از مگس خواهد شد.
|
||
\v 22 ولی در آن روز، سرزمین جوشِن را که قوم من در آن ساکنند جدا خواهم کرد تا مگسی در آن یافت نشود؛ اینگونه خواهی دانست که من در میان این زمین خداوند هستم.
|
||
\v 23 من میان قوم خودم و قوم تو فرق خواهم گذاشت، و فردا این آیت ظاهر خواهد شد.“‘»
|
||
\v 24 و خداوند چنین کرد. انبوه مگسان به قصر فرعون و به درون منازل خادمان او هجوم بردند و در سراسر مصر زمین از مگسها ویران گردید.
|
||
\v 25 آنگاه فرعون موسی و هارون را فرا خواند و گفت: «بیایید در همین سرزمین برای خدایتان قربانی کنید.»
|
||
\v 26 اما موسی گفت: «چنین کاری درست نیست، زیرا مصریان از قربانیای که ما به یهوه خدای خود تقدیم میکنیم کراهت دارند؛ و اگر ما قربانیای به یهوه خدای خود تقدیم کنیم که مصریان از آن کراهت دارند، آیا سنگسارمان نخواهند کرد؟
|
||
\v 27 ما باید سفری سه روزه به صحرا بکنیم تا برای یهوه خدایمان مطابق فرمان او قربانی نماییم.»
|
||
\v 28 فرعون گفت: «اجازه میدهم به صحرا بروید و برای یهوه خدایتان قربانی کنید؛ ولی نباید زیاد دور شوید. حال برایم دعا کنید.»
|
||
\v 29 موسی پاسخ داد: «به محض اینکه از نزد تو بیرون روم به درگاه خداوند دعا خواهم کرد، و فردا مگسها از فرعون و خادمانش و قومش دور خواهند شد. اما زنهار فرعون باز ما را فریب ندهد که نگذارد قوم رفته، برای خداوند قربانی کنند.»
|
||
\v 30 پس موسی از نزد فرعون به در آمد و به درگاه خداوند دعا کرد.
|
||
\v 31 خداوند به خواست موسی عمل نمود و مگسها را از فرعون و خادمانش و قومش دور کرد به گونهای که یک مگس نیز باقی نماند.
|
||
\v 32 ولی این بار نیز فرعون دل خود را سخت کرد و قوم را رها ننمود.
|
||
|
||
\s5
|
||
\c 9
|
||
\p
|
||
\v 1 آنگاه خداوند به موسی گفت: «نزد فرعون برو و بگو: ”یهوه خدای عبرانیان چنین میفرماید: ’قوم مرا رها کن تا مرا عبادت کنند.
|
||
\v 2 اگر از رها کردنشان اِبا کنی و همچنان مانع از رفتنشان شوی،
|
||
\v 3 بدان که دست خداوند بر دامهایتان که در صحرایند - از اسب و الاغ و شتر گرفته تا گاو و گوسفند- بلایی مَهیب خواهد فرستاد.
|
||
\v 4 اما خداوند میان دامهای قوم اسرائیل و دامهای مصریان فرق خواهد گذاشت به گونهای که از حیوانات بنیاسرائیل هیچ کدام نخواهد مرد.“‘»
|
||
\v 5 خداوند زمانی را تعیین کرد و گفت: «فردا خداوند در این سرزمین چنین خواهد کرد.»
|
||
\v 6 و روز بعد همین کار را کرد. دامهای مصریان همگی مردند، ولی از دامهای بنیاسرائیل حتی یکی هم نمرد.
|
||
\v 7 فرعون کسانی را فرستاد تا تحقیق کنند، و دریافت که از دامهای بنیاسرائیل حتی یکی هم نمرده است. با این حال دل فرعون سخت بود و قوم را رها نکرد.
|
||
\v 8 آنگاه خداوند به موسی و هارون گفت: «از کورهای چند مشت دوده برگیرید و موسی آنها را در حضور فرعون به هوا بپاشد.
|
||
\v 9 دوده به غبار تبدیل شده، در سرتاسر سرزمین مصر پخش خواهد شد و بر بدن انسان و چارپا به دُمَلهای چرکین بدل خواهد گردید.»
|
||
\v 10 پس موسی و هارون از کورهای دوده برگرفتند و در حضور فرعون ایستادند. موسی دوده را به هوا پاشید و آن بر تن انسان و چارپا به دُملهای چرکین بدل گشت.
|
||
\v 11 جادوگران به سبب دُمَلها نتوانستند در حضور فرعون بایستند، زیرا بر بدن آنها و تمام مصریان دُمَلها پدید آمده بود.
|
||
\v 12 اما خداوند دل فرعون را سخت کرد، و او چنانکه خداوند به موسی فرموده بود، همچنان به سخنان آن دو گوش نسپرد.
|
||
\v 13 آنگاه خداوند به موسی گفت: «صبح زود برخیز و در برابر فرعون ایستاده به او بگو: ”یهوه خدای عبرانیان چنین می فرماید: ’قوم مرا رها کن تا مرا عبادت کنند،
|
||
\v 14 وگرنه این بار تمامی بلایای خویش را بر خود تو، خادمان تو و قوم تو نازل خواهم کرد، تا بدانی که در تمامی جهان مانند من نیست.
|
||
\v 15 من میتوانستم دست خود را دراز کنم و تا هماکنون چنان بلایی بر سر تو و قومت بیاورم که از صفحۀ روزگار محو شوی.
|
||
\v 16 ولی تو را به همین منظور به پا داشتم تا قدرت خود را بر تو ظاهر سازم، و تا نامم در سراسر جهان اعلام گردد.
|
||
\v 17 اما تو همچنان خود را علیه قوم من برمیافرازی و رهایشان نمیکنی.
|
||
\v 18 بنابراین فردا همین وقت، تگرگی چنان سخت بر مصر ببارانم که نظیر آن در این سرزمین از روز بنیادش تا به حال نیامده است.
|
||
\v 19 حال دستور بده دامها و هر چه را در صحرا داری به جای امنی ببرند، زیرا تگرگ خواهد بارید و هر انسان و چارپایی را که زیر سرپناهی نباشد و در صحرا بماند، خواهد کشت.“‘»
|
||
\v 20 آن دسته از خادمان فرعون که از کلام خداوند میترسیدند، شتابزده دامها و بردگانشان را به داخل بردند.
|
||
\v 21 اما کسانی که به کلام خداوند اعتنا نکردند، دامها و بردگانشان را در صحرا واگذاشتند.
|
||
\v 22 آنگاه خداوند به موسی گفت: «دستت را به سوی آسمان دراز کن تا بر سرتاسر سرزمین مصر تگرگ ببارد، بر انسان و چارپا و بر تمام نباتات صحرا در سرزمین مصر.»
|
||
\v 23 آنگاه موسی عصای خود را به سوی آسمان دراز کرد و خداوند رعد و تگرگ فرستاده، صاعقه بر زمین فرود آورد. آری، خداوند بر سرزمین مصر تگرگ بارانید.
|
||
\v 24 تگرگْ بیامان میبارید و صاعقه فرود میآمد، و این سختترین توفانِ تگرگ بود که در تمام سرزمین مصر از زمانی که ملتی شده بودند واقع شده بود.
|
||
\v 25 تگرگ در سرتاسر سرزمین مصر بر هر چه در صحرا بود از انسان و چارپا فرو کوفت؛ همچنین گیاهان صحرا را لِه کرد و تمام درختان صحرا را در هم شکست.
|
||
\v 26 تنها جایی که تگرگ نبارید، سرزمین جوشِن بود که بنیاسرائیل در آن به سر میبردند.
|
||
\v 27 آنگاه فرعون موسی و هارون را فرا خواند و گفت: «این بار گناه کردم. حق به جانب خداوند است و من و قومم تقصیرکاریم.
|
||
\v 28 نزد خداوند دعا کنید! زیرا اینهمه رعد و تگرگ از جانب خدا دیگر بس است! من شما را رها خواهم کرد و دیگر بیش از این اینجا نخواهید ماند.»
|
||
\v 29 موسی پاسخ داد: «از شهر که بیرون رفتم، دستان خویش را به درگاه خداوند بر خواهم افراشت. آنگاه رعد پایان خواهد یافت و تگرگ دیگر نخواهد بارید، تا بدانی که جهان از آنِ خداوند است.
|
||
\v 30 اما در خصوص تو و خادمانت، میدانم که هنوز از یهوه خدا نمیترسید.»
|
||
\v 31 (و اما محصول کتان و جو از بین رفته بود، زیرا جو خوشه آورده و کتان شکوفه داده بود.
|
||
\v 32 ولی محصول گندم و خُلَر آسیب ندید چون هنوز جوانه نزده بود.)
|
||
\v 33 آنگاه موسی از نزد فرعون رفت و از شهر خارج شده، دستان خویش را به درگاه خداوند برافراشت که رعد و تگرگ قطع شد و باران دیگر بر زمین نبارید.
|
||
\v 34 اما فرعون چون دید باران و تگرگ و رعد قطع شده است، باز گناه ورزیده، او و خادمانش دل خود را سخت کردند.
|
||
\v 35 پس همانگونه که خداوند به واسطۀ موسی گفته بود، دل فرعون سخت شد و بنیاسرائیل را رها نکرد.
|
||
|
||
\s5
|
||
\c 10
|
||
\p
|
||
\v 1 آنگاه خداوند به موسی گفت: «نزد فرعون برو، زیرا دل او و خادمانش را سخت کردهام تا این آیات را در میانشان به ظهور آورم،
|
||
\v 2 تا برای فرزندان و نوادگانتان بازگویید که چه بلاهایی بر سر مصریان آوردم و چگونه آیات خود را در میانشان ظاهر ساختم، و تا بدانید که من خداوند هستم.»
|
||
\v 3 پس موسی و هارون نزد فرعون رفتند و به او گفتند: «یهوه خدای عبرانیان چنین میفرماید: ”تا به کی از سر فرود آوردن در برابر من اِبا خواهی کرد؟ قوم مرا رها کن تا مرا عبادت کنند.
|
||
\v 4 زیرا اگر از رها کردن آنها اِبا کنی، بدان که فردا ملخ بر سرزمینت خواهم آورد.
|
||
\v 5 ملخها چنان روی زمین را خواهند پوشانید که زمین دیده نخواهد شد. هرآنچه را که از تگرگ باقی مانده است، ملخها خواهند خورد، از جمله همۀ درختانی را که در صحرا برای شما میروید.
|
||
\v 6 خانههای تو و همۀ خادمانت و خانههای همۀ مصریان چنان از ملخ پر خواهد شد که پدران شما و پدران پدرانتان از زمانی که در این سرزمین به سر بردهاند تا به امروز هرگز مانند آن را ندیدهاند.“» سپس موسی روی بگردانید و از نزد فرعون برفت.
|
||
\v 7 خادمان فرعون به او گفتند: «تا به کی این مرد برای ما دام خواهد بود؟ این قوم را رها کن تا یهوه خدای خود را عبادت کنند. مگر هنوز درنیافتهای که مصر ویران شده است؟»
|
||
\v 8 پس موسی و هارون را نزد فرعون بازآوردند و او بدیشان گفت: «بروید و یهوه خدایتان را عبادت کنید. اما چه کسانی خواهند رفت؟»
|
||
\v 9 موسی پاسخ داد: «ما با همۀ جوانان و پیرانمان، با پسران و دخترانمان، و با گلهها و رمههایمان خواهیم رفت، زیرا که ما را عیدی برای خداوند است.»
|
||
\v 10 فرعون پاسخ داد: «خداوند با شما باشد، اگر براستی رهایتان کنم، آن هم با کودکانتان! آشکار است که شما قصد بدی دارید!
|
||
\v 11 نه! فقط مردان بروند و خداوند را عبادت کنند، زیرا همین بود آنچه میخواستید.» سپس موسی و هارون را از حضور فرعون بیرون راندند.
|
||
\v 12 پس خداوند به موسی گفت: «دستت را بر مصر دراز کن تا ملخها بر این سرزمین هجوم آورند و همۀ گیاهان زمین را، یعنی هرآنچه از تگرگ مانده است، فرو بلعند.»
|
||
\v 13 پس موسی عصای خود را بر سرزمین مصر دراز کرد و خداوند تمام آن روز و تمام آن شب بادی شرقی بر آن سرزمین وزانید. و چون صبح شد باد ملخها را آورده بود.
|
||
\v 14 ملخها بر سرتاسر سرزمین مصر هجوم آوردند و در شمار بسیار در همۀ حدود آن سرزمین نشستند. چنین آفت عظیمِ ملخ پیش از آن نبوده و پس از آن نیز هرگز تکرار نخواهد شد.
|
||
\v 15 ملخها چنان روی زمین را پوشاندند که سیاه شد، و هرآنچه از بلای تگرگ سالم مانده بود - از گیاهان زمین گرفته تا میوۀ درختان - همه را خوردند به گونهای که هیچ سبزی بر درخت یا گیاه صحرا در سرتاسر سرزمین مصر باقی نماند.
|
||
\v 16 فرعون شتابان موسی و هارون را فرا خواند و گفت: «من در حق شما و در حق یهوه خدای شما گناه کردهام.
|
||
\v 17 اکنون تنها یک بار دیگر نیز گناهم را ببخشید و نزد یهوه خدایتان دعا کنید تا فقط این بلای مرگ را از من دور کند.»
|
||
\v 18 پس موسی از نزد فرعون بیرون رفت و به درگاه خداوند دعا کرد.
|
||
\v 19 خداوند نیز باد را به باد غربی شدیدی تبدیل کرد و باد، ملخها را برداشته، به دریای سرخ
|
||
\v 20 اما خداوند دل فرعون را سخت کرد، و او بنیاسرائیل را رها ننمود.
|
||
\v 21 آنگاه خداوند به موسی گفت: «دست خود را به سوی آسمان دراز کن تا تاریکی بر سرتاسر مصر حکمفرما شود، تاریکیای که در آن باید کورانه راه رفت.»
|
||
\v 22 پس موسی دستش را به سوی آسمان دراز کرد و تاریکی محض سه روز تمام، سرتاسر سرزمین مصر را فرا گرفت.
|
||
\v 23 تا سه روز کسی، کسی را نمیدید و هیچکس نمیتوانست از جای خود برخیزد. ولی برای همۀ بنیاسرائیل در مکان سکونتشان روشنایی بود.
|
||
\v 24 آنگاه فرعون موسی را فرا خواند و گفت: «بروید خداوند را عبادت کنید. حتی زنان و فرزندانتان را نیز با خود ببرید. تنها گله و رمۀ شما در مصر بماند.»
|
||
\v 25 اما موسی گفت: «باید اجازه دهی قربانیها و هدایای تمامسوز داشته باشیم تا به یهوه خدایمان تقدیم کنیم.
|
||
\v 26 دامهایمان را نیز باید با خود ببریم؛ حتی یک سُم نیز نباید اینجا بماند. زیرا باید از آنها برای پرستش یهوه خدایمان استفاده کنیم، و تا به آنجا نرسیم نخواهیم دانست کدام یک را باید برای عبادت خداوند تقدیم کنیم.»
|
||
\v 27 اما خداوند دل فرعون را سخت کرد، و او حاضر نبود آنها را رها کند.
|
||
\v 28 فرعون به موسی گفت: «از برابر چشمانم دور شو! برحذر باش که دیگر روی مرا نبینی! زیرا روزی که روی مرا ببینی، خواهی مرد.»
|
||
\v 29 موسی پاسخ داد: «همانگونه که گفتی، دیگر هرگز روی تو را نخواهم دید!»
|
||
|
||
\s5
|
||
\c 11
|
||
\p
|
||
\v 1 خداوند به موسی گفت: «یک بلای دیگر نیز بر فرعون و بر مصر خواهم فرستاد. پس از آن شما را رها خواهد کرد تا از اینجا بروید، و چون چنین کند شما را کاملاً بیرون خواهد راند.
|
||
\v 2 به قوم بگو هر مرد از همسایهاش و هر زن از همسایهاش اشیاء نقره و طلا بخواهد.»
|
||
\v 3 خداوند نظر لطف مصریان را نسبت به قوم برانگیخت و خود موسی نیز در سرزمین مصر از احترام بسیار در نظر خادمان فرعون و مردم برخوردار بود.
|
||
\v 4 پس موسی گفت: «خداوند چنین میفرماید: نیمههای شب در سرتاسر مصر بیرون خواهم آمد.
|
||
\v 5 هر نخستزاده که در مصر باشد خواهد مرد، از نخستزادۀ فرعون که بر تخت مینشیند تا نخستزادۀ کنیزی که کنار آسیاب نشسته، و نیز نخستزادۀ تمام چارپایان، همه خواهند مرد.
|
||
\v 6 در سرتاسر مصر چنان گریه و شیونی بر پا خواهد شد که نظیر آن هرگز شنیده نشده و نخواهد شد.
|
||
\v 7 ولی در میان قوم اسرائیل، حتی سگی به انسان یا چارپا پارس نخواهد کرد. آنگاه خواهید دانست که خداوند میان مصر و اسرائیل فرق میگذارد.
|
||
\v 8 همۀ این خادمانت نزد من خواهند آمد و در برابرم تعظیم کرده، خواهند گفت: ”تو و تمامی قومی که تو را پیروی میکنند، همگی از اینجا بروید!“ آنگاه از اینجا خواهم رفت.» موسی پس از این سخنان، خشمگینانه فرعون را ترک کرد.
|
||
\v 9 خداوند به موسی گفته بود: «فرعون به شما گوش نخواهد سپرد، تا علامات من در مصر افزون شود.»
|
||
\v 10 موسی و هارون همۀ این علامات را در برابر فرعون به ظهور رساندند، اما خداوند دل فرعون را سخت ساخت و او نمیگذاشت قوم اسرائیل سرزمین او را ترک کنند.
|
||
|
||
\s5
|
||
\c 12
|
||
\p
|
||
\v 1 خداوند در سرزمین مصر به موسی و هارون گفت:
|
||
\v 2 «این ماه برای شما سرِ ماهها یعنی اوّلین ماه سال باشد.
|
||
\v 3 به همۀ جماعت اسرائیل بگویید در روز دهمِ این ماه، هر مرد باید برهای
|
||
\v 4 اگر شمار افراد خانهواری برای یک بره کم باشد، بره را با همسایۀ مجاور خود قسمت کنند، و تعداد افراد را در نظر بگیرند. بر حسب مقداری که هر کس میخورد باید بره را حساب کنید.
|
||
\v 5 برۀ شما باید بیعیب باشد و نَرینۀ یک ساله. از گوسفندان یا بزها آن را بگیرید.
|
||
\v 6 تا روز چهاردهم این ماه از آن نگهداری کنید، و هنگام عصر تمام جماعت اسرائیل برههای خود را ذبح کنند.
|
||
\v 7 آنگاه مقداری از خون را گرفته، آن را بر دو تیر عمودی و بر سردرِ خانههایی که در آن به خوردن آنها مشغولند، بمالند.
|
||
\v 8 گوشت را همان شب بر آتش کباب کنند و با نانِ بیخمیرمایه و سبزیجات تلخ بخورند.
|
||
\v 9 گوشت را خام یا آبپز نخورید، بلکه آن را با کله، پاچه و درون شکمش روی آتش کباب کنید.
|
||
\v 10 چیزی از آن را تا صبح نگاه مدارید و اگر چیزی تا صبح باقی ماند، بر آتش بسوزانید.
|
||
\v 11 آن را بدینگونه بخورید: کمربندهای خود را ببندید، کفش به پا کنید و عصا به دست بگیرید. شتابان بخورید که این پِسَخ خداوند است.
|
||
\v 12 در همان شب، من از سرزمین مصر عبور خواهم کرد و هر نخستزاده را در سرزمین مصر، اعم از انسان و چارپا، خواهم زد و بر همۀ خدایان مصر داوری خواهم کرد. من خداوند هستم.
|
||
\v 13 آن خون نشانهای خواهد بود برای شما بر خانههایی که در آن به سر میبرید: خون را که ببینم از شما خواهم گذشت،
|
||
\v 14 «این روز برای شما روز یادبود باشد؛ در آن برای خداوند عیدی نگاه دارید. نسل اندر نسل آن را به عنوان فریضهای ابدی جشن بگیرید.
|
||
\v 15 تا هفت روز نانِ بیخمیرمایه بخورید. همان روز اوّل خمیرمایه را از خانههایتان بزدایید، زیرا از روز اوّل تا روز هفتم هر که چیزی با خمیرمایه بخورد، باید از میان اسرائیل منقطع شود.
|
||
\v 16 در روز اوّل، محفل مقدّس تشکیل دهید، و نیز در روز هفتم. در آنها به هیچ وجه کار نکنید، مگر برای تهیه غذایی که هر کس باید بخورد؛ این تنها کاری است که میتوانید انجام دهید.
|
||
\v 17 عید فطیر را نگاه دارید، زیرا در این روز بود که لشکرهای شما را از سرزمین مصر بیرون آوردم. این روز را به عنوان فریضۀ ابدی، نسل اندر نسل نگاه دارید.
|
||
\v 18 در ماه اوّل، از شامگاهِ روز چهاردهم تا شامگاهِ روز بیست و یکم، نانِ بیخمیرمایه بخورید.
|
||
\v 19 تا هفت روز نباید در خانههای شما اثری از خمیرمایه باشد. هر که چیزی با خمیرمایه بخورد باید از جماعت اسرائیل منقطع شود، خواه غریب باشد، خواه بومی.
|
||
\v 20 هیچ چیز که با خمیرمایه تهیه شده باشد، نخورید. هر جا که زندگی میکنید، نانِ بیخمیرمایه بخورید.»
|
||
\v 21 آنگاه موسی همۀ مشایخ اسرائیل را گرد آورد و گفت: «بروید و برههایی برای خود، بر حسب خانوادههای خود بگیرید و پِسَخ را ذبح نمایید.
|
||
\v 22 دستهای از گیاهِ زوفا گرفته، در خونی که در تشت است فرو برید و بر سردر و دو تیر عمودی دَرِ خانههای خود بمالید. هیچیک از شما تا صبح از درِ خانۀ خود بیرون نرود.
|
||
\v 23 هنگامی که خداوند میگذرد تا مصریان را هلاک کند، خونی را که بر سردر و دو تیر عمودی در است خواهد دید و از دَرِ آن خانه خواهد گذشت،
|
||
\v 24 بر شماست که این آیین را به عنوان فریضهای برای خود و فرزندانتان تا به ابد نگاه دارید.
|
||
\v 25 چون وارد سرزمینی شدید که خداوند آن را به شما وعده داده است، این عبادت را به جا آورید.
|
||
\v 26 اگر فرزندانتان از شما بپرسند که، ”معنای این عبادت شما چیست؟“
|
||
\v 27 بگویید: ”این قربانی پِسَخ برای خداوند است که در مصر از خانههای بنیاسرائیل حفاظت
|
||
\v 28 بنیاسرائیل هرآنچه را خداوند به موسی و هارون فرمان داده بود، به تمامی به جا آوردند.
|
||
\v 29 نیمهشب، خداوند همۀ نخستزادگان سرزمین مصر را، از نخستزادۀ فرعون که بر تخت مینشست تا نخستزادگان زندانیانی که در سیاهچالها بودند و نیز نخستزادههای همۀ چارپایان را زد.
|
||
\v 30 فرعون و همۀ خادمان و تمامی مصریان شبهنگام بیدار شدند و صدای شیونی بلند در سرتاسر مصر برخاست، زیرا خانهای نبود که کسی در آن نمرده باشد.
|
||
\v 31 شبانه، فرعون موسی و هارون را فرا خواند و گفت: «برخیزید و از میان قوم من بیرون روید! هم شما و هم جملۀ بنیاسرائیل. بروید و خداوند را همانگونه که گفتید عبادت کنید.
|
||
\v 32 گلهها و رمههایتان را هم بردارید و بروید. برای من نیز برکت بطلبید!»
|
||
\v 33 مصریان نیز به اصرار از قوم اسرائیل خواستند که سرزمینشان را هر چه زودتر ترک کنند. زیرا میگفتند: «اگر نه، همه خواهیم مرد!»
|
||
\v 34 پس قوم خمیر نانهایشان را بیآنکه بر آن خمیرمایه بیفزایند، در تُغارهایی گذاشتند و در پارچه پیچیده، بر دوش خود حمل کردند.
|
||
\v 35 بنیاسرائیل همانگونه که موسی گفته بود، از مصریان آلات نقره و طلا و لباس خواستند.
|
||
\v 36 و خداوند نظر لطف مصریان را نسبت به قوم برانگیخته بود به گونهای که هر چه خواستند، بدیشان دادند. پس، بنیاسرائیل مصریان را غارت کردند.
|
||
\v 37 بنیاسرائیل از رَمِسیس به سُکّوت سفر کردند. شمار آنان، بدون احتساب زنان و کودکان، ششصد هزار مردِ پیاده بود.
|
||
\v 38 گروه مختلط بسیاری نیز همراه آنان رفتند، همچنین چارپایان فراوان، اعم از گله و رمه.
|
||
\v 39 آنان با خمیری که از مصر با خود برداشته بودند گِردهنانهای بیخمیرمایه پختند. خمیر ایشان بدون خمیرمایه بود، زیرا از مصر رانده شده بودند. آنها نمیتوانستند درنگ کنند یا برای خود توشۀ راه تدارک بینند.
|
||
\v 40 مدتی که قوم اسرائیل در مصر زیستند چهارصد و سی سال بود.
|
||
\v 41 در پایان این چهارصد و سی سال، درست در آخرین روز آن، لشکریان خداوند جملگی از مصر بیرون رفتند.
|
||
\v 42 این است شبی که باید برای خداوند نگاه داشت، زیرا ایشان را از زمین مصر بیرون آورد. آری، این همان شب است که بنیاسرائیل باید نسل اندر نسل برای خداوند نگاه دارند.
|
||
\v 43 خداوند به موسی و هارون گفت: «این است قانون پِسَخ: هیچ بیگانهای از آن نخورد.
|
||
\v 44 غلام زرخرید میتواند پس از آن که او را ختنه کردی از آن بخورد،
|
||
\v 45 ولی میهمان یا کارگر مزدبگیر نباید بخورد.
|
||
\v 46 باید تنها داخلِ یک خانه خورده شود؛ چیزی از گوشت آن را از خانه بیرون نبرید و هیچیک از استخوانهای آن را مشکنید.
|
||
\v 47 جماعت اسرائیل همگی باید این را به جا آورند.
|
||
\v 48 اگر غریبی در میان شما ساکن است که میخواهد پِسَخِ خداوند را به جا آورد، همۀ ذکورانش باید نخست ختنه شوند؛ آنگاه میتواند مانند افراد بومی در آن شرکت کند. هیچ ذکور ختنه نشدهای نباید از آن بخورد.
|
||
\v 49 همه را یک قانون خواهد بود، خواه بومیان، خواه غریبانی که در میان شما به سر میبرند.»
|
||
\v 50 پس بنیاسرائیل جملگی هرآنچه را که خداوند به موسی و هارون فرمان داده بود، به جا آوردند.
|
||
\v 51 و در همان روز خداوند بنیاسرائیل را لشکر به لشکر از سرزمین مصر بیرون آورد.
|
||
|
||
\s5
|
||
\c 13
|
||
\p
|
||
\v 1 خداوند به موسی گفت:
|
||
\v 2 «هر نخستزادهای را وقف من کن. نخستین ثمرۀ هر رَحِمی در اسرائیل، خواه انسان و خواه چارپا، از آنِ من است.»
|
||
\v 3 آنگاه موسی به مردم گفت: «یاد این روز را گرامی بدارید، روزی که از مصر، از خانۀ بندگی بیرون آمدید. زیرا خداوند با دست توانا شما را از مصر به در آورد. هیچ چیز را با خمیرمایه مخورید.
|
||
\v 4 امروز، در این ماه اَبیب، بیرون میروید.
|
||
\v 5 آنگاه که خداوند تو را به سرزمین کنعانیان، حیتّیان، اَموریان، حِویان و یِبوسیان بَرَد - سرزمینی که به پدرانتان سوگند یاد کرد که آن را به تو خواهد بخشید، سرزمینی که شیر و شهد در آن جاری است - آنگاه باید در این ماه این عبادت را به جا آوری:
|
||
\v 6 هفت روز نانِ بیخمیرمایه بخور و روز هفتم عیدی برای خداوند خواهد بود.
|
||
\v 7 در آن هفت روز، نانِ بیخمیرمایه بخور؛ نزد تو و نیز در سرتاسر حدود تو، اثری از خمیرمایه یافت نشود.
|
||
\v 8 در آن روز به پسرت بگو: ”این بهخاطر کاری است که خداوند، آنگاه که از مصر بیرون آمدم، برای من انجام داد.“
|
||
\v 9 این همچون نشان بر دست تو و یادگار بر پیشانیتو خواهد بود تا به یاد آری که شریعت خداوند باید بر لبانت باشد. زیرا خداوند با دست توانای خویش تو را از مصر بیرون آورد.
|
||
\v 10 این فریضه را باید همهساله در موعد مقرر به جا آوری.
|
||
\v 11 «آنگاه که خداوند طبق سوگندی که برای تو و اجدادت یاد کرد، تو را به سرزمین کنعانیان ببرد و آن را به تو ببخشد،
|
||
\v 12 باید نخستین ثمرۀ هر رَحمی را تقدیم خداوند کنی. از چارپایان تو نیز همۀ نخستزادههای نَرینه از آنِ خداوند است.
|
||
\v 13 نخستزادۀ الاغ را با برهای فدیه بده، ولی اگر فدیه نمیدهی، گردنش را بشکن. هر نخستزادۀ آدم را از میان پسران خود فدیه بده.
|
||
\v 14 در آینده اگر پسرت از تو بپرسد: ”معنی این کارها چیست؟“ بگو: ”خداوند با دستی توانا، ما را از مصر، از خانۀ بندگی بیرون آورد.
|
||
\v 15 هنگامی که فرعون سرسختانه از رها کردن ما اِبا کرد، خداوند همۀ نخستزادگان مصر را، از انسان و چارپا، کشت. به همین خاطر است که نخستین ثمرۀ هر رَحِمی را برای خداوند قربانی میکنم و همۀ نخستزادگان پسر خود را فدیه میدهم.“
|
||
\v 16 و این همچون نشانی بر دست و علامتی بر پیشانی تو خواهد بود از این که خداوند با دست توانای خویش ما را از مصر به در آورد.»
|
||
\v 17 چون فرعون قوم را رها کرد، خدا آنان را از راهی که از سرزمین فلسطینیان میگذشت هدایت نکرد، هرچند آن راه نزدیکتر بود. زیرا خدا گفت: «اگر ناگزیر از جنگ شوند، بسا که پشیمان شده به مصر بازگردند.»
|
||
\v 18 از همین رو، خدا قوم را دُور گردانیده از راه صحرا به سوی دریای سرخ برد. قوم اسرائیل، مسلح برای جنگ، از مصر بیرون رفتند.
|
||
\v 19 موسی استخوانهای یوسف را به همراه برد، زیرا یوسف پسران اسرائیل را سوگند داده بود که: «خدا بیگمان به یاری شما خواهد آمد؛ پس در آن هنگام استخوانهای مرا نیز با خود از اینجا ببرید.»
|
||
\v 20 آنان از سُکّوت عزیمت کرده، در ایتام واقع در حاشیۀ صحرا اردو زدند.
|
||
\v 21 خداوند روزهنگام در ستونی از ابر پیش روی ایشان حرکت میکرد تا راه را بدیشان نشان دهد، و شبهنگام در ستونی از آتش تا ایشان را روشنایی بخشد. اینگونه میتوانستند روز و شب در سفر باشند.
|
||
\v 22 ستون ابر در روز و ستون آتش در شب از برابر قوم دور نمیشد.
|
||
|
||
\s5
|
||
\c 14
|
||
\p
|
||
\v 1 آنگاه خداوند به موسی گفت:
|
||
\v 2 «به بنیاسرائیل بگو برگردند و در نزدیکی فیهاحیروت، بین مِجدُل و دریا، اردو بزنند. باید در کنار دریا، مقابل بَعَلصِفون اردو بزنند.
|
||
\v 3 فرعون با خود خواهد گفت: ”بنیاسرائیل سرگردان به هر سو میروند، و بیابان محصورشان کرده است.“
|
||
\v 4 من دل فرعون را سخت خواهم کرد، و او ایشان را تعقیب خواهد نمود. و من در فرعون و تمامی سپاهش جلال خواهم یافت. آنگاه مصریان خواهند دانست که من خداوند هستم.» پس بنیاسرائیل چنین کردند.
|
||
\v 5 چون به فرعون پادشاه مصر خبر دادند که قوم گریختهاند، او و خادمانش دربارۀ بنیاسرائیل تغییر عقیده دادند و گفتند: «این چه کار است که کردیم که بنیاسرائیل را از بندگی خود رها ساختیم!»
|
||
\v 6 پس فرمان داد ارابهاش را آماده کنند، و با سپاه خود به راه افتاد.
|
||
\v 7 او ششصد ارابۀ برگزیده برگرفت همراه با تمام دیگر ارابههای مصر و افسرانی که بر آنها بودند.
|
||
\v 8 وخداوند دل فرعون پادشاه مصر را سخت کرد تا بنیاسرائیل را که بیباکانه بیرون میرفتند، تعقیب کند.
|
||
\v 9 مصریان با تمامی اسبان، ارابهها، سواران
|
||
\v 10 همچنانکه فرعون نزدیکتر میشد، بنیاسرائیل چشمان خود را بالا کرده، مصریان را دیدند که از پی ایشان میآیند. پس هراسان به درگاه خداوند فریاد برآوردند
|
||
\v 11 و خطاب به موسی گفتند: «آیا در مصر قبر نبود که ما را به بیابان آوردی تا در اینجا بمیریم؟ این چیست که به ما کردی و ما را از مصر بیرون آوردی؟
|
||
\v 12 آیا در مصر به تو نگفتیم: ”ما را به حال خود واگذار تا مصریان را بندگی کنیم“؟ ما را بهتر آن بود که مصریان را بندگی کنیم تا اینکه در بیابان بمیریم!»
|
||
\v 13 موسی در جواب قوم گفت: «مترسید. بایستید و نجات خداوند را ببینید، نجاتی را که امروز برایتان به عمل میآورد. زیرا مصریانی را که امروز میبینید، دیگر هرگز نخواهید دید.
|
||
\v 14 خداوند برای شما خواهد جنگید؛ شما فقط آرام باشید.»
|
||
\v 15 آنگاه خداوند به موسی گفت: «چرا نزد من فریاد برمیآوری؟ بنیاسرائیل را بگو پیش روند.
|
||
\v 16 تو عصای خود را بلند کن و دست خود را بر فراز دریا دراز کرده، آن را بشکاف تا بنیاسرائیل به میان آب بر زمین خشک داخل شوند.
|
||
\v 17 و من دل مصریان را سخت خواهم کرد تا از پی ایشان داخل شوند. و در فرعون و تمامی سپاهش و ارابهها و سوارانش، جلال خواهم یافت.
|
||
\v 18 و چون در فرعون و ارابهها و سوارانش جلال یابم، مصریان خواهند دانست که من خداوند هستم.»
|
||
\v 19 آنگاه فرشتۀ خدا که پیشاپیش سپاه اسرائیل میرفت، نقل مکان کرد و به پشت سر ایشان رفت. ستون ابر نیز از پیش روی قوم نقل مکان کرد و پشت سر آنان ایستاد
|
||
\v 20 و بین اردوی مصر و اردوی اسرائیل قرار گرفت. ابر بود و تاریکی. و ابر شب را روشن میکرد بیآنکه در تمامی شب یکی از آنها به دیگری نزدیک آید.
|
||
\v 21 آنگاه موسی دست خود را بر فراز دریا دراز کرد، و خداوند تمام آن شب دریا را به واسطۀ باد شرقیِ نیرومندی به عقب راند، و دریا را خشک ساخت. آبها شکافته شد
|
||
\v 22 و بنیاسرائیل به میان دریا بر زمین خشک داخل شدند، در حالی که دیواری از آب در جانب راست و چپ آنها برافراشته بود.
|
||
\v 23 مصریان با همۀ اسبان و ارابهها و سوارانِ فرعون از پی ایشان تاخته، به میان دریا درآمدند.
|
||
\v 24 و اما در آخرین پاس شب، خداوند از ستون آتش و ابر بر اردوی مصر نظر افکند و آن را آشفته کرد.
|
||
\v 25 او چرخ ارابههای مصریان را از مسیر خارج میکرد به گونهای که به دشواری میراندند. پس مصریان گفتند: «بیایید از بنیاسرائیل بگریزیم، زیرا خداوند برای ایشان با مصر میجنگد.»
|
||
\v 26 آنگاه خداوند به موسی گفت: «دست خود را بر فراز دریا دراز کن تا آبها بر سر مصریان و ارابهها و سوارانشان برگردد.»
|
||
\v 27 پس موسی دست خود را بر فراز دریا دراز کرد و دریا، هنگام طلوع روز، به وضع نخست خود برگشت. و چون مصریان به درون آن گریختند، خداوند ایشان را به دل دریا افکند.
|
||
\v 28 آب دریا به جای نخست خود برگشت و ارابهها و سواران، یعنی تمامی سپاه فرعون را که از پی بنیاسرائیل به میان دریا درآمده بودند، پوشانید. حتی یکی از ایشان نیز جان به در نبرد.
|
||
\v 29 اما بنیاسرائیل در میان دریا بر خشکی راه پیمودند، در حالی که دیواری از آب در جانب راست و چپ آنها برافراشته بود.
|
||
\v 30 آن روز خداوند اسرائیل را از دست مصریان نجات بخشید و اسرائیل اجساد مصریان را دیدند که بر کنار دریا مرده افتاده بودند.
|
||
\v 31 اسرائیل چون کار عظیم خداوند را بر ضد مصریان دیدند، از خداوند ترسیدند و به او و به خدمتگزارش موسی ایمان آوردند.
|
||
|
||
\s5
|
||
\c 15
|
||
\p
|
||
\v 1 آنگاه موسی و قوم بنیاسرائیل این سرود را برای خداوند سراییدند:
|
||
\v # زیرا شکوهمندانه پیروز شده است؛
|
||
\v 2 خداوند قوّت و سرود من است؛
|
||
\v 3 خداوند جنگاور است؛
|
||
\v 4 «ارابهها و سپاه فرعون را،
|
||
\v 5 آبهای ژرف آنان را در بر گرفت؛
|
||
\v 6 دست راست تو، ای خداوند،
|
||
\v 7 در عظمتِ جلالت،
|
||
\v 8 بادِ بینی تو آبها را بر هم انباشت؛
|
||
\v 9 دشمن گفت:
|
||
\v 10 اما تو با دَم خود دمیدی،
|
||
\v 11 «کیست چون تو، ای خداوند،
|
||
\v 12 دست راست خود را دراز کردی؛
|
||
\v 13 «قومی را که رهانیدی،
|
||
\v 14 قومها شنیدند و لرزه بر اندامشان افتاد؛
|
||
\v 15 رهبران اَدوم وحشت کردند؛
|
||
\v 16 ترس و وحشت ایشان را فرو گرفت؛
|
||
\v 17 ایشان را داخل ساخته، بر کوه میراث خود غَرْس خواهی نمود،
|
||
\v 18 خداوند پادشاهی خواهد کرد، تا ابدالآباد.»
|
||
\v 19 اسبها و ارابهها و سوارانِ
|
||
\v 20 آنگاه مریمِ نبیّه، خواهر هارون، دف به دست گرفت و همۀ زنان دف در دست و رقصکنان از پی او بیرون آمدند.
|
||
\v 21 مریم به ایشان چنین سرایید:
|
||
\v 22 سپس موسی اسرائیلیها را از دریای سرخ کوچانید و ایشان به صحرای شور رفتند. آنها سه روز در صحرا سفر کردند بیآنکه آب پیدا کنند.
|
||
\v 23 آنگاه به مارَه رسیدند، ولی نتوانستند از آب آنجا بنوشند زیرا تلخ بود؛ به همین جهت آن مکان را مارَه
|
||
\v 24 پس قوم شِکوِهکنان به موسی گفتند: «چه بنوشیم؟»
|
||
\v 25 موسی نزد خداوند فریاد برآورد، و خداوند چوبی
|
||
\v # یهوه
|
||
\v 26 فرمود: «اگر بهدقّت به صدای خداوند خدایتان گوش فرا دهید و آنچه را در نظر او درست است به جا آورید، اگر به فرامین او توجه کنید و تمام فرایض او را به جا آورید، من نیز هیچیک از بیماریهایی را که مصریان را بدان دچار کردم بر شما نازل نخواهم کرد، زیرا من یهوه شفادهندۀ شما هستم.»
|
||
\v 27 آنگاه ایشان به ایلیم آمدند که در آنجا دوازده چشمه و هفتاد نخل بود، و آنجا کنار آب اردو زدند.
|
||
|
||
\s5
|
||
\c 16
|
||
\p
|
||
\v 1 جماعت بنیاسرائیل جملگی از ایلیم عزیمت کردند و در روز پانزدهم از ماه دوّمِ پس از خروجشان از مصر، به صحرای سین رسیدند که میان ایلیم و سینا واقع است.
|
||
\v 2 در آن صحرا، جماعتِ بنیاسرائیل جملگی بر ضد موسی و هارون زبان به شکایت گشودند.
|
||
\v 3 بنیاسرائیل بدیشان گفتند: «کاش در همان سرزمینِ مصر به دست خداوند مرده بودیم! آنجا گِرد دیگهای گوشت مینشستیم و نانِ سیر میخوردیم؛ ولی ما را به این بیابان آوردهاید تا همگیِ این جماعت را از گرسنگی بکشید.»
|
||
\v 4 آنگاه خداوند به موسی گفت: «همانا من از آسمان برای شما نان میبارانم، و قوم هر روز بروند و به اندازۀ نیاز همان روز، نان گرد آورند. بدینسان ایشان را خواهم آزمود که آیا مطابق شریعت من رفتار میکنند یا نه.
|
||
\v 5 در روز ششم، وقتی آنچه را که میآورند، آماده کنند، باید دو برابر مقداری باشد که روزهای دیگر گرد میآورند.»
|
||
\v 6 پس موسی و هارون به همۀ بنیاسرائیل گفتند: «شامگاهان خواهید دانست که این خداوند بود که شما را از سرزمین مصر بیرون آورد،
|
||
\v 7 و بامدادان جلال خداوند را خواهید دید، چونکه او شکایت شما را از خداوند شنیده است. زیرا ما چیستیم که از ما شکایت کنید؟»
|
||
\v 8 و موسی گفت: «چون خداوند شامگاهان به شما گوشت دهد تا بخورید و بامدادان نان دهد تا سیر شوید، این را خواهید دانست. زیرا خداوند شکایتی را که از او کردهاید شنیده است. ما چیستیم؟ شما نه از ما، بلکه از خداوند شکایت کردهاید.»
|
||
\v 9 سپس موسی به هارون گفت: «به تمامی جماعت بنیاسرائیل بگو: ”به حضور خداوند نزدیک آیید زیرا شکایت شما را شنیده است.“»
|
||
\v 10 پس در همان حال که هارون با تمامی جماعت بنیاسرائیل سخن میگفت، ایشان به سوی صحرا مینگریستند که هان، جلال خداوند در ابر ظاهر شد!
|
||
\v 11 خداوند به موسی گفت:
|
||
\v 12 «شکایت بنیاسرائیل را شنیدهام. بدیشان بگو: ”هنگام عصر گوشت خواهید خورد و بامدادان از نان سیر خواهید شد تا بدانید که من یهوه خدای شما هستم.“»
|
||
\v 13 شامگاهان، بِلدرچینها برآمدند و اردوگاه را پوشانیدند؛ و بامدادان لایهای از شبنم، گرداگرد اردوگاه نشست.
|
||
\v 14 و چون شبنم برخاست، اینک بر روی صحرا پولَکهای ریز شبیه ژالۀ یخزده بر زمین پدیدار شد.
|
||
\v 15 بنیاسرائیل با دیدن آن به یکدیگر گفتند: «این چیست؟»
|
||
\v 16 فرمان خداوند این است: ”هر یک از شما به اندازۀ خوراکش از آن برگیرد. برای هر نفر که در خیمۀ شماست، به اندازۀ یک عومِر،
|
||
\v 17 پس بنیاسرائیل چنین کردند؛ برخی زیاد برگرفتند، برخی کم.
|
||
\v 18 و آن را به معیار عومِر اندازه گرفتند. آن که زیاد برگرفته بود اضافه نداشت و آن که کم برگرفته بود، کم نداشت. هر کس به اندازۀ خوراکش برگرفته بود.
|
||
\v 19 آنگاه موسی بدیشان گفت: «هیچکس نباید چیزی از آن را تا صبح باقی نگاه دارد.»
|
||
\v 20 اما به موسی گوش ندادند و برخی قسمتی از آن را تا صبح باقی نگاه داشتند. ولی آنچه نگاه داشته بودند، کرم گذاشت و متعفن شد. پس موسی بر ایشان خشم گرفت.
|
||
\v 21 باری، هر روز صبح هر کس به اندازۀ خوراکش از آن برمیگرفت، و با گرم شدن آفتاب آب میشد.
|
||
\v 22 قوم در روز ششم دو چندان، یعنی برای هر نفر دو عومِر، برگرفتند. و رهبران جماعت جملگی آمده، موسی را از این امر آگاه ساختند.
|
||
\v 23 او بدیشان گفت: «فرمان خداوند این است: ”فردا روز فراغت است، شَبّاتِ مقدسِ خداوند. پس آنچه باید پخت بپزید، و آنچه باید جوشاند بجوشانید، و آنچه باقی مانَد ذخیره کرده، تا صبح نگاه دارید.“»
|
||
\v 24 پس مطابق دستور موسی آن را تا صبح ذخیره کردند، که نه گندید و نه کرم گذاشت.
|
||
\v 25 آنگاه موسی گفت: «امروز از این بخورید، زیرا که امروز، شَبّاتی برای خداوند است. امروز از این چیزی در صحرا نخواهید یافت.
|
||
\v 26 شش روز آن را برگیرید، ولی در روز هفتم که شَبّات است، از آن هیچ نخواهد بود.»
|
||
\v 27 با این حال، برخی از مردم در روز هفتم بیرون رفتند تا از آن برگیرند، اما چیزی نیافتند.
|
||
\v 28 آنگاه خداوند به موسی گفت: «تا به کی از اجرای فرمانها و شرایع من سرپیچی میکنید؟
|
||
\v 29 ببینید که خداوند شَبّات را به شما بخشیده است؛ از همین رو است که در روز ششم به اندازۀ دو روز به شما نان میدهد. پس در روز هفتم، هر کس هر جایی هست، همان جا بماند؛ کسی نباید از مکانش بیرون برود.»
|
||
\v 30 پس قوم در روز هفتم فراغت یافتند.
|
||
\v 31 خاندان اسرائیل آن نان را مَنّا
|
||
\v 32 موسی بعدها گفت: «فرمان خداوند این است: ”یک عومِر از مَنّا را برگیرید تا طی نسلهای شما نگاه داشته شود، تا آن نان را ببینند که در صحرا به شما برای خوراک دادم، آنگاه که شما را از سرزمین مصر بیرون آوردم.“»
|
||
\v 33 پس موسی به هارون گفت: «ظرفی برگیر و آن را از یک عومِر مَنّا پر کن و آن را در حضور خداوند بگذار تا در نسلهای شما نگاه داشته شود.»
|
||
\v 34 هارون مطابق آنچه خداوند به موسی فرمان داده بود، مَنّا را مقابل صندوق
|
||
\v 35 بنیاسرائیل چهل سال مَنّا میخوردند، تا به سرزمینی آباد رسیدند. باری، تا رسیدن به مرزهای کنعان، خوراکشان مَنّا بود.
|
||
\v 36 (عومِر معادل یکدهمِ ایفَه
|
||
|
||
\s5
|
||
\c 17
|
||
\p
|
||
\v 1 جماعت بنیاسرائیل جملگی از صحرای سین عزیمت کردند و به فرمان خداوند طی منازل مختلف به سفر خود ادامه دادند. آنان در رِفیدیم اردو زدند، ولی در آنجا آب نبود تا قوم بنوشند.
|
||
\v 2 پس قوم با موسی مجادله کرده، گفتند: «به ما آب بدهید تا بنوشیم.» موسی در پاسخ گفت: «چرا با من مجادله میکنید؟ چرا خداوند را میآزمایید؟»
|
||
\v 3 اما قوم در آنجا تشنۀ آب بودند، و بر موسی شکایت کرده، گفتند: «چرا ما را از مصر بیرون آوردی تا ما و فرزندان و دامهایمان را از تشنگی بکشی؟»
|
||
\v 4 آنگاه موسی نزد خداوند فریاد برآورد و گفت: «با این قوم چه کنم؟ نزدیک است سنگسارم کنند.»
|
||
\v 5 خداوند به موسی گفت: «پیشاپیش قوم گام بردار و برخی از مشایخ اسرائیل را نیز همراه خود برگیر و عصایی را که با آن رود نیل را زدی به دست گرفته، روانه شو.
|
||
\v 6 همانا من در آنجا پیش روی تو بر صخرهای که در حوریب است، میایستم. صخره را بزن، که از آن آب بیرون خواهد آمد تا قوم بنوشند.» پس موسی در برابر دیدگان مشایخ اسرائیل چنین کرد.
|
||
\v 7 او آن مکان را مَسَّه
|
||
\v 8 سپس عَمالیق آمدند و در رِفیدیم با اسرائیل جنگ کردند.
|
||
\v 9 موسی به یوشَع گفت: «مردانی برای ما برگزین و به مصاف عَمالیق بیرون رو. فردا من با عصای خدا به دستم بر بالای تپه خواهم ایستاد.»
|
||
\v 10 پس یوشَع طبق دستور موسی به جنگ عَمالیق رفت، و در این ضمن موسی، هارون و حور به بالای تپه برآمدند.
|
||
\v 11 هرگاه موسی دستانش را برمیافراشت اسرائیل پیروز میشدند، و هرگاه دستانش را پایین میآورد، عَمالیق چیره میشدند.
|
||
\v 12 اما دستان موسی خسته شد؛ پس سنگی برگرفته زیر موسی نهادند و او بر آن بنشست. هارون و حور نیز یکی از این سو و دیگری از آن سو دستانش را نگاه داشتند. بدینسان دستان موسی تا غروب آفتاب استوار ماند
|
||
\v 13 و یوشَع به دَمِ شمشیر بر لشکر عَمالیق چیره شد.
|
||
\v 14 آنگاه خداوند به موسی گفت: «این را به یادگار در کتاب بنویس و آن را به گوش یوشَع بخوان، زیرا من یاد عَمالیق را بهکل از زیر آسمان محو خواهم کرد.»
|
||
\v 15 سپس موسی مذبحی ساخت و آن را خداوند بیرق من است، نامید
|
||
\v 16 و گفت: «زیرا دستی بر ضد تخت
|
||
|
||
\s5
|
||
\c 18
|
||
\p
|
||
\v 1 و اما یِترون، کاهن مِدیان، که پدرزن موسی بود، هرآنچه را که خدا برای موسی و قومش اسرائیل کرده بود شنید، این را که چگونه خداوند اسرائیل را از مصر بیرون آورده است.
|
||
\v 2 پس از آنکه موسی زن خود صِفّورَه را روانه ساخت، پدرزنش یِترون او را منزل داد
|
||
\v 3 و نیز دو پسر او را. نام یکی جِرشوم بود،
|
||
\v 4 و نام دیگری اِلعازار،
|
||
\v 5 باری، یِترون پدرزن موسی همراه با پسران و زن موسی به صحرا آمد، جایی که موسی نزد کوه خدا خیمه زده بود.
|
||
\v 6 یِترون برای موسی پیغام فرستاده بود که: «من، یِترون، پدرزنت همراه زنت و دو پسرش نزد تو میآییم.»
|
||
\v 7 پس موسی به دیدار پدرزنش بیرون رفت و او را تعظیم کرده، بوسید. آنها از سلامتی یکدیگر پرسیدند و به خیمه درآمدند.
|
||
\v 8 موسی پدرزن خویش را از هرآنچه خداوند بهخاطر اسرائیل با فرعون و مصریان کرده بود آگاه ساخت، و نیز از همۀ سختیهایی که در راه بر ایشان گذشته بود و چگونه خداوند ایشان را رهانیده بود.
|
||
\v 9 یِترون به سبب همۀ احسانی که خداوند در حق اسرائیل کرده و ایشان را از دست مصریان رهانیده بود، شادمان گردید.
|
||
\v 10 وی گفت: «متبارک باد خداوند که شما را از دست مصریان و فرعون رهایی داده و قوم را از چنگ مصریان رهانیده است.
|
||
\v 11 حال میدانم که یهوه از همۀ خدایان بزرگتر است، زیرا با آنان که متکبرانه با اسرائیل رفتار نمودند، چنین کرده است.»
|
||
\v 12 آنگاه یِترون، پدرزن موسی، قربانی تمامسوز و قربانیهای دیگر تقدیمِ خدا کرد، و هارون و همۀ مشایخ اسرائیل آمدند تا در حضور خدا با پدرزن موسی نان بخورند.
|
||
\v 13 روز بعد، موسی برای داوری قوم بنشست و مردم صبح تا شب، گرد او ایستاده بودند.
|
||
\v 14 چون پدرزن موسی آنچه را موسی با قوم میکرد دید، گفت: «این چه کاری است که تو با قوم میکنی؟ چرا تو تنها مینشینی و مردم همه از صبح تا شب گرد تو میایستند؟»
|
||
\v 15 موسی در جواب پدرزنش گفت: «قوم نزد من میآیند تا از خدا مسألت نمایند.
|
||
\v 16 هرگاه مشاجرهای درگیرد، نزد من میآیند و من میان طرفین حکم میکنم و فرایض و شرایع خدا را به ایشان میآموزم.»
|
||
\v 17 پدرزن موسی به وی گفت: «آنچه تو میکنی، نیکو نیست.
|
||
\v 18 بهیقین تو و این قوم که با تواَند از پا خواهید افتاد. این کار برای تو بسیار سنگین است؛ به تنهایی آن را نمیتوانی کرد.
|
||
\v 19 حال به سخن من گوش فرا ده تا تو را پند دهم، و خدا با تو باشد. تو در پیشگاه خدا نمایندۀ قوم باش و مسائل ایشان را نزد او ببر.
|
||
\v 20 فرایض و شرایع را بدیشان بیاموز و راهی را که باید بروند و کاری را که باید بکنند بدیشان بنما.
|
||
\v 21 اما از میان همۀ قوم، مردانی قابل که خداترس، امین و متنفر از سود نامشروع باشند، جُسته بر ایشان برگمار تا رؤسای هزارهها و رؤسای صدها و رؤسای پنجاهها و رؤسای دهها باشند.
|
||
\v 22 آنان در همۀ اوقات بر قوم داوری کنند؛ مسائل مهم را نزد تو آورند اما مسائل جزئی را خود داوری کنند. بدینسان بار تو سبکتر خواهد شد، زیرا آنان با تو آن را حمل خواهند کرد.
|
||
\v 23 اگر چنین کنی، و اگر خدا تو را چنین امر فرماید، آنگاه یارای استقامت خواهی داشت و این مردم نیز همگی در صلح و صفا به خانههای خود خواهند رفت.»
|
||
\v 24 موسی سخن پدرزن خود را پذیرفت و هرآنچه او گفته بود به عمل آورد.
|
||
\v 25 او از میان تمامی اسرائیل مردانی قابل برگزید و ایشان را سران قوم ساخت تا رؤسای هزارهها و رؤسای صدها و رؤسای پنجاهها و رؤسای دهها باشند.
|
||
\v 26 آنان در همۀ اوقات به داوری بر مردم مشغول بودند؛ مسائل دشوار را نزد موسی میآوردند، ولی مسائل جزئی را خود داوری میکردند.
|
||
\v 27 آنگاه موسی پدرزن خود یِترون را مرخص کرد، و او به سرزمین خود بازگشت.
|
||
|
||
\s5
|
||
\c 19
|
||
\p
|
||
\v 1 بنیاسرائیل در ماه سوّمِ خروجشان از سرزمین مصر، در نخستین روزِ ماه
|
||
\v 2 آنان پس از عزیمت از رِفیدیم، وارد صحرای سینا شدند، و در آنجا، اسرائیل مقابل کوه اردو زد.
|
||
\v 3 آنگاه موسی نزد خدا بالا رفت. خداوند از کوه موسی را ندا داد و فرمود: «این را به خاندان یعقوب بگو و به بنیاسرائیل اعلام کن:
|
||
\v 4 شما خود دیدید که بر مصریان چه کردم و چگونه شما را بر بالهای عقابها حمل کرده، نزد خود آوردم.
|
||
\v 5 حال اگر واقعاً صدای مرا بشنوید و عهد مرا نگاه دارید، از میان جمیع قومها، مِلک خاص من خواهید بود، زیرا تمامی زمین از آنِ من است.
|
||
\v 6 شما برای من مملکتی از کاهنان، و امتی مقدس خواهید بود. این است آنچه باید به بنیاسرائیل بگویی.»
|
||
\v 7 پس موسی آمده، مشایخ قوم را فرا خواند، و همۀ این سخنان را که خداوند به او فرموده بود، با ایشان در میان گذاشت.
|
||
\v 8 همۀ قوم یکصدا پاسخ دادند: «هرآنچه خداوند فرموده است، خواهیم کرد.» پس موسی پاسخ قوم را به خداوند بازگفت.
|
||
\v 9 خداوند به موسی گفت: «اینک من در ابری غلیظ نزد تو میآیم تا قوم بشنوند که من با تو سخن میگویم، و همواره به تو اعتماد داشته باشند.»
|
||
\v 10 خداوند به موسی فرمود: «نزد قوم برو و ایشان را امروز و فردا تقدیس کن. به آنها بگو جامههای خود را بشویند
|
||
\v 11 و روز سوّم آماده باشند، زیرا در روز سوّم خداوند در برابر دیدگان همۀ قوم بر کوه سینا نزول خواهد کرد.
|
||
\v 12 حدودی گرداگرد کوه برای قوم قرار بده و به ایشان بگو: ”مبادا از کوه بالا روید یا حتی دامنۀ کوه را لمس کنید! هر که کوه را لمس کند، هرآینه کشته شود.
|
||
\v 13 او باید سنگسار گردد یا به تیر کشته شود؛ دست کسی نباید به او بخورد. خواه انسان و خواه چارپا، هر چه باشد، نباید زنده بماند.“ تنها زمانی که کَرِنا نواخته شود، میتوان از کوه بالا رفت.»
|
||
\v 14 پس از آنکه موسی از کوه نزد قوم به زیر آمد، مردم را تقدیس کرد، و آنها جامههای خود را شستند.
|
||
\v 15 آنگاه به قوم گفت: «خود را برای روز سوّم آماده کنید. با زنان نزدیکی مکنید.»
|
||
\v 16 صبح روز سوّم رعد و برق درگرفت و ابری غلیظ بر کوه پدیدار گشت و آواز بس بلندِ کَرِنا به گوش رسید، چندان که قومی که در اردوگاه بودند، همه بر خود لرزیدند!
|
||
\v 17 آنگاه موسی قوم را برای ملاقات با خدا از اردوگاه بیرون برد، و آنها در پای کوه آماده ایستادند.
|
||
\v 18 کوه سینا را دود فرا گرفته بود، زیرا خداوند در آتش بر آن نازل شده بود. دودِ آن همچون دود کوره بالا میرفت، و تمامی کوه بهشدّت میلرزید.
|
||
\v 19 چون آواز کَرِنا بس بلندتر و بلندتر میشد، موسی سخن میگفت و خدا به صدا او را پاسخ میداد.
|
||
\v 20 خداوند بر فراز کوه سینا فرود آمد و موسی را به بالای کوه فرا خواند. پس موسی بالا رفت
|
||
\v 21 و خداوند به او گفت: «پایین برو و به قوم هشدار بده، مبادا برای دیدن خداوند نزدیک آمده از حد تجاوز نمایند و بسیاری از ایشان هلاک شوند.
|
||
\v 22 حتی کاهنان که به خداوند نزدیک میشوند باید خود را تقدیس کنند، مبادا بهناگاه بر ایشان هجوم آورد.»
|
||
\v 23 موسی به خداوند گفت: «قوم نمیتوانند از کوه سینا بالا بیایند، زیرا تو خود به ما هشدار داده، گفتی: ”حدودی گرداگرد کوه قرار دهید و آن را مقدس شمارید.“»
|
||
\v 24 خداوند پاسخ داد: «پایین برو و هارون را با خود بالا بیاور. اما قوم و کاهنان نباید از حد تجاوز کنند تا نزد خداوند برآیند، مبادا بر ایشان هجوم آورد.»
|
||
\v 25 پس موسی نزد قوم پایین رفت و این را بدیشان بازگفت.
|
||
|
||
\s5
|
||
\c 20
|
||
\p
|
||
\v 1 آنگاه خدا همۀ این سخنان را فرمود:
|
||
\v 2 «مَنَم یهوه خدای تو، که تو را از سرزمین مصر، از خانۀ بندگی، بیرون آوردم.
|
||
\v 3 «تو را خدایانِ غیر جز من مباشد.
|
||
\v 4 «هیچ تمثالِ تراشیدهای برای خود مساز، خواه به شکل هرآنچه بالا در آسمان باشد و یا پایین بر زمین و یا در آبهای زیر زمین.
|
||
\v 5 در برابر آنها سَجده مکن و آنها را عبادت منما؛ زیرا من، یهوه خدای تو، خدایی غیورم که جزای تقصیرات پدران را به فرزندان و پشت سوّم و چهارمِ آنان که مرا نفرت کنند میرسانم.
|
||
\v 6 اما کسانی را که مرا دوست بدارند و فرمانهایم را حفظ کنند، تا هزار پشت محبت میکنم.
|
||
\v 7 «نام یهوه خدایت را به ناشایستگی مبر، زیرا خداوند کسی را که نام او را به ناشایستگی بَرَد بیسزا نخواهد گذاشت.
|
||
\v 8 «روز شَبّات را به یاد داشته باش و آن را مقدس شمار.
|
||
\v 9 شش روز کار کن و همۀ کارهایت را انجام بده،
|
||
\v 10 اما روز هفتم، شَبّاتِ یهوه خدای توست. در آن هیچ کار مکن، نه تو، نه پسر یا دخترت، نه غلام یا کنیزت، نه چارپایانت، و نه غریبی که درون دروازههای توست.
|
||
\v 11 زیرا خداوند در شش روز آسمان و زمین و دریا را با هرآنچه در آنهاست بساخت، اما روز هفتم فراغت یافت. از همین رو، خداوند روز شَبّات را برکت داده، آن را تقدیس فرمود.
|
||
\v 12 «پدر و مادر خود را گرامی دار تا در سرزمینی که یهوه خدایت به تو میبخشد، روزهایت دراز شود.
|
||
\v 13 «قتل مکن.
|
||
\v 14 «زنا مکن.
|
||
\v 15 «دزدی مکن.
|
||
\v 16 «بر همنوع خود شهادت دروغ مده.
|
||
\v 17 «به خانۀ همسایهات طمع مورز. به زن همسایهات، یا غلام و کنیزش، یا گاو و الاغش، یا هیچ چیز دیگر او، طمع مدار.»
|
||
\v 18 چون قوم رعد و برق را دیدند، و آواز کَرِنا را شنیدند، و کوه را که پر از دود بود مشاهده کردند، جملگی به خود لرزیدند. آنها دور ایستادند و
|
||
\v 19 به موسی گفتند: «تو خود با ما سخن بگو و ما خواهیم شنید، اما خدا با ما سخن نگوید، مبادا بمیریم.»
|
||
\v 20 موسی به قوم گفت: «مترسید. خدا آمده است تا شما را بیازماید تا ترس او را به دل داشته باشید و گناه نکنید.»
|
||
\v 21 پس قوم از دور ایستادند و موسی به تاریکیِ غلیظ که خدا در آن بود نزدیک شد.
|
||
\v 22 آنگاه خداوند به موسی گفت: «بنیاسرائیل را چنین بگو: ”شما خود دیدید که از آسمان با شما سخن گفتم.
|
||
\v 23 خدایان نقره در کنار من مسازید؛ خدایان طلا برای خود مسازید.
|
||
\v 24 مذبحی از خاک برایم بساز و بر آن قربانیهای تمامسوز و قربانیهای رفاقت
|
||
\v 25 اگر مذبحی از سنگ برایم میسازی، آن را از سنگهای تراشیده مساز، زیرا اگر افزارت را بر آن به کار بری آن را نجس میسازی.
|
||
\v 26 و بر مذبح من از پلهها بالا مرو، مبادا عریانی تو بر آن دیده شود.“
|
||
|
||
\s5
|
||
\c 21
|
||
\p
|
||
\v 1 «این است قوانینی که پیش ایشان میگذاری:
|
||
\v 2 «چون غلام عبرانی اختیار کنی، شش سال تو را خدمت کند؛ در سال هفتم، آزاد بیرون رود بیآنکه بهایی بپردازد.
|
||
\v 3 اگر تنها آمده باشد، تنها بیرون رود؛ اما اگر هنگام آمدن زن داشت، زنش نیز همراه او بیرون رود.
|
||
\v 4 اگر سرورش به او زنی بدهد و آن زن برایش پسران و دختران بزاید، زن و فرزندان او از آنِ سرورش خواهند بود و آن مرد تنها بیرون خواهد رفت.
|
||
\v 5 اما اگر آن غلام بگوید: ”من سرورم و زن و فرزندانم را دوست میدارم و نمیخواهم آزاد بیرون روم،“
|
||
\v 6 آنگاه سرورش وی را به حضور خدا بیاورد.
|
||
\v 7 «چون مردی دختر خود را به کنیزی بفروشد، آن دختر نباید مانند غلامان آزاد شود.
|
||
\v 8 اگر سرورش که او را برای خود نامزد کرده است از او راضی نباشد،
|
||
\v 9 اگر او را برای پسرش نامزد کرده باشد، باید با او همچون دختر خود عمل کند.
|
||
\v 10 اگر زن دیگری برای خود بگیرد، نباید زن نخستش را از خوراک، پوشاک و رابطۀ زناشویی محروم کند.
|
||
\v 11 اگر این سه چیز را از او دریغ بدارد، آن زن باید بیآنکه بهایی بپردازد آزاد شود.
|
||
\v 12 «هر که انسانی را بزند و او بمیرد، البته باید کشته شود.
|
||
\v 13 اما اگر قصد انجام این کار را نداشت، بلکه ترتیب خدا چنین بود، آنگاه من مکانی برای تو تعیین میکنم تا او بدان بگریزد.
|
||
\v 14 اما اگر کسی علیه دیگری نقشه بکشد تا به مکر او را به قتل رساند، او را از مذبح من دور کن تا بمیرد.
|
||
\v 15 «هر که پدر یا مادر خویش را بزند، البته باید کشته شود.
|
||
\v 16 «هر که انسانی را برباید، خواه او را فروخته باشد و خواه در دستش یافت شود، البته باید کشته شود.
|
||
\v 17 «هر که پدر یا مادر خود را ناسزا گوید، البته باید کشته شود.
|
||
\v 18 «اگر مردمان با هم نزاع کنند و یکی دیگری را با سنگ یا مشت بزند، و او نمیرد بلکه بستری شود،
|
||
\v 19 اما بعد بتواند برخیزد و به کمک عصا بیرون راه رود، در آن صورت ضارب بیتقصیر خواهد بود؛ فقط باید برای ایام بستری شدنِ او غرامت بپردازد و خرج معالجۀ او را بدهد.
|
||
\v 20 «اگر کسی غلام یا کنیز خود را با چوب بزند و او زیر دست وی بمیرد، البته باید مجازات شود.
|
||
\v 21 اما اگر یکی دو روز زنده بماند، نباید او را مجازات کرد زیرا زرخرید اوست.
|
||
\v 22 «اگر کسانی در حال نزاع، زن بارداری را بزنند بهطوری که بچۀ او پیش از موعد به دنیا بیاید، اما آسیب جدی وارد نیامده باشد، ضارب باید هر جریمهای را که شوهر آن زن مطالبه کند و قضات تعیین کنند، به وی بپردازد
|
||
\v 23 اما اگر آسیبی جدی وارد آید، جان به عوض جان تعیین کن،
|
||
\v 24 و چشم به عوض چشم، دندان به عوض دندان، دست به عوض دست، پا به عوض پا،
|
||
\v 25 سوختگی به عوض سوختگی، زخم به عوض زخم و کبودی به عوض کبودی.
|
||
\v 26 «اگر کسی به چشم غلام یا کنیز خود ضربه زند و آن چشم کور شود، باید او را به عوض چشمش آزاد کند.
|
||
\v 27 و اگر به دندان غلام یا کنیزش ضربه زند که از جای کنده شود، باید به عوض دندانش، وی را آزاد کند.
|
||
\v 28 «اگر گاوی، مرد یا زنی را شاخ زند و او بمیرد، البته باید گاو را سنگسار کرد و از گوشتش نباید خورد. اما صاحب گاو بیتقصیر خواهد بود.
|
||
\v 29 ولی اگر آن گاو، سابقۀ شاخزنی داشته باشد و از قبل صاحبش را آگاه کرده باشند، و با این حال آن را نبسته باشد، اگر مرد یا زنی را کشت باید گاو را سنگسار کرد و صاحبش را نیز کشت.
|
||
\v 30 اما اگر از صاحب گاو جریمهای خواسته شود، میتواند بهای رهایی جان خود را طبق آنچه از او خواسته شده است، بپردازد.
|
||
\v 31 در خصوص گاوی که پسر یا دختربچهای را شاخ زند نیز همین قانون را باید اجرا کرد.
|
||
\v 32 اگر آن گاو، غلام یا کنیزی را شاخ زند، صاحبش باید سی مثقال
|
||
\v 33 «اگر کسی سرپوش چاهی را برگیرد، و یا چاهی بکند و آن را نپوشاند، و گاو یا الاغی در آن بیفتد،
|
||
\v 34 صاحب چاه باید غرامت دهد؛ او باید به صاحب گاو یا الاغ مبلغ لازم را بپردازد، و حیوان مرده از آنِ خودش خواهد بود.
|
||
\v 35 «اگر گاو کسی، گاو شخصی دیگر را زخمی کند و آن گاو بمیرد، صاحبان گاوها گاو زنده را بفروشند و پول آن و نیز حیوان مرده را بهطور مساوی بین خود تقسیم کنند.
|
||
\v 36 اما اگر معلوم شود که آن گاو سابقۀ شاخزنی داشته، و صاحبش از بستن آن غفلت کرده باشد، البته باید گاوی به عوض آن گاو بپردازد، و حیوان مرده از آنِ خودش خواهد بود.
|
||
|
||
\s5
|
||
\c 22
|
||
\p
|
||
\v 1 «اگر کسی، گاو یا گوسفندی بدزدد و آن را بکشد یا بفروشد، باید در ازای آن گاو پنج گاو، و در ازای آن گوسفند چهار گوسفند بپردازد.
|
||
\v 2 «اگر دزدی در حال نَقْب زدن گرفتار آید و او را بزنند به گونهای که بمیرد، بازخواستی برای خون او نخواهد بود؛
|
||
\v 3 اما اگر این عمل پس از طلوع آفتاب واقع شود، برای خون او بازخواست خواهد بود.
|
||
\v 4 اگر حیوان دزدی، اعم از گاو یا الاغ یا گوسفند، زنده در دست دزد یافت شود، باید دو برابر باز پس دهد.
|
||
\v 5 «اگر کسی چارپایان خود را در مزرعه یا تاکستانی بچراند، یعنی چارپایان خود را رها کند تا در مزرعۀ شخصی دیگر چرا کنند، باید از بهترین قسمت مزرعه یا تاکستان خویش غرامت بپردازد.
|
||
\v 6 «اگر آتشی شعله برکشد و در خاربوتهها چنان منتشر شود که خرمن گندم یا گندم درو نشده و یا مزرعهای را بسوزاند، کسی که آن را افروخته است البته باید غرامت بپردازد.
|
||
\v 7 «اگر کسی پول یا اسباب نزد همسایۀ خود امانت گذارد تا از آن نگهداری کند، و آن امانت از خانۀ همسایه به سرقت رود، اگر دزد گرفتار شود باید دو برابر غرامت بپردازد.
|
||
\v 8 اما اگر دزد پیدا نشد، آنگاه باید صاحبخانه را نزد قضات
|
||
\v 9 در هر جرمی در خصوص گاو یا الاغ یا گوسفند یا جامه یا هر چیز گمشدهای که کسی دربارۀ آن بگوید: ”این مال من است،“ ادعای هر دو طرف نزد قضات برده شود و هر که را آنان مقصر دانند،
|
||
\v 10 «اگر کسی الاغ یا گاو یا گوسفند یا هر حیوان دیگری را نزد همسایۀ خود امانت گذارد تا از آن نگهداری کند، و آن حیوان بمیرد، آسیب ببیند و یا به غارت برده شود بیآنکه کسی ببیند،
|
||
\v 11 برای حل مشکل میان آن دو، همسایه باید به پیشگاه خداوند سوگند یاد کند که دست او بر مال دیگری دراز نشده است. صاحب حیوان این را بپذیرد و دیگر نیازی به پرداخت غرامت نیست.
|
||
\v 12 اما اگر آن حیوان دزدیده شده باشد، باید به صاحبش غرامت بپردازد.
|
||
\v 13 اگر آن را جانوری وحشی دریده باشد، لاشه را به عنوان مدرک بیاورد، و دیگر مُکلّف به پرداخت غرامت حیوان دریده شده نخواهد بود.
|
||
\v 14 «اگر کسی از همسایۀ خود حیوانی به عاریت گیرد و آن حیوان در غیاب صاحبش آسیب ببیند یا بمیرد، البته باید غرامت بپردازد.
|
||
\v 15 اما اگر صاحب حیوان همراهش باشد، پرداخت غرامت لازم نیست. اگر حیوان کرایه شده باشد، پرداخت مبلغِ کرایه برای جبران خسارت کافی خواهد بود.
|
||
\v 16 «اگر مردی دوشیزهای را که نامزد کسی نباشد، اغوا کند و با او همبستر شود، باید مهریهاش را بپردازد و او را به زنی بگیرد.
|
||
\v 17 اگر پدر دختر به هیچ وجه راضی نباشد او را به وی دهد، باز مرد مُکلّف است مبلغی برابرِ مهریۀ دوشیزگان به او بپردازد.
|
||
\v 18 «زن جادوگر را زنده مگذار.
|
||
\v 19 «هر که با چارپایی نزدیکی کند، هرآینه کشته شود.
|
||
\v 20 «هر که برای خدایی جز یهوه و بس قربانی کند، به نابودی کامل سپرده شود.
|
||
\v 21 «به غریبان آزار مرسانید و به آنان ظلم مکنید، زیرا خود شما در سرزمین مصر غریب بودید.
|
||
\v 22 بر بیوهزنان و یتیمان ستم مکنید.
|
||
\v 23 اگر چنین کنید و ایشان نزد من فریاد برآورند، البته فریاد ایشان را خواهم شنید،
|
||
\v 24 و خشم من افروخته شده، شما را به شمشیر خواهم کشت؛ آنگاه زنانتان بیوه و فرزندانتان یتیم خواهند شد.
|
||
\v 25 «اگر به یکی از فقیرانِ قوم من پول قرض دهی، همچون رباخواران عمل مکن و از او بهره مخواه.
|
||
\v 26 اگر ردای همسایهات را گرو گرفتهای، آن را تا غروب آفتاب بدو بازگردان،
|
||
\v 27 زیرا ممکن است یگانه پوششِ تنِ او باشد. پس در چه بخوابد؟ اگر او نزد من فریاد برآورد، خواهم شنید زیرا که من رئوف هستم.
|
||
\v 28 «به خدا
|
||
\v 29 «در آوردن هدیه از غلّه و عصیر انگور
|
||
\v 30 با گاوان و گوسفندانت نیز چنین کن. نخستزادۀ آنها را هفت روز نزد مادرشان نگاه دار، ولی در روز هشتم آن را به من بده.
|
||
\v 31 «شما باید قوم مقدس من باشید. پس گوشت حیوانی را که جانوران وحشی دریدهاند مخورید؛ آن را نزد سگان بیندازید.
|
||
|
||
\s5
|
||
\c 23
|
||
\p
|
||
\v 1 «خبر دروغ را پخش مکن و با شهادتِ بدخواهانه، با شریران همداستان مشو.
|
||
\v 2 در عمل بد با اکثریت همراه مشو. چون در مرافعهای شهادت میدهی، با گرفتن جانبِ اکثریت، عدالت را مخدوش مساز،
|
||
\v 3 و در مرافعۀ فقیران نیز از او طرفداری مکن.
|
||
\v 4 «هرگاه به گاو یا الاغِ سرگردان دشمنت برخوردی، حتماً آن را نزد وی بازآور.
|
||
\v 5 اگر دیدی الاغ کسی که از تو نفرت دارد زیر بار افتاده است، آن را به حال خود وامگذار؛ حتماً او را در این امر یاری ده.
|
||
\v 6 «در مرافعۀ نیازمندانِ قوم خود، عدالت را از ایشان دریغ مدار.
|
||
\v 7 تو را با اتهام دروغ کاری نباشد و افراد بیگناه و پارسا را به مرگ مسپار، زیرا من شریر را تبرئه نخواهم کرد.
|
||
\v 8 رشوه مپذیر، زیرا رشوه چشم بینایان را کور میکند و سخن پارسایان را کج میسازد.
|
||
\v 9 «بر غریبان ظلم مکن؛ چه خود از دل غریبان خبر دارید، زیرا در سرزمین مصر غریب بودید.
|
||
\v 10 «شش سال مزرعۀ خود را بکار و محصولش را درو کن،
|
||
\v 11 اما در سال هفتم بگذار بیاساید و آن را به حال خود واگذار، تا نیازمندانِ قوم تو بتوانند از آن بخورند، و از آنچه باقی ماند وحوش صحرا بهرهمند گردند. با تاکستان و باغ زیتون خود نیز چنین عمل نما.
|
||
\v 12 «شش روز به کار خویش مشغول باش، اما در روز هفتم فراغت جو تا گاو و الاغت بیاسایند و پسر کنیزت و غریبی که در خانهات مهمان است، جانی تازه کند.
|
||
\v 13 «به هرآنچه به شما گفتم بهدقّت گوش بسپارید. نام خدایانِ غیر را ذکر مکنید و از زبانتان شنیده نشود.
|
||
\v 14 «سالی سه بار برای من عید نگاه دارید.
|
||
\v 15 عید فطیر را نگاه دارید؛ همانگونه که شما را امر کردم، هفت روز نانِ بیخمیرمایه بخورید. این را در موعد مقرر در ماه اَبیب انجام دهید زیرا در آن ماه بود که از مصر بیرون آمدید. هیچکس به حضور من دستخالی حاضر نشود.
|
||
\v 16 عید برداشتِ نوبرِ محصول
|
||
\v 17 تمامی مردان شما باید سالی سه بار در پیشگاه خداوندگارْ یهوه حاضر شوند.
|
||
\v 18 «خون قربانی را همراه چیزی که خمیرمایه در آن به کار رفته، به من تقدیم مکن. چربی هدایای اعیاد من نباید تا صبح نگاه داشته شود.
|
||
\v 19 «بهترین
|
||
\v 20 «اینک من فرشتهای
|
||
\v 21 از او باحذر باش و به سخنانش گوش فرا ده. او را به خشم میاور، زیرا نافرمانی شما را نخواهد آمرزید؛ چراکه نام من در اوست.
|
||
\v 22 اگر بهدقّت به سخنان او گوش بسپاری و هر چه میگویم انجام دهی، آنگاه من دشمنِ دشمنانت خواهم بود و مخالفِ مخالفانت.
|
||
\v 23 فرشتۀ من پیشاپیش تو خواهد رفت و تو را به سرزمین اَموریان، حیتّیان، فِرِزّیان، کنعانیان، حِویان و یِبوسیان رهنمون خواهد شد، و من ایشان را نابود خواهم کرد.
|
||
\v 24 در برابر خدایان ایشان سَجده مکن، آنها را عبادت منما و مطابق رسومشان رفتار مکن، بلکه آنها را بهکل منهدم ساز و ستونهای سنگیشان را در هم شِکَن.
|
||
\v 25 یهوه خدایتان را عبادت کنید، که او به آب و نانت برکت خواهد داد. من بیماری را از میان تو دور خواهم کرد،
|
||
\v 26 و هیچکس در دیار تو سِقط نخواهد کرد و نازا نخواهد بود. به شما عمرِ کامل خواهم بخشید.
|
||
\v 27 رُعب و وحشت خود را پیش روی تو خواهم فرستاد تا هر قومی را که بدان برخوری، به اغتشاش افکَنَد. کاری میکنم که دشمنانت جملگی از برابرت بگریزند.
|
||
\v 28 پیش روی تو زنبورها میفرستم تا حِویان، کنعانیان و حیتّیان را از سر راهت برانند.
|
||
\v 29 اما ایشان را یک ساله بیرون نخواهم راند، مبادا زمین متروک شود و حیوانات وحشی بر تو بس فزونی گیرند.
|
||
\v 30 ایشان را اندک اندک از پیش رویت خواهم راند، تا آنگاه که شمار تو آنقدر افزون شود که بتوانی این سرزمین را به تصرف آوری.
|
||
\v 31 مرزهای تو را از دریای سرخ، تا دریای فلسطینیان،
|
||
\v 32 با آنها و با خدایانشان عهد مبند.
|
||
\v 33 مگذار در سرزمینت زیست کنند، وگرنه تو را به گناه ورزیدن به من بر خواهند انگیخت. زیرا اگر خدایان ایشان را عبادت کنی، دامی برای تو خواهد بود.»
|
||
|
||
\s5
|
||
\c 24
|
||
\p
|
||
\v 1 آنگاه به موسی گفت: «نزد خداوند بالا بیا، تو و هارون و ناداب و اَبیهو، همراه هفتاد تن از مشایخ اسرائیل، و از دور سَجده کنید.
|
||
\v 2 تنها موسی نزدیک خداوند بیاید، اما آنان نزدیک نیایند. قوم نیز همراه او بالا نیایند.»
|
||
\v 3 پس موسی آمده، همۀ سخنان خداوند و همۀ قوانین را به قوم بازگفت. تمامی قوم یکصدا پاسخ دادند: «همۀ سخنانی را که خداوند فرموده است، به جا خواهیم آورد.»
|
||
\v 4 آنگاه موسی همۀ سخنان خداوند را نوشت، و سحرگاهان برخاسته، مذبحی در پای کوه ساخت و دوازده ستون به نشان دوازده قبیلۀ اسرائیل بر پا داشت.
|
||
\v 5 سپس جوانان بنیاسرائیل را فرستاد، و آنان قربانیهای تمامسوز تقدیم کردند و از گاوان، قربانیهای رفاقت برای خداوند ذبح نمودند.
|
||
\v 6 موسی نیمی از خون قربانی را برگرفت و در لگنهایی ریخت؛ نیم دیگر را نیز بر مذبح پاشید.
|
||
\v 7 آنگاه کتاب عهد را برگرفت و آن را در حالی که قوم گوش فرا میدادند، برای ایشان قرائت کرد. آنها در پاسخ گفتند: «هرآنچه خداوند گفته است به جا خواهیم آورد و مطیع خواهیم بود.»
|
||
\v 8 سپس موسی خون را برگرفت و بر قوم پاشیده، گفت: «این است خون عهدی که خداوند بنا بر تمامی این سخنان، با شما بسته است.»
|
||
\v 9 آنگاه موسی و هارون، ناداب و اَبیهو، و هفتاد شیخ اسرائیل بالا رفتند
|
||
\v 10 و خدای اسرائیل را دیدند. زیرِ پاهای او چیزی بود همچون سنگفرشی از یاقوت کبود، به صافی خودِ آسمان.
|
||
\v 11 اما خدا دست خویش را بر بزرگان بنیاسرائیل بلند نکرد. پس خدا را دیدند، و خوردند و نوشیدند.
|
||
\v 12 خداوند به موسی گفت: «نزد من بر کوه برآی و اینجا بمان، تا لوحهای سنگی و شریعت و فرمانهایی را که برای رَهنمایی ایشان نگاشتهام، به تو بدهم.»
|
||
\v 13 آنگاه موسی با خادم خود یوشَع روانه شد، و موسی به کوه خدا برآمد.
|
||
\v 14 اما پیش از آن به مشایخ گفت: «همین جا منتظر بمانید تا نزدتان بازگردیم. هارون و حور با شمایند؛ هر که مسئلهای داشته باشد، میتواند نزد ایشان برود.»
|
||
\v 15 چون موسی به فراز کوه برآمد، ابر کوه را پوشانید
|
||
\v 16 و جلال خداوند بر کوه سینا ساکن گردید. آن ابر تا شش روز کوه را پوشانید، و در روز هفتم خداوند از میان ابر موسی را ندا داد.
|
||
\v 17 جلال خداوند در نظر بنیاسرائیل بهسان آتشی سوزاننده بر قلۀ کوه مینمود.
|
||
\v 18 و موسی به فراز کوه برآمده، به ابر داخل شد، و چهل شبانه روز در کوه بود.
|
||
|
||
\s5
|
||
\c 25
|
||
\p
|
||
\v 1 خداوند به موسی گفت:
|
||
\v 2 «بنیاسرائیل را بگو برای من هدیه بیاورند. از دست کسانی برایم هدیه بپذیرید که دل آنها راغب بدین کار است.
|
||
\v 3 این است هدایایی که از آنها میگیرید: طلا، نقره و برنج؛
|
||
\v 4 نخِ آبی، ارغوانی و قرمز و کتانِ ریزبافت؛ پشم بز؛
|
||
\v 5 پوست قوچ که به رنگ سرخ رنگ شده باشد؛ چرم نازک؛
|
||
\v 6 روغن برای چراغها؛ ادویه برای روغن مسح و بخور خوشبو؛
|
||
\v 7 سنگهای عقیق و سنگهای گرانبهای دیگر جهت نشاندن بر ایفود
|
||
\v 8 آنها باید قُدسی برایم بسازند تا در میان ایشان ساکن شوم.
|
||
\v 9 این مسکن و تمام اسباب آن را درست مطابق طرحی که به تو نشان خواهم داد، بسازید.
|
||
\v 10 «صندوقی از چوب اقاقیا بسازند به درازای دو و نیم ذِراع،
|
||
\v 11 آن را از درون و بیرون با طلای ناب بپوشان و قابی از طلا نیز گِرد آن بساز.
|
||
\v 12 برای صندوق چهار حلقه از طلا بریز و آنها را به چهار پایۀ صندوق متصل کن، دو حلقه در یک جانب و دو حلقه در جانب دیگر.
|
||
\v 13 آنگاه تیرکهایی از چوب اقاقیا بساز و آنها را زراندود کن.
|
||
\v 14 تیرکها را جهت حمل صندوق از حلقههای پهلوی صندوق بگذران.
|
||
\v 15 تیرکها باید در حلقههای صندوق باقی بمانند؛ آنها را نباید بیرون آورْد.
|
||
\v 16 سپس شهادتی را که به تو خواهم داد در صندوق بگذار.
|
||
\v 17 «جایگاه کفّاره
|
||
\v 18 بر دو سر جایگاه کفّاره، دو کروبی زرکوب بساز،
|
||
\v 19 یک کروبی بر یک سر و کروبی دیگر بر سَرِ دیگرِ آن؛ جایگاه کفّاره و کروبیانِ دو سَرِ آن را یکپارچه بساز.
|
||
\v 20 کروبیان با بالهایی گشاده، از بالا بر جایگاه کفّاره سایهگستر باشند، رویهایشان به سوی یکدیگر و نگاهشان به جانب جایگاه کفّاره باشد.
|
||
\v 21 جایگاه کفّاره را بر روی صندوق بگذار و آن شهادت را که به تو خواهم داد در درون آن بِنِه.
|
||
\v 22 من در آنجا با تو ملاقات خواهم کرد و از بالای جایگاه کفّاره، از میان دو کروبی که بر صندوق شهادت قرار دارند، همۀ فرمانهای خود را برای بنیاسرائیل به تو خواهم داد.
|
||
\v 23 «میزی از چوب اقاقیا بساز به درازای دو ذِراع، پهنای یک ذِراع و بلندی یک و نیم ذِراع.
|
||
\v 24 آن را با روکشی از طلای ناب بپوشان و قابی از طلا گردِ آن بساز.
|
||
\v 25 گِرد میز لبهای به پهنای یک کف دست
|
||
\v 26 چهار حلقۀ طلا برای میز بساز و آنها را به چهارگوشۀ میز در محل چهارپایه متصل کن.
|
||
\v 27 حلقهها نزدیک لبه باشند تا تیرکهای حمل میز را نگه دارند.
|
||
\v 28 تیرکها را از چوب اقاقیا بساز و آنها را زراندود کن و میز را به وسیلۀ آنها حمل نما.
|
||
\v 29 بشقابها و ظروفِ آن را از طلای ناب بساز، همچنین پارچها و کاسههای مخصوص ریختن هدایای ریختنی را.
|
||
\v 30 بر میز، نان حضور را بگذارید تا همواره در حضور من باشد.
|
||
\v 31 «چراغدانی از طلای ناب بساز و پایه و بدنۀ آن را چکشکاری کن؛ پیالههای گلمانند و جوانهها و غنچههایش با آن یکپارچه باشد.
|
||
\v 32 شش شاخه از دو طرف چراغدان بیرون آید: سه شاخه از یک طرف و سه شاخه از طرف دیگر.
|
||
\v 33 سه پیاله به شکل گلهای بادام با جوانهها و غنچههایش بر یک شاخه قرار داشته باشد و سه پیالۀ دیگر بر شاخۀ بعدی، و هر شش شاخه که از چراغدان بیرون میآید به همین شکل باشد.
|
||
\v 34 بر چراغدان چهار پیاله باشد به شکل گلهای بادام با جوانهها و غنچههایش.
|
||
\v 35 یک جوانه زیر اوّلین جفت شاخه باشد که از چراغدان بیرون میآید، جوانۀ دوّم زیر دوّمین جفت شاخه، و جوانۀ سوّم زیر سوّمین جفت شاخه؛ یعنی در مورد هر شش شاخه به همینگونه باشد.
|
||
\v 36 جوانهها و شاخهها همگی با چراغدان یکپارچه باشند، و از طلای نابِ چکشکاری شده ساخته شوند.
|
||
\v 37 آنگاه هفت چراغ برای آن بساز و آنها را بر چراغدان نصب کن تا جلوی آن را روشن سازد.
|
||
\v 38 گُلگیرها و سینیهایش از طلای ناب باشد.
|
||
\v 39 برای ساختن چراغدان و تمامی لوازم آن، یک وزنه
|
||
\v 40 آگاه باش که این همه را مطابق طرحی بسازی که در کوه به تو نشان داده شد.
|
||
|
||
\s5
|
||
\c 26
|
||
\p
|
||
\v 1 «مسکن را با ده پرده بساز که از کتان ریزبافتِ تابیده تهیه شده و نخهای آبی، ارغوانی و قرمز در آنها به کار رفته باشد. بر پردهها نقش کروبیان با مهارت دوخته شود.
|
||
\v 2 پردهها همه به یک اندازه باشد، درازایشان بیست و هشت ذِراع
|
||
\v 3 پنج پرده به هم متصل شود و پنج پردۀ دیگر نیز به هم.
|
||
\v 4 بر لبۀ آخرین پرده از دستۀ اوّل، حلقههایی از پارچۀ آبی بساز و بر لبۀ آخرین پرده از دستۀ دوّم نیز چنین کن.
|
||
\v 5 پنجاه حلقه بر یک پرده و پنجاه حلقه بر آخرین پرده از دستۀ دیگر بساز، به گونهای که حلقهها در برابر هم قرار داشته باشد.
|
||
\v 6 آنگاه پنجاه گیره از طلا بساز و پردهها را با آنها به هم متصل کن تا مسکن یکی گردد.
|
||
\v 7 «برای چادرِ روی مسکن نیز پردههایی از پشم بز بدوز، بر روی هم یازده پرده.
|
||
\v 8 این یازده پرده همه به یک اندازه باشند، درازایشان سی ذِراع و پهنایشان چهار ذِراع.
|
||
\v 9 پنج پرده را در یک دسته به هم متصل کن، و شش پردۀ دیگر را نیز در دستهای دیگر. پردۀ ششم را به سوی جلوی خیمه دولا کن.
|
||
\v 10 بر لبۀ آخرین پرده از یک دسته، پنجاه حلقه، و بر لبۀ آخرین پرده از دستۀ دیگر نیز پنجاه حلقه بساز.
|
||
\v 11 «آنگاه پنجاه گیرۀ برنجین بساز و آنها را در حلقهها قرار ده تا خیمه به هم متصل شده، یکی گردد.
|
||
\v 12 قسمت اضافۀ پردههای خیمه، یعنی نیمپردهای که اضافه است، در پشت مسکن آویخته شود.
|
||
\v 13 پردههای خیمه در طرفین آن یک ذِراع بلندتر
|
||
\v 14 برای خیمه، پوششی از پوست قوچ که به رنگ سرخ رنگ شده باشد بساز و بر روی آن پوششی از چرم نازک بکش.
|
||
\v 15 «تختههای قایم از چوب اقاقیا برای مسکن بساز.
|
||
\v 16 درازای هر تخته ده ذِراع، و پهنایش یک و نیم ذِراع باشد
|
||
\v 17 و هر تخته دو زبانۀ قرینۀ هم داشته باشد. تمامی تختههای مسکن را اینگونه بساز.
|
||
\v 18 برای جانب جنوبی مسکن بیست تخته بساز
|
||
\v 19 و برای زیر آنها چهل پایۀ نقره، یعنی دو پایه برای دو زبانۀ هر تخته.
|
||
\v 20 برای جانب دیگر مسکن، یعنی جانب شمالی بیست تخته بساز
|
||
\v 21 و چهل پایۀ نقره برای زیر آنها، یعنی دو پایه برای هر تخته.
|
||
\v 22 برای قسمت انتهایی مسکن، یعنی انتهای بخش غربی، شش تخته بساز،
|
||
\v 23 و برای هر یک از گوشههای قسمت انتهایی مسکن، دو تخته.
|
||
\v 24 این دو تخته، در هر یک از این دو گوشه، در پایین به هم متصل باشند و در بالا به وسیلۀ یک حلقۀ واحد به هم بسته شوند؛ هر دو گوشه چنین باشد.
|
||
\v 25 پس هشت تخته و شانزده پایۀ نقره خواهد بود، یعنی برای هر تخته دو پایه.
|
||
\v 26 «همچنین پشتبندهایی از چوب اقاقیا بساز، پنج پشتبند برای تختههای یک جانب مسکن،
|
||
\v 27 پنج پشتبند برای تختههای جانب دیگر و پنج پشتبند برای تختههای بخش غربی واقع در انتهای مسکن.
|
||
\v 28 پشتبند میانی باید در وسط تختههای قایم قرار گیرد و از یک سر تا سر دیگر برسد.
|
||
\v 29 تختهها را زراندود کن و حلقههایی زرین بساز تا پشتبندها را نگاه دارند. پشتبندها را نیز زراندود کن.
|
||
\v 30 پس مسکن را مطابق نمونهای که در کوه به تو نشان دادم، بر پا کن.
|
||
\v 31 «حجابی از کتان ریزبافتِ تابیده بدوز که نخهای آبی، ارغوانی و قرمز در آن به کار رفته و نقش کروبیان ماهرانه بر آن دوخته شده باشد.
|
||
\v 32 حجاب را با قلابهای طلا بر چهار ستون از چوب اقاقیا که زراندود شده و بر چهار پایۀ نقره سوار باشند، بیاویز.
|
||
\v 33 حجاب را زیر گیرهها بیاویز و صندوق شهادت را پشت حجاب قرار ده. حجاب، قُدس را برای شما از قُدسالاقداس جدا خواهد کرد.
|
||
\v 34 جایگاه کفّاره را بر صندوق شهادت که در قُدسالاقداس است، بگذار.
|
||
\v 35 میز را بیرونِ حجاب در جانب شمالی مسکن قرار بده و چراغدان را روبهروی آن در جانب جنوبی بگذار.
|
||
\v 36 «به جهت دَرِ خیمه، پردهای از نخهای آبی، ارغوانی و قرمز و کتان ریزبافتِ تابیده بدوز که ماهرانه گلدوزی شده باشد.
|
||
\v 37 برای این پرده پنج ستون از چوب اقاقیا بساز و آنها را زراندود کن؛ قلابهای آنها از طلا باشد و پنج پایۀ برنجین نیز برایشان بریز.
|
||
|
||
\s5
|
||
\c 27
|
||
\p
|
||
\v 1 «مذبحی از چوب اقاقیا بساز، به بلندی سه ذِراع.
|
||
\v 2 بر هر یک از چهار گوشۀ مذبح شاخی بساز به گونهای که شاخها با مذبح یکپارچه باشند. روی مذبح را با روکشی از برنج بپوشان.
|
||
\v 3 تمامی اسباب مذبح را از برنج بساز: لگنها را برای برداشتن خاکستر، خاکاندازها و پیالهها، چنگالهای گوشت و آتشدانها را.
|
||
\v 4 برای مذبح، شبکهای از برنج بساز، و به هر چهار گوشۀ شبکه، حلقهای برنجین متصل کن.
|
||
\v 5 شبکه را زیر لبۀ مذبح بگذار به گونهای که در نیمۀ بلندی مذبح قرار گیرد.
|
||
\v 6 تیرکهایی از چوب اقاقیا برای مذبح بساز و آنها را با روکشی از برنج بپوشان.
|
||
\v 7 تیرکها را از حلقهها بگذران تا به هنگام حمل مذبح، در دو پهلوی آن قرار بگیرند.
|
||
\v 8 مذبح را توخالی و از تخته بساز. آن را درست مطابق نمونهای که در کوه به تو نشان داده شد، بساز.
|
||
\v 9 «صحنی برای مسکن بساز. برای جانب جنوبیِ صحن پردههایی
|
||
\v 10 با بیست ستون و بیست پایۀ برنجین، و بر ستونها قلابها و بندهایی از نقره باشد.
|
||
\v 11 جانب شمالی نیز به همین صورت به درازای صد ذِراع باشد و پردهها داشته باشد، با بیست ستون و بیست پایۀ برنجین و بر ستونها قلابها و بندهایی از نقره باشد.
|
||
\v 12 انتهای غربی صحن به پهنای پنجاه ذِراع باشد، و پردهها داشته باشد، با ده ستون و ده پایه.
|
||
\v 13 پهنای صحن در انتهای شرقی نیز، به سوی طلوع آفتاب، پنجاه ذِراع باشد.
|
||
\v 14 در یک طرف مدخل، پردههایی باشد به درازای پانزده ذِراع با سه ستون و سه پایه،
|
||
\v 15 و در طرف دیگرِ مدخل نیز پردههایی باشد به درازای پانزده ذِراع با سه ستون و سه پایه.
|
||
\v 16 برای مدخل صحن، پردهای
|
||
\v 17 همۀ ستونهای گرداگرد صحن بندها و قلابهایی از نقره و پایههایی از برنج داشته باشد.
|
||
\v 18 درازای صحن صد ذِراع، پهنای آن پنجاه ذِراع و بلندای آن پنج ذِراع باشد، با پردههایی از کتان ریزبافت تابیده و پایههای برنجین.
|
||
\v 19 همۀ اسباب دیگر مسکن برای هر خدمتی، از جمله تمام میخهای آن و میخهای صحن، از برنج باشد.
|
||
\v 20 «بنیاسرائیل را امر فرما که روغن خالص از زیتون افشرده برای روشنایی نزد تو آورند تا چراغها همواره روشن نگاه داشته شود.
|
||
\v 21 در خیمۀ ملاقات، بیرون حجابی که مقابل شهادت قرار دارد، هارون و پسرانش این چراغها را از شب تا صبح در حضور خداوند روشن نگاه دارند. این باید برای بنیاسرائیل، نسل اندر نسل، فریضۀ ابدی باشد.
|
||
|
||
\s5
|
||
\c 28
|
||
\p
|
||
\v 1 «و تو برادرت هارون را با پسرانش ناداب، اَبیهو، اِلعازار و ایتامار از میان بنیاسرائیل نزد خود بیاور تا برای من کهانت کنند.
|
||
\v 2 برای برادرت هارون جامههایی مقدس فراهم آور تا او را عزّت و زینت باشد.
|
||
\v 3 به همۀ مردان صاحبذوق که ایشان را به روح حکمت پر ساختهام بفرما تا به جهت تخصیص هارون برایش جامههایی تدارک بینند تا برای من کهانت کند.
|
||
\v 4 اینهاست جامههایی که باید تهیه کنند: پیشسینه، ایفود، ردا، پیراهن نقشدار، دستار و شال کمر. این جامههای مقدس را برای برادرت هارون و پسرانش تهیه کنند تا برای من کهانت نمایند.
|
||
\v 5 بدین منظور طلا، نخهای آبی، ارغوانی و قرمز، و نیز کتان ریزبافت به کار ببرند.
|
||
\v 6 «ایفود را از طلا، نخهای آبی، ارغوانی و قرمز، و کتان ریزبافتِ تابیده که ماهرانه تهیه شده باشد، بدوزند.
|
||
\v 7 دو سرشانه داشته باشد که به دو سر آن متصل شوند تا ایفود پیوسته باشد.
|
||
\v 8 کمربندِ نقشدار ایفود از همان صنعت ایفود و از همان پارچه باشد، یعنی از طلا و نخهای آبی، ارغوانی و قرمز، و کتان ریزبافتِ تابیده دوخته شود.
|
||
\v 9 دو سنگ عقیق برگیر و نامهای پسران اسرائیل را بر آنها حک کن؛
|
||
\v 10 شش نام را بر یک سنگ و شش نام دیگر را بر سنگ دیگر به ترتیب تولدشان.
|
||
\v 11 همانگونه که حکاک بر مُهر حکاکی میکند، تو نیز نامهای پسران اسرائیل را بر آن دو سنگ حک کن. آنگاه آن سنگها را بر نگیندان زرین بنشان
|
||
\v 12 و آنها را به عنوان سنگهای یادآوری برای پسران اسرائیل بر سرشانههای ایفود نصب نما. هارون نامهای آنها را به جهت یادآوری در پیشگاه خداوند بر شانههای خود حمل کند.
|
||
\v 13 همچنین نگیندانهای زرین بساز
|
||
\v 14 و دو زنجیرِ به هم تابیده از طلای ناب همچون ریسمان بساز، و زنجیرها را به نگیندانها متصل کن.
|
||
\v 15 «پیشسینهای برای تصمیمگیری بدوز که ماهرانه تهیه شده باشد. پیشسینه همچون ایفود از طلا و نخهای آبی، ارغوانی و قرمز، و کتان ریزبافتِ تابیده دوخته شود.
|
||
\v 16 مربع و دولا باشد، درازای آن یک وجب
|
||
\v 17 آنگاه چهار ردیف سنگ گرانبها بر آن بنشان. در ردیف اوّل لَعل، یاقوتِ زرد و زُمرد؛
|
||
\v 18 در ردیف دوّم فیروزه، یاقوتِ کبود و الماس؛
|
||
\v 19 در ردیف سوّم سنگِ یَمانی، یَشم و لعلِ بنفش؛
|
||
\v 20 در ردیف چهارم زِبَرجَد، عقیق و یَشب.
|
||
\v 21 شمار سنگها دوازده باشد، یکی برای هر یک از نامهای پسران اسرائیل، و بر هر یک از آنها نام یکی از دوازده قبیله، همچون نقشی که بر مُهر است، حک شود.
|
||
\v 22 برای پیشسینه زنجیرهایی تابیده از طلای ناب همچون ریسمان بساز.
|
||
\v 23 دو حلقۀ زرین بر روی آن بساز و آنها را بر دو گوشۀ پیشسینه بگذار.
|
||
\v 24 دو زنجیرِ طلا را در حلقههای دو گوشۀ پیشسینه بگذار،
|
||
\v 25 و دو سر دیگر زنجیرها را به دو نگیندان زرین بسته، بدینگونه آنها را از جلو به سرشانههای ایفود متصل کن.
|
||
\v 26 دو حلقۀ زرین بساز و آنها را به دو گوشۀ دیگر پیشسینه بر لبۀ داخلی آن در کنار ایفود ببند.
|
||
\v 27 دو حلقۀ زرین دیگر نیز بساز و آنها را جلوی ایفود به قسمت زیر سرشانهها، نزدیک درز، درست بالای کمربند ایفود متصل کن.
|
||
\v 28 حلقههای پیشسینه را با نوار آبی به حلقههای ایفود ببند، به گونهای که بر روی کمربند قرار گیرند، تا پیشسینه از روی ایفود کنار نرود.
|
||
\v 29 چون هارون به قُدس داخل شود، نامهای پسران اسرائیل را که بر پیشسینۀ تصمیمگیری حک شده، به جهت یادآوریِ همیشگی در پیشگاه خداوند بر دل خود حمل خواهد کرد.
|
||
\v 30 اوریم و تُمّیم
|
||
\v 31 «ردای ایفود را یکسره از پارچۀ آبی بدوز.
|
||
\v 32 در وسط ردا، شکافی برای سر باشد. گرداگرد شکاف، لبهای بافته شده همچون یقۀ زِره باشد تا شکاف پاره نشود.
|
||
\v 33 بر گِردِ دامن ردا، انارهایی با نخهای آبی، ارغوانی و قرمز بدوز و زنگولههایی از طلا میان آنها قرار ده.
|
||
\v 34 زنگولههای طلا و انارها یکی در میان، بر گِرد دامنِ ردا باشد.
|
||
\v 35 هارون ردا را به هنگام خدمت بر تن کند. چون او به پیشگاه خداوند در قُدس داخل شود یا از آنجا بیرون آید، صدای زنگولهها شنیده خواهد شد، مبادا بمیرد.
|
||
\v 36 «لوحی از طلای ناب بساز و این کلمات را بهسان نقشی که بر مُهر است، بر آن حک کن: ”مقدس برای خداوند.“
|
||
\v 37 آنگاه نواری آبی رنگ به آن متصل کن تا بتوان آن را به دستار بست، به گونهای که در جلو دستار قرار گیرد.
|
||
\v 38 و آن بر پیشانی هارون باشد و او بارِ هر تقصیری را که ممکن است در وقف انواع هدایای مقدس از سوی بنیاسرائیل واقع شود، بر خود حمل کند. آن لوح پیوسته بر پیشانی هارون خواهد بود، تا آن هدایا مقبول درگاه خداوند واقع شوند.
|
||
\v 39 «پیراهن را از کتان ریزبافت، بباف؛ همچنین دستار را. شال کمر، ماهرانه گلدوزی شده باشد.
|
||
\v 40 «برای پسران هارون پیراهن و شال کمر و کلاه بدوز تا برایشان عزّت و زینت باشد.
|
||
\v 41 این جامهها را بر برادرت هارون و پسران او بپوشان، و ایشان را مسح کن و نصب و تخصیص نما تا برای من کهانت کنند.
|
||
\v 42 و زیرجامههای کتان برای پوشاندن تنِ برهنۀ ایشان بدوز که از کمر تا ران برسد.
|
||
\v 43 هنگامی که هارون و پسرانش به خیمۀ ملاقات داخل میشوند یا برای خدمت در قُدس نزدیک مذبح میآیند، این زیرجامهها را بپوشند مبادا متحمل جزای گناه شوند و بمیرند. این برای هارون و برای نسل او فریضۀ ابدی خواهد بود.
|
||
|
||
\s5
|
||
\c 29
|
||
\p
|
||
\v 1 «این است آنچه برای تخصیص ایشان انجام میدهی، تا برای من کهانت کنند: یک گوساله و دو قوچ بیعیب برگیر.
|
||
\v 2 از آرد نرمِ گندم، نانِ بیخمیرمایه و قرصهای نانِ بیخمیرمایۀ روغنی و قرصهای نازک بیخمیرمایۀ آغشته به روغن تهیه کن.
|
||
\v 3 آنها را در سبدی بگذار و با همان سبد، همراه آن گوساله و دو قوچ نزدیک آور.
|
||
\v 4 آنگاه هارون و پسرانش را به دَرِ خیمۀ ملاقات بیاور و آنها را به آب، غسل بده.
|
||
\v 5 سپس جامهها را آورده، پیراهن، ردای ایفود، خودِ ایفود و پیشسینه را بر تن هارون کن و ایفود را با کمربند نقشدارش بر وی ببند.
|
||
\v 6 دستار هارون را بر سرش بگذار و نیمتاج مقدس را بر دستار بگذار.
|
||
\v 7 آنگاه روغن مسح را آورده، بر سرش بریز و او را مسح کن.
|
||
\v 8 سپس پسران هارون را بیاور و ایشان را به پیراهنها بپوشان.
|
||
\v 9 آنگاه بر ایشان، یعنی هارون و پسرانش شال کمر بربند و کلاه بر سرشان بگذار. کهانت بنا به فریضۀ ابدی از آنِ ایشان خواهد بود. بدینگونه هارون و پسرانش را منصوب نما.
|
||
\v 10 «گوساله را جلو خیمۀ ملاقات بیاور و هارون و پسرانش بر سر آن دست بگذارند.
|
||
\v 11 سپس، گوساله را نزد دَرِ خیمۀ ملاقات، به حضور خداوند ذبح کن.
|
||
\v 12 مقداری از خون آن را گرفته، با انگشتت بر شاخهای مذبح بمال، و مابقی را پای مذبح بریز.
|
||
\v 13 آنگاه تمام چربی را که در اطراف اندرونی است همراه سفیدی روی جگر و هر دو قلوه و چربی دور آنها را برگیر و بر مذبح بسوزان.
|
||
\v 14 اما گوشت گوساله را با پوست و فضولاتش خارج از اردوگاه بسوزان. این قربانی گناه است.
|
||
\v 15 «سپس یکی از قوچها را برگیر و هارون و پسرانش بر سر آن دست بگذارند.
|
||
\v 16 آن را نیز ذبح کن و خونش را برگرفته، بر همه طرف مذبح بپاش.
|
||
\v 17 قوچ را قطعه قطعه کن و قسمتهای اندرونی و نیز پاچههایش را بشوی و آنها را با کله و دیگر قسمتهای آن قرار بده.
|
||
\v 18 سپس قوچ را به تمامی بر مذبح بسوزان. این است قربانی تمامسوز برای خداوند، رایحهای خوشایند
|
||
\v 19 «آنگاه قوچ دیگر را برگیر و هارون و پسرانش بر سر آن دست بگذارند.
|
||
\v 20 آن را نیز ذبح کن و مقداری از خونش را گرفته، بر نرمۀ گوش راست هارون و پسرانش، شست دست راست آنها و شست پای راستشان بمال. سپس باقی خون را بر همه طرف مذبح بپاش.
|
||
\v 21 مقداری از خونِ روی مذبح و قدری از روغن مسح را برگیر و بر هارون و جامههایش و بر پسران او و جامههایشان بپاش. بدینسان هارون و پسرانش و جامههای آنها تقدیس خواهد شد.
|
||
\v 22 «چربی قوچ، دُنبه، چربی که اندرونی را میپوشاند، سفیدی روی جگر، هر دو قلوه و چربی دورشان و نیز ران راست را برگیر، زیرا این قوچِ انتصاب است.
|
||
\v 23 نیز از سبد نانِ بیخمیرمایه که در حضور خداوند است یک عدد نان، یک قرص نان روغنی و یک قرصِ نازک برگیر.
|
||
\v 24 تمامی اینها را در دستان هارون و پسرانش بگذار و به عنوان هدیۀ تکاندادنی به حضور خداوند تکان بده.
|
||
\v 25 سپس آنها را از دست ایشان بگیر و بر روی قربانی تمامسوز بر مذبح بسوزان تا رایحهای خوشایند به حضور خداوند باشد. این است هدیۀ اختصاصی برای خداوند.
|
||
\v 26 «سپس سینۀ قوچِ انتصاب را که برای هارون است گرفته، آن را به حضور خداوند به عنوان هدیۀ تکاندادنی تکان بده، و این سهم تو خواهد بود.
|
||
\v 27 قسمتهایی از قوچِ انتصاب را که برای هارون و پسرانش است، یعنی سینۀ تکاندادنی و رانِ افراشتنی را که تکان داده میشود، تخصیص کن.
|
||
\v 28 این بنا به فریضهای ابدی سهم هارون و پسرانش از جانب بنیاسرائیل خواهد بود، زیرا که هدیۀ افراشتنی است. این است هدیۀ افراشتنی از جانب بنیاسرائیل، از قربانیهای رفاقت ایشان. این است هدیۀ افراشتنی آنها به خداوند.
|
||
\v 29 «جامههای مقدس هارون، پس از او از آنِ پسرانش خواهد بود تا در آنها مسح و منصوب شوند.
|
||
\v 30 پسری که در مقام کاهن به جانشینی او برگزیده میشود و جهت خدمت در قُدس وارد خیمۀ ملاقات میگردد، باید آنها را هفت روز بر تن کند.
|
||
\v 31 «قوچِ انتصاب را برگیر و گوشتش را در مکانی مقدس آبپز کن.
|
||
\v 32 هارون و پسرانش باید گوشت قوچ و نانی را که در سبد است نزد دَرِ خیمۀ ملاقات بخورند.
|
||
\v 33 آنها خود از این چیزها که بدانها به جهت انتصاب و تخصیصشان کفّاره به جا آورده میشود، بخورند. اما هیچکس دیگر نباید از آن بخورد، زیرا مقدس است.
|
||
\v 34 اگر از گوشت قربانیِ انتصاب، یا از نان، چیزی تا صبح باقیمانَد، همه را به آتش بسوزان. آن را نباید خورد، زیرا مقدس است.
|
||
\v 35 «هر چه دربارۀ هارون و پسرانش به تو فرمان دادم، انجام ده. هفت روز ایشان را منصوب نما.
|
||
\v 36 هر روز جهت کفّاره، گوسالهای را به رسم قربانی گناه تقدیم کن. با کفّاره کردن برای مذبح آن را طاهر ساز؛ آن را مسح کن تا تخصیص گردد.
|
||
\v 37 هفت روز برای مذبح کفّاره کرده، آن را تخصیص کن. آنگاه مذبح بسیار مقدس خواهد بود و هر چه با آن تماس یابد نیز مقدس خواهد بود.
|
||
\v 38 «این است آنچه باید بر مذبح تقدیم کنی: هر روز دو برۀ یک ساله، بهطور مرتب؛
|
||
\v 39 یکی را بامدادان ذبح کن، دیگری را به هنگام عصر.
|
||
\v 40 با برۀ نخست، یک دهم ایفَه
|
||
\v 41 برۀ دیگر را به هنگام عصر تقدیم کن، و مانند آنچه بامدادان کردی، همراه آن هدیۀ آردی و هدیۀ ریختنی تقدیم کن. این است رایحۀ خوشایند و هدیۀ اختصاصی برای خداوند.
|
||
\v 42 این قربانی تمامسوز باید نسل اندر نسل بهطور مرتب نزد دَرِ خیمۀ ملاقات به حضور خداوند تقدیم شود. من در آنجا با شما ملاقات خواهم کرد و با تو سخن خواهم گفت؛
|
||
\v 43 در آنجا با بنیاسرائیل ملاقات خواهم کرد و آن مکان به واسطۀ جلال من تقدیس خواهد گشت.
|
||
\v 44 بدینسان من خیمۀ ملاقات و مذبح را تخصیص میکنم و نیز هارون و پسرانش را تخصیص میکنم تا برای من کهانت کنند.
|
||
\v 45 آنگاه در میان بنیاسرائیل ساکن خواهم شد و خدای ایشان خواهم بود.
|
||
\v 46 و آنان خواهند دانست که من یهوه خدای ایشان هستم که ایشان را از سرزمین مصر بیرون آوردم تا در میانشان ساکن شوم. من یهوه خدای ایشان هستم.
|
||
|
||
\s5
|
||
\c 30
|
||
\p
|
||
\v 1 «مذبحی برای سوزاندن بخور بساز؛ آن را از چوب اقاقیا بساز.
|
||
\v 2 مذبح مربع باشد، به درازای یک ذِراع،
|
||
\v 3 آن را با روکشی از طلای ناب بپوشان، روی آن، جوانبش و شاخهایش را. و گِردِ آن نیز قابی از طلا بساز.
|
||
\v 4 زیر قاب، دو حلقۀ زرین برای مذبح بساز که مقابل هم قرار داشته باشند، تا تیرکهای حمل مذبح را نگاه دارند.
|
||
\v 5 تیرکها را از چوب اقاقیا بساز و آنها را زراندود کن.
|
||
\v 6 مذبح را جلوی حجابی که مقابل صندوق شهادت است بگذار، مقابل جایگاه کفّاره که بر صندوق شهادت است، آنجا که در آن با تو ملاقات میکنم.
|
||
\v 7 هارون باید هر روز صبح هنگام رسیدگی به چراغها، بر این مذبح، بخور خوشبو بسوزاند.
|
||
\v 8 به هنگام عصر نیز که برای روشن کردن چراغها میآید، باید بار دیگر بخور بسوزاند، تا بدینسان، بخور نسل اندر نسل بهطور مرتب در حضور خداوند سوزانده شود.
|
||
\v 9 هیچ بخورِ دیگر یا قربانی تمامسوز یا هدیۀ آردی بر این مذبح تقدیم مکنید، و هدیۀ ریختنی بر آن مریزید.
|
||
\v 10 هارون سالی یک بار بر شاخهای آن کفّاره کند. این کفّاره باید همهساله نسل اندر نسل با خون قربانی گناه که برای کفّاره است، انجام گیرد. این برای خداوند بسیار مقدس است.»
|
||
\v 11 آنگاه خداوند به موسی گفت:
|
||
\v 12 «هنگامی که بنیاسرائیل را برای نامنویسی سرشماری میکنی، هر یک از ایشان که شمرده میشود باید به عنوان فدیۀ جان خود مبلغی به خداوند بپردازد. در آن صورت، به هنگام شمارش، بلایی بر قوم نازل نخواهد شد.
|
||
\v 13 هر که به جانب شمردهشدگان میگذرد باید نیم مثقال
|
||
\v 14 هر کس، از بیست ساله و بالاتر، که نامنویسی میشود، هدیۀ خداوند را بپردازد.
|
||
\v 15 هنگامی که هدیۀ خداوند را به جهت انجام کفّاره برای جان خود میپردازید، ثروتمندان بیشتر از نیم مثقال ندهند و فقیران نیز کمتر ندهند.
|
||
\v 16 نقد کفّاره را از بنیاسرائیل دریافت کن و آن را برای خدمات خیمۀ ملاقات هزینه نما، تا به جهت بنیاسرائیل یادگاری به حضور خداوند باشد و برای جانهای شما کفّاره کند.»
|
||
\v 17 آنگاه خداوند به موسی گفت:
|
||
\v 18 «حوضی برنجین با پایۀ برنجین جهت شستشو بساز. آن را میان مذبح و خیمۀ ملاقات بگذار و در آن آب بریز.
|
||
\v 19 هارون و پسرانش دست و پای خود را بدین آب بشویند.
|
||
\v 20 وقتی به خیمۀ ملاقات داخل میشوند، با این آب شستشو کنند تا نمیرند، نیز آنگاه که برای خدمت به مذبح نزدیک میآیند تا هدیۀ اختصاصی به خداوند تقدیم کنند.
|
||
\v 21 آنها باید دست و پایشان را بشویند تا نمیرند. این برای هارون و فرزندانش، نسل اندر نسل، فریضۀ ابدی خواهد بود.»
|
||
\v 22 سپس خداوند به موسی گفت:
|
||
\v 23 «ادویۀ اعلا بدین شرح تهیه کن: پانصد مثقال مُرّ مایع؛ معادل نصف آن، یعنی دویست و پنجاه مثقال دارچین معطر؛ دویست و پنجاه مثقال نیشکر معطر؛
|
||
\v 24 پانصد مثقال سَلیخَه (که همگی به مثقالِ قُدس وزن شدهاند)، و یک هین
|
||
\v 25 از آمیختن این ادویۀ معطر، روغن مقدس مسح را، به مهارتِ عطاران تهیه کن.
|
||
\v 26 سپس این روغن را برای مسح خیمۀ ملاقات، صندوق شهادت،
|
||
\v 27 میز و تمامی اسباب آن، چراغدان و لوازم آن، مذبح بخور،
|
||
\v 28 مذبح قربانی تمامسوز و اسباب آن، و حوض و پایهاش به کار گیر.
|
||
\v 29 آنها را تخصیص کن تا بسیار مقدس باشند، و هر چه با آنها تماس یابد نیز مقدس خواهد بود.
|
||
\v 30 هارون و پسرانش را مسح کرده، تخصیص نما تا برای من کهانت کنند.
|
||
\v 31 به بنیاسرائیل بگو: ”این است روغن مقدسِ مسح برای من در نسلهای شما.
|
||
\v 32 آن را برای تدهین معمولیِ بدن آدمیان به کار نبرید و روغن دیگری را با همین ترکیب تهیه نکنید. این روغن مقدس است و بر شماست که آن را مقدس بشمارید.
|
||
\v 33 هر که روغنی معطر شبیه آن ترکیب کند، یا آن را بر شخصی که کاهن نیست بمالد، از میان قوم خود منقطع شود.“»
|
||
\v 34 آنگاه خداوند به موسی گفت: «از ادویۀ خوشبو، یعنی صَمْغِ کاج، اَظفار، قِنّه و کندر خالص به مقدار مساوی فراهم آور
|
||
\v 35 و به مهارت عطّاران، از آمیختن آنها بخوری خوشبو بساز. این بخور باید نمکین، خالص و مقدس باشد.
|
||
\v 36 مقداری از آن را بکوب و به شکل گَرد درآور، و در خیمۀ ملاقات، جایی که با تو ملاقات میکنم، مقابل شهادت قرار بده. این بخور باید برای شما بسیار مقدس باشد.
|
||
\v 37 بخور دیگری با این ترکیب برای خود مسازید؛ آن را برای خداوند مقدس بشمارید.
|
||
\v 38 هر که شبیه این بخور را برای بوییدن بسازد، از میان قوم خود منقطع شود.
|
||
|
||
\s5
|
||
\c 31
|
||
\p
|
||
\v 1 آنگاه خداوند به موسی گفت:
|
||
\v 2 «ببین که من بِصَلئیل پسر اوری، نوۀ حور را از قبیلۀ یهودا برگزیدهام،
|
||
\v 3 و او را به روح خدا پر کرده، بدو حکمت و فهم و دانش بخشیدهام، برای همه گونه صنعت،
|
||
\v 4 تا ماهرانه با طلا و نقره و برنج کار کند،
|
||
\v 5 و برای تراشیدن سنگ و تَرصیع آن، و درودگری چوب، تا در انواع صنایع مشغول کار شود.
|
||
\v 6 افزون بر این، من اُهولیاب پسر اَخیسامَک از قبیلۀ دان را نیز دستیار او ساختهام و به تمام صنعتگران حکمت بخشیدهام تا هرآنچه به تو امر کردهام، بسازند:
|
||
\v 7 خیمۀ ملاقات، صندوق شهادت با جایگاه کفّاره روی آن، و تمام دیگر اسباب خیمه،
|
||
\v 8 میز و اسباب آن، چراغدان از طلای ناب و تمامی لوازم آن، مذبح بخور،
|
||
\v 9 مذبح قربانی تمامسوز و لوازم آن و حوض و پایۀ آن؛
|
||
\v 10 نیز جامههای بافته، جامۀ مقدس هارونِ کاهن و نیز جامههای پسرانش برای کهانت،
|
||
\v 11 و نیز روغن مسح و بخور خوشبو برای قُدس. این همه را همانگونه که به تو امر کردم، بسازند.»
|
||
\v 12 سپس خداوند به موسی گفت:
|
||
\v 13 «به بنیاسرائیل بگو: ”بر شماست که شَبّاتهای مرا نگاه دارید؛ زیرا در نسلهای شما نشانهای خواهد بود میان من و شما، تا بدانید که من خداوند هستم که شما را تقدیس میکنم.
|
||
\v 14 شَبّات را نگاه دارید، زیرا که برای شما مقدس است. هر که آن را حرمت ننهد، البته کشته شود؛ هر که در آن روز کار کند از میان قوم خود منقطع شود.
|
||
\v 15 شش روز کار میباید کرد، اما روز هفتم شَبّاتِ فراغت است و مقدس برای خداوند. هر که در روز شَبّات کار کند، البته کشته شود.
|
||
\v 16 پس بنیاسرائیل باید شَبّات را نگاه دارند و آن را نسل اندر نسل چون عهدی جاودانه به جا آورند.
|
||
\v 17 این روز تا به ابد میان من و بنیاسرائیل نشانهای خواهد بود، زیرا که خداوند در شش روز آسمان و زمین را ساخت، ولی در روز هفتم فراغت جسته، بیاسود.“»
|
||
\v 18 چون خدا سخنان خود را با موسی بر کوه سینا به پایان رسانید، دو لوح شهادت را به وی داد. آنها دو لوح سنگی بود که خدا به انگشت خود بر آنها نگاشته بود.
|
||
|
||
\s5
|
||
\c 32
|
||
\p
|
||
\v 1 چون قوم دیدند فرود آمدن موسی از کوه به درازا کشید، گِرد هارون جمع شده گفتند: «بیا برای ما خدایان
|
||
\v 2 هارون در پاسخ گفت: «گوشوارههای طلا را که در گوش زنان و پسران و دخترانتان است، به در آورده، نزد من آورید.»
|
||
\v 3 پس همۀ قوم گوشوارههای طلا را از گوشهایشان به در آورده، نزد هارون بردند.
|
||
\v 4 هارون آن را از دست ایشان گرفته، با قلم شکل داد و به صورت گوسالهای ریختهشده درآورد. آنگاه ایشان گفتند: «ای اسرائیل، اینها هستند خدایان تو
|
||
\v 5 هارون چون این را دید، مذبحی در برابر آن گوساله بنا کرد و اعلام نمود: «فردا جشنی برای خداوند خواهد بود.»
|
||
\v 6 پس قوم سحرگاهان برخاستند و قربانیهای تمامسوز و قربانیهای رفاقت تقدیم کردند. سپس به خوردن و نوشیدن نشستند و به جهت لَهو و لَعِب به پا خاستند.
|
||
\v 7 آنگاه خداوند به موسی گفت: «بیدرنگ فرود آ، زیرا قوم تو که از سرزمین مصر به در آوردی، فساد کردهاند.
|
||
\v 8 آنها به همین زودی از راهی که بدیشان امر فرمودم انحراف ورزیده، برای خود گوسالۀ ریختهشده ساختهاند و در برابر آن سَجده کرده و قربانی نموده، گفتهاند: ”ای اسرائیل، اینها هستند خدایانی که تو را از سرزمین مصر بیرون آوردند!“»
|
||
\v 9 پس خداوند به موسی گفت: «من این قوم را دیدهام که همانا قومی گردنکشند.
|
||
\v 10 اکنون مرا واگذار تا خشمم بر آنها شعلهور شده، ایشان را بسوزانم. آنگاه از تو قومی عظیم به وجود خواهم آورد.»
|
||
\v 11 اما موسی دست التماس به سوی یهوه خدای خود دراز کرده، گفت: «ای خداوند، چرا باید خشم تو بر قومت که با قدرتی عظیم و دستی توانمند از سرزمین مصر به در آوردی، شعلهور گردد؟
|
||
\v 12 چرا مصریان بگویند: ”ایشان را به قصد بد بیرون برد، تا آنها را در کوهها بکشد و از روی زمین محو سازد؟“ پس، از خشم شدید خود بازگرد و منصرف شده، بر قوم خویش بلایی نازل منما.
|
||
\v 13 خادمانت ابراهیم، اسحاق و اسرائیل را یاد آور، که برای ایشان به ذات خود سوگند یاد کرده گفتی: ”نسل شما را همچون ستارگان آسمان، بیشمار میسازم، و تمامی این سرزمین را که دربارۀ آن سخن گفتم به نسل شما خواهم بخشید تا میراث همیشگی ایشان باشد.“»
|
||
\v 14 پس خداوند از بلایی که گفته بود بر سر قوم خویش خواهد آورد، منصرف شد.
|
||
\v 15 آنگاه موسی برگشت و در حالی که دو لوح شهادت را در دست داشت، از کوه به زیر آمد. بر هر دو طرف لوحها، یعنی پشت و روی آنها، نوشته شده بود.
|
||
\v 16 لوحها کارِ دست خدا بود و نوشته، نوشتۀ خدا بود که بر لوحها حک شده بود.
|
||
\v 17 چون یوشَع آواز قوم را شنید که فریاد برمیآوردند، به موسی گفت: «آواز جنگ از اردوگاه به گوش میرسد.»
|
||
\v 18 موسی گفت:
|
||
\v 19 چون موسی به اردوگاه نزدیک شد و آن گوساله و رقص مردم را دید، خشمش شعلهور گشت و لوحها را از دستان خود به زیر افکنده، آنها را پای کوه شکست.
|
||
\v 20 او گوسالهای را که ایشان ساخته بودند گرفته، در آتش سوزانید و آن را خرد کرده به صورت گَرد درآورد و بر آب پاشید و به بنیاسرائیل نوشانید.
|
||
\v 21 موسی رو به هارون کرد و گفت: «این قوم به تو چه کرده بودند که چنین گناه عظیمی بر ایشان آوردی؟»
|
||
\v 22 هارون در پاسخ گفت: «سرور من، خشمگین مباش. تو خود این قوم را میشناسی و میدانی که به بدی گرایش دارند.
|
||
\v 23 آنها به من گفتند: ”برای ما خدایان بساز تا پیش روی ما بروند، زیرا نمیدانیم بر سر این مرد، موسی، که ما را از سرزمین مصر بیرون آورد، چه آمده است.“
|
||
\v 24 پس بدیشان گفتم: ”هر کس زیوری از طلا دارد، به در آورد.“ پس ایشان طلای خود را به من دادند و من آن را در آتش انداختم، و این گوساله بیرون آمد!»
|
||
\v 25 چون موسی دید که قوم افسارگسیخته شدهاند زیرا هارون آنها را واگذاشته بود تا افسار بگسلند و مضحکه دشمنان شوند،
|
||
\v 26 پس در مدخل اردوگاه ایستاد و گفت: «هر که طرف خداوند است نزد من آید.» پس تمام لاویان نزد او گرد آمدند.
|
||
\v 27 آنگاه موسی خطاب بدیشان گفت: «یهوه خدای اسرائیل چنین میفرماید: ”هر کس شمشیرش را به پهلوی خود ببندد و در میان اردوگاه از یک سر تا سر دیگر حرکت کند و هر کس برادر، دوست و همسایۀ خود را بکشد.“»
|
||
\v 28 لاویان طبق گفتۀ موسی عمل کردند، و در آن روز نزدیک سه هزار تن از قوم کشته شدند.
|
||
\v 29 آنگاه موسی گفت: «امروز خویشتن را وقف خداوند کنید تا او امروز شما را برکت دهد، زیرا هر یک از شما بر ضد پسر و برادر خود به پا خاستید.»
|
||
\v 30 روز بعد موسی خطاب به قوم گفت: «شما مرتکب گناهی عظیم شدهاید. اما اکنون من نزد خداوند برمیآیم، شاید بتوانم گناهتان را کفّاره کنم.»
|
||
\v 31 پس موسی نزد خداوند بازگشت و گفت: «آه که این مردمان چه گناه عظیمی کردهاند! آنان خدایانی از طلا برای خود ساختهاند.
|
||
\v 32 حال اگر ممکن باشد گناه ایشان را ببخشا، وگرنه مرا از دفتری که نگاشتهای محو ساز.»
|
||
\v 33 خداوند در جواب موسی گفت: «هر که را که به من گناه ورزیده است از دفتر خود محو خواهم ساخت.
|
||
\v 34 حال برو و قوم را به مکانی که گفتم هدایت کن، و فرشتۀ من پیش روی تو خواهد رفت. اما زمانی که برای مجازاتشان بیایم، ایشان را به سبب گناهشان جزا خواهم داد.»
|
||
\v 35 و خداوند به سبب گوسالهای که قوم به دست هارون ساخته بودند، بلایی بر آنان فرستاد.
|
||
|
||
\s5
|
||
\c 33
|
||
\p
|
||
\v 1 آنگاه خداوند به موسی گفت: «این مکان را ترک کن، تو و این قوم که از سرزمین مصر برآوردی، و به سرزمینی برآ که برای ابراهیم، اسحاق و یعقوب سوگند یاد کردم و گفتم: ”آن را به نسل تو خواهم بخشید.“
|
||
\v 2 من فرشتهای پیش روی تو خواهم فرستاد و کنعانیان، اَموریان، حیتّیان، فِرِزّیان، حِویان و یِبوسیان را بیرون خواهم راند.
|
||
\v 3 به سرزمینی برآ که شیر و شهد در آن جاری است. اما من در میان تو نخواهم آمد، زیرا قومی گردنکشی، مبادا تو را در بین راه هلاک سازم.»
|
||
\v 4 چون قوم این سخنان مصیبتبار را شنیدند، ماتم گرفتند و هیچکس بر خود زیور نیاویخت.
|
||
\v 5 زیرا خداوند به موسی گفته بود: «به بنیاسرائیل بگو: ”شما قومی گردنکشید. اگر حتی لحظهای در میان تو آیم، ممکن است نابودت کنم. حال زیور خود را به در آر تا ببینم با تو چه کنم.“»
|
||
\v 6 پس بنیاسرائیل زیورهای خود را از کوه حوریب از خود به در کردند.
|
||
\v 7 باری، موسی را عادت بر این بود که خیمهای برگیرد و آن را بیرون از اردوگاه، کمی دور از آن، بر پا کند. او این خیمه را خیمۀ ملاقات میخواند. هر که طالب خداوند بود به آن خیمه که بیرون از اردوگاه بود، میرفت.
|
||
\v 8 هرگاه موسی به سوی آن خیمه بیرون میرفت، قوم جملگی برخاسته، هر یک به در خیمۀ خود میایستادند، و موسی را تا هنگامی که داخل آن خیمه میشد، نظاره میکردند.
|
||
\v 9 وقتی موسی به خیمه داخل میشد، ستون ابر فرود میآمد و به دَرِ خیمه میایستاد و خدا با موسی سخن میگفت.
|
||
\v 10 هنگامی که همۀ قوم ستون ابر را ایستاده به در خیمه میدیدند، همگی برخاسته، هر یک به در خیمۀ خود پرستش میکردند.
|
||
\v 11 خداوند با موسی رو در رو سخن میگفت، چنانکه کسی با دوست خود سخن بگوید. سپس موسی به اردوگاه بازمیگشت، ولی خادم جوانش یوشَع، پسر نون، خیمه را ترک نمیکرد.
|
||
\v 12 موسی به خداوند گفت: «تو به من میگویی: ”این قوم را بِبَر،“ ولی نمیگویی چه کسی را همراه من میفرستی. میگویی: ”تو را به نام میشناسم و در نظرم فیض یافتهای.“
|
||
\v 13 اگر در نظرت فیض یافتهام، تمنا دارم راههای خود را به من بیاموزی تا تو را بشناسم و همچنان در نظرت فیض یابم. و در نظر داشته باش که این مردم قوم تواَند.»
|
||
\v 14 خداوند پاسخ داد: «روی من خواهد آمد، و تو را آرامی خواهم بخشید.»
|
||
\v 15 آنگاه موسی به خداوند گفت: «اگر روی تو با ما نیاید، ما را از اینجا مبر.
|
||
\v 16 زیرا از کجا معلوم میشود که من و قوم تو در نظرت فیض یافتهایم، اگر نه از آمدن تو با ما؟ چه چیز دیگر من و قوم تو را از همۀ اقوام دیگرِ روی زمین متمایز میسازد؟»
|
||
\v 17 خداوند به موسی گفت: «این کار را نیز که گفتهای خواهم کرد، زیرا در نظرم فیض یافتهای و تو را به نام میشناسم.»
|
||
\v 18 آنگاه موسی گفت: «تمنا اینکه جلال خود را بر من بنمایی.»
|
||
\v 19 گفت: «من تمامی نیکویی خود را از برابر تو میگذرانم، و در برابر تو نام خود، یهوه را ندا میکنم. فیض خواهم بخشید به هر که نسبت به او فیاض هستم و رحم خواهم کرد بر هر که نسبت به او رحیم هستم.»
|
||
\v 20 و گفت: «اما روی مرا نمیتوانی دید، زیرا انسان نمیتواند مرا ببیند و زنده بماند.»
|
||
\v 21 و خداوند ادامه داد: «اینک نزدیک من مکانی هست که آنجا میتوانی بر صخره بایستی.
|
||
\v 22 چون جلال من بگذرد، تو را در شکافی در آن صخره مینهم و با دست خود تو را میپوشانم تا آنگاه که بگذرم.
|
||
\v 23 سپس دست خود را بر خواهم داشت و پشت مرا خواهی دید؛ اما روی من دیده نخواهد شد.»
|
||
|
||
\s5
|
||
\c 34
|
||
\p
|
||
\v 1 خداوند به موسی گفت: «دو لوح سنگی، همچون لوحهای نخستین بتراش، و من کلماتی را که بر لوحهای نخستین بود که شکستی، بر آنها خواهم نگاشت.
|
||
\v 2 بامدادان آماده باش و به کوه سینا برآی. آنجا بر قلۀ کوه نزد من حاضر شو.
|
||
\v 3 هیچکس با تو بالا نیاید و هیچکس نیز بر تمامی کوه دیده نشود؛ حتی گله و رمه نیز جلوی این کوه چرا نکنند.»
|
||
\v 4 پس موسی دو لوح سنگی همچون لوحهای نخست تراشید و همانگونه که خداوند به او فرمان داده بود، سحرگاهان از کوه سینا بالا رفت، و دو لوح سنگی را در دستان خود میبرد.
|
||
\v 5 آنگاه خداوند در ابر فرود آمد و آنجا با موسی ایستاد، و نام یهوه را ندا کرد.
|
||
\v 6 خداوند از برابر موسی گذشت و چنین ندا کرد:
|
||
\v 7 پایدار در محبت برای هزار پشت،
|
||
\v 8 موسی بیدرنگ روی بر زمین نهاده، پرستش کرد.
|
||
\v 9 و گفت: «ای خداوندگار، اگر حال در نظرت فیض یافتهام، تمنا دارم خداوندگار در میان ما بیاید. با این که این قوم گردنکش است، ولی تو تقصیر و گناه ما را بیامرز و ما را میراث خود بساز.»
|
||
\v 10 آنگاه خداوند گفت: «اینک عهدی میبندم. من در برابر تمامی قوم تو، عجایبی خواهم کرد که تا به حال در میان هیچ قومی در تمامی جهان روی نداده است. قومی که تو در میانشان ساکنی جملگی کار خداوند را خواهند دید، زیرا کاری که با تو میکنم کاری مَهیب است.
|
||
\v 11 «آنچه را امروز به تو امر میفرمایم نگاه دار. من اَموریان، کنعانیان، حیتّیان، فِرِزّیان، حِویان و یِبوسیان را از برابر تو خواهم راند.
|
||
\v 12 مراقب باش با ساکنان دیاری که بدانجا خواهی رفت پیمان نبندی، وگرنه در میان تو دام خواهند شد.
|
||
\v 13 مذبحهایشان را در هم شِکَن، ستونهایشان را خُرد کن و اَشیرَههای
|
||
\v 14 هیچ خدای غیر را پرستش مکن، زیرا یهوه که نام او غیور است، خدایی است غیور.
|
||
\v 15 مراقب باش با کسانی که در آن سرزمین ساکنند پیمان نبندی، زیرا آنگاه که در پی خدایانشان زنا میکنند و به آنها قربانی تقدیم مینمایند، شما را نیز دعوت خواهند کرد و شما از قربانی ایشان خواهید خورد.
|
||
\v 16 و آنگاه که از دختران ایشان برخی را برای پسران خود به زنی بگیرید و آن دختران در پی خدایان خود زنا کنند، پسران شما را نیز به انجام این کار وا خواهند داشت.
|
||
\v 17 «بتهای ریختهشده برای خود مسازید.
|
||
\v 18 «عید نانِ بیخمیرمایه را نگاه دارید. همانگونه که به شما فرمان دادم، هفت روز نانِ بیخمیرمایه بخورید. این را در موعد مقرر، در ماه اَبیب انجام دهید، چراکه در این ماه از مصر بیرون آمدید.
|
||
\v 19 «نخستین ثمرۀ هر رَحِمی از آنِ من است، از جمله هر نخستزادۀ نرینه از چارپایان تو، چه گاو، چه گوسفند.
|
||
\v 20 نخستزادۀ الاغ را با برهای فدیه دهید، ولی اگر فدیه نمیدهید، گردنش را بشکنید. هر نخستزادهای از پسرانت را نیز فدیه بده.
|
||
\v 21 «شش روز کار کن، اما در روز هفتم فراغت جو؛ حتی در موسم شخم زدن و برداشت محصول نیز باید فراغت یابی.
|
||
\v 22 عید هفتهها را که همان عید نوبر محصول گندم باشد، برگزار کن و همچنین عید جمعآوری را به هنگام تحویل سال.
|
||
\v 23 همۀ مردان قوم تو باید سالی سه بار در پیشگاه خداوندگارْ یهوه، خدای اسرائیل حاضر شوند.
|
||
\v 24 قومها را از برابر تو خواهم راند و قلمرو تو را وسیع خواهم گردانید، و هنگامی که سه مرتبه در سال میروی تا در پیشگاه یهوه خدایت حاضر شوی، هیچکس به سرزمین تو دستاندازی نخواهد کرد.
|
||
\v 25 «خون قربانی را با چیزی که خمیرمایه در آن باشد تقدیم مکن، و مگذار از قربانی عید پِسَخ چیزی تا صبح باقی بماند.
|
||
\v 26 «بهترین نوبر زمین خود را به خانۀ یهوه خدایت بیاور.
|
||
\v 27 آنگاه خداوند به موسی فرمود: «این سخنان را بنویس، زیرا مطابق این سخنان با تو و با اسرائیل عهد بستهام.»
|
||
\v 28 موسی چهل شبانه روز آنجا با خداوند بود، بیآنکه نان بخورد یا آب بنوشد. و خداوند
|
||
\v 29 موسی در حالی که دو لوح شهادت را در دست داشت از کوه سینا فرود آمد. اما به هنگام فرود آمدن از کوه، آگاه نبود که پوست چهرهاش به سبب سخن گفتن با خداوند درخشان است.
|
||
\v 30 چون هارون و همۀ بنیاسرائیل موسی را دیدند، پوست چهرهاش میدرخشید. پس ترسیدند نزدیک او بیایند.
|
||
\v 31 ولی موسی ایشان را فرا خواند؛ پس هارون و همۀ رهبران جماعت نزد موسی بازآمدند و او با ایشان سخن گفت.
|
||
\v 32 سپس همۀ بنیاسرائیل نزدیک آمدند، و او همۀ فرمانهایی را که خداوند بر کوه سینا به او گفته بود، بدیشان داد.
|
||
\v 33 چون موسی سخن خود را با ایشان به پایان رساند، نقابی بر چهره زد.
|
||
\v 34 او هرگاه برای گفتگو با خداوند به حضور او داخل میشد نقاب از چهره برمیگرفت تا بیرون میآمد. و هنگامی که بیرون میآمد و آنچه به او فرمان داده شده بود به بنیاسرائیل بازمیگفت،
|
||
\v 35 آنها میدیدند که پوست چهرهاش درخشان است. پس موسی دوباره نقاب بر چهره میزد تا آنگاه که برای گفتگو با خداوند به پیشگاه او میرفت.
|
||
|
||
\s5
|
||
\c 35
|
||
\p
|
||
\v 1 موسی همۀ جماعت بنیاسرائیل را گرد آورد و بدیشان گفت: «این است آنچه خداوند شما را به انجام آن فرمان داده است:
|
||
\v 2 شش روز کار میباید کرد، اما روز هفتم روز مقدس برای شما باشد، شَبّاتِ فراغت برای خداوند. هر که در این روز کاری کند باید کشته شود.
|
||
\v 3 در روز شَبّات در هیچیک از منازل خویش آتشی نیفروزید.»
|
||
\v 4 موسی به همۀ جماعت بنیاسرائیل گفت: «این است آنچه خداوند فرمان داده است:
|
||
\v 5 از آنچه دارید، هدیهای به خداوند تقدیم کنید. هر که از دل مایل به این کار باشد هدیهای از اینها برای خداوند بیاورد: طلا، نقره و برنج؛
|
||
\v 6 نخ آبی، ارغوانی و قرمز و کتان ریزبافت؛ پشم بز؛
|
||
\v 7 پوست قوچ که به رنگ سرخ رنگ شده باشد؛ چرم نازک؛
|
||
\v 8 روغن برای چراغها؛ ادویه برای روغن مسح و بخور خوشبو؛
|
||
\v 9 سنگهای عقیق و سنگهای گرانبهای دیگر جهت نشاندن بر ایفود
|
||
\v 10 «در میان شما هر کس مهارتی دارد، بیاید و آنچه را خداوند فرمان داده است بسازد:
|
||
\v 11 مسکن با چادر و پوشش آن، گیرهها، تختهها، تیرهای افقی، ستونها و پایههای آن،
|
||
\v 12 صندوق و تیرکهایش، جایگاه کفّاره و حجاب حائلِ آن،
|
||
\v 13 میز و تیرکهایش با تمامی وسایل آن، نان حضور،
|
||
\v 14 چراغدان برای روشنایی با لوازم آن، چراغهایش و روغن برای روشنایی؛
|
||
\v 15 مذبح بخور با تیرکهایش، روغن مسح و بخور خوشبو؛ پرده برای درگاهِ مدخلِ مسکن؛
|
||
\v 16 مذبح قربانی تمامسوز با شبکۀ برنجی آن، تیرکهایش و تمامی وسایل مربوط به آن؛ تشت برنجی با پایهاش؛
|
||
\v 17 پردههای صحن با ستونها و پایههایش، و نیز پردۀ ورودی صحن؛
|
||
\v 18 میخهای مسکن و میخهای صحن و طنابهای آن؛
|
||
\v 19 جامههای بافتهشده برای خدمت در قُدس، یعنی جامههای مقدس هارونِ کاهن و جامههای پسرانش برای کهانت.»
|
||
\v 20 آنگاه تمامی جماعت بنیاسرائیل از حضور موسی بیرون رفتند،
|
||
\v 21 و هر که رغبت داشت و در قلبش بود، پیش آمد و برای کار خیمۀ ملاقات، تمامی خدمات مربوط به آن و نیز جهت جامههای مقدس، هدیه به خداوند تقدیم کرد.
|
||
\v 22 همۀ کسانی که از دل مایل بودند، از زن و مرد، آمدند و همه نوع زیورهای طلا از سنجاق سینه، گوشواره، حلقه و زینتها به همراه آوردند. آنان همگی هدایای طلای خود را به خداوند تقدیم کردند.
|
||
\v 23 تمام کسانی که نخهای آبی، ارغوانی یا قرمز، کتان ریزبافت، پشم بز، پوست به رنگ سرخ شدۀ قوچ یا چرم نازک
|
||
\v 24 هر که هدیهای نقرهای یا برنجین داشت نیز آن را به خداوند تقدیم کرد. هر که چوب اقاقیا برای هر قسمت از کار داشت، آن را آورد.
|
||
\v 25 زنانِ صنعتگر نیز به دست خود ریسندگی کردند و آنچه را که رشته بودند، از نخهای آبی، ارغوانی و قرمز یا کتان ریزبافت، با خود آوردند.
|
||
\v 26 همۀ زنانی که مایل بودند مهارتشان را به کار برند، پشم بز رشتند.
|
||
\v 27 رهبران قوم سنگهای عقیق و دیگر سنگهای گرانبها را آوردند تا بر ایفود و پیشسینه نشانده شود.
|
||
\v 28 آنان همچنین ادویه و روغن برای روشنایی، برای روغن مسح و برای بخور خوشبو آوردند.
|
||
\v 29 همۀ مردان و زنان اسرائیلی که مایل بودند، داوطلبانه برای انجام کاری که خداوند به واسطۀ موسی فرمان داده بود، هدیه آوردند.
|
||
\v 30 آنگاه موسی به بنیاسرائیل گفت: «بنگرید که خداوند بِصَلئیل پسر اوری نوۀ حور از قبیلۀ یهودا را برگزیده است،
|
||
\v 31 و او را با روح خدا پر کرده، بدو مهارت، فهم و دانش در انواع صنایع بخشیده است،
|
||
\v 32 تا از طلا و نقره و برنج نقشهای هنری بریزد،
|
||
\v 33 سنگ ببُرد و بتراشد، صنایع چوبی بسازد و در انواع هنرها مشغول کار شود.
|
||
\v 34 نیز به او و اُهولیاب پسر اَخیسامَک از قبیلۀ دان، این توانایی را بخشیده که به دیگران تعلیم دهند.
|
||
\v 35 خدا به ایشان مهارت بخشیده است تا هر نوع کاری را که حکاکان، طراحان و گلدوزان با نخهای آبی و ارغوانی و قرمز بر کتان ریزبافت میکنند، یعنی کارهایی را که هر نوع صنعتگر یا طراح ماهر انجام میدهد، خود انجام دهند.
|
||
|
||
\s5
|
||
\c 36
|
||
\p
|
||
\v 1 «بِصَلئیل، اُهولیاب و همۀ افراد ماهری که خداوند بدیشان مهارت و فهم بخشیده است تا بدانند چگونه باید کارهای مربوط به بنای قُدس را انجام دهند، باید درست مطابق آنچه خداوند فرمان داده است این کار را به انجام رسانند.»
|
||
\v 2 آنگاه موسی، بِصَلئیل و اُهولیاب و همۀ افراد ماهری را که خداوند بدیشان مهارت بخشیده بود فرا خواند، هر که را که دلش راغب بود بیاید و این کار را انجام دهد.
|
||
\v 3 آنان همۀ هدایایی را که بنیاسرائیل برای بنای قُدس آورده بودند، از موسی تحویل گرفتند. و اما قوم همچنان هر بامداد برای این کار هدیۀ اختیاری میآوردند.
|
||
\v 4 پس همۀ صنعتگران ماهری که مشغول انجام کارهای گوناگونِ بنای قُدس بودند، کارشان را رها کرده، آمدند
|
||
\v 5 و به موسی گفتند: «قوم بیش از آنچه لازم است برای انجام کاری که خداوند به انجام آن امر فرموده هدیه میآورند.»
|
||
\v 6 پس موسی دستور داد در سرتاسر اردوگاه اعلام کنند: «هیچ مرد یا زنی بیش از این برای قُدس هدیه نیاورد.» بدینسان قوم از آوردن هدایای بیشتر بازداشته شدند،
|
||
\v 7 زیرا آنچه آورده بودند برای اتمام کار کافی و حتی بیش از نیاز بود.
|
||
\v 8 تمام افراد ماهر از میان کارکنان، مسکن را با ده پرده ساختند که از کتان ریزبافتِ تابیده تهیه شده و نخهای آبی، ارغوانی و قرمز در آنها به کار رفته بود. تصویر کروبیان نیز ماهرانه بر آنها نقش شده بود.
|
||
\v 9 پردهها همه به یک اندازه بود: درازایشان بیست و هشت ذِراع
|
||
\v 10 آنان پنج پرده را به هم و پنج پردۀ دیگر را نیز به هم متصل کردند.
|
||
\v 11 آنگاه بر لبۀ آخرین پردۀ دستۀ اوّل، حلقههایی از پارچۀ آبی ساختند؛ بر لبۀ آخرین پردۀ دستۀ دوّم نیز چنین کردند.
|
||
\v 12 همچنین پنجاه حلقه بر یک پرده و پنجاه حلقه بر آخرین پردۀ دستۀ دیگر ساختند، به گونهای که حلقهها رو در روی هم قرار گرفت.
|
||
\v 13 آنگاه پنجاه گیره از طلا ساختند و آن دو دسته پرده را توسط آنها به هم متصل کردند تا مسکن یکپارچه شود.
|
||
\v 14 نیز برای چادر روی مسکن پردههایی از پشم بز ساختند، بر روی هم یازده پرده.
|
||
\v 15 این یازده پرده همه به یک اندازه بود: درازایشان سی ذِراع و پهنایشان چهار ذِراع.
|
||
\v 16 پنج پرده را در یک دسته به هم متصل کردند و شش پرده دیگر را نیز در دستهای دیگر به هم.
|
||
\v 17 آنگاه بر لبۀ آخرین پردۀ یکی از دو دسته، پنجاه حلقه، و بر لبۀ آخرین پردۀ دستۀ دیگر نیز پنجاه حلقۀ دیگر کار گذاشتند.
|
||
\v 18 پنجاه گیرۀ برنجین نیز ساختند تا خیمه را به صورت یکپارچه به هم متصل کند.
|
||
\v 19 سپس برای خیمه، پوششی از پوست قوچ که به رنگ سرخ رنگ شده بود تهیه کردند و بر روی آن پوششی از چرم نازک
|
||
\v 20 تختههای قایم از چوب اقاقیا برای مسکن ساختند.
|
||
\v 21 درازای هر تخته ده ذِراع و پهنایش یک و نیم ذِراع بود
|
||
\v 22 و هر تخته دو زبانۀ قرینۀ هم داشت. تمامی تختههای مسکن اینگونه ساخته شدند.
|
||
\v 23 برای جانب جنوبی مسکن بیست تخته ساختند
|
||
\v 24 و برای زیر آنها چهل پایۀ نقره، یعنی دو پایه برای دو زبانۀ هر تخته.
|
||
\v 25 برای جانب دیگر مسکن، یعنی جانب شمالی نیز بیست تخته ساختند
|
||
\v 26 و چهل پایۀ نقره برای زیر آنها، یعنی دو پایه برای هر تخته.
|
||
\v 27 برای قسمت انتهاییِ مسکن، یعنی انتهای بخش غربی، شش تخته ساختند،
|
||
\v 28 و برای هر یک از گوشههای قسمت انتهایی مسکن نیز دو تخته.
|
||
\v 29 این دو تخته در هر یک از این دو گوشه از پایین تا بالا به هم متصل و به یک حلقۀ واحد بسته شدند؛ هر دو گوشه به همین شکل ساخته شد.
|
||
\v 30 پس هشت تخته و شانزده پایۀ نقره بود، یعنی برای هر تخته دو پایه.
|
||
\v 31 همچنین پشتبندهایی از چوب اقاقیا ساختند، پنج پشتبند برای تختههای یک جانب مسکن،
|
||
\v 32 پنج پشتبند برای تختههای جانب دیگر و پنج پشتبند نیز برای تختههای بخش غربی واقع در انتهای مسکن.
|
||
\v 33 پشتبند میانی را به گونهای ساختند که در وسط تختههای قایم قرار میگرفت و از یک سر تا سر دیگر میرسید.
|
||
\v 34 تختهها را زراندود کردند و حلقههایی زرین ساختند تا پشتبندها را نگاه دارند. پشتبندها را نیز زراندود کردند.
|
||
\v 35 حجاب را از کتان ریزبافت تابیده دوختند که نخهای آبی، ارغوانی و قرمز در آن به کار رفته و نقش کروبیان ماهرانه بر آن دوخته شده بود.
|
||
\v 36 برای این پرده، چهار ستون از چوب اقاقیا ساختند و ستونها را زراندود کردند. برای ستونها نیز قلابهای طلا ساختند و چهار پایۀ نقره برای آنها ریختند.
|
||
\v 37 برای دَرِ خیمه، پردهای از نخهای آبی، ارغوانی و قرمز و کتانِ ریزبافتِ تابیده دوختند که ماهرانه گلدوزی شده بود
|
||
\v 38 و برای این پرده، پنج ستون با قلابهایش ساختند. سرستونها و بندهای آنها را زراندود کردند و پنج پایۀ برنجین نیز برای آنها ساختند.
|
||
|
||
\s5
|
||
\c 37
|
||
\p
|
||
\v 1 بِصَلئیل صندوق را از چوب اقاقیا ساخت، به درازای دو و نیم ذِراع،
|
||
\v 2 صندوق را از درون و بیرون با طلای ناب پوشاند و قابی از طلا نیز گِرد آن ساخت.
|
||
\v 3 برای صندوق چهار حلقه از طلا ریخت و آنها را به چهار پایۀ صندوق متصل کرد، دو حلقه در یک جانب و دو حلقه در جانب دیگر.
|
||
\v 4 آنگاه تیرکهایی از چوب اقاقیا ساخت و آنها را زراندود کرد.
|
||
\v 5 تیرکها را جهت حمل صندوق از حلقههای پهلوی صندوق گذراند.
|
||
\v 6 جایگاه کفّاره
|
||
\v 7 آنگاه بر دو سر جایگاه کفّاره، دو کروبی زرکوب ساخت،
|
||
\v 8 یک کروبی بر یک سر و کروبی دیگر بر سر دیگرِ آن؛ جایگاه کفّاره و کروبیانِ دو سر آن را یکپارچه ساخت.
|
||
\v 9 کروبیان با بالهایی گشاده، از بالا بر جایگاه کفّاره سایهگستر بودند؛ رویهایشان به سوی یکدیگر و نگاهشان به جانب جایگاه کفّاره بود.
|
||
\v 10 او میز را از چوب اقاقیا ساخت، به درازای دو ذِراع، پهنای یک ذِراع و بلندای یک و نیم ذِراع.
|
||
\v 11 آن را با روکشی از طلای ناب پوشاند و قابی از طلا گِرد آن ساخت.
|
||
\v 12 گِرد میز لبهای به پهنای یک کف دست
|
||
\v 13 همچنین چهار حلقۀ طلا برای میز ریخت و آنها را به چهار گوشۀ میز در محل چهار پایه متصل کرد.
|
||
\v 14 حلقهها را نزدیک لبه قرار داد تا تیرکهای حمل میز را نگه دارند.
|
||
\v 15 تیرکهای حمل میز را از چوب اقاقیا ساخت و آنها را زراندود کرد.
|
||
\v 16 اسباب میز یعنی بشقابها و ظروف، کاسهها و پارچهای مخصوصِ ریختنِ هدایای ریختنی را از طلای ناب ساخت.
|
||
\v 17 چراغدان را از طلای ناب ساخت و پایه و بدنۀ آن را چکشکاری کرد؛ پیالههای گلمانند و جوانهها و غنچههایش با آن یکپارچه بود.
|
||
\v 18 شش شاخه از دو طرف چراغدان بیرون میآمد: سه شاخه از یک طرف و سه شاخه از طرف دیگر.
|
||
\v 19 سه پیاله به شکل گلهای بادام با جوانهها و غنچههایش بر یک شاخه قرار داشت، سه پیالۀ دیگر بر شاخۀ بعدی، و هر شش شاخه که از چراغدان بیرون میآمد به همین شکل بود.
|
||
\v 20 بر چراغدان چهار پیاله بود به شکل گلهای بادام با جوانهها و غنچههایش.
|
||
\v 21 یک جوانه زیر اوّلین جفت شاخه بود که از چراغدان بیرون میآمد، جوانۀ دوّم زیر دوّمین جفت شاخه، و جوانۀ سوّم زیر سوّمین جفت شاخه؛ یعنی در مورد هر شش شاخه به همینگونه بود.
|
||
\v 22 جوانهها و شاخهها همگی با چراغدان یکپارچه بودند و از طلای ناب چکشکاری شده ساخته شده بودند.
|
||
\v 23 هفت چراغِ آن با گُلگیرها و سینیهایش را از طلای ناب ساخت.
|
||
\v 24 برای ساختن چراغدان و تمامی لوازم آن، یک وزنه
|
||
\v 25 مذبح بخور را از چوب اقاقیا ساخت. مذبح مربع بود، به درازای یک ذِراع، پهنای یک ذِراع، و بلندای دو ذِراع، و شاخهایش با مذبح یکپارچه بود.
|
||
\v 26 آن را با روکشی از طلای ناب پوشانید، روی آن، جوانبش و شاخهایش را. و گِرد آن نیز قابی از طلا ساخت.
|
||
\v 27 زیر قاب، دو حلقۀ زرین ساخت که مقابل هم قرار داشت تا تیرکهای حمل مذبح را نگاه دارند.
|
||
\v 28 تیرکها را از چوب اقاقیا ساخت و آنها را زراندود کرد.
|
||
\v 29 همچنین روغن مقدسِ مسح و بخور خالصِ خوشبو را با مهارت عطّاران تهیه کرد.
|
||
|
||
\s5
|
||
\c 38
|
||
\p
|
||
\v 1 مذبح قربانی تمامسوز را از چوب اقاقیا ساختند، به بلندای سه ذِراع.
|
||
\v 2 بر هر یک از چهار گوشۀ مذبح شاخی ساختند، به گونهای که شاخها با مذبح یکپارچه بود. روی مذبح را با روکشی از برنج پوشاندند.
|
||
\v 3 تمامی اسباب مذبح را از برنج ساختند، از لگنها و خاکاندازها گرفته تا پیالهها، چنگالهای گوشت و آتشدانها را.
|
||
\v 4 برای مذبح، شبکهای از برنج ساختند و آن را زیر لبۀ مذبح گذاشتند، به گونهای که در نیمۀ بلندیِ مذبح قرار گرفت.
|
||
\v 5 چهار حلقه برای چهار گوشۀ شبکۀ برنجین ریختند تا تیرکها را نگاه دارند.
|
||
\v 6 تیرکها را از چوب اقاقیا ساختند و آنها را با روکشی از برنج پوشاندند.
|
||
\v 7 تیرکها را از حلقهها گذراندند تا برای حمل مذبح در دو پهلوی آن قرار گیرد. مذبح را توخالی و از تخته ساختند.
|
||
\v 8 حوض برنجین را با پایههای برنجین آن از آینههای بانوانی ساختند که به دَرِ خیمۀ ملاقات خدمت میکردند.
|
||
\v 9 سپس صحن مسکن را ساختند. برای جانب جنوبی صحن، پردههایی از کتانِ ریزبافتِ تابیده دوختند، به درازای صد ذِراع،
|
||
\v 10 با بیست ستون و بیست پایۀ برنجین، و قلابها و بندهای ستونها از نقره بود.
|
||
\v 11 جانب شمالی نیز به درازای صد ذِراع بود و بیست ستون و بیست پایۀ برنجین داشت، و قلابها و بندهای ستونها از نقره بود.
|
||
\v 12 انتهای غربی به پهنای پنجاه ذِراع بود و پردهها داشت، با ده ستون و ده پایه، و قلابها و بندهای ستونها از نقره بود.
|
||
\v 13 انتهای شرقی به سوی طلوع آفتاب، به پهنای پنجاه ذِراع بود.
|
||
\v 14 در یک طرفِ مدخل، پردههایی بود به درازای پانزده ذِراع با سه ستون و سه پایه،
|
||
\v 15 و در طرفِ دیگرِ مدخلِ صحن نیز پردههایی بود به درازای پانزده ذِراع با سه ستون و سه پایه.
|
||
\v 16 همۀ پردههای اطراف صحن از کتانِ ریزبافتِ تابیده تهیه شده بود.
|
||
\v 17 پایۀ ستونها از برنج و قلابها و بندهای ستونها از نقره بود. سرستونها نیز روکشی از نقره داشت؛ بدین ترتیب تمامی ستونهای صحن بندهایی از نقره داشت.
|
||
\v 18 پردۀ مدخلِ صحن از نخهای آبی، ارغوانی و قرمز و کتان ریزبافتِ تابیده بود که ماهرانه گلدوزی شده بود. درازای این پرده بیست ذِراع بود و بلندای آن، همچون پردههای صحن، پنج ذِراع،
|
||
\v 19 با چهار ستون و چهار پایۀ برنجین. قلابها و بندهای ستونها از نقره بود و سرستونها نیز روکشی از نقره داشت.
|
||
\v 20 تمام میخهای مسکن و صحن اطراف آن، برنجین بود.
|
||
\v 21 این است حساب مواد به کار رفته در ساختن مسکن، یعنی مسکنِ شهادت، که لاویان به دستور موسی و زیر نظر ایتامار پسر هارونِ کاهن ثبت کردند.
|
||
\v 22 بِصَلئیل پسر اوری، نوۀ حور، از قبیلۀ یهودا، هرآنچه را که خداوند به موسی امر فرموده بود، ساخت.
|
||
\v 23 اُهولیاب پسر اَخیسامَک از قبیلۀ دان که حکاک و طراح بود و با نخهای آبی، ارغوانی و قرمز و کتانِ ریزبافت گلدوزی میکرد، بِصَلئیل را در انجام این کار یاری میداد.
|
||
\v 24 مقدار کل طلایی که از هدایا جهت تمام کارهای ساختمانی قُدس به کار رفت، بیست و نه وزنه
|
||
\v 25 نقرهای که از جماعتِ شمارش شده به دست آمد، صد وزنه و هزار و هفتصد و هفتاد و پنج مثقال به مقیاس مثقال قُدس بود
|
||
\v 26 یعنی برای هر فرد یک بِکا،
|
||
\v 27 پایههای قُدس و پایههای حجاب را از این یکصد وزنه نقره ساختند، یعنی یکصد پایه را از یکصد وزنه، برای هر پایه یک وزنه.
|
||
\v 28 از هزار و هفتصد و هفتاد و پنج مثقال نیز برای ساختن قلابهای ستونها، روکش کردن سرستونها و ساختن بندهایی برای آنها استفاده شد.
|
||
\v 29 مقدار برنج اهدایی معادل هفتاد وزنه و دو هزار و چهارصد مثقال بود.
|
||
\v 30 با آنها پایههای دَرِ خیمۀ ملاقات، مذبح برنجین و شبکۀ آن، و همۀ وسایل مذبح را ساختند؛
|
||
\v 31 و نیز پایههای پیرامون صحن، پایههای مدخل صحن، تمام میخهای مسکن و میخهای گرداگرد صحن را.
|
||
|
||
\s5
|
||
\c 39
|
||
\p
|
||
\v 1 از نخهای آبی، ارغوانی و قرمز جامههایی برای خدمت در قُدس بافتند. همچنین بنا به فرمان خداوند به موسی، جامههای مقدسی برای هارون دوختند.
|
||
\v 2 ایفود را از طلا، نخهای آبی، ارغوانی و قرمز، و کتان ریزبافت تابیده دوختند.
|
||
\v 3 با چکشکاری، ورقههای نازکی از طلا فراهم آوردند و آنها را بریده، به صورت رشتههایی درآوردند تا با مهارتی خاص با نخهای آبی، ارغوانی و قرمز و نیز با کتان ریزبافت در هم بِتَنَند.
|
||
\v 4 برای ایفود دو سرشانه دوختند که به دو سرِ ایفود متصل میشد تا ایفود پیوسته باشد.
|
||
\v 5 کمربند نقشدارِ ایفود از جنس خودِ ایفود، و با آن یکپارچه بود، یعنی از طلا و نخهای آبی، ارغوانی و قرمز، و کتان ریزبافتِ تابیده دوخته شده بود؛ همانگونه که خداوند به موسی فرمان داده بود.
|
||
\v 6 سنگهای عقیق را بر نگیندانِ زرین نشاندند و نامهای پسرانِ اسرائیل را بر آنها حک کردند، همانگونه که مُهر را حکاکی میکنند.
|
||
\v 7 سپس آنها را به عنوان سنگهای یادآوری برای پسران اسرائیل بر سرشانههای ایفود نصب کردند؛ همانگونه که خداوند به موسی فرمان داده بود.
|
||
\v 8 پیشسینه را ماهرانه و همچون ایفود از طلا و نخهای آبی، ارغوانی و قرمز، و کتان ریزبافتِ تابیده دوختند.
|
||
\v 9 پیشسینه مربع و دولا بود، درازای آن یک وجب
|
||
\v 10 آنگاه چهار ردیف سنگ گرانبها بر آن نشاندند. در ردیف اوّل لَعل، یاقوتِ زرد و زمرد؛
|
||
\v 11 در ردیف دوّم فیروزه، یاقوتِ کبود و الماس؛
|
||
\v 12 در ردیف سوّم سنگِ یَمانی، یَشم و لَعلِ بنفش؛
|
||
\v 13 در ردیف چهارم زِبَرجَد، عقیق و یَشب.
|
||
\v 14 شمار سنگها دوازده بود، یکی برای هر یک از نامهای پسران اسرائیل، و بر هر یک از آنها نام یکی از دوازده قبیله همچون نقشی که بر مُهر است، حک شده بود.
|
||
\v 15 برای پیشسینه، زنجیرهایی تابیده از طلای ناب همچون ریسمان ساختند.
|
||
\v 16 نیز دو نگیندانِ زرین و دو حلقۀ زرین ساختند و حلقهها را بر دو گوشۀ پیشسینه گذاشتند.
|
||
\v 17 دو زنجیر طلا را در حلقههای دو گوشۀ پیشسینه گذاشتند
|
||
\v 18 و دو سر دیگر زنجیرها را به دو نگیندان زرین بسته، آنها را از جلو به سرشانههای ایفود متصل کردند.
|
||
\v 19 دو حلقۀ زرین ساختند و آنها را به دو گوشۀ دیگر پیشسینه بر لبۀ داخلی آن در کنار ایفود بستند.
|
||
\v 20 دو حلقۀ زرینِ دیگر نیز ساختند و آنها را در جلوی ایفود به قسمت زیر سرشانهها، نزدیک درز، درست بالای کمربند ایفود متصل کردند.
|
||
\v 21 حلقههای پیشسینه را با نوار آبی به حلقههای ایفود بستند، به گونهای که بر روی کمربند قرار گیرند، تا پیشسینه از روی ایفود کنار نرود؛ همانگونه که خداوند به موسی فرمان داده بود.
|
||
\v 22 ردای ایفود را یکسره از پارچه آبی دوختند که کار بافندگان بود.
|
||
\v 23 در وسط ردا، شکافی به شکل یقۀ زره بود، با لبهای در اطراف آن، تا پاره نشود.
|
||
\v 24 بر گرد دامن ردا، انارهایی با نخهای آبی، ارغوانی و قرمز و کتان ریزبافت تابیده دوختند.
|
||
\v 25 سپس زنگولههایی از طلای ناب ساختند و بر گِرد دامن ردا میان انارها بستند.
|
||
\v 26 زنگولهها و انارها یکی در میان بر گِرد دامن ردایی بود که به هنگام خدمت بر تن میکردند؛ همانگونه که خداوند به موسی فرمان داده بود.
|
||
\v 27 برای هارون و پسرانش پیراهنهایی از کتان ریزبافت دوختند که کار بافندگان بود.
|
||
\v 28 دستار را از کتان ریزبافت، کلاهها را از کتان ریزبافت، و زیرجامهها را نیز از کتان ریزبافتِ تابیده دوختند.
|
||
\v 29 شال کمر را نیز که ماهرانه بر آن گلدوزی شده بود، از کتان ریزبافتِ تابیده و نخهای آبی، ارغوانی و قرمز دوختند؛ همانگونه که خداوند به موسی فرمان داده بود.
|
||
\v 30 لوح نیمتاج مقدس را از طلای ناب ساختند و این کلمات را بهسان نقشی که بر مُهر است بر آن نگاشتند: «مقدس برای خداوند.»
|
||
\v 31 آنگاه نواری آبی رنگ به آن متصل کردند تا آن را به دستار ببندند؛ همانگونه که خداوند به موسی فرمان داده بود.
|
||
\v 32 پس، تمامی کار مسکن، یعنی خیمۀ ملاقات، به پایان رسید. بنیاسرائیل همه چیز را همانگونه که خداوند به موسی فرمان داده بود، انجام دادند.
|
||
\v 33 آنگاه مسکن را به حضور موسی آوردند، خیمه و همۀ لوازمش، گیرهها، تختهها، تیرهای افقی، ستونها و پایههای آن؛
|
||
\v 34 پوشش از پوستِ به رنگ سرخ درآمدۀ قوچ، پوشش از چرم نازک،
|
||
\v 35 صندوق شهادت و تیرکهایش، جایگاه کفّاره؛
|
||
\v 36 میز را با تمام وسایلش و نان حضور،
|
||
\v 37 چراغدانِ طلای ناب را با چراغها و تمام لوازمش، و روغن مخصوص چراغ را؛
|
||
\v 38 مذبح طلا، روغن مسح، بخور خوشبو، و پردۀ دَرِ خیمه را؛
|
||
\v 39 مذبح برنجین را با شبکۀ برنجین آن، تیرکهایش و تمام وسایل مربوط به آن؛ تشت و پایهاش؛
|
||
\v 40 پردههای صحن را با ستونها و پایههایش، و نیز پردۀ مدخل صحن را، طنابها و میخهایش، تمامی اسباب لازم برای خدمت در مسکن، یعنی خیمۀ ملاقات را؛
|
||
\v 41 و نیز جامههای بافته شده برای خدمت در قُدس، خواه جامههای مقدسِ هارونِ کاهن و خواه جامههایی را که پسرانش به هنگام کهانت بر تن میکردند.
|
||
\v 42 بنیاسرائیل این همه را درست همانگونه که خداوند به موسی فرمان داده بود انجام دادند.
|
||
\v 43 موسی کار ایشان را بررسی کرد و دید که همۀ کارها را درست همانگونه که خداوند فرموده بود، انجام داده بودند. پس ایشان را برکت داد.
|
||
|
||
\s5
|
||
\c 40
|
||
\p
|
||
\v 1 آنگاه خداوند به موسی گفت:
|
||
\v 2 «مسکن، یعنی خیمۀ ملاقات را در نخستین روز از ماه نخست بر پا کن.
|
||
\v 3 صندوق شهادت را در آن بگذار و حجاب را در برابر آن بیاویز.
|
||
\v 4 سپس میز را به درون ببر و هرآنچه مربوط به آن است بر روی آن قرار بده. آنگاه چراغدان را به درون ببر و چراغهایش را نصب کن.
|
||
\v 5 مذبح زرین بخور را جلوی صندوق شهادت بگذار و پردۀ دَرِ مسکن را بیاویز.
|
||
\v 6 مذبح قربانی تمامسوز را جلوی دَرِ مسکن، یعنی خیمۀ ملاقات، قرار بده؛
|
||
\v 7 حوض برنجین را میان خیمۀ ملاقات و مذبح بگذار و در آن آب بریز.
|
||
\v 8 صحن را گرداگرد آن بر پا کن و پردۀ مدخلِ صحن را بیاویز.
|
||
\v 9 «سپس روغنِ مسح را برگیر و مسکن را با هر چه در آن است مسح کن؛ آن را با تمامی اسبابش تخصیص نما، و مقدس خواهد بود.
|
||
\v 10 آنگاه مذبح قربانی تمامسوز را با تمامی اسبابش مسح کن؛ مذبح را تخصیص کن، و بسیار مقدس خواهد بود.
|
||
\v 11 حوض و پایهاش را نیز مسح کن و آنها را تخصیص نما.
|
||
\v 12 «سپس هارون و پسرانش را به دَرِ خیمۀ ملاقات بیاور و ایشان را به آب شستشو ده.
|
||
\v 13 آنگاه جامههای مقدس را بر تن هارون کرده، وی را مسح نما و تخصیص کن تا برای من کهانت کند.
|
||
\v 14 سپس پسرانش را بیاور و پیراهنها را بدیشان بپوشان
|
||
\v 15 و آنان را نیز همچون پدرشان مسح کن تا برای من کهانت کنند. مسحِ آنها برای کهانتی جاودانه در نسلهای ایشان ادامه خواهد داشت.»
|
||
\v 16 موسی همه چیز را همانگونه که خداوند فرمان داده بود به انجام رسانید.
|
||
\v 17 بدینسان مسکن در نخستین روزِ ماهِ نخست از سالِ دوّم بر پا شد.
|
||
\v 18 موسی مسکن را بر پا کرده، پایههای آن را بنهاد، تختههایش را بر پا داشت، و پشتبندها را در جای خود قرار داده، ستونهای آن را بر پا نمود.
|
||
\v 19 آنگاه چادر را بر روی مسکن گسترانید و پوششِ چادر را، همانگونه که خداوند به او فرمان داده بود، بر آن کشید.
|
||
\v 20 سپس شهادت را برگرفته، درون صندوق قرار داد، و تیرکها را به صندوق متصل کرده، جایگاه کفّاره را بر آن نهاد.
|
||
\v 21 آنگاه صندوق را به درون مسکن برد و حجاب حائل را آویخت به گونهای که صندوق شهادت پشت پرده قرار گرفت، همانگونه که خداوند به موسی فرمان داده بود.
|
||
\v 22 او میز را نیز در خیمۀ ملاقات، بیرون حجاب، در ضلع شمالی مسکن قرار داد
|
||
\v 23 و همانگونه که خداوند به او فرمان داده بود نان را بر آن به حضور خداوند نهاد.
|
||
\v 24 چراغدان را در خیمۀ ملاقات، مقابل میز، در ضلع جنوبی مسکن قرار داد
|
||
\v 25 و همانگونه که خداوند به او فرمان داده بود، چراغها را به حضور خداوند بر پا داشت.
|
||
\v 26 سپس مذبح زرین را در خیمۀ ملاقات جلوی حجاب نهاد
|
||
\v 27 و همانگونه که خداوند به او فرمان داده بود، بر آن بخورِ خوشبو سوزانید.
|
||
\v 28 آنگاه پردۀ دَرِ مسکن را آویخت.
|
||
\v 29 مذبح قربانی تمامسوز را نزدیک دَرِ مسکن، یعنی خیمۀ ملاقات، قرار داد و بر آن قربانی تمامسوز و هدیۀ آردی تقدیم کرد، همانگونه که خداوند به او فرمان داده بود.
|
||
\v 30 حوض برنجین را میان خیمۀ ملاقات و مذبح قرار داد و در آن آب برای شستشو ریخت.
|
||
\v 31 موسی و هارون و پسرانش از آن آب برای شستن دست و پایشان استفاده میکردند.
|
||
\v 32 آنان به هنگام ورود به خیمۀ ملاقات یا نزدیک شدن به مذبح، همانگونه که خداوند به موسی فرمان داده بود، شستشو میکردند.
|
||
\v 33 آنگاه موسی صحن را گرداگرد مسکن و مذبح بر پا داشت و پرده را جلوی مدخلِ صحن آویخت. بدینسان موسی کار را به پایان رسانید.
|
||
\v 34 آنگاه ابر، خیمۀ ملاقات را پوشانید و جلال خداوند مسکن را پر ساخت.
|
||
\v 35 و موسی نتوانست به خیمۀ ملاقات درآید، زیرا ابر بر آن ساکن بود و جلال خداوند مسکن را پر ساخته بود.
|
||
\v 36 در همۀ سفرهای بنیاسرائیل، چون ابر از بالای مسکن برمیخاست، آنان عزیمت میکردند،
|
||
\v 37 و اگر برنمیخاست، آنان نیز عزیمت نمیکردند تا روزی که ابر برخیزد.
|
||
\v 38 بدینسان، در همۀ سفرهای خاندان اسرائیل، در برابر دیدگان همۀ آنان، هنگام روز ابرِ خداوند بر روی مسکن بود و هنگام شب، آتش در ابر.
|