792 lines
142 KiB
Plaintext
792 lines
142 KiB
Plaintext
\id JOS Unlocked Literal Bible
|
||
\ide UTF-8
|
||
\h یوشع
|
||
\toc1 یوشع
|
||
\toc2 یوشع
|
||
\toc3 jos
|
||
\mt1 یوشع
|
||
|
||
|
||
\s5
|
||
\c 1
|
||
\p
|
||
\v 1 پس از درگذشت موسی خادم خداوند، خداوند دستیار او یوشَع پسر نون را خطاب کرده، گفت:
|
||
\v 2 «خادم من موسی درگذشته است. پس اکنون برخیز، تو و تمامی این قوم، تا از این رود اردن گذشته، به سرزمینی درآیید که من بدیشان یعنی به بنیاسرائیل میدهم.
|
||
\v 3 چنانکه به موسی وعده دادم، هر جایی را که کف پای خود را بر آن بگذارید، به شما دادهام.
|
||
\v 4 از صحرا و این لبنان تا رود بزرگ فُرات - که سرزمین حیتّیان را نیز شامل میشود - و از آنجا تا دریای بزرگ در غرب، جملگی قلمرو شما خواهد بود.
|
||
\v 5 در همۀ ایام عمرت، هیچکس را یارای ایستادگی در برابر تو نخواهد بود. همانگونه که با موسی بودم، با تو نیز خواهم بود. تو را ترک نخواهم کرد و وا نخواهم گذاشت.
|
||
\v 6 قوی و دلیر باش، زیرا تو این قوم را وارث سرزمینی خواهی ساخت که به نیاکانشان سوگند یاد کردم آن را بدیشان ببخشم.
|
||
\v 7 فقط قوی و بسیار دلیر باش؛ دقت کن تا مطابق تمامی شریعتی که خادم من موسی تو را بدان حکم کرده است، عمل نمایی. از آن به چپ یا راست منحرف مشو، تا به هر جا که میروی کامیاب گردی.
|
||
\v 8 این کتاب تورات از دهان تو دور نشود. روز و شب در آن تأمل کن تا مطابق هرآنچه در آن نوشته شده، به دقت عمل نمایی. آنگاه راه خود را فیروز خواهی ساخت و کامیاب خواهی شد.
|
||
\v 9 آیا تو را امر نکردم؟ قوی و دلیر باش. مترس و هراسان مباش، زیرا هر جا که بروی، یهوه خدایت با تو خواهد بود.»
|
||
\v 10 پس یوشَع صاحبمنصبان قوم را فرمان داد:
|
||
\v 11 «از میان اردوگاه بگذرید و قوم را فرمان داده، بگویید: ”توشه برگیرید، چراکه سه روز دیگر از این اردن خواهید گذشت تا به سرزمینی که یهوه خدایتان به شما به میراث میبخشد، درآیید و آن را تصرف کنید.“»
|
||
\v 12 و اما یوشَع، رِئوبینیان و جادیان و نیمقبیلۀ مَنَسی را گفت:
|
||
\v 13 «آن سخن موسی، خادم خداوند، را به یاد آورید که شما را امر کرده، گفت: ”یهوه خدایتان شما را آسایش عطا میکند و این سرزمین را به شما میبخشد.“
|
||
\v 14 زنان، فرزندان، و چارپایان شما در سرزمینی که موسی در شرق رود اردن به شما داد، خواهند ماند. اما مردان جنگاور شما باید همگی مسلح شده، پیش روی برادران خود عبور کنند و آنان را یاری رسانند،
|
||
\v 15 تا آنگاه که خداوند ایشان را نیز همچون شما آسایش عطا فرماید و آنان نیز سرزمینی را که یهوه خدایتان بدیشان میبخشد، به تصرف درآورند. آنگاه میتوانید بازگردید و سرزمینی را که از آنِ شماست تصرف کنید، سرزمینی را که موسی خادم خداوند در آن سوی اردن به جانب طلوع آفتاب به شما بخشیده است.»
|
||
\v 16 آنان در پاسخ یوشَع گفتند: «هرآنچه به ما فرمودی، خواهیم کرد و به هر کجا ما را بفرستی، خواهیم رفت.
|
||
\v 17 همانگونه که موسی را در هر چیز اطاعت کردیم، از تو نیز فرمان خواهیم بُرد. فقط یهوه خدایت با تو باشد، چنانکه با موسی بود!
|
||
\v 18 هر که از فرمان تو سر بپیچد و کلام تو را در هرآنچه بدان امر فرمایی اطاعت نکند، کشته خواهد شد. فقط قوی و دلیر باش!»
|
||
|
||
\s5
|
||
\c 2
|
||
\p
|
||
\v 1 آنگاه یوشَع پسر نون، در نهان دو جاسوس از شِطّیم فرستاد و گفت: «بروید و آن سرزمین، بخصوص اَریحا را، ببینید.» پس آنان رفتند و به خانۀ زنی روسپی به نام راحاب درآمدند و در آنجا خوابیدند.
|
||
\v 2 پادشاهِ اَریحا را خبر رسید که: «هان اسرائیلیانی چند، امشب بدینجا آمدهاند تا این سرزمین را تجسس کنند.»
|
||
\v 3 پس پادشاهِ اَریحا راحاب را پیغام داد: «مردانی را که نزد تو آمده و به خانهات داخل شدهاند، بیرون آور، زیرا به تجسس تمام این سرزمین آمدهاند.»
|
||
\v 4 اما راحاب آن دو مرد را برده، پنهان کرد و گفت: «آری، آن مردان نزد من آمدند، اما ندانستم از کجا بودند.
|
||
\v 5 آنان با تاریک شدن هوا، به هنگام بسته شدن دروازۀ شهر روانه شدند، اما نمیدانم کجا رفتند. به تعقیبشان بشتابید؛ شاید بدیشان برسید.»
|
||
\v 6 اما او آن دو مرد را به بام خانه برده، زیر ساقههای کتان که بر بام چیده بود، پنهان کرده بود.
|
||
\v 7 پس آن مردان در تعقیب ایشان، به راه اردن تا معبرها پیش رفتند. به محض بیرون رفتن تعقیبکنندگان، دروازه را بستند.
|
||
\v 8 پیش از آنکه جاسوسان بخوابند، راحاب بر بام برآمد
|
||
\v 9 و بدیشان گفت: «میدانم که خداوند این سرزمین را به شما داده و ترس شما بر ما مستولی گشته است، و همۀ ساکنان این سرزمین از حضور شما گداخته شدهاند.
|
||
\v 10 زیرا شنیدهایم که چگونه آنگاه که از مصر بیرون میآمدید، خداوند آب دریای سرخ را پیش روی شما خشکانید، و اینکه با سیحون و عوج، دو پادشاه اَموریان در شرق اردن چه کردید و چگونه آنان را به نابودی کامل سپردید.
|
||
\v 11 با شنیدن اینها دلهای ما گداخته شد، و دیگر روحیهای برای مقابله با شما در کسی باقی نماند. زیرا که یهوه خدای شما، هم بالا در آسمان و هم پایین بر زمین، خداست.
|
||
\v 12 پس حال، برایم به خداوند سوگند یاد کنید که همانگونه که من به شما محبت کردم، شما نیز بر خاندانم محبت روا خواهید داشت. به من نشانهای از حسننیت بدهید
|
||
\v 13 که پدر و مادرم، برادران و خواهرانم و هر چه را که دارند، زنده خواهید گذاشت و جان ما را از مرگ خواهید رهانید.»
|
||
\v 14 آن مردان به راحاب گفتند: «جان ما ضمانت جان شما! اگر دربارۀ این کار ما چیزی نگویی، هنگامی که خداوند این سرزمین را به ما بدهد، با شما به محبت و امانت رفتار خواهیم کرد.»
|
||
\v 15 پس آن زن ایشان را با طنابی از پنجره پایین فرستاد، زیرا خانۀ او در دیوار شهر بود و او در دیوار زندگی میکرد.
|
||
\v 16 او بدیشان گفت: «به کوهستان بروید، مبادا به تعقیبکنندگان برخورید. در آنجا سه روز خود را پنهان کنید تا ایشان بازگردند؛ آنگاه به راه خود بروید.»
|
||
\v 17 آنان به او گفتند: «از این سوگند که برای تو خوردیم مبرا خواهیم بود
|
||
\v 18 مگر آنکه چون به این سرزمین درآییم، این طناب سرخ را به پنجرهای که ما را از آن پایین فرستادی بسته باشی، و پدر، مادر، برادران و همۀ خانوادهات را در خانۀ خویش گرد آورده باشی.
|
||
\v 19 اگر کسی از دَرِ خانهات به کوچه بیرون رود، خونش بر گردن خودش خواهد بود و ما مبرا خواهیم بود. ولی اگر کسی بر آنان که در خانه با تو هستند دست دراز کند، خون آنان بر گردن ما خواهد بود.
|
||
\v 20 اما اگر دربارۀ کار ما با کسی سخن گویی، از این سوگند که برای تو خوردیم مبرا خواهیم بود.»
|
||
\v 21 زن پاسخ داد: «چنان باشد که گفتید.» پس ایشان را روانه کرد و برفتند. و زن آن طناب سرخ را بر پنجره بست.
|
||
\v 22 آنان آنجا را ترک کرده، به کوهستان رفتند و سه روز در آنجا ماندند تا تعقیبکنندگان بازگشتند. تعقیبکنندگان تمامی طول راه را جستجو کردند، اما چیزی نیافتند.
|
||
\v 23 آنگاه آن دو مرد بازگشتند. آنها از کوهستان فرود آمده، از معبر رود گذشتند و نزد یوشَع پسر نون رسیده، او را از هرآنچه برای آنها رخ داده بود، آگاه ساختند.
|
||
\v 24 به یوشَع گفتند: «براستی که خداوند تمامی این سرزمین را به دست ما داده است. بهعلاوه، همۀ ساکنان آن زمین از حضور ما گداخته شدهاند!»
|
||
|
||
\s5
|
||
\c 3
|
||
\p
|
||
\v 1 صبح زود یوشَع برخاست و با همۀ بنیاسرائیل از شِطّیم روانه شده، به اردن رسید. ایشان پیش از عبور، در آنجا اردو زدند.
|
||
\v 2 پس از سه روز، صاحبمنصبان قوم از میان اردوگاه گذشته،
|
||
\v 3 قوم را فرمان دادند: «چون صندوق عهدِ یهوه خدایتان را ببینید که لاویانِ کاهن آن را میبرند، از جای خود روانه شده، از پی آن بروید.
|
||
\v 4 آنگاه خواهید دانست از کدامین راه باید رفت، زیرا تا کنون هرگز از این راه نرفتهاید. اما بین شما و صندوق حدود دو هزار ذِراع فاصله باشد و نزدیک آن میایید.»
|
||
\v 5 سپس یوشَع به قوم گفت: «خود را تقدیس کنید، زیرا فردا خداوند در میان شما کارهای شگفتانگیز خواهد کرد.»
|
||
\v 6 و به کاهنان گفت: «صندوق عهد را برگیرید و پیشاپیش قوم بروید.» پس ایشان صندوق عهد را برگرفته، پیشاپیش قوم روانه شدند.
|
||
\v 7 و خداوند یوشَع را گفت: «امروز به بزرگ ساختن تو در برابر چشمان تمامی اسرائیل آغاز خواهم کرد تا بدانند چنانکه با موسی بودم، با تو نیز خواهم بود.
|
||
\v 8 پس تو کاهنانی را که صندوق عهد را میبرند امر کرده، بگو: ”چون به کنارۀ آبهای اردن رسیدید، در اردن بایستید.“»
|
||
\v 9 و یوشَع بنیاسرائیل را گفت: «نزدیک آمده، به سخنان یهوه خدایتان گوش فرا دهید.»
|
||
\v 10 و یوشَع گفت: «از این خواهید دانست که خدای زنده در میان شماست، و او بهیقین کنعانیان، حیتّیان، حِویان، فِرِزّیان، جِرجاشیان، اَموریان و یِبوسیان را از پیش روی شما بیرون خواهد راند:
|
||
\v 11 هان، صندوق عهد خداوندگارِ تمامی زمین پیشاپیش شما به اردن داخل میشود.
|
||
\v 12 پس اکنون دوازده مرد از قبیلههای اسرائیل برگیرید، از هر قبیله یکی.
|
||
\v 13 چون کفِ پای کاهنانی که صندوق یهوه خداوندگار تمامی زمین را میبرند، در آب اردن قرار گیرد، آبهای اردن که از بالا میآید، بند آمده، همچون تودهای خواهد ایستاد.»
|
||
\v 14 پس چون قوم از خیمههای خود روانه شدند تا از اردن بگذرند، کاهنانی که صندوق عهد را میبردند، پیشاپیش آنها میرفتند.
|
||
\v 15 رود اردن در تمامی فصل برداشت در کنارههایش سیلاب میشود. اما چون کسانی که صندوق عهد را میبردند به اردن رسیدند و پای کاهنانی که صندوق را میبردند در لبۀ آب فرو رفت،
|
||
\v 16 آبهایی که از بالا میآمد، بازایستاد و در مسافتی بسیار دور در شهری به نام آدَم واقع در جوار صَرِتان به صورت تودهای بر پا شد، و آبی که به جانب دریای عَرَبَه یعنی دریای نمک جاری بود، کاملاً قطع شد. آنگاه قوم مقابل اَریحا از رود عبور کردند.
|
||
\v 17 کاهنانی که صندوق عهد خداوند را میبردند، در میان رود اردن بر زمینِ خشک بیحرکت ایستادند، و اسرائیل همگی بر زمین خشک عبور کردند تا تمامی قوم کاملاً از اردن گذشتند.
|
||
|
||
\s5
|
||
\c 4
|
||
\p
|
||
\v 1 چون تمامی قوم از اردن گذشتند، خداوند به یوشَع فرمود:
|
||
\v 2 «از میان قوم دوازده تن برگیر، از هر قبیله یکی.
|
||
\v 3 ایشان را امر کن که از میان رود اردن، درست همان جا که پاهای کاهنان قائم ایستاده بود، دوازده سنگ برگیرند و آنها را همراه تو آورده، در منزلگاهی که امشب در آنجا به سر خواهید برد، بنهند.»
|
||
\v 4 پس یوشَع آن دوازده مرد را که از میان بنیاسرائیل برگماشته بود، یعنی از هر قبیله یکی، فرا خواند
|
||
\v 5 و بدیشان گفت: «پیش صندوق یهوه خدایتان به میان رود اردن بروید، و هر یک از شما یک سنگ به شمار قبیلههای اسرائیل بر دوش خود برگیرید
|
||
\v 6 تا نشانهای باشد در میان شما. در آینده هرگاه فرزندانتان از شما بپرسند: ”این سنگها برای شما چه معنایی دارد؟“
|
||
\v 7 به آنها بگویید که آبهای اردن در برابر صندوق عهد خداوند بند آمد. چون صندوق از اردن میگذشت، آبهای اردن از حرکت بازایستاد. پس این سنگها برای قوم اسرائیل یادبود ابدی خواهد بود.»
|
||
\v 8 پس بنیاسرائیل مطابق آنچه یوشَع بدیشان فرمان داده بود، کردند. آنان همانگونه که خداوند به یوشَع گفته بود، دوازده سنگ به شمار قبیلههای بنیاسرائیل از میان اردن برگرفته، با خود به اردوگاه خویش بردند و آنجا بر زمین نهادند.
|
||
\v 9 و یوشَع در میان اردن، همانجا که پاهای کاهنانی که صندوق عهد را میبردند ایستاده بود، دوازده سنگ بر پا کرد، که تا به امروز در آنجاست.
|
||
\v 10 اما کاهنانی که صندوق را میبردند در میان رود اردن ایستاده باقی ماندند، تا هرآنچه یوشَع به فرمان خداوند و مطابق دستور موسی به قوم گفته بود، به کمال کرده شد. قوم بهشتاب گذشتند،
|
||
\v 11 و پس از عبور تمامی قوم، صندوق خداوند و کاهنان در برابر دیدگان قوم گذشتند.
|
||
\v 12 مردان رِئوبین و مردان جاد و نیمقبیلۀ مَنَسی همانگونه که موسی گفته بود، مسلح پیشاپیش بنیاسرائیل گذشتند.
|
||
\v 13 نزدیک چهل هزار مرد، آمادۀ کارزار، در حضور خداوند از رود گذشته، برای جنگ عازم دشت اَریحا شدند.
|
||
\v 14 خداوند در آن روز یوشَع را در چشم تمامی اسرائیلیان بزرگ ساخت به گونهای که در همۀ روزهای زندگیاش او را حرمت مینهادند، همانگونه که موسی را حرمت نهاده بودند.
|
||
\v 15 آنگاه خداوند به یوشَع گفت:
|
||
\v 16 «کاهنانی را که صندوق شهادت را میبرند امر فرما تا از اردن برآیند.»
|
||
\v 17 پس یوشَع به کاهنان فرمان داد: «از اردن برآیید.»
|
||
\v 18 چون کاهنانی که صندوق عهد خداوند را میبردند از میان رود اردن برآمدند و بر خشکی قدم گذاشتند، آبهای اردن به جای نخست بازگشت و همچون گذشته بر تمامی کنارههایش سیلاب کرد.
|
||
\v 19 در روز دهم از ماه نخست، قوم از اردن برآمدند و در جِلجال واقع در سرحدات شرقی اَریحا اردو زدند.
|
||
\v 20 و یوشَع آن دوازده سنگ را که از اردن برگرفته بودند، در جِلجال بر پا کرد.
|
||
\v 21 آنگاه به بنیاسرائیل گفت: «در آینده هرگاه فرزندانتان از پدرانشان بپرسند: ”معنی این سنگها چیست؟“
|
||
\v 22 بدیشان تعلیم داده، بگویید: ”اسرائیل بر خشکی از این اردن گذشت.“
|
||
\v 23 زیرا یهوه خدایتان آبهای اردن را پیش روی شما خشکانید تا شما از آن گذشتید، همانگونه که دریای سرخ را خشکانید تا ما از آن گذشتیم؛
|
||
\v 24 او چنین کرد تا همۀ قومهای جهان بدانند که دست خداوند نیرومند است، و تا شما همواره از یهوه خدایتان بترسید.»
|
||
|
||
\s5
|
||
\c 5
|
||
\p
|
||
\v 1 چون همۀ پادشاهان اَموری در غرب رود اردن، و همۀ پادشاهان کنعانی در سواحل دریا، شنیدند که خداوند آبهای اردن را پیش روی بنیاسرائیل خشکانید تا ما از آن بگذریم، دلهایشان گداخته شد و دیگر روحیهای برای مقابله با بنیاسرائیل در ایشان نماند!
|
||
\v 2 در آن هنگام، خداوند به یوشَع فرمود: «کاردها از سنگ چَخماق بساز و دیگر بار بنیاسرائیل را ختنه کن.»
|
||
\v 3 پس یوشَع کاردها از سنگ چخماق ساخت و بنیاسرائیل را در جِبعههاعَرَلوت ختنه کرد.
|
||
\v 4 او از آن رو چنین کرد که جملۀ مردان قوم که از مصر بیرون آمده بودند، یعنی همۀ مردان جنگی، پس از ترک مصر در طول راه در بیابان جان سپرده بودند.
|
||
\v 5 البته همۀ کسانی که از مصر بیرون آمدند، ختنه شده بودند، اما هیچیک از آنان که پس از ترک مصر در طول سفر در بیابان زاده شدند، ختنه نشده بود؛
|
||
\v 6 چراکه بنیاسرائیل چهل سال در بیابان راه میرفتند، تا سرانجام تمامی آن قوم، یعنی مردانی که در سن نبرد از مصر بیرون آمده بودند، درگذشتند، زیرا به صدای خداوند گوش نگرفته بودند. خداوند برای آنان سوگند یاد کرده بود که نخواهد گذاشت سرزمینی را که به پدرانشان سوگند خورده بود که به ما بدهد، ببینند؛ سرزمینی را که شیر و شهد در آن جاری است.
|
||
\v 7 اما به جای آنها، پسرانشان را برخیزانید و هماینان بودند که به دست یوشَع ختنه شدند؛ زیرا که نامختون بودند، از آن رو که در طول راه ختنه نشده بودند.
|
||
\v 8 چون ختنه کردن تمامی قوم به پایان رسید، در جاهای خود در اردوگاه ماندند تا بهبود یافتند.
|
||
\v 9 آنگاه خداوند به یوشَع گفت: «امروز ننگ مصر را از شما غلتانیدم.» به همین سبب، نام آن مکان تا به امروز جِلجال خوانده میشود.
|
||
\v 10 بنیاسرائیل عید پِسَخ را در شامگاه روز چهاردهم ماه، در حالی که در جِلجال واقع در دشت اَریحا اردو زده بودند، به جای آوردند.
|
||
\v 11 آنان درست یک روز پس از پِسَخ، از محصول زمین، یعنی از نانِ بیخمیرمایه و غَلۀ برشته، خوردند.
|
||
\v 12 و فردای روزی که قوم از محصول زمین خوردند، مَنّا قطع شد و بنیاسرائیل دیگر مَنّا نداشتند و در آن سال از محصول زمین کنعان میخوردند.
|
||
\v 13 و اما چون یوشَع در نزدیکی اَریحا بود، سر برافراشت و دید که اینک مردی با شمشیری برهنه در دستش، در برابر وی ایستاده است. یوشَع نزد او رفت و پرسید: «آیا تو از مایی یا از دشمنان ما؟»
|
||
\v 14 پاسخ داد: «هیچکدام. من سردار لشکر خداوندم که اکنون آمدهام.» یوشَع به رویْ بر زمین افتاده، سَجده کرد و از وی پرسید: «سَرورم به خادم خود چه میفرماید؟»
|
||
\v 15 سردار لشکر خداوند به یوشَع پاسخ داد: «کفش از پای به در آر، زیرا جایی که ایستادهای، مقدس است.» و یوشَع چنین کرد.
|
||
|
||
\s5
|
||
\c 6
|
||
\p
|
||
\v 1 و اما شهر اَریحا به سبب بنیاسرائیل کاملاً بسته بود و هیچکس به آن رفت و آمد نمیکرد.
|
||
\v 2 و خداوند به یوشَع گفت: «بنگر که من اَریحا را با پادشاه و دلاورانش به دست تو دادهام.
|
||
\v 3 همۀ شما مردان جنگی، یک بار دور شهر بگردید. این کار را شش روز تکرار کنید،
|
||
\v 4 و هفت کاهن، هفت کَرِنای شاخ قوچ برگیرند و پیشاپیش صندوق بروند. روز هفتم، هفت بار دور شهر بگردید و کاهنان در کَرِناهای خود بدمند.
|
||
\v 5 و چون نفیر طولانی کَرِناها برخیزد و صدای آن را بشنوید، همۀ قوم فریادی بلند برکشند. آنگاه دیوار شهر فرو خواهد افتاد. پس قوم به شهر برآیند، هریک مستقیمْ پیش روی خویش.»
|
||
\v 6 پس یوشَع پسر نون، کاهنان را فرا خوانده، بدیشان گفت: «صندوق عهد را برگیرید و به هفت کاهن بگویید تا هفت کَرِنای شاخ قوچ برگرفته، پیشاپیش صندوق خداوند بروند.»
|
||
\v 7 و به قوم فرمان داده، گفت: «پیش روید و دور شهر بگردید. مردان مسلح پیشاپیش صندوق خداوند بروند.»
|
||
\v 8 چون یوشَع این را به قوم گفت، آن هفت کاهن که هفت کَرِنا را میبردند پیشاپیش خداوند به راه افتادند، و کَرِناها را نواختند و صندوق عهد خداوند از پیشان میآمد.
|
||
\v 9 مردان مسلح پیشاپیش کاهنانی که کَرِناها را مینواختند راه میرفتند، و سربازان از عقب، در پی صندوق میآمدند؛ و کَرِناها پیوسته نواخته میشد.
|
||
\v 10 یوشَع به قوم فرمان داد: «فریاد مکنید و آوازتان شنیده نشود، بلکه سخنی نیز از دهانتان بیرون نیاید تا روزی که به شما بگویم فریاد کنید. آنگاه فریاد کنید!»
|
||
\v 11 پس او صندوق خداوند را دور شهر گردانید و یک بار دور شهر گشت. آنگاه به اردوگاه بازگشته، شب را در آنجا به سر بردند.
|
||
\v 12 صبح زود، یوشَع برخاست و کاهنان صندوق خداوند را برگرفتند.
|
||
\v 13 هفت کاهنی که هفت کَرِنا را میبردند، پیشاپیش صندوق خداوند میرفتند و کَرِناها را مینواختند. مردان مسلح نیز پیشاپیش ایشان میرفتند و سربازان از عقب در پی صندوق خداوند میآمدند، و کَرِناها پیوسته نواخته میشد.
|
||
\v 14 بدینگونه، دوّمین روز نیز یک بار دور شهر گشتند و به اردوگاه بازگشتند، و تا شش روز چنین کردند.
|
||
\v 15 در هفتمین روز، صبح زود، هنگام سپیدهدم برخاستند و شهر را هفت بار به همان شکل دور زدند. تنها در این روز بود که هفت بار دور شهر گشتند.
|
||
\v 16 در مرتبۀ هفتم، پس از آن که کاهنان کَرِناها را نواختند، یوشَع به قوم فرمود: «فریاد برآورید، زیرا خداوند شهر را به شما داده است!
|
||
\v 17 این شهر و هرآنچه در آن است میباید به تمامی تقدیم خداوند شده، حرام گردد. فقط راحاب روسپی و همۀ کسانی که با او در خانهاش هستند زنده بمانند، زیرا او مأمورانی را که فرستادیم پنهان کرد.
|
||
\v 18 و اما شما از آنچه حرام شده است حذر کنید، مبادا با برداشتن از چیز حرام، خودْ حرام گردید و اردوگاه اسرائیل را حرام گردانیده، به بلا دچار سازید.
|
||
\v 19 اما تمامی نقره و طلا و همۀ اشیای برنجین و آهنین، وقف خداوندند و باید در خزانۀ او نهاده شوند.»
|
||
\v 20 پس قوم فریاد برآوردند و کَرِناها نواخته شد. هنگامی که مردم صدای کَرِنا را شنیدند، فریادی بلند برکشیدند و دیوار فرو افتاد. پس قوم به شهر برآمدند، هر یک مستقیمْ پیش روی خویش، و شهر را تسخیر کردند.
|
||
\v 21 آنگاه هرآنچه را در شهر بود، از زن و مرد و پیر و جوان تا گاو و گوسفند و الاغ، همه را به دم شمشیر به نابودی کامل سپردند.
|
||
\v 22 اما یوشَع به دو مردی که زمین را جاسوسی کرده بودند، گفت: «به خانۀ آن روسپی بروید و طبق سوگندی که برایش خوردید، او را با همۀ بستگانش از آنجا بیرون آورید.»
|
||
\v 23 پس آن دو جوان جاسوس داخل شده، راحاب را با پدر و مادر و برادران و هر چه داشت، بیرون آوردند و همۀ خویشان او را بیرون از اردوگاه اسرائیل جا دادند.
|
||
\v 24 آنگاه شهر را با هرآنچه در آن بود سوزاندند، جز اینکه نقره و طلا و اشیای برنجین و آهنین را در خزانۀ خانه خداوند گذاشتند.
|
||
\v 25 و یوشَع، راحابِ روسپی و خانواده و همۀ متعلقاتش را زنده نگاه داشت، و او تا به امروز در میان اسرائیل ساکن است، زیرا مأمورانی را که یوشَع برای جاسوسی به اَریحا فرستاده بود، پنهان ساخت.
|
||
\v 26 آنگاه یوشَع آنان را چنین سوگند داد:
|
||
«ملعون باد در حضور خداوند،
|
||
هر آن که برخاسته،
|
||
این شهر اَریحا را دوباره بنا کند.
|
||
به بهای جان نخستزادهاش
|
||
پِی آن را خواهد نهاد،
|
||
و به بهای جان کوچکترین پسرش
|
||
دروازههای آن را بر پا خواهد کرد.»
|
||
\v 27 خداوند با یوشَع میبود، و آوازۀ یوشَع در سرتاسر آن سرزمین پیچید.
|
||
|
||
\s5
|
||
\c 7
|
||
\p
|
||
\v 1 اما بنیاسرائیل در آنچه حرام شده بود، خیانت ورزیدند. زیرا عَخان پسر کَرْمی پسر زَبْدی پسر زِراح از قبیلۀ یهودا، از آنچه حرام شده بود برگرفت. پس خشم خداوند بر بنیاسرائیل افروخته شد.
|
||
\v 2 و یوشَع مردانی را از اَریحا به عای در نزدیکی بِیتآوِن در شرق بِیتئیل گسیل داشته، فرمود: «بروید و آن منطقه را جاسوسی کنید.» پس آن مردان رفته، به جاسوسی در عای پرداختند،
|
||
\v 3 و نزد یوشَع بازگشته، گفتند: «همۀ قوم را به جنگ مفرست. دو یا سه هزار مرد برآیند و به عای حمله کنند. تمامی قوم را تا آنجا زحمت مده، زیرا شمار آنان بس اندک است.»
|
||
\v 4 پس حدود سه هزار تن از مردان قوم به آنجا رفتند. اما از برابر مردان عای گریختند،
|
||
\v 5 و مردان عای حدود سی و شش تن از آنان را کشتند. آنها از پیش دروازۀ شهر تا شِباریم، مردان اسرائیل را تعقیب کرده، ایشان را بر سراشیبی هلاک کردند. و دل قوم گداخته شده، مانند آب گردید.
|
||
\v 6 آنگاه یوشَع و همۀ مشایخ اسرائیل جامه از تن دریدند و در برابر صندوق خداوند تا شامگاه به رویْ بر زمین افتاده، خاک بر سرهای خود ریختند.
|
||
\v 7 و یوشَع گفت: «آه ای خداوندگارْ یهوه، چرا این قوم را از اردن عبور دادی تا ما را به دست اَموریان سپرده، هلاکمان سازی؟ کاش به سکونت در آن سوی اردن قناعت کرده بودیم!
|
||
\v 8 خداوندگارا، حال که اسرائیل در برابر دشمنان خود عقبنشینی کرده است، چه بگویم؟
|
||
\v 9 زیرا کنعانیان و دیگر ساکنان این مرز و بوم خواهند شنید و ما را محاصره کرده، نام ما را از روی زمین محو خواهند کرد. آنگاه تو برای نام بزرگ خود چه خواهی کرد؟»
|
||
\v 10 خداوند به یوشَع فرمود: «برخیز! چرا اینچنین به رویْ درافتادهای؟
|
||
\v 11 اسرائیل گناه ورزیده است؛ آنان از عهدی که ایشان را بدان امر فرمودم، تجاوز کردهاند و از چیزهای حرام برداشته، دزدی کردهاند و دروغ گفتهاند و فریبکارانه رفتار کرده، آنها را در میان اسباب خویش گذاشتهاند.
|
||
\v 12 از این روست که بنیاسرائیل را یارای ایستادگی در برابر دشمنانشان نیست. آنان در برابر دشمن عقبنشینی کردهاند، زیرا حرام شدهاند. اگر چیزهای حرام را از میان خود نابود نکنید، من دیگر با شما نخواهم بود.
|
||
\v 13 پس اکنون برخیز و قوم را تقدیس کرده، بدیشان بگو: ”خود را برای فردا تقدیس کنید، زیرا یهوه خدای اسرائیل چنین میفرماید: ’ای اسرائیل، چیزهای حرام در میان شماست. تا زمانی که این چیزهای حرام را از میان خود دور نکنید، یارای ایستادگی در برابر دشمنانتان را نخواهید داشت.‘
|
||
\v 14 پس بامدادان قبیله به قبیله نزدیک آیید. قبیلهای را که خداوند برگیرد، طایفه به طایفه نزدیک آیند. و طایفهای را که خداوند برگیرد، خاندان به خاندان نزدیک آیند. و از خاندانی که خداوند برگیرد، هر یک از مردان نزدیک آیند.
|
||
\v 15 کسی را که با چیزهای حرام گرفتار گردد، با هر چه دارد به آتش بسوزانید، زیرا که از عهد خداوند تجاوز کرده و در اسرائیل مرتکب عملی شرمآور شده است!“»
|
||
\v 16 پس یوشَع بامدادان برخاسته، قبیلههای اسرائیل را یکی پس از دیگری نزدیک آورد، و قبیلۀ یهودا برگرفته شد.
|
||
\v 17 و یوشَع طایفههای یهودا را نزدیک آورد، و طایفۀ زِراحیان برگرفته شد. پس طایفۀ زِراحیان را خاندان به خاندان نزدیک آورد، و خاندان زَبْدی برگرفته شد.
|
||
\v 18 سپس یوشَع مردان خانوادۀ او را یک به یک نزدیک آورد و عَخان پسر کَرْمی، پسر زَبْدی، پسر زِراح از قبیلۀ یهودا برگرفته شد.
|
||
\v 19 آنگاه یوشَع به عَخان گفت: «ای پسرم، یهوه خدای اسرائیل را جلال ده و نزد او اعتراف کن. مرا از آنچه کردهای باخبر ساز، و چیزی از من پنهان مدار.»
|
||
\v 20 عَخان یوشَع را پاسخ داد: «براستی من به یهوه خدای اسرائیل گناه ورزیدهام. این است آنچه کردهام:
|
||
\v 21 در میان غنایم ردایی نفیس از شِنعار، دویست مثقال نقره و یک شمش طلا به وزن پنجاه مثقال دیدم. پس طمع ورزیده، آنها را برگرفتم. و اینک در زمینِ درونِ خیمۀ من پنهان است و نقرهها زیر آنهاست.»
|
||
\v 22 پس یوشَع مأمورانی فرستاد. آنان دویده، به خیمه درآمدند، و اینک در خیمۀ او پنهان بود و نقره نیز زیر آن قرار داشت.
|
||
\v 23 پس آنها را از خیمه برگرفته، نزد یوشَع و تمامی بنیاسرائیل آوردند و در حضور خداوند گسترانیدند.
|
||
\v 24 آنگاه یوشَع و تمامی اسرائیل با وی، عَخان پسر زِراح را با آن نقره، ردا، و شمش طلا، و پسران و دخترانش، و گاوان، الاغان، و گوسفندانش، و خیمهاش، و تمامی داراییاش گرفته، به وادی عَخور بردند.
|
||
\v 25 یوشَع گفت: «چرا این مصیبت را بر ما وارد آوردی؟ پس امروز خداوند تو را به مصیبت گرفتار میسازد.» آنگاه تمامی اسرائیل او را سنگسار کردند؛ آنها ایشان را به آتش سوزاندند و سنگها بر ایشان افکندند،
|
||
\v 26 و بر روی عَخان تلی عظیم از سنگ بر پا داشتند، که تا به امروز باقی است. آنگاه آتش خشم خداوند فرو نشست. به همین جهت، آن مکان تا به امروز وادی عَخور نامیده میشود.
|
||
|
||
\s5
|
||
\c 8
|
||
\p
|
||
\v 1 آنگاه خداوند به یوشَع گفت: «مترس و هراسان مباش. به پا خیز و تمامی مردان جنگی را با خود برگرفته، به عای حمله کن؛ اینک من پادشاه عای را با مردمش و شهرش و زمینش به دست تو دادهام.
|
||
\v 2 با عای و پادشاهش همان کن که با اَریحا و پادشاه آن کردی، جز اینکه میتوانید غنایم و حیواناتش را برای خود به تاراج گیرید. پشت شهر کمین بگذارید.»
|
||
\v 3 پس یوشَع و همۀ مردان جنگی به پا خاستند تا به عای برآیند. یوشَع سی هزار تن از مردان دلاور را برگزید و ایشان را شبانه روانه کرد.
|
||
\v 4 و به آنان فرمان داده، گفت: «اینک پشت شهر کمین بگذارید و از شهر زیاد دور مشوید و همگی آماده باشید.
|
||
\v 5 من و تمامی قومی که همراه منند به شهر نزدیک خواهیم شد و چون مردان عای همچون پیشتر برای رویارویی با ما بیرون آیند، از برابرشان خواهیم گریخت.
|
||
\v 6 پس بیرون آمده، تعقیبمان خواهند کرد، تا وقتی که آنها را از شهر دور کرده باشیم. زیرا خواهند گفت: ”این بار نیز همچون قبل از ما میگریزند.“ بنابراین از آنها خواهیم گریخت.
|
||
\v 7 آنگاه شما از کمینگاه برخیزید و شهر را تصرف کنید. زیرا یهوه خدایتان آن را به دست شما خواهد داد.
|
||
\v 8 و چون شهر را گرفتید، آن را به آتش بکشید. مطابق سخن خداوند عمل کنید. این است فرمان من به شما.»
|
||
\v 9 سپس یوشَع ایشان را فرستاد، و آنان به کمینگاه رفتند، و در جایی میان بِیتئیل و عای، در جانب غربی عای، موضع گرفتند. اما یوشَع آن شب را در میان قوم به سر برد.
|
||
\v 10 صبح زود، یوشَع برخاسته، قوم را برای جنگ صفآرایی کرد، و او و مشایخ اسرائیل پیشاپیش قوم به سوی عای روانه شدند.
|
||
\v 11 تمامی مردان جنگی که همراه او بودند پیش رفته، به شهر نزدیک شدند و به مقابل آن رسیده، در جانب شمالی عای اردو زدند، جایی که میان آنها و عای درّهای بود.
|
||
\v 12 یوشَع حدود پنج هزار مرد را برگرفته، آنان را در میان بِیتئیل و عای، در جانب غربی شهر، در کمین نهاد.
|
||
\v 13 پس نیروها در جای خود مستقر شدند، متشکل از اردوی اصلی که در شمال شهر بود، و آنانی که پشت شهر به جانب غربی در کمین بودند. اما یوشَع آن شب را در درّه به سر برد.
|
||
\v 14 چون پادشاه عای این را دید، او و تمامی قومش، یعنی مردان شهر، صبح زود شتابان برخاستند و برای جنگ با بنیاسرائیل به مکان مقرر که روبهروی عَرَبَه بود، رفتند. اما او نمیدانست که پشت شهر برای او کمین گذاشتهاند.
|
||
\v 15 یوشَع و همۀ اسرائیل وانمود کردند که از آنان شکست خوردهاند، و به جانب بیابان گریختند.
|
||
\v 16 پس تمامی مردانی که در عای بودند به تعقیب ایشان فرا خوانده شدند. و آنان یوشَع را تعقیب کرده، از شهر دور شدند.
|
||
\v 17 هیچ مردی در عای و بِیتئیل باقی نماند که به تعقیب اسرائیل بیرون نرفته باشد. آنان شهر را باز گذاشتند و به تعقیب اسرائیل رفتند.
|
||
\v 18 آنگاه خداوند به یوشَع گفت: «نیزهای را که در دست داری به سوی عای دراز کن، زیرا شهر را به دست تو خواهم داد.» پس یوشَع نیزهای را که در دست داشت به سوی شهر دراز کرد.
|
||
\v 19 به محض اینکه یوشَع دستش را دراز کرد، مردانی که در کمین بودند بیدرنگ از جای خود برخاستند و دویده، به شهر درآمدند و آن را تصرف کرده، شتابان به آتش کشیدند.
|
||
\v 20 مردان عای بر پشت سر نگریسته، دیدند که اینک دود از شهر به آسمان بالا میرود، و دیگر یارای آن نداشتند که به این سو و آن سو بگریزند، زیرا اسرائیلیانی نیز که به سوی بیابان گریخته بودند، بر تعقیبکنندگان برگشتند.
|
||
\v 21 چون یوشَع و تمامی اسرائیل دیدند که کمینکنندگان، شهر را گرفتهاند و دود از آن بلند است، برگشتند و بر مردان عای حملهور شدند.
|
||
\v 22 پس دیگر اسرائیلیان نیز از شهر به مقابله با مردان عای بیرون آمدند، و مردان عای در میان اسرائیلیان گرفتار آمدند، به گونهای که عدهای از آنها در یک طرف و عدهای در طرف دیگر آنها بودند. اسرائیلیان آنان را از دم تیغ گذراندند و نگذاشتند حتی یک تن زنده بماند یا بگریزد.
|
||
\v 23 اما پادشاه عای را زنده گرفتند و نزد یوشَع آوردند.
|
||
\v 24 پس از آنکه اسرائیلیان از کشتن همۀ ساکنان عای در دشت و صحرایی که ایشان را در آن تعقیب کرده بودند فارغ شدند، و همۀ آنها به دم شمشیر از پا درآمدند و بهتمامی هلاک گشتند، جملگی به عای بازگشتند و ساکنان آنجا را نیز از دم تیغ گذراندند.
|
||
\v 25 همۀ آنانی که در آن روز از مرد و زن کشته شدند دوازده هزار تن بودند، یعنی تمامی ساکنان عای.
|
||
\v 26 اما یوشَع دست خود را که بدان نیزه را دراز کرده بود پس نکشید، تا آنگاه که تمامی ساکنان عای را به نابودی کامل سپرد.
|
||
\v 27 اسرائیلیان بنا به فرمان خداوند به یوشَع، فقط حیوانات و غنایم شهر را برای خود به تاراج بردند.
|
||
\v 28 پس یوشَع عای را سوزانید و آن را به تلی ابدی بدل ساخت، به ویرانهای که تا به امروز باقی است.
|
||
\v 29 و پادشاه عای را تا شامگاه بر درختی آویخت و شامگاهان دستور داد تا جسدش را از درخت فرود آورند و در مدخل دروازۀ شهر افکنند. و بر آن تودهای عظیم از سنگ بر پا داشتند که تا به امروز باقی است.
|
||
\v 30 آنگاه یوشَع بر کوه عیبال مذبحی برای یهوه خدای اسرائیل بنا کرد،
|
||
\v 31 همانگونه که موسی خدمتگزار خداوند، بنیاسرائیل را امر فرموده بود. او آن را مطابق آنچه در کتاب تورات موسی نوشته شده بود ساخت، یعنی مذبحی از سنگهای نتراشیده که هیچگونه ابزار آهنین بر آن به کار نرفته بود. و بر آن، قربانیهای تمامسوز به خداوند تقدیم داشتند و قربانیهای رفاقت ذبح کردند.
|
||
\v 32 و آنجا در حضور بنیاسرائیل، یوشَع متن نسخهای از تورات را که موسی نگاشته بود، بر سنگها بازنویسی کرد.
|
||
\v 33 تمامی اسرائیل، از غریب و بومی، به اتفاق مشایخ، صاحبمنصبان و داوران خود، در دو سوی صندوق، مقابل لاویانِ کاهن که صندوق عهد خداوند را میبردند، ایستاده بودند، نیمی از قوم در برابر کوه جِرِزیم، و نیمی دیگر در برابر کوه عیبال، همانگونه که موسی خدمتگزار خداوند پیشتر برای برکت دادن قوم اسرائیل امر کرده بود.
|
||
\v 34 سپس یوشَع تمامی کلام شریعت را، از برکت و لعنت، مطابق آنچه در کتاب تورات نوشته شده، قرائت کرد.
|
||
\v 35 از تمام فرمانهای موسی، سخنی نبود که یوشَع آن را در حضور تمام جماعت اسرائیل و زنان و کودکان و غریبانی که در میان ایشان به سر میبردند، نخوانده باشد.
|
||
|
||
\s5
|
||
\c 9
|
||
\p
|
||
\v 1 چون تمامی پادشاهان غرب اردن که در بلندیها و پستیها و در سرتاسر کرانۀ دریای بزرگ در مسیر لبنان بودند، یعنی پادشاهان حیتّیان، اَموریان، کنعانیان، فِرِزّیان، حِویان و یِبوسیان، دربارۀ این امور شنیدند،
|
||
\v 2 گرد هم آمده، همداستان شدند تا با یوشَع و اسرائیل بجنگند.
|
||
\v 3 اما چون ساکنان جِبعون شنیدند که یوشَع با اَریحا و عای چه کرده است،
|
||
\v 4 به حیله رفتار کردند و روانه شده، برای خود تدارکاتی دیدند و کیسههای مندرس برای الاغان خود و مشکهای فرسودۀ شراب که پاره و رفو شده بود، برگرفتند،
|
||
\v 5 و کفشهای کهنه و وصلهخورده به پا کردند، و جامههای مندرس پوشیدند، و تمامی توشۀ ایشان خشک و کپکزده بود.
|
||
\v 6 ایشان نزد یوشَع به اردوگاه جِلجال رفته، به او و مردان اسرائیل گفتند: «ما از سرزمینی دور آمدهایم، پس اکنون با ما پیمان ببندید.»
|
||
\v 7 مردان اسرائیل به حِویان گفتند: «شاید شما در میان ما ساکن باشید، پس چگونه میتوانیم با شما پیمان ببندیم؟»
|
||
\v 8 آنان به یوشَع گفتند: «ما خدمتگزاران تو هستیم.» یوشَع پرسید: «که هستید و از کجا میآیید؟»
|
||
\v 9 پاسخ دادند: «ما خدمتگزارانت، به سبب نام یهوه خدای تو از سرزمین بسیار دور آمدهایم. زیرا آوازۀ او و هرآنچه را که در مصر کرده است، شنیدهایم،
|
||
\v 10 و نیز هرآنچه را که بر سر آن دو پادشاه اَموریان در آن سوی اردن آورده است، یعنی سیحون پادشاه حِشبون و عوج پادشاه باشان که در عَشتاروت میزیست.
|
||
\v 11 پس مشایخ ما و تمامی ساکنان سرزمینمان به ما گفتند: ”توشۀ راه برگیرید و به دیدار ایشان بروید و به آنها بگویید: ’ما خدمتگزاران شماییم، پس اکنون با ما پیمان ببندید.“‘
|
||
\v 12 این است نان ما! روزی که آن را از خانههای خویش برای توشۀ راه برگرفتیم تا نزد شما بیاییم، هنوز گرم بود، اما حال بنگرید که خشک شده و کپک زده است.
|
||
\v 13 و این مشکهای شراب، وقتی آنها را پر کردیم نو بودند، و حال بنگرید که پاره شدهاند. و جامهها و کفشهایمان نیز از درازیِ سفر فرسوده شده است.»
|
||
\v 14 پس مردان اسرائیل از توشۀ ایشان به جهت وارسی گرفتند، اما از خداوند مشورت نطلبیدند.
|
||
\v 15 و یوشَع با آنان صلح کرد، و پیمان بست که ایشان را زنده بگذارد، و رهبران جماعت نیز برای آنان سوگند یاد کردند.
|
||
\v 16 و اما سه روز پس از آنکه با جِبعونیان پیمان بسته بودند، شنیدند که از همسایگانشان هستند و در میان آنها ساکنند.
|
||
\v 17 پس بنیاسرائیل روانه شدند و در روز سوّم به شهرهای ایشان، یعنی جِبعون، کِفیرَه، بِئیروت و قَریهیِعاریم رسیدند.
|
||
\v 18 اما بنیاسرائیل به آنان حمله نکردند، زیرا رهبران جماعت برای ایشان به یهوه خدای اسرائیل سوگند یاد کرده بودند. پس جماعت همگی علیه ناظران خود زبان به شکوه گشودند،
|
||
\v 19 اما رهبران جملگی به تمامی جماعت گفتند: «ما برای ایشان به یهوه خدای اسرائیل سوگند یاد کردهایم و اکنون نمیتوانیم دست بر ایشان بلند کنیم.
|
||
\v 20 پس با آنان چنین خواهیم کرد: میگذاریم زنده بمانند، مبادا به سبب سوگندی که برای ایشان یاد کردیم، غضب بر ما نازل شود.»
|
||
\v 21 و رهبران به آنها گفتند: «بگذارید زنده بمانند.» پس برای تمامی جماعت اسرائیل هیزمشکنی میکردند و آب از چاه میکشیدند، چنانکه ناظران به آنها فرموده بودند.
|
||
\v 22 یوشَع جِبعونیان را فرا خوانده، بدیشان گفت: «چرا ما را فریفتید و گفتید: ”از شما بسیار دور هستیم،“ حال آن که نزدیک ما ساکنید؟
|
||
\v 23 پس اکنون شما ملعونید، و از شما همیشه برای خانۀ خدای من غلامان و هیزمشکنان و آبکِشندگان خواهند بود.»
|
||
\v 24 آنان به یوشَع پاسخ دادند: «از آنجا که به خدمتگزارانت بهواقع خبر رسید که یهوه خدای تو به خادمش موسی فرمان داده است که تمامی این سرزمین را به شما ببخشد و همۀ ساکنان آن را پیش روی شما نابود کند، پس به سبب جانهای خود سخت از شما ترسیدیم و چنین کردیم.
|
||
\v 25 اکنون در دست توییم. هر چه در نظرت نیکو و درست آید، با ما بکن.»
|
||
\v 26 پس یوشَع با ایشان چنین کرد و آنان را از دست بنیاسرائیل رهانید و آنها جِبعونیان را نکشتند.
|
||
\v 27 یوشَع در آن روز جِبعونیان را برای جماعت و همچنین برای مذبح خداوند، در جایی که خداوند برمیگزید، به هیزمشکنی و کشیدن آب از چاه برگماشت، و تا امروز به این کار مشغولند.
|
||
|
||
\s5
|
||
\c 10
|
||
\p
|
||
\v 1 چون اَدونیصِدِق پادشاه اورشلیم شنید که یوشَع عای را به تصرف آورده و به نابودی کامل سپرده است، و با عای و پادشاهش همان کرده که با اَریحا و پادشاهش کرده بود، و اینکه ساکنان جِبعون با اسرائیل صلح کردهاند و در میان ایشان ساکن شدهاند،
|
||
\v 2 بسیار ترسید زیرا جِبعون شهری بزرگ بود، همچون یکی از شهرهای پادشاهنشین، و از عای بزرگتر بود و مردانش همه جنگاور بودند.
|
||
\v 3 پس اَدونیصِدِق پادشاه اورشلیم برای هوهام پادشاه حِبرون، فِرآم پادشاه یَرموت، یافیَع پادشاه لاکیش و دِبیر پادشاه عِجلون پیغام فرستاده، گفت:
|
||
\v 4 «به یاریام برآیید تا به جِبعون حمله بریم، زیرا با یوشَع و بنیاسرائیل صلح کرده است.»
|
||
\v 5 پس آن پنج پادشاه اَموریان یعنی پادشاه اورشلیم، پادشاه حِبرون، پادشاه یَرموت، پادشاه لاکیش و پادشاه عِجلون گرد هم آمدند و با تمامی لشکریانشان پیش رفتند و بر ضد جِبعون اردو زده، با آن جنگ کردند.
|
||
\v 6 آنگاه مردان جِبعون برای یوشَع در اردوگاه جِلجال پیغام فرستادند که: «دست یاری خود را از خدمتگزارانت باز مدار. نزد ما بشتاب و نجاتمان ده. ما را مدد کن زیرا تمام پادشاهان اَموریان که در بلندیها ساکنند، به ضد ما گرد آمدهاند.»
|
||
\v 7 پس یوشَع با تمام مردان جنگی و دلاوران از جِلجال به راه افتاد.
|
||
\v 8 خداوند به یوشَع گفت: «از ایشان مترس؛ زیرا آنها را به دست تو دادهام. هیچیک از آنان را در برابر تو یارای ایستادگی نخواهد بود.»
|
||
\v 9 پس یوشَع که تمامی شب از جِلجال پیشروی کرده بود، به ناگاه بر ایشان یورش آورد.
|
||
\v 10 و خداوند ایشان را در برابر اسرائیل آشفته ساخت. اسرائیلیان آنان را در جِبعون به کشتاری عظیم کشتند، و از راه سربالایی بِیتحورون تعقیب کردند، و تا به عَزیقَه و مَقّیدَه ایشان را کشتند.
|
||
\v 11 چون ایشان از برابر اسرائیل میگریختند، و در سراشیبی بِیتحورون بودند، خداوند تا عَزیقَه بر آنان از آسمان تگرگهای بزرگ فرود آورد، و مردند. و شمار آنان که از تگرگ مردند، از کسانی که به شمشیر بنیاسرائیل کشته شدند بیشتر بود.
|
||
\v 12 در همان روز که خداوند اَموریان را تسلیم بنیاسرائیل کرد، یوشَع با خداوند تکلم کرد، و در حضور اسرائیل گفت:
|
||
«ای خورشید، بر فراز جِبعون بازایست،
|
||
و تو ای ماه بر درۀ اَیَلون!»
|
||
\v 13 پس خورشید بازایستاد،
|
||
و ماه حرکت نکرد،
|
||
تا قوم از دشمنان خویش انتقام گرفتند.
|
||
مگر این در کتاب یاشَر مکتوب نیست که خورشید در میان آسمان بازایستاد و نزدیک به یک روز کامل برای پایین رفتن نشتافت؟
|
||
\v 14 نه پیش و نه پس از آن، روزی نبوده که خداوند اینچنین به صدای انسان گوش فرا داده باشد، زیرا خداوند برای اسرائیل میجنگید!
|
||
\v 15 آنگاه یوشَع با تمامی اسرائیل به اردوی جِلجال بازگشتند.
|
||
\v 16 و اما آن پنج پادشاه گریختند و خود را در غار مَقّیدَه پنهان کردند.
|
||
\v 17 و به یوشَع خبر رسید که، «آن پنج پادشاه یافت شدهاند و در غار مَقّیدَه پنهانند.»
|
||
\v 18 یوشَع گفت: «سنگهایی بزرگ بر دهانۀ غار بغلتانید و مردانی چند در آنجا به نگهبانی ایشان بگمارید.
|
||
\v 19 اما خود در آنجا نمانید بلکه دشمنانتان را تعقیب کنید، و از عقب بر ایشان حمله برید و مگذارید به شهرهایشان داخل شوند، زیرا یهوه خدایتان آنان را به دست شما تسلیم کرده است.»
|
||
\v 20 پس از آنکه یوشَع و بنیاسرائیل از کشتن آنان به کشتاری بس عظیم فارغ شدند تا اینکه همگی ایشان را نابود ساختند، و چون آنانی از ایشان که جان به در برده بودند به شهرهای حصاردار درآمدند،
|
||
\v 21 آنگاه تمامی قوم به سلامتی نزد یوشَع به اردوی مَقّیدَه بازگشتند، و هیچکس زبان خود را بر اَحَدی از بنیاسرائیل تیز نساخت.
|
||
\v 22 سپس یوشَع گفت: «دهانۀ غار را بگشایید و آن پنج پادشاه را از غار نزد من بیرون آورید.»
|
||
\v 23 پس چنین کردند، و آن پنج پادشاه یعنی پادشاه اورشلیم، پادشاه حِبرون، پادشاه یَرموت، پادشاه لاکیش و پادشاه عِجلون را از غار نزد وی بیرون آوردند.
|
||
\v 24 چون آن پادشاهان را نزد یوشَع بردند، او تمامی مردان اسرائیل را فرا خواند و به سرداران سپاه که با او آمده بودند، گفت: «نزدیک بیایید و پاهای خود را بر گردن این پادشاهان بگذارید.» پس نزدیک آمدند و پاهای خویش را بر گردن ایشان نهادند.
|
||
\v 25 یوشَع به ایشان گفت: «مترسید و هراسان مشوید. قوی و دلیر باشید، زیرا خداوند با همۀ دشمنانتان که با آنان میجنگید چنین خواهد کرد.»
|
||
\v 26 سپس یوشَع آن پادشاهان را زد و کشت و بر پنج درخت آویخت، و آنان تا عصر بر درختان آویخته بودند.
|
||
\v 27 به هنگام غروب آفتاب، به فرمان یوشَع آنان را از درختان به زیر آوردند و به درون همان غار که در آن پنهان شده بودند، افکندند. و بر دهانۀ غار سنگهایی بزرگ نهادند که تا به امروز باقی است.
|
||
\v 28 در آن روز یوشَع مَقّیدَه را تسخیر کرد و شهر و پادشاهش را از دم تیغ گذرانید، و همه را به نابودی کامل سپرده، کسی را باقی نگذاشت، و با پادشاه مَقّیدَه همان کرد که با پادشاه اَریحا کرده بود.
|
||
\v 29 آنگاه با تمامی اسرائیل از مَقّیدَه به لِبنَه پیشروی کرد و با آن جنگید.
|
||
\v 30 خداوند آن شهر و پادشاهش را نیز به دست اسرائیل تسلیم کرد. یوشَع شهر و هر که را در آن بود از دم تیغ گذرانید و کسی را در آن باقی نگذاشت، و با پادشاه آن همان کرد که با پادشاه اَریحا کرده بود.
|
||
\v 31 سپس یوشَع با تمامی اسرائیل از لِبنَه به لاکیش پیشروی کرد و بر ضد آن اردو زده، با آن جنگ کرد.
|
||
\v 32 خداوند لاکیش را به دست اسرائیل تسلیم کرد و یوشَع آن را در روز دوّم تسخیر نموده، شهر و هر که را در آن بود از دم تیغ گذراند، همانگونه که با لِبنَه کرده بود.
|
||
\v 33 حورام پادشاه جازِر به یاری لاکیش برآمد، اما یوشَع او و قومش را نیز شکست داد تا آنجا که کسی را باقی نگذاشت.
|
||
\v 34 آنگاه یوشَع با تمامی اسرائیل از لاکیش به عِجلون پیشروی کردند؛ آنها بر ضد آن اردو زده، با آن جنگیدند.
|
||
\v 35 ایشان آن شهر را در همان روز تسخیر کرده، از دم تیغ گذراندند، و یوشَع در آن روز هر که را در شهر بود به نابودی کامل سپرد، همانگونه که با لاکیش کرده بود.
|
||
\v 36 سپس یوشَع با تمامی اسرائیل از عِجلون به حِبرون پیشروی کرده، با آن جنگیدند.
|
||
\v 37 آنان شهر را تسخیر کردند و پادشاه، شهرهای آن و هر که را در آن بود از دم تیغ گذراندند. او مطابق هرآنچه با عِجلون کرده بود، کسی را باقی نگذاشت بلکه آن را با هر که در آن بود به نابودی کامل سپرد.
|
||
\v 38 آنگاه یوشَع با تمامی اسرائیل به سوی دِبیر دور زدند و با آن جنگیدند.
|
||
\v 39 او آن را با پادشاه و همۀ شهرهایش تسخیر کرد و ایشان آن را از دم تیغ گذرانده، هر که را در آن بود به نابودی کامل سپردند. یوشَع کسی را باقی نگذاشت، و با دِبیر و پادشاهش همان کرد که با حِبرون و لِبنَه و پادشاهش کرده بود.
|
||
\v 40 پس یوشَع تمامی آن سرزمین، یعنی کوهستان و نِگِب و پستیها و دامنهها را با همۀ پادشاهانش مغلوب کرد. او هیچکس را باقی نگذاشت بلکه هر ذینَفَسی را به نابودی کامل سپرد، همانگونه که یهوه خدای اسرائیل امر فرموده بود.
|
||
\v 41 و یوشَع ایشان را از قادِشبَرنِع تا غزه، و نیز تمامی سرزمین جوشِن را تا به جِبعون، شکست داد.
|
||
\v 42 او در یک زمان تمامی این پادشاهان و سرزمینهایشان را تسخیر کرد، زیرا یهوه خدای اسرائیل برای اسرائیل میجنگید.
|
||
\v 43 آنگاه یوشَع با تمامی اسرائیل به اردوی جِلجال بازگشتند.
|
||
|
||
\s5
|
||
\c 11
|
||
\p
|
||
\v 1 چون یابین پادشاه حاصور این را شنید، برای یوباب پادشاهِ مادون و برای پادشاهِ شِمرون و پادشاهِ اَکشاف پیغام فرستاد،
|
||
\v 2 و نیز برای پادشاهانی که در نواحی مرتفع شمالی بودند و برای پادشاهان عَرَبَه در جنوب کِنِروت، برای پادشاهان نواحی کمارتفاع و برای پادشاهان نافوتدُر در غرب،
|
||
\v 3 و برای کنعانیان در شرق و غرب، و برای اَموریان، حیتّیان، فِرِزّیان و یِبوسیان در نواحی مرتفع، و برای حِویان در کوهپایۀ حِرمون در سرزمین مِصفَه.
|
||
\v 4 و آنها با تمامی لشکریانشان که گروهی بیشمار همچون ریگهای کنار دریا بودند، و با اسبان و ارابههای بسیار زیاد، آمدند.
|
||
\v 5 همۀ این پادشاهان متحد شدند و آمده، با هم در کنار آبهای میرُوم اردو زدند تا با اسرائیل بجنگند.
|
||
\v 6 خداوند به یوشَع گفت: «از ایشان مترس، زیرا فردا کاری خواهم کرد که همۀ آنها تا همین وقت به حضور اسرائیل از پا درآمده باشند. تو باید اسبان ایشان را پی بزنی و ارابههایشان را به آتش بسوزانی.»
|
||
\v 7 پس یوشَع با تمامی جنگاوران، به ناگاه مقابل ایشان برآمده، در کنار آبهای میرُوم بر ایشان هجوم آورد.
|
||
\v 8 و خداوند ایشان را به دست اسرائیل تسلیم کرد، که بر ایشان تاخته، تا صیدونِ بزرگ و مِسرِفوتمایِم و به سمت شرق تا وادی مِصفَه تعقیبشان کردند، و ایشان را کشتند تا آنکه دیگر کسی باقی نماند.
|
||
\v 9 یوشَع با ایشان مطابق فرمان خداوند عمل کرد: اسبانشان را پی زد و ارابههایشان را به آتش سوزانید.
|
||
\v 10 آنگاه یوشَع بازگشته، حاصور را تسخیر کرد و پادشاهش را به شمشیر کشت. حاصور در گذشته بر همۀ این ممالک سَر بود.
|
||
\v 11 آنان هر که را در آنجا بود از دم تیغ گذراندند و همه را به نابودی کامل سپردند، و هیچ ذینَفَسی باقی نماند. و یوشَع حاصور را به آتش سوزانید.
|
||
\v 12 او تمامی شهرهای آن پادشاهان و همۀ پادشاهان آنها را گرفت و آنان را از دم تیغ گذرانده، به نابودی کامل سپرد، همانگونه که موسی خدمتگزار خداوند امر فرموده بود.
|
||
\v 13 با این حال، اسرائیل هیچیک از شهرهایی را که بر تلهای خود قرار داشتند نسوزانید، بهجز حاصور که یوشَع آن را به آتش سوزانید.
|
||
\v 14 بنیاسرائیل تمامی غنایم این شهرها و چارپایان را برای خود به تاراج بردند، اما تمامی مردم را از دم تیغ گذراندند تا آنکه همه را هلاک کردند و هیچ ذینَفَسی را باقی نگذاشتند.
|
||
\v 15 همانگونه که خداوند به خدمتگزار خود موسی فرمان داده بود، موسی نیز به یوشَع فرمان داد و یوشَع آن را به انجام رسانید. او از تمامی آنچه خداوند به موسی فرمان داده بود، چیزی را انجام نشده باقی نگذاشت.
|
||
\v 16 بدینگونه یوشَع سرتاسر آن سرزمین را تسخیر کرد: نواحی مرتفع و تمامی نِگِب، و تمامی منطقۀ جوشِن و نواحی کمارتفاع و عَرَبَه و نواحی مرتفع اسرائیل را همراه با نواحی کمارتفاعش،
|
||
\v 17 از کوه حالَق که به سوی سِعیر بالا میرود تا بَعَلجاد که در وادی لبنان در کوهپایۀ حِرمون است. او تمامی پادشاهان این مناطق را گرفته، ایشان را زد و کشت.
|
||
\v 18 یوشَع روزهای بسیار با تمامی این پادشاهان جنگ کرد.
|
||
\v 19 بهجز حِویان که در جِبعون میزیستند، هیچیک از این شهرها با بنیاسرائیل از در صلح درنیامد؛ اسرائیل تمامی آنها را در جنگ گرفت.
|
||
\v 20 زیرا از خداوند بود که دلهایشان را سخت ساخت تا به مقابله با اسرائیل به نبرد درآیند، تا آنکه به نابودی کامل سپرده شده، بر آنان رحم نشود بلکه هلاک گردند؛ همانگونه که خداوند به موسی فرمان داده بود.
|
||
\v 21 در آن زمان یوشَع رفته، عَناقیان را از نواحی مرتفع، حِبرون، دِبیر، عَناب، تمامی نواحی مرتفع یهودا و همۀ نواحی مرتفع اسرائیل منقطع ساخت. یوشَع آنان را با شهرهایشان به نابودی کامل سپرد.
|
||
\v 22 کسی از عَناقیان در سرزمین بنیاسرائیل باقی نماند؛ تنها برخی در غزه، جَت و اَشدود باقی ماندند.
|
||
\v 23 بنابراین یوشَع تمامی آن سرزمین را بنا بر آنچه خداوند به موسی گفته بود، تسخیر کرد و آن را به اسرائیل بر حسب سهم قبیلههایشان به میراث بخشید. آنگاه زمین از جنگ بیاسود.
|
||
|
||
\s5
|
||
\c 12
|
||
\p
|
||
\v 1 اینانند پادشاهان آن سرزمین که بنیاسرائیل ایشان را شکست دادند و سرزمینشان را در فراسوی اردن، به سمت شرق، به تصرف درآوردند، یعنی از وادی اَرنون تا کوه حِرمون، با تمامی عَرَبَه به سوی شرق:
|
||
\v 2 سیحون، پادشاه اَموریان که در حِشبون ساکن بود و از عَروعیر واقع در کنارۀ وادی اَرنون یعنی از میانۀ وادی تا یَبّوق که مرز عَمّونیان بود، حکمرانی میکرد. این منطقه نیمی از جِلعاد را در بر داشت.
|
||
\v 3 نیز او بر عَرَبَه تا دریای کِنِروت به سمت شرق، و به سوی بِیتیِشیموت تا دریای عَرَبَه که همان دریای نمک است، و به سمت جنوب تا کوهپایههای پیسگاه حکمرانی میکرد؛
|
||
\v 4 و عوج پادشاه باشان، که از باقیماندگانِ رِفائیان بود، و در عَشتاروت و اِدرِعی سکونت داشت،
|
||
\v 5 و بر کوه حِرمون و سَلِخَه و تمامی باشان تا سرحدات جِشوریان و مَعَکیان و بر نصف جِلعاد تا سرحدات سیحون پادشاه حِشبون حکمرانی میکرد.
|
||
\v 6 موسی، خدمتگزار خداوند، و بنیاسرائیل آنان را شکست دادند. و موسی، خدمتگزار خداوند سرزمین ایشان را به رِئوبینیان، جادیان و نیمقبیلۀ مَنَسی به مِلکیت داد.
|
||
\v 7 اینانند پادشاهان آن سرزمین که یوشَع و بنیاسرائیل ایشان را در جانب غربی اردن شکست دادند، یعنی از بَعَلجاد در وادی لبنان تا کوه حالَق که به سوی سِعیر بالا میرود؛ و یوشَع زمینهای ایشان را بر حسب سهم قبیلههای اسرائیل به ملکیت آنان بخشید.
|
||
\v 8 این سرزمین شامل نواحی مرتفع، نواحی کمارتفاع، عَرَبَه، کوهپایهها، بیابان و نِگِب بود که سرزمینهای حیتّیان، اَموریان، کنعانیان، فِرِزّیان، حِویان و یِبوسیان بود:
|
||
\v 9 یکی پادشاه اَریحا؛
|
||
یکی پادشاه عای که مکانی در کنار بِیتئیل است؛
|
||
\v 10 یکی پادشاه اورشلیم؛
|
||
یکی پادشاه حِبرون؛
|
||
\v 11 یکی پادشاه یَرموت؛
|
||
یکی پادشاه لاکیش؛
|
||
\v 12 یکی پادشاه عِجلون؛
|
||
یکی پادشاه جازِر؛
|
||
\v 13 یکی پادشاه دِبیر؛
|
||
یکی پادشاه جادِر؛
|
||
\v 14 یکی پادشاه حُرما؛
|
||
یکی پادشاه عَراد؛
|
||
\v 15 یکی پادشاه لِبنَه؛
|
||
یکی پادشاه عَدُلّام؛
|
||
\v 16 یکی پادشاه مَقّیدَه؛
|
||
یکی پادشاه بِیتئیل؛
|
||
\v 17 یکی پادشاه تَپُّواَخ؛
|
||
یکی پادشاه خِفِر؛
|
||
\v 18 یکی پادشاه اَفیق؛
|
||
یکی پادشاه لَشارون؛
|
||
\v 19 یکی پادشاهِ مادون؛
|
||
یکی پادشاهِ حاصور؛
|
||
\v 20 یکی پادشاه شِمرونمِرون؛
|
||
یکی پادشاهِ اَکشاف؛
|
||
\v 21 یکی پادشاه تَعَناک؛
|
||
یکی پادشاه مِجِدّو؛
|
||
\v 22 یکی پادشاه قِدِش؛
|
||
یکی پادشاه یُقنِعام، در کَرمِل؛
|
||
\v 23 یکی پادشاه دُر، در نافَتدُر؛
|
||
یکی پادشاه گوییم، در جِلجال؛
|
||
\v 24 یکی پادشاه تِرصَه؛
|
||
بر روی هم سی و یک پادشاه.
|
||
|
||
\s5
|
||
\c 13
|
||
\p
|
||
\v 1 یوشَع پیر و سالخورده شد، و خداوند به او گفت: «تو پیر و سالخورده شدهای و هنوز زمین بسیار برای تصرف باقی مانده است.
|
||
\v 2 این است زمینی که باقی مانده: تمامی مناطق فلسطینیان و جِشوریان،
|
||
\v 3 از نهر شیحور در شرقِ مصر تا سرحد عِقرون در شمال، که از آنِ کنعانیان شمرده میشود، یعنی قلمرو پنج حاکم فلسطینی در غزه، اَشدود، اَشقِلون، جَت و عِقرون، و سرزمین عَوّیان.
|
||
\v 4 و در جنوب، تمامی سرزمین کنعانیان، و مِعارَه که از آنِ صیدونیان است، تا اَفیق و تا سرحد اَموریان،
|
||
\v 5 و سرزمین جِبالیان و تمامی نواحی شرق لبنان، از بَعَلجاد در کوهپایۀ حِرمون تا لِبوحَمات؛
|
||
\v 6 تمامی ساکنان نواحی مرتفع از لبنان تا مِسرِفوتمایِم، یعنی همۀ صیدونیان. من خودْ آنان را از پیش روی بنیاسرائیل بیرون خواهم راند؛ اما تو بنا بر فرمانی که به تو دادهام، زمین را به حکم قرعه میان اسرائیل به ملکیت تقسیم کن.
|
||
\v 7 پس حال این سرزمین را میان نُه قبیله و نیمقبیلۀ مَنَسی به ملکیت تقسیم نما.»
|
||
\v 8 رِئوبینیان و جادیان همراه با نیمِ دیگر قبیلۀ مَنَسی مِلک خویش را که موسی در آن سوی اردن به سمت مشرق به ایشان داده بود دریافت کردند، همانگونه که موسی خدمتگزار خداوند بدیشان بخشیده بود:
|
||
\v 9 از عَروعیر در کنارۀ وادی اَرنون و شهری که در وسط وادی قرار دارد و تمامی فلاتِ میدِبا تا دیبون؛
|
||
\v 10 و همۀ شهرهای سیحون پادشاه اَموریان که در حِشبون سلطنت میکرد، تا سرحد عَمّونیان؛
|
||
\v 11 نیز جِلعاد، سرزمین جِشوریان و مَعَکیان، تمامی کوه حِرمون و تمامی باشان تا سَلِخَه؛
|
||
\v 12 و سرتاسر مملکت عوج در باشان، که در عَشتاروت و اِدرِعی سلطنت میکرد و تنها فرد باقیمانده از رِفائیان بود. موسی آنها را شکست داده و از سرزمینشان بیرون رانده بود.
|
||
\v 13 اما بنیاسرائیل جِشوریان و مَعَکیان را بیرون نراندند. پس ایشان تا به امروز در میان اسرائیل ساکنند.
|
||
\v 14 موسی تنها به قبیلۀ لاوی هیچ مِلکی نداد. هدایای اختصاصیِ تقدیمی به یهوه خدای اسرائیل، میراث ایشان است، چنانکه بدیشان گفته بود.
|
||
\v 15 موسی به قبیلۀ رِئوبین بر حسب طوایف ایشان میراث بخشید.
|
||
\v 16 قلمرو ایشان از عَروعیر در کنارۀ وادی اَرنون بود و شهر واقع در وسط وادی و سرتاسر فلاتی که در جوار میدِبا است،
|
||
\v 17 با حِشبون و تمامی شهرهایش که در فلات است یعنی دیبون، باموتبَعَل، بِیتبَعَلمِعون،
|
||
\v 18 یَهصَه، قِدیموت، میفَعَت،
|
||
\v 19 قَریهتایِم، سِبمَه، صِرِتشاخار که بر تپۀ وادی بود،
|
||
\v 20 بِیتفِعور، سراشیبی کوه پیسگاه و بِیتیِشیموت،
|
||
\v 21 یعنی تمامی شهرهای فلات و سرتاسر مملکت سیحون پادشاه اَموریان که در حِشبون سلطنت میکرد. موسی او و حاکمان مِدیان را شکست داده بود، یعنی اِوی، راقِم، صور، حور و رِبَع، و نیز امیران سیحون را که در آن سرزمین میزیستند.
|
||
\v 22 در میان آنانی که به شمشیر کشته شدند، بنیاسرائیل بَلعام پسر بِعور را نیز که فالگیری میکرد، کشتند.
|
||
\v 23 سرحد رِئوبینیان، اردن و کنارهاش بود. این شهرها و روستاهایشان، میراث رِئوبینیان بود بر حسب طوایفشان.
|
||
\v 24 موسی به قبیلۀ جاد بر حسب طوایف ایشان میراث بخشید.
|
||
\v 25 قلمرو ایشان یَعزیر بود و تمامی شهرهای جِلعاد و نصف سرزمین عَمّونیان تا عَروعیر که در مقابل رَبَّه است،
|
||
\v 26 و از حِشبون تا رامَتمِصفِه و بِطونیم، و از مَحَنایِم تا سرحد دِبیر،
|
||
\v 27 و در وادی بِیتهارام، بِیتنِمراه، سُکّوت، صافون و بقیۀ مملکت سیحون پادشاه حِشبون، اردن و کنارههایش، تا انتهای دریای کِنِرِت در آن سوی اردن به سمت شرق.
|
||
\v 28 این شهرها و روستاهایشان، میراث جادیان بود بر حسب طوایفشان.
|
||
\v 29 موسی به نیمقبیلۀ مَنَسی نیز میراث بخشید که برای نیمقبیلۀ مَنَسی بر حسب طوایفشان تعیین شد.
|
||
\v 30 حدود ایشان از مَحَنایِم بود، و تمامی باشان یعنی سرتاسر مملکت عوج پادشاه باشان، تمامی روستاهای یائیر در باشان یعنی شصت شهر،
|
||
\v 31 و نصف جِلعاد، و عَشتاروت و اِدرِعی، شهرهای مملکت عوج در باشان را شامل میشد. این شهرها برای نسل ماکیر، پسر مَنَسی بود، یعنی برای نیمی از نسل ماکیر بر حسب طوایفشان.
|
||
\v 32 اینهاست آنچه موسی در دشتهای موآب، در آن سوی اردن، در شرق اَریحا به ملکیت تقسیم کرد.
|
||
\v 33 اما موسی به قبیلۀ لاوی هیچ میراثی نداد؛ یهوه خدای اسرائیل، اوست میراث ایشان، چنانکه بدیشان گفته بود.
|
||
|
||
\s5
|
||
\c 14
|
||
\p
|
||
\v 1 اینهاست میراثی که بنیاسرائیل در سرزمین کنعان دریافت کردند، که اِلعازار کاهن، یوشَع پسر نون و سران خاندانهای قبایل بنیاسرائیل بدیشان به میراث بخشیدند.
|
||
\v 2 چنانکه خداوند به واسطۀ موسی فرمان داده بود، میراث آن نُه و نیم قبیله به قرعه تعیین شد.
|
||
\v 3 زیرا موسی به دو و نیم قبیله در آن سوی اردن میراث بخشیده بود، اما در میان ایشان به لاویان هیچ میراثی نداد.
|
||
\v 4 زیرا پسران یوسف دو قبیله بودند، مَنَسی و اِفرایِم. اما به لاویان هیچ سهمی از زمین داده نشد، مگر شهرهایی برای سکونت با چراگاههایشان به جهت گله و رمۀ آنان.
|
||
\v 5 پس بنیاسرائیل چنانکه خداوند به موسی فرمان داده بود عمل کرده، سرزمین را تقسیم کردند.
|
||
\v 6 آنگاه مردم یهودا نزد یوشَع به جِلجال آمدند، و کالیب پسر یِفُنّه قِنِزّی بدو گفت: «سخنی را که خداوند دربارۀ من و تو در قادِشبَرنِع به موسی، مرد خدا گفت، میدانی.
|
||
\v 7 چهل ساله بودم که موسی خدمتگزار خداوند مرا از قادِشبَرنِع فرستاد تا این سرزمین را جاسوسی کنم و بر حسب آنچه در دلم بود، گزارشی برایش بازآوردم.
|
||
\v 8 اما برادرانم که همراه من رفته بودند، دل قوم را از هراس گداختند. با این حال من یهوه خدایم را بهتمامی پیروی کردم.
|
||
\v 9 پس در آن روز موسی سوگند یاد کرده، گفت: ”بهیقین سرزمینی که بر آن پا نهادی تا ابد میراث تو و فرزندانت خواهد بود، زیرا که یهوه خدایم را بهتمامی پیروی کردهای.“
|
||
\v 10 و حال اینک خداوند همانگونه که گفته بود، مرا این چهل و پنج سال زنده نگاه داشته است، از زمانی که خداوند این را به موسی گفت، هنگامی که اسرائیل در بیابان راه میرفتند. و اینک من امروز هشتاد و پنج سالهام!
|
||
\v 11 امروز هنوز مانند روزی که موسی مرا فرستاد، نیرومندم؛ قوّت من اکنون همچون قوّت من در آن زمان است، خواه برای جنگ، خواه برای رفت و آمد.
|
||
\v 12 پس اکنون این ناحیۀ مرتفع را که خداوند در آن روز دربارهاش فرمود، به من بده. تو خود در آن روز شنیدی که عَناقیان در آنجا بودند، با شهرهای بزرگ و حصاردار؛ شاید خداوند با من باشد و من ایشان را بیرون برانم، همانگونه که خداوند فرموده است.»
|
||
\v 13 آنگاه یوشَع، کالیب پسر یِفُنّه را برکت داد و حِبرون را به او به میراث بخشید.
|
||
\v 14 پس حِبرون تا به امروز میراث کالیب پسر یِفُنّه قِنِزّی شد، زیرا که او یهوه خدای اسرائیل را بهتمامی پیروی کرد.
|
||
\v 15 نام حِبرون، پیشتر قَریهاَربَع بود. اَربَع بزرگترین مرد در میان عَناقیان بود.
|
||
آنگاه زمین از جنگ بیاسود.
|
||
|
||
\s5
|
||
\c 15
|
||
\p
|
||
\v 1 سهم قبیلۀ یهودا بر حسب طوایفشان مطابق قرعه به سمت جنوب تا سرحد اَدوم، و به صحرای صین در منتهیالیه جنوبی میرسید.
|
||
\v 2 سرحد جنوبی ایشان از انتهای دریای نمک بود، از خلیج کوچکی که رو به جنوب است،
|
||
\v 3 و به طرف جنوب به سوی سربالایی عَقرَبّیم بیرون آمده، به سوی صین میرفت و تا جنوب قادِشبَرنِع بالا میآمد. آنگاه به جانب حِصرون رفته، به سمت اَدّار بالا میرفت و به قَرقَع میپیچید.
|
||
\v 4 سپس به سوی عَصمون رفته، به وادی مصر بیرون میآمد و به دریا منتهی میشد. این است سرحد جنوبی ایشان.
|
||
\v 5 و اما سرحد شرقی، دریای نمک تا دهانۀ رود اردن بود. سرحد شمالی، از خلیج کوچکِ دریا در دهانۀ اردن بود.
|
||
\v 6 این سرحد تا بِیتحُجلَه برمیآمد و به جانب شمالِ بِیتعَرَبَه میرفت و تا سنگ بوهَن پسر رِئوبین بالا میرفت.
|
||
\v 7 و از وادی عَخور به سمت دِبیر بالا میرفت و سپس به سمت شمال، به سوی جِلجال میپیچید، که مقابل سربالایی اَدُمّیم در جنوب وادی است. آنگاه به سوی آبهای عِینشمس ادامه مییافت و به عِینروجِل منتهی میشد.
|
||
\v 8 سپس از وادی بِنهِنّوم در شیب جنوبی شهر یِبوسیان، یعنی اورشلیم، بالا میرفت و از آنجا به بالای تپهای که به سمت غرب، مقابل وادی هِنّوم در منتهیالیه شمالی وادی رِفائیم است، برمیآمد.
|
||
\v 9 آنگاه از بالای تپه به طرف چشمۀ آبهای نِفتواَخ ادامه یافته، به سوی شهرهای کوه عِفرون میرفت و تا بَعَلَه، یعنی قَریهیِعاریم، امتداد مییافت.
|
||
\v 10 سپس از بَعَلَه به جانب غرب پیچیده، به سمت کوه سِعیر و از آنجا به سوی شیب شمالی کوه یِعاریم، یعنی کِسالون، میرفت و رو به پایین تا به بِیتشمس ادامه مییافت و به تِمنَه میرسید.
|
||
\v 11 آنگاه به سمت شیب شمال عِقرون بیرون میرفت، به سوی شیکِرون امتداد مییافت، و به سوی کوه بَعَلَه رفته، در یَبنِئیل بیرون میآمد و به دریا منتهی میشد.
|
||
\v 12 سرحد غربی، دریای بزرگ و ساحلش بود. این است سرحد قوم یهودا از هر سو، بر حسب طوایفشان.
|
||
\v 13 پس یوشَع بر حسب فرمان خداوند، به کالیب پسر یِفُنّه سهمی در میان قبیلۀ یهودا بخشید، یعنی قَریهاَربَع را که همان حِبرون است. اَربَع پدر عَناق بود.
|
||
\v 14 و کالیب سه پسر عَناق یعنی شیشای، اَخیمان و تَلمای را که نسل عَناق بودند، از آنجا بیرون راند.
|
||
\v 15 آنگاه از آنجا به مقابله با ساکنان دِبیر برآمد؛ نام دِبیر پیشتر قَریهسِفِر بود.
|
||
\v 16 و کالیب گفت: «هر که بر قَریهسِفِر حمله بَرد و آن را تصرف کند، دختر خود عَکسَه را به او به زنی خواهم داد.»
|
||
\v 17 عُتنِئیل پسر قِناز برادر کالیب، آنجا را تصرف کرد. پس کالیب دخترش عَکسَه را به او به زنی داد.
|
||
\v 18 باری، چون عَکسَه نزد عُتنِئیل آمد، او را برانگیخت تا از پدرش کالیب مزرعهای طلب کند. و هنگامی که دختر از الاغ خود پیاده میشد، کالیب از او پرسید: «چه میخواهی؟»
|
||
\v 19 عَکسَه پاسخ داد: «برکتی به من بده. از آنجا که زمین نِگِب را به من دادهای، چشمههای آب را نیز به من عطا کن.» پس کالیب چشمههای بالا و پایین را به او بخشید.
|
||
\v 20 این است میراث قبیلۀ یهودا بر حسب طوایفشان:
|
||
\v 21 شهرهای متعلق به قبیلۀ یهودا در منتهیالیه جنوبی به سمت سرحد اَدوم عبارت بودند از: قَبصِئیل، عِدِر، یاجور،
|
||
\v 22 قینَه، دیمونَه، عَدعَداه،
|
||
\v 23 قِدِش، حاصور، یِتنان،
|
||
\v 24 زیْف، طِلِم، بِعَلوت،
|
||
\v 25 حاصورحَدَتَه، قِریوتحِصرون یعنی حاصور،
|
||
\v 26 اَمام، شِماع، مولادَه،
|
||
\v 27 حَصَرجَدَّه، حِشمون، بِیتفالِط،
|
||
\v 28 حَصَرشوعال، بِئِرشِبَع، بِزیوتْیَه،
|
||
\v 29 بَعالَه، عییم، عِصِم،
|
||
\v 30 اِلتولَد، کِسیل، حُرما،
|
||
\v 31 صِقلَغ، مَدمَنَّه، سَنسَنَّه،
|
||
\v 32 لِباعوت، شِلخیم، عَین و رِمّون، که بر روی هم بیست و نه شهر بود با روستاهای آنها.
|
||
\v 33 در نواحی کمارتفاع: اِشتائُل، صُرعَه، اَشنَه،
|
||
\v 34 زانواَخ، عِینجَنّیم، تَپُّواَخ، عِنام،
|
||
\v 35 یَرموت، عَدُلّام، سوکوه، عَزیقَه،
|
||
\v 36 شَعَرایِم، عَدیتایِم، جِدیرَه و جِدیرُتایِم، که چهارده شهر بود با روستاهای آنها.
|
||
\v 37 صِنان، حَداشاه، مِجدَلجاد،
|
||
\v 38 دِلِعان، مِصفِه، یُقتِئیل،
|
||
\v 39 لاکیش، بُصقَت، عِجلون،
|
||
\v 40 کَبّون، لَحماس، کِتلیش،
|
||
\v 41 جِدیروت، بِیتداجون، نَعَمَه و مَقّیدَه، که شانزده شهر بود با روستاهای آنها.
|
||
\v 42 لِبنَه، عِتِر، عاشان،
|
||
\v 43 یَفتاح، اَشنَه، نِصیب،
|
||
\v 44 قِعیلَه، اَکزیب و مَریشَه، که نُه شهر بود با روستاهای آنها.
|
||
\v 45 عِقرون با توابع و روستاهای آن،
|
||
\v 46 از عِقرون تا دریا، تمام آنچه در حومۀ اَشدود بود با روستاهای آنها.
|
||
\v 47 اَشدود با توابع و روستاهای آن و نیز غزه با توابع و روستاهایش تا وادی مصر و تا دریای بزرگ و ساحل آن.
|
||
\v 48 در نواحی مرتفع: شامیر، یَتّیر، سوکوه،
|
||
\v 49 دَنَّه، قَریهسَنَّه یعنی دِبیر،
|
||
\v 50 عَناب، اِشتِموه، عَنیم،
|
||
\v 51 جوشِن، حولون و جیلوه، که یازده شهر بود با روستاهای آنها.
|
||
\v 52 اَراب، دومَه، اِشعان،
|
||
\v 53 یانیم، بِیتتَپّواَخ، اَفیقَه،
|
||
\v 54 حُمطَه، قَریهاَربَع یعنی حِبرون، و صیعور، که نُه شهر بود با روستاهای آنها.
|
||
\v 55 مَعون، کَرمِل، زیف، یوطَّه،
|
||
\v 56 یِزرِعیل، یُقدِعام، زانواَخ،
|
||
\v 57 قاین، جِبعَه و تِمنَه، که ده شهر بود با روستاهای آنها.
|
||
\v 58 حَلحول، بِیتصور، جِدور،
|
||
\v 59 مَعَرات، بِیتعَنوت و اِلتِقون، که شش شهر بود با روستاهای آنها.
|
||
\v 60 قَریهبَعَل، یعنی قَریهیِعاریم و رَبَّه، که دو شهر بود با روستاهای آنها.
|
||
\v 61 در بیابان: بِیتعَرَبَه، میدّین، سِکاکَه،
|
||
\v 62 نِبشان، شهر نمک و عِینجِدی، که شش شهر بود با روستاهای آنها.
|
||
\v 63 و اما قبیلۀ یهودا نتوانست یِبوسیان را که در اورشلیم ساکن بودند بیرون براند، پس آنان تا به امروز با مردم یهودا در اورشلیم ساکنند.
|
||
|
||
\s5
|
||
\c 16
|
||
\p
|
||
\v 1 سهم قبیلۀ یوسف مطابق قرعه از اردن در کنار اَریحا آغاز میشد، و به سمت شرق تا آبهای اَریحا در صحرا میرفت و از اَریحا به نواحی مرتفع در بِیتئیل میرسید.
|
||
\v 2 آنگاه از بِیتئیل، یعنی لوز ادامه یافته، به سرحد اَرکیان در عَطاروت میرسید.
|
||
\v 3 سپس به جانب غرب به سرحد یَفلیطیان تا منطقۀ بِیتحورونِ پایینی و تا به جازِر پایین میرفت، و به دریا منتهی میشد.
|
||
\v 4 پس قبیلۀ یوسف، یعنی مَنَسی و اِفرایِم، میراث خود را دریافت کردند.
|
||
\v 5 قلمرو قبیلۀ اِفرایِم بر حسب طوایفشان بدین قرار بود: سرحد میراث آنان از عَطاروتاَدّار در شرق تا بِیتحورونِ بالایی بود
|
||
\v 6 و از آنجا به سوی دریا تا مِکمِتَت در شمال ادامه مییافت. سپس به سمت شرق به طرف تَعَنَتشیلوه میپیچید، و از آنجا گذشته، به یانُوَح در شرق میرسید.
|
||
\v 7 و از یانُوَح به سمت عَطاروت و نَعَرَه پایین رفته، به اَریحا میرسید و به اردن ختم میشد.
|
||
\v 8 سپس از تَپُّواَخ به سمت غرب تا وادی قانَه میرفت و به دریا منتهی میشد. این بود میراث قبیلۀ اِفرایِم بر حسب طوایفشان،
|
||
\v 9 با شهرهایی که در میان میراث قبیلۀ مَنَسی برای قبیلۀ اِفرایِم کنار گذاشته شده بود، همۀ شهرها با روستاهایشان.
|
||
\v 10 با این حال، آنان کنعانیان ساکن جازِر را بیرون نراندند؛ پس ایشان تا به امروز در میان اِفرایِم ساکنند، اما همچون کارگرانی برای انجام کارهای اجباری.
|
||
|
||
\s5
|
||
\c 17
|
||
\p
|
||
\v 1 سپس سهم قبیلۀ مَنَسی به حکم قرعه تعیین شد، زیرا او نخستزادۀ یوسف بود. به ماکیر، نخستزادۀ مَنَسی که پدر جِلعاد بود، جِلعاد و باشان تعلق گرفت، زیرا او مرد جنگ بود.
|
||
\v 2 و برای مابقی پسران مَنَسی بر حسب طوایفشان، یعنی طوایف اَبیعِزِر، حِلِق، اَسْریئیل، شِکیم، خِفِر و شِمیداع به حکم قرعه سهمی در نظر گرفته شد. اینان بودند نوادگان ذکور مَنَسی، پسر یوسف بر حسب طوایفشان.
|
||
\v 3 و اما صِلُفِحاد، پسر خِفِر پسر جِلعاد پسر ماکیر پسر مَنَسی، پسری نداشت، بلکه فقط دختران داشت و اینهاست نامهای دخترانش: مَحلَه، نوعَه، حُجلَه، مِلکَه و تِرصَه.
|
||
\v 4 پس آنان نزد اِلعازارِ کاهن، یوشَع پسر نون، و رهبران رفتند و گفتند: «خداوند به موسی فرمان داد که به ما نیز در میان برادرانمان میراثی ببخشد.» پس یوشَع طبق فرمان خداوند، میراثی در میان برادران پدرشان بدیشان داد.
|
||
\v 5 بدین ترتیب، علاوه بر سرزمین جِلعاد و باشان که در آن سوی اردن واقع است، ده سهم دیگر نیز به مَنَسی رسید،
|
||
\v 6 زیرا دختران مَنَسی نیز در میان پسران وی میراث یافتند. و سرزمین جِلعاد از آنِ دیگر نوادگان مَنَسی شد.
|
||
\v 7 قلمرو مَنَسی از اَشیر تا به مِکمِتَت در شرق شِکیم میرسید. سپس سرحد آنان از آنجا به سمت جنوب به سوی ساکنان عِینتَپُّواَخ میرفت.
|
||
\v 8 سرزمین تَپُّواَخ از آن مَنَسی بود، اما شهر تَپُّواَخ در سرحد مَنَسی، به قبیلۀ اِفرایِم تعلق داشت.
|
||
\v 9 آنگاه این سرحد به سوی وادی قانَه پایین میرفت. از میان شهرهای مَنَسی، آن شهرها که در سمت جنوبی وادی قرار داشت از آنِ اِفرایِم بود. سرحد مَنَسی در سمت شمال وادی بود و به دریا ختم میشد.
|
||
\v 10 جنوب آن وادی از آن اِفرایِم بود و شمالش از آن مَنَسی، و دریا سرحدشان بود و سرحد مَنَسی در شمال به اَشیر و در شرق به یِساکار میرسید.
|
||
\v 11 در یِساکار و اَشیر، بِیتشِاَن با توابعش، یِبلِعام با توابعش، ساکنان دُر و توابعش، ساکنان عِیندُر و توابعش، ساکنان تَعَناک و توابعش و ساکنان مِجِدّو و توابعش از آن مَنَسی بود؛ سوّمین شهر نافَت است.
|
||
\v 12 با این حال، قبیلۀ مَنَسی یارای تصرف این شهرها را نداشت و کنعانیان به سکونت خود در آن سرزمین ادامه دادند.
|
||
\v 13 اما چون بنیاسرائیل نیرومند شدند، کنعانیان را به کار اجباری گماشتند، ولی ایشان را بهطور کامل بیرون نراندند.
|
||
\v 14 آنگاه قبیلۀ یوسف، یوشَع را خطاب کرده، گفتند: «چرا تنها یک قرعه و یک سهم به ما میراث دادی، حال آنکه قومی پرجمعیت هستیم، زیرا که خداوند تا بدینجا برکتمان داده است؟»
|
||
\v 15 یوشَع پاسخ داد: «از آنجا که قومی پرجمعیت هستید، به جنگل برآمده، مکانی برای خود در سرزمین فِرِزّیان و رِفائیان صاف کنید، زیرا کوهستان اِفرایِم برایتان تنگ است.»
|
||
\v 16 قبیلۀ یوسف پاسخ دادند: «نواحی مرتفع برای ما کفایت نمیکند، اما کنعانیانی هم که در زمین وادی ساکنند، ارابههای آهنین دارند، چه آنان که در بِیتشِاَن و توابعش هستند، چه آنان که در وادی یِزرِعیلند.»
|
||
\v 17 آنگاه یوشَع به خاندان یوسف یعنی به اِفرایِم و مَنَسی گفت: «شما قومی پرجمعیت و بسیار نیرومندید، و نباید تنها یک سهم داشته باشید؛
|
||
\v 18 پس نواحی مرتفع نیز از آنِ شما باشد. هرچند جنگل است، میتوانید صافش کنید و تمامی حدودش از آنِ شما خواهد بود. زیرا کنعانیان را بیرون خواهید راند، ولو آنکه ارابههای آهنین داشته و زورآور باشند.»
|
||
|
||
\s5
|
||
\c 18
|
||
\p
|
||
\v 1 آنگاه تمامی جماعت بنیاسرائیل در شیلوه گرد آمدند و خیمۀ ملاقات را در آنجا بر پا داشتند و آن سرزمین پیش روی ایشان مغلوب بود.
|
||
\v 2 با این حال، در میان بنیاسرائیل، هفت قبیله باقی ماندند که میراثشان هنوز تقسیم نشده بود.
|
||
\v 3 پس یوشَع به بنیاسرائیل گفت: «تا به کی در رفتن برای تصرف سرزمینی که یهوه خدای پدرانتان به شما داده است، کاهلی میورزید؟
|
||
\v 4 از هر قبیله سه مرد برگزینید و من ایشان را خواهم فرستاد تا به سرتاسر این سرزمین بروند و گزارشی از آن با در نظر گرفتن ملکیت آیندۀ خود بنویسند و سپس نزد من بازآیند.
|
||
\v 5 آنان باید زمین را به هفت قسمت تقسیم کنند. یهودا در قلمرو خود در جنوب بماند، و خاندان یوسف در قلمرو خویش در شمال.
|
||
\v 6 زمین را در هفت قسمت توصیف کنید و گزارش آن را اینجا نزد من آورید تا من در حضور یهوه خدایمان برای شما قرعه بیفکنم.
|
||
\v 7 لاویان در میان شما سهمی نخواهند داشت، زیرا خدمتِ کهانت برای خداوند میراث ایشان است. جاد، رِئوبین و نیمقبیلۀ مَنَسی نیز میراث خود را که موسی خدمتگزار خداوند بدیشان داد، در آن سوی اردن به جانب شرق گرفتهاند.»
|
||
\v 8 چون آن مردان برخاسته، روانه شدند، یوشَع آنانی را که برای نوشتن گزارش زمین میرفتند، فرمان داده، گفت: «به سرتاسر این سرزمین رفته، گزارشی از آن بنویسید و نزد من بازآیید تا اینجا در شیلوه در حضور خداوند برایتان قرعه بیفکنم.»
|
||
\v 9 پس آن مردان رفته، سرتاسر آن سرزمین را پیمودند و بر طوماری گزارشی از هفت قسمت آن سرزمین بر حسب شهرهایش نوشتند و سپس نزد یوشَع به اردوگاه شیلوه بازگشتند.
|
||
\v 10 آنگاه یوشَع در شیلوه در حضور خداوند برایشان قرعه افکند و در آنجا زمین را برای بنیاسرائیل بر حسب تقسیمات قبیلهایِ ایشان تقسیم کرد.
|
||
\v 11 نخستین قرعه برای قبیلۀ بِنیامین بر حسب طوایفشان برآمد. قلمرو سهم آنان مابین قبیلۀ یهودا و قبایل یوسف تعیین شد.
|
||
\v 12 ضلع شمالیِ حدود ایشان از اردن آغاز شده، به سمت شمال اَریحا و همچنین نواحی مرتفع به جانب غرب بالا میرفت، و به صحرای بِیتآوِن ختم میشد.
|
||
\v 13 آنگاه از آنجا به سمت لوز، به طرف شیب جنوبی لوز، یعنی همان بِیتئیل امتداد مییافت و سپس به جانب عَطاروتاَدّار که در کنار کوهی در جنوب بِیتحورونِ پایینی است، میرفت.
|
||
\v 14 آنگاه ادامه مییافت و در ضلع غربی، از کوهی که مقابل بِیتحورون بود، به سمت جنوب میپیچید و سپس به قَریهبَعَل، یعنی همان قَریهیِعاریم که از آن قبیلۀ یهوداست، ختم میشد. این بود ضلع غربی.
|
||
\v 15 و ضلع جنوبی، از حومۀ قَریهیِعاریم آغاز میشد و به جانب غرب رفته، به چشمۀ آبهای نِفتواَخ میرسید.
|
||
\v 16 سپس به سمت کوهپایهای که مشرف بر وادی بِنهِنّوم در شمال وادی رِفائیم بود پایین میرفت، و به وادی هِنّوم در شیب جنوبی شهر یِبوسیان میرسید و از آنجا به سمت پایین به عِینروجِل میرفت.
|
||
\v 17 آنگاه به سمت شمال ادامه مییافت و به عِینشمس رفته، از آنجا به جِلیلوت که روبهروی سربالایی اَدُمّیم است میرسید و آنگاه به جانب سنگِ بوهَن پسر رِئوبین پایین میرفت.
|
||
\v 18 سپس از آنجا به سوی شیب شمالی بِیتعَرَبَه ادامه مییافت و به سمت پایین به دشت عَرَبَه میرفت،
|
||
\v 19 و از آنجا به شیب شمالی بِیتحُجلَه میرسید و به خلیج شمالی دریای نمک واقع در انتهای جنوبی اردن ختم میشد. این بود سرحد جنوبی.
|
||
\v 20 اردن نیز سرحد شرقی آن را تشکیل میداد. این است میراث قبیلۀ بِنیامین بر حسب طوایفشان، و سرحداتش به هر طرف.
|
||
\v 21 شهرهای قبیلۀ بِنیامین، بر حسب طوایفشان، از این قرار بود: اَریحا، بِیتحُجلَه، عِمیققِصیص،
|
||
\v 22 بِیتعَرَبَه، صِمارایِم، بِیتئیل،
|
||
\v 23 عَوّیم، فارَه، عُفرَه،
|
||
\v 24 کِفَرعَمّونی، عُفنی و جِبَع، که دوازده شهر بودند با روستاهایشان.
|
||
\v 25 جِبعون، رامَه، بِئیروت،
|
||
\v 26 مِصفَه، کِفیرَه، موصَه،
|
||
\v 27 راقِم، یِرفِئیل، تَرالَه،
|
||
\v 28 صِلَع، آلِف، شهر یِبوسیان یعنی اورشلیم، جِبعَه و قَریهیِعاریم، که چهارده شهر بودند با روستاهایشان. این است میراث قبیلۀ بِنیامین بر حسب طوایفشان.
|
||
|
||
\s5
|
||
\c 19
|
||
\p
|
||
\v 1 قرعۀ دوّم برای شمعون برآمد، یعنی برای قبیلۀ شمعون بر حسب طوایفشان. میراث آنان در میان میراث قبیلۀ یهودا قرار داشت،
|
||
\v 2 و مشتمل بود بر: بِئِرشِبَع (یا شِبَع)، مولادَه،
|
||
\v 3 حَصَرشوعال، بالَح، عِصِم،
|
||
\v 4 اِلتولَد، بِتول، حُرما،
|
||
\v 5 صِقلَغ، بِیتمَرکَبوت، حَصَرسوسَه،
|
||
\v 6 بِیتلِباعوت و شاروحِن، که سیزده شهر بودند با روستاهایشان؛
|
||
\v 7 و عَین، رِمّون، عِتِر و عاشان، که چهار شهر بودند با روستاهایشان،
|
||
\v 8 و تمامی روستاهای اطراف این شهرها تا بَعَلَتبِئِر، یعنی تا رامَه در نِگِب. این بود میراث قبیلۀ شمعون بر حسب طوایفشان.
|
||
\v 9 میراث قبیلۀ شمعون از سهم قبیلۀ یهودا گرفته شد، زیرا سهم یهودا برایشان بسیار زیاد بود. بدینگونه قبیلۀ شمعون میراثشان را در میان میراث یهودا گرفتند.
|
||
\v 10 قرعۀ سوّم برای قبیلۀ زِبولون بر حسب طوایفشان برآمد. قلمرو میراث ایشان تا سارید میرسید.
|
||
\v 11 سرحد ایشان به سوی غرب تا مَرعَلَه بالا میرفت و به دَبّاشِه میرسید، و سپس تا وادیای که در مقابل یُقنِعام است امتداد مییافت.
|
||
\v 12 آنگاه از سارید به سمت طلوع آفتاب در شرق میپیچید و تا سرحد کیسلوتتابور میرفت و از آنجا تا دابِرَت و سپس به سمت بالا تا یافیَع کشیده میشد.
|
||
\v 13 و از آنجا به سوی شرق، به طرف جَتخِفِر و عِتقاصین میرفت و تا به رِمّون امتداد مییافت و سپس به سمت نیعَه میپیچید.
|
||
\v 14 آنگاه آن را در شمال دور زده، به سوی حَنّاتون میرفت، و به وادی یِفتَحئیل منتهی میشد.
|
||
\v 15 شهرهای قَطَّه، نَحَلال، شِمرون، یِدَلَه و بِیتلِحِم نیز جزو قلمرو ایشان بود، که دوازده شهر بودند با روستاهایشان.
|
||
\v 16 این شهرها و روستاهایشان میراث قبیلۀ زِبولون بود بر حسب طوایفشان.
|
||
\v 17 قرعۀ چهارم برای یِساکار برآمد، یعنی برای قبیلۀ یِساکار بر حسب طوایفشان.
|
||
\v 18 قلمرو ایشان مشتمل بود بر: یِزرِعیل، کِسُلوت، شونَم،
|
||
\v 19 حَفارایِم، شیئون، اَناحَرَه،
|
||
\v 20 رَبّیت، قِشیون، اِبِص،
|
||
\v 21 رِمِت، عِینجَنّیم، عِینحَدَّه و بِیتفَصّیص.
|
||
\v 22 سرحد ایشان به تابور و شَحَصیمَه و بِیتشمس میرسید و سپس به اردن منتهی میشد؛ یعنی شانزده شهر با روستاهایشان.
|
||
\v 23 این شهرها و روستاهای آنها میراث قبیلۀ یِساکار بود بر حسب طوایفشان.
|
||
\v 24 قرعۀ پنجم برای قبیلۀ اَشیر بر حسب طوایفشان برآمد.
|
||
\v 25 قلمرو ایشان مشتمل بود بر: حِلقَت، حَلی، بِطِن، اَکشاف،
|
||
\v 26 اَلَّمِلِک، عَماد و مِشال. سرحد ایشان در غرب به کَرمِل و شیحورلِبنه میرسید.
|
||
\v 27 آنگاه به بِیتداجون در شرق میپیچید و به زِبولون و وادی یِفتَحئیل میرسید. سپس به سمت شمال، تا بِیتعامِق و نِعیئیل میرفت و از آنجا به کابول در شمال امتداد مییافت.
|
||
\v 28 سپس تا به عَبدون، رِحوب، حَمّون، قانَه و تا صیدونِ بزرگ پیش میرفت.
|
||
\v 29 و آنگاه به سوی رامَه برگشته، به شهر حصاردارِ صور میرسید و از آنجا به طرف حوسَه میپیچید و به دریا ختم میشد. قلمرو ایشان شامل مَحَلَب و اَکزیب،
|
||
\v 30 عُمَّه، اَفیق و رِحوب میشد، که بیست و دو شهر بودند با روستاهایشان.
|
||
\v 31 این شهرها و روستاهای آنها میراث قبیلۀ اَشیر بود بر حسب طوایفشان.
|
||
\v 32 قرعۀ ششم برای قبیلۀ نَفتالی بر حسب طوایفشان برآمد.
|
||
\v 33 سرحد ایشان از حالِف، یعنی از درخت بلوطی که در صَعَنَنّیم است، و نیز از اَدامیناقِب و یَبنِئیل شروع میشد و تا لَقّوم ادامه مییافت و به اردن منتهی میشد.
|
||
\v 34 آنگاه به سمت غرب به سوی اَزنوتتابور میپیچید و از آنجا تا حُقّوق پیش رفته، در جنوب به سرحد قلمرو قبیلۀ زِبولون، و در غرب به سرحد اَشیر و در شرق به سرحد یهودا نزد اردن میرسید.
|
||
\v 35 شهرهای حصاردار ایشان از این قرار بود: صِدّیم، صِر، حَمَّت، رَقَّت، کِنِرِت،
|
||
\v 36 اَدامَه، رامَه، حاصور،
|
||
\v 37 قِدِش، اِدرِعی، عِینحاصور،
|
||
\v 38 یِرون، مِجدَلئیل، حوریم، بِیتعَنات و بِیتشمس، که نوزده شهر بودند با روستاهایشان.
|
||
\v 39 این شهرها و روستاهای آنها میراث قبیلۀ نَفتالی بود بر حسب طوایفشان.
|
||
\v 40 قرعۀ هفتم برای قبیلۀ دان بر حسب طوایفشان برآمد.
|
||
\v 41 قلمرو میراث ایشان مشتمل بود بر: صُرعَه، اِشتائُل، عیرشمس،
|
||
\v 42 شَعَلَبّین، اَیَلون، یِتلَه،
|
||
\v 43 ایلون، تِمنَه، عِقرون،
|
||
\v 44 اِلتِقی، جِبِتون، بَعَلَت،
|
||
\v 45 یِهود، بنیبِرَق، جَترِمّون،
|
||
\v 46 مِیاهیَرقون، رَقّون و نیز منطقۀ مقابل یافا.
|
||
\v 47 اما چون قبیلۀ دان نتوانستند قلمرو خود را تصاحب کنند، به لِشِم برآمده، با آن جنگیدند و پس از تصرف آن، مردمانش را از دم تیغ گذراندند. آنها لِشِم را تصرف کرده، در آنجا ساکن شدند، و آن را به نام جَدشان، دان نامیدند.
|
||
\v 48 این شهرها و روستاهای آنها میراث قبیلۀ دان بود بر حسب طوایفشان.
|
||
\v 49 و چون بنیاسرائیل کار تقسیم زمین بر حسب قلمروهایش را به پایان رساندند، به یوشَع پسر نون نیز در میان خود میراثی دادند.
|
||
\v 50 آنان بنا بر گفتۀ خداوند، تِمنَهسارَح در نواحی مرتفع اِفرایِم را بنا به درخواست یوشَع به وی دادند. او این شهر را از نو بنا کرد و در آن ساکن گردید.
|
||
\v 51 اینها بود میراثی که اِلعازارِ کاهن، یوشَع پسر نون و سران خاندانهای قبایل بنیاسرائیل در حضور خداوند در شیلوه نزد در خیمۀ ملاقات به قرعه تعیین کردند. بدینسان کار تقسیم زمین به پایان رسید.
|
||
|
||
\s5
|
||
\c 20
|
||
\p
|
||
\v 1 آنگاه خداوند به یوشَع گفت:
|
||
\v 2 «به بنیاسرائیل بگو شهرهای پناهگاهی را که به واسطۀ موسی دربارۀ آنها با شما سخن گفتم، برای خود معین کنند
|
||
\v 3 تا اگر شخصی ناخواسته و ندانسته کسی را بکشد، بتواند به آنجا بگریزد، و این شهرها برای شما پناهگاهی خواهد بود از دست خونخواهِ مقتول.
|
||
\v 4 پس او به یکی از این شهرها بگریزد، و در مدخل دروازۀ شهر بایستد و ماجرای خود را برای مشایخ شهر بیان کند. آنگاه ایشان او را به شهر درآورده، مکانی جهت سکونت به او بدهند و او نزد ایشان بماند.
|
||
\v 5 و اگر خونخواهِ مقتول، وی را تعقیب کند، نباید قاتل را به دست او تسلیم کنند، زیرا همسایۀ خود را نادانسته کشته، و از پیش خصومتی با او نداشته است.
|
||
\v 6 او باید تا زمان محاکمهاش در حضور جماعت، و تا زمان وفات کاهن اعظمِ وقت، در آن شهر بماند. سپس میتواند به شهر و خانۀ خود که از آن گریخته بود، بازگردد.»
|
||
\v 7 پس آنها قِدِش را در جَلیل در نواحی مرتفع نَفتالی، شِکیم را در نواحی مرتفع اِفرایِم، و قَریهاَربَع یعنی حِبرون را در نواحی مرتفع یهودا بدین منظور وقف کردند.
|
||
\v 8 و در آن سوی اردن، در شرق اَریحا، باصِر را در صحرا بر فلات از قبیلۀ رِئوبین، راموت را در جِلعاد از قبیلۀ جاد، و جولان را در باشان از قبیلۀ مَنَسی بدین منظور تعیین نمودند.
|
||
\v 9 اینهاست شهرهایی که برای تمامی بنیاسرائیل و نیز غریبی که میانشان بود، معین شد تا چنانچه شخصی ناخواسته کسی را کشته باشد، بتواند به آنجا بگریزد تا پیش از محاکمه شدن در حضور جماعت، به دست خونخواهِ مقتول کشته نشود.
|
||
|
||
\s5
|
||
\c 21
|
||
\p
|
||
\v 1 آنگاه سران خاندانهای لاویان نزد اِلعازارِ کاهن، یوشَع پسر نون و سران خاندانهای قبایل بنیاسرائیل آمدند.
|
||
\v 2 و در شیلوه واقع در سرزمین کنعان، بدیشان گفتند: «خداوند به واسطۀ موسی فرمان داد که شهرها برای سکونت و چراگاههای آنها برای چارپایانمان، به ما داده شود.»
|
||
\v 3 پس بنیاسرائیل طبق فرمان خداوند از میراث خویش شهرها و چراگاههای زیر را به لاویان دادند:
|
||
\v 4 قرعۀ نخست به نام طایفههای قُهاتیان برآمد و به لاویانی که پسران هارون کاهن بودند، سیزده شهر از شهرهای قبایل یهودا، شمعون و بِنیامین به قرعه، تعلق گرفت.
|
||
\v 5 به دیگر قُهاتیان نیز ده شهر از شهرهای طوایف قبیلۀ اِفرایِم، قبیلۀ دان و نیمقبیلۀ مَنَسی به قرعه، تعلق گرفت.
|
||
\v 6 به جِرشونیان سیزده شهر از شهرهای طوایف قبیلۀ یِساکار، قبیلۀ اَشیر، قبیلۀ نَفتالی و نیمقبیلۀ مَنَسی در باشان، به قرعه، تعلق گرفت.
|
||
\v 7 به مِراریان نیز بر حسب طوایف خود دوازده شهر از شهرهای قبیلۀ رِئوبین، قبیلۀ جاد و قبیلۀ زِبولون تعلق گرفت.
|
||
\v 8 بدینگونه بنیاسرائیل طبق آنچه خداوند به واسطۀ موسی فرمان داده بود، این شهرها و چراگاههای آنها را به قرعه به لاویان دادند.
|
||
\v 9 از قبیلۀ یهودا و قبیلۀ شمعون، این شهرها را که نام برده میشود، دادند.
|
||
\v 10 این شهرها برای نسل هارون که یکی از طوایف قُهاتیان و از قبیلۀ لاوی بودند، تعیین شد، زیرا نخستین قرعه به نام ایشان بود.
|
||
\v 11 پس قَریهاَربَع را که همان حِبرون باشد با چراگاههای اطرافش در نواحی مرتفع یهودا به ایشان دادند (اَربَع پدر عَناق بود).
|
||
\v 12 اما مزرعهها و روستاهای اطراف شهر به کالیب پسر یِفُنّه به ملکیت بخشیده شده بود.
|
||
\v 13 و به نسل هارونِ کاهن این شهرها را با چراگاههای اطرافشان دادند: حِبرون که از شهرهای پناهگاه برای قاتلانی بود که ناخواسته کسی را کشته باشند، و نیز شهرهای لِبنَه،
|
||
\v 14 یَتّیر، اِشتِموعَ،
|
||
\v 15 حولون، دِبیر،
|
||
\v 16 عَین، یوطَّه و بِیتشمس را که نُه شهر از این دو قبیله بودند.
|
||
\v 17 از قبیلۀ بِنیامین نیز این شهرها را بدیشان دادند: جِبعون، جِبَع،
|
||
\v 18 عَناتوت و عَلمون، که چهار شهر بود با چراگاههای اطرافشان.
|
||
\v 19 همۀ شهرهای نسل هارون که کاهن بودند، سیزده شهر بود با چراگاههایشان.
|
||
\v 20 و اما به طایفههای قُهاتی از لاویان، شهرهایی از قبیلۀ اِفرایِم بر حسب قرعه تعلق گرفت.
|
||
\v 21 پس شِکیم را در نواحی مرتفع اِفرایِم که شهر پناهگاه قاتلان غیرعمد است، و جازِر را،
|
||
\v 22 و قِبصایِم و بِیتحورون را، که چهار شهر بودند، با چراگاههایشان به ایشان دادند.
|
||
\v 23 نیز از قبیلۀ دان، شهرهای اِلتِقی، جِبِتون،
|
||
\v 24 اَیَلون و جَترِمّون را که چهار شهر بودند با چراگاههایشان، بدیشان دادند.
|
||
\v 25 از نیمقبیلۀ مَنَسی نیز شهر تَعَناک و جَترِمّون که دو شهر بودند با چراگاههایشان، بدیشان رسید.
|
||
\v 26 پس تمامی این ده شهر با چراگاههایشان به بقیۀ طایفههای قُهاتیان داده شد.
|
||
\v 27 به جِرشونیان، یکی از طوایف قبیلۀ لاوی، این شهرها داده شد: از نیمقبیلۀ مَنَسی، جولان در باشان که از شهرهای پناهگاه قاتلان غیرعمد بود، و بِعِشتِرَه، یعنی دو شهر با چراگاههایشان.
|
||
\v 28 از قبیلۀ یِساکار، شهرهای قِشیون، دابِرَت،
|
||
\v 29 یَرموت و عِینجَنّیم، که چهار شهر بودند با چراگاههایشان داده شد.
|
||
\v 30 از قبیلۀ اَشیر، شهرهای مِشال، عَبدون،
|
||
\v 31 حِلقَت و رِحوب، که چهار شهر بودند با چراگاههایشان داده شد.
|
||
\v 32 از قبیلۀ نَفتالی، شهرهای قِدِش در جَلیل که از شهرهای پناهگاه برای قاتلانی بود که ناخواسته کسی را کشته باشند، و حَمّوتدُر و قَرتان، که سه شهر بودند با چراگاههایشان داده شد.
|
||
\v 33 بدینگونه تمامی این سیزده شهر با چراگاههایشان به طایفههای جِرشونیان داده شد.
|
||
\v 34 به طوایف مِراریان که از لاویانِ باقیمانده بودند، این شهرها داده شد: از قبیلۀ زِبولون، شهرهای یُقنِعام، قَرتَه،
|
||
\v 35 دِمنَه و نَحَلال، که چهار شهر بودند با چراگاههایشان؛
|
||
\v 36 از قبیلۀ رِئوبین، شهرهای باصِر و یَهْصَه،
|
||
\v 37 قِدیموت و میفَعَت، که چهار شهر بودند با چراگاههایشان؛
|
||
\v 38 از قبیلۀ جاد، شهرهای راموت در جِلعاد که از شهرهای پناهگاه قاتلان بود، مَحَنایِم،
|
||
\v 39 حِشبون و یَعزیر، که چهار شهر بودند با چراگاههایشان.
|
||
\v 40 بدینگونه تمامی این دوازده شهر به قرعه به مِراریان که بقیۀ لاویان را تشکیل میدادند، بر حسب طوایفشان واگذار شد.
|
||
\v 41 تمامی شهرهای لاویان در میان سرزمین تحت تملک بنیاسرائیل، چهل و هشت شهر بود با چراگاههایشان.
|
||
\v 42 هر یک از این شهرها، چراگاههایی در اطراف خود داشت، و این در مورد تمامی این شهرها صدق میکرد.
|
||
\v 43 پس خداوند تمامی آن سرزمینی را که سوگند خورده بود به پدران ایشان بدهد، به اسرائیل بخشید. آنان این سرزمین را به تصرف درآوردند و در آنجا مسکن گزیدند.
|
||
\v 44 خداوند طبق هرآنچه برای پدرانشان سوگند خورده بود، از هر سو به آنان آسایش بخشید. هیچیک از دشمنان ایشان نتوانست در برابر آنها بایستد، زیرا خداوند همۀ دشمنان ایشان را به دست آنها تسلیم کرد.
|
||
\v 45 از همۀ چیزهای نیکویی که خداوند به خاندان اسرائیل وعده داده بود، حتی یک کلمه بر زمین نیفتاد، بلکه همگی به انجام رسید.
|
||
|
||
\s5
|
||
\c 22
|
||
\p
|
||
\v 1 آنگاه یوشَع رِئوبینیان، جادیان و نیمقبیلۀ مَنَسی را فرا خواند
|
||
\v 2 و بدیشان گفت: «شما هرآنچه را که موسی خدمتگزار خداوند به شما فرموده بود، نگاه داشتهاید و مرا نیز در تمامی آنچه به شما فرمان دادم، اطاعت کردهاید؛
|
||
\v 3 و در این مدت طولانی، تا به امروز، برادرانتان را ترک نکردهاید، بلکه مأموریتی را که یهوه خدایتان بر عهدۀ شما گذاشت، به جای آوردهاید.
|
||
\v 4 و حال که یهوه خدای شما بنا بر آنچه به برادرانتان وعده داده بود، آنان را آسایش بخشیده است، پس بازگشته به خیمههای خود در سرزمینی بروید که موسی خدمتگزار خداوند در آن سوی اردن به شما به ملکیت داد.
|
||
\v 5 فقط بسیار مراقب باشید تا فرمان و شریعتی را که موسی خدمتگزار خداوند به شما امر فرمود، به جای آورید تا یهوه خدایتان را محبت کرده، در تمامی طریقهای او سلوک نمایید و فرمانهای او را نگاه داشته، به او بچسبید، و به تمامی دل و جان خود او را عبادت کنید.»
|
||
\v 6 پس یوشَع ایشان را برکت داده، مرخص کرد، و آنان به خیمههای خود رفتند.
|
||
\v 7 و اما موسی به نیمقبیلۀ مَنَسی زمینی در باشان داده بود و یوشَع به نیم دیگر، زمینی در غرب اردن در میان برادرانشان بخشید. و چون یوشَع آنان را به خیمههایشان میفرستاد، برکتشان داد
|
||
\v 8 و بدیشان گفت: «با ثروتی عظیم، احشام بسیار، نقره و طلا، برنج و آهن، و پوشاک فراوان به خیمههایتان بازگردید، و آنچه را از دشمنانتان به غنیمت گرفتهاید، با برادران خود تقسیم کنید.»
|
||
\v 9 پس رِئوبینیان، جادیان و نیمقبیلۀ مَنَسی، از نزد بنیاسرائیل در شیلوه واقع در سرزمین کنعان روانه شدند تا به سرزمین ملکیت خویش، جِلعاد بروند که آن را بنا بر فرمان خداوند به واسطۀ موسی تصرف کرده بودند.
|
||
\v 10 و چون به حوالی اردن در سرزمین کنعان رسیدند، رِئوبینیان، جادیان و نیمقبیلۀ مَنَسی آنجا در کنار اردن مذبحی بنا کردند که عظمتی چشمگیر داشت.
|
||
\v 11 و بنیاسرائیل شنیدند که: «اینک رِئوبینیان، جادیان و نیمقبیلۀ مَنَسی در سرحد کنعان در حوالی اردن، یعنی در کنارهای که از آنِ بنیاسرائیل است، مذبحی بنا کردهاند.»
|
||
\v 12 و چون این را شنیدند، تمامی جماعت بنیاسرائیل در شیلوه گرد آمدند تا به جنگ ایشان برآیند.
|
||
\v 13 پس بنیاسرائیل فینِحاس، پسر اِلعازارِ کاهن را به سرزمین جِلعاد نزد رِئوبینیان، جادیان و نیمقبیلۀ مَنَسی فرستادند
|
||
\v 14 و به همراه وی، ده رهبر نیز بودند، یعنی یک رهبر از هر یک از قبیلههای اسرائیل، که هر کدام در بین طوایف اسرائیل سَرِ خاندان آبای خود بود.
|
||
\v 15 پس ایشان به زمین جِلعاد نزد رِئوبینیان، جادیان و نیمقبیلۀ مَنَسی رفتند و بدیشان گفتند:
|
||
\v 16 «تمامی جماعت خداوند چنین میگویند: ”این چه بیوفایی است که امروز با روی گرداندن از پیروی خداوند، نسبت به خدای اسرائیل مرتکب شدهاید؟ چرا با ساختن مذبحی برای خود، بر ضد خداوند عِصیان ورزیدهاید؟
|
||
\v 17 آیا گناه فِعور برای ما کافی نبود، گناهی که تا به امروز نیز خود را از آن طاهر نساختهایم و به سبب آن جماعت خداوند به بلا گرفتار آمد؟
|
||
\v 18 و آیا اکنون شما نیز از پیروی خداوند رویگردان میشوید؟ اگر امروز شما بر ضد خداوند عِصیان کنید، فردا او بر تمامی جماعت اسرائیل خشم خواهد گرفت.
|
||
\v 19 اما حال اگر سرزمین ملکیت شما نجس است، به این سو، به سرزمین خداوند عبور کنید که مسکن خداوند در آن برپاست، و در میان ما زمینی برای خود به ملکیت گیرید. اما با بنای مذبحی برای خود، غیر از مذبح یهوه خدای ما، بر ضد خداوند و بر ضد ما عِصیان مورزید.
|
||
\v 20 آیا عَخان، پسر زِراح در چیزهای حرام خیانت نکرد و غضب بر تمامی جماعت اسرائیل نازل نشد؟ تنها او نبود که به سبب گناهش هلاک شد.“»
|
||
\v 21 آنگاه رِئوبینیان، جادیان و نیمقبیلۀ مَنَسی به سران خاندان اسرائیل چنین پاسخ دادند:
|
||
\v 22 «یهوه، خدای خدایان! یهوه، خدای خدایان! او خود میداند و اسرائیل نیز بداند، که اگر این کار از سر عِصیان یا بیوفایی به خداوند بوده باشد، امروز ما را خلاصی مدهید.
|
||
\v 23 اگر مذبحمان را به قصد رویگردانی از پیروی خداوند، و یا برای تقدیم قربانیهای تمامسوز یا هدایای آردی، و یا برای تقدیم قربانیهای رفاقت ساخته باشیم، خداوند خود از ما بازخواست کند.
|
||
\v 24 بلکه این کار را بهواقع از بیم آن کردیم که شاید فردا فرزندان شما به فرزندان ما بگویند: ”شما را با یهوه، خدای اسرائیل چه کار است؟
|
||
\v 25 زیرا خداوند اردن را سرحدی بین ما و شما، ای رِئوبینیان و جادیان، قرار داده است! شما را در خداوند نصیبی نیست.“ و بدینگونه فرزندان شما، فرزندان ما را از ترسِ خداوند بازدارند.
|
||
\v 26 پس گفتیم: ”بیایید برای خود مذبحی بنا کنیم، اما نه برای تقدیم قربانیهای تمامسوز یا سایر قربانیها!
|
||
\v 27 بلکه تا در میان ما و شما و در میان نسلهای ما پس از ما شاهدی باشد که ما هم با تقدیم قربانیهای تمامسوز و دیگرِ قربانیها و قربانیهای رفاقت، خدمت خداوند را در حضور او به جا میآوریم، تا در زمان آینده فرزندان شما به فرزندان ما نگویند که: ’شما را در خداوند نصیبی نیست!“‘
|
||
\v 28 و گفتیم که اگر در زمان آینده به ما یا به نسلهای ما چنین گفته شود، پاسخ خواهیم داد که: ”به این نمونه از مذبحِ خداوند بنگرید که پدران ما بنا کردند، نه تا قربانیهای تمامسوز یا قربانیهای دیگر بر آن تقدیم شود، بلکه تا شاهدی باشد در میان ما و شما.“
|
||
\v 29 حاشا از ما که بر ضد خداوند عِصیان ورزیم و امروز از پیروی او رویگردان شده، مذبحی برای تقدیم قربانیهای تمامسوز، هدایای آردی و قربانیهای دیگر، غیر از مذبح خداوند که در برابر مسکن اوست، بنا کنیم.»
|
||
\v 30 چون فینِحاسِ کاهن و رهبران جماعت یعنی سران طوایف اسرائیل که با او بودند، سخنان رِئوبینیان، جادیان و مَنَسیان را شنیدند، خشنود شدند،
|
||
\v 31 و فینِحاس، پسر اِلعازارِ کاهن به رِئوبینیان، جادیان و مَنَسیان گفت: «امروز میدانیم که خداوند در میان ماست، زیرا شما این بیوفایی را به خداوند نورزیدهاید. پس اکنون بنیاسرائیل را از دست خداوند رهانیدید.»
|
||
\v 32 آنگاه فینِحاس، پسر اِلعازارِ کاهن و رهبران، از نزد رِئوبینیان و جادیان، از سرزمین جِلعاد، به کنعان بازگشتند و این خبر را به بنیاسرائیل رساندند.
|
||
\v 33 ایشان از شنیدن این خبر خشنود شدند و خدا را متبارک خواندند و دیگر از جنگ با رِئوبینیان و جادیان به منظور نابود کردن سرزمینی که ایشان در آن سکونت داشتند، سخنی نگفتند.
|
||
\v 34 و رِئوبینیان و جادیان آن مذبح را چنین نام نهادند: «شاهدی در میان ما که یهوه خداست.»
|
||
|
||
\s5
|
||
\c 23
|
||
\p
|
||
\v 1 پس از سپری شدن روزهای بسیار، آنگاه که خداوند اسرائیل را از تمامی دشمنانشان از هر سو آسودگی بخشیده بود، یوشَع که پیر و سالخورده شده بود،
|
||
\v 2 تمامی اسرائیل را با مشایخ، رؤسا، داوران و صاحبمنصبان ایشان فرا خوانده، بدیشان گفت: «من پیر و سالخورده شدهام.
|
||
\v 3 شما خود هرآنچه را که یهوه خدایتان بهخاطر شما با جمیع این قومها کرده است، دیدهاید؛ زیرا یهوه خدایتان بود که برای شما میجنگید.
|
||
\v 4 ببینید که حال قومهایی را که هنوز باقی هستند و همۀ قومهایی را که منقطع ساختهام، از اردن تا دریای بزرگ در غرب، برای قبایل شما بر حسب قرعه تقسیم کردهام تا میراث شما باشد.
|
||
\v 5 یهوه خدای شماست که ایشان را از پیش رویتان بیرون خواهد راند و در برابر شما از ایشان سلب مالکیت خواهد کرد، و شما سرزمینشان را تصرف خواهید نمود، چنانکه یهوه خدایتان به شما وعده داده است.
|
||
\v 6 پس بسیار قوی باشید، و بهدقّت هرآنچه را که در کتاب شریعت موسی نوشته شده است به جای آرید، تا از آن به چپ یا راست منحرف نشوید،
|
||
\v 7 مبادا با این قومها که در میان شما باقی ماندهاند درآمیخته، نام خدایانشان را بخوانید و یا به آنها سوگند خورید و آنان را عبادت کرده، در برابرشان سَجده کنید.
|
||
\v 8 بلکه شما به یهوه خدایتان بچسبید، چنانکه تا امروز کردهاید.
|
||
\v 9 زیرا خداوند قومهای بزرگ و نیرومند را از پیش روی شما بیرون رانده، و تا امروز هیچکس را یارای ایستادگی در برابر شما نبوده است.
|
||
\v 10 یک تن از شما هزار تن را میگریزاند، زیرا یهوه خدایتان، اوست که برای شما میجنگد، چنانکه به شما قول داده بود.
|
||
\v 11 پس بسیار مراقب باشید تا یهوه خدایتان را محبت نمایید.
|
||
\v 12 اما اگر برگشته، به باقیماندگان این اقوام که در میان شما ماندهاند بپیوندید و با ایشان وصلت کنید، به گونهای که به ایشان درآیید و ایشان به شما درآیند،
|
||
\v 13 بهیقین بدانید که یهوه خدایتان دیگر آنها را از پیش روی شما بیرون نخواهد راند، بلکه برایتان همچون دام و تله خواهند بود و تازیانه بر پهلویتان و خار در چشمتان، تا وقتی که از روی این زمین نیکو که یهوه خدایتان به شما داده است، هلاک شوید.
|
||
\v 14 «من اکنون به راه تمامی اهل زمین میروم و شما به تمامی دل و تمامی جان خود میدانید که از همۀ چیزهای نیکو که یهوه خدایتان دربارۀ شما فرموده بود، هیچیک بر زمین نیفتاد؛ آری، همگی برای شما به انجام رسید و هیچیک بر زمین نیفتاد.
|
||
\v 15 اما درست همانگونه که تمامی چیزهای نیکو که یهوه خدایتان به شما فرموده بود، برایتان به انجام رسید، خداوند تمامی چیزهای بد را نیز بر شما نازل خواهد کرد تا وقتی که از روی این زمین نیکو که به شما داده است نابودتان سازد.
|
||
\v 16 این بر شما واقع خواهد شد اگر عهد یهوه خدایتان را که به شما امر کرده است، بشکنید و رفته، خدایانِ غیر را عبادت کنید و آنها را سَجده نمایید. اگر چنین کنید، خشم خداوند بر شما افروخته خواهد شد و بهسرعت از روی زمین نیکویی که به شما داده است، هلاک خواهید شد.»
|
||
|
||
\s5
|
||
\c 24
|
||
\p
|
||
\v 1 آنگاه یوشَع تمامی قبایل اسرائیل را در شِکیم گرد آورد و مشایخ، رؤسا، داوران و صاحبمنصبان اسرائیل را فرا خواند، و آنان در حضور خدا حاضر شدند.
|
||
\v 2 آنگاه یوشَع به تمامی قوم گفت: «یهوه خدای اسرائیل چنین میفرماید: ”مدتها پیش، اجداد شما یعنی تارَح و پسرانش ابراهیم و ناحور، در آن سوی رود میزیستند و خدایانِ غیر را میپرستیدند.
|
||
\v 3 اما من پدر شما ابراهیم را از آن سوی رود برگرفته، او را در سرتاسر سرزمین کنعان گردانیدم و نوادگان بسیار به او بخشیدم. اسحاق را به او دادم
|
||
\v 4 و به اسحاق، یعقوب و عیسو را. نواحی مرتفع سِعیر را به عیسو به ملکیت بخشیدم، اما یعقوب و پسرانش به مصر فرود آمدند.
|
||
\v 5 آنگاه موسی و هارون را فرستادم و مصر را با آنچه در میان آن کردم، به بلا گرفتار ساختم و پس از آن شما را از آنجا بیرون آوردم.
|
||
\v 6 «”آنگاه پدرانتان را از مصر بیرون آوردم و به دریا رسیدید و مصریان پدرانتان را با ارابهها و سواران تا دریای سرخ تعقیب کردند.
|
||
\v 7 اما ایشان نزد خداوند فریاد برآوردند، و او در میان شما و مصریان تاریکی نهاد و دریا را بر ایشان برآورده، آنان را پوشانید؛ پس به چشم دیدید که من در مصر چه کردم. آنگاه روزهای بسیار در بیابان به سر بردید.
|
||
\v 8 سپس شما را به سرزمین اَموریان آوردم که در آن سوی اردن سکونت داشتند. آنان با شما جنگیدند، اما من ایشان را به دست شما تسلیم کردم و از پیش رویتان نابودشان ساختم، و شما سرزمین ایشان را تصرف کردید.
|
||
\v 9 پس بالاق، پسر صِفّور، پادشاه موآب برخاست تا با اسرائیل بجنگد و از پی بَلعام پسر بِعور فرستاده، او را فرا خواند تا بیاید و شما را لعن کند.
|
||
\v 10 اما من نخواستم به بَلعام گوش فرا دهم، پس او برکتتان داد و من شما را از دست وی رهانیدم.
|
||
\v 11 آنگاه از اردن عبور کرده، به اَریحا رسیدید و اهالی اَریحا، و نیز اَموریان، فِرِزّیان، کنعانیان، حیتّیان، جِرجاشیان، حِویان و یِبوسیان با شما جنگیدند، اما من ایشان را به دست شما تسلیم کردم.
|
||
\v 12 پیشاپیش شما زنبور فرستادم تا آن دو پادشاه اَموری را از حضورتان برانند و این با شمشیر و کمان شما انجام نشد.
|
||
\v 13 آنگاه به شما سرزمینی دادم که در آن زحمتی نکشیده بودید و شهرهایی که بنا نکرده بودید، و در آنها به سر میبرید و از تاکستانها و باغهای زیتونی که خود نکاشتهاید، میخورید.“
|
||
\v 14 «پس حال از خداوند بترسید و او را با خلوص و وفاداری عبادت کنید و خدایانی را که پدرانتان در آن سوی رود و در مصر عبادت میکردند، به دور افکنید و خداوند را عبادت کنید.
|
||
\v 15 و اگر در نظرتان ناپسند است که خداوند را عبادت کنید، همین امروز برای خود برگزینید کِه را عبادت خواهید کرد، خواه خدایانی را که پدرانتان در آن سوی اردن عبادت میکردند، خواه خدایان اَموریان را که در سرزمینشان به سر میبرید. اما من و خاندانم، یهوه را عبادت خواهیم کرد.»
|
||
\v 16 آنگاه قوم در پاسخ گفتند: «حاشا از ما که یهوه را ترک کرده، خدایانِ غیر را عبادت کنیم!
|
||
\v 17 زیرا یهوه خدای ما بود که ما و پدرانمان را از سرزمین مصر، از خانۀ بندگی به در آورد و در برابر چشمانمان آیات عظیم به انجام رسانید. او در تمامی راهی که پیمودیم و در بین تمام اقوامی که از میانشان گذشتیم، از ما محافظت کرد.
|
||
\v 18 خداوند تمامی قومها، یعنی اَموریان را که در این سرزمین میزیستند، از پیش روی ما بیرون راند، پس ما نیز یهوه را عبادت خواهیم کرد، زیرا اوست خدای ما.»
|
||
\v 19 اما یوشَع به قوم گفت: «شما را یارای عبادت یهوه نیست، زیرا او خدایی است قدوس و غیور؛ او نافرمانیها و گناهان شما را نخواهد آمرزید.
|
||
\v 20 اگر یهوه را ترک کنید و خدایان بیگانه را عبادت نمایید، او برگشته به شما ضرر خواهد رسانید و پس از احسان در حق شما، هلاکتان خواهد کرد.»
|
||
\v 21 اما قوم به یوشَع گفتند: «خیر! بلکه ما یهوه را عبادت خواهیم کرد.»
|
||
\v 22 آنگاه یوشَع قوم را گفت: «شما بر خود شاهدید که یهوه را برای خود برگزیدید تا او را عبادت کنید.» پاسخ دادند: «شاهدیم.»
|
||
\v 23 یوشَع گفت: «پس اکنون خدایان بیگانه را که در میان شمایند، به دور افکنید و دلهای خود را به یهوه، خدای اسرائیل، مایل سازید.»
|
||
\v 24 قوم به یوشَع گفتند: «یهوه خدایمان، هماوست که عبادتش خواهیم کرد و آوازش را اطاعت خواهیم نمود.»
|
||
\v 25 در آن روز یوشَع با قوم عهد بست و در شِکیم برایشان فرایض و قوانین وضع کرد.
|
||
\v 26 و یوشَع این کلمات را در کتاب شریعت خدا نوشت. آنگاه سنگی بزرگ بگرفت و آن را آنجا زیر درخت بلوطی که نزدیک قُدس خداوند بود، بر پا داشت.
|
||
\v 27 و به تمامی قوم گفت: «اینک این سنگ بر ما شاهد خواهد بود زیرا تمامی سخنان خداوند را که به ما فرمود، شنیده است. پس بر شما شاهد خواهد بود مبادا خدای خود را انکار نمایید.»
|
||
\v 28 آنگاه یوشَع قوم را مرخص کرد تا هر کس به ملک خود برود.
|
||
\v 29 پس از این امور، یوشَع پسر نون، خدمتگزار خداوند، در سن یکصد و ده سالگی مرد
|
||
\v 30 و او را در مِلک خودش در تِمنَهسارَح که در نواحی مرتفع اِفرایِم در شمال کوه جاعَش است، به خاک سپردند.
|
||
\v 31 اسرائیل در همۀ روزهای زندگی یوشَع خداوند را عبادت کردند، و نیز در همۀ روزهای مشایخی که پس از یوشَع زنده ماندند و از همۀ کارهایی که خداوند برای اسرائیل کرده بود، آگاه بودند.
|
||
\v 32 استخوانهای یوسف را که بنیاسرائیل از مصر آورده بودند در شِکیم به خاک سپردند، در قطعه زمینی که یعقوب به بهای یکصد پاره نقره از پسران حَمور پدر شِکیم خریده بود، و آن ملکِ بنییوسف شد.
|
||
\v 33 و اِلعازار پسر هارون نیز مرد و او را در جِبعَه، شهر پسرش فینِحاس، که در کوهستان اِفرایِم به او داده شده بود، به خاک سپردند.
|