\v 12 من كه جامعه هستم بر اسرائیل در اورشلیم پادشاه بودم،
\v 13 و دل خود را بر آن نهادم كه در هر چیزی كه زیر آسمان كرده میشود، با حكمت تفحّص و تجسّس نمایم. این مشقّت سخت است كه خدا به بنیآدم داده است كه به آن زحمت بكشند.
\v 14 و تمامی كارهایی را كه زیر آسمان كرده میشود، دیدم كه اینك همه آنها بطالت و در پی باد زحمت كشیدن است.
\v 16 در دل خود تفكّر نموده، گفتم: اینك من حكمت را به غایت افزودم، بیشتر از همگانی كه قبل از من بر اورشلیم بودند؛ و دل من حكمت و معرفت را بسیار دریافت نمود؛
\v 17 و دل خود را بر دانستن حكمت و دانستن حماقت و جهالت مشغول ساختم. پس فهمیدم كه این نیز در پی باد زحمت كشیدن است.
\v 3 در دل خود غور كردم كه بدن خودرا با شراب بپرورم، با آنكه دل من مرا به حكمت (ارشاد نماید) و حماقت را بدست آورم تا ببینم كه برای بنیآدم چه چیز نیكو است كه آن را زیر آسمان در تمامی ایام عمر خود به عمل آورند.
\v 4 كارهای عظیم برای خود كردم و خانهها برای خود ساختم و تاكستانها به جهت خود غرس نمودم.
\v 5 باغها و فردوسها به جهت خود ساختم و در آنها هر قسم درخت میوهدار غرس نمودم.
\v 6 حوضهای آب برای خود ساختم تا درختستانی را كه در آن درختان بزرگ میشود، آبیاری نمایم.
\s5
\v 7 غلامان و كنیزان خریدم و خانهزادان داشتم و مرا نیز بیشتر از همه كسانی كه قبل از من در اورشلیم بودند، اموال از رمه و گله بود.
\v 8 نقره و طلا و اموال خاصّه پادشاهان و كشورها نیز برای خود جمع كردم؛ و مغنّیان و مغنّیات و لذّات بنیآدم یعنی بانو و بانوان به جهت خود گرفتم.
\s5
\v 9 پس بزرگ شدم و بر تمامی كسانی كه قبل از من در اورشلیم بودند برتری یافتم و حكمتم نیز با من برقرار ماند،
\v 10 و هر چه چشمانم آرزو میكرد از آنها دریغ نداشتم، و دل خود را از هیچ خوشی باز نداشتم زیرا دلم در هر محنت من شادی مینمود و نصیب من از تمامی مشقّتم همین بود.
\v 11 پس به تمامی كارهایی كه دستهایم كرده بود و به مشقّتی كه در عمل نمودن كشیده بودم نگریستم؛ و اینك تمامی آن بطالت و در پی باد زحمت كشیدن بود و در زیر آفتاب هیچ منفعت نبود.
\v 12 پس توجّه نمودم تا حكمت و حماقت و جهالت را ملاحظه نمایم؛ زیرا كسی كه بعد ازپادشاه بیاید چه خواهد كرد؟ مگر نه آنچه قبل از آن كرده شده بود؟
\v 15 پس در دل خود تفكّر كردم كه چون آنچه به احمق واقع میشود، به من نیز واقع خواهد گردید، پس من چرا بسیار حكیم بشوم؟ و در دل خود گفتم: این نیز بطالت است،
\v 16 زیرا كه هیچ ذكری از مرد حكیم و مرد احمق تا به ابد نخواهد بود. چونكه در ایام آینده همه چیز بالتّمام فراموش خواهد شد. و مرد حكیم چگونه میمیرد آیا نه مثل احمق؟
\v 17 لهذا من از حیات نفرت داشتم زیرا اعمالی كه زیر آفتاب كرده میشود، در نظر من ناپسند آمد چونكه تماماً بطالت و در پی باد زحمت كشیدن است.
\v 18 پس تمامی مشقّت خود را كه زیر آسمان كشیده بودم مكروه داشتم، از اینجهت كه باید آن را به كسی كه بعد از من بیاید واگذارم.
\s5
\v 19 و كیست بداند كه او حكیم یا احمق خواهد بود، و معهذا بر تمامی مشقّتی كه من كشیدم و بر حكمتی كه زیر آفتاب ظاهر ساختم، او تسلّط خواهد یافت. این نیز بطالت است.
\v 20 پس من برگشته، دل خویش را از تمامی مشقّتی كه زیر آفتاب كشیده بودم مأیوس ساختم.
\s5
\v 21 زیرا مردی هست كه محنت او با حكمت و معرفت و كامیابی است و آن را نصیب شخصی خواهد ساخت كه در آن زحمت نكشیده باشد.این نیز بطالت و بلای عظیم است.
\v 22 زیرا انسان را از تمامی مشقّت و رنج دل خود كه زیر آفتاب كشیده باشد چه حاصل میشود؟
\v 23 زیرا تمامی روزهایش حزن، و مشقّتش غم است؛ بلكه شبانگاه نیز دلش آرامی ندارد. این هم بطالت است.
\v 24 برای انسان نیكو نیست كه بخورد و بنوشد و جان خود را از مشقّتش خوش سازد. این را نیز من دیدم كه از جانب خدا است.
\v 25 زیرا كیست كه بتواند بدون او بخورد یا تمتّع برد؟
\s5
\v 26 زیرا به كسی كه در نظر او نیكو است، حكمت و معرفت و خوشی را میبخشد؛ اما به خطاكار مشقّت اندوختن و ذخیره نمودن را میدهد تا آن را به كسی كه در نظر خدا پسندیده است بدهد. این نیز بطالت و در پی باد زحمت كشیدن است.
\s5
\c 3
\p
\v 1 برای هر چیز زمانی است و هر مطلبی را زیر آسمان وقتی است.
\v 9 پس كاركننده را از زحمتی كه میكشد چه منفعت است؟
\v 10 مشقّتی را كه خدا به بنیآدم داده است تا در آن زحمت كشند، ملاحظه كردم.
\s5
\v 11 او هر چیز را در وقتش نیكو ساخته است و نیز ابدیت را در دلهای ایشان نهاده، بطوری كه انسان كاری را كه خدا كرده است، از ابتدا تا انتها دریافت نتواند كرد.
\s5
\v 12 پس فهمیدم كه برای ایشان چیزی بهتر از این نیست كه شادی كنند و در حیات خود به نیكویی مشغول باشند.
\v 13 و نیز بخشش خدا است كه هر آدمی بخورد و بنوشد و از تمامی زحمت خود نیكویی بیند.
\s5
\v 14 و فهمیدم كه هر آنچه خدا میكند تا ابدالا´باد خواهد ماند، و بر آن چیزی نتوان افزود و از آن چیزی نتوان كاست و خدا آن را به عمل میآورد تا از او بترسند.
\v 18 و درباره امور بنیآدم در دل خود گفتم: این واقع میشود تا خدا ایشان را بیازماید و تا خود ایشان بفهمند كه مثل بهایم میباشند.
\s5
\v 19 زیرا كه وقایع بنیآدم مثل وقایع بهایم است؛ برای ایشان یك واقعه است؛ چنانكه این میمیرد به همانطور آن نیز میمیرد و برای همه یك نَفَس است و انسانبر بهایم برتری ندارد چونكه همه باطل هستند.
\v 20 همه به یكجا میروند و همه از خاك هستند و همه به خاك رجوع مینمایند.
\s5
\v 21 كیست روح انسان را بداند كه به بالا صعود میكند یا روح بهایم را كه پایین بسوی زمین نزول مینماید؟
\v 22 لهذا فهمیدم كه برای انسان چیزی بهتر از این نیست كه از اعمال خود مسرور شود، چونكه نصیبش همین است. و كیست كه او را بازآورد تا آنچه را كه بعد از او واقع خواهد شد مشاهده نماید؟
\s5
\c 4
\p
\v 1 پس من برگشته، تمامی ظلمهایی را كه زیر آفتاب كرده میشود، ملاحظه كردم. و اینك اشكهای مظلومان و برای ایشان تسلّیدهندهای نبود! و زور بطرف جفاكنندگان ایشان بود اما برای ایشان تسلّیدهندهای نبود!
\v 8 یكی هست كه ثانی ندارد و او را پسری یا برادری نیست و مشقّتش را انتها نی وچشمش نیز از دولت سیر نمیشود. و میگوید از برای كه زحمت كشیده، جان خود را از نیكویی محروم سازم؟ این نیز بطالت و مشقّت سخت است.
\v 13 جوان فقیر و حكیم از پادشاه پیر و خرف كه پذیرفتن نصیحت را دیگر نمیداند بهتر است.
\v 14 زیرا كه او از زندان به پادشاهی بیرون میآید و آنكه به پادشاهی مولود شده است فقیر میگردد.
\s5
\v 15 دیدم كه تمامی زندگانی كه زیر آسمان راه میروند، بطرف آن پسر دوّم كه بجای او برخیزد، میشوند.
\v 16 و تمامی قوم یعنی همه كسانی را كه او بر ایشان حاكم شود انتها نیست. لیكن اعقاب ایشان به او رغبت ندارند. به درستی كه این نیز بطالت و در پی باد زحمت كشیدن است.
\s5
\c 5
\p
\v 1 چون به خانه خدا بروی، پای خود را نگاه دار، زیرا تقّرب جستن به جهت استماع، از گذرانیدن قربانیهای احمقان بهتر است، چونكه ایشان نمیدانند كه عمل بد میكنند.
\v 6 مگذار كه دهانت جسد تو را خطاكار سازد؛ و در حضور فرشته مگو كه این سهواً شده است. چرا خدا به سبب قول تو غضبناك شده، عمل دستهایت را باطل سازد؟
\v 7 زیرا كه این از كثرت خوابها و اباطیل و كثرت سخنان است؛ لیكن تو از خدا بترس.
\v 8 اگر ظلم را بر فقیران و بركندن انصاف و عدالت را در كشوری بینی، از این امر مشوّش مباش، زیرا آنكه بالاتر از بالا است، ملاحظه میكند، و حضرت اعلی فوق ایشان است.
\v 9 و منفعت زمین برای همه است بلكه مزرعه، پادشاه را نیز خدمت میكند.
\v 18 اینك آنچه من دیدم كه خوب و نیكو میباشد، این است كه انسان در تمامی ایام عمر خود كه خدا آن را به او میبخشد بخورد و بنوشد و از تمامی مشقّتی كه زیر آسمان میكشد، به نیكویی تمتّع ببرد زیرا كه نصیبش همین است.
\s5
\v 19 و نیز هر انسانی كه خدا دولت و اموال به او ببخشد و او را قوّت عطا فرماید كه از آن بخورد و نصیب خود را برداشته، از محنت خود مسرور شود، این بخشش خدا است.
\v 20 زیرا روزهای عمر خود را بسیار به یاد نمیآورد چونكه خدا او را از شادی دلش اجابت فرموده است.
\s5
\c 6
\p
\v 1 مصیبتی هست كه زیر آفتاب دیدم و آن برمردمان سنگین است:
\v 2 كسی كه خدا به او دولت و اموال و عزّت دهد، به حدّی كه هر چه جانش آرزو كند برایش باقی نباشد، اما خدا او را قوّت نداده باشد كه از آن بخورد بلكه مرد غریبی از آن بخورد. این نیز بطالت و مصیبت سخت است.
\v 3 اگر كسی صد پسر بیاورد و سالهای بسیارزندگانی نماید، به طوری كه ایام سالهایش بسیار باشد اما جانش از نیكویی سیر نشود و برایش جنازهای برپا نكنند، میگویم كه سقطشده از او بهتر است.
\v 4 زیرا كه این به بطالت آمد و به تاریكی رفت و نام او در ظلمت مخفی شد.
\s5
\v 5 و آفتاب را نیز ندید و ندانست. این بیشتر از آن آرامی دارد.
\v 6 و اگر هزار سال بلكه دو چندان آن زیست كند و نیكویی را نبیند، آیا همه به یكجا نمیروند؟
\v 10 هر چه بوده است به اسم خود از زمان قدیم مسمّی شده است و دانسته شده است كه او آدم است و به آن كسی كه از آن تواناتر است منازعه نتواند نمود.
\v 12 زیرا كیست كه بداند چه چیز برای زندگانی انسان نیكو است، در مدّتِ ایامِ حیاتِ باطلِ وی كه آنها را مثل سایه صرف مینماید؟ و كیست كه انسان را از آنچه بعد از او زیر آفتاب واقع خواهد شد مخبر سازد؟
\s5
\c 7
\p
\v 1 نیكنامی از روغن معطّر بهتر است و روز مُمات از روز ولادت.
\v 14 در روز سعادتمندی شادمان باش و در روز شقاوت تأمل نما زیرا خدا این را به ازاء آن قرار داد كه انسان هیچ چیز را كه بعد از او خواهد شد دریافت نتواند كرد.
\v 26 و دریافتم كه زنی كه دلش دامها و تلهها است و دستهایش كمندها میباشد، چیز تلختر از موت است. هر كه مقبول خدا است، از وی رستگار خواهد شد اما خطاكار گرفتار وی خواهد گردید.
\v 8 كسی نیست كه بر روح تسلّط داشته باشد تا روح خود را نگاه دارد و كسی بر روز موت تسلّط ندارد؛ و در وقت جنگ مرخّصی نیست و شرارت صاحبش را نجات نمیدهد.
\v 9 این همه را دیدم و دل خود را بر هر عملی كه زیر آفتاب كرده شود مشغول ساختم، وقتی كه انسان بر انسان به جهت ضررش حكمرانی میكند.
\s5
\v 10 و همچنین دیدم كه شریران دفن شدند، و آمدند و از مكان مقدّس رفتند و در شهری كه در آن چنین عمل نمودند، فراموش شدند. این نیز بطالت است.
\v 11 چونكه فتوی بر عمل بد بزودی مجرا نمیشود، از این جهت دل بنیآدم در اندرون ایشان برای بدكرداری جازممیشود.
\s5
\v 12 اگر چه گناهكار صد مرتبه شرارت ورزد و عمر دراز كند، معهذا میدانم برای آنانی كه از خدا بترسند و به حضور وی خائف باشند، سعادتمندی خواهد بود.
\v 13 اما برای شریر سعادتمندی نخواهد بود و مثل سایه، عمر دراز نخواهد كرد چونكه از خدا نمیترسد.
\v 14 بطالتی هست كه بر روی زمین كرده میشود، یعنی عادلان هستند كه بر ایشان مثل عمل شریران واقع میشود و شریراناند كه بر ایشان مثل عمل عادلان واقع میشود. پس گفتم كه این نیز بطالت است.
\v 15 آنگاه شادمانی را مدح كردم زیرا كه برای انسان زیر آسمان چیزی بهتر از این نیست كه بخورد و بنوشد و شادی نماید و این در تمامی ایام عمرش كه خدا در زیر آفتاب به وی دهد، در محنتش با او باقی ماند.
\v 16 چونكه دل خود را بر آن نهادم تا حكمت را بفهمم و تا شغلی را كه بر روی زمین كرده شود ببینم (چونكه هستند كه شب و روز خواب را به چشمان خود نمیبینند)،
\v 17 آنگاه تمامی صنعت خدا را دیدم كه انسان، كاری را كه زیر آفتاب كرده میشود، نمیتواند درك نماید و هر چند انسان برای تجسّس آن زیادهتر تفحّص نماید، آن را كمتر درك مینماید؛ و اگر چه مرد حكیم نیز گمان برد كه آن را میداند، اما آن را درك نخواهد نمود.
\s5
\c 9
\p
\v 1 زیرا كه جمیع این مطالب را در دل خود نهادم و این همه را غور نمودم كه عادلان و حكیمان و اعمال ایشان در دست خداست. خواه محبت و خواه نفرت، انسان آن را نمیفهمـد. همه چیز پیش روی ایشان است.
\s5
\v 2 همه چیز برای همه كس مساوی است. برای عادلان و شریرانیك واقعه است؛ برای خوبان و طاهران و نجسان؛ برای آنكه ذبح میكند و برای آنكه ذبح نمیكند واقعه یكی است. چنانكه نیكانند همچنان گناهكارانند؛ و آنكه قسم میخورد و آنكه از قسم خوردن میترسد مساویاند.
\v 3 در تمامی اعمالی كه زیر آفتاب كرده میشود، از همه بدتر این است كه یك واقعه بر همه میشود؛ و اینكه دل بنیآدم از شرارت پر است و مادامی كه زنده هستند، دیوانگی در دل ایشان است و بعد از آن به مردگان میپیوندند.
\s5
\v 4 زیرا برای آنكه با تمامی زندگان میپیوندد، امید هست چونكه سگ زنده از شیر مرده بهتر است.
\v 7 پس رفته، نان خود را به شادی بخور و شراب خود را به خوشدلی بنوش چونكه خدا اعمال تو را قبل از این قبول فرموده است.
\v 8 لباس تو همیشه سفید باشد و بر سر تو روغن كم نشود.
\s5
\v 9 جمیع روزهای عمر باطل خود را كه او تو را در زیر آفتاب بدهد، با زنی كه دوست میداری در جمیع روزهای بطالت خود خوش بگذران. زیرا كه از حیات خود و از زحمتی كه زیر آفتاب میكشی نصیب تو همین است.
\v 10 هر چه دستت به جهت عمل نمودن بیابد، همان را با توانایی خود به عمل آور چونكه در عالم اموات كه به آن میروی نه كار و نه تدبیر و نه علم و نه حكمت است.
\v 11 برگشتم و زیر آفتاب دیدم كه مسابقت برای تیزروان و جنگ برای شجاعان و نان نیزبرای حكیمان و دولت برای فهیمان و نعمت برای عالمان نیست، زیرا كه برای جمیع ایشان وقتی و اتفاقی واقع میشود.
\v 12 و چونكه انسان نیز وقت خود را نمیداند، پس مثل ماهیانی كه در تور سخت گرفتار و گنجشكانی كه در دام گرفته میشوند، همچنان بنیآدم به وقت نامساعد، هر گاه آن بر ایشان ناگهان بیفتد، گرفتار میگردند.
\v 20 پادشاه را در فكر خود نیز نفرین مكن و دولتمند را در اطاق خوابگاه خویش لعنت منما زیرا كه مرغ هوا آواز تو را خواهد برد و بالدار، امر را شایع خواهد ساخت.
\s5
\c 11
\p
\v 1 نان خود را بروی آبها بینداز، زیرا كه بعد از روزهای بسیار آن را خواهی یافت.
\v 6 بامدادان تخم خود را بكار و شامگاهان دست خود را باز مدار زیرا تو نمیدانی كدام یك از آنها این یا آن كامیاب خواهد شد یا هر دو آنها مثل هم نیكو خواهد گشت.
\v 8 هر چند انسان سالهای بسیار زیست نماید و در همه آنها شادمان باشد، لیكن باید روزهای تاریكی را به یاد آورد چونكه بسیار خواهد بود. پس هر چه واقع میشود بطالت است.
\v 9 ای جوان در وقت شباب خود شادمان باش ودر روزهای جوانیات دلت تو را خوش سازد و در راههای قلبت و بر وفق رؤیت چشمانت سلوك نما، لیكن بدان كه به سبب این همه خدا تو را به محاكمه خواهد آورد.
\v 3 در روزی كه محافظان خانه بلرزند و صاحبان قوّت، خویشتن را خم نمایند و دستاسكنندگان چونكه كمانـد باز ایستنـد و آنانـی كه از پنجرههـا مینگرند تاریك شونـد.
\v 5 و از هر بلندی بترسند و خوفها در راه باشد و درخت بادام شكوفـه آورد و ملخـی بـار سنگیـن باشـد و اشتها بریـده شـود. چونكه انسان به خانه جاودانی خود میرود و نوحهگـران در كوچه گردش میكنند.