fa_nmv/20-PRO.usfm

2035 lines
122 KiB
Plaintext

\id PRO Unlocked Literal Bible
\ide UTF-8
\h امثال
\toc1 امثال
\toc2 امثال
\toc3 pro
\mt1 امثال
\s5
\c 1
\p
\v 1 امثال سلیمان، پسر داوود، پادشاه اسرائیل:
\v 2 برای فراگیری حکمت و ادب
و درک سخنانی که فهم می‌بخشد؛
\v 3 برای کسب ادب و رفتار خردمندانه،
و پارسایی و عدل و انصاف؛
\v 4 برای هوشمندی بخشیدن به ساده‌لوحان
و دانش و دوراندیشی به جوانان -
\v 5 تا حکیمان بشنوند و بر آموخته‌هایشان بیفزایند
و فهیمان هدایت یابند -
\v 6 برای درک امثال و کنایات،
و سخنان حکیمان و معماهایشان.
\v 7 ترس خداوند سرآغاز دانش است،
اما حکمت و ادب را جاهلان خوار می‌شمارند.
\v 8 پسرم، به رهنمود پدر خویش گوش فرا ده
و تعلیم مادر خویش را ترک منما؛
\v 9 زیرا تاج زیبا بر سرت
و جواهر بر گردنت خواهد بود.
\v 10 پسرم! چون گنهکاران به اغوای تو برخیزند،
تن دَر مده.
\v 11 چون گویند: «با ما بیا
تا در کمین خون بنشینیم
و در نهان منتظر بی‌گناهان بمانیم؛
\v 12 تا آنان را چون گور، زنده فرو بلعیم
و یکباره، چونان کسانی که به چاه فرو افتند؛
\v 13 همه گونه نفایس به چنگ خواهیم آورد
و خانه‌های خویش از غنایم آکنده خواهیم ساخت؛
\v 14 قرعۀ خود با ما بیَفکن
و همه یک کاسه خواهیم شد» -
\v 15 پسرم، با آنان همراه مشو
و در طریق ایشان گام مگذار؛
\v 16 زیرا پاهایشان به سوی شرارت دوان است،
و برای ریختن خون شتابانند.
\v 17 براستی چه عبث است
آشکارا دام گستردن در برابر چشم پرنده‌ای!
\v 18 اما اینان در کمین خون خویشتن می‌نشینند
و نهانی برای جان خود انتظار می‌کشند!
\v 19 چنین است سر‌انجام هر آن کس که در طمعِ سود نامشروع باشد؛
آنچه به دست می‌آید، جانِ صاحب خود را می‌ستاند.
\v 20 حکمت در کوی و برزن ندا درمی‌دهد
و در میدانها آواز خود را بلند می‌کند؛
\v 21 در جاهای پرازدحام بانگ در می‌دهد
و بر دروازه‌های شهر، سخن می‌راند:
\v 22 «ای ساده‌لوحان، تا چند ساده‌لوحی را دوست خواهید داشت؟
تا چند تمسخرگران از تمسخر لذت خواهند برد
و جاهلان از دانش بیزار خواهند بود؟
\v 23 توبیخ مرا بشنوید و بازگشت کنید،
و من روح خود را بر شما فرو خواهم ریخت
و کلمات خویش را بر شما اعلام خواهم کرد.
\v 24 اما چون هنگامی که فرا خواندم مرا نپذیرفتید
و آنگاه که دست خویش دراز کردم، کسی اعتنا نکرد؛
\v 25 چون مشورت مرا یکسره نادیده گرفتید
و نخواستید توبیخ مرا بپذیرید،
\v 26 من نیز در مصیبت شما خواهم خندید
و چون آنچه از آن می‌ترسید بر سرتان آید،
تمسخر خواهم کرد -
\v 27 آری، چون آنچه از آن می‌ترسید
همچون توفان بر شما عارض شود،
و مصیبت چون گردباد شما را فرو پیچد،
و تنگی و فشار بر شما چیره آید.
\v 28 «آنگاه مرا خواهند خواند، و پاسخ نخواهم داد؛
مرا بسیار خواهند جُست و نخواهند یافت.
\v 29 چراکه از دانش بیزار بودند
و ترس خداوند را برنگزیدند؛
\v 30 چراکه مشورت مرا نپذیرفتند
و توبیخ مرا سراسر خوار شمردند.
\v 31 پس ثمرۀ طریقهای خود را خواهند خورد
و از میوۀ تدبیرهای خویش سیر خواهند شد.
\v 32 زیرا از‌ راه برگشتن ساده‌لوحان آنان را به کشتن خواهد داد
و آسوده‌خیالی جاهلان ایشان را هلاک خواهد کرد.
\v 33 اما هر که به من گوش فرا دهد، در امنیت ساکن خواهد بود
و از بیمِ بلا آسوده خواهد ماند.»
\s5
\c 2
\p
\v 1 پسرم، اگر سخنان مرا بپذیری
و احکام مرا نزد خود بیندوزی؛
\v 2 اگر گوش خود به حکمت بسپاری
و دل خویش به فهم مایل گردانی؛
\v 3 اگر بصیرت را فرا خوانی
و فهم را به بانگ بلند ندا کنی؛
\v 4 اگر همچون نقره در پی‌اش باشی
و همچون گنجِ پنهان جستجویش کنی،
\v 5 آنگاه ترس خداوند را درک خواهی کرد
و به شناخت خدا دست خواهی یافت.
\v 6 زیرا خداوند است که حکمت می‌بخشد
و از دهان اوست که دانش و فهم بیرون می‌آید.
\v 7 او خردمندی را برای صالحان می‌اندوزد
و آنان را که در راستی سالکند، سپر است؛
\v 8 راههای عدالت را پاس می‌دارد
و نگاهبان طریقت وفادارانِ خویش است.
\v 9 آنگاه هر طریق نیکو را در خواهی یافت،
پارسایی و عدالت و انصاف را.
\v 10 زیرا حکمت به دل تو در خواهد آمد
و معرفت برای جان تو گوارا خواهد بود.
\v 11 دوراندیشی تو را نگاهبانی خواهد کرد
و فهم، تو را پاس خواهد داشت.
\v 12 تو را از راه شریران رهایی خواهد بخشید
و از مردمانی که سخنان منحرف می‌گویند؛
\v 13 که راه راست را ترک می‌کنند
تا در راههای تاریک گام بردارند؛
\v 14 که از عمل بد خشنودند
و از انحرافی که در شرارت است، شادمان؛
\v 15 که راههایشان کج است
و در طریقهای خویش گمراهند.
\v 16 نیز تو را از زن زناکار رهایی خواهد بخشید
و از زن بیگانه که سخنان تملق‌آمیز می‌گوید،
\v 17 که شریک زندگی جوانی خویش را ترک کرده
و پیمانی را که در حضور خدای خود بسته، از یاد برده است.
\v 18 زیرا خانۀ او به کام مرگ فرو می‌رود
و راههای او به سرای مردگان رهنمون می‌شود.
\v 19 از آنان که به نزد او روند، کسی باز نخواهد گشت
و به طریقهای حیات دست نخواهد یافت.
\v 20 پس در راه مردمانِ نیکو گام بردار
و طریقهای پارسایان را ترک مکن،
\v 21 زیرا صالحان در زمین ساکن خواهند شد
و راستان در آن باقی خواهند ماند؛
\v 22 اما شریران از زمین منقطع خواهند شد
و خیانت‌پیشگان از آن ریشه‌کن خواهند گردید.
\s5
\c 3
\p
\v 1 پسرم، تعلیم مرا از یاد مبر
بلکه دل تو فرمانهای مرا نگاه دارد،
\v 2 زیرا بر روزها و سالهای عمرت خواهد افزود
و سعادتمند خواهی شد.
\v 3 مگذار محبت و وفاداری هرگز ترکت کنند؛
آنها را بر گردن خود بربند
و بر لوحِ دلِ خویش بنگار.
\v 4 آنگاه در نظر خدا و انسان
التفات و نیکنامی خواهی یافت.
\v 5 با تمامِ دلِ خود بر خداوند توکل کن،
و بر عقل خویش تکیه منما؛
\v 6 در همۀ راههای خود او را در نظر داشته باش،
و او طریقهایت را راست خواهد گردانید.
\v 7 خویشتن را حکیم مپندار؛
از خداوند بترس و از شرارت دوری کن.
\v 8 این برای ناف تو شفا
و برای استخوانهایت مغز خواهد بود.
\v 9 خداوند را با دارایی خود حرمت دار
و با نوبرهای همۀ محصول خویش؛
\v 10 آنگاه انبارهایت به وفور نعمت پر خواهد شد
و چَرخُشتهایت از شراب تازه لبریز خواهد گشت.
\v 11 پسرم، تأدیب خداوند را خوار مشمار،
و از توبیخ او بیزاری مجو،
\v 12 زیرا خداوند آنان را که دوست می‌دارد، تأدیب می‌کند
چنانکه پدری، فرزند خویش را که مایۀ خشنودی اوست.
\v 13 خوشا به حال کسی که حکمت را بیابد
و شخصی که فهم را به دست آورد.
\v 14 زیرا تجارتِ آن از تجارت نقره سودآورتر است
و محصول آن از طلا نیکوتر.
\v 15 از یاقوت گرانبهاتر است،
و هیچ‌یک از نفایس تو با آن برابری نتواند کرد.
\v 16 بر دست راستش عمر دراز است
و بر دست چپش دولت و حشمت.
\v 17 راههایش، راههایی است دلپذیر
و همۀ طریقهایش، سلامتی.
\v 18 آنان را که به دستش آرند، درخت حیات است
و آنان را که به چنگش گیرند، برکت.
\v 19 خداوند به حکمت خود زمین را بنیان نهاد،
و به عقل خویش، آسمانها را استوار ساخت.
\v 20 به دانش او، ژرفاها منشق گردید
و ابرها شبنم را بارانید.
\v 21 پسرم، خردمندی و دوراندیشی را پاس دار
و مگذار از نظرت دور شوند؛
\v 22 آنها جان تو را حیات خواهند بخشید
و زینت‌بخش گردن تو خواهند بود.
\v 23 آنگاه در امنیت راه خواهی پیمود
و پایت نخواهد لغزید.
\v 24 چون به خواب روی ترسان نخواهی بود
و چون بیارامی، خوابت شیرین خواهد بود.
\v 25 از بلایِ ناگهان بیم نخواهی داشت
و نه از هلاکتِ شریران، چون واقع شود.
\v 26 زیرا خداوند، مایۀ اطمینان تو خواهد بود
و او پایت را از دام نگاه خواهد داشت.
\v 27 احسان را از مستحق آن دریغ مکن،
آنگاه که انجامش در توانِ دست توست.
\v 28 به همسایه‌ات مگو: «برو و بازگرد، و فردا به تو خواهم داد» -
با اینکه هم‌اکنون در دست توست.
\v 29 در اندیشۀ بدی کردن بر همسایه‌ات مباش
که در کمال اعتماد، کنار تو ساکن است.
\v 30 با کسی که به تو بدی نکرده،
بی‌سبب جدال مکن.
\v 31 بر مرد خشونتکار حسد مبر
و هیچ‌یک از راههایش را برمگزین.
\v 32 زیرا خداوند از شخص منحرف کراهت دارد،
اما صالحان را مَحرم راز خود می‌سازد.
\v 33 لعنتِ خداوند بر خانۀ شریران است،
اما مسکنِ پارسایان را برکت می‌دهد.
\v 34 او تمسخرگران را تمسخر می‌کند،
ولی فروتنان را فیض می‌بخشد.
\v 35 حکیمان وارث عزّت می‌شوند،
اما نصیب جاهلان رسوایی خواهد بود.
\s5
\c 4
\p
\v 1 ای پسران، به رهنمود یک پدر گوش فرا دهید؛
توجه کنید تا فهم را به دست آورید.
\v 2 من شما را آموزشِ نیکو می‌دهم،
تعلیم مرا ترک مکنید.
\v 3 زیرا که من نیز پدر خود را پسر بودم
و عزیز و یگانه در چشم مادرم.
\v 4 پدرم مرا آموخته، می‌گفت:
«دل تو به سخنان من تمسک جوید؛
فرامین مرا نگاه دار تا زنده بمانی.
\v 5 حکمت را کسب کن و فهم را به دست آور؛
کلمات دهانم را از یاد مبر و از آنها انحراف مورز.
\v 6 ترکش مکن که نگاهبان تو خواهد بود؛
دوستش بدار که از تو مراقبت خواهد کرد.
\v 7 حکمت، برترین است، پس حکمت را به دست آور؛
به بهای همۀ دارایی خویش، فهم را کسب کن.
\v 8 آن را برافراز که تو را سرافراز خواهد ساخت؛
آن را در بر گیر که تو را عزّت خواهد بخشید.
\v 9 تاج زیبایی بر سرت خواهد نهاد
و افسر جلال به تو خواهد بخشید.»
\v 10 پسرم! گوش فرا ده و آنچه می‌گویم بپذیر
که سالهای عمرت بسیار خواهد شد.
\v 11 من راه حکمت را به تو می‌آموزم
و در مسیر راست هدایتت می‌کنم.
\v 12 چون در راه بروی، قدمهایت را مانعی نخواهد بود؛
چون بدوی، نخواهی لغزید.
\v 13 رهنمود را به چنگ گیر و آن را فرو مگذار؛
پاسش بدار، زیرا که حیات توست.
\v 14 به راه شریران پا مگذار
و در طریق بدکاران گام مزن.
\v 15 از آن دوری کن و در آن ره مسپار؛
از آن، روی بگردان و به راه خویش رو.
\v 16 زیرا تا شرارتی نکنند نمی‌خُسبند،
و تا کسی را نلغزانند خواب به چشمشان نمی‌آید.
\v 17 نانِ شرارت را می‌خورند
و شرابِ خشونت را می‌نوشند.
\v 18 طریق پارسایان همچون طلوع سپیده‌دمان است،
که تا روشنایی نیمروز، نور آن هر دم فزونی می‌گیرد.
\v 19 اما راه شریران همچون تاریکیِ غلیظ است
و نمی‌دانند که از چه می‌لغزند.
\v 20 پسرم، به آنچه می‌گویم توجه کن؛
و به سخنانم نیک گوش فرا ده.
\v 21 آنها را از نظر دور مکن
بلکه در قلبت نگاهشان بدار؛
\v 22 زیرا برای یابندگان خود حیاتند
و شفا برای تمامیِ تن ایشان.
\v 23 دل خویش را با مراقبتِ تمام پاس بدار،
زیرا سرچشمۀ امور حیاتی است.
\v 24 کج‌گویی را از دهان خود بزدای؛
و بدسخنی را از لبان خویش دور کن.
\v 25 چشمانت مستقیم به جلو بنگرد،
مژگانت راست به جلو باشد.
\v 26 مسیر پاهای خویش را هموار گردان
که همۀ راههایت استوار خواهد شد.
\v 27 به راست یا چپ کج مشو؛
پای خویش از شرارت نگاه دار.
\s5
\c 5
\p
\v 1 پسرم! به حکمت من توجه کن،
و به بصیرت من نیک گوش فرا ده؛
\v 2 تا دوراندیشی را پاس داری
و لبانت معرفت را نگاه دارد.
\v 3 زیرا از لبان زن زناکار عسل می‌چکد،
و زبان او از روغن چربتر است.
\v 4 اما سرانجامش همچون اَفسَنطین، تلخ است،
و تیز همچون شمشیرِ دو دم.
\v 5 پاهایش به کام مرگ فرو می‌رود؛
و گامهایش مستقیم به گور می‌انجامد.
\v 6 به راه حیات هرگز نمی‌اندیشد؛
گمراه است، اما این را نمی‌داند.
\v 7 پس اکنون، پسرم به من گوش فرا ده،
و سخنان زبانم را ترک مگو.
\v 8 راه خویش از او دور نگاه دار
و به درِ خانه‌اش نزدیک مشو.
\v 9 مبادا عنفوان جوانی خود را به دیگران بدهی
و سالهای خویش را به آن که بی‌رحم است.
\v 10 مبادا بیگانگان از دولت تو سیر شوند
و دسترنج تو، خانۀ غریبه را آباد کند؛
\v 11 و در پایانِ عمر، ناله سر دهی،
آنگاه که گوشت و تَنَت زایل شده باشد.
\v 12 و بگویی: «دریغا که از تأدیب بیزار بودم!
و افسوس که دل من توبیخ را خوار شمرد!
\v 13 آوای معلمانِ خویش نشنیدم
و به آموزگاران خود گوش فرا ندادم.
\v 14 و در میان قوم و جماعت،
به لبۀ پرتگاه رسیده‌ام.»
\v 15 آب را از منبعِ خودت بنوش،
آب گوارا را از چاهِ خویشتن.
\v 16 چرا چشمه‌هایت در کویها جاری شود
و نهرهایت در معابر عمومی؟
\v 17 بگذار تنها از آن تو باشند
و بیگانگان را در آنها سهیم مساز.
\v 18 سرچشمه‌ات مبارک باد،
و از همسر روزگار جوانیِ خویش شادمان باش؛
\v 19 همچون غزالی دلپذیر و آهویی زیبا،
پستانهایش تو را همیشه خرّم سازد
و عشق او سرمستت کند.
\v 20 چرا سرمستِ زنِ بیگانه باشی
و با زنِ زناکار هم‌آغوشی کنی؟
\v 21 زیرا راههای انسان در برابر چشمان خداوند است
و همۀ طریقهای او را می‌سنجد.
\v 22 بدکاریهای شریر به دامش می‌افکنَد،
و در بندِ گناهان خویش گرفتار می‌آید.
\v 23 از بی‌ادبی خواهد مرد،
و از جهلِ بسیار گمراه خواهد شد.
\s5
\c 6
\p
\v 1 پسرم، اگر برای دیگری ضامن شده‌ای
و برای بیگانه تعهد سپرده‌ای؛
\v 2 اگر از سخنان زبانت به دام افتاده‌ای
و از کلام دهانت گرفتار آمده‌ای؛
\v 3 پس، پسرم، چنین کن تا رهایی یابی،
زیرا به دست دیگری افتاده‌ای:
برو و خویشتن را فروتن ساز
و به او التماس کن!
\v 4 خواب به چشمانت راه مده،
و نه سنگینی به پِلکهایت.
\v 5 خود را همچون غزالی از کمند شکارچی برهان،
و همچون پرنده‌ای از دام صیاد.
\v 6 کاهِلاٰ! نزد مورچه برو،
و به راههایش بیَندیش و حکمت بیاموز!
\v 7 که او را نه فرمانده‌ای است
و نه صاحبمنصب و حاکمی؛
\v 8 با این همه، توشۀ خود در تابستان فراهم می‌کند
و آذوقۀ خویش در موسم حصاد گرد می‌آورد.
\v 9 کاهِلاٰ! تا به کی خواهی خُفت؟
و از خوابِ خود کی بر خواهی خاست؟
\v 10 اندکی خفتن و اندکی چُرت زدن،
و اندکی دست بر دست گذاشتن برای استراحت،
\v 11 و فقر همچون راهزن بر تو خواهد تاخت
و ناداری، به‌سان مردی مسلح.
\v 12 شخص رذل و خبیث
با زبانی کج می‌گردد،
\v 13 با چشم چشمک می‌زند،
با پا علامت می‌دهد،
به انگشت اشاره می‌کند،
\v 14 با دلی منحرف شرارتها ابداع می‌کند
و هر دَم تخم نفاق می‌پاشد.
\v 15 از این رو، ناگهان بلا بر او نازل خواهد شد،
و در دَمی، از پا در خواهد آمد و علاجی نخواهد بود.
\v 16 شش چیز است که خداوند از آنها بیزار است،
بلکه هفت چیز، که از آنها کراهت دارد:
\v 17 چشمان متکبر، زبان دروغگو،
دستانی که خون بی‌گناه را می‌ریزد،
\v 18 دلی که نقشه‌های شریرانه می‌کشد،
پاهایی که برای بدی تیزرو است،
\v 19 شاهد دروغینی که دروغها می‌بافد
و آن که تخم نفاق میان برادران می‌پاشد.
\v 20 پسرم، فرمان پدر خود را نگاه دار
و رهنمود مادر خویش را ترک مکن.
\v 21 آن را همیشه بر دل خود بَربند
و بر گردن خویش بیاویز،
\v 22 که در حین راه رفتن، راهنمای تو خواهد بود؛
و چون بخوابی، تو را نگاهبانی خواهد کرد؛
و آنگاه که برخیزی، با تو سخن خواهد گفت.
\v 23 زیرا آن فرمان، چراغ است
و آن رهنمود، نور،
و توبیخ‌های ادب‌آموز،
راه حیات،
\v 24 تا تو را از زنِ شریر حفظ کند
و از زبانِ چربِ زنِ زناکار.
\v 25 هوسِ زیبایی او در دل مپرور
و مژگانش تو را اسیر مسازد،
\v 26 زیرا زن فاحشه را به قُرصی نان می‌توان داشت،
اما زن زناکار در پی صیدِ جانی گرانبهاست!
\v 27 آیا کسی تواند آتش را در آغوش گیرد
و جامه‌اش نسوزد؟
\v 28 آیا کسی تواند بر اخگرهای سوزان راه رود
و پاهایش نسوزد؟
\v 29 نیز چنین است آن که با زنِ همسایه‌اش بخوابد،
زیرا هر که او را لمس کند از مجازات نخواهد رَست.
\v 30 دزدی را که تنها برای سیر کردن شکم خود در وقت گرسنگی
دزدی کند، تحقیر نمی‌کنند.
\v 31 با این حال، اگر گرفتار شود باید هفت برابر تاوان دهد،
و چه بسا که به بهای همۀ اموال خانه‌اش تمام شود.
\v 32 اما مردی که با زنی زنا می‌کند عاری از عقل است؛
آنکه چنین کند خویشتن را هلاک می‌سازد!
\v 33 آسیب و شرم نصیبش خواهد شد
و ننگش هرگز پاک نخواهد گشت.
\v 34 زیرا غیرت، خشم شوهر را بر خواهد انگیخت
و چون به انتقام برآید رحم نخواهد کرد.
\v 35 هیچ غرامتی به چشمش نخواهد آمد
و هر اندازه هم که بر هدیه‌ها بیفزایی، نخواهد پذیرفت.
\s5
\c 7
\p
\v 1 پسرم، سخنان مرا نگاه دار
و فرمانهای مرا نزد خود ذخیره کن.
\v 2 فرمانهای مرا نگاه دار تا زنده بمانی؛
تعلیمات مرا همچون مردمک چشم خویش پاس دار.
\v 3 آنها را بر انگشتان خود بربند
و بر لوحِ دل خویش بنگار.
\v 4 به حکمت بگو: «تو خواهر منی»،
و فهم را دوست خویش بخوان.
\v 5 تا تو را از زن زناکار حفظ کنند،
و از زن بیگانه که سخنان تملّق‌آمیز می‌گوید.
\v 6 زیرا از پنجرۀ خانۀ خویش
و از پسِ شبکۀ آن، بیرون را نگریستم
\v 7 و در میان ساده‌لوحان،
در بین جوانان،
جوانی کم‌عقل دیدم
\v 8 که در کوچه از نزدیکی گوشۀ او می‌گذشت
و از راهِ خانۀ او می‌رفت،
\v 9 شامگاهان، آنگاه که روز رنگ می‌باخت
و تاریکیِ شب دامن می‌گسترد.
\v 10 و اینک، زنی به دیدار او آمد،
در لباس فاحشه، با خباثت دل.
\v 11 زنی یاوه‌گو و سرکش،
که پاهایش در خانه تاب نمی‌آورَد؛
\v 12 دَمی در کوچه‌ها و دمی دیگر در میدانها
در گوشه‌ای به کمین است.
\v 13 پس او را بگرفت و ببوسید
و روی خویش بی‌حیا ساخت و گفت:
\v 14 «نزد من قربانیهای رفاقت است؛
زیرا امروز نذرهایم را ادا کرده‌ام.
\v 15 پس به دیدار تو بیرون آمدم
و تو را سخت جستجو کرده، یافتم!
\v 16 بر بستر خود دیباها از کتان مصری
گسترانیده‌ام؛
\v 17 بسترم را با مُر و عود و دارچین
عطرآگین کرده‌ام.
\v 18 بیا تا بامداد از عشق سیر شویم؛
بیا تا یکدیگر را از عشق سرمست کنیم!
\v 19 زیرا شوهرم در خانه نیست
و به سفری دراز رفته است.
\v 20 کیسۀ پر از پول با خود برده
و تا بَد‌رِ کامل باز نخواهد گشت.»
\v 21 پس او را با سخنان بسیار بفریفت
و با چرب‌زبانی اغوا کرد.
\v 22 و جوان بی‌درنگ از پی او روان شد،
همچون گاوی که به کشتارگاه می‌رود
و آهویی که به دام گرفتار می‌آید،
\v 23 تا آنگاه که تیری بر جگرش می‌نشیند،
چونان پرنده‌ای که به سوی دام می‌شتابد،
و نمی‌داند که به بهای جانش تمام خواهد شد.
\v 24 پس حال، ای پسرانم، به من گوش فرا دهید
و به آنچه می‌گویم توجه کنید.
\v 25 دل شما به راههایش متمایل نشود
و در طریقهایش گمراه نگردد.
\v 26 زیرا بسیاری را از پا درافکنده
و کشتگانش بی‌شمارند.
\v 27 خانۀ او راهِ گور است،
که تا به حُجره‌های مرگ سرازیر می‌شود.
\s5
\c 8
\p
\v 1 آیا حکمت ندا در نمی‌دهد
و فهم آوای خویش بلند نمی‌کند؟
\v 2 بر بلندیهای کنار راه می‌ایستد
و نیز آنجا که راهها به هم می‌رسند.
\v 3 کنار دروازه‌های ورود به شهر
و بر مدخلها بانگ برمی‌آورد:
\v 4 «شما را ای مردمان ندا می‌دهم،
آوای خویش بر همۀ آدمیان بلند می‌کنم.
\v 5 ای ساده‌لوحان، هوشمندی را دریابید
و ای جاهلان، دانادلی را به دست آرید.
\v 6 گوش فرا دهید،
زیرا گفتنیهای ارزنده دارم
و لبانم را به بیان درستیها می‌گشایم.
\v 7 بر زبانم حقیقت جاری می‌شود،
و لبانم از شرارت کراهت دارد.
\v 8 سخنان دهانم همه بر حق است
و هیچ انحراف و کجی در آن نیست.
\v 9 همۀ آنها بر شخص فهیم، روشن است
و در چشم یابندگان معرفت، درست.
\v 10 رهنمود مرا به جای نقره اختیار کنید،
و دانش را بیش از طلای ناب.
\v 11 زیرا حکمت از یاقوت ارزشمندتر است،
و تمامی نفایس را با آن سَرِ برابری نیست.
\v 12 «من که حکمتم، با هوشمندی همخانه‌ام
و از دانش و دوراندیشی برخوردارم.
\v 13 ترس خداوند، نفرت از بدی است؛
من از کبر و غرور، راه بد
و زبان منحرف نفرت دارم.
\v 14 مشورت و خردمندی از آنِ من است،
من فهم و قوّت را در اختیار دارم.
\v 15 به مدد من پادشاهان پادشاهی می‌کنند
و حاکمان به عدالت حکم می‌نمایند.
\v 16 به واسطۀ من، فرمانروایان حکم می‌رانند،
و نیز شریفان و جملۀ داورانِ عادل.
\v 17 آنان را که دوستم دارند، دوست می‌دارم،
و آنان که مرا به جِدّ بجویند، می‌یابند.
\v 18 دولت و جلال با من است،
توانگریِ پایدار و عدالت.
\v 19 میوۀ من از طلا نیکوتر است، از طلای ناب،
و محصول من بِه از نقرۀ اعلاست.
\v 20 در طریق پارسایی می‌خرامم،
و در راههای عدالت گام می‌زنم.
\v 21 به دوستدارانم، توانگری به میراث می‌بخشم
و خزاینشان را مملو می‌سازم.
\v 22 «خداوند مرا در آغازِ راه خویش تولد بخشید،
پیش از کارهای خود در زمانهای قدیم.
\v 23 من از ازل شکل گرفتم،
در ابتدا، پیش از آغاز جهان.
\v 24 آنگاه که هنوز ژرفاها نبود، من زاده شدم،
زمانی که هیچ چشمۀ پرآبی وجود نداشت؛
\v 25 پیش از آنکه کوهها بر پا شوند،
پیش از تپه‌ها، من زاده شدم؛
\v 26 پیش از آنکه زمین و دشتها را بیافریند
یا ذره‌ای از غبار جهان را.
\v 27 آنگاه که آسمانها را استوار ساخت
و افق را بر سطح ژرفا نشان گذاشت، من آنجا بودم؛
\v 28 آنگاه که ابرها را در بالا برنشانید
و چشمه‌های ژرفا را استوار ساخت؛
\v 29 چون بر دریا حد قرار داد
تا آبها از فرمان او تجاوز نکنند،
و زمانی که بنیان زمین را نشان گذاشت.
\v 30 آنگاه همچون معماری در کنار او بودم
و هر روزه لذت بسیار می‌بردم،
و همیشه در حضورش پایکوبی می‌کردم؛
\v 31 و پایکوبی من در جهانِ مسکونِ او
و لذت من در بنی‌آدم بود.
\v 32 «پس حال، ای پسران، به من گوش فرا دهید؛
خوشا به حال آنان که طریقهای مرا نگاه دارند.
\v 33 رهنمود را بشنوید و حکیم باشید
و از آن غفلت مکنید.
\v 34 خوشا به حال آن که به من گوش فرا دهد
و هر روزه بر دروازه‌های من دید‌بانی کند
و بر دَرم به انتظار بنشیند.
\v 35 زیرا هر که مرا یابد، حیات را یافته است
و لطف خداوند شامل حالش می‌شود.
\v 36 اما هر که از یافتنِ من درمانَد، بر جان خود زیان رسانده است
و هر که از من نفرت کند، مرگ را دوست داشته است!»
\s5
\c 9
\p
\v 1 حکمت، خانۀ خود را بنا کرده
و هفت ستون خویش را تراشیده است.
\v 2 او گوشت خود را طبخ کرده، شراب خویش را برآمیخته،
و سفره‌اش را نیز آراسته است.
\v 3 کنیزانش را گسیل داشته
و از بالاترین نقطۀ شهر ندا در می‌دهد:
\v 4 «هر آن که ساده‌لوح است بدین‌جا بیاید!»
و به کم‌عقلان، می‌گوید:
\v 5 «بیایید از طعام من بخورید
و از شرابی که برآمیخته‌ام، بنوشید.
\v 6 ساده‌لوحیِ خود را ترک کنید که خواهید زیست؛
و در طریق فهم گام بردارید.»
\v 7 «هر که تمسخرگری را تأدیب کند، به استقبال بی‌حرمتی می‌رود؛
هر که مرد شریر را توبیخ کند، بد می‌بیند.
\v 8 تمسخرگر را توبیخ مکن، مبادا از تو نفرت کند؛
حکیم را توبیخ کن، که تو را دوست خواهد داشت.
\v 9 حکیم را بیاموز که حکیمتر خواهد شد؛
پارسا را تعلیم ده که آموخته‌هایش افزون خواهد گشت.
\v 10 «ترس خداوند آغاز حکمت است،
و شناخت آن قدوس، بصیرت.
\v 11 زیرا به واسطۀ من، روزهای تو بسیار خواهد شد
و بر سالهای عمرت افزوده خواهد گردید.
\v 12 اگر حکیمی، خود از آن بهره خواهی برد؛
اگر تمسخرگری، خود به تنهایی زیان خواهی دید.»
\v 13 بانو ’جهالت‘، یاوه‌گو است
و ساده‌لوح، و هیچ نمی‌داند.
\v 14 بر درِ خانۀ خود می‌نشیند،
بر کرسی‌ای در بالاترین نقطۀ شهر،
\v 15 و رهگذران را ندا می‌دهد،
آنان را که مستقیم به راه خود می‌روند:
\v 16 «ای ساده‌لوحان، بدین سو آیید!»
و به کم‌عقلان، گوید:
\v 17 «آبِ دزدیده شیرین است؛
و نانی که پنهانی خورده شود، لذیذ.»
\v 18 اما نمی‌دانند که مردگان، در آنجایند،
و مهمانان او در اعماق گورند.
\s5
\c 10
\p
\v 1 امثال سلیمان:
پسر حکیم، مایۀ شادمانی پدر است،
اما پسر نادان مادر خویش را غصه‌دار می‌سازد.
\v 2 گنجهای حاصل از شرارت سودی ندارد،
اما پارسایی از مرگ رهایی می‌بخشد.
\v 3 خداوند پارسایان را گرسنه نمی‌گذارد،
اما شریران را از رسیدن به آرزویشان بازمی‌دارد.
\v 4 دستانِ کاهل، فقیر می‌سازد،
دستانِ کاری، دولتمند.
\v 5 عاقل است پسری که در تابستان گِرد می‌آورد،
اما پسری که در فصل درو می‌خوابد، شرمسار می‌سازد.
\v 6 بر سَرِ پارسایان، برکتها قرار می‌گیرد،
اما خشونت، دهان شریران را می‌بندد.
\v 7 یادِ پارسایان برکت خواهد بود،
اما نام شریران خواهد پوسید.
\v 8 دانادل، احکام را می‌پذیرد،
اما نادانِ پرگو تلف خواهد شد.
\v 9 آن که در صداقت گام برمی‌دارد در راهِ بی‌خطر است،
اما آن که به راهِ کج می‌رود رسوا خواهد شد.
\v 10 آن که رِندانه چشمک می‌زند دلریش می‌سازد،
اما آن که بی‌پرده نکوهش می‌کند باعث صلح می‌شود.
\v 11 دهان پارسایان چشمۀ حیات است،
اما دهان شریران خشونت را پنهان می‌سازد.
\v 12 نفرت، نزاعها برمی‌انگیزد،
اما محبت، خطاپوش است.
\v 13 حکمت، بر لبهای فهیمان یافت می‌شود،
اما چوب برای پشت کم‌عقلان است.
\v 14 حکیمان، دانش‌را می‌اندوزند،
اما زبانِ جاهل سر او را بر باد می‌دهد.
\v 15 توانگریِ دولتمند، شهرِ مستحکم اوست،
اما فقرِ بینوایان به نابودی آنها می‌انجامد.
\v 16 مزد پارسایان، به حیات رهنمون می‌شود،
عایدی شریران، به گناه.
\v 17 آن که به تأدیب گوش می‌سپارد، در راهِ حیات است،
اما آن که توبیخ را ترک می‌گوید، گمراهی به بار می‌آورد.
\v 18 آن که نفرت را پنهان سازد، لبهای دروغگو دارد،
آن که شایعه‌پراکنی کند، نادان است.
\v 19 پرگویی خالی از گناه نیست،
عاقل آن است که زبان خویش نگاه دارد.
\v 20 زبانِ پارسایان، نقرۀ اعلاست،
اما دلِ شریران، کم ارزش است!
\v 21 لبهای پارسایان، بسیاری را می‌پرورد،
اما جاهلان از کم‌عقلی می‌میرند.
\v 22 برکت خداوند، دولتمند می‌سازد،
و او زحمتی نیز با آن نمی‌افزاید.
\v 23 فساد نزد نادان تفریح است،
اما مرد فهیم از حکمت لذت می‌برد.
\v 24 هرآنچه شریر از آن می‌ترسد، بر سرش می‌آید؛
هرآنچه پارسا آرزو می‌کند، به او عطا می‌شود.
\v 25 توفان که فرو نشیند، اثری از شریران بر جا نخواهد بود،
اما پارسایان تا ابد استوار خواهند ماند.
\v 26 سِرکه برای دندان و دود برای چشمان،
همچنان است مرد کاهل برای کارفرمایش!
\v 27 ترس خداوند بر روزهای عمر می‌افزاید،
اما سالهای شریران کوتاه می‌شود.
\v 28 انتظارِ پارسایان به شادی می‌انجامد،
اما امیدِ شریران بر باد می‌رود.
\v 29 طریق خداوند برای راستان قلعۀ مستحکم است،
برای بدکاران، نابودی.
\v 30 پارسایان هرگز جنبش نخواهند خورد،
اما شریران در سرزمین وعده باقی نخواهند ماند.
\v 31 از دهانِ پارسایان حکمت می‌روید،
اما زبانِ منحرف بریده خواهد شد.
\v 32 لبهای پارسایان سخنِ پسندیده می‌داند،
دهان شریران تنها انحراف!
\s5
\c 11
\p
\v 1 خداوند از ترازوی نامیزان کراهت دارد،
اما وزنۀ کامل پسندیدۀ اوست.
\v 2 با تکبر، شرمساری می‌آید،
اما حکمت با فروتنان است.
\v 3 راستیِ صالحان هادی ایشان است،
کج‌رَوی خیانت‌پیشگان، مایۀ تباهی‌شان.
\v 4 توانگری در روز غضب به کاری نمی‌آید،
اما پارسایی از مرگ رهایی می‌بخشد.
\v 5 پارساییِ راستان هموارکنندۀ راه آنهاست،
اما شریران از شرارت خود سقوط می‌کنند.
\v 6 پارساییِ صالحان آنان را رهایی می‌بخشد،
اما خیانت‌پیشگان در دام هوسهای خویش گرفتار می‌آیند.
\v 7 با مرگِ مردِ شریر، امیدش نیز بر باد می‌شود؛
چشمداشتهای او از قدرت تباه می‌گردد.
\v 8 پارسا از تنگنا نجات داده می‌شود؛
شریر به جای او در آن فرو می‌افتد.
\v 9 ناپاکان به گفتارِ خود همنوع خویش را هلاک می‌کنند،
اما پارسا را دانش او نجات می‌دهد.
\v 10 از کامیابیِ پارسایان شهر شادمان می‌شود،
از نابودیِ شریران فریاد شادی برمی‌خیزد.
\v 11 از برکت صالحان، شهر سرافراز می‌شود،
از دهان شریران، سرنگون!
\v 12 آن که همسایۀ خویش را خوار می‌سازد کم‌عقل است،
اما شخص فهیم خاموش می‌ماند.
\v 13 سخن‌چین اَسرار را فاش می‌کند،
اما شخص امین رازدار است.
\v 14 بی‌نقشه، لشکر شکست می‌خورد،
اما از کثرت مشاوران، پیروزی حاصل می‌شود.
\v 15 ضامن شخص غریب، بی‌گمان زیان خواهد دید،
اما هر که از دست دادن اکراه دارد، ایمن است.
\v 16 زنِ خوش‌رفتار عزّت می‌اندوزد،
مردان بی‌رحم، تنها دولت.
\v 17 مرد مهربان به خویشتن نفع می‌رساند،
مرد بی‌رحم، زیان.
\v 18 شریر اجرتِ دروغین می‌گیرد،
آن که پارسایی می‌کارد، مزد حقیقی.
\v 19 پارسای راستین رو به سوی حیات دارد،
پیرو شرارت، رو به سوی مرگ خویش.
\v 20 خداوند از کج‌دلان کراهت دارد،
اما خشنود است از آنان که طریقشان راست است.
\v 21 یقین دان که شریران بی‌سزا نخواهند ماند،
اما نسل پارسایان نجات خواهند یافت.
\v 22 حلقه‌ایست زرین در بینی گراز،
زنِ زیبارویِ بی‌تشخیص.
\v 23 آرزوی پارسایان تنها به نیکویی می‌انجامد،
امید شریران، تنها به غضب.
\v 24 یکی می‌بخشد و دولتش افزون می‌گردد،
دیگری دریغ می‌ورزد و محتاج می‌شود!
\v 25 شخص سخاوتمند فراوان خواهد داشت؛
آن که سیراب می‌کند، خود نیز سیراب خواهد شد.
\v 26 آن که غَله را احتکار کند، نفرین مردم را می‌خرد،
اما برکت بر سَرِ فروشندۀ آن خواهد بود.
\v 27 آن که نیکویی را بجوید، مقبول خواهد شد،
اما آن که جویای بدی باشد، بر سَرَش خواهد آمد.
\v 28 آن که بر ثروت خویش توکل کند، سقوط خواهد کرد،
اما پارسایان چون برگ سبز خواهند شکفت.
\v 29 باد است میراثِ آن که خانوادۀ خویش را عذاب دهد،
نادان، خادم حکیمان خواهد شد.
\v 30 ثمرۀ پارسایان، درخت حیات است،
آن که حکیم است جانها را صید می‌کند.
\v 31 اگر پارسا اجر خویش را بر زمین می‌گیرد،
چقدر بیشتر، شریران و گنهکاران سزایشان را!
\s5
\c 12
\p
\v 1 هر که تأدیب را دوست بدارد، دوستدار معرفت است،
اما آن که از توبیخ نفرت کند، وحشی است.
\v 2 انسانِ خوب خشنودی خداوند را به دست می‌آورد،
اما دسیسه‌گر را خداوند محکوم می‌کند.
\v 3 آدمی با شرارت، استوار نمی‌گردد،
اما ریشۀ پارسایان را نتوان کَند.
\v 4 زن شایسته، تاجِ سرِ شوهر است،
اما زنی که شرمساری به بار آورد،
همچون پوسیدگی است در استخوانهایش.
\v 5 تدبیرهای پارسایان، عدالت است،
مشورتهای شریران، فریب.
\v 6 سخنان شریران در کمین خون است،
اما دهان صالحان آنان را می‌رهاند.
\v 7 شریران سرنگون شده، نیست می‌شوند،
اما خاندان پارسایان برقرار می‌ماند.
\v 8 آدمی را فراخورِ عقلش می‌ستایند،
اما کج‌دلان خوار شمرده می‌شوند.
\v 9 کسی به حساب نیامدن اما خدمتگزاران داشتن،
بِه از خود را کسی پنداشتن و لقمه نانی هم نداشتن!
\v 10 پارسا در فکر آسایش چارپایان خود نیز هست،
اما حتی شفقتِ شریران نیز ظالمانه است.
\v 11 آن که بر زمین خود کار کند، نانِ سیر خواهد خورد،
اما کم‌عقل است آن که از پی باد می‌دود.
\v 12 شریران به مالِ غصبی دیگر بدکاران نیز چشم طمع دارند،
اما ریشۀ پارسایان میوۀ خود را می‌دهد.
\v 13 مرد شریر در دام زبان عِصیانگر خود گرفتار می‌آید،
اما مرد پارسا از تنگنا می‌رهد.
\v 14 میوۀ دهان آدمی او را از نیکویی سیر می‌سازد،
کارهای دست انسان به او برمی‌گردد.
\v 15 راه نادان در نظر خودش درست است،
اما حکیم مشورت را می‌پذیرد.
\v 16 نادان در دَم خشمش را بروز می‌دهد،
اما خردمند اهانت را ناشنیده می‌گیرد.
\v 17 شخص امین، حقیقت را بیان می‌کند،
شاهد دروغین، فریب را.
\v 18 هستند که سخنان باطلشان چون ضرب شمشیر است،
اما زبان حکیمان شفا می‌بخشد.
\v 19 لبهای راستگو تا ابد برقرار می‌ماند،
اما زبان دروغگو دمی بیش نمی‌پاید.
\v 20 خیانت است در دل کسانی که نقشه‌های پلید می‌کشند،
اما شادی نصیب کسانی است که صلح برقرار می‌کنند.
\v 21 پارسایان را هیچ گزندی نخواهد بود،
اما شریران به بلای بسیار گرفتار خواهند آمد.
\v 22 خداوند از لبهای دروغگو کراهت دارد،
اما راستکرداران پسندیدۀ اویند.
\v 23 خردمند دانش را پنهان می‌دارد،
اما دل جاهلان حماقت را جار می‌زند!
\v 24 دستان سخت‌کوش حُکم خواهد راند،
اما کاهل، بندگی خواهد کرد.
\v 25 دل مضطرب، آدمی را گرانبار می‌سازد،
اما سخن نیکو او را شادمان می‌گرداند.
\v 26 پارسا راهنمای خوب برای همسایۀ خویش است،
اما راه شریران به گمراهی می‌انجامد.
\v 27 کاهل شکار خود را نیز بریان نمی‌کند،
اما شخص سخت‌کوش قدر دارایی خود را می‌داند.
\v 28 در طریق پارسایی، حیات یافت می‌شود،
این راه مرگی نمی‌شناسد.
\s5
\c 13
\p
\v 1 پسر حکیم تأدیب را از پدرش می‌پذیرد،
اما تمسخرگر به توبیخ گوش فرا نمی‌دهد.
\v 2 انسان از ثمرۀ لبهای خود نصیب نیکو می‌برد،
اما اشتیاق خیانت‌پیشگان به خشونت است.
\v 3 آن که مراقب زبان خویش است، مراقب جان خویش است،
اما آن که نسنجیده سخن می‌گوید، خود را هلاک می‌سازد.
\v 4 کاهل حسرت غذا را می‌خورد و چیزی به دست نمی‌آورد،
اما شخص سخت‌کوش فربه خواهد شد.
\v 5 پارسا از دروغ نفرت دارد،
اما شریر رسوایی و خجالت به بار می‌آورد.
\v 6 پارسایی، راستان را حفظ می‌کند،
اما گناه، شریران را سرنگون می‌سازد.
\v 7 یکی با وجود بی‌چیزی تظاهر به دولتمندی می‌کند؛
دیگری با ثروتی عظیم تظاهر به فقر!
\v 8 ثروتمند می‌تواند فدیۀ جان خویش را بپردازد،
اما فقیر را حتی کسی تهدید هم نخواهد کرد!
\v 9 نورِ پارسایان شادی می‌کند،
اما چراغِ شریران خاموش می‌شود.
\v 10 از تکبر چیزی جز نزاع برنخیزد
اما حکمت با کسانی است که مشورت‌پذیرند.
\v 11 ثروتِ بادآورده آسان بر باد می‌رود،
اما آن که اندک اندک اندوزد، مالش افزون می‌شود.
\v 12 امیدِ به تعویق افتاده، دل را بیمار می‌سازد،
اما آرزوی برآورده، درخت حیات است.
\v 13 آن که کلام را خوار شمارد زیان خواهد دید،
اما آن که حُکم را حرمت نهد پاداش خواهد یافت.
\v 14 رهنمودِ حکیمان چشمۀ حیات است،
تا آدمی خویشتن را از دامهای مرگ دور بدارد.
\v 15 عقل سلیم مقبول می‌سازد،
اما راهِ خیانت‌پیشگان به جایی نمی‌رسد.
\v 16 شخص عاقل با دانش عمل می‌کند،
اما جاهل، حماقت را به نمایش می‌گذارد!
\v 17 قاصدِ شریر به دردسر می‌افتد،
اما پیکِ امین شفا به ارمغان می‌آورد.
\v 18 فقر و رسوایی نصیب کسی است که تأدیب را ترک گوید،
عزّت نصیب آن که به توبیخ گوش بسپارد.
\v 19 آرزوی برآورده برای جان شیرین است،
اما جاهلان از ترک بدی کراهت دارند.
\v 20 همنشینِ حکیمان حکیم گردد،
اما رفیق جاهلان زیان بیند.
\v 21 بلا در پی گنهکاران خواهد بود،
اما نیکبختی پاداش پارسایان است.
\v 22 شخص نیکو برای فرزندانِ فرزندانِ خویش نیز میراثی بر جا می‌گذارد،
اما ثروت گنهکاران برای پارسایان اندوخته شده است.
\v 23 مزرعۀ کوچکِ شخص فقیر چه بسا محصول فراوان دهد،
اما بی‌عدالتی آن را از میان می‌برد!
\v 24 آن که چوب را بازمی‌دارد، از فرزندش نفرت می‌کند،
اما آن که فرزندش را دوست می‌دارد، به سعی تمام او را ادب خواهد کرد.
\v 25 پارسایان تا به سیری طعام خواهند خورد،
اما شکم شریران گرسنه می‌ماند.
\s5
\c 14
\p
\v 1 زن حکیم خانۀ خویش را بنا می‌کند،
اما زن نادان به دست خود آن را ویران می‌سازد.
\v 2 آن که در راستی خود گام برمی‌دارد از خداوند می‌ترسد،
اما آن که راههایش منحرف است او را خوار می‌شمارد.
\v 3 نادان چوب زبان متکبر خود را می‌خورد،
اما لبهای حکیمان، ایشان را محافظت می‌کند.
\v 4 جایی که گاو نباشد، آخور پاک است،
اما از قوّت گاو است که محصول فراوان می‌شود.
\v 5 شاهد امین دروغ نمی‌گوید،
اما شاهد کاذب دروغ می‌بافد!
\v 6 تمسخرگر حکمت را می‌جوید و نمی‌یابد،
اما فهیمان آسان به معرفت می‌رسند.
\v 7 همنشینِ نادان مشو،
زیرا معرفت بر لبانش نخواهی یافت.
\v 8 حکمتِ عاقلان در این است که راههای خود را درک می‌کنند،
اما نادانیِ جاهلان فریب است.
\v 9 جاهلان را توانِ دلجویی نیست،
اما در میان صالحان خشنودی است.
\v 10 تنها دل از تلخی خویش آگاه است،
نیز هیچ بیگانه در شادی آن شریک نیست.
\v 11 خانۀ شریران ویران خواهد شد،
اما خیمۀ صالحان خواهد شکفت.
\v 12 پیش روی انسان راهی هست که در نظرش درست می‌نماید،
اما در آخر به مرگ می‌انجامد.
\v 13 حتی در خنده نیز دل می‌تواند دردمند باشد،
شادی می‌تواند به غم بینجامد.
\v 14 آن که در دل مرتد است سرانجامِ راههای خود را می‌بیند،
مرد نیکو ثمر کارهای خویش را.
\v 15 ساده‌لوح همه چیز را باور می‌کند،
اما عاقل قدمهای خود را می‌سنجد.
\v 16 حکیم می‌ترسد و از بدی اجتناب می‌کند،
اما نادان، آسوده‌خیال پیش می‌رود!
\v 17 شخص تندخو احمقانه رفتار می‌کند،
حیله‌گر منفور است.
\v 18 میراث ساده‌لوحان حماقت است،
اما بر سر عاقلان تاج معرفت گذاشته می‌شود.
\v 19 بَدان در برابر نیکان سر تعظیم فرود خواهند آورد،
و شریران نزد دروازه‌های پارسایان.
\v 20 فقیر حتی نزد کسانِ خود نیز منفور است،
اما بسیارند دوستداران مرد دولتمند.
\v 21 آن که همسایه‌اش را خوار شمارد گناه می‌ورزد،
اما خجسته آن که با فقیران مهربان باشد.
\v 22 آیا کسانی که نقشه‌های پلید می‌کشند، گمراه نمی‌شوند؟
اما محبت و امانت نصیب کسانی است که نقشه‌های نیکو در سر دارند.
\v 23 در هر محنت، منفعتی است،
اما از سخنِ خالی، تنها فقر به بار آید.
\v 24 دولتِ حکیمان، تاجِ ایشان است،
اما حماقت احمقان، حماقت است و بس!
\v 25 شاهد راستگو جانها را می‌رهاند،
اما آن که دروغ می‌بافد، فریبکار است.
\v 26 در ترس خداوند اطمینانِ قوی است،
و فرزندانِ شخص را در آن پناه خواهد بود.
\v 27 ترس خداوند، چشمۀ حیات است
تا آدمی خویشتن را از دام‌های مرگ دور بدارد.
\v 28 جلالِ پادشاه در جمعیتِ بسیار است،
سلطان از نبودِ مردم تباه می‌شود.
\v 29 شخص دیرخشم از درک بسیار برخوردار است،
اما تندخو حماقت را به نمایش می‌گذارد.
\v 30 دلِ آرام به بدن حیات می‌بخشد،
اما حسادت، استخوانها را می‌پوساند.
\v 31 آن که بر بینوا ظلم کند، بر آفرینندۀ او اهانت می‌ورزد،
اما هر که بر نیازمند شفقت کند، او را حرمت می‌دارد.
\v 32 شریران از شرارتِ خود سرنگون می‌شوند،
اما پارسایان را در مرگ نیز پناهی هست.
\v 33 حکمت در دل شخص فهیم آشیان می‌گیرد،
اما آیا در میان جاهلان شناخته شده است؟
\v 34 پارسایی، قوم را سرافراز می‌سازد،
اما گناه مایۀ شرمساری هر ملتی است.
\v 35 خشنودیِ پادشاه نصیب خادم عاقل است،
خشم او نصیب آن که مایۀ شرمساری است.
\s5
\c 15
\p
\v 1 جوابِ نرم خشم را برمی‌گرداند،
اما سخن تند غضب را برمی‌انگیزد!
\v 2 زبان حکیمان معرفت را دل‌انگیز می‌سازد،
اما از دهان احمقان حماقت روان می‌شود.
\v 3 چشمان خداوند همه جا هست،
بر بدان و نیکان دیدبانی می‌کند.
\v 4 زبان شفابخش، درخت حیات است،
اما زبان کج، روح را در هم می‌شکند.
\v 5 نادان، تأدیب پدر خویش را خوار می‌شمارد،
اما هر که پذیرای توبیخ باشد عاقل است.
\v 6 در خانۀ پارسایان گنجِ بسیار است،
اما عایدی شریران مایۀ دردسرشان می‌شود.
\v 7 لبهای حکیمان دانش را منتشر می‌سازد،
اما چنین نیست دل جاهلان.
\v 8 خداوند از قربانیهای شریران کراهت دارد،
اما دعای صالحان خشنودش می‌سازد.
\v 9 راه شریران در نظر خداوند کراهت‌آور است،
اما او پیروان پارسایی را دوست می‌دارد.
\v 10 تأدیب سخت در انتظار کسی است که طریقت را ترک گوید؛
آن که از توبیخ نفرت کند، خواهد مرد.
\v 11 هاویه و ابدون در نظر خداوند است،
چقدر بیشتر دل آدمی!
\v 12 تمسخرگر توبیخ را خوش نمی‌دارد،
گریزان است او از حکیمان!
\v 13 دل شادمان، چهره را شاداب می‌سازد،
اما دل دردمند روح را افسرده می‌کند.
\v 14 دل مردِ فهیم جویای معرفت است،
اما دهان جاهلان در حماقت می‌چَرَد.
\v 15 همۀ روزهای عمر ستمدیدگان مصیبت‌بار است،
اما آنان را که دلی خوش است، ضیافت دائمی است.
\v 16 کم داشتن با ترس خداوند،
بِه از گنجی عظیم با پریشانی.
\v 17 سفرۀ محقر، با محبت،
بِه از ضیافت شاهانه، با نفرت.
\v 18 مرد تندخو نزاعها برمی‌انگیزد،
اما شخص دیرخشم مرافعه را فرو می‌نشاند.
\v 19 راهِ کاهلان خاربست است،
طریق صالحان، شاهراه.
\v 20 فرزند حکیم، مایۀ شادی پدر است،
اما مرد نادان، مادر خویش را خوار می‌شمارد.
\v 21 حماقت مایۀ شادی شخص کم‌عقل است،
اما مرد فهیم در راه راست گام برمی‌دارد.
\v 22 بی مشورت، تدبیرها باطل می‌شود،
با مشاوران بسیار، به ثمر می‌رسد.
\v 23 انسان از دادنِ پاسخ شایسته شادمان می‌شود،
چه نیکوست سخنی که به وقتش گفته شود!
\v 24 سفر زندگی برای دانایان به سوی بالا است،
تا آنان را از پایین رفتن به گور بازدارد.
\v 25 خداوند خانۀ متکبران را ویران می‌کند،
اما حدود بیوه‌زنان را پاس می‌دارد.
\v 26 افکار پلید در نظر خداوند کراهت‌آور است،
اما سخنان پسندیده، در نظر او طاهر است.
\v 27 طالبِ سودِ نامشروع، خانوادۀ خویش را به دردسر می‌افکند،
اما آن که از رشوه نفرت کند، خواهد زیست.
\v 28 دل پارسا در پاسخ‌دادن تأمل می‌کند،
اما دهانِ شریران سیل سخنان بد را روان می‌سازد.
\v 29 خداوند از شریران دور است،
اما دعای پارسایان را می‌شنود.
\v 30 نورِ چشمان، دل را شادمان می‌سازد،
خبر خوش استخوانها را قوّت می‌بخشد.
\v 31 آن که به توبیخِ جانبخش گوش فرا می‌دهد،
در میان حکیمان ساکن خواهد شد.
\v 32 آن که تأدیب را ترک گوید، جان خویش را حقیر می‌شمارد،
اما آن که پذیرای توبیخ باشد، فهم را به دست می‌آورد.
\v 33 ترس خداوند، مربّیِ حکمت است،
فروتنی، پیشروِ عزّت.
\s5
\c 16
\p
\v 1 تدبیرهای دل از آنِ انسان است،
اما پاسخ زبان از جانب خداوند می‌آید.
\v 2 همۀ راههای انسان در نظر وی پاک می‌نماید،
اما خداوند است که انگیزه‌ها را می‌آزماید.
\v 3 کارهای خویش را به خداوند بسپار
که تدبیرهایت استوار خواهد شد.
\v 4 خداوند هر چیز را برای هدفش ساخته است،
شریران را نیز برای روز بلا.
\v 5 خداوند از هر که دلش متکبر باشد کراهت دارد،
یقین دان که چنین کس بی‌سزا نخواهد ماند.
\v 6 از محبت و امانت، تقصیر کفاره می‌شود،
از ترسِ خداوند، آدمی از بدی اجتناب می‌کند.
\v 7 آنگاه که راههای انسان خداوند را خشنود سازد،
حتی دشمنانش را نیز به صلح با او وا می‌دارد.
\v 8 دارایی اندک با پارسایی،
بِه از عایدیِ فراوان با بی‌انصافی.
\v 9 دل آدمی به راههایش می‌اندیشد،
اما خداوند است که قدمهایش را استوار می‌سازد.
\v 10 لبهای پادشاه چون صاحب وحی سخن می‌گوید،
و دهانش به عدالت خیانت نمی‌ورزد.
\v 11 میزان و ترازوهای درست از آنِ خداوند است،
همۀ وزنه‌های کیسه، ساختۀ اوست.
\v 12 پادشاهان از شرارت کراهت دارند،
زیرا تخت سلطنت از پارسایی استوار می‌ماند.
\v 13 خشنودی پادشاهان نصیب لبهای راستگوست،
آنان راستگویان را دوست می‌دارند.
\v 14 غضب پادشاه پیک مرگ است،
اما مرد حکیم آن را فرو می‌نشاند.
\v 15 روی خندان پادشاه، به منزلۀ حیات است،
خشنودی او، ابر باران‌زای بهاری.
\v 16 کسب حکمت چه بسیار نیکوتر از طلاست،
و کسب فهم، گزیده‌ای بِه از نقره!
\v 17 شاهراه صالحان از بدی به دور می‌ماند؛
آن که مراقب راه خویش است، مراقب جان خویش است.
\v 18 غرور پیشروِ نابودی است،
و دل متکبر پیشروِ لغزش.
\v 19 افتادگی با افتادگان،
بِه از تقسیم غنیمت با متکبران.
\v 20 آن که در مَثَل تأمل کند کامیاب خواهد شد،
آن که بر خداوند توکل کند مبارک خواهد بود.
\v 21 دانادل فهیم خوانده می‌شود،
و زبان شیرین آموزش را رواج می‌دهد.
\v 22 عقل برای دارنده‌اش چشمۀ حیات است،
اما تأدیب احمقان، حماقت است.
\v 23 دل شخص حکیم زبانش را عاقل می‌گرداند،
لبهای او آموزش را رواج می‌دهد.
\v 24 شانۀ عسل است سخنان دلپذیر،
شیرین برای جان و شفابخشِ استخوان.
\v 25 پیش روی هر کس راهی هست که در نظرش درست می‌نماید،
اما عاقبت به مرگ می‌انجامد.
\v 26 اشتهای کارگر برایش کار می‌کند،
گرسنگی، او را به پیش می‌راند.
\v 27 شخص رذل نقشه‌های پلید می‌کشد،
سخنان او همچون آتش می‌سوزاند.
\v 28 شخص منحرف تخم نزاع می‌پاشد،
سخن‌چین بین دوستانِ نزدیک جدایی می‌افکند.
\v 29 خشونتکاران همقطار خود را اغوا می‌کنند،
و او را به راهی که نیکو نیست، می‌کشانند.
\v 30 آن که چشمک می‌زند، نقشه‌های منحرف در سر دارد،
آن که لب وَر می‌چیند، شرارت را به انجام می‌رساند.
\v 31 موی سفید تاج جلال است
که در طریق پارسایی به دست می‌آید.
\v 32 شخصِ دیرخشم از دلاور بهتر است،
و آن که بر نَفْس خود مسلط باشد از فاتح شهر، برتر.
\v 33 قرعه بر زمین افکنده می‌شود،
اما تمامی حکم آن از جانب خداوند می‌آید.
\s5
\c 17
\p
\v 1 لقمه‌ای نانِ خشک در آرامش،
بِه از خانۀ پرضیافت که در آن جدال باشد.
\v 2 غلام حکیم بر پسرِ شرم‌آفرین حکم خواهد راند،
و همچون یکی از برادران از میراث سهم خواهد برد.
\v 3 بوته برای نقره است و کوره برای طلا،
اما خداوند است آزمایندۀ دلها.
\v 4 شخص بدکار به لبهای فتنه‌انگیز گوش می‌سپارد؛
دروغگو به زبان خرابکار.
\v 5 آن که فقیران را تمسخر کند به آفرینندۀ آنها اهانت می‌ورزد؛
آن که از مصیبت شادمان شود، بی‌سزا نمی‌ماند.
\v 6 تاجِ سَرِ پیران، نوادگانند،
و شوکت فرزندان، پدران ایشان.
\v 7 سخنان فاضلانه، جاهل را نشاید،
چقدر کمتر، زبان دروغگو شریفان را.
\v 8 رشوه در نظر اهل آن سنگ جادویی است
که به هر جا روی نمایند، کامیابشان می‌سازد.
\v 9 آن که خطایی را می‌پوشاند، محبت را می‌گسترد؛
آن که مسئله را بازگو می‌کند، میان دوستانِ خالص جدایی می‌افکند!
\v 10 اثر یک نکوهش بر شخص فهیم،
بیش از صد ضربه شلاق است بر پشت نادان.
\v 11 بدکار تنها در پی طغیان است؛
مأمور بی‌رحم علیه او گسیل خواهد شد.
\v 12 برخوردن به خرسی که توله‌هایش را دزدیده‌اند،
بهتر است از دیدار با احمق در حماقتش.
\v 13 آن که در برابر نیکی بدی کند،
بلا از خانه‌اش دور نخواهد شد.
\v 14 آغازِ مشاجره همچون رخنۀ آب است؛
پس، از آن دست بدار، پیش از آنکه به منازعه بینجامد.
\v 15 تبرئۀ مجرمان و محکوم کردن بی‌گناهان!
خداوند از هر دو کراهت دارد.
\v 16 بهای خریدِ حکمت در دست جاهل به چه کار آید،
چه او را دل برای این کار نیست.
\v 17 دوست در همه حال محبت می‌کند،
و برادر برای روز تنگی به دنیا آمده است.
\v 18 مرد کم‌عقل دست می‌دهد
و ضامن دیگری می‌شود.
\v 19 آن که نافرمانی را دوست دارد، مشاجره را دوست دارد؛
آن که دَرِ خانۀ خویش در بلندی می‌سازد،
به استقبال ویرانی می‌رود.
\v 20 کج‌دِل، کامروا نخواهد شد؛
آن که زبان فریبکار دارد به بلا گرفتار می‌آید.
\v 21 آن که فرزندِ نادان دارد غصه‌دار می‌شود؛
پدرِ فرزندِ ابله شادی به خود نمی‌بیند.
\v 22 دل شادمان داروی شفابخش است،
اما روح افسرده استخوانها را خشک می‌کند.
\v 23 شریر، پنهانی رشوه می‌گیرد
تا عدالت را منحرف سازد.
\v 24 مرد فهیم بر حکمت چشم می‌دوزد،
اما چشمان شخص نادان تا به کرانهای زمین سرگردان است.
\v 25 فرزند نادان، پدر خود را به ستوه می‌آورد
و مایۀ تلخی جانِ مادر خویش است.
\v 26 نشاید مجازات بی‌گناهان،
یا زدنِ مردمان شریف به سبب صداقتشان!
\v 27 آن که زبان خود را بازمی‌دارد صاحب معرفت است،
فهیم است مردی که خوی آرامی دارد.
\v 28 نادان نیز اگر خاموش بماند، حکیمش می‌شمارند،
آن که دهانش را بسته نگاه می‌دارد، فهیم شمرده می‌شود.
\s5
\c 18
\p
\v 1 شخص انزواطلب در پی اهداف خودخواهانۀ خویش است؛
او با هر قضاوت صحیح می‌ستیزد.
\v 2 نادان را از فهم هیچ لذتی نیست،
بلکه تنها فاش کردن همۀ مکنونات دل خویش را خوش می‌دارد.
\v 3 چون شریر می‌آید، دیدۀ حقارت نیز می‌آید،
و با قباحت، تقبیح فرا می‌رسد.
\v 4 آبِ عمیق است سخنان دهان آدمی،
نهر جوشان است چشمۀ حکمت.
\v 5 نشاید جانبداری از مجرمان
یا منحرف ساختن دادرسی بی‌گناهان.
\v 6 لبهای جاهل درگیر نزاع می‌شود،
زبانش به استقبال کتک می‌شتابد.
\v 7 زبان جاهل نابودی اوست،
لبانش دام برای جان او.
\v 8 سخنان سخن‌چین همچون لقمه‌های لذیذ است
که به اعماق وجود انسان فرو می‌رود.
\v 9 آن که در کار خود سستی می‌کند،
برادر خرابکار است.
\v 10 نام خداوند برج مستحکم است،
که پارسا به درون آن می‌دود و در بلندی ایمن می‌ماند.
\v 11 توانگریِ ثروتمند، شهر مستحکم اوست؛
همچون حصاری است بلند در خیال او!
\v 12 پیش از نابودی، دل آدمی متکبر می‌شود،
اما فروتنی پیش از عزّت می‌آید.
\v 13 پاسخ دادن پیش از شنیدن،
نادانی است و شرمساری.
\v 14 روح آدمی او را در بیماری بر پا نگاه می‌دارد
اما روح افسرده را کیست که تحمل تواند کرد؟
\v 15 دل فهیمان خریدار معرفت است،
گوش حکیمان، جویندۀ دانش.
\v 16 هدیه، راه بر شخص می‌گشاید
و او را به محضر بزرگان می‌رساند.
\v 17 آن که نخست به قاضی می‌رود برحق می‌نماید،
تا آنگاه که طرف دیگر می‌آید و او را می‌آزماید.
\v 18 قرعه افکندن نزاعها را پایان می‌بخشد،
و حریفان قوی را از هم جدا می‌سازد.
\v 19 برادر رنجیده، از شهر حصاردار تسخیرناپذیرتر است؛
مجادله همچون پشت‌بندهای دروازۀ بستۀ دِژ است.
\v 20 شکم آدمی از میوۀ دهانش پر می‌شود؛
انسان از محصول لبهایش سیر می‌گردد.
\v 21 مرگ و زندگی در قدرت زبان است
آنان که دوستش می‌دارند، از میوه‌اش خواهند خورد.
\v 22 مردی که همسری بیابد، چیز نیکو یافته
و خشنودی خداوند را به دست آورده است.
\v 23 فقیر ملتمسانه سخن می‌گوید،
اما ثروتمند با درشتی پاسخ می‌دهد.
\v 24 چه بسا دوستان که یکدیگر را به نابودی می‌کشند،
اما دوستی هم هست که از برادر چسبنده‌تر است.
\s5
\c 19
\p
\v 1 فقیری که در راستی خویش گام برمی‌دارد،
بِه از نادانی است که زبان کج دارد.
\v 2 شوقِ بدونِ معرفت نیکو نیست؛
آن که می‌شتابد، راه به خطا می‌رود.
\v 3 حماقت خودِ انسان زندگی‌اش را تباه می‌سازد،
اما دل او بر خداوند خشم می‌گیرد!
\v 4 ثروت بر دوستانِ شخص بسی می‌افزاید،
اما دوست مرد بینوا او را رها می‌کند.
\v 5 شاهد دروغگو بی‌سزا نمی‌ماند،
آن که دروغ می‌بافد، نخواهد رَست.
\v 6 بسیاری نزد نجبا چاپلوسی می‌کنند،
همه خواهان دوستی با شخص بخشنده‌اند.
\v 7 بستگان فقیر، همگی از او نفرت می‌کنند،
چقدر بیشتر، دوستانش از وی دوری می‌جویند!
التماس‌کنان از پی‌شان می‌دود،
اما نیستند.
\v 8 خریدارِ عقل، جان خود را دوست می‌دارد؛
پاسدارِ فهم، به گنج دست می‌یابد.
\v 9 شاهد دروغگو بی‌سزا نمی‌ماند،
آن که دروغ می‌بافد، هلاک خواهد شد.
\v 10 نادان را زندگی مجلل نمی‌شاید،
بسی کمتر، برده‌ای را که بر شاهزادگان حکمرانی کند!
\v 11 عقل انسان خشم او را بازمی‌دارد؛
جلال او در چشم‌پوشی از خطاست.
\v 12 خشمِ شاه همچون شیر می‌غرد،
خشنودی او مانند شبنم است بر چمنزار.
\v 13 فرزند نادان، مایۀ تباهی پدر خویش است،
و نزاعهای زن همچون چکّۀ دائمی آب.
\v 14 خانه و ثروت از پدران به ارث می‌رسد،
اما زن عاقل بخشش خداوند است.
\v 15 کاهلی خواب سنگین می‌آورد،
آن که در کار سست است، گرسنه می‌ماند.
\v 16 آن که حکم را نگاه می‌دارد از جان خویش محافظت می‌کند،
اما آن که راه خود نمی‌پاید، خواهد مرد.
\v 17 آن که بر بینوا شفقت کند، به خداوند قرض می‌دهد،
و او پاداش کارش را به تمامی خواهد داد.
\v 18 فرزندت را تا هنوز امیدی هست ادب کن؛
کمر به نابودی او برمبند!
\v 19 مرد تندخو باید سزا بیند؛
اگر او را برهانی، ناگزیر از تکرار کار خود خواهی بود.
\v 20 گر خواهی سرانجام حکیم گردی،
مشورت را گوش گیر و رهنمود را بپذیر.
\v 21 تدبیرهای بسیار در دل انسان است،
اما آنچه استوار مانَد مشورت خداوند است.
\v 22 پسندیده در آدمی محبت است،
و فقیر از دروغگو بهتر.
\v 23 ترس خداوند به حیات رهنمون می‌شود؛
انسان با شکم سیر شب را به سر می‌برد
و گزندی به او نمی‌رسد.
\v 24 کاهل دست خویش به بشقاب فرو می‌برد،
اما آن را حتی تا دهان خود برنمی‌آورد!
\v 25 تمسخرگر را بزن که ساده‌لوح نیز عاقل خواهد شد؛
شخص فهیم را توبیخ کن که معرفت را درک خواهد کرد.
\v 26 فرزندی که به پدر خشونت ورزد و مادر را از خانه براند،
مایۀ شرم و رسوایی است.
\v 27 پسرم، اگر خواهی از سخنان معرفت منحرف شوی،
از گوش سپردن به رهنمود بازایست!
\v 28 شاهدِ فرومایه، عدالت را به مسخره می‌گیرد،
دهان شریران، ظلم را فرو می‌بلعد.
\v 29 کیفر برای تمسخرگران فراهم است
و کتک برای پشت جاهلان.
\s5
\c 20
\p
\v 1 شراب تمسخر می‌کند و باده عربده می‌کشد؛
حکیم نیست هر آن که فریفتۀ آنان شود.
\v 2 هیبتِ شاه همچون شیر می‌غرد؛
هر که خشمش برانگیزد، جان بر باد می‌دهد.
\v 3 دوری از نزاع، عزّت آدمی است
اما تن هر نادان برای مجادله می‌خارد!
\v 4 کاهل زمین را در فصلش شخم نمی‌زند؛
پس در موسم درو گدایی می‌کند و چیزی نمی‌یابد.
\v 5 مشورت همچون آبی است عمیق در دل انسان،
مردی فهیم خواهد که آن را بیرون کشد.
\v 6 بسا کسان که مدعی محبتی پایدارند
اما شخص وفادار را کهِ تواند یافت؟
\v 7 پارسا در راستی سلوک می‌کند؛
خجسته‌اند فرزندانی که پس از او می‌آیند!
\v 8 شاه که بر مسند داوری نشیند،
به نگاه خود شرارتها را یکسره غربال کند.
\v 9 کیست که تواند گوید: «من دل خود را طاهر ساخته‌ام؛
من از گناه خویش پاک شده‌ام»؟
\v 10 وزنه‌های متفاوت و پیمانه‌های مختلف،
خداوند از هر دو کراهت دارد.
\v 11 جوان را از کارهایش براستی می‌توان شناخت،
که آیا رفتارش پاک و درست است، یا نه.
\v 12 گوش شنوا و چشم بینا،
هر دو آفریدۀ خداوند است.
\v 13 خواب را دوست مدار، مبادا فقیر شوی؛
چشمانت بگشا تا از نان سیر شوی.
\v 14 خریدار می‌گوید: «بد است، بد است»،
آنگاه می‌رود و به خرید خویش می‌بالد!
\v 15 طلا یافت می‌شود و یاقوت بسیار است،
اما لبهایی که به معرفت سخن گویند، گوهرِ کمیابند.
\v 16 جامۀ آن کس را که ضامن غریبه می‌شود، بگیر!
لباس آن کس را که برای غریبه ضمانت می‌کند، گرو نگاه دار.
\v 17 نانِ فریب به مذاق آدمی لذیذ می‌آید،
اما سپس، دهانش از سنگریزه پر می‌شود.
\v 18 چون تدبیر می‌کنی، مشورت بخواه؛
با کسب هدایت به جنگ برو.
\v 19 سخن‌چین، رازها را فاش می‌کند؛
پس با مرد پرگو همنشینی مکن!
\v 20 هر که پدر یا مادر خود را نفرین کند،
چراغش در تاریکی غلیظ خاموش خواهد شد.
\v 21 اموالی که در آغاز به‌شتاب به دست آید،
در پایان، برکت نخواهد داشت.
\v 22 مگو: «بدی را تلافی خواهم کرد!»
منتظر خداوند باش که تو را نجات خواهد بخشید.
\v 23 خداوند از وزنه‌های متفاوت کراهت دارد،
ترازوی ناراست نیکو نیست.
\v 24 قدمهای انسان از جانب خداوند است،
پس آدمی راه خود را چگونه بفهمد؟
\v 25 دامی است برای انسان که به‌شتاب چیزی را وقف کند
و تازه پس از آن به نذر خود بیندیشد!
\v 26 پادشاهِ حکیم شریران را چون کاه غربال می‌کند؛
او چرخ خرمن‌کوب را بر آنان می‌راند.
\v 27 روح آدمی چراغ خداوند است
که اعماق وجود او را می‌کاود.
\v 28 محبت و امانت، نگاهدار پادشاه است؛
تخت او از محبت برقرار می‌ماند.
\v 29 جلال جوانان، قدرت آنان است،
شوکت پیران، موی سفیدشان.
\v 30 ضربات مجروح‌کننده، شرارت را می‌ساید،
و کتک، اعماق وجود را پاک می‌کند.
\s5
\c 21
\p
\v 1 دل پادشاه در دست خداوند است؛
آن را همچون جریان آب به هر جا که بخواهد هدایت می‌کند.
\v 2 همۀ راههای انسان در نظر خودش درست است،
اما خداوند است که دلها را می‌آزماید.
\v 3 پسندیده‌تر از قربانیها نزد خداوند،
به جا آوردن پارسایی است و عدالت.
\v 4 چشمان متکبر و دل مغرور،
و هرآنچه شریران می‌کنند، گناه است!
\v 5 شتابزدگی به ناداری می‌انجامد
اما تدبیرهای شخصِ کوشا منفعت به بار می‌آورد.
\v 6 گنجی که با زبان دروغگو به دست آید،
بخاری است بر هوا برای جویندگان مرگ.
\v 7 خشونتِ شریران، گریبان خودشان را می‌گیرد،
زیرا که از اجرای عدالت سر باز می‌زنند.
\v 8 راه تقصیرکاران کج است،
اما پاکان راست‌کردارند.
\v 9 سکونت در کُنج بام،
بِه از زندگی زیر یک سقف با زن ستیزه‌جو.
\v 10 جان مرد شریر مشتاق شرارت است؛
چشمان او بر همسایه‌اش ترحم نمی‌کند.
\v 11 چون تمسخرگر مجازات شود، ساده‌لوح نیز حکمت می‌آموزد؛
چون حکیم تربیت یابد، معرفت را به دست می‌آورد.
\v 12 آن عادل، خانۀ شریران را نیک زیر نظر دارد؛
او آنان را به بلا سرنگون خواهد کرد.
\v 13 هر آن کس گوشِ خود بر فریاد بینوا ببندد،
خود نیز فریاد بر خواهد آورد و کسی نخواهد شنید.
\v 14 هدیه‌ای در نهان، خشم را برمی‌گرداند،
رشوه‌ای زیر قبا، غضب سخت را فرو می‌نشاند.
\v 15 اجرای عدالت، پارسایان را شادمان می‌سازد،
اما ظالمان را به وحشت می‌افکند.
\v 16 مردی که از طریق عقل منحرف شود،
سر از جمع مردگان در خواهد آورد.
\v 17 آن که عیش و نوش را دوست می‌دارد، به ناداری گرفتار آید؛
دوستدار شراب و روغن دولتمند نخواهد گردید.
\v 18 شریران فدیۀ پارسایان می‌شوند،
و خیانت‌پیشگان، فدیۀ صالحان.
\v 19 سکونت در بیابانِ بی‌آب و علف،
بِه از زندگی با زن ستیزه‌جو و بدخُلق.
\v 20 در منزل حکیمان، خزانۀ چیزهای مرغوب و روغن است،
اما مرد نادان همۀ دارایی خود را تلف می‌کند.
\v 21 هر آن که در پی پارسایی و محبت باشد،
به حیات و پارسایی و عزّت دست می‌یابد.
\v 22 مرد حکیم به شهر زورمندان بر خواهد آمد
و قلعۀ اعتمادشان را فرو خواهد ریخت.
\v 23 هر که مراقب دهان و زبانش باشد،
جان خویش از بلا در امان می‌دارد.
\v 24 مرد مغرور و متکبر، که تمسخرگرش نامند،
با نِخوَت بی‌حد عمل می‌کند.
\v 25 حسرتِ مردِ کاهل او را به کشتن می‌دهد،
زیرا که دستانش از کار ابا دارند.
\v 26 تمام روز در وَلَع چیزهای بیشتر است،
اما پارسایان می‌بخشند و دریغ نمی‌کنند.
\v 27 قربانیِ شریران، کراهت‌آور است؛
چقدر بیشتر هنگامی‌که با نیت بد تقدیم شود.
\v 28 شاهد دروغگو هلاک خواهد شد،
اما آن که گوش فرا می‌دهد، تا ابد سخن خواهد گفت!
\v 29 مرد شریر پا از گلیم خویش فراتر می‌گذارد،
اما صالحان راههای خود را می‌سنجند.
\v 30 هیچ حکمتی، هیچ بصیرتی، و هیچ مشورتی نیست
که علیه خداوند به کار آید!
\v 31 اسب را برای روز جنگ آماده می‌کنند،
اما پیروزی از آنِ خداوند است.
\s5
\c 22
\p
\v 1 نیکنامی از ثروتِ عظیم برتر است؛
و محبوبیت از سیم و زر، بهتر.
\v 2 غنی و فقیر در این اشتراک دارند:
خداوند آفرینندۀ هر دوی آنهاست.
\v 3 عاقل، خطر را می‌بیند و پنهان می‌شود،
ساده‌لوح پیش می‌رود و تاوانش را می‌دهد!
\v 4 ثمرۀ فروتنی و ترس خداوند،
ثروت است و عزّت و حیات!
\v 5 در راه کج‌روان، خارها و دامهاست،
اما آن که مراقب جان خویش باشد، از آنها در امان می‌ماند.
\v 6 جوان را در رفتن به راهی که درخور اوست تربیت کن،
که تا پیری هم از آن منحرف نخواهد شد.
\v 7 غنی بر فقیر حکومت می‌کند،
و بدهکار بندۀ طلبکار است.
\v 8 آن که ظلم می‌کارد، بلا می‌دِرَوَد،
و چوب خشمش می‌شکند.
\v 9 شخص گشاده‌دست خود نیز مبارک خواهد بود،
چراکه از نان خود به بینوایان می‌دهد.
\v 10 تمسخرگر را بیرون کن که نزاع نیز خاموش خواهد شد؛
مشاجره و رسوایی پایان خواهد پذیرفت.
\v 11 آن که دوستدار پاکی دل و لطافت زبان است،
از دوستی پادشاه برخوردار خواهد بود.
\v 12 چشمان خداوند معرفت را پاس می‌دارد،
او سخن خیانت‌پیشگان را باطل می‌سازد.
\v 13 کاهل در خانه می‌ماند و می‌گوید:
«شیری بیرون در کمین است!»
یا «در خیابان به قتل خواهم رسید!»
\v 14 دهان زن بیگانه گودال عمیق است؛
آن که خداوند بر او غضبناک باشد، در آن خواهد افتاد.
\v 15 حماقت در دل جوان لانه کرده است،
اما چوب تأدیب آن را از او دور می‌کند.
\v 16 آن که بر بینوایان ظلم کند تا بر مال خویش بیفزاید
و یا به ثروتمندان ببخشد، تنها به ناداری گرفتار آید.
\v 17 گوش خود فرا داشته، سخن حکیمان را بشنو؛
و به تعلیم من دل بسپار،
\v 18 چراکه دلپسند است نگاه داشتن آنها در درونت
و آماده داشتن آنها بر لبانت.
\v 19 امروز این را به تو آموختم، آری به تو،
تا بر خداوند توکل کنی.
\v 20 آیا سی مَثَل برایت ننگاشتم،
از مشورت و معرفت،
\v 21 تا کلام حقیقی و مطمئن را بر تو معلوم دارم،
تا بتوانی کلمات حقیقی را نزد فرستندگان خود باز بری؟
\v 22 بینوایان را چون ضعیفند، تاراج مکن
و ستمدیدگان را در محکمه لگدمال منما،
\v 23 زیرا خداوند به دفاع از حقِ آنها بر خواهد خاست
و جان غارتگرانِ آنها را غارت خواهد کرد.
\v 24 با مرد تندخو دوستی مکن،
و با آن که زود به خشم آید، دمساز مشو،
\v 25 مبادا راههای او را بیاموزی
و جان خویش را به دام در افکنی.
\v 26 از آنان مباش که دست می‌دهند
و ضامن بدهکار می‌شوند؛
\v 27 اگر توان پرداخت نداشته باشی،
بسترت را نیز از زیرت برمی‌گیرند.
\v 28 حدود دیرین را که پدرانت قرار داده‌اند،
جابه‌جا مکن.
\v 29 مردی را که در کارش چیره‌دست است، می‌بینی؟
او در خدمت پادشاهان خواهد بود
و نه در خدمت عوام.
\s5
\c 23
\p
\v 1 چون با حاکمی به طعام می‌نشینی،
در آنچه پیش روی توست تأمل کن،
\v 2 و اگر شکمباره‌ای،
کارد بر گلویت بگذار.
\v 3 حریصِ خوراکهای لذیذ او مباش،
زیرا که آن غذا فریبنده است.
\v 4 خویشتن را برای ثروتمند شدن از پا مَیَفکن؛
از اندیشیدن بدان بازایست!
\v 5 تا چشم بر آن بدوزی از میان رفته است؛
زیرا ثروت چون عقاب بال می‌گیرد و می‌پَرَد!
\v 6 از سفرۀ مرد خسیس مخور،
و مشتاق خوراک لذیذ او مباش؛
\v 7 زیرا از آن دسته است که همیشه حساب نگاه می‌دارند.
به تو می‌گوید: «بخور و بنوش»، اما دلش با تو نیست.
\v 8 لقمه‌ای را که خوردی، قی خواهی کرد
و تعارفاتت را نیز به هدر خواهی داد.
\v 9 نادان را نصیحت مکن،
چه، سخن عاقلانه‌ات را خوار خواهد شمرد.
\v 10 حدود دیرین را جابه‌جا مکن،
و به مزرعۀ یتیمان تجاوز منما،
\v 11 زیرا ولیّ آنها نیرومند است
و علیه تو به دفاع از حق آنها بر خواهد خاست.
\v 12 دل خویش را به ادب مایل گردان
و گوش‌خود را به سخنان معرفت.
\v 13 از ادب کردن جوان اِبا مکن؛
چوب تنبیه او را نخواهد کشت.
\v 14 چوبش بزن
که جانش را از مرگ خواهی رهانید.
\v 15 پسرم، اگر دل تو حکیم باشد،
دل من نیز شاد خواهد بود؛
\v 16 چون لبانت به شایستگی سخن می‌گوید،
اعماق وجودم به وجد می‌آید.
\v 17 دلت بر گنهکاران حسد مبَرد،
بلکه همۀ روز برای ترس خداوند غیور باش.
\v 18 زیرا به‌یقین آخرتی هست
و امیدت زایل نخواهد شد.
\v 19 پسرم، گوش فرا ده و حکیم باش،
و دلت را به راه راست مشغول دار.
\v 20 با میگساران دمساز مشو،
و نه با شکمبارگان،
\v 21 زیرا به فقر گرفتار خواهند آمد،
و خواب‌آلودگی، ژنده‌پوششان خواهد کرد.
\v 22 به پدرت که از او جان یافتی گوش فرا ده،
و مادر خویش را در روز پیری‌اش‌خوار مشمار.
\v 23 حقیقت را بخر و هرگز آن را مفروش؛
این است حکمت و ادب و فهم.
\v 24 پدر شخص پارسا را شادی بسیار است؛
آن که پسری حکیم دارد، از او شادمان خواهد بود.
\v 25 پدر و مادرت شاد باشند؛
آن که تو را بزاد، شادمان باشد!
\v 26 پسرم، دل خویش را به من بده
و چشمانت مشتاق راههای من باشد.
\v 27 زیرا زن فاحشه گودالی است عمیق
و زن بیگانه، چاهی تنگ و تاریک.
\v 28 همچون راهزنی در کمین می‌نشیند،
تا خیانتکاران را در میان آدمیان بیفزاید.
\v 29 وای از آنِ کیست و وِلوِلِه از آنِ که؟
نزاع از آن کیست و ناله از آنِ که؟
زخمهای بی‌سبب از آنِ کیست و چشمان سرخ از آنِ که؟
\v 30 آنان راست که تا دیروقت دل از شراب برنمی‌کنند،
و در پی چشیدن شرابهای برآمیخته می‌روند.
\v 31 به شراب آنگاه که سرخ‌فام است منگر،
آنگاه که در پیاله می‌درخشد،
و به نرمی پایین می‌رود!
\v 32 در آخر چون مار خواهد گزید
و چون افعی نیش خواهد زد.
\v 33 چشمانت چیزهای شگفت خواهد دید
و دلت از چیزهای منحرف سخن خواهد گفت.
\v 34 همچون کسی خواهی بود که در دلِ دریا خفته
و بر دَکَل کشتی لمیده باشد.
\v 35 خواهی گفت: «مرا زدند و احساس نکردم!
مرا کوفتند و نفهمیدم!
پس کی بیدار خواهم شد
تا جرعه‌ای دیگر بنوشم؟»
\s5
\c 24
\p
\v 1 بر مردانِ شریر حسد مبر،
و مشتاق همنشینی با آنها مباش؛
\v 2 چه، دلهایشان در اندیشۀ خشونت است
و لبهایشان از آزار سخن می‌گوید.
\v 3 حکمت است که خانه را بنا می‌کند،
و فهم است که آن را مستحکم می‌سازد؛
\v 4 دانش غرفه‌هایش را می‌آکَنَد،
از اموال گرانبها و نفایس.
\v 5 مرد حکیم را نیرویی عظیم است،
و مرد دانا قدرت را می‌افزاید؛
\v 6 با تدبیرهای نیکو می‌توان به جنگ رفت،
و با مشاوران بسیار می‌توان پیروز شد.
\v 7 دست نادان به حکمت نمی‌رسد؛
در مجلس بزرگان، او را چیزی برای گفتن نیست.
\v 8 آن که بدی در سر می‌پروراند،
دسیسه‌گر شناخته خواهد شد.
\v 9 تدبیر جاهلانه گناه است،
مردمان از تمسخرگر کراهت دارند.
\v 10 اگر در روز فاجعه سستی کردی،
چه اندک قدرتی داری!
\v 11 آنان را که به سوی مرگ برده می‌شوند، برهان؛
آنان را که افتان و خیزان برای کشته شدن می‌روند، بازدار.
\v 12 اگر گویی: «ولی این را نمی‌دانستیم»،
آیا او که آزمایندۀ دلها است، آن را درنمی‌یابد؟
آیا دیدبانِ جان تو نمی‌داند؟
آیا او به هر کس بر حسب کارهایش جزا نخواهد داد؟
\v 13 پسرم، عسل بخور چراکه نیکوست؛
عسل از شانه به کامت شیرین خواهد بود.
\v 14 و بدان که حکمت نیز از بهر جان تو چنین است؛
اگر آن را بیابی، آینده‌ای روشن خواهی داشت
و امیدت زایل نخواهد شد.
\v 15 ای شریر، در کمین منزلگاه مرد پارسا منشین،
و استراحتگاه او را تاراج مکن؛
\v 16 زیرا حتی اگر مرد پارسا هفت بار نیز بیفتد، باز بر خواهد خاست؛
اما شریران در بلا سرنگون خواهند شد.
\v 17 از فرو افتادن دشمنت شادمان مباش،
و چون بلغزد دلشاد مشو؛
\v 18 مبادا خداوند ببیند و در نظرش ناپسند آید
و غضبش را از او بگرداند.
\v 19 به سبب بدکاران خویشتن را آزرده مساز
و بر شریران حسد مبر،
\v 20 زیرا بدکاران را آینده‌ای نخواهد بود،
و چراغ شریران خاموش خواهد شد.
\v 21 پسرم، از خداوند و از پادشاه بترس،
و با آنان که جز این می‌کنند همنشینی مکن.
\v 22 زیرا ناگهان به مصیبت گرفتار خواهند آمد،
و کیست که بداند چه بلاهایی از دست آن دو نازل تواند شد؟
\v 23 اینها نیز گفته‌های حکیمان است:
جانبداری در قضاوت نشاید:
\v 24 هر که به مجرم گوید: «تو بی‌گناهی!»
نزد قومها ملعون است و نزد ملتها محکوم.
\v 25 اما برای آنان که مجرم را نکوهش کنند، نیکو خواهد شد
و برکت بسیار خواهند یافت.
\v 26 پاسخ سرراست
بوسه است بر لبها.
\v 27 نخست کسب و کاری رو به راه کن،
سپس خانه و خانواده تشکیل ده.
\v 28 علیه همنوع خود بی‌سبب شهادت مده
و لبهایت را برای فریب به کار مبر.
\v 29 مگو: «با او چنان خواهم کرد که با من کرده است؛
آنچه را آن مَرد کرده، تلافی خواهم کرد.»
\v 30 از مزرعۀ مرد کاهل گذر کردم
و از تاکستان مرد کم‌عقل گذشتم؛
\v 31 همه جا را خار گرفته بود،
علفِ هرز زمین را پوشانده بود،
و دیوار سنگی ویران گشته بود.
\v 32 در آنچه دیدم تأمل کردم،
و از آنچه دیدم عبرت آموختم:
\v 33 اندکی خواب، اندکی چشم بر هم نهادن
و اندکی دست بر دست گذاشتن برای استراحت،
\v 34 و فقر همچون راهزن بر تو خواهد تاخت
و ناداری، همچون مردی مسلح.
\s5
\c 25
\p
\v 1 اینها نیز امثال سلیمان است که به وسیلۀ مردان حِزِقیا، پادشاه یهودا،
نگاشته شد:
\v 2 پنهان داشتن امور، امتیاز خداست؛
تفحص امور، امتیازِ شاهان.
\v 3 همچون بلندای آسمان و ژرفای زمین،
تفحص‌ناپذیر است دل شاهان.
\v 4 زنگار را از نقره بزدا،
که ظرفی برای نقره‌کار بیرون می‌آید؛
\v 5 شریران را از حضور پادشاه دور کن،
که تخت او در پارسایی استوار می‌ماند.
\v 6 خویشتن را در حضور پادشاه برمیفراز،
و تکیه بر جای بزرگان مزن؛
\v 7 بهتر آن است که تو را گویند: «اینجا بالا بیا»،
تا آنکه در حضور نجیب‌زاده‌ای پایین برده شوی.
آنچه چشمانت دیده است،
\v 8 شتابزده به محکمه مبر،
زیرا در آخر چه خواهی کرد
اگر همسایه‌ات تو را شرمنده سازد؟
\v 9 مشاجره‌ات را مستقیم با همسایه‌ات بکن،
و اسرار دیگری را فاش منما،
\v 10 مبادا آن که می‌شنود شرمسارت سازد
و بدنامی‌ات رفع نشود.
\v 11 سخن سنجیده،
سیب طلاست در سینی نقره!
\v 12 حلقۀ زرین و زیورِ طلاست
توبیخ‌کنندۀ حکیم برای گوش شنوا.
\v 13 پیک امین برای فرستندگان خود،
خنکی برف است در گرمای تابستان؛
او جان سروران خویش را تازه می‌سازد.
\v 14 ابر و بادی است بی‌باران،
آن که لافِ بخشش‌های توخالی را می‌زند.
\v 15 با شکیبایی حاکمی را مجاب توان کرد،
با زبان نرم استخوان را توان شکست.
\v 16 گر عسل یافتی، به اندازه بخور
مبادا از آن سیر شوی و قی‌اش کنی.
\v 17 از زیاد رفتن به خانۀ همسایه‌ات بپرهیز
مبادا از دیدنت سیر شود و از تو بیزار گردد.
\v 18 گرز و شمشیر و تیرِ تیز است
آن که بر همنوع خویش شهادت دروغ دهد.
\v 19 دندان لق و پای لنگ است
اعتماد بر خیانت‌پیشه در روز تنگی.
\v 20 آواز خواندن نزد دلی دردمند،
کندن لباس او در سرماست
و پاشیدن نمک بر زخمش.
\v 21 اگر دشمنت گرسنه است، به او خوراک بده!
و اگر تشنه است، به او آب بنوشان!
\v 22 چه این‌گونه، اخگرها بر سرش خواهی انباشت،
و خداوند پاداشَت خواهد داد.
\v 23 باد شمالی باران می‌آورد،
زبان غیبتگو، نگاههای خشمگین.
\v 24 سکونت در کُنجِ بام،
بِه از زندگی زیر یک سقف با زن ستیزه‌جو.
\v 25 خبر خوش از دیار دوردست،
آبی است خنک به کام تشنه‌لب.
\v 26 پارسایی که در برابر شریران سست می‌شود،
چشمه‌ای گل‌آلود و چاهی آلوده را مانَد.
\v 27 عسلِ زیاد خوردن، نیکو نیست،
در پی جلال خود بودن، جلال نیست.
\v 28 آن که بر نَفْس خود مسلط نباشد،
شهری بی‌حصار را مانَد که بدان رخنه کرده باشند.
\s5
\c 26
\p
\v 1 برف در تابستان و باران در موسم حصاد!
همچنان حرمت نیز نادان را نشاید.
\v 2 همچون گنجشکِ سرگردان و پرستوی در پرواز،
لعنتِ ناروا نیز بر کسی قرار نگیرد.
\v 3 تازیانه برای اسب، افسار برای الاغ،
و چوب برای پشت جاهلان است!
\v 4 جاهل را مطابق جهالتش پاسخ مده،
مبادا تو نیز همچون او شوی.
\v 5 جاهل را مطابق جهالتش پاسخ ده،
مبادا در نظر خود حکیم بنماید.
\v 6 همچون پای خویش بریدن و جام خشونت نوشیدن است
فرستادن پیام به دست نادان!
\v 7 همچون پاهای آویزان مرد لنگ است،
ضرب‌المثل از دهان نادان.
\v 8 بستن سنگ است به فلاخُن،
حرمت گذاشتن به شخص نادان!
\v 9 بوتۀ خار است افراشته به دست مست،
ضرب‌المثل از دهان نادان!
\v 10 کمانداری است که بی‌هدف مجروح سازد،
آن که نادان یا هر رهگذری را به مزد گیرد.
\v 11 چنانکه سگ به قی خود بازمی‌گردد،
احمق نیز حماقتش را تکرار می‌کند.
\v 12 مردی را که در نظر خویش حکیم است، می‌بینی؟
به مرد نادان بیش از او امید هست!
\v 13 کاهل در خانه می‌ماند و می‌گوید:
«شیری در راه در کمین است،
شیری در وسط خیابانهاست!»
\v 14 در بر پاشنه‌اش می‌گردد،
کاهل بر بسترش!
\v 15 کاهل دست به ظرف غذا فرو می‌برد
اما از تنبلی به دهان برنمی‌آورد!
\v 16 کاهل در چشم خود حکیمتر است
از هفت تن که پاسخِ خردمندانه می‌دهند!
\v 17 کشیدن گوش سگ ولگرد است،
دخالت در مشاجرۀ دیگران!
\v 18 دیوانه‌ای را مانَد که
تیرهای آتشین و مرگبار پرتاب کند،
\v 19 آن که همسایۀ خود را بفریبد
و گوید: «مِزاح می‌کردم!»
\v 20 بدون هیزم، آتش خاموش می‌شود؛
بدون سخن‌چینی، مشاجره پایان می‌پذیرد.
\v 21 همچون زغال برای اخگر و چوب برای آتش است،
مرد ستیزه‌جو برای داغ کردن آتش نزاع.
\v 22 کلمات سخن‌چین لقمه‌های لذیذ را مانَد
که به اعماق وجود انسان فرو می‌رود.
\v 23 لبهای پر شور با دلی شریر،
ظرفی گِلی است اندوده به نقرۀ پُر زنگار!
\v 24 کینه‌توز با سخنانش کینۀ خود را پنهان می‌کند،
اما در دل خویش فریب را می‌پرورد.
\v 25 چون به نیکویی سخن گوید، باورش مکن،
زیرا دلش از هفت کراهت آکنده است.
\v 26 هرچند بُغض خویش به حیله پنهان دارد،
شرارتش در میان جمع آشکار خواهد شد.
\v 27 هر که چاهی بکند، خود در آن خواهد افتاد؛
هر که سنگی بغلتاند، به سوی او بر خواهد گشت.
\v 28 زبان دروغگو از قربانیان خود نفرت دارد،
و دهان چاپلوس ویرانی به بار می‌آورد.
\s5
\c 27
\p
\v 1 دربارۀ فردا فخر مکن،
زیرا نمی‌دانی روز چه خواهد زایید.
\v 2 بگذار دیگری تو را بستاید، نه دهان خودت؛
غریبه‌ای، نه زبان خودت.
\v 3 سنگ، سنگین است و ریگ، گران،
اما تحریک به دست نادان، از هر دو سنگینتر است!
\v 4 خشم، خانمان‌سوز است و غضب، سیل‌آسا،
اما کیست که در برابر حسد تاب آورد؟
\v 5 توبیخِ آشکار،
بِه از محبت پنهان.
\v 6 زخمی هم که از دوست رسد وفادار است،
اما به صد بوسۀ دشمن هم نتوان اعتماد کرد.
\v 7 شکمِ سیر از شانِ عسل کراهت دارد،
اما برای شکم گرسنه، هر تلخی هم شیرین است!
\v 8 مردی که از خانه‌اش آواره شود،
پرنده‌ای را مانَد که از لانه‌اش آواره شده باشد.
\v 9 عطر و بوی خوش، دل را شاد می‌سازد،
مشورت خالص، به دوستی شیرینی می‌بخشد.
\v 10 دوست خود و دوست پدر خود را ترک مکن،
و به هنگام مصیبت به خانۀ برادرت مرو؛
همسایۀ نزدیک بِه از برادر دور است.
\v 11 پسرم، حکیم باش، و دل مرا شاد کن؛
آنگاه ملامت‌کنندگان خود را پاسخ توانم داد.
\v 12 عاقل، خطر را می‌بیند و پنهان می‌شود،
اما ساده‌لوح پیش می‌رود و تاوانش را می‌دهد!
\v 13 جامۀ کسی را که ضامن غریبه می‌شود، بگیر!
لباس کسی را که برای زن بیگانه ضمانت می‌کند، گرو نگاه دار.
\v 14 آن که صبح زود همسایۀ خود را به صدای بلند برکت دهد،
به منزلۀ لعنت محسوب می‌شود.
\v 15 چکیدنِ پیوستۀ آب در روز بارانی
و زن ستیزه‌جو مشابه‌اند؛
\v 16 بازداشتن او همچون بازداشتن باد است،
یا گرفتن روغن با دست.
\v 17 آهن آهن را تیز می‌کند،
مرد، مرد را.
\v 18 آن که از درخت انجیری نگهداری کند، از میوه‌اش خواهد خورد؛
و آن که از سَرور خود مراقبت نماید، عزّت خواهد یافت.
\v 19 آب، چهرۀ انسان را منعکس می‌کند،
دل انسان، خودِ او را!
\v 20 هاویه و اَبَدون سیری‌ناپذیرند،
نیز چنین است چشمان آدمی.
\v 21 بوته برای نقره و کوره برای طلاست،
ستایش نیز برای آزمایش آدمی!
\v 22 اگر احمق را چون گندم نیز در هاون بکوبی،
حماقتش را از او دور نخواهی کرد!
\v 23 از وضع گله‌هایت نیک آگاه باش
از رمه‌هایت به‌دقّت مراقبت کن؛
\v 24 زیرا ثروت ابدی نیست،
و نه حتی تاج و تخت، باقی از نسلی به نسل دیگر.
\v 25 پس چون علفها را بزنند و علفِ تازه بروید،
و علوفۀ تپه‌ها جمع گردد،
\v 26 بره‌ها جامۀ تو خواهند شد
و بزها بهای زمینت.
\v 27 شیر بزها برای خوراک تو کافی خواهد بود،
و برای خوراک خانواده و معیشت کنیزانت.
\s5
\c 28
\p
\v 1 شریران می‌گریزند حتی آنگاه که تعقیب‌کننده‌ای نیست،
اما پارسایان همچون شیر شجاع‌اند.
\v 2 از شورشگریِ مملکت، حاکمانش بسیار می‌شوند،
اما مرد فهیم و دانا استواری به بار می‌آورد.
\v 3 مرد فقیر که بر بینوایان ظلم کند،
بارانی سیل‌آسا را مانَد که محصولی باقی نمی‌گذارد.
\v 4 آنان که به شریعت پشت می‌کنند، شریران را می‌ستایند،
اما آنان که شریعت را نگاه می‌دارند،
به مبارزه با ایشان برمی‌خیزند.
\v 5 مردمان شریر، عدالت را درنمی‌یابند،
اما جویندگان خداوند همه چیز را درک می‌کنند.
\v 6 فقیر بودن با راستی،
بِه از ثروتمند شدن با کج‌رَوی.
\v 7 فهیم است پسری که به رهنمود گوش می‌سپارد،
اما رفیق عیاشان مایۀ ننگ پدر خویش است.
\v 8 هر که ثروت خویش با بهرۀ گزاف بیفزاید،
آن را برای کسی می‌اندوزد که با بینوایان گشاده‌دست است!
\v 9 آن که از گوش فرا دادن به شریعت سر باز زند،
حتی دعایش کراهت‌آور است.
\v 10 آن که صالحان را به راه بد منحرف سازد،
در چاهی که خود کنده است خواهد افتاد،
اما راستان را میراث نیکو خواهد بود.
\v 11 ثروتمند، در نظر خویش حکیم می‌نماید،
اما بینوای خردمند مشت او را باز می‌کند.
\v 12 شادمانی پارسایان، فخری عظیم به بار می‌آورد؛
اما چون شریران به پا می‌خیزند، مردم خود را پنهان می‌کنند.
\v 13 هر که نافرمانیهای خود را بپوشاند، کامیاب نخواهد شد،
اما هر که آنها را اعتراف کند و ترک نماید، رحمت خواهد یافت.
\v 14 خوشا به حال کسی که همواره {از خداوند} می‌ترسد،
اما آن که دل خود را سخت سازد، به بلا گرفتار خواهد شد.
\v 15 شیرِ غرّان و خرسِ مهاجم است،
حاکم شریر بر ملت بینوا.
\v 16 حاکم بی‌فهم، استاد ظلم است،
اما آن که از سود نامشروع نفرت کند، عمر خویش دراز خواهد ساخت.
\v 17 آن که دستش به خون آلوده است به گور می‌گریزد!
مباد که کسی حمایتش کند.
\v 18 آن که در راستی گام برمی‌دارد، نجات می‌یابد،
اما آن که راهش کج است، به یکباره سقوط می‌کند.
\v 19 آن که بر زمین خود کار کند، از نانْ سیر خواهد خورد،
آن که از پی باد بدود، از فقر!
\v 20 شخص امین برکت فراوان خواهد یافت،
اما آن که در پی ثروت می‌شتابد، بی‌سزا نخواهد ماند.
\v 21 جانبداری به هیچ وجه نیکو نیست،
اما هستند که به خاطر لقمه نانی بی‌انصافی می‌کنند!
\v 22 مرد تنگ‌چشم در پی ثروت می‌شتابد،
بی‌خبر که تنگ‌دستی در انتظار اوست.
\v 23 توبیخ‌کننده در آخر
محبوب‌تر از تملق‌گو خواهد بود!
\v 24 آن که پدر یا مادر خود را غارت کند
و گوید: «جرمی نیست»،
رفیق اوباش و اراذل است.
\v 25 مرد حریص، نزاع برمی‌انگیزد،
اما هر که را که بر خداوند توکل کند، فراوانی خواهد بود.
\v 26 نادان است آن که بر خویشتن توکل دارد،
اما آن که در طریق حکمت گام بر‌دارد، در امان می‌ماند.
\v 27 آن که به فقیران می‌بخشد، به ناداری گرفتار نمی‌آید،
اما لعنت بسیار نصیب کسی است که چشمان بی‌شفقت دارد.
\v 28 چون شریران به پا می‌خیزند، مردم خود را پنهان می‌کنند،
اما چون هلاک می‌شوند، پارسایان فزونی می‌یابند.
\s5
\c 29
\p
\v 1 آن که با وجود توبیخهای بسیار سر خم نمی‌کند
ناگهان خواهد شکست و علاجی نخواهد بود.
\v 2 با ترقی پارسایان، مردم شادی می‌کنند،
با حکومت شریران، ناله!
\v 3 مردی که حکمت را دوست می‌دارد،
مایۀ شادی پدر خویش است،
اما رفیق فاحشه‌ها اموال را بر باد می‌دهد.
\v 4 پادشاهْ با عدالت، مملکت را استوار می‌سازد،
اما مرد رشوه‌خوار آن را ویران می‌کند.
\v 5 آن که تملّق همسایه‌اش را بگوید،
دامی برای پاهای وی می‌گسترد.
\v 6 بدکار در خلافکاری خود به دام می‌افتد،
اما پارسا می‌تواند سرود بخواند و شادمان باشد.
\v 7 پارسا به حقوق بینوایان توجه دارد،
اما شریر را چنین درکی نیست.
\v 8 تمسخرگران شهر را به آشوب می‌کشند،
اما حکیمان خشم را فرو می‌نشانند.
\v 9 چون حکیم و نادان علیه یکدیگر به محکمه روند،
دمی برآشفتن خواهد بود و دمی تمسخر، اما بی‌حاصل!
\v 10 مردان خون‌ریز از مردِ راست نفرت دارند،
اما صالحان در پی سلامت جان اویند.
\v 11 نادان همۀ خشم خود را بی‌مهابا بروز می‌دهد،
اما حکیم آن را بازمی‌دارد.
\v 12 حاکمی که به سخنان دروغ گوش سپارد،
خادمانش، همه شریر خواهند بود.
\v 13 فقیر و ظالم در این اشتراک دارند:
نور چشم هر دو از خداوند است.
\v 14 پادشاهی که بر بینوایان به انصاف داوری کند،
تختش تا به ابد برقرار می‌ماند.
\v 15 چوب و توبیخ، حکمت می‌بخشد،
اما جوانی که به حال خود رها شود،
مادرش را شرمسار می‌سازد.
\v 16 با ترقی شریران، نافرمانی هم ترقی می‌کند،
اما پارسایان سقوط آنان را خواهند دید.
\v 17 فرزندِ خود را ادب کن که تو را آسودگی خواهد بخشید،
و مایۀ خشنودی جانت خواهد بود.
\v 18 آنجا که رؤیا نباشد، مردم افسارگسیخته می‌شوند؛
اما مبارک است آن که شریعت را نگاه می‌دارد.
\v 19 غلام تنها با نصیحت ادب نمی‌شود؛
زیرا آن را می‌فهمد، اما به جا نمی‌آورد.
\v 20 آیا کسی را دیده‌ای که در سخن گفتن عجول باشد؟
به نادان بیش از او امید هست.
\v 21 آن که غلام خود را از جوانی به ناز پروَرَد،
سرانجام او را وارث خویش خواهد یافت!
\v 22 مرد کج‌خُلق نزاع برمی‌انگیزد،
و شخص تندخو، گناهان بسیار مرتکب می‌شود.
\v 23 غرور آدمی او را خوار می‌سازد،
اما شخص افتاده‌دل عزّت می‌یابد.
\v 24 شریک دزد، دشمن جان خویش است؛
او قسم داده می‌شود، اما هیچ نمی‌گوید.
\v 25 ترس از انسان دام می‌شود،
اما آن که بر خداوند توکل کند، ایمن می‌ماند.
\v 26 بسیاری جویای نظر لطف حاکمند،
اما خداوند است که آدمیان را دادرسی می‌کند.
\v 27 پارسایان از آنان که راه خود را کج می‌سازند، کراهت دارند،
شریران، از آنان که در راه راست استوار می‌مانند.
\s5
\c 30
\p
\v 1 سخنان آگور پسر یاکه - وحی:
آن مرد به ایتیئیل چنین اعلام کرد،
یعنی به ایتیئیل و اُکال:
\v 2 «بی‌گمان من نادان‌ترینِ آدمیانم
و عاری از فهم بشری.
\v 3 حکمت نیاموخته‌ام،
و نه از شناخت آن قدوس برخوردارم.
\v 4 کیست که به آسمان صعود و از آنجا نزول کرده باشد؟
کیست که باد را در مُشت خود گرد آورده باشد؟
کیست که آبها را در ردایی پیچیده باشد؟
کیست که جملۀ کرانهای زمین را استوار کرده باشد؟
نام او چیست و پسر او چه نام دارد؟
بگو اگر می‌دانی!
\v 5 «هر سخن خدا پیراسته است؛
او کسانی را که به وی پناه می‌برند، سپر است.
\v 6 به سخنان او میفزا،
وگرنه تو را توبیخ خواهد کرد و خود را دروغگو خواهی نمود.
\v 7 «دو چیز از تو می‌خواهم،
تا نمرده‌ام آن را از من دریغ مدار:
\v 8 بطالت و دروغ را از من دور کن؛
نه فقرم ده، نه ثروت،
بلکه به نانی که نصیبم است، مرا بپرور.
\v 9 مبادا سیر گشته، تو را انکار کنم،
و بگویم: ”خداوند کیست؟“
یا فقیر گشته، دزدی کنم
و نام خدای خویش را بی‌حرمت سازم.
\v 10 «از غلام نزد سرورش بد مگو،
مبادا تو را لعن کند و تاوانش را بدهی.
\v 11 «هستند کسانی که پدر خویش را لعن می‌کنند
و مادر خویش را برکت نمی‌دهند.
\v 12 هستند کسانی که در نظر خویش پاکند،
حال آنکه از نجاست خود شسته نشده‌اند.
\v 13 هستند کسانی که چشمانشان بس متکبر است
و نگاهشان بس تحقیرگر.
\v 14 هستند کسانی که دندانهایشان چونان شمشیر است
و در آرواره‌هایشان کاردهاست،
تا فقیران را از روی زمین فرو بلعند،
و نیازمندان را از میان آدمیان.
\v 15 «زالو را دو دختر است
که فریاد می‌کشند: ”بده! بده!“
«سه چیز است که سیری ندارد،
بلکه چهار چیز، که نمی‌گوید: ”بس است!“
\v 16 گور، رَحِم نازا،
زمین که از آب سیری ندارد،
و آتش که هرگز نمی‌گوید: ”بس است!“
\v 17 «چشمی که پدر را تمسخر کند
و اطاعت از مادر را خوار شمارد،
کلاغهای وادی آن را به در می‌آورند
و کرکسها آن را می‌خورند.
\v 18 «سه چیز مرا بس شگفت می‌نماید،
بلکه چهار چیز که آنها را درنمی‌یابم:
\v 19 راهِ عقاب در آسمان،
راهِ مار بر صخره،
راهِ کشتی در پهنۀ دریا،
و راهِ مرد با دختر جوان.
\v 20 «این است طریق زن زناکار:
می‌خورَد و دهان خویش را پاک می‌کند و می‌گوید:
”کارِ بدی نکردم.“
\v 21 «زمین از سه چیز به لرزش درمی‌آید،
بلکه چهار چیز است که تاب تحملشان ندارد:
\v 22 غلامی که پادشاه شود،
نادانی که سیر باشد،
\v 23 زن آکنده از نفرت که ازدواج کند،
و کنیزی که جای خاتون خویش را بگیرد.
\v 24 «چهار چیز است بر زمین که بس کوچک است،
اما به‌غایت حکیم:
\v 25 مورچگان آفریده‌هایی ناتوانند،
اما خوراک خویش را به تابستان فراهم می‌کنند؛
\v 26 گورکنان آفریده‌هایی ناتوانند،
اما خانۀ خود را در پرتگاهها می‌سازند؛
\v 27 مَلَخان را پادشاهی نیست،
اما گروه گروه پیش می‌روند؛
\v 28 مارمولک را با دست توان گرفت،
اما در قصرهای شاهان یافت می‌شود.
\v 29 «سه چیز است که با وقار راه می‌رود،
بلکه چهار چیز که با متانت می‌خرامد:
\v 30 شیر که بین وحوش تواناست،
و در برابر هیچ چیز واپس نمی‌نشیند؛
\v 31 خروسِ خرامان، بُزِ نر،
و شاهی که سپاهیانش همراه او باشند.
\v 32 «اگر حماقت کرده، خویشتن را برافراشته‌ای،
و اگر بدی اندیشیده‌ای،
دست بر دهان خویش بگذار!
\v 33 زیرا از فشردن شیر، کره به دست می‌آید،
از فشردن بینی، خون،
و از فشردن خشم، نزاع.»
\s5
\c 31
\p
\v 1 سخنان لِموئیل شاه،
وحی‌ای که مادرش به او تعلیم داد:
\v 2 «چه گویم ای پسرم، چه گویم ای پسر رحِمِ من،
چه گویم ای پسر نذرهای من؟
\v 3 نیروی خویش را صرف زنان مکن،
و نه قوّت خویش را صرف آنان که
شاهان را به نابودی می‌کشند.
\v 4 «ای لِموئیل، شاهان را نمی‌شاید،
شاهان را نمی‌شاید که شراب نوشند،
و نه حاکمان را که مشتاق مُسکِرات باشند.
\v 5 مبادا بنوشند و قوانین را از یاد ببرند،
و حق را از مظلومان سلب کنند.
\v 6 مُسکِرات را به آنان ده که هلاک می‌شوند،
و شراب را به تلخکامان؛
\v 7 تا بنوشند و فقر خویش فراموش کنند
و تیره‌روزی خویش دیگر به یاد نیاورند.
\v 8 «دهان خود را برای بی‌زبانان بگشا،
به‌خاطر دادرسی همۀ بیچارگان.
\v 9 دهان بگشا و عادلانه داوری کن؛
فقیران و نیازمندان را دادرسی نما.»
\v 10 کیست که همسری شایسته تواند یافت؟
ارج او از یاقوت بس فزونتر است.
\v 11 دل شوهرش بر وی اعتماد دارد
و از هیچ سودی کم نخواهد داشت.
\v 12 در همۀ روزهای زندگی خویش
به شوهرش نیکی خواهد کرد، نه بدی.
\v 13 پشم و کتان را می‌جوید
و با دستان خویش به رغبت کار می‌کند.
\v 14 همچون کشتیهای بازرگانان است
که خوراک خویش از دوردستها می‌آورد.
\v 15 آنگاه که هنوز شب است، برمی‌خیزد؛
طعام برای اهل خانۀ خود فراهم می‌کند
و کنیزان خویش را نصیبها می‌دهد.
\v 16 مزرعه‌ای در نظر می‌گیرد و آن را می‌خرد؛
از دسترنج خویش تاکستانی غرس می‌کند.
\v 17 با عزم راسخ به کار مشغول می‌گردد
و نیروی بازوان خویش را به کار می‌گیرد.
\v 18 منفعت تجارت خود را می‌بیند،
و چراغش در شب خاموش نمی‌گردد.
\v 19 دستان خویش به دوک دراز می‌کند
و انگشتانش چرخ را می‌گیرد.
\v 20 فقیران را با روی گشاده می‌پذیرد
و دستانش را به روی نیازمندان می‌گشاید.
\v 21 چون برف ببارد، دغدغۀ اهل خانۀ خویش ندارد،
چه همۀ اهل خانۀ او جامۀ گرم به تن دارند.
\v 22 برای بستر خود ملحفه می‌دوزد؛
کتان لطیف و ارغوان می‌پوشد.
\v 23 شوهرش را در دروازه‌های شهر می‌شناسند،
و با مشایخ ولایت می‌نشیند.
\v 24 جامه‌های کتانْ دوخته، می‌فروشد،
برای بازرگانان شالها تهیه می‌کند.
\v 25 قوّت و عزّت، جامۀ اوست؛
و بر روزهای آینده لبخند می‌زند.
\v 26 دهان خود را حکیمانه می‌گشاید،
و تعلیم محبت‌آمیز بر زبان اوست.
\v 27 بر امور اهل خانۀ خویش نظارت می‌کند،
و نان بیکارگی نمی‌خورد.
\v 28 فرزندانش برخاسته، او را مبارک می‌خوانند؛
شوهرش نیز او را می‌ستاید:
\v 29 «زنان بسیار کارهای شایسته کرده‌اند،
اما تو بر آنها همه پیشی گرفته‌ای.»
\v 30 جذابیت فریبنده است و زیبایی زودگذر؛
اما زنی را که از خداوند می‌ترسد، باید ستود.
\v 31 او را از ثمرۀ دستانش بدهید،
باشد که کَرده‌هایش وی را در دروازه‌های شهر بستایند.