fa_opv/14-2CH.usfm

1277 lines
229 KiB
Plaintext

\id 2CH Unlocked Literal Bible
\ide UTF-8
\h دوم تواريخ
\toc1 دوم تواريخ
\toc2 دوم تواريخ
\toc3 2ch
\mt1 دوم تواريخ
\s5
\c 1
\p
\v 1 و سلیمان‌ پسر داود در سلطنت‌ خود قوی شد و یهُوَه‌ خدایش‌ با وی‌ می‌بود و او را عظمت‌ بسیار بخشید.
\s5
\v 2 و سلیمان‌ تمامی اسرائیل‌ و سرداران‌ هزاره‌ و صده‌ و داوران‌ و هر رئیسی‌ را كه‌ در تمامی اسرائیل‌ بود، از رؤسای‌ خاندانهای‌ آبا خواند،
\v 3 و سلیمان‌ با تمامی جماعت‌ به‌ مكان‌ بلندی‌ كه‌ در جبعون‌ بود رفتند، زیرا خیمۀ اجتماع‌ خدا كه‌ موسی‌ بندۀ خداوند آن‌ را در بیابان‌ ساخته‌ بود، در آنجا بود.
\v 4 لیكن‌ داود تابوت‌ خدا را از قریه‌ یعاریم‌ به‌ جایی‌ كه‌ داود برایش‌ مهیا كرده‌ بود، بالا آورد و خیمه‌ای‌ برایش‌ در اورشلیم‌ برپا نمود.
\v 5 و مذبح‌ برنجینی‌ كه‌ بصلئیل‌ بن‌اوری‌ ابن‌ حور ساخته‌ بود، در آنجا پیش‌ مسكن‌ خداوند ماند و سلیمان‌ و جماعت‌ نزد آن‌ مسألت‌ نمودند.
\s5
\v 6 پس‌ سلیمان‌ به‌ آنجا نزد مذبح‌ برنجینی‌ كه‌ در خیمۀ اجتماع‌ بود، به‌ حضور خداوند برآمده‌، هزار قربانی سوختنی‌ بر آن‌ گذرانید.
\v 7 در همان‌ شب‌ خدا به‌ سلیمان‌ ظاهر شد و او را گفت‌: «آنچه‌ را كه‌ به‌ تو بدهم‌ طلب‌ نما.»
\s5
\v 8 سلیمان‌ به‌ خدا گفت‌: «تو به‌ پدرم‌ داود احسان‌ عظیم‌ نمودی‌ و مرا به‌ جای‌ او پادشاه‌ ساختی‌.
\v 9 حال‌ ای‌ یهُوَه‌ خدا به‌ وعدۀ خود كه‌ به‌ پدرم‌ داود دادی‌ وفا نما زیرا كه‌ تو مرا بر قومی‌ كه‌ مثل‌ غبارزمین‌ كثیرند پادشاه‌ ساختی‌.
\v 10 الا´ن‌ حكمت‌ و معرفت‌ را به‌ من‌ عطا فرما تا به‌ حضور این‌ قوم‌ خروج‌ و دخول‌ نمایم‌ زیرا كیست‌ كه‌ این‌ قوم‌ عظیم‌ تو را داوری‌ تواند نمود؟»
\v 11 خدا به‌ سلیمان‌ گفت‌: «چونكه‌ این‌ در خاطر تو بود و دولت‌ و توانگری‌ و حشمت‌ و جان‌ دشمنانت‌ را نطلبیدی‌ و نیز طول‌ ایام‌ را نخواستی‌، بلكه‌ به‌ جهت‌ خود حكمت‌ و معرفت‌ را درخواست‌ كردی‌ تا بر قوم‌ من‌ كه‌ تو را بر سلطنت‌ ایشان‌ نصب‌ نموده‌ام‌ داوری‌ نمایی‌،
\s5
\v 12 لهذا حكمت‌ و معرفت‌ به‌ تو بخشیده‌ شد و دولت‌ و توانگری‌ و حشمت‌ را نیز به‌ تو خواهم‌ داد كه‌ پادشاهانی‌ كه‌ قبل‌ از تو بودند مثل‌ آن‌ را نداشتند و بعد از تو نیز مثل‌ آن‌ را نخواهند داشت‌.»
\v 13 پس‌ سلیمان‌ از مكان‌ بلندی‌ كه‌ در جبعون‌ بود، از حضور خیمه‌ اجتماع‌ به‌ اورشلیم‌ مراجعت‌ كرد و بر اسرائیل‌ سلطنت‌ نمود.
\s5
\v 14 و سلیمان‌ ارابه‌ها و سواران‌ جمع‌ كرده‌، هزار و چهارصد ارابه‌ و دوازده‌ هزار سوار داشت‌، و آنها را در شهرهای‌ ارابه‌ها و نزد پادشاه‌ در اورشلیم‌ گذاشت‌.
\v 15 و پادشاه‌ نقره‌ و طلا را در اورشلیم‌ مثل‌ سنگها و چوب‌ سرو آزاد را مثل‌ چوب‌ افراغ‌ كه‌ در همواری‌ است‌ فراوان‌ ساخت‌.
\s5
\v 16 و اسبهای‌ سلیمان‌ از مصر آورده‌ می‌شد، وتاجران‌ پادشاه‌ دسته‌های‌ آنها را می‌خریدند هر دسته‌ را به‌ قیمت‌ معین‌.
\v 17 و یك‌ ارابه‌ را به‌ قیمت‌ ششصد مثقال‌ نقره‌ از مصر بیرون‌ می‌آوردند و می‌رسانیدند و یك‌ اسب‌ را به‌ قیمت‌ صد و پنجاه‌؛ و همچنین‌ برای‌ جمیع‌ پادشاهان‌ حتّیان‌ و پادشاهان‌ ارام‌ به‌ توسط‌ آنها بیرون‌ می‌آوردند.
\s5
\c 2
\p
\v 1 و سلیمان‌ قصد نمود كه‌ خانه‌ای‌ برای‌ اسم‌ یهُوَه‌ و خانه‌ای‌ به‌ جهت‌ سلطنت‌ خودش‌ بنا نماید.
\v 2 و سلیمان‌ هفتاد هزار نفر برای‌ حمل‌ بارها، و هشتاد هزار نفر برای‌ بریدن‌ چوب‌ در كوهها، و سه‌ هزار و ششصد نفر برای‌ نظارت‌ آنها شمرد.
\v 3 و سلیمان‌ نزد حورام‌، پادشاه‌ صور فرستاده‌، گفت‌: «چنانكه‌ با پدرم‌ داود رفتار نمودی‌ و چوب‌ سرو آزاد برایش‌ فرستادی‌ تا خانه‌ای‌ به‌ جهت‌ سكونت‌ خویش‌ بنا نماید، (همچنین‌ با من‌ رفتار نما).
\s5
\v 4 اینك‌ من‌ خانه‌ای‌ برای‌ اسم‌ یهُوَه‌ خدای‌ خود بنا می‌نمایم‌ تا آن‌ را برای‌ او تقدیس‌ كنم‌ و بخور معطر در حضور وی‌ بسوزانم‌، و به‌ جهت‌ نانِ تَقْدِمِه‌ دائمی‌ و قربانی‌های‌ سوختنی صبح‌ و شام‌، و به‌ جهت‌ سَبَّت‌ها و غرّه‌ها و عیدهای‌ یهُوَه‌ خدای‌ ما زیرا كه‌ این‌ برای‌ اسرائیل‌ فریضه‌ای‌ ابدی‌ است‌.
\v 5 و خانه‌ای‌ كه‌ من‌ بنا می‌كنم‌ عظیم‌ است‌، زیرا كه‌ خدای‌ ما از جمیع‌ خدایان‌ عظیم‌تر می‌باشد.
\s5
\v 6 و كیست‌ كه‌ خانه‌ای‌ برای‌ او تواند ساخت‌؟ زیرا فلك‌ و فلك‌الافلاك‌ گنجایش‌ او را ندارد؛ و من‌ كیستم‌ كه‌ خانه‌ای‌ برای‌ وی‌ بنا نمایم‌؟ نی‌ بلكه‌ برای‌ سوزانیدن‌ بخور در حضور وی‌.
\v 7 وحال‌ كسی‌ را برای‌ من‌ بفرست‌ كه‌ در كار طلا و نقره‌ و برنج‌ و آهن‌ و ارغوان‌ و قرمز و آسمانجونی‌ ماهر و در صنعت‌ نقاشی‌ دانا باشد، تا با صنعتگرانی‌ كه‌ نزد من‌ در یهودا و اورشلیم‌ هستند كه‌ پدر من‌ داود ایشان‌ را حاضر ساخت‌، باشد.
\s5
\v 8 و چوب‌ سرو آزاد و صنوبر و چوب‌ صندل‌ برای‌ من‌ از لبنان‌ بفرست‌، زیرا بندگان‌ تو را می‌دانم‌ كه‌ در بریدن‌ چوب‌ لبنان‌ ماهرند و اینك‌ بندگان‌ من‌ با بندگان‌ تو خواهند بود.
\v 9 تا چوب‌ فراوان‌ برای‌ من‌ مهیا سازند زیرا خانه‌ای‌ كه‌ من‌ بنا می‌كنم‌ عظیم‌ و عجیب‌ خواهد بود.
\v 10 و اینك‌ به‌ چوب‌بران‌ كه‌ این‌ چوب‌ را می‌برند، من‌ بیست‌ هزار كُرّ گندم‌ كوبیده‌ شده‌، و بیست‌ هزار كُرّ جو و بیست‌ هزار بَتِّ شراب‌ و بیست‌ هزار بَتِّ روغن‌ برای‌ بندگانت‌ خواهم‌ داد.»
\s5
\v 11 و حورام‌ پادشاه‌ صور مكتوباً جواب‌ داده‌، آن‌ را نزد سلیمان‌ فرستاد كه‌ «چون‌ خداوند قوم‌ خود را دوست‌ می‌دارد، از این‌ جهت‌ تو را به‌ پادشاهی ایشان‌ نصب‌ نموده‌ است‌.»
\v 12 و حورام‌ گفت‌: «متبارك‌ باد یهُوَه‌ خدای‌ اسرائیل‌ كه‌ آفرینندۀ آسمان‌ و زمین‌ می‌باشد، زیرا كه‌ به‌ داود پادشاه‌ پسری‌ حكیم‌ و صاحب‌ معرفت‌ و فهم‌ بخشیده‌ است‌ تا خانه‌ای‌ برای‌ خداوند و خانه‌ای‌ برای‌ سلطنت‌ خودش‌ بنا نماید.
\s5
\v 13 و الا´ن‌ حورام‌ را كه‌ مردی‌ حكیم‌ و صاحب‌ فهم‌ از كسان‌ پدر من‌ است‌ فرستادم‌.
\v 14 و او پسر زنی‌ از دختران‌ دان‌ است‌، و پدرش‌ مرد صوری‌ بود و به‌ كار طلا و نقره‌ و برنج‌ و آهن‌ و سنگ‌ و چوب‌ و ارغوان‌ و آسمانجونی‌ و كتان‌ نازك‌ و قرمز و هر صنعت‌ نقاشی‌ و اختراع‌ همۀ ‌اختراعات‌ ماهر است‌، تا برای‌ او با صنعتگران‌ تو و صنعتگران‌ آقایم‌ پدرت‌ داود كاری‌ معین‌ بشود.
\s5
\v 15 پس‌ حال‌ آقایم‌ گندم‌ و جو و روغن‌ و شراب‌ را كه‌ ذكر نموده‌ بود، برای‌ بندگان‌ خود بفرستد.
\v 16 و ما چوب‌ از لبنان‌ به‌ قدر احتیاج‌ تو خواهیم‌ برید، و آنها را بستنه‌ ساخته‌، بروی‌ دریا به‌ یافا خواهیم‌ آورد و تو آن‌ را به‌ اورشلیم‌ خواهی‌ برد.»
\s5
\v 17 پس‌ سلیمان‌ تمامی مردان‌ غریب‌ را كه‌ در زمین‌ اسرائیل‌ بودند، بعد از شماره‌ ای‌ كه‌ پدرش‌ داود آنها را شمرده‌ بود شمرد، و صد و پنجاه‌ و سه‌ هزار و ششصد نفر از آنها یافت‌ شدند.
\v 18 و از ایشان‌ هفتاد هزار نفر برای‌ حمل‌ بارها و هشتاد هزار نفر برای‌ بریدن‌ چوب‌ در كوهها و سه‌ هزار و شش‌ صد نفر برای‌ نظارت‌ تا از مردم‌ كار بگیرند، تعیین‌ نمود.
\s5
\c 3
\p
\v 1 و سلیمان‌ شروع‌ كرد به‌ بنا نمودن‌ خانۀ ‌خداوند در اورشلیم‌ بر كوه‌ موریا، جایی‌ كه‌ ( خداوند ) بر پدرش‌ داود ظاهر شده‌ بود، جایی‌ كه‌ داود در خرمنگاه‌ ارنون‌ یبوسی‌ تعیین‌ كرده‌ بود.
\v 2 و در روز دوم‌ ماه‌ دوم‌ از سال‌ چهارم‌ سلطنت‌ خود به‌ بنا كردن‌ شروع‌ نمود.
\v 3 و این‌ است‌ اساس‌هایی‌ كه‌ سلیمان‌ برای‌ بنا نمودن‌ خانۀ خدا نهاد: طولش‌ به‌ ذراعها برحسب‌ پیمایش‌ اول‌ شصت‌ ذراع‌ و عرضش‌ بیست‌ ذراع‌،
\s5
\v 4 و طول‌ رواقی‌ كه‌ پیش‌ خانه‌ بود مطابق‌ عرض‌ خانه‌ بیست‌ ذراع‌، و بلندیش‌ صد و بیست‌ ذراع‌ و اندرونش‌ را به‌ طلای‌ خالص‌ پوشانید.
\v 5 و خانۀ بزرگ‌ را به‌ چوب‌ صنوبر پوشانید و آن‌ را به‌ زر خالص‌پوشانید، و بر آن‌ درختان‌ خرما و رشته‌ها نقش‌ نمود.
\s5
\v 6 و خانه‌ را به‌ سنگهای‌ گرانبها برای‌ زیبایی‌ مُرَصَّع‌ ساخت‌، و طلای‌ آن‌ طلای‌ فروایم‌ بود.
\v 7 و تیرها و آستانه‌ها و دیوارها و درهای‌ خانه‌ را به‌ طلا پوشانید و بر دیوارها كروبیان‌ نقش‌ نمود.
\s5
\v 8 و خانۀ قدس‌الاقداس‌ را ساخت‌ كه‌ طولش‌ موافق‌ عرض‌ خانه‌ بیست‌ ذراع‌، و عرضش‌ بیست‌ ذراع‌ بود، و آن‌ را به‌ زر خالص‌ به‌ مقدار ششصد وزنه‌ پوشانید.
\v 9 و وزن‌ میخها پنجاه‌ مثقال‌ طلا بود، و بالاخانه‌ها را به‌ طلا پوشانید.
\s5
\v 10 و در خانۀ قدس‌الاقداس‌ دو كروبی‌ مجسمه‌كاری‌ ساخت‌ و آنها را به‌ طلا پوشانید.
\v 11 و طول‌ بالهای‌ كروبیان‌ بیست‌ ذراع‌ بود كه‌ بال‌ یكی‌ پنج‌ ذراع‌ بوده‌، به‌ دیوار خانه‌ می‌رسید و بال‌ دیگرش‌ پنج‌ ذراع‌ بوده‌، به‌ بال‌ كروبی دیگر برمی‌خورد.
\v 12 و بال‌ كروبی دیگر پنج‌ ذراع‌ بوده‌، به‌ دیوار خانه‌ می‌رسید وبال‌ دیگرش‌ پنج‌ ذراع‌ بوده‌، به‌ بال‌ كروبی دیگر ملصق‌ می‌شد.
\s5
\v 13 و بالهای‌ این‌ كروبیان‌ به‌ قدر بیست‌ ذراع‌ پهن‌ می‌بود و آنها بر پایهای‌ خود ایستاده‌ بودند، و رویهای‌ آنها به‌ سوی‌ اندرون‌ خانه‌ می‌بود.
\v 14 و حجاب‌ را از آسمانجونی‌ و ارغوان‌ و قرمز و كتان‌ نازك‌ ساخت‌، و كروبیان‌ بر آن‌ نقش‌ نمود.
\s5
\v 15 و پیش‌ خانه‌ دو ستون‌ ساخت‌ كه‌ ط‌ول‌ آنها سی‌ و پنج‌ ذراع‌ بود و تاجی‌ كه‌ بر سر هر یكی‌ از آنها بود پنج‌ ذراع‌ بود.
\v 16 و رشته‌ها مثل‌ آنهایی‌ كه‌ در محراب‌ بود ساخته‌، آنها را بر سر ستونها نهاد و صد انار ساخته‌، بر رشته‌ها گذاشت‌.
\v 17 و ستونها را پیش‌ هیكل‌ یكی‌ به‌ دست‌ راست‌، و دیگری‌ به‌ طرف‌ چپ‌ برپا نمود، و آن‌ را كه‌ به‌ طرف‌ راست‌بود یاكین‌ و آن‌ را كه‌ به‌ طرف‌ چپ‌ بود بوعز نام‌ نهاد.
\s5
\c 4
\p
\v 1 و مذبح‌ برنجینی‌ ساخت‌ كه‌ طولش‌ بیست‌ذراع‌، و عرضش‌ بیست‌ ذراع‌، و بلندیش‌ ده‌ ذراع‌ بود.
\v 2 و دریاچۀ ریخته‌ شده‌ را ساخت‌ كه‌ از لب‌ تا لبش‌ ده‌ ذراع‌ بود، و از هر طرف‌ مُدَوَّر بود، و بلندیش‌ پنج‌ ذراع‌، و ریسمانی‌ سی‌ ذراعی‌ آن‌ را گرداگرد احاطه‌ می‌داشت‌.
\v 3 و زیر آن‌ از هر طرف‌ صورت‌ گاوان‌ بود كه‌ آن‌ را گرداگرد احاطه‌ می‌داشتند، یعنی‌ برای‌ هر ذراع‌ ده‌ از آنها دریاچه‌ را از هرجانب‌ احاطه‌ می‌داشتند؛ و آن‌ گاوان‌ در دو صف‌ بودند و در حین‌ ریخته‌ شدن‌ آن‌ ریخته‌ شدند.
\s5
\v 4 و آن‌ بر دوازده‌ گاو قایم‌ بود كه‌ روی‌ سه‌ از آنها به‌ سوی‌ شمال‌ و روی‌ سه‌ به‌ سوی‌ مغرب‌ و روی‌ سه‌ به‌ سوی‌ جنوب‌ و روی‌ سه‌ به‌ سوی‌ مشرق‌ بود، و دریاچه‌ بر فوق‌ آنها و همۀ مؤخرهای‌ آنها به‌ طرف‌ اندرون‌ بود.
\v 5 و حجم‌ آن‌ یك‌ وجب‌ بود و لبش‌ مثل‌ لب‌ كاسه‌ مانند گل‌ سوسن‌ ساخته‌ شده‌ بود كه‌ گنجایش‌ سه‌ هزار بَتّ به‌ پیمایش‌ داشت‌.
\v 6 و ده‌ حوض‌ ساخت‌ و از آنها پنج‌ را به‌ طرف‌ راست‌ و پنج‌ را به‌ طرف‌ چپ‌ گذاشت‌ تا در آنها شست‌ و شو نمایند، و آنچه‌ را كه‌ به‌ قربانی‌های‌ سوختنی‌ تعلق‌ داشت‌ در آنها می‌شستند، اما دریاچه‌ برای‌ شست‌ و شوی‌ كاهنان‌ بود.
\s5
\v 7 و ده‌ شمعدان‌ طلا موافق‌ قانون‌ آنها ساخته‌، پنج‌ را به‌ طرف‌ راست‌ و پنج‌ را به‌ طرف‌ چپ‌ در هیكل‌ گذاشت‌.
\v 8 و ده‌ میز ساخته‌، پنج‌ را به‌ طرف‌راست‌ و پنج‌ را به‌ طرف‌ چپ‌ در هیكل‌ گذاشت‌، و صد كاسه‌ طلا ساخت‌.
\s5
\v 9 و صحن‌ كاهنان‌ و صحن‌ بزرگ‌ و دروازه‌های‌ صحن‌ (بزرگ‌ را) ساخت‌، و درهای‌ آنها را به‌ برنج‌ پوشانید.
\v 10 و دریاچه‌ را به‌ جانب‌ راست‌ خانه‌ به‌ سوی‌ مشرق‌ از طرف‌ جنوب‌ گذاشت‌.
\s5
\v 11 و حورام‌ دیگها و خاكندازها و كاسه‌ها را ساخت‌ پس‌ حورام‌ تمام‌ كاری‌ كه‌ برای‌ سلیمان‌ پادشاه‌ به‌ جهت‌ خانۀ خدا می‌كرد به‌ انجام‌ رسانید.
\v 12 دو ستون‌ و پیاله‌های‌ تاجهایی‌ كه‌ بر سر دو ستون‌ بود و دو شبكه‌ به‌ جهت‌ پوشانیدن‌ دو پیاله‌ تاجهایی‌ كه‌ بر ستونها بود
\v 13 و چهارصد انار برای‌ دو شبكه‌ و دو صف‌ انار برای‌ هر شبكه‌ بود تا دو پیاله‌ تاجهایی‌ را كه‌ بالای‌ ستونها بود بپوشاند.
\s5
\v 14 و پایه‌ها را ساخت‌ و حوضها را بر پایه‌ها ساخت‌.
\v 15 و یك‌ دریاچه‌ و دوازده‌ گاو را زیر دریاچه‌ (ساخت‌).
\v 16 و دیگها و خاكندازها و چنگالها و تمامی‌ اسباب‌ آنها را پدرش‌ حورام‌ برای‌ سلیمان‌ پادشاه‌ به‌ جهت‌ خانۀ خداوند از برنج‌ صیقلی‌ ساخت‌.
\s5
\v 17 آنها را پادشاه‌ در صحرای‌ اردن‌ در گِلِ رُسْت‌ كه‌ در میان‌ سُكُّوت‌ و صَرَدَه‌ بود ریخت‌.
\v 18 و سلیمان‌ تمام‌ این‌ آلات‌ را از حدّ زیاده‌ ساخت‌، چونكه‌ وزن‌ برنج‌ دریافت‌ نمی‌شد.
\s5
\v 19 و سلیمان‌ تمامی‌ آلات‌ را كه‌ در خانۀ خدا بود و مذبح‌ طلا و میزها را كه‌ نانِ تَقْدِمِه‌ بر آنها بود ساخت‌.
\v 20 و شمعدانها و چراغهای‌ آنها را از طلای‌ خالص‌ تا برحسب‌ معمول‌ در مقابل‌ محراب‌ افروخته‌ شود.
\v 21 و گلها و چراغها و انبرها را از طلا یعنی‌ از زر خالص‌ ساخت‌.
\s5
\v 22 وگُلگیرها و كاسه‌ها و قاشقها و مجمرها را از طلای‌ خالص (ساخت‌)، و دروازه‌ خانه‌ و درهای‌ اندرونی آن‌ به‌ جهت‌ قدس‌الاقداس‌ و درهای‌ خانۀ هیكل‌ از طلا بود.
\s5
\c 5
\p
\v 1 پس‌ تمامی‌ كاری‌ كه‌ سلیمان‌ به‌ جهت‌ خانۀ خداوند كرد تمام‌ شد، و سلیمان‌ موقوفات‌ پدرش‌ داود را داخل‌ ساخت‌، و نقره‌ و طلا و سایر آلات‌ آنها را در خزاین‌ خانۀ خدا گذاشت‌.
\s5
\v 2 آنگاه‌ سلیمان‌ مشایخ‌ اسرائیل‌ و جمیع‌ رؤسای‌ اسباط‌ و سروران‌ آبای‌ بنی‌اسرائیل‌ را در اورشلیم‌ جمع‌ كرد تا تابوت‌ عهد خداوند را از شهر داود كه‌ صهیون‌ باشد، برآورند.
\v 3 و جمیع‌ مردان‌ اسرائیل‌ در عید ماه‌ هفتم‌ نزد پادشاه‌ جمع‌ شدند.
\s5
\v 4 پس‌ جمیع‌ مشایخ‌ اسرائیل‌ آمدند و لاویان‌ تابوت‌ را برداشتند.
\v 5 و تابوت‌ و خیمۀ اجتماع‌ و همۀ آلات‌ مقدّس‌ را كه‌ در خیمه‌ بود برآوردند، و لاویانِ كَهَنَه‌ آنها را برداشتند.
\v 6 و سلیمان‌ پادشاه‌ و تمامی‌ جماعت‌ اسرائیل‌ كه‌ نزد وی‌ جمع‌ شده‌ بودند پیش‌ تابوت‌ ایستادند، و آنقدر گوسفند و گاو ذبح‌ كردند كه‌ به‌ شماره‌ و حساب‌ نمی‌آمد.
\s5
\v 7 و كاهنان‌ تابوت‌ عهد خداوند را به‌ مكانش‌ در محراب‌ خانه‌، یعنی‌ در قدس‌الاقداس‌ زیر بالهای‌ كروبیان‌ درآوردند.
\v 8 و كروبیان‌ بالهای‌ خود را بر مكان‌ تابوت‌ پهن‌ می‌كردند و كروبیان‌ تابوت‌ و عصاهایش‌ را از بالا می‌پوشانیدند.
\s5
\v 9 و عصاها اینقدر دراز بود كه‌ سرهای‌ عصاها از تابوت‌ پیش‌ محراب‌ دیده‌می‌شد، اما از بیرون‌ دیده‌ نمی‌شد، و تا امروز در آنجا است‌.
\v 10 و در تابوت‌ چیزی‌ نبود سوای‌ آن‌ دو لوح‌ كه‌ موسی‌ در حوریب‌ در آن‌ گذاشت‌ وقتی‌ كه‌ خداوند با بنی‌اسرائیل‌ در حین‌ بیرون‌ آمدن‌ ایشان‌ از مصر عهد بست‌.
\s5
\v 11 و واقع‌ شد كه‌ چون‌ كاهنان‌ از قدس‌ بیرون‌ آمدند (زیرا همۀ كاهنانی‌ كه‌ حاضر بودند بدون‌ ملاحظه‌ نوبتهای‌ خود خویشتن‌ را تقدیس‌ كردند.
\v 12 و جمیع‌ لاویانی‌ كه‌ مُغَنّی‌ بودند یعنی‌ آساف‌ و هیمان‌ و یدُوتُون‌ و پسران‌ و برادران‌ ایشان‌ به‌ كتان‌ نازك‌ ملبس‌ شده‌، با سنجها و بربطها و عودها به‌ طرف‌ مشرق‌ مذبح‌ ایستاده‌ بودند، و با ایشان‌ صد و بیست‌ كاهن‌ بودند كه‌ كَرِنّا می‌نواختند).
\s5
\v 13 پس‌ واقع‌ شد كه‌ چون‌ كَرِنّانوازان‌ و مغنّیان‌ مثل‌ یك‌ نفر به‌ یك‌ آواز در حمد و تسبیح‌ خداوند به‌ صدا آمدند، و چون‌ با كَرِنّاها و سنجها و سایر آلات‌ موسیقی‌ به‌ آواز بلند خواندند و خداوند را حمد گفتند كه‌ او نیكو است‌ زیرا كه‌ رحمت‌ او تا ابدالا´باد است‌، آنگاه‌ خانه‌ یعنی‌ خانۀ خداوند از ابر پر شد.
\v 14 و كاهنان‌ به‌ سبب‌ ابر نتوانستند برای‌ خدمت‌ بایستند زیرا كه‌ جلال‌ یهُوَه‌ خانۀ خدا را پر كرده‌ بود.
\s5
\c 6
\p
\v 1 آنگاه‌ سلیمان‌ گفت‌: « خداوند فرموده‌ است‌ كه‌ در تاریكی‌ غلیظ‌ ساكن‌ می‌شوم‌.
\v 2 اما من‌ خانه‌ای‌ برای‌ سكونت‌ تو و مكانی‌ را كه‌ تا به‌ ابد ساكن‌ شوی‌ بنا نموده‌ام‌.»
\v 3 و پادشاه‌ روی‌ خود را برگردانیده‌، تمامی‌ جماعت‌ اسرائیل‌ را بركت‌ داد، و تمامی‌ جماعت‌ اسرائیل‌ بایستادند.
\s5
\v 4 پس‌ گفت‌: «یهُوَه‌ خدای‌اسرائیل‌ متبارك‌ باد كه‌ به‌ دهان‌ خود به‌ پدرم‌ داود وعده‌ داده‌، و به‌ دست‌ خود آن‌ را به‌ جا آورده‌، گفت‌:
\v 5 از روزی‌ كه‌ قوم‌ خود را از زمین‌ مصر بیرون‌ آوردم‌ شهری‌ از جمیع‌ اسباط‌ اسرائیل‌ برنگزیدم‌ تا خانه‌ای‌ بنا نمایم‌ كه‌ اسم‌ من‌ در آن‌ باشد، و كسی‌ را برنگزیدم‌ تا پیشوای‌ قوم‌ من‌ اسرائیل‌ بشود.
\v 6 اما اورشلیم‌ را برگزیدم‌ تا اسم‌ من‌ در آنجا باشد و داود را انتخاب‌ نمودم‌ تا پیشوای‌ قوم‌ من‌ اسرائیل‌ بشود.
\s5
\v 7 و در دل‌ پدرم‌ داود بود كه‌ خانه‌ای‌ برای‌ اسم‌ یهُوَه‌ خدای‌ اسرائیل‌ بنا نماید.
\v 8 اما خداوند به‌ پدرم‌ داود گفت‌: چون‌ در دل‌ تو بود كه‌ خانه‌ای‌ برای‌ اسم‌ من‌ بنا نمایی‌ نیكو كردی‌ كه‌ این‌ را در دل‌ خود نهادی‌.
\v 9 لیكن‌ تو خانه‌ را بنا نخواهی‌ نمود، بلكه‌ پسر تو كه‌ از صُلب‌ تو بیرون‌ آید او خانه‌ را برای‌ اسم‌ من‌ بنا خواهد كرد.
\s5
\v 10 پس‌ خداوند كلامی‌ را كه‌ گفته‌ بود ثابت‌ گردانید و من‌ به‌ جای‌ پدرم‌ داود برخاسته‌، و بر وفق‌ آنچه‌ خداوند گفته‌ بود بر كرسی‌ اسرائیل‌ نشسته‌ام‌ و خانه‌ را به‌ اسم‌ یهُوَه‌ خدای‌ اسرائیل‌ بنا نمودم‌.
\v 11 و تابوت‌ را كه‌ عهد خداوند كه‌ آن‌ را با بنی‌اسرائیل‌ بسته‌ بود در آن‌ می‌باشد در آنجا گذاشته‌ام‌.»
\s5
\v 12 و او پیش‌ مذبح‌ خداوند به‌ حضور تمامی‌ جماعت‌ اسرائیل‌ ایستاده‌، دستهای‌ خود را برافراشت‌.
\v 13 زیرا كه‌ سلیمان‌ منبر برنجینی‌ را كه‌ طولش‌ پنج‌ ذراع‌، و عرضش‌ پنج‌ ذراع‌، و بلندی‌اش‌ سه‌ ذراع‌ بود ساخته‌، آن‌ را در میان‌ صحن‌ گذاشت‌ و بر آن‌ ایستاده‌، به‌ حضور تمامی‌جماعت‌ اسرائیل‌ زانو زد و دستهای‌ خود را به‌ سوی‌ آسمان‌ برافراشته‌،
\s5
\v 14 گفت‌: «ای‌ یهُوَه‌ خدای‌ اسرائیل‌! خدایی‌ مثل‌ تو نه‌ در آسمان‌ و نه‌ در زمین‌ می‌باشد كه‌ با بندگان‌ خود كه‌ به‌ حضور تو به‌ تمامی‌ دل‌ خویش‌ سلوك‌ می‌نمایند، عهد و رحمت‌ را نگاه‌ می‌داری‌.
\v 15 و آن‌ وعده‌ای‌ را كه‌ به‌ بندۀ خود پدرم‌ داود داده‌ای‌، نگاه‌ داشته‌ای‌ زیرا به‌ دهان‌ خود وعده‌ دادی‌ و به‌ دست‌ خود آن‌ را وفا نمودی‌ چنانكه‌ امروز شده‌ است‌.
\s5
\v 16 پس‌ الا´ن‌ ای‌ یهُوَه‌ خدای‌ اسرائیل‌ با بندۀ خود پدرم‌ داود آن‌ وعده‌ را نگاه‌ دار كه‌ به‌ او داده‌ و گفته‌ای‌ كه‌ به‌ حضور من‌ كسی‌ كه‌ بر كرسی‌ اسرائیل‌ بنشیند برای‌ تو منقطع‌ نخواهد شد، به‌ شرطی‌ كه‌ پسرانت‌ طریقهای‌ خود را نگاه‌ داشته‌، به‌ شریعت‌ من‌ سلوك‌ نمایند چنانكه‌ تو به‌ حضور من‌ رفتار نمودی‌.
\v 17 و الا´ن‌ ای‌ یهُوَه‌ خدای‌ اسرائیل‌ كلامی‌ كه‌ به‌ بندۀ خود داود گفته‌ای‌ ثابت‌ بشود.
\s5
\v 18 « اما آیا خدا فی‌الحقیقۀ در میان‌ آدمیان‌ بر زمین‌ ساكن‌ خواهد شد؟ اینك‌ فلك‌ و فلك‌الافلاك‌ تو را گنجایش‌ ندارد تا چه‌ رسد به‌ این‌ خانه‌ای‌ كه‌ بنا كردم‌.
\v 19 لیكن‌ ای‌ یهُوَه‌ خدای‌ من‌ به‌ دعا و تضرع‌ بندۀ خود توجه‌ نما و استغاثه‌ و دعایی‌ را كه‌ بنده‌ات‌ به‌ حضور تو می‌كند اجابت‌ فرما،
\v 20 تا آنكه‌ شب‌ و روز چشمان‌ تو بر این‌ خانه‌ باز شود و بر مكانی‌ كه‌ درباره‌اش‌ وعده‌ داده‌ای‌ كه‌ اسم‌ خود را در آنجا قرار خواهی‌ داد تا دعایی‌ را كه‌ بنده‌ات‌ به‌ سوی‌ این‌ مكان‌ بنماید اجابت‌ كنی‌،
\s5
\v 21 و تضرع‌ بنده‌ات‌ و قوم‌ خود اسرائیل‌ را كه‌ به‌ سوی‌ این‌ مكان‌ دعا می‌نمایند، استماع‌ نما و از آسمان‌ مكان‌ سكونت‌ خود بشنو؛ و چون‌ شنیدی‌ عفو فرما.
\s5
\v 22 « اگر كسی‌ با همسایۀ خود گناه‌ ورزد و قسم‌ بر او عرضه‌ شود كه‌ بخورد و او آمده‌، پیش‌ مذبح‌ تو در این‌ خانه‌ قسم‌ خورد،
\v 23 آنگاه‌ از آسمان‌ بشنو و عمل‌ نموده‌، به‌ جهت‌ بندگانت‌ داوری‌ كن‌ و شریران‌ را جزا داده‌، طریق‌ ایشان‌ را بسر ایشان‌ برسان‌ ، و عادلان‌ را عادل‌ شمرده‌، ایشان‌ را به‌ حسب‌ عدالت‌ ایشان‌ جزا بده‌.
\s5
\v 24 « و هنگامی‌ كه‌ قوم‌ تو اسرائیل‌ به‌ سبب‌ گناهانی‌ كه‌ به‌ تو ورزیده‌ باشند، به‌ حضور دشمنان‌ خود مغلوب‌ شوند، اگر به‌ سوی‌ تو بازگشت‌ نموده‌، به‌ اسم‌ تو اعتراف‌ نمایند و نزد تو در این‌ خانه‌ دعا و تضرع‌ كنند،
\v 25 آنگاه‌ از آسمان‌ بشنو و گناه‌ قوم‌ خود اسرائیل‌ را بیامرز و ایشان‌ را به‌ زمینی‌ كه‌ به‌ ایشان‌ و به‌ پدران‌ ایشان‌ داده‌ای‌ بازآور.
\s5
\v 26 « هنگامی‌ كه‌ آسمان‌ بسته‌ شود و به‌ سبب‌ گناهانی‌ كه‌ به‌ تو ورزیده‌ باشند باران‌ نبارد، اگر به‌ سوی‌ این‌ مكان‌ دعا كنند و به‌ اسم‌ تو اعتراف‌ نمایند و به‌ سبب‌ مصیبتی‌ كه‌ به‌ ایشان‌ رسانیده‌ باشی‌ از گناه‌ خویش‌ بازگشت‌ كنند،
\v 27 آنگاه‌ از آسمان‌ بشنو و گناه‌ بندگانت‌ و قوم‌ خود اسرائیل‌ را بیامرز و راه‌ نیكو را كه‌ در آن‌ باید رفت‌ به‌ ایشان‌ تعلیم‌ بده‌، و به‌ زمین‌ خود كه‌ آن‌ را به‌ قوم‌ خویش‌ برای‌ میراث‌ بخشیده‌ای‌ باران‌ بفرست‌.
\s5
\v 28 « اگر در زمین‌ قحطی‌ باشد و اگر وبا یا باد سموم‌ یا یرقان‌ باشد یا اگر ملخ‌ یا كرم‌ باشد و اگر دشمنان‌ ایشان‌، ایشان‌ را در شهرهای‌ زمین‌ ایشان‌ محاصره‌ نمایند هر بلایی‌ یا هر مرضی‌ كه‌ بوده‌ باشد،
\v 29 آنگاه‌ هر دعا و هر استغاثه‌ای‌ كه‌ از هر مرد یا از تمامی‌ قوم‌ تو اسرائیل‌ كرده‌ شود كه‌ هر یك‌ از ایشان‌ بلا و غم‌ دل‌ خود را خواهد دانست‌، و دستهای‌ خود را به‌ سوی‌ این‌ خانه‌ دراز خواهدكرد،
\v 30 آنگاه‌ از آسمان‌ كه‌ مكان‌ سكونت‌ تو باشد بشنو و بیامرز و به‌ هر كس‌ كه‌ دل‌ او را می‌دانی‌ به‌ حسب‌ راههایش‌ جزا بده‌، زیرا كه‌ تو به‌ تنهایی‌ عارف‌ قلوب‌ جمیع‌ بنی‌آدم‌ هستی‌.
\v 31 تا آن‌ كه‌ ایشان‌ در تمامی‌ روزهایی‌ كه‌ بروی‌ زمینی‌ كه‌ به‌ پدران‌ ما داده‌ای‌ زنده‌ باشند از تو بترسند.
\s5
\v 32 « و نیز غریبی‌ كه‌ از قوم‌ تو اسرائیل‌ نباشد و به‌ خاطر اسم‌ عظیم‌ تو و دست‌ قوی‌ و بازوی‌ برافراشتۀ تو از زمین‌ بعید آمده‌ باشد، پس‌ چون‌ بیاید و به‌ سوی‌ این‌ خانه‌ دعا نماید،
\v 33 آنگاه‌ از آسمان‌، مكان‌ سكونت‌ خود، بشنو و موافق‌ هر آنچه‌ آن‌ غریب‌ نزد تو استغاثه‌ نماید به‌ عمل‌ آور تا جمیع‌ قومهای‌ جهان‌ اسم‌ تو را بشناسند و مثل‌ قوم‌ تو اسرائیل‌ از تو بترسند و بدانند كه‌ اسم‌ تو بر این‌ خانه‌ای‌ كه‌ بنا كرده‌ام‌ نهاده‌ شده‌ است‌
\s5
\v 34 « اگر قوم‌ تو برای‌ مقاتله‌ با دشمنان‌ خود به‌ راهی‌ كه‌ ایشان‌ را فرستاده‌ باشی‌، بیرون‌ روند و به‌ سوی‌ شهری‌ كه‌ برگزیده‌ای‌ و خانه‌ای‌ كه‌ به‌ جهت‌ اسم‌ تو بنا كرده‌ام‌، نزد تو دعا نمایند،
\v 35 آنگاه‌ دعا و تضرع‌ ایشان‌ را از آسمان‌ بشنو و حق‌ ایشان‌ را به‌ جا آور.
\s5
\v 36 « و اگر به‌ تو گناه‌ ورزیده‌ باشند زیرا انسانی‌ نیست‌ كه‌ گناه‌ نكند، و بر ایشان‌ غضبناك‌ شده‌، ایشان‌ را به‌ دست‌ دشمنان‌ تسلیم‌ كرده‌ باشی‌ و اسیركنندگان‌ ایشان‌، ایشان‌ را به‌ زمین‌ دور یا نزدیك‌ ببرند،
\v 37 پس‌ اگر در زمینی‌ كه‌ در آن‌ اسیر باشند به‌ خود آمده‌، بازگشت‌ نمایند و در زمین‌ اسیری‌ خود نزد تو تضرع‌ نموده‌، گویند كه‌ گناه‌ كرده‌ و عصیان‌ ورزیده‌، و شریرانه‌ رفتار نموده‌ایم‌،
\v 38 و در زمین‌ اسیری‌ خویش‌ كه‌ ایشان‌ را به‌ آن‌ به‌ اسیری‌ برده‌ باشند، به‌ تمامی‌ دل‌ و تمامی‌ جان‌ خود به‌ تو بازگشت‌ نمایند، و به‌ سوی‌زمینی‌ كه‌ به‌ پدران‌ ایشان‌ داده‌ای و شهری‌ كه‌ برگزیده‌ای‌ و خانه‌ای‌ كه‌ برای‌ اسم‌ تو بنا كرده‌ام‌ دعا نمایند،
\v 39 آنگاه‌ از آسمان‌، مكان‌ سكونت‌ خود، دعا و تضرع‌ ایشان‌ را بشنو و حق‌ ایشان‌ را بجا آور، و قوم‌ خود را كه‌ به‌ تو گناه‌ ورزیده‌ باشند بیامرز.
\s5
\v 40 پس‌ الا´ن‌ ای‌ خدای‌ من‌ چشمان‌ تو باز شود و گوشهای‌ تو به‌ دعاهایی‌ كه‌ در این‌ مكان‌ كرده‌ شود شنوا باشد.
\v 41 و حال‌ تو ای‌ یهُوَه‌ خدا، با تابوت‌ قوت‌ خود به‌ سوی‌ آرامگاه‌ خویش‌ برخیز. ای‌ یهُوَه‌ خدا كاهنان‌ تو به‌ نجات‌ ملبس‌ گردند و مقدسانت‌ به‌ نیكویی‌ شادمان‌ بشوند.
\v 42 ای‌ یهُوَه‌ خدا روی‌ مسیح‌ خود را برنگردان‌ و رحمتهای‌ بندۀ خود داود را بیاد آور.»
\s5
\c 7
\p
\v 1 و چون‌ سلیمان‌ از دعا كردن‌ فارغ‌ شد، آتش‌ از آسمان‌ فرود آمده‌، قربانی‌های‌ سوختنی‌ و ذبایح‌ را سوزانید و جلال‌ خداوند خانه‌ را مملو ساخت‌.
\v 2 و كاهنان‌ به‌ خانۀ خداوند نتوانستند داخل‌ شوند، زیرا جلال‌ یهُوَه‌ خانۀ خداوند را پر كرده‌ بود.
\v 3 و چون‌ تمامی بنی‌اسرائیل‌ آتش‌ را كه‌ فرود می‌آمد و جلال‌ خداوند را كه‌ بر خانه‌ می‌بود دیدند، روی‌ خود را به‌ زمین‌ بر سنگفرش‌ نهادند و سجده‌ نموده‌، خداوند را حمد گفتند كه‌ او نیكو است‌، زیرا كه‌ رحمت‌ او تا ابدالا´باد است‌.
\s5
\v 4 و پادشاه‌ و تمامی قوم‌ قربانی‌ها در حضور خداوند گذرانیدند.
\v 5 و سلیمان‌ پادشاه‌ بیست‌ و دو هزار گاو و صد و بیست‌ هزار گوسفند برای‌ قربانی‌ گذرانید و پادشاه‌ و تمامی‌ قوم‌، خانۀ خدارا تبریك‌ نمودند.
\v 6 و كاهنان‌ بر سر شغلهای‌ مخصوص‌ خود ایستاده‌ بودند و لاویان‌، آلا´ت‌ نغمۀ خداوند را (به‌ دست‌ گرفتند) كه‌ داود پادشاه‌ آنها را ساخته‌ بود، تا خداوند را به‌ آنها حمد گویند، زیرا كه‌ رحمت‌ او تا ابدالا´باد است‌؛ و داود به‌ وساطت‌ آنها تسبیح‌ می‌خواند و كاهنان‌ پیش‌ ایشان‌ كَرِنّا می‌نواختند و تمام‌ اسرائیل‌ ایستاده‌ بودند.
\s5
\v 7 و سلیمان‌ وسط‌ صحنی‌ را كه‌ پیش‌ خانۀ خداوند بود، تقدیـس‌ نمـود زیرا كـه‌ در آنجا قربانی‌های‌ سوختنی‌ و پیه‌ ذبایح‌ سلامتی‌ را می‌گذرانیـد، چونكـه‌ مذبـح‌ برنجینـی‌ كـه‌ سلیمـان‌ ساخته‌ بود، قربانی‌های‌ سوختنی‌ و هدایـای‌ آردی‌ و پیـه‌ ذبایـح‌ را گنجایـش‌ نداشـت‌.
\s5
\v 8 و در آنوقت‌ سلیمان‌ و تمامی اسرائیل‌ با وی‌ هفت‌ روز را عید نگاه‌ داشتند و آن‌ انجمن‌ بسیار بزرگ‌ از مدخل‌ حمات‌ تا نهر مصر بود.
\v 9 و در روز هشتم‌ محفلی‌ مقدّس‌ برپا داشتند، زیرا كه‌ برای‌ تبریك‌ مذبح‌ هفت‌ روز و برای‌ عید هفت‌ روز نگاه‌ داشتند.
\v 10 و در روز بیست‌ و سوم‌ ماه‌ هفتم‌، قوم‌ را به‌ خیمه‌های‌ ایشان‌ مرخص‌ فرمود و ایشان‌ به‌ سبب‌ احسانی‌ كه‌ خداوند به‌ داود و سلیمان‌ و قوم‌ خود اسرائیل‌ كرده‌ بود، شادمان‌ و خوشدل‌ بودند.
\s5
\v 11 پس‌ سلیمان‌ خانۀ خداوند و خانۀ پادشاه‌ را تمام‌ كرد و هرآنچه‌ سلیمان‌ قصد نموده‌ بود كه‌ در خانۀ خداوند و در خانۀ خود بسازد، آن‌ را نیكو به‌ انجام‌ رسانید.
\v 12 و خداوند بر سلیمان‌ در شب‌ ظاهر شده‌، او را گفت‌: «دعای‌ تو را اجابت‌ نمودم‌ و این‌ مكان‌ را برای‌ خود برگزیدم‌ تا خانۀ قربانی‌ها شود.
\s5
\v 13 اگر آسمان‌ را ببندم‌ تا باران‌ نبارد و اگر امر كنم‌ كه‌ ملخ‌، حاصل‌ زمین‌ را بخورد و اگر وبا در میان‌ قوم‌ خود بفرستم‌،
\v 14 و قوم‌ من‌ كه‌ به‌ اسم‌ من‌ نامیده‌ شده‌اند متواضع‌ شوند، و دعا كرده‌، طالب‌ حضور من‌ باشند، و از راههای‌ بد خویش‌ بازگشت‌ نمایند، آنگاه‌ من‌ از آسمان‌ اجابت‌ خواهم‌ فرمود، و گناهان‌ ایشان‌ را خواهم‌ آمرزید و زمین‌ ایشان‌ را شفا خواهم‌ داد.
\v 15 و از این‌ به‌ بعد، چشمان‌ من‌ گشاده‌، و گوشهای‌ من‌ به‌ دعایی‌ كه‌ در این‌ مكان‌ كرده‌ شود شنوا خواهد بود.
\s5
\v 16 و حال‌ این‌ خانه‌ را اختیار كرده‌، و تقدیس‌ نموده‌ام‌ كه‌ اسم‌ من‌ تا به‌ ابد در آن‌ قرار گیرد و چشم‌ و دل‌ من‌ همیشه‌ بر آن‌ باشد.
\v 17 و اگر تو به‌ حضور من‌ سلوك‌ نمایی‌، چنانكه‌ پدرت‌ داود سلوك‌ نمود و برحسب‌ هرآنچه‌ تو را امر فرمایم‌ عمل‌ نمایی‌ و فرایض‌ و احكام‌ مرا نگاه‌ داری‌،
\v 18 آنگاه‌ كرسی‌ سلطنت‌ تو را استوار خواهم‌ ساخت‌ چنانكه‌ با پدرت‌ داود عهد بسته‌، گفتم‌ كسی‌ كه‌ بر اسرائیل‌ سلطنت‌ نماید از تو منقطع‌ نخواهد شد.
\s5
\v 19 « لیكن‌ اگر شما برگردید و فرایض‌ و احكام‌ مرا كه‌ پیش‌ روی‌ شما نهاده‌ام‌ ترك‌ نمایید و رفته‌، خدایان‌ غیر را عبادت‌ كنید، و آنها را سجده‌ نمایید،
\v 20 آنگاه‌ ایشان‌ را از زمینی‌ كه‌ به‌ ایشان‌ داده‌ام‌ خواهم‌ كند و این‌ خانه‌ را كه‌ برای‌ اسم‌ خود تقدیس‌ نموده‌ام‌، از حضور خود خواهم‌ افكند و آن‌ را در میان‌ جمیع‌ قوم‌ها ضرب‌المثل‌ و مسخره‌خواهم‌ ساخت‌.
\s5
\v 21 و این‌ خانه‌ كه‌ اینقدر رفیع‌ است‌، هركه‌ از آن‌ بگذرد متحیر شده‌، خواهد گفت‌: برای‌ چه‌ خداوند به‌ این‌ زمین‌ و به‌ این‌ خانه‌ چنین‌ عمل‌ نموده‌ است‌؟
\v 22 و جواب‌ خواهند داد: چونكه‌ یهُوَه‌ خدای‌ پدران‌ خود را كه‌ ایشان‌ را از زمین‌ مصر بیرون‌ آورد ترك‌ كردند و به‌ خدایان‌ غیر متمسّك‌ شده‌، آنها را سجده‌ و عبادت‌ نمودند از این‌ جهت‌ تمامی این‌ بلا را بر ایشان‌ وارد آورده‌ است‌.»
\s5
\c 8
\p
\v 1 و بعد از انقضای‌ بیست‌ سالی‌ كه‌ سلیمان خانۀ خداوند و خانۀ خود را بنا می‌كرد،
\v 2 سلیمان‌ شهرهایی‌ را كه‌ حورام‌ به‌ سلیمان‌ داده‌ بود تعمیر نمود، و بنی‌اسرائیل‌ را در آنها ساكن‌ گردانید.
\s5
\v 3 و سلیمان‌ به‌ حمات‌ صوبَه‌ رفته‌، آن‌ را تسخیر نمود.
\v 4 و تَدمور را در بیابان‌ و همۀ شهرهای‌ خزینه‌ را كه‌ در حمات‌ بنا كرده‌ بود به‌ اتمام‌ رسانید.
\s5
\v 5 و بیت‌ حورون‌ بالا و بیت‌ حورون‌ پایین‌ را بنا نمود كه‌ شهرهای‌ حصاردار با دیوارها و دروازه‌ها و پشت‌بندها بود.
\v 6 و بعلۀ و همۀ شهرهای‌ خزانه‌ را كه‌ سلیمان‌ داشت‌، و جمیع‌ شهرهای‌ ارابه‌ها و شهرهای‌ سواران‌ را و هرآنچه‌ را كه‌ سلیمان‌ می‌خواست‌ در اورشلیم‌ و لبنان‌ و تمامی‌ زمین‌ مملكت‌ خویش‌ بنا نماید، (بنا نمود).
\s5
\v 7 و تمامی كسانی‌ كه‌ از حِتّیان‌ و اموریان‌ و فَرِزّیان‌ و حِویان‌ و یبُوسیان‌ باقی‌ مانده‌، و از بنی‌اسرائیل‌ نبودند،
\v 8 یعنی‌ از پسران‌ ایشان‌ كه‌ در زمین‌ بعد از ایشان‌ باقی‌ مانده‌ بودند، و بنی‌اسرائیل‌ ایشان‌ را هلاك‌ نكرده‌ بودند، سلیمان‌ از ایشان‌ تا امروز سُخْره‌ گرفت‌.
\s5
\v 9 اما از بنی‌اسرائیل‌ سلیمان‌ احدی‌ را برای‌ كار خود به‌ غلامی‌ نگرفت‌، بلكه‌ ایشان‌ مردان‌ جنگی‌ و سرداران‌ ابطال‌ و سرداران‌ ارابه‌ها و سواران‌ او بودند.
\v 10 و سروران‌ مقدّم‌ سلیمان‌ پادشاه‌ كه‌ برقوم‌ حكمرانی‌ می‌كردند، دویست‌ و پنجاه‌ نفر بودند.
\s5
\v 11 و سلیمان‌ دختر فرعون‌ را از شهر داود به‌ خانه‌ای‌ كه‌ برایش‌ بنا كرده‌ بود آورد، زیرا گفت‌: «زن‌ من‌ در خانۀ داود پادشاه‌ اسرائیل‌ ساكن‌ نخواهد شد، چونكه‌ همۀ جایهایی‌ كه‌ تابوت‌ خداوند داخل‌ آنها شده‌است‌، مقدس‌ می‌باشد.»
\s5
\v 12 آنگاه‌ سلیمان‌ قربانی‌های‌ سوختنی‌ بر مذبح‌ خداوند كه‌ آن‌ را پیش‌ رواق‌ بنا كرده‌ بود، برای‌ خداوند گذرانید.
\v 13 یعنی‌ قربانی‌های‌ سوختنی‌، قسمت‌ هر روز در روزش‌ برحسب‌ فرمان‌ موسی‌ در روزهای‌ سَبَّت‌، و غُرّه‌ها و سه‌ مرتبه‌ در هر سال‌ در مواسم‌ یعنی‌ در عید فطیر و عید هفته‌ها و عید خیمه‌ها.
\s5
\v 14 و فرقه‌های‌ كاهنان‌ را برحسب‌ امر پدر خود داود بر سر خدمت‌ ایشان‌ معین‌ كرد و لاویان‌ را بر سر شغلهای‌ ایشان‌ تا تسبیح‌ بخوانند و به‌ حضور كاهنان‌ لوازم‌ خدمت‌ هر روز را در روزش‌ بجا آورند و دربانان‌ را برحسب‌ فرقه‌های‌ ایشان‌ بر هر دروازه‌ (قرار داد)، زیرا كه‌ داود مرد خدا چنین‌ امر فرموده‌ بود.
\v 15 و ایشان‌ از حكمی‌ كه‌ پادشاه‌ دربارۀ هر امری‌ و دربارۀ خزانه‌ها به‌ كاهنان‌ و لاویان‌ داده‌ بود تجاوز ننمودند.
\s5
\v 16 پس‌ تمامی كار سلیمان‌ از روزی‌ كه‌ بنیاد خانۀ خداوند نهاده‌ شد تا روزی‌ كه‌ تمام‌ گشت‌،نیكو آراسته‌ شد، و خانۀ خداوند به‌ اتمام‌ رسید.
\s5
\v 17 آنگاه‌ سلیمان‌ به‌ عَصْیون‌ جابَر و به‌ اِیلُوت‌ كه‌ بر كنار دریا در زمین‌ اَدُوم‌ است‌، رفت‌.
\v 18 و حُورام‌ كشتیها و نوكرانی‌ را كه‌ در دریا مهارت‌ داشتند، به‌ دست‌ خادمان‌ خود برای‌ وی‌ فرستاد و ایشان‌ با بندگان‌ سلیمان‌ به‌ اُوفیر رفتند، و چهارصد و پنجاه‌ وزنۀ طلا از آنجا گرفته‌، برای‌ سلیمان‌ پادشاه‌ آوردند.
\s5
\c 9
\p
\v 1 و چون‌ ملكۀ سبا آوازۀ سلیمان‌ را شنید با موكب‌ بسیار عظیم‌ و شترانی‌ كه‌ به‌ عطریات‌ و طلای‌ بسیار و سنگهای‌ گرانبها بار شده‌ بود به‌ اورشلیم‌ آمد، تا سلیمان‌ را به‌ مسائل‌ امتحان‌ كند. و چون‌ نزد سلیمان‌ رسید، با وی‌ از هرچه‌ در دلش‌ بود گفتگو كرد.
\v 2 و سلیمان‌ تمامی مسائلش‌ را برای‌ وی‌ بیان‌ نمود و چیزی‌ از سلیمان‌ مخفی‌ نماند كه‌ برایش‌ بیان‌ نكرد.
\s5
\v 3 و چون‌ ملكۀ سبا حكمت‌ سلیمان‌ و خانه‌ای‌ را كه‌ بنا كرده‌ بود،
\v 4 و طعام‌ سفرۀ او و مجلس‌ بندگانش‌ و نظم‌ و لباس‌ خادمانش‌ را و ساقیانش‌ و لباس‌ ایشان‌ و زینه‌ای‌ را كه‌ به‌ آن‌ به‌ خانۀ خداوند برمی‌آمد دید، روح‌ دیگر در او نماند.
\s5
\v 5 پس‌ به‌ پادشاه‌ گفت‌: «آوازه‌ای‌ را كه‌ در ولایت‌ خود دربارۀ كارها و حكمت‌ تو شنیدم‌ راست‌ بود.
\v 6 اما تا نیامدم‌ و به‌ چشمان‌ خود ندیدم‌، اخبار آنها را باور نكردم‌؛ و همانا نصف‌ عظمت‌ حكمت‌ تو به‌ من‌ اعلام‌ نشده‌ بود، و از خبری‌ كه‌ شنیده‌ بودم‌ افزوده‌ای‌.
\s5
\v 7 خوشابه‌حال‌ مردان‌ تو و خوشابه‌حال‌ این‌ خادمانت‌ كه‌ به‌ حضور تو همیشه‌می‌ایستند و حكمت‌ تو را می‌شنوند.
\v 8 متبارك‌ باد یهُوَه‌ خدای‌ تو كه‌ بر تو رغبت‌ داشته‌، تو را بر كرسی‌ خود نشانید تا برای‌ یهُوَه‌ خدایت‌ پادشاه‌ بشوی‌. چونكه‌ خدای‌ تو اسرائیل‌ را دوست‌ می‌دارد تا ایشان‌ را تا به‌ ابد استوار نماید؛ از این‌ جهت‌ تو را بر پادشاهی ایشان‌ نصب‌ نموده‌ است‌ تا داوری‌ و عدالت‌ را بجا آوری‌.»
\s5
\v 9 و به‌ پادشاه‌ صد و بیست‌ وزنۀ طلا و عطریات‌ از حد زیاده‌، و سنگهای‌ گرانبها داد و مثل‌ این‌ عطریات‌ كه‌ ملكۀ سبا به‌ سلیمان‌ پادشاه‌ داد هرگز دیده‌ نشد.
\s5
\v 10 و نیز بندگان‌ حورام‌ و بندگان‌ سلیمان‌ كه‌ طلا از اوفیر می‌آوردند، چوب‌ صندل‌ و سنگهای‌ گرانبها آوردند.
\v 11 و پادشاه‌ از این‌ چوب‌ صندل‌ زینه‌ها به‌ جهت‌ خانه‌ خداوند و خانۀ پادشاه‌ و عودها و بربطها برای‌ مغنّیان‌ ساخت‌، و مثل‌ آنها قبل‌ از آن‌ در زمین‌ یهودا دیده‌ نشده‌ بود.
\v 12 و سلیمان‌ پادشاه‌ به‌ ملكۀ سبا تمامی آرزوی‌ او را كه‌ خواسته‌ بود داد، سوای‌ آنچه‌ كه‌ او برای‌ پادشاه‌ آورده‌ بود؛ پس‌ با بندگانش‌ به‌ ولایت‌ خود توجه‌ نموده‌، برفت‌.
\s5
\v 13 و وزن‌ طلایی‌ كه‌ در یك‌ سال‌ به‌ سلیمان‌ رسید ششصد و شصت‌ و شش‌ وزنه‌ طلا بود،
\v 14 سوای‌ آنچه‌ تاجران‌ و بازرگانان‌ آوردند و جمیع‌ پادشاهان‌ عرب‌ و حاكمان‌ كشورها طلا و نقره‌ برای‌ سلیمان‌ می‌آوردند.
\s5
\v 15 و سلیمان‌ پادشاه‌ دویست‌ سپر طلای‌ چكشی‌ ساخت‌ كه‌ برای‌ هر سپر ششصد مثقال‌ طلا بكار برده‌ شد.
\v 16 و سیصد سپر كوچك‌ طلای‌ چكشی‌ ساخت‌كه‌ برای‌ هر سپر سیصد مثقال‌ طلا بكار برده‌ شد، و پادشاه‌ آنها را در خانۀ جنگل‌ لبنان‌ گذاشت‌.
\s5
\v 17 و پادشاه‌ تخت‌ بزرگی‌ از عاج‌ ساخت‌ و آن‌ را به‌ زر خالص‌ پوشانید.
\v 18 و تخت‌ را شش‌ پله‌ و پایندازی‌ زرین‌ بود كه‌ به‌ تخت‌ پیوسته‌ بود و به‌ این‌ طرف‌ و آن‌ طرف‌ نزد جای‌ كُرسیش‌ دستها بود، و دو شیر به‌ پهلوی‌ دستها ایستاده‌ بودند.
\s5
\v 19 و دوازده‌ شیر از این‌ طرف‌ و آن‌ طرف‌، بر آن‌ شش‌ پله‌ ایستاده‌ بودند كه‌ در هیچ‌ مملكت‌ مثل‌ این‌ ساخته‌ نشده‌ بود.
\v 20 و تمامی ظروف‌ نوشیدنی سلیمان‌ پادشاه‌ از طلا و تمامی ظروف‌ خانۀ جنگل‌ لبنان‌ از زر خالص‌ بود، و نقره‌ در ایام‌ سلیمان‌ هیچ‌ به‌ حساب‌ نمی‌آمد،
\v 21 زیرا كه‌ پادشاه‌ را كشتیها بود كه‌ با بندگان‌ حُورام‌ به‌ ترشیش‌ می‌رفت‌، و كشتیهای‌ ترشیشی‌ هر سه‌ سال‌ یك‌ مرتبه‌ می‌آمد، و طلا و نقره‌ و عاج‌ و میمونها و طاوسها می‌آورد.
\s5
\v 22 پس‌ سلیمان‌ پادشاه‌ در دولت‌ و حكمت‌ از جمیع‌ پادشاهان‌ كشورها بزرگتر شد.
\v 23 و تمامی‌ پادشاهان‌ كشورها حضور سلیمان‌ را می‌طلبیدند تا حكمتی‌ را كه‌ خدا در دلش‌ نهاده‌ بود بشنوند.
\v 24 و هریكی‌ از ایشان‌ هدیۀ خود را از آلات‌ نقره‌ و آلات‌ طلا و رخوت‌ و اسلحه‌ و عطریات‌ و اسبها و قاطرها یعنی‌ قسمت‌ هر سال‌ را در سالش‌ می‌آوردند.
\s5
\v 25 و سلیمان‌ چهار هزار آخور به‌ جهت‌ اسبان‌ و ارابه‌ها و دوازده‌ هزار سوار داشت‌. و آنها را در شهرهای‌ ارابه‌ها و نزد پادشاه‌ در اورشلیم‌ گذاشت‌.
\v 26 و بر جمیع‌ پادشاهان‌ از نهر (فرات‌) تا زمین‌ فلسطینیان‌ و سرحد مصر حكمرانی‌ می‌كرد.
\s5
\v 27 و پادشاه‌ نقره‌ را در اورشلیم‌مثل‌ سنگها و چوب‌ سرو آزاد را مثل‌ چوب‌ افراغ‌ كه‌ در صحراست‌ فراوان‌ ساخت‌.
\v 28 و اسبها برای‌ سلیمان‌ از مصر و از جمیع‌ ممالك‌ می‌آوردند.
\s5
\v 29 و اما بقیۀ وقایع‌ سلیمان‌ از اول‌ تا آخر آیا آنها در تواریخ‌ ناتان‌ نبی‌ و در نبوت‌ اَخِیای‌ شیلونی‌ و در رؤیای‌ یعْدُوی‌ رایی‌ دربارۀ یرُبْعام‌ بن‌ نَباط‌ مكتوب‌ نیست‌؟
\v 30 پس‌ سلیمان‌ چهل‌ سال‌ در اورشلیم‌ بر تمامی‌ اسرائیل‌ سلطنت‌ كرد.
\v 31 و سلیمان‌ با پدران‌ خود خوابید و او را در شهر پدرش‌ داود دفن‌ كردند و پسرش‌ رَحُبْعام‌ در جای‌ او پادشاه‌ شد.
\s5
\c 10
\p
\v 1 و رَحُبْعام‌ به‌ شكیم‌ رفت‌، زیرا كه‌ تمامی اسرائیل‌ به‌ شكیم‌ آمدند تا او را پادشاه‌ سازند.
\v 2 و چون‌ یرُبْعام‌ بن‌ نَباط‌ این‌ را شنید، (و او هنوز در مصر بود كه‌ از حضور سلیمان‌ پادشاه‌ به‌ آنجا فرار كرده‌ بود)، یرُبْعام‌ از مصر مراجعت‌ نمود.
\s5
\v 3 و ایشان‌ فرستاده‌، او را خواندند؛ آنگاه‌ یرُبْعام‌ و تمامی‌ اسرائیل‌ آمدند و به‌ رَحُبْعام‌ عرض‌ كرده‌، گفتند:
\v 4 « پدر تو یوغ‌ ما را سخت‌ ساخت‌؛ اما تو الا´ن‌ بندگی‌ سخت‌ پدر خود را و یوغ‌ سنگین‌ او را كه‌ بر ما نهاد سبك‌ ساز و تو را خدمت‌ خواهیم‌ نمود.»
\v 5 او به‌ ایشان‌ گفت‌: «بعد از سه‌ روز باز نزد من‌ بیایید.» و ایشان‌ رفتند.
\s5
\v 6 و رَحُبْعام‌ پادشاه‌ با مشایخی‌ كه‌ در حین‌ حیات‌ پدرش‌ سلیمان‌ به‌ حضور وی‌ می‌ایستادند مشورت‌ كرده‌، گفت‌: «شما چه‌ صلاح‌ می‌بینید كه‌به‌ این‌ قوم‌ جواب‌ دهم‌؟»
\v 7 ایشان‌ به‌ او عرض‌ كرده‌، گفتند: «اگر با این‌ قوم‌ مهربانی‌ نمایی‌ و ایشان‌ را راضی‌ كنی‌ و با ایشان‌ سخنان‌ دلاویز گویی‌، همانا همیشۀ اوقات‌ بندۀ تو خواهند بود.»
\s5
\v 8 اما او مشورت‌ مشایخ‌ را كه‌ به‌ وی‌ دادند ترك‌ كرد و با جوانانی‌ كه‌ با او تربیت‌ یافته‌ بودند و به‌ حضورش‌ می‌ایستادند مشورت‌ كرد.
\v 9 و به‌ ایشان‌ گفت‌: «شما چه‌ صلاح‌ می‌بینید كه‌ به‌ این‌ قوم‌ جواب‌ دهیم‌ كه‌ به‌ من‌ عرض‌ كرده‌، گفته‌اند: یوغی‌ را كه‌ پدرت‌ بر ما نهاده‌ است‌ سبك‌ ساز.»
\s5
\v 10 و جوانانی‌ كه‌ با او تربیت‌ یافته‌ بودند، او را خطاب‌ كرده‌، گفتند: «به‌ این‌ قوم‌ كه‌ به‌ تو عرض‌ كرده‌، گفته‌اند پدرت‌ یوغ‌ ما را سنگین‌ ساخته‌ است‌ و تو آن‌ را برای‌ ما سبك‌ ساز چنین‌ بگو: انگشت‌ كوچك‌ من‌ از كمر پدرم‌ كلفت‌ تر است‌.
\v 11 و حال‌ پدرم‌ یوغ‌ سنگینی‌ بر شما نهاده‌ است‌، اما من‌ یوغ‌ شما را زیاده‌ خواهم‌ گردانید، پدرم‌ شما را با تازیانه‌ها تنبیه‌ می‌نمود، اما من‌ شما را با عقربها.»
\s5
\v 12 و در روز سوم‌، یرُبْعام‌ و تمامی‌ قوم‌ به‌ نزد رَحُبْعام‌ بازآمدند، به‌ نحوی‌ كه‌ پادشاه‌ گفته‌ و فرموده‌ بود كه‌ در روز سوم‌ نزد من‌ بازآیید.
\v 13 و پادشاه‌ قوم‌ را به‌ سختی‌ جواب‌ داد؛ و رَحُبْعام‌ پادشاه‌ مشورت‌ مشایخ‌ را ترك‌ كرد،
\v 14 و موافق‌ مشورت‌ جوانانْ ایشان‌ را خطاب‌ كرده‌، گفت‌: «پدرم‌ یوغ‌ شما را سنگین‌ ساخت‌، اما من‌ آن‌ را زیاده‌ خواهم‌ گردانید؛ پدرم‌ شما را با تازیانه‌ها تنبیه‌ می‌نمود، اما من‌ با عقربها.»
\s5
\v 15 پس‌ پادشاه‌ قوم‌ را اجابت‌ نكرد زیرا كه‌ این‌ امر از جانب‌ خدا شده‌ بود تا خداوند كلامی‌ را كه‌ به‌ واسطۀ اَخِیای‌ شیلونی‌ به‌ یرُبْعام‌ بن‌ نَباط‌ گفته‌ بود ثابت‌ گرداند.
\s5
\v 16 و چون‌ تمامی‌ اسرائیل‌ دیدند كه‌ پادشاه‌ ایشان‌ را اجابت‌ نكرد، آنگاه‌ قومْ پادشاه‌ را جواب‌ داده‌، گفتند: «ما را در داود چه‌ حصه‌ است‌؟ در پسر یسّی‌ نصیبی‌ نداریم‌. ای‌ اسرائیل‌، به‌ خیمه‌های‌ خود بروید! حال‌ ای‌ داود به‌ خانۀ خود متوجه‌ باش‌!» پس‌ تمامی‌ اسرائیل‌ به‌ خیمه‌های‌ خویش‌ رفتند.
\s5
\v 17 اما بنی‌اسرائیلی‌ كه‌ در شهرهای‌ یهودا ساكن‌ بودند، رَحُبْعام‌ بر ایشان‌ سلطنت‌ می‌نمود.
\v 18 پس‌ رَحُبْعام‌ پادشاه‌ هَدُرام‌ را كه‌ رئیس‌ باجگیران‌ بود فرستاد، و بنی‌اسرائیل‌ او را سنگسار كردند كه‌ مُرد و رَحُبْعام‌ پادشاه‌ تعجیل‌ نموده‌، بر ارابۀ خود سوار شد و به‌ اورشلیم‌ فرار كرد.
\v 19 پس‌ اسرائیل‌ تا به‌ امروز بر خاندان‌ داود عاصی‌ شده‌اند.
\s5
\c 11
\p
\v 1 و چون‌ رَحُبْعام‌ وارد اورشلیم‌ شد، صد و هشتاد هزار نفر برگزیدۀ جنگ‌ آزموده‌ را از خاندان‌ یهودا و بنیامین‌ جمع‌ كرد تا با اسرائیل‌ مقاتله‌ نموده‌، سلطنت‌ را به‌ رحبعام‌ برگرداند.
\s5
\v 2 اما كلام‌ خداوند بر شَمَعْیا مرد خدا نازل‌ شده‌، گفت‌:
\v 3 « به‌ رَحُبْعام‌ بن‌ سلیمان‌ پادشاه‌ یهودا و به‌ تمامی‌ اسرائیلیان‌ كه‌ در یهودا و بنیامین‌ می‌باشند خطاب‌ كرده‌، بگو:
\v 4 خداوند چنین‌ می‌گوید: برمیایید و با برادران‌ خود جنگ‌ منمایید. هركس‌ به‌ خانۀ خود برگردد زیرا كه‌ این‌ امر از جانب‌ من‌ شده‌ است‌.» و ایشان‌ كلام‌ خداوند را شنیدند و از رفتن‌ به‌ ضدّ یرُبْعام‌ برگشتند.
\s5
\v 5 و رَحُبْعام‌ در اورشلیم‌ ساكن‌ شد و شهرهای‌ حصاردار در یهودا ساخت.
\v 6 پس‌ بیت‌لحم‌ وعِیتام‌ و تَقُّوع‌
\v 7 و بیت‌ صُور و سُوكُو و عَدُلاّم‌،
\v 8 و جَتّ و مَرِیشَه‌ و زِیف‌،
\v 9 و اَدورایم‌ و لاكِیش‌ و عَزیقَه‌،
\v 10 و صُرْعَه‌ و ایلُون‌ و حَبْرُون‌ را بنا كرد كه‌ شهرهای‌ حصاردار در یهودا و بنیامین‌ می‌باشند.
\s5
\v 11 و حصارها را محكم‌ ساخت‌ و در آنها سرداران‌ و انبارهای‌ مأكولات‌ و روغن‌ و شراب‌ گذاشت‌.
\v 12 و در هر شهری‌ سپرها و نیزه‌ها گذاشته‌، آنها را بسیار محكم‌ گردانید؛ پس‌ یهودا و بنیامین‌ با او ماندند.
\s5
\v 13 و كاهنان‌ و لاویانی‌ كه‌ در تمامی اسرائیل‌ بودند، از همۀ حدود خود نزد او جمع‌ شدند.
\v 14 زیراكه‌ لاویان‌ اراضی‌ شهرها و املاك‌ خود را ترك‌ كرده‌، به‌ یهودا و اورشلیم‌ آمدند چونكه‌ یرُبْعام‌ و پسرانش‌ ایشان‌ را از كهانت‌ یهُوَه‌ اخراج‌ كرده‌ بودند.
\v 15 و او برای‌ خود به‌ جهت‌ مكان‌های‌ بلند و دیوها و گوساله‌هایی‌ كه‌ ساخته‌ بود كاهنان‌ معین‌ كرد.
\s5
\v 16 و بعد از ایشان‌ آنانی‌ كه‌ دلهای‌ خود را به‌ طلب‌ یهُوَه‌ خدای‌ اسرائیل‌ مشغول‌ ساخته‌ بودند از تمامی‌ اسباط‌ اسرائیل‌ به‌ اورشلیم‌ آمدند تا برای‌ یهُوَه‌ خدای‌ پدران‌ خود قربانی‌ بگذرانند.
\v 17 پس‌ سلطنت‌ یهودا را مستحكم‌ ساختند و رَحُبْعام‌ بن‌ سلیمان‌ را سه‌ سال‌ تقویت‌ كردند، زیراكه‌ سه‌ سال‌ به‌ طریق‌ داود و سلیمان‌ سلوك‌ نمودند.
\s5
\v 18 و رَحُبْعام‌ مَحَلَۀ دختر یریمُوت‌ بن‌ داود و اَبِیحایل‌ دختر اَلِیآب‌ بن‌ یسَّی‌ را به‌ زنی‌ گرفت‌.
\v 19 و او برای‌ وی‌ پسران‌ یعنی‌ یعُوش‌ و شَمَرْیا و زَهم‌ را زایید.
\s5
\v 20 و بعد از او مَعْكَه‌ دختر اَبْشالوم‌ را گرفت‌ و او برای‌ وی‌ اَبِیا و عَتّای‌ و زِبزا و شَلُومیت‌ را زایید.
\v 21 و رَحُبْعام‌، مَعْكَه‌ دختر ابشالوم‌ را ازجمیع‌ زنان‌ و مُتعه‌های‌ خود زیاده‌ دوست‌ می‌داشت‌، زیرا كه‌ هجده‌ زن‌ و شصت‌ مُتعه‌ گرفته‌ بود و بیست‌ و هشت‌ پسر و شصت‌ دختر تولید نمود.
\s5
\v 22 و رَحُبْعام‌ اَبیا پسر معكه‌ را در میان‌ برادرانش‌ سرور و رئیس‌ ساخت‌، زیراكه‌ می‌خواست‌ او را به‌ پادشاهی‌ نصب‌ نماید.
\v 23 و عاقلانه‌ رفتار نموده‌، همۀ پسران‌ خود را در تمامی‌ بلاد یهودا و بنیامین‌ در جمیع‌ شهرهای‌ حصاردار متفرق‌ ساخت‌، و برای‌ ایشان‌ آذوقۀ بسیار قرار داد و زنان‌ بسیار خواست‌.
\s5
\c 12
\p
\v 1 و چون‌ سلطنت‌ رَحُبْعام‌ استوار گردید و خودش‌ تقویت‌ یافت‌، او با تمامی اسرائیل‌ شریعت‌ خداوند را ترك‌ نمودند.
\s5
\v 2 و در سال‌ پنجم‌ سلطنت‌ رَحُبْعام‌، شِیشَق‌ پادشاه‌ مصر به‌ اورشلیم‌ برآمد زیراكه‌ ایشان‌ بر خداوند عاصی‌ شده‌ بودند.
\v 3 با هزار و دویست‌ ارابه‌ و شصت‌ هزار سوار و خلقی‌ كه‌ از مصریان‌ و لُوبیان‌ و سُكیان‌ و حَبَشیان‌ همراهش‌ آمدند، بیشمار بودند.
\v 4 پس‌ شهرهای‌ حصاردار یهودا را گرفت‌ و به‌ اورشلیم‌ آمد.
\s5
\v 5 و شَمَعْیای‌ نبی‌ نزد رَحُبْعام‌ و سروران‌ یهودا كه‌ از ترس‌ شِیشَق‌ در اورشلیم‌ جمع‌ بودند آمده‌، به‌ ایشان‌ گفت‌: « خداوند چنین‌ می‌گوید: شما مرا ترك‌ كردید پس‌ من‌ نیز شما را به‌ دست‌ شِیشَق‌ ترك‌ خواهم‌ نمود.»
\v 6 آنگاه‌ سروران‌ اسرائیل‌ و پادشاه‌ تواضع‌ نموده‌، گفتند: « خداوند عادل‌ است‌.»
\s5
\v 7 و چون‌ خداوند دید كه‌ ایشان‌ متواضع‌ شده‌اند، كلام‌ خداوند بر شَمَعْیا نازل‌ شده‌، گفت‌: «چونكه‌ ایشان‌ تواضع‌ نموده‌اندایشان‌ را هلاك‌ نخواهم‌ كرد بلكه‌ ایشان‌ را اندك‌ زمانی‌ خلاصی‌ خواهم‌ داد و غضب‌ من‌ به‌ دست‌ شِیشَق‌ بر اورشلیم‌ ریخته‌ نخواهد شد.
\v 8 لیكن‌ ایشان‌ بندۀ او خواهند شد تا بندگی‌ من‌ و بندگی‌ ممالك‌ جهان‌ را بدانند.»
\s5
\v 9 پس‌ شِیشَق‌ پادشاه‌ مصر به‌ اورشلیم‌ برآمده‌، خزانه‌های‌ خانۀ خداوند و خزانه‌های‌ خانۀ پادشاه‌ را گرفت‌ و همه‌ چیز را برداشت‌ و سپرهای‌ طلا را كه‌ سلیمان‌ ساخته‌ بود برد.
\v 10 و رَحُبْعام‌ پادشاه‌ به‌ عوض‌ آنها سپرهای‌ برنجین‌ ساخت‌ و آنها را به‌ دست‌ سردارانِ شاطرانی‌ كه‌ دَرِ خانۀ پادشاه‌ را نگاهبانی‌ می‌كردند سپرد.
\s5
\v 11 و هر وقتی‌ كه‌ پادشاه‌ به‌ خانۀ خداوند داخل‌ می‌شد شاطران‌ آمده‌، آنها را برمی‌داشتند و آنها را به‌ حجرۀ شاطران‌ باز می‌آوردند.
\v 12 و چون‌ او متواضع‌ شد، خشم‌ خداوند از او برگشت‌ تا او را بالكل‌ هلاك‌ نسازد؛ و در یهودا نیز اعمال‌ نیكو پیدا شد.
\s5
\v 13 و رَحُبْعام‌ پادشاه‌، خویشتن‌ را در اورشلیم‌ قوی‌ ساخته‌، سلطنت‌ نمود. و رَحُبْعام‌ چون‌ پادشاه‌ شد چهل‌ و یك‌ ساله‌ بود، و در شهر اورشلیم‌ كه‌ خداوند آن‌ را از تمام‌ اسباط‌ اسرائیل‌ برگزید تا اسم‌ خود را در آن‌ بگذارد، هفده‌ سال‌ پادشاهی‌ كرد و اسم‌ مادرش‌ نعْمَه‌ عَمُّونیه‌ بود.
\v 14 و او شرارت‌ ورزید زیرا كه‌ خداوند را به‌ تصمیم‌ قلب‌ طلب‌ ننمود.
\s5
\v 15 و اما وقایع‌ اول‌ و آخر رَحُبْعام‌ آیا آنها در تواریخ‌ شَمَعْیای‌ نبی‌ و تواریخ‌ انساب‌ عَدُّوی‌ رایی‌ مكتوب‌ نیست‌؟ و در میان‌ رَحُبْعام‌ و یرُبْعام‌ پیوسته‌ جنگ‌ می‌بود.
\v 16 پس‌ رَحُبْعام‌ با پدران‌ خود خوابید و در شهر داود دفن‌ شد و پسرش‌ اَبِیابه‌ جایش‌ سلطنت‌ كرد.
\s5
\c 13
\p
\v 1 در سال‌ هجدهم‌ سلطنت‌ یرُبْعام‌، اَبیا بر یهودا پادشاه‌ شد.
\v 2 سه‌ سال‌ در اورشلیم‌ پادشاهی‌ كرد و اسم‌ مادرش‌ میكایا دختر اوریئیل‌ از جبعه‌ بود. و در میان‌ اَبیا و یرُبْعام‌ جنگ‌ بود.
\v 3 و اَبِیا با فوجی‌ از شجاعان‌ جنگ‌ آزموده‌ یعنی‌ چهارصد هزار مرد برگزیده‌ تدارك‌ جنگ‌ دید، و یرُبْعام‌ با هشتصد هزار مرد برگزیده‌ كه‌ شجاعان‌ قوی‌ بودند با وی‌ جنگ‌ را صف‌ آرایی‌ نمود.
\s5
\v 4 و اَبِیا بر كوه‌ صَمارایم‌ كه‌ در كوهستان‌ افرایم‌ است‌ برپا شده‌، گفت‌: «ای‌ یرُبْعام‌ و تمامی‌ اسرائیل‌ مرا گوش‌ گیرید!
\v 5 آیا شما نمی‌دانید كه‌ یهُوَه‌ خدای‌ اسرائیل‌ سلطنت‌ اسرائیل‌ را به‌ داود و پسرانش‌ با عهد نمكین‌ تا به‌ ابد داده‌ است‌؟
\s5
\v 6 و یرُبْعام‌ بن‌ نَباط‌ بندۀ سلیمان‌ بن‌ داود برخاست‌ و بر مولای‌ خود عصیان‌ ورزید.
\v 7 و مردان‌ بیهوده‌ كه‌ پسران‌ بلّیعال‌ بودند نزد وی‌ جمع‌ شده‌، خویشتن‌ را به‌ ضد رَحُبْعام‌ بن‌ سلیمان‌ تقویت‌ دادند، هنگامی‌ كه‌ رَحُبْعام‌ جوان‌ و رقیق‌ القلب‌ بود و با ایشان‌ مقاومت‌ نمی‌توانست‌ نمود.
\s5
\v 8 و شما الا´ن‌ گمان‌ می‌برید كه‌ با سلطنت‌ خداوند كه‌ در دست‌ پسران‌ داود است‌ مقابله‌ توانید نمود؟ و شما گروه‌ عظیمی‌ می‌باشید و گوساله‌های‌ طلا كه‌ یرُبْعام‌ برای‌ شما به‌ جای‌ خدایان‌ ساخته‌ است‌ با شما می‌باشد.
\v 9 آیا شما كَهَنَه‌ خداوند را از بنی‌هارون‌ و لاویان‌ را نیز اخراج‌ ننمودید و مثل‌ قومهای‌ كشورها برای‌ خود كاهنان‌ نساختید؟ و هركه‌ بیاید و خویشتن‌ را با گوساله‌ای‌ و هفت‌ قوچ‌ تقدیس‌ نماید، برای‌ آنهایی‌ كه‌ خدایان‌ نیستندكاهن‌ می‌شود.
\s5
\v 10 و اما ما یهُوَه‌ خدای‌ ماست‌ و او را ترك‌ نكرده‌ایم‌ و كاهنان‌ از پسران‌ هارون‌ خداوند را خدمت‌ می‌كنند و لاویان‌ در كار خود مشغولند.
\v 11 و هر صبح‌ و هر شام‌ قربانی‌های‌ سوختنی‌ و بخور معطر برای‌ خداوند می‌سوزانند و نانِ تَقْدِمِه‌ بر میز طاهر می‌نهند و شمعدان‌ طلا و چراغهایش‌ را هر شب‌ روشن‌ می‌كنند زیرا كه‌ ما وصایای‌ یهُوَه‌ خدای‌ خود را نگاه‌ می‌داریم‌؛ اما شما او را ترك‌ كرده‌اید.
\s5
\v 12 و اینك‌ با ما خدا رئیس‌ است‌ و كاهنان‌ او با كَرِنّاهای‌ بلند آواز هستند تا به‌ ضد شما بنوازند. پس‌ ای‌ بنی‌اسرائیل‌ با یهُوَه‌ خدای‌ پدران‌ خود جنگ‌ مكنید زیرا كامیاب‌ نخواهید شد.»
\s5
\v 13 اما یرُبْعام‌ كمین‌ گذاشت‌ كه‌ از عقب‌ ایشان‌ بیایند و خود پیش‌ روی‌ یهودا بودند و كمین‌ در عقب‌ ایشان‌ بود.
\v 14 و چون‌ یهودا نگریستند، اینك‌ جنگ‌ هم‌ از پیش‌ و هم‌ از عقب‌ ایشان‌ بود. پس‌ نزد خداوند استغاثه‌ نمودند و كاهنان‌ كَرِنّاها را نواختند.
\v 15 و مردان‌ یهودا بانگ‌ بلند برآوردند، و واقع‌ شد كه‌ چون‌ مردان‌ یهودا بانگ‌ برآوردند، خدا یرُبْعام‌ و تمامی‌ اسرائیل‌ را به‌ حضور اَبِیا و یهودا شكست‌ داد.
\s5
\v 16 و بنی‌اسرائیل‌ از حضور یهودا فرار كردند و خدا آنها را به‌ دست‌ ایشان‌ تسلیم‌ نمود.
\v 17 و اَبِیا و قوم‌ او آنها را به‌ صدمۀ عظیمی‌ شكست‌ دادند، چنانكه‌ پانصد هزار مرد برگزیده‌ از اسرائیل‌ مقتول‌ افتادند.
\v 18 پس‌ بنی‌اسرائیل‌ در آن‌ وقت‌ ذلیل‌ شدند و بنی‌یهودا چونكه‌ بر یهُوَه‌ خدای‌ پدران‌ خود توكل‌ نمودند، قوی‌ گردیدند.
\s5
\v 19 و اَبِیا یرُبْعام‌ را تعاقب‌ نموده‌، شهرهای‌ بیت‌ئیل‌ را با دهاتش‌ و یشانَه‌ را با دهاتش‌ و اَفْرون‌ را با دهاتش‌ از او گرفت‌.
\v 20 و یرُبْعام‌ در ایام‌ اَبِیا دیگر قوت‌ بهم‌ نرسانید وخداوند او را زد كه‌ مرد.
\v 21 و اَبِیا قوی‌ می‌شد و چهارده‌ زن‌ برای‌ خود گرفت‌ و بیست‌ و دو پسر و شانزده‌ دختر به‌ وجود آورد.
\v 22 پس‌ بقیۀ وقایع‌ اَبِیا از رفتار و اعمال‌ او در مِدْرَسِ عِدُّوی‌ نبی‌ مكتوب‌ است‌.
\s5
\c 14
\p
\v 1 و اَبِیا با پدران‌ خود خوابید و او را در شهر داود دفن‌ كردند و پسرش‌ آسا در جایش‌ پادشاه‌ شد؛ و در ایام‌ او زمین‌ ده‌ سال‌ آرامی‌ یافت‌.
\v 2 و آسا آنچه‌ را كه‌ در نظر یهُوَه‌ خدایش‌ نیكو و راست‌ بود به‌ جا می‌آورد،
\v 3 و مذبح‌های‌ غریب‌ و مكانهای‌ بلند را برداشت‌ و بتها را بشكست‌ و اَشُوریم‌ را قطع‌ نمود؛
\v 4 و یهودا را امر فرمود كه‌ یهُوَه‌ خدای‌ پدران‌ خود را بطلبند و شریعت‌ و اوامر او را نگاه‌ دارند.
\s5
\v 5 و مكانهای‌ بلند و تماثیل‌ شمس‌ را از جمیع‌ شهرهای‌ یهودا دور كرد؛ پس‌ مملكت‌ به‌ سبب‌ او آرامی‌ یافت‌.
\v 6 و شهرهای‌ حصاردار در یهودا بنا نمود زیرا كه‌ زمین‌ آرام‌ بود و در آن‌ سالها كسی‌ با او جنگ‌ نكرد چونكه‌ خداوند او را راحت‌ بخشید.
\s5
\v 7 و به‌ یهودا گفت‌: «این‌ شهرها را بنا نماییم‌ و دیوارها و برجها با دروازه‌ها و پشت‌بندها به‌ اطراف‌ آنها بسازیم‌.
\v 8 زیرا چونكه‌ یهُوَه‌ خدای‌ خود را طلبیده‌ایم‌ زمین‌ پیش‌ روی‌ ما است‌. او را طلب‌ نمودیم‌ و او ما را از هر طرف‌ راحت‌ بخشیده‌ است‌.» پس‌ بنا نمودند و كامیاب‌ شدند.
\s5
\v 9 و آسا لشكری‌ از یهودا یعنی‌ سیصد هزار سپردار و نیزه‌دار داشت‌ و از بنیامین‌ دویست‌ و هشتاد هزار سپردار و تیرانداز كه‌ جمیع‌ اینها مردان‌ قوی‌ جنگی‌ بودند.
\v 10 پس‌ زارَح‌ حَبشی‌ با هزار هزار سپاه‌ و سیصد ارابه‌ به‌ ضد ایشان‌ بیرون‌آمده‌، به‌ مَرِیشَه‌ رسید.
\v 11 و آسا به‌ مقابله‌ ایشان‌ بیرون‌ رفت‌؛ پس‌ ایشان‌ در وادی‌ صَفاتَه‌ نزد مَرِیشَه‌ جنگ‌ را صف‌آرایی‌ نمودند. و آسا یهُوَه‌ خدای‌ خود را خوانده‌، گفت‌: «ای‌ خداوند نصرت‌ دادن‌ به‌ زورآوران‌ یا به‌ بیچارگان‌ نزد تو یكسان‌ است‌؛ پس‌ ای‌ یهُوَه‌ خدای‌ ما، ما را اعانت‌ فرما زیرا كه‌ بر تو توكل‌ می‌داریم‌ و به‌ اسم‌ تو به‌ مقابله‌ این‌ گروه‌ عظیم‌ آمده‌ایم‌، ای‌ یهُوَه‌ تو خدای‌ ما هستی‌ پس‌ مگذار كه‌ انسان‌ بر تو غالب‌ آید.»
\s5
\v 12 آنگاه‌ خداوند حَبَشیان‌ را به‌ حضور آسا و یهودا شكست‌ داد و حَبَشیان‌ فرار كردند.
\v 13 و آسا با خلقی‌ كه‌ همراه‌ او بودند، آنها را تا جَرار تعاقب‌ نمودند و از حَبَشیان‌ آنقدر افتادند كه‌ از ایشان‌ كسی‌ زنده‌ نماند، زیرا كه‌ به‌ حضور خداوند و به‌ حضور لشكر او شكست‌ یافتند و ایشان‌ غنیمت‌ از حد زیاده‌ بردند.
\s5
\v 14 و تمام‌ شهرها را كه‌ به‌ اطراف‌ جرار بود، تسخیر نمودند زیرا ترس‌ خداوند بر ایشان‌ مستولی‌ شده‌ بود و شهرها را تاراج‌ نمودند، زیرا كه‌ غنیمتِ بسیار در آنها بود.
\v 15 و خیمه‌های‌ مواشی‌ را نیز زدند و گوسفندان‌ فراوان‌ و شتران‌ را برداشته‌، به‌ اورشلیم‌ مراجعت‌ كردند.
\s5
\c 15
\p
\v 1 و روح‌ خدا به‌ عَزَرْیا ابن‌ عودید نازل شد.
\v 2 و او برای‌ ملاقات‌ آسا بیرون‌ آمده‌، وی‌ را گفت‌: «ای‌ آسا و تمامی‌ یهودا و بنیامین‌ از من‌ بشنوید! خداوند با شما خواهد بود هر گاه‌ شما با او باشید؛ و اگر او را بطلبید او را خواهید یافت‌؛ اما اگر او را ترك‌ كنید او شما را ترك‌ خواهد نمود.
\s5
\v 3 و اسرائیل‌ مدت‌ مدیدی‌ بی‌خدای‌ حق‌ و بی‌كاهن‌ معلم‌ و بی‌شریعت‌ بودند.
\v 4 اما چون‌ در تنگیهای‌ خود به‌ سوی‌ یهُوَه‌ خدای‌ اسرائیل‌ بازگشت‌ نموده‌، او را طلبیدند او را یافتند.
\v 5 و در آن‌ زمان‌ به‌ جهت‌ هر كه‌ خروج‌ و دخول‌ می‌كرد، هیچ‌ امنیت‌ نبود بلكه‌ اضطراب‌ سخت‌ بر جمیع‌ سكنه‌ كشورها می‌بود.
\s5
\v 6 و قومی‌ از قومی‌ و شهری‌ از شهری‌ هلاك‌ می‌شدند، چونكه‌ خدا آنها را به‌ هر قسم‌ بلا مضطرب‌ می‌ساخت‌.
\v 7 اما شما قوی‌ باشید و دستهای‌ شما سست‌ نشود زیرا كه‌ اجرت‌ اعمال‌ خود را خواهید یافت‌.»
\s5
\v 8 پس‌ چون‌ آسا این‌ سخنان‌ و نبوت‌ (پسر) عودید نبی‌ را شنید، خویشتن‌ را تقویت‌ نموده‌، رجاسات‌ را از تمامی‌ زمین‌ یهودا و بنیامین‌ و از شهرهایی‌ كه‌ در كوهستان‌ افرایم‌ گرفته‌ بود دور كرد، و مذبح‌ خداوند را كه‌ پیش‌ روی‌ رواق‌ خداوند بود تعمیر نمود.
\v 9 و تمامی‌ یهودا و بنیامین‌ و غریبان‌ را كه‌ از افرایم‌ و مَنَسَّی‌ و شمعون‌ در میان‌ ایشان‌ ساكن‌ بودند، جمع‌ كرد زیرا گروه‌ عظیمی‌ از اسرائیل‌ چون‌ دیدند كه‌ یهُوَه‌ خدای‌ ایشان‌ با او می‌بود به‌ او پیوستند.
\s5
\v 10 پس‌ در ماه‌ سوم‌ از سال‌ پانزدهم‌ سلطنت‌ آسا در اورشلیم‌ جمع‌ شدند.
\v 11 و در آن‌ روز هفتصد گاو و هفت‌ هزار گوسفند از غنیمتی‌ كه‌ آورده‌ بودند، برای‌ خداوند ذبح‌ نمودند.
\s5
\v 12 و به‌ تمامی‌ دل‌ و تمامی‌ جان‌ خود عهد بستند كه‌ یهُوَه‌ خدای‌ پدران‌ خود را طلب‌ نمایند.
\v 13 و هر كسی‌ كه‌ یهوه‌ خدای‌ اسرائیل‌ را طلب‌ ننماید، خواه‌ كوچك‌ و خواه‌ بزرگ‌، خواه‌ مرد و خواه‌ زن‌، كشته‌ شود.
\s5
\v 14 و به‌ صدای‌ بلند و آواز شادمانی‌ و كَرِنّاها و بوقها برای‌ خداوند قسم‌ خوردند.
\v 15 و تمامی‌ یهودا به‌ سبب‌ این‌ قسم‌ شادمان‌ شدند زیرا كه‌ به‌ تمامی‌ دل‌ خود قسم‌ خورده‌ بودند، و چونكه‌ او را به‌ رضامندی‌تمام‌ طلبیدند وی‌ را یافتند و خداوند ایشان‌ را از هر طرف‌ امنیت‌ داد.
\s5
\v 16 و نیز آسا پادشاهْ مادر خود معكه‌ را از ملكه‌ بودن‌ معزول‌ كرد زیرا كه‌ او تمثالی‌ به‌ جهت‌ اَشیره‌ ساخته‌ بود. و آسا تمثال‌ او را قطع‌ نمود و آن‌ را خرد كرده‌، در وادی‌ قدرون‌ سوزانید.
\v 17 اما مكانهای‌ بلند از میان‌ اسرائیل‌ برداشته‌ نشد. لیكن‌ دل‌ آسا در تمامی‌ ایامش‌ كامل‌ می‌بود.
\s5
\v 18 و چیزهایی‌ را كه‌ پدرش‌ وقف‌ كرده‌، و آنچه‌ را كه‌ خودش‌ وقف‌ نموده‌ بود از نقره‌ و طلا و ظروف‌ به‌ خانۀ خداوند درآورد،
\v 19 و تا سال‌ سی‌ و پنجم‌ سلطنت‌ آسا جنگ‌ نبود.
\s5
\c 16
\p
\v 1 اما در سال‌ سی‌ و ششم‌ سلطنت‌ آسا، بَعْشا پادشاه‌ اسرائیل‌ بر یهودا برآمد، و رامَه‌ را بنـا كـرد تا نگـذارد كه‌ كسـی‌ نزد آسا پادشاه‌ یهودا رفت‌ و آمد نماید.
\s5
\v 2 آنگاه‌ آسا نقره‌ و طلا را از خزانه‌های‌ خانۀ خداوند و خانۀ پادشـاه‌ گرفتـه‌، آن‌ را نـزد بَنْهَـدَد پادشـاه‌ ارام‌ كه‌ در دمشـق‌ ساكن‌ بود فرستاده‌، گفت‌:
\v 3 « در میان‌ من‌ و تو و در میان‌ پدر من‌ و پدر تو عهد بوده‌ است‌. اینك‌ نقره‌ و طلا نزد تو فرستادم‌. پس‌ عهدی‌ را كه‌ با بَعْشا پادشاه‌ اسرائیل‌ داری‌، بشكن‌ تا او از نزد من‌ برود.»
\s5
\v 4 و بَنْهَدَد آسا پادشاه‌ را اجابت‌ نموده‌، سرداران‌ افواج‌ خود را بر شهرهای‌ اسرائیل‌ فرستاد و ایشان‌ عُیون‌ و دان‌ و آبَل‌مایم‌ و جمیع‌ شهرهای‌ خزانۀ نفتالی‌ را تسخیر نمودند.
\v 5 و چون‌ بَعْشا این‌ را شنید، بنا نمودن‌ رامه‌ را ترك‌ كرده‌، از كاری‌ كه‌ می‌كرد باز ایستاد.
\v 6 و آسا پادشاه‌، تمامی‌ یهودا را جمع‌ نموده‌، ایشان‌ سنگهـای‌ رامه‌ و چوبهـای‌ آن‌ را كه‌ بَعْشا بنامی‌كرد برداشتنـد و او جَبَع‌ و مِصْفَه‌ را با آنها بنـا نمـود.
\s5
\v 7 و در آن‌ زمـان‌ حَنانـی‌ رایـی‌ نـزد آسـا پادشـاه‌ یهودا آمده‌، وی‌ را گفت‌: «چونكه‌ تو بر پادشاه‌ ارام‌ توكل‌ نمـودی‌ و بر یهُـوَه‌ خـدای‌ خـود توكل‌ ننمودی‌، از این‌ جهت‌ لشكر پادشاه‌ ارام‌ از دست‌ تو رهایی‌ یافت‌.
\v 8 آیا حَبَشیان‌ و لُوبیان‌ لشكر بسیار بزرگ‌ نبودند؟ و ارابه‌ها و سواران‌ از حد زیاده‌ نداشتند؟ اما چونكه‌ بر خداوند توكل‌ نمـودی‌ آنهـا را به‌ دسـت‌ تـو تسلیم‌ نمـود.
\s5
\v 9 زیـرا كه‌ چشمـان‌ خداوند در تمـام‌ جهان‌ تردد می‌كند تا قوت‌ خویش‌ را بر آنانـی‌ كه‌ دل‌ ایشان‌ با او كامل‌ است‌ نمایان‌ سازد. تو در اینكار احمقانـه‌ رفتـار نمـودی‌، لهـذا از ایـن‌ ببعد در جنگها گرفتار خواهی‌ شد.»
\v 10 اما آسا بر آن‌ رایی‌ غضب‌ نموده‌، او را در زندان‌ انداخت‌ زیرا كه‌ از این‌ امر خشم‌ او بر وی‌ افروخته‌ شد. و در همان‌ وقت‌ آسا بر بعضی‌ از قوم‌ ظلم‌ نمود.
\s5
\v 11 و اینك‌ وقایع‌ اول‌ و آخر آسا در تواریخ‌ پادشاهان‌ یهودا و اسرائیل‌ مكتـوب‌ است‌.
\v 12 و در سال‌ سی‌ و نهم‌ سلطنت‌ آسـا مرضـی‌ در پایهای‌ او عارض‌ شد و مرض‌ او بسیار سخت‌ گردید؛ و نیز در بیماری‌ خود از خداوند مدد نخواست‌ بلكه‌ از طبیبان‌.
\s5
\v 13 پس‌ آسا با پدران‌ خود خوابید و در سال‌ چهل‌ و یكم‌ از سلطنت‌ خود وفات‌ یافـت‌.
\v 14 و او را در مقبـره‌ای‌ كه‌ بـرای‌ خـود در شهـر داود كنـده‌ بـود دفن‌ كردنـد؛ و او را در دخمـه‌ای‌ كه‌ از عطریات‌ و انواع‌ حنوط‌ كه‌ به‌ صنعت‌ عطــاران‌ ساختـه‌ شـده‌ بـود گذاشتنـد، و بـرای‌ وی‌ آتشی‌ بی‌نهایت‌ عظیم‌ برافروختند.
\s5
\c 17
\p
\v 1 و پسرش‌ یهُوشافاط‌ در جای‌ او پادشاه شد و خود را به‌ ضد اسرائیل‌ تقویت‌ داد.
\v 2 و سپاهیان‌ در تمامی‌ شهرهای‌ حصاردار یهودا گذاشت‌ و قراولان‌ در زمین‌ یهودا و در شهرهای‌ افرایم‌ كه‌ پدرش‌ آسا گرفته‌ بود، قرار داد.
\s5
\v 3 و خداوند با یهُوشافاط‌ می‌بود زیرا كه‌ در طریقهای‌ اول‌ پدر خود داود سلوك‌ می‌كرد و از بَعْلیم‌ طلب‌ نمی‌نمود.
\v 4 بلكه‌ خدای‌ پدر خویش‌ را طلبیده‌، در اوامر وی‌ سلوك‌ می‌نمود و نه‌ موافق‌ اعمال‌ اسرائیل‌.
\s5
\v 5 پس‌ خداوند سلطنت‌ را در دستش‌ استوار ساخت‌. و تمامی‌ یهودا هدایا برای‌ یهُوشافاط‌ آوردند و دولت‌ و حشمت‌ عظیمی‌ پیدا كرد.
\v 6 و دلش‌ به‌ طریقهای‌ خداوند رفیع‌ شد، و نیز مكانهای‌ بلند و اَشَیره‌ها را از یهودا دور كرد.
\s5
\v 7 و در سال‌ سوم‌ از سلطنت‌ خود، سروران‌ خویش‌ را یعنی‌ بِنْحایل‌ و عُوبَدْیا و زكریا و نَتَنْئِیل‌ و میكایا را فرستاد تا در شهرهای‌ یهودا تعلیم‌ دهند.
\v 8 و با ایشان‌ بعضی‌ از لاویان‌ یعنی‌ شَمَعْیا و نَتَنْیا و زَبَدْیا و عَسائیل‌ و شَمیراموت‌ و یهُوناتان‌ و اَدُنیا و طوبیا و توب‌ اَدُنیا را كه‌ لاویان‌ بودند، فرستاد و با ایشان‌ اَلیشَمَع‌ و یهُورامِ كَهَنه‌ را.
\v 9 پس‌ ایشان‌ در یهودا تعلیم‌ دادند و سفر تورات‌ خداوند را با خود داشتند، و در همۀ شهرهای‌ یهودا گردش‌ كرده‌، قوم‌ را تعلیم‌ می‌دادند.
\s5
\v 10 و ترس‌ خداوند بر همۀ ممالك‌ كشورها كه‌ در اطراف‌ یهودا بودند، مستولی‌ گردید تا با یهُوشافاط‌ جنگ‌ نكردند.
\v 11 و بعضی‌ از فلسطینیان‌، هدایا و نقرۀ جزیه‌ را برای‌ یهُوشافاط‌ آوردند، و عربها نیز از مواشی‌ هفت‌هزار و هفتصد قوچ‌ و هفت‌ هزار و هفتصد بز نر برای‌ او آوردند.
\s5
\v 12 پس‌ یهُوشافاط‌ ترقی‌ نموده‌، بسیار بزرگ‌ شد وقلعه‌ها و شهرهای‌ خزانه‌ در یهودا بنا نمود.
\v 13 و در شهرهای‌ یهودا كارهای‌ بسیار كرد و مردان‌ جنگ‌ آزموده‌ و شجاعان‌ قوی‌ در اورشلیم‌ داشت‌.
\s5
\v 14 و شمارۀ ایشان‌ برحسب‌ خاندان‌ آبای‌ ایشان‌ این‌ است‌: یعنی‌ از یهودا سرداران‌ هزاره‌ كه‌ رئیس‌ ایشان‌ اَدْنَه‌ بود و با او سیصد هزار شجاع‌ قوی‌ بودند.
\v 15 و بعد از او یهُوحانان‌ رئیس‌ بود و با او دویست‌ و هشتاد هزار نفر بودند.
\v 16 و بعد از او، عَمَسْیا ابن‌ زِكْرِی‌ بود كه‌ خویشتن‌ را برای‌ خداوند نذر كرده‌ بود و با او دویست‌ هزار شجاع‌ قوی‌ بودند.
\s5
\v 17 و از بنیامین‌، اَلِیاداع‌ كه‌ شجاع‌ قوی‌ بود و با او دویست‌ هزار نفر مسلح‌ به‌ كمان‌ و سپر بودند.
\v 18 و بعد از او یهُوزاباد بود و با او صد و هشتاد هزار مردِ مهیای‌ جنگ‌ بودند.
\v 19 اینان‌ خدام‌ پادشاه‌ بودند، سوای‌ آنانی‌ كه‌ پادشاه‌ در تمامی‌ یهودا در شهرهای‌ حصاردار قرار داده‌ بود.
\s5
\c 18
\p
\v 1 و یهُوشافاط‌ دولت‌ و حشمت‌ عظیمی داشت‌، و با اَخاب‌ مصاهرت‌ نمود.
\v 2 و بعد از چند سال‌ نزد اَخاب‌ به‌ سامره‌ رفت‌ و اَخاب‌ برای‌ او و قومی‌ كه‌ همراهش‌ بودند گوسفندان‌ و گاوان‌ بسیار ذبح‌ نمود و او را تحریض‌ نمود كه‌ همراه‌ خودش‌ به‌ راموت‌ جِلْعاد برآید.
\v 3 پس‌ اَخاب‌ پادشاه‌ اسرائیل‌ به‌ یهُوشافاط‌ پادشاه‌ یهودا گفت‌: «آیا همراه‌ من‌ به‌ راموت‌ جِلْعاد خواهی‌ آمد؟» او جواب‌ داد كه‌ «من‌ چون‌ تو و قوم‌ من‌ چون‌ قوم‌ تو هستیم‌ و همراه‌ تو به‌ جنگ‌ خواهیم‌ رفت‌.»
\s5
\v 4 و یهُوشافاط‌ به‌ پادشاه‌ اسرائیل‌ گفت‌: «تمنا آنكه‌ امروز از كلام‌ خداوند مسألت‌ نمایی‌.»
\v 5 و پادشاه‌ اسرائیل‌ چهارصد نفر از انبیا جمع‌ كرده‌،به‌ ایشان‌ گفت‌: «آیا به‌ راموت‌ جِلْعاد برای‌ جنگ‌ برویم‌ یا من‌ از آن‌ باز ایستم‌؟» ایشان‌ جواب‌ دادند: «برآی‌ و خدا آن‌ را به‌ دست‌ پادشاه‌ تسلیم‌ خواهد نمود.»
\s5
\v 6 اما یهُوشافاط‌ گفت‌: «آیا در اینجا غیر از اینها، نبی‌ای‌ از جانب‌ یهُوَه‌ نیست‌ تا از او سؤال‌ نماییم‌؟»
\v 7 و پادشاه‌ اسرائیل‌ به‌ یهُوشافاط‌ گفت‌: «یك‌ مرد دیگر هست‌ كه‌ به‌ واسطۀ او از خداوند مسألت‌ توان‌ كرد؛ لیكن‌ من‌ از او نفرت‌ دارم‌ زیرا كه‌ دربارۀ من‌ به‌ نیكویی‌ هرگز نبوت‌ نمی‌كند، بلكه‌ همیشه‌ اوقات‌ به‌ بدی‌؛ و او میكایا ابن‌ یمْلا می‌باشد.» و یهُوشافاط‌ گفت‌: «پادشاه‌ چنین‌ نگوید.»
\v 8 پس‌ پادشاه‌ اسرائیل‌ یكی‌ از خواجه‌ سرایان‌ خود را خوانده‌، گفت‌: «میكایا ابن‌ یمْلا را به‌ زودی‌ حاضر كن‌.»
\s5
\v 9 و پادشاه‌ اسرائیل‌ و یهُوشافاط‌ پادشاه‌ یهودا هر یكی‌ لباس‌ خود را پوشیده‌، بر كرسی‌ خویش‌ در جای‌ وسیع‌ نزد دهنۀ دروازه‌ سامره‌ نشسته‌ بودند و جمیع‌ انبیا به‌ حضور ایشان‌ نبوت‌ می‌كردند.
\v 10 و صِدْقیا ابن‌ كَنَعْنَه‌ شاخهای‌ آهنین‌ برای‌ خود ساخته‌، گفت‌: «یهُوَه‌ چنین‌ می‌گوید: اَرامیان‌ را با اینها خواهی‌ زد تا تلف‌ شوند.»
\v 11 و جمیع‌ انبیا نبوت‌ كرده‌، می‌گفتند: «به‌ راموت‌ جِلْعاد برآی‌ و فیروز شو زیرا كه‌ خداوند آن‌ را به‌ دست‌ پادشاه‌ تسلیم‌ خواهد نمود.»
\s5
\v 12 و قاصدی‌ كه‌ برای‌ طلبیدن‌ میكایا رفته‌ بود او را خطاب‌ كرده‌، گفت‌: «اینك‌ انبیا به‌ یك‌ زبان‌ دربارۀ پادشاه‌ نیكو می‌گویند؛ پس‌ كلام‌ تو مثل‌ كلام‌ یكی‌ از ایشان‌ باشد و سخن‌ نیكو بگو.»
\v 13 میكایا جـواب‌ داد: «به‌ حیـات‌ یهُوَه‌ قَسَـم‌ كه‌ هر آنچه‌ خدای‌ من‌ مرا گوید همان‌ را خواهم‌ گفت‌.»
\v 14 پس‌ چون‌ نزد پادشاه‌ رسید، پادشاه‌ وی‌ را گفت‌: «ای‌ میكایا، آیا به‌ راموت‌ جِلْعاد برای‌ جنگ‌ برویم‌ یا من‌ از آن‌ بازایستم‌.» او گفت‌: «برآیید و فیروز شوید، و به‌ دست‌ شما تسلیم‌ خواهند شد.»
\s5
\v 15 پادشاه‌ وی‌ را گفت‌: «من‌ چند مرتبه‌ تو را قسم‌ بدهم‌ كه‌ به‌ اسم‌ یهُوَه‌ غیر از آنچه‌ راست‌ است‌ به‌ من‌ نگویی‌؟»
\v 16 او گفت‌: «تمامی‌ اسرائیل‌ را مثل‌ گوسفندانی‌ كه‌ شبان‌ ندارند بر كوهها پراكنده‌ دیدم‌؛ و خداوند گفت‌ اینها صاحب‌ ندارند. پس‌ هر كس‌ به‌ سلامتی‌ به‌ خانۀ خود برگردد.»
\s5
\v 17 و پادشاه‌ اسرائیل‌ به‌ یهُوشافاط‌ گفت‌: «آیا تو را نگفتم‌ كه‌ دربارۀ من‌ به‌ نیكویی‌ نبوت‌ نمی‌كند بلكه‌ به‌ بدی‌.»
\v 18 او گفت‌: «پس‌ كلام‌ یهُوَه‌ را بشنوید: من‌ یهُوَه‌ را بر كرسی‌ خود نشسته‌ دیدم‌، و تمامی‌ لشكر آسمان‌ را كه‌ به‌ طرف‌ راست‌ و چپ‌ وی‌ ایستاده‌ بودند.
\s5
\v 19 و خداوند گفت‌: كیست‌ كه‌ اَخاب‌ پادشاه‌ اسرائیل‌ را اغوا نماید تا برود و در راموت‌ جِلْعاد بیفتد؟ یكی‌ جواب‌ داده‌ به‌ اینطور سخن‌ راند و دیگری‌ به‌ آنطور تكلم‌ نمود.
\s5
\v 20 و آن‌ روح‌ (پلید) بیرون‌ آمده‌، به‌ حضور خداوند بایستاد و گفت‌: من‌ او را اغوا می‌كنم‌ و خداوند وی‌ را گفت‌: به‌ چه‌ چیز؟
\v 21 او جواب‌ داد كه‌ من‌ بیرون‌ می‌روم‌ و در دهان‌ جمیع‌ انبیایش‌ روح‌ كاذب‌ خواهم‌ بود. او فرمود: وی‌ را اغوا خواهی‌ كرد و خواهی‌ توانست‌، پس‌ برو و چنین‌ بكن‌.
\s5
\v 22 پس‌ الا´ن‌ هان‌، یهُوَه‌ روحی‌ كاذب‌ در دهان‌ این‌ انبیای‌ تو گذاشته‌ است‌ و خداوند دربارۀ تو سخن‌ بد گفته‌ است‌.»
\s5
\v 23 آنگاه‌ صدقیا ابن‌كَنَعنَه‌ نزدیك‌ آمده‌، به‌رخسار میكایا زد و گفت‌: «به‌ كدام‌ راه‌ روح‌ خداوند از نزد من‌ به‌ سوی‌ تو رفت‌ تا با تو سخن‌ گوید؟»
\v 24 میكایا جواب‌ داد: «اینك‌ در روزی‌ كه‌ به‌ حجرۀ اندرونی‌ داخل‌ شده‌، خود را پنهان‌ كنی‌ آن‌ را خواهی‌ دید.»
\s5
\v 25 و پادشاه‌ اسرائیل‌ گفت‌: «میكایا را بگیرید و او را نزد آمون‌، حاكم‌ شهر و یوآش‌، پسر پادشاه‌ ببرید.
\v 26 و بگویید پادشاه‌ چنین‌ می‌فرماید: این‌ شخص‌ را در زندان‌ بیندازید و او را به‌ نان‌ تنگی‌ و آب‌ تنگی‌ بپرورانید تا من‌ به‌ سلامتی‌ برگردم‌.»
\v 27 میكایا گفت‌: «اگر فی‌الواقع‌ به‌ سلامتی‌ مراجعت‌ كنی‌، یهُوَه‌ با من‌ تكلّم‌ ننموده‌ است‌؛ و گفت‌ ای‌ قوم‌ همگی‌ شما بشنوید.»
\s5
\v 28 پس‌ پادشاه‌ اسرائیل‌ و یهُوشافاط‌ پادشاه‌ یهودا به‌ راموت‌ جِلْعاد برآمدند.
\v 29 و پادشاه‌ اسرائیل‌ به‌ یهُوشافاط‌ گفت‌: «من‌ خود را مُتِنَكّر ساخته‌، به‌ جنگ‌ می‌روم‌. اما تو لباس‌ خود را بپوش‌.» پس‌ پادشاه‌ اسرائیل‌ خویشتن‌ را متنكر ساخت‌ و ایشان‌ به‌ جنگ‌ رفتند.
\v 30 و پادشاه‌ ارام‌ سرداران‌ ارابه‌های‌ خویش‌ را امر فرموده‌، گفت‌: «نه‌ با كوچك‌ و نه‌ با بزرگ‌ بلكه‌ با پادشاه‌ اسرائیل‌ فقط‌ جنگ‌ نمایید.»
\s5
\v 31 و چون‌ سرداران‌ ارابه‌ها یهُوشافاط‌ را دیدند، گمان‌ بردند كه‌ این‌ پادشاه‌ اسرائیل‌ است‌؛ پس‌ مایل‌ شدند تا با او جنگ‌ نمایند و یهُوشافاط‌ فریاد برآورد و خداوند او را اعانت‌ نمود و خدا ایشان‌ را از او برگردانید.
\v 32 و چون‌ سرداران‌ ارابه‌ها را دیدند كه‌ پادشاه‌ اسرائیل‌ نیست‌، از تعاقب‌ او برگشتند.
\s5
\v 33 اما كسی‌ كمان‌ خود را بدون‌ غرض‌ كشیده‌، پادشاه‌ اسرائیل‌ رامیان‌ وصله‌های‌ زره‌ زد، و او به‌ ارابه‌ران‌ خود گفت‌: «دست‌ خود را بگردان‌ و مرا از لشكر بیرون‌ ببر زیرا كه‌ مجروح‌ شدم‌.»
\v 34 و در آن‌ روز جنگ‌ سخت‌ شد و پادشاه‌ اسرائیل‌ را در ارابه‌اش‌ به‌ مقابل‌ ارامیان‌ تا وقت‌ عصر برپا داشتند؛ و در وقت‌ غروب‌ آفتاب‌ مرد.
\s5
\c 19
\p
\v 1 و یهُوشافاط‌ پادشاه‌ یهودا به‌ خانۀ خود به‌ اورشلیم‌ به‌ سلامتی‌ برگشت‌.
\v 2 و ییهُو ابن‌ حنانی‌ رایی‌ برای‌ ملاقات‌ وی‌ بیرون‌ آمده‌، به‌ یهُوشافاط‌ پادشاه‌ گفت‌: «آیا شریران‌ را می‌بایست‌ اعانت‌ نمایی‌ و دشمنان‌ خداوند را دوست‌ داری‌؟ پس‌ از این‌ جهت‌ غضب‌ از جانب‌ خداوند بر تو آمده‌ است.
\v 3 لیكن‌ در تو اعمال‌ نیكو یافت‌ شده‌ است‌، چونكه‌ اَشَیره‌ها را از زمین‌ دور كرده‌، و دل‌ خود را به‌ طلب‌ خدا تصمیم‌ نموده‌ای‌.»
\s5
\v 4 و چون‌ یهُوشافاط‌ در اورشلیم‌ ساكن‌ شد، بار دیگر به‌ میان‌ قوم‌ از بئرشبع‌ تا كوهستان‌ افرایم‌ بیرون‌ رفته‌، ایشان‌ را به‌ سوی‌ یهُوَه‌ خدای‌ پدران‌ ایشان‌ برگردانید.
\v 5 و داوران‌ در ولایت‌ یعنی‌ در تمام‌ شهرهای‌ حصاردار یهودا شهر به‌ شهر قرار داد.
\s5
\v 6 و به‌ داوران‌ گفت‌: «باحذر باشید كه‌ به‌ چه‌ طور رفتار می‌نمایید زیرا كه‌ برای‌ انسان‌ داوری‌ نمی‌نمایید بلكه‌ برای‌ خداوند ، و او در حكم‌ نمودن‌ با شما خواهد بود.
\v 7 و حال‌ خوف‌ خداوند بر شما باشد و این‌ را با احتیاط‌ به‌ عمل‌ آورید زیرا كه‌ با یهُوَه‌ خدای‌ ما بی‌انصافی‌ و طرفداری‌ و رشوه‌خواری‌ نیست‌.»
\s5
\v 8 و در اورشلیم‌ نیز یهُوشافاط‌ بعضی‌ از لاویان‌ و كاهنان‌ را و بعضی‌ از رؤسای‌ آبای‌ اسرائیل‌ را به‌ جهت‌ داوری‌ خداوند و مرافعه‌ها قرار داد. پس‌ به‌اورشلیم‌ برگشتند.
\v 9 و ایشان‌ را امر فرموده‌، گفت‌: «شما بدینطور با امانت‌ و دل‌ كامل‌ در ترس‌ خداوند رفتار نمایید.
\s5
\v 10 و در هر دعوی‌ای‌ كه‌ از برادران‌ شما كه‌ ساكن‌ شهرهای‌ خود می‌باشند، میان‌ خون‌ و خون‌ و میان‌ شرایع‌ و اوامر و فرایض‌ و احكام‌ پیش‌ شما آید، ایشان‌ را اِنذار نمایید تا نزد خداوند مجرم‌ نشوند، مبادا غضب‌ بر شما و بر برادران‌ شما بیاید. اگر به‌ این‌ طور رفتار نمایید، مجرم‌ نخواهید شد.
\s5
\v 11 و اینك‌ اَمَرْیا، رئیس‌ كهنه‌، برای‌ همۀ امور خداوند و زَبَدْیا ابن‌ اسْمَعْئیل‌ كه‌ رئیس‌ خاندان‌ یهودا می‌باشد، برای‌ همۀ امور پادشاه‌ بر سر شما هستند؛ و لاویان‌ همراه‌ شما در خدمت‌ مشغولند. پس‌ به‌ دلیری‌ عمل‌ نمایید و خداوند با نیكان‌ باشد.»
\s5
\c 20
\p
\v 1 و بعد از این‌، بنی‌موآب‌ و بنی‌عَمُّون‌ و با ایشان‌ بعضی‌ از عَمّونیان‌، برای‌ مقاتله‌ با یهُوشافاط‌ آمدند.
\v 2 و بعضی‌ آمده‌، یهُوشافاط‌ را خبر دادند و گفتند: «گروه‌ عظیمی‌ از آن‌ طرف‌ دریا از ارام‌ به‌ ضد تو می‌آیند؛ و اینك‌ ایشان‌ در حَصُّون‌ تامار كه‌ همان‌ عَین‌ جَدِی‌ باشد، هستند.»
\s5
\v 3 پس‌ یهُوشافاط‌ بترسید و در طلب‌ خداوند جزم‌ نمود و در تمامی‌ یهودا به‌ روزه‌ اعلان‌ كرد.
\v 4 و یهودا جمع‌ شدند تا از خداوند مسألت‌ نمایند و از تمامی‌ شهرهای‌ یهودا آمدند تا خداوند را طلب‌ نمایند.
\s5
\v 5 و یهُوشافاط‌ در میان‌ جماعت‌ یهودا و اورشلیم‌، در خانۀ خداوند ، پیش‌ روی‌ صحن‌ جدید بایستاد،
\v 6 و گفت‌: «ای‌ یهُوَه‌، خدای‌ پدران‌ ما، آیا تو در آسمان‌ خدا نیستی‌ و آیا تو بر جمیع‌ ممالكِ امّت‌ها سلطنت‌ نمی‌نمایی‌؟ و در دست‌ توقوت‌ و جبروت‌ است‌ و كسی‌ نیست‌ كه‌ با تو مقاومت‌ تواند نمود.
\v 7 آیا تو خدای‌ ما نیستی‌ كه‌ سكنه‌ این‌ زمین‌ را از حضور قوم‌ خود اسرائیل‌ اخراج‌ نموده‌، آن‌ را به‌ ذریت‌ دوست‌ خویش‌ ابراهیم‌ تا ابدالا´باد داده‌ای‌؟
\s5
\v 8 و ایشان‌ در آن‌ ساكن‌ شده‌، مَقْدَسی‌ برای‌ اسم‌ تو در آن‌ بنا نموده‌، گفتند:
\v 9 حینی‌ كه‌ بلا یا شمشیر یا قصاص‌ یا وبا یا قحطی‌ بر ما عارض‌ شود و ما پیش‌ روی‌ این‌ خانه‌ و پیش‌ روی‌ تو (زیرا كه‌ اسم‌ تو در این‌ خانه‌ مقیم‌ است‌) بایستیم‌، و در وقت‌ تنگی‌ خود نزد تو استغاثه‌ نماییم‌، آنگاه‌ اجابت‌ فرموده‌، نجات‌ بده‌.
\s5
\v 10 و الا´ن‌ اینك‌ بنی‌عَمُّون‌ و موآب‌ و اهل‌ كوه‌ سَعِیر، كه‌ اسرائیل‌ را وقتی‌ كه‌ از مصر بیرون‌ آمدند اجازت‌ ندادی‌ كه‌ به‌ آنها داخل‌ شوند، بلكه‌ از ایشان‌ اجتناب‌ نمودند و ایشان‌ را هلاك‌ نساختند،
\v 11 اینك‌ ایشان‌ مكافات‌ آن‌ را به‌ ما می‌رسانند، به‌ اینكه‌ می‌آیند تا ما را از ملك‌ تو كه‌ آن‌ را به‌ تصرف‌ ما داده‌ای‌، اخراج‌ نمایند.
\s5
\v 12 ای‌ خدای‌ ما آیا تو بر ایشان‌ حكم‌ نخواهی‌ كرد؟ زیرا كه‌ ما را به‌ مقابل‌ این‌ گروه‌ عظیمی‌ كه‌ بر ما می‌آیند، هیچ‌ قوتی‌ نیست‌ و ما نمی‌دانیم‌ چه‌ بكنیم‌. اما چشمان‌ ما به‌ سوی‌ تو است‌.»
\v 13 و تمامی‌ یهودا با اطفال‌ و زنان‌ و پسران‌ خود به‌ حضور خداوند ایستاده‌ بودند.
\s5
\v 14 آنگاه‌ روح‌ خداوند بر یحَزْئیل‌ بن‌زكریا ابن‌ بنایا ابن‌ یعِیئِیل‌ بن‌ مَتَّنْیای‌ لاوی‌ كه‌ از بنی‌آساف‌ بود، در میان‌ جماعت‌ نازل‌ شد.
\v 15 و او گفت‌: «ای‌ تمامی‌ یهودا و ساكنان‌ اورشلیم‌! و ای‌ یهُوشافاط‌ پادشاه‌ گوش‌ گیرید! خداوند به‌ شما چنین‌ می‌گوید: از این‌ گروه‌ عظیم‌ ترسان‌ و هراسان‌ مباشید زیرا كه‌جنگ‌ از آن‌ شما نیست‌ بلكه‌ از آن‌ خداست‌.
\s5
\v 16 فردا به‌ نزد ایشان‌ فرود آیید. اینك‌ ایشان‌ به‌ فراز صِیص‌ برخواهند آمد و ایشان‌ را در انتهای‌ وادی‌ در برابر بیابانِ یروئیل‌ خواهید یافت‌.
\v 17 در این‌ وقت‌ بر شما نخواهد بود كه‌ جنگ‌ نمایید. بایستید و نجات‌ خداوند را كه‌ با شما خواهد بود مشاهده‌ نمایید. ای‌ یهودا و اورشلیم‌ ترسان‌ و هراسان‌ مباشید و فردا به‌ مقابل‌ ایشان‌ بیرون‌ روید و خداوند همراه‌ شما خواهد بود.»
\s5
\v 18 پس‌ یهُوشافاط‌ رو به‌ زمین‌ افتاد و تمامی‌ یهودا و ساكنان‌ اورشلیم‌ به‌ حضور خداوند افتادند و خداوند را سجده‌ نمودند.
\v 19 و لاویان‌ از بنی‌قَهاتیان‌ و از بنی‌قورَحیان‌ برخاسته‌، یهُوَه‌ خدای‌ اسرائیل‌ را به‌ آواز بسیار بلند تسبیح‌ خواندند.
\s5
\v 20 و بامدادان‌ برخاسته‌، به‌ بیابان‌ تَقُوع‌ بیرون‌ رفتند و چون‌ بیرون‌ می‌رفتند، یهُوشافاط‌ بایستاد و گفت‌: «مرا بشنوید ای‌ یهودا و سكنۀ اورشلیم‌! بر یهُوَه‌ خدای‌ خود ایمان‌ آورید و استوار خواهید شد، و به‌ انبیای‌ او ایمان‌ آورید كه‌ كامیاب‌ خواهید شد.»
\v 21 و بعد از مشورت‌ كردن‌ با قوم‌، بعضی‌ را معین‌ كرد تا پیش‌ روی‌ مُسَلّحان‌ رفته‌، برای‌ خداوند بسرایند و زینت‌ قدوسیت‌ را تسبیح‌ خوانند و گویند: « خداوند را حمد گویید زیرا كه‌ رحمت‌ او تا ابدالا´باد است‌.»
\s5
\v 22 و چون‌ ایشان‌ به‌ سراییدن‌ و حمد گفتن‌ شروع‌ نمودند، خداوند به‌ ضد بنی‌عَمُّون‌ و موآب‌ و سكنه‌ جبل‌ سَعِیر كه‌ بر یهودا هجوم‌ آورده‌ بودند، كمین‌ گذاشت‌ و ایشان‌ مُنْكَسِر شدند.
\v 23 زیرا كه‌ بنی‌عَمُّون‌ و موآب‌ بر سكنه‌ جبل‌ سَعِیر برخاسته‌،یشان‌ را نابود و هلاك‌ ساختند، و چون‌ از ساكنان‌ سَعِیر فارغ‌ شدند، یكدیگر را به‌ كار هلاكت‌ امداد كردند.
\s5
\v 24 و چون‌ یهودا به‌ دیده‌بانگاه‌ بیابان‌ رسیدند و به‌ سوی‌ آن‌ گروه‌ نظر انداختند، اینك‌ لاشه‌ها بر زمین‌ افتاده‌، و احدی‌ رهایی‌ نیافته‌ بود.
\s5
\v 25 و یهُوشافاط‌ با قوم‌ خود به‌ جهت‌ گرفتن‌ غنیمت‌ ایشان‌ آمدند و در میان‌ آنها اموال‌ و رخوت‌ و چیزهای‌ گرانبها بسیار یافتند، و برای‌ خود آنقدر گرفتند كه‌ نتوانستند ببرند، و غنیمت‌ اینقدر زیاد بود كه‌ سه‌ روز مشغول‌ غارت‌ می‌بودند.
\v 26 و در روز چهارم‌ در وادی‌ بَرَكَۀ جمع‌ شدند زیرا كه‌ در آنجا خداوند را متبارك‌ خواندند، و از این‌ جهت‌ آن‌ مكان‌ را تا امروز وادی‌ بَرَكَۀ می‌نامند.
\s5
\v 27 پس‌ جمیع‌ مردان‌ یهودا و اورشلیم‌ و یهُوشافاط‌ مقدم‌ ایشان‌ با شادمانی‌ برگشته‌، به‌ اورشلیم‌ مراجعت‌ كردند زیرا خداوند ایشان‌ را بر دشمنانشان‌ شادمان‌ ساخته‌ بود.
\v 28 و با بربطها و عودها و كَرِنّاها به‌ اورشلیم‌ به‌ خانۀ خداوند آمدند.
\s5
\v 29 و ترس‌ خدا بر جمیع‌ ممالك‌ كشورها مستولی‌ شد چونكه‌ شنیدند كه‌ خداوند با دشمنان‌ اسرائیل‌ جنگ‌ كرده‌ است‌.
\v 30 و مملكت‌ یهُوشافاط‌ آرام‌ شد، زیرا خدایش‌ او را از هر طرف‌ رفاهیت‌ بخشید.
\s5
\v 31 پس‌ یهُوشافاط‌ بر یهودا سلطنت‌ نمود و سی‌ و پنج‌ ساله‌ بود كه‌ پادشاه‌ شد و بیست‌ و پنج‌ سال‌ در اورشلیم‌ سلطنت‌ كرد و اسم‌ مادرش‌ عَزُوْبَه‌ دختر شِلْحِی‌ بود.
\v 32 و موافق‌ رفتار پدرش‌ آسا سلوك‌ نموده‌، از آن‌ انحراف‌ نورزید و آنچه‌ در نظر خداوند راست‌ بود بجا می‌آورد.
\v 33 لیكن‌مكان‌های‌ بلند برداشته‌ نشد و قوم‌ هنوز دلهای‌ خود را به‌ سوی‌ خدای‌ پدران‌ خویش‌ مصمم‌ نساخته‌ بودند.
\s5
\v 34 و بقیۀ وقایع‌ یهُوشافاط‌ از اول‌ تا آخر در اخبار ییهُو ابن‌ حنانی‌ كه‌ در تواریخ‌ پادشاهان‌ اسرائیل‌ مندرج‌ می‌باشد، مكتوب‌ است‌.
\s5
\v 35 و بعد از این‌، یهُوشافاط‌ پادشاه‌ یهُودا با اَخَزْیا پادشاه‌ اسرائیل‌ كه‌ شریرانه‌ رفتار می‌نمود، طرح‌ آمیزش‌ انداخت‌.
\v 36 و در ساختن‌ كشتیها برای‌ رفتن‌ به‌ ترشیش‌ با وی‌ مشاركت‌ نمود و كشتیها را در عَصْیون‌ جابَر ساختند.
\v 37 آنگاه‌ اَلِعازَر بن‌ دوُداواهُوی‌ مَریشاتی‌ به‌ ضد یهُوشافاط‌ نبوت‌ كرده‌، گفت‌: «چونكه‌ تو با اَخَزْیا متحد شدی‌، خداوند كارهای‌ تو را تباه‌ ساخته‌ است‌.» پس‌ آن‌ كشتیها شكسته‌ شدند و نتوانستند به‌ ترشیش‌ بروند.
\s5
\c 21
\p
\v 1 و یهُوشافاط‌ با پدران‌ خود خوابید و در شهر داود با پدرانش‌ دفن‌ شد، و پسرش‌ یهُورام‌ به‌ جایش‌ پادشاه‌ شد.
\v 2 و پسران‌ یهُوشافاط‌ عَزَرْیا و یحیئیل‌ و زكریا و عَزَرْیاهُو و میكائیل‌ و شَفَطْیا برادران‌ او بودند. این‌ همۀ پسران‌ یهُوشافاط‌ پادشاه‌ اسرائیل‌ بودند.
\v 3 و پدر ایشان‌ عطایای‌ بسیار از نقره‌ و طلا و نفایس‌ با شهرهای‌ حصاردار در یهودا به‌ ایشان‌ داد؛ و اما سلطنت‌ را به‌ یهُورام‌ عطا فرمود زیرا كه‌ نخست‌زاده‌ بود.
\s5
\v 4 و چون‌ یهُورام‌ بر سلطنت‌ پدرش‌ مستقر شد، خویشتن‌ را تقویت‌ نموده‌، همۀ برادران‌ خود و بعضی‌ از سروران‌ اسرائیل‌ را نیز به‌ شمشیر كشت‌.
\v 5 یهُورام‌ سی‌ و دو ساله‌ بود كه‌ پادشاه‌ شد و هشت‌ سال‌ در اورشلیم‌ سلطنت‌ كرد.
\s5
\v 6 و موافق‌ رفتارپادشاهان‌ اسرائیل‌ به‌ طوری‌ كه‌ خاندان‌ اَخاب‌ رفتار می‌كردند، سلوك‌ نمود زیرا كه‌ دختر اَخاب‌ زن‌ او بود و آنچه‌ در نظر خداوند ناپسند بود، به‌ عمل‌ آورد.
\v 7 لیكن‌ خداوند به‌ سبب‌ آن‌ عهدی‌ كه‌ با داود بسته‌ بود و چونكه‌ وعده‌ داده‌ بود كه‌ چراغی‌ به‌ وی‌ و به‌ پسرانش‌ همیشۀ اوقات‌ ببخشد، نخواست‌ كه‌ خاندان‌ داود را هلاك‌ سازد.
\s5
\v 8 و در ایام‌ او ادوم‌ از زیردست‌ یهودا عاصی‌ شده‌، پادشاهی‌ برای‌ خود نصب‌ نمودند.
\v 9 و یهُورام‌ با سرداران‌ خود و تمامی‌ ارابه‌هایش‌ رفت‌، و شبانگاه‌ برخاسته‌، اَدُومیان‌ را كه‌ او را احاطه‌ كرده‌ بودند، با سرداران‌ ارابه‌های‌ ایشان‌ شكست‌ داد.
\v 10 اما اَدُوم‌ تا امروز از زیر دست‌ یهودا عاصی‌ شده‌اند، و در همان‌ وقت‌ لِبْنَه‌ نیز از زیر دست‌ او عاصی‌ شد، زیرا كه‌ او یهُوَه‌ خدای‌ پدران‌ خود را ترك‌ كرد.
\s5
\v 11 و او نیز مكان‌های‌ بلند در كوههای‌ یهودا ساخت‌ و ساكنان‌ اورشلیم‌ را به‌ زنا كردن‌ تحریض‌ نموده‌، یهودا را گمراه‌ ساخت‌.
\s5
\v 12 و مكتوبی‌ از ایلیای‌ نبی‌ بدو رسیده‌، گفت‌ كه‌ «یهُوَه‌، خدای‌ پدرت‌ داود، چنین‌ می‌فرماید: چونكه‌ به‌ راههای‌ پدرت‌ یهُوشافاط‌ و به‌ طریقهای‌ آسا پادشاه‌ یهودا سلوك‌ ننمودی‌،
\v 13 بلكه‌ به‌ طریق‌ پادشاهان‌ اسرائیل‌ رفتار نموده‌، یهودا و ساكنان‌ اورشلیم‌ را اغوا نمودی‌ كه‌ موافق‌ زناكاری‌ خاندان‌ اَخاب‌ مرتكب‌ زنا بشوند و برادران‌ خویش‌ را نیز از خاندان‌ پدرت‌ كه‌ از تو نیكوتر بودند به‌ قتل‌ رسانیدی‌،
\v 14 همانا خداوند قومت‌ و پسرانت‌ و زنانت‌ و تمامی‌ اموالت‌ را به‌ بلای‌ عظیم‌ مبتلا خواهد ساخت‌.
\v 15 و تو به‌ مرض‌ سخت‌ گرفتارشده‌، در احشایت‌ چنان‌ بیماری‌ای‌ عارض‌ خواهد شد كه‌ احشایت‌ از آن‌ مرض‌ روزبه‌روز بیرون‌ خواهد آمد.»
\s5
\v 16 پس‌ خداوند دل‌ فلسطینیان‌ و عَرَبانی‌ را كه‌ مجاور حَبَشیان‌ بودند، به‌ ضد یهُورام‌ برانگیزانید.
\v 17 و بر یهودا هجوم‌ آورده‌، در آن‌ ثَلْمه‌ انداختند و تمامی‌ اموالی‌ كه‌ در خانۀ پادشاه‌ یافت‌ شد و پسران‌ و زنان‌ او را نیز به‌ اسیری‌ بردند. و برای‌ او پسری‌ سوای‌ پسر كهترش‌ یهُواَخاز باقی‌ نماند.
\s5
\v 18 و بعد از اینهمه‌ خداوند احشایش‌ را به‌ مرض‌ علاجْناپذیر مبتلا ساخت.
\v 19 و به‌ مرور ایام‌ بعد از انقضای‌ مدت‌ دو سال‌، احشایش‌ از شدت‌ مرض‌ بیرون‌ آمد و با دردهای‌ سخت‌ مرد، و قومش‌ برای‌ وی‌ (عطریات‌) نسوزانیدند، چنانكه‌ برای‌ پدرش‌ می‌سوزانیدند.
\v 20 و او سی‌ و دو ساله‌ بود كه‌ پادشاه‌ شد و هشت‌ سال‌ در اورشلیم‌ سلطنت‌ نمود، و بدون‌ آنكه‌ بر او رقّتی‌ شود، رحلت‌ كرد، و او را در شهر داود، اما نه‌ در مقبرۀ پادشاهان‌، دفن‌ كردند.
\s5
\c 22
\p
\v 1 و ساكنان‌ اورشلیم‌ پسر كهترش‌ اَخَزْیا را در جایش‌ به‌ پادشاهی‌ نصب‌ كردند، زیرا گروهی‌ كه‌ با عَرَبان‌ بر اردو هجوم‌ آورده‌ بودند، همۀ پسران‌ بزرگش‌ را كشته‌ بودند. پس‌ اَخَزْیا ابن‌ یهُورام‌ پادشاه‌ یهودا سلطنت‌ كرد.
\v 2 و اَخَزْیا چهل‌ و دو ساله‌ بود كه‌ پادشاه‌ شد و یك‌ سال‌ در اورشلیم‌ سلطنت‌ كرد و اسم‌ مادرش‌ عَتَلْیا دختر عُمْری‌ بود.
\v 3 و او نیز به‌ طریق‌های‌ خاندان‌ اَخاب‌ سلوك‌ نمود زیرا كه‌ مادرش‌ ناصح‌ او بود تااعمال‌ زشت‌ بكند.
\s5
\v 4 و مثل‌ خاندان‌ اَخاب‌ آنچه‌ در نظر خداوند ناپسند بود، بجا آورد زیرا كه‌ ایشان‌ بعد از وفات‌ پدرش‌، برای‌ هلاكتش‌ ناصح‌ او بودند.
\v 5 پس‌ برحسب‌ مشورت‌ ایشان‌ رفتار نموده‌، با یهُورام‌ بن‌ اَخاب‌ پادشاه‌ اسرائیل‌ نیز برای‌ جنگ‌ با حزائیل‌ پادشاه‌ اَرام‌ به‌ راموت‌ جِلْعاد رفت‌ و ارامیان‌ یورام‌ را مجروح‌ نمودند.
\s5
\v 6 پس‌ به‌ یزرعیل‌ مراجعت‌ كرد تا از جراحاتی‌ كه‌ در محاربه‌ با حَزائیل‌ پادشاه‌ ارام‌ در رامَه‌ یافته‌ بود، شفا یابد. و عَزَرْیا ابن‌ یهُورام‌ پادشاه‌ یهودا برای‌ عیادت‌ یهُورام‌ بن‌ اَخاب‌ به‌ یزرعیل‌ فرود آمد زیرا كه‌ بیمار بود.
\s5
\v 7 و هلاكت‌ اَخَزْیا در اینكه‌ نزد یورام‌ رفت‌، از جانب‌ خدا بود زیرا چون‌ به‌ آنجا رسید، با یهُورام‌ به‌ مقابلۀ ییهو ابن‌ نِمْشِی‌ كه‌ خداوند او را برای‌ هلاك‌ ساختن‌ خاندان‌ اَخاب‌ مسح‌ كرده‌ بود، بیرون‌ رفت‌.
\v 8 و چون‌ ییهو قصاص‌ بر خاندان‌ اَخاب‌ می‌رسانید، بعضی‌ از سروران‌ یهودا و پسران‌ برادران‌ اَخَزْیا را كه‌ ملازمان‌ اَخَزْیا بودند یافته‌، ایشان‌ را كشت‌.
\s5
\v 9 و اَخَزْیا را طلبید و او را در حالتی‌ كه‌ در سامره‌ پنهان‌ شده‌ بود، دستگیر نموده‌، نزد ییهو آوردند و او را به‌ قتل‌ رسانیده‌، دفن‌ كردند زیرا گفتند: «پسر یهُوشافاط‌ است‌ كه‌ خداوند را به‌ تمامی‌ دل‌ خود طلبید.» پس‌، از خاندان‌ اَخَزْیا، كسی‌ كه‌ قادر بر سلطنت‌ باشد، نماند.
\s5
\v 10 پس‌ چون‌ عَتَلْیا مادر اَخَزْیا دید كه‌ پسرش‌ كشته‌ شده‌ است‌، برخاست‌ و تمامی‌ اولاد پادشاهان‌ از خاندان‌ یهودا را هلاك‌ كرد.
\v 11 لیكن‌ یهُوْشَبْعَه‌، دختر پادشاه‌، یوآش‌ پسر اَخَزْیا راگرفت‌ و او را از میان‌ پسران‌ پادشاه‌ كه‌ مقتول‌ شدند دزدیده‌، او را با دایه‌اش‌ در اطاق‌ خوابگاه‌ گذاشت‌ و یهُوْشَبْعَه‌، دختر یهُورام‌ پادشاه‌، زن‌ یهُویاداعِ كاهن‌ كه‌ خواهر اَخَزْیا بود، او را از عَتَلْیا پنهان‌ كرد كه‌ او را نكشت‌.
\v 12 و او نزد ایشان‌ در خانۀ خدا مدت‌ شش‌ سال‌ پنهان‌ ماند. و عَتَلْیا بر زمین‌ سلطنت‌ می‌كرد.
\s5
\c 23
\p
\v 1 و در سال‌ هفتم‌، یهُویاداع‌ خویشتن‌ را تقویت‌ داده‌، بعضی‌ از سرداران‌ صده‌ یعنی‌ عَزَرْیا ابن‌ یهُورام‌ و اسماعیل‌ بن‌ یهوحانان‌ و عَزَرْیا ابن‌ عُوبید و مَعَسِیا ابن‌ عدایا و الیشافاط‌ بن‌ زِكْرِی‌ را با خود همداستان‌ ساخت‌.
\v 2 و ایشان‌ در یهودا گردش‌ كردند و لاویان‌ را از جمیع‌ شهرهای‌ یهودا و رؤسای‌ آبای‌ اسرائیل‌ را جمع‌ كرده‌، به‌ اورشلیم‌ آمدند.
\v 3 و تمامی جماعت‌ با پادشاه‌ در خانۀ خدا عهد بستند. و او به‌ ایشان‌ گفت‌: «همانا پسر پادشاه‌ سلطنت‌ خواهد كرد، چنانكه‌ خداوند دربارۀ پسران‌ داود گفته‌ است‌.
\s5
\v 4 و كاری‌ كه‌ باید بكنید این‌ است‌: یك‌ ثلث‌ از شما كه‌ از كاهنان‌ و لاویان‌ در سَبَّت‌ داخل‌ می‌شوید دربانهای‌ آستانه‌ها باشید.
\v 5 و ثُلث‌ دیگر به‌ خانۀ پادشاه‌ و ثلثی‌ به‌ دروازۀ اساس‌ و تمامی‌ قوم‌ در صحنهای‌ خانۀ خداوند حاضر باشند.
\s5
\v 6 و كسی‌ غیر از كاهنان‌ و لاویانی‌ كه‌ به‌ خدمت‌ مشغول‌ می‌باشند، داخل‌ خانۀ خداوند نشود، اما ایشان‌ داخل‌ بشوند زیرا كه‌ مقدسند و تمامی‌ قوم‌) خانۀ ( خداوند را حراست‌ نمایند.
\v 7 و لاویان‌ هر كس‌ سلاح‌ خود را به‌ دست‌ گرفته‌، پادشاه‌ را از هر طرف‌ احاطه‌ نمایند و هر كه‌ به‌ خانه‌ درآید، كشته‌ شود؛ و چون‌ پادشاه‌ داخل‌ شود یا بیرون‌ رود،شما نزد او بمانید.»
\s5
\v 8 پس‌ لاویان‌ و تمامی یهودا موافق‌ هر چه‌ یهُویاداع‌ كاهن‌ امر فرمود عمل‌ نمودند، و هر كدام‌ كسان‌ خود را خواه‌ از آنانی‌ كه‌ در روز سَبَّت‌ داخل‌ می‌شدند و خواه‌ از آنانی‌ كه‌ در روز سَبَّت‌ بیرون‌ می‌رفتند، برداشتند زیرا كه‌ یهُویاداع‌ كاهن‌ فرقه‌ها را مرخص‌ نفرمود.
\v 9 و یهُویاداع‌ كاهن‌ نیزه‌ها و مِجَنها و سپرها را كه‌ از آن‌ داود پادشاه‌ و در خانۀ خدا بود، به‌ یوزباشیها داد.
\s5
\v 10 و تمامی‌ قوم‌ را كه‌ هر یك‌ از ایشان‌ سلاح‌ خود را به‌ دست‌ گرفته‌ بودند، از طرف‌ راست‌ خانه‌ تا طرف‌ چپ‌ خانه‌ به‌ پهلوی‌ مذبح‌ و خانه‌، به‌ اطراف‌ پادشاه‌ قرار داد.
\v 11 و پسر پادشاه‌ را بیرون‌ آورده‌، تاج‌ را بر سرش‌ گذاشتند و شهادت‌ نامه‌ را به‌ او داده‌، او را به‌ پادشاهی‌ نصب‌ كردند، و یهُویاداع‌ و پسرانش‌، او را مسح‌ نموده‌، گفتند: «پادشاه‌ زنده‌ بماند.»
\s5
\v 12 اما چون‌ عَتَلْیا آواز قوم‌ را كه‌ می‌دویدند و پادشاه‌ را مدح‌ می‌كردند شنید، نزد قوم‌ به‌ خانۀ خداوند داخل‌ شد.
\v 13 و دید كه‌ اینك‌ پادشاه‌ به‌ پهلوی‌ ستون‌ خود نزد مدخل‌ ایستاده‌ است‌، و سروران‌ و كَرِنّانوازان‌ نزد پادشاه‌ می‌باشند و تمامی‌ قوم‌ زمین‌ شادی‌ می‌كنند و كَرِنّاها را می‌نوازند و مُغَنّیان‌ با آلات‌ موسیقی‌ و پیشوایان‌ تسبیح‌. آنگاه‌ عَتَلْیا لباس‌ خود را دریده‌، صدا زد كه‌ «خیانت‌، خیانت‌!»
\s5
\v 14 و یهُویاداع‌ كاهن‌، یوزباشیها را كه‌ سرداران‌ فوج‌ بودند امر فرموده‌، به‌ ایشان‌ گفت‌: «او را از میان‌ صفها بیرون‌ كنید، و هر كه‌ از عقب‌ او برود، به‌ شمشیر كشته‌ شود.» زیرا كاهن‌ فرموده‌ بود كه‌ او را در خانۀ خداوند مكشید.
\v 15 پس‌ او را راه‌ دادند و چون‌ به‌ دهنۀ دروازۀ اسبان‌، نزد خانۀ پادشاه‌ رسید، او را در آنجا كشتند.
\s5
\v 16 و یهُویاداع‌ در میان‌ خود و تمامی‌ قوم‌ و پادشاه‌، عهد بست‌ تا قوم‌ خداوند باشند.
\v 17 و تمامی‌ قوم‌ به‌ خانۀ بعل‌ رفته‌، آن‌ را منهدم‌ ساختند و مذبح‌هایش‌ و تماثیلش‌ را شكستند و كاهن‌ بَعْل‌ متّان‌ را روبه‌روی‌ مذبحها كشتند.
\s5
\v 18 و یهُویاداع‌ با شادمانی‌ و نغمه‌سرایی‌ برحسب‌ امر داود، وظیفه‌های‌ خانۀ خداوند را به‌ دست‌ كاهنان‌ و لاویان‌ سپرد، چنانكه‌ داود ایشان‌ را بر خانۀ خداوند تقسیم‌ كرده‌ بود تا موافق‌ آنچه‌ در توارۀ موسی‌ مكتوب‌ است‌، قربانی‌های‌ سوختنی خداوند را بگذرانند.
\v 19 و دربانان‌ را به‌ دروازه‌های‌ خانۀ خداوند قرار داد تا كسی‌ كه‌ به‌ هر جهتی‌ نجس‌ باشد، داخل‌ نشود.
\s5
\v 20 و یوزباشیها و نُجَبا و حاكمان‌ قوم‌ و تمامی‌ قوم‌ زمین‌ را برداشت‌ و پادشاه‌ را از خانۀ خداوند به‌ زیر آورد و او را از دروازۀ اعلی‌ به‌ خانۀ پادشاه‌ درآورده‌، او را بر كرسی‌ سلطنت‌ نشانید.
\v 21 و تمامی‌ قوم‌ زمین‌ شادی‌ كردند و شهر آرامی‌ یافت‌ و عَتَلْیا را به‌ شمشیر كشتند.
\s5
\c 24
\p
\v 1 و یوآش‌ هفت‌ ساله‌ بود كه‌ پادشاه‌ شد و چهل‌ سال‌ در اورشلیم‌ سلطنت‌ نمود و اسم‌ مادرش‌ ظَبِیۀ بئرشَبَعی‌ بود.
\v 2 و یوآش‌ در تمامی‌ روزهای‌ یهُویاداع‌ كاهن‌، آنچه‌ را كه‌ در نظر خداوند راست‌ بود، به‌ عمل‌ می‌آورد.
\v 3 و یهُویاداع‌ دو زن‌ برایش‌ گرفت‌ و او پسران‌ و دختران‌ تولید نمود.
\s5
\v 4 و بعد از آن‌، یوآش‌ اراده‌ كرد كه‌ خانۀ خداوند را تعمیر نماید.
\v 5 و كاهنان‌ و لاویان‌ را جمع‌ كرده‌، به‌ ایشان‌ گفت‌: «به‌ شهرهای‌ یهودا بیرون‌ روید و از تمامی‌ اسرائیل‌ نقره‌ برای‌ تعمیرخانۀ خدای‌ خود، سال‌ به‌ سال‌ جمع‌ كنید، و در این‌ كار تعجیل‌ نمایید.» اما لاویان‌ تعجیل‌ ننمودند.
\s5
\v 6 پس‌ پادشاه‌، یهُویاداع‌ رئیس‌ (كهنه‌) را خوانده‌، وی‌ را گفت‌: «چرا از لاویان‌ بازخواست‌ نكردی‌ كه‌ جزیه‌ای‌ را كه‌ موسی‌ بندۀ خداوند و جماعت‌ اسرائیل‌ به‌ جهت‌ خیمۀ شهادت‌ قرار داده‌اند، از یهودا و اورشلیم‌ بیاورند؟»
\v 7 زیرا كه‌ پسران‌ عَتَلْیای‌ خبیثه‌، خانۀ خدا را خراب‌ كرده‌، و تمامی‌ موقوفات‌ خانۀ خداوند را صرف‌ بَعْلیم‌ كرده‌ بودند.
\s5
\v 8 و پادشاه‌ امر فرمود كه‌ صندوقی‌ بسازند و آن‌ را بیرون‌ دروازۀ خانۀ خداوند بگذارند.
\v 9 و در یهودا و اورشلیم‌ ندا دردادند كه‌ جزیه‌ای‌ را كه‌ موسی‌ بندۀ خدا در بیابان‌ بر اسرائیل‌ قرار داده‌ بود، برای‌ خداوند بیاورند.
\v 10 و جمیع‌ سروران‌ و تمامی‌ قوم‌ آن‌ را به‌ شادمانی‌ آورده‌، در صندوق‌ انداختند تا پر شد.
\s5
\v 11 و چون‌ صندوق‌ به‌ دست‌ لاویان‌، نزد وكلای‌ پادشاه‌ آورده‌ می‌شد و ایشان‌ می‌دیدند كه‌ نقره‌ بسیار هست‌. آنگاه‌ كاتبِ پادشاه‌ و وكیلِ رئیس‌ كَهَنه‌ آمده‌، صندوق‌ را خالی‌ می‌كردند و آن‌ را برداشته‌، باز به‌ جایش‌ می‌گذاشتند. و روز به‌ روز چنین‌ كرده‌، نقرۀ بسیار جمع‌ كردند.
\v 12 و پادشاه‌ و یهُویاداع‌ آن‌ را به‌ آنانی‌ كه‌ در كار خدمت‌ خانۀ خداوند مشغول‌ بودند دادند، و ایشان‌ بنّایان‌ و نجّاران‌ به‌ جهت‌ تعمیر خانۀ خداوند و آهنگران‌ و مسگران‌ برای‌ مَرِمَّت‌ خانۀ خداوند اجیر نمودند.
\s5
\v 13 پس‌ عمله‌ها به‌ كار پرداختند و كار از دست‌ ایشان‌ به‌ انجام‌ رسید و خانۀ خدا را به‌ حالت‌ اولش‌ برپا داشته‌، آن‌ را محكم‌ ساختند.
\v 14 و چون‌ آن‌ را تمام‌ كرده‌ بودند،بقیۀ نقره‌ را نزد پادشاه‌ و یهُویاداع‌ آوردند و از آن‌ برای‌ خانۀ خداوند اسباب‌ یعنی‌ آلات‌ خدمت‌ و آلات‌ قربانی‌ها و قاشقها و ظروف‌ طلا و نقره‌ ساختند، و در تمامی‌ روزهای‌ یهُویاداع‌، قربانی‌های‌ سوختنی‌ دائماً در خانۀ خداوند می‌گذرانیدند.
\s5
\v 15 اما یهُویاداع‌ پیر و سالخورده‌ شده‌، بمرد و حین‌ وفاتش‌ صد و سی‌ ساله‌ بود.
\v 16 و او را در شهر داود با پادشاهان‌ دفن‌ كردند، زیرا كه‌ در اسرائیل‌ هم‌ برای‌ خدا و هم‌ برای‌ خانۀ او نیكویی‌ كرده‌ بود.
\s5
\v 17 و بعد از وفات‌ یهُویاداع‌، سروران‌ یهودا آمدند و پادشاه‌ را تعظیم‌ نمودند و پادشاه‌ در آن‌ وقت‌ به‌ ایشان‌ گوش‌ گرفت‌.
\v 18 و ایشان‌ خانۀ یهُوَه‌ خدای‌ پدران‌ خود را ترك‌ كرده‌، اَشَیریم‌ و بتها را عبادت‌ نمودند، و به‌ سبب‌ این‌ عصیان‌ ایشان‌، خشم‌ بر یهودا و اورشلیم‌ افروخته‌ شد.
\v 19 و او انبیاء نزد ایشان‌ فرستاد تا ایشان‌ را به‌ سوی‌ یهُوَه‌ برگردانند و ایشان‌ آنها را شهادت‌ دادند، اما ایشان‌ گوش‌ نگرفتند.
\s5
\v 20 پس‌ روح‌ خدا زكریا ابن‌ یهُویاداع‌ كاهن‌ را ملبّس‌ ساخت‌ و او بالای‌ قوم‌ ایستاده‌، به‌ ایشان‌ گفت‌: «خدا چنین‌ می‌فرماید: شما چرا از اوامر یهُوَه‌ تجاوز می‌نمایید؟ پس‌ كامیاب‌ نخواهید شد. چونكه‌ خداوند را ترك‌ نموده‌اید، او شما را ترك‌ نموده‌ است‌.»
\v 21 و ایشان‌ بر او توطئه‌ نموده‌، او را به‌ حكم‌ پادشاه‌ در صحن‌ خانۀ خداوند سنگسار كردند.
\v 22 پس‌ یوآشِ پادشاه‌ احسانی‌ راكه‌ پدرش‌ یهُویاداع‌، به‌ وی‌ نموده‌ بود، بیاد نیاورد، بلكه‌ پسرش‌ را به‌ قتل‌ رسانید. و چون‌ او می‌مرد، گفت‌: « خداوند این‌ را ببیند و بازخواست‌ نماید.»
\s5
\v 23 و در وقت‌ تحویل‌ سال‌، لشكر اَرامیان‌ به‌ ضد وی‌ برآمده‌، به‌ یهودا و اورشلیم‌ داخل‌ شده‌، جمیع‌ سروران‌ قوم‌ را از میان‌ قوم‌ هلاك‌ ساختند، و تمامی‌ غنیمت‌ ایشان‌ را نزد پادشاه‌ دمشق‌ فرستادند.
\v 24 زیرا كه‌ لشكر اَرام‌ با جمعیت‌ كمی‌ آمدند و خداوند لشكر بسیار عظیمی‌ به‌ دست‌ ایشان‌ تسلیم‌ نمود، چونكه‌ یهُوَه‌ خدای‌ پدران‌ خود را ترك‌ كرده‌ بودند؛ پس‌ بر یوآش‌ قصاص‌ نمودند.
\s5
\v 25 و چون‌ از نزد او رفتند (زیرا كه‌ او را در مرضهای‌ سخت‌ واگذاشتند)، بندگانش‌ به‌ سبب‌ خون‌ پسران‌ یهُویاداعِ كاهن‌، براو فتنه‌ انگیخته‌، او را بر بسترش‌ كشتند. و چون‌ مرد، او را در شهر داود دفن‌ كردند، اما او را در مقبرۀ پادشاهان‌ دفن‌ نكردند.
\v 26 و آنانی‌ كه‌ بر او فتنه‌ انگیختند، اینانند: زاباد، پسر شِمْعَه‌ عَمُّونیه‌ و یهُوزاباد، پسر شِمْریتِ موآبیه‌.
\s5
\v 27 و اما حكایت‌ پسرانش‌ و عظمت‌ وَحی‌ كه‌ بر او نازل‌ شد و تعمیر خانۀ خدا، اینك‌ در مِدْرَسِ تواریخ‌ پادشاهان‌ مكتوب‌ است‌، و پسرش‌ اَمَصْیا در جایش‌ پادشاه‌ شد.
\s5
\c 25
\p
\v 1 اَمَصْیا بیست‌ و پنج‌ ساله‌ بود كه‌ پادشاه شد و بیست‌ و نه‌ سال‌ در اورشلیم‌ پادشاهی‌ كرد و اسم‌ مادرش‌ یهُوعَدّانِ اورشلیمی‌ بود.
\v 2 و آنچه‌ در نظر خداوند پسند بود، به‌ عمل‌ آورد، اما نه‌ به‌ دل‌ كامل‌.
\s5
\v 3 و چون‌ سلطنت‌ دردستش‌ مستحكم‌ شد، خادمان‌ خود را كه‌ پدرش‌ پادشاه‌ را كشته‌ بودند، به‌ قتل‌ رسانید.
\v 4 اما پسران‌ ایشان‌ را نكشت‌ به‌ موجب‌ نوشتۀ كتاب‌ تورات‌ موسی‌ كه‌ خداوند امر فرموده‌ و گفته‌ بود: «پدران‌ به‌ جهت‌ پسران‌ كشته‌ نشوند و پسران‌ به‌ جهت‌ پدران‌ مقتول‌ نگردند، بلكه‌ هر كس‌ به‌ جهت‌ گناه‌ خود كشته‌ شود.»
\s5
\v 5 و اَمَصْیا یهودا را جمع‌ كرده‌، سرداران‌ هزاره‌ و سرداران‌ صده‌ از ایشان‌ در تمامی‌ یهودا و بنیامین‌ مقرر فرمود و ایشان‌ را از بیست‌ ساله‌ بالاتر شمرده‌، سیصد هزار مرد برگزیدۀ نیزه‌ و سپردار را كه‌ به‌ جنگ‌ بیرون‌ می‌رفتند، یافت‌.
\v 6 و صد هزار مرد شجاع‌ جنگ‌ آزموده‌ به‌ صد وزنه‌ نقره‌ از اسرائیل‌ اجیر ساخت‌.
\s5
\v 7 اما مرد خدایی‌ نزد وی‌ آمده‌، گفت‌: «ای‌ پادشاه‌، لشكر اسرائیل‌ با تو نروند زیرا خداوند با اسرائیل‌ یعنی‌ با تمامی‌ بنی‌افرایم‌ نیست‌.
\v 8 و اگر می‌خواهی‌ بروی‌ برو و به‌ جهت‌ جنگ‌ قوی‌ شو؛ لیكن‌ خدا تو را پیش‌ دشمنان‌ مغلوب‌ خواهد ساخت‌ زیرا قدرت‌ نصرت‌ دادن‌ و مغلوب‌ ساختن‌ با خدا است‌.»
\s5
\v 9 اَمَصْیا به‌ مرد خدا گفت‌: «برای‌ صد وزنۀ نقره‌ كه‌ به‌ لشكر اسرائیل‌ داده‌ام‌، چه‌ كنم‌؟» مرد خدا جواب‌ داد: « خداوند قادر است‌ كه‌ تو را بیشتر از این‌ بدهد.»
\v 10 پس‌ اَمَصْیا لشكری‌ را كه‌ از افرایم‌ نزد او آمده‌ بودند، جدا كرد كه‌ به‌ جای‌ خود برگردند و از این‌ سبب‌ خشم‌ ایشان‌ بر یهودا به‌ شدت‌ افروخته‌ شد و بسیار غضبناك‌ گردیده‌، به‌ جای‌ خود رفتند.
\s5
\v 11 و اَمَصْیا خویشتن‌ را تقویت‌ نموده‌، قوم‌ خود را بیرون‌ برد و به‌ وادی‌ الملح‌ رسیده‌، ده‌هزار نفر از بنی‌سَعِیر را كشت.
\v 12 و بنی‌یهودا ده‌ هزار نفر دیگر را زنده‌ اسیر كرد، و ایشان‌ را به‌ قلۀ سالَع‌ برده‌، از قله‌ سالَع‌ به‌ زیر انداختند كه‌ جمیعاً خرد شدند.
\s5
\v 13 و اما مردان‌ آن‌ فوج‌ كه‌ اَمَصْیا باز فرستاده‌ بود تا همراهش‌ به‌ جنگ‌ نروند، بر شهرهای‌ یهودا از سامره‌ تا بیت‌ حورون‌ تاختند و سه‌ هزار نفر را كشته‌، غنیمت‌ بسیار بردند.
\s5
\v 14 و بعد از مراجعتِ اَمَصْیا از شكست‌ دادن‌ ادومیان‌، او خدایان‌ بنی‌سَعِیر را آورده‌، آنها را خدایان‌ خود ساخت‌ و آنها را سجده‌ نموده‌، بخور برای‌ آنها سوزانید.
\v 15 پس‌ خشم‌ خداوند بر اَمَصْیا افروخته‌ شد و نبی‌ نزد وی‌ فرستاد كه‌ او را بگوید: «چرا خدایان‌ آن‌ قوم‌ را كه‌ قوم‌ خود را از دست‌ تو نتوانستند رهانید، طلبیدی‌؟»
\s5
\v 16 و چون‌ این‌ سخن‌ را به‌ وی‌ گفت‌، او را جواب‌ داد: «آیا تو را مشیر پادشاه‌ ساخته‌اند؟ ساكت‌ شو! چرا تو را بكشند؟» پس‌ نبی‌ ساكت‌ شده‌، گفت‌: «می‌دانم‌ كه‌ خدا قصد نموده‌ است‌ كه‌ تو را هلاك‌ كند، چونكه‌ این‌ كار را كردی‌ و نصیحت‌ مرا نشنیدی‌.»
\s5
\v 17 پس‌ اَمَصْیا، پادشاه‌ یهودا، مشورت‌ كرده‌، نزد یوآش‌ بن‌ یهُوآحاز بن‌ ییهو پادشاه‌ اسرائیل‌ فرستاده‌، گفت‌: «بیا تا با یكدیگر مقابله‌ نماییم‌.»
\s5
\v 18 و یوآش‌ پادشاه‌ اسرائیل‌ نزد اَمَصْیا پادشاه‌ یهودا فرستاده‌، گفت‌: «شترخار لبنان‌ نزد سرو آزاد لبنان‌ فرستاده‌، گفت‌: دختر خود را به‌ پسر من‌ به‌ زنی‌ بده‌. اما حیوان‌ وحشی‌ كه‌ در لبنان‌ بود گذر كرده‌، شترخار را پایمال‌ نمود.
\v 19 می‌گویی‌، هان‌ ادوم‌ را شكست‌ دادم‌ و دلت‌ تو را مغرور ساخته‌ است‌ كه‌ افتخار نمایی‌؟ حال‌ به‌ خانۀ خود برگرد. چرا بلا را برای‌ خود برمی‌انگیزانی‌ تا خودت‌ و یهودا همراهت‌ بیفتید؟»
\s5
\v 20 اما اَمَصْیا گوش‌ نداد زیرا كه‌ این‌ امر ازجانب‌ خدا بود تا ایشان‌ را به‌ دست‌ دشمنان‌ تسلیم‌ نماید، چونكه‌ خدایان‌ ادوم‌ را طلبیدند.
\v 21 پس‌ یوآش‌ پادشاه‌ اسرائیل‌ برآمد و او و اَمَصْیا پادشاه‌ یهودا در بیت‌شمس‌ كه‌ در یهودا است‌، با یكدیگر مقابله‌ نمودند.
\v 22 و یهودا از حضور اسرائیل‌ منهزم‌ شده‌، هر كس‌ به‌ خیمۀ خود فرار كرد.
\s5
\v 23 و یوآش‌ پادشاه‌ اسرائیل‌ اَمَصْیا ابن‌یوآش‌ بن‌یهوآحاز پادشاه‌ یهودا را در بیت‌ شمس‌ گرفت‌ و او را به‌ اورشلیم‌ آورده‌، چهارصد ذراع‌ حصار اورشلیم‌ را از دروازۀ افرایم‌ تا دروازۀ زاویه‌ منهدم‌ ساخت‌.
\v 24 و تمامی‌ طلا و نقره‌ و تمامی‌ ظروفی‌ را كه‌ در خانۀ خدا نزد (بنی‌) عُوْبیدْ اَدُوم‌ و در خزانه‌های‌ خانۀ پادشاه‌ یافت‌ شد و یرْغمالان‌ را گرفته‌، به‌ سامره‌ مراجعت‌ كرد.
\s5
\v 25 و اَمَصْیا ابن‌یوآش‌ پادشاه‌ یهودا، بعد از وفات‌ یوآش‌ بن‌ یهُوآحاز پادشاه‌ اسرائیل‌، پانزده‌ سال‌ زندگانی‌ نمود.
\v 26 و بقیۀ وقایع‌ اول‌ و آخر اَمَصْیا، آیا در تواریخ‌ پادشاهان‌ یهودا و اسرائیل‌ مكتوب‌ نیست‌؟
\s5
\v 27 و از زمانی‌ كه‌ اَمَصْیا از پیروی‌ خداوند انحراف‌ ورزید، بعضی‌ در اورشلیم‌ فتنه‌ بر وی‌ انگیختند. پس‌ به‌ لاكیش‌ فرار كرد و از عقبش‌ به‌ لاكیش‌ فرستادند و او را در آنجا كشتند.
\v 28 و او را بر اسبان‌ آوردند و با پدرانش‌ در شهر یهودا دفن‌ كردند.
\s5
\c 26
\p
\v 1 و تمامی‌ قوم‌ یهودا عُزّیا را كه‌ شانزده ساله‌ بود گرفته‌، در جای‌ پدرش‌ اَمَصْیا پادشاه‌ ساختند.
\v 2 و او بعد از آنكه‌ پادشاه‌ با پدرانش‌ خوابیده‌ بود، ایلُوت‌ را بنا كرد و آن‌ را برای‌ یهودا استرداد نمود.
\v 3 و عُزّیا شانزده‌ ساله‌ بود كه‌ پادشاه‌ شد و پنجاه‌ و دو سال‌ در اورشلیم‌پادشاهی‌ نمود و اسم‌ مادرش‌ یكُلْیای‌ اورشلیمی‌ بود.
\s5
\v 4 و آنچه‌ در نظر خداوند پسند بود، موافق‌ هر چه‌ پدرش‌ اَمَصْیا كرده‌ بود، بجا آورد.
\v 5 و در روزهای‌ زكریا كه‌ در رؤیاهای‌ خدا بصیر بود، خدا را می‌طلبید و مادامی‌ كه‌ خداوند را می‌طلبید، خدا او را كامیاب‌ می‌ساخت‌.
\s5
\v 6 و او بیرون‌ رفته‌، با فلسطینیان‌ جنگ‌ كرد و حصار جَتّ و حصار یبْنَه‌ و حصار اَشْدود را منهدم‌ ساخت‌ و شهرها در زمین‌ اشدود و فلسطینیان‌ بنا نمود.
\v 7 و خدا او را بر فلسطینیان‌ و عَرَبانی‌ كه‌ در جُوْربَعْل‌ ساكن‌ بودند و بر مَعُونیان‌ نصرت‌ داد.
\v 8 و عَمُّونیان‌ به‌ عُزّیا هدایا دادند و اسم‌ او تا مدخل‌ مصر شایع‌ گردید، زیرا كه‌ بی‌نهایت‌ قوی‌ گشت‌.
\s5
\v 9 و عُزّیا برجها در اورشلیم‌ نزد دروازۀ زاویه‌ و نزد دروازۀ وادی‌ و نزد گوشۀ حصار بنا كرده‌، آنها را مستحكم‌ گردانید.
\v 10 و برجها در بیابان‌ بنا نمود و چاههای‌ بسیار كند زیرا كه‌ مواشی‌ كثیر در همواری‌ و در هامون‌ داشت‌ و فلاحان‌ و باغبانان‌ در كوهستان‌ و در بوستانها داشت‌، چونكه‌ فلاحت‌ را دوست‌ می‌داشت‌.
\s5
\v 11 و عُزّیا سپاهیان‌ جنگ‌ آزموده‌ داشت‌ كه‌ برای‌ محاربه‌ دسته‌ دسته‌ بیرون‌ می‌رفتند؛ برحسب‌ تعداد ایشان‌ كه‌ یعْیئیل‌ كاتب‌ و مَعَسیای‌ رئیس‌ زیردست‌ حَنَنْیا كه‌ یكی‌ از سرداران‌ پادشاه‌ بود، آنها را سان‌ می‌دیدند.
\v 12 و عدد تمامی‌ سردارانِ آبا كه‌ شجاعان‌ جنگ‌ آزموده‌ بودند، دو هزار و ششصد بود.
\v 13 و زیر دست‌ ایشان‌، سیصد و هفت‌ هزار و پانصد سپاه‌ جنگ‌ آزموده‌ بودند كه‌ پادشاه‌ را به‌ ضد دشمنانش‌ مساعدت‌ نموده‌، با قوت‌ تمام‌ مقاتله‌ می‌كردند.
\s5
\v 14 و عُزّیا برای‌ ایشان‌ یعنی‌برای‌ تمامی‌ لشكر سپرها و نیزه‌ها و خودها و زره‌ها و كمانها و فلاخنها مهیا ساخت‌.
\v 15 و منجنیقهایی‌ را كه‌ مخترع‌ صنعتگران‌ ماهر بود در اورشلیم‌ ساخت‌ تا آنها را بر برجها و گوشه‌های‌ حصار برای‌ انداختن‌ تیرها و سنگهای‌ بزرگ‌ بگذارند. پس‌ آوازۀ او تا جایهای‌ دور شایع‌ شد زیرا كه‌ نصرت‌ عظیمی‌ یافته‌، بسیار قوی‌ گردید.
\s5
\v 16 لیكن‌ چون‌ زورآور شد، دل‌ او برای‌ هلاكتش‌ متكبر گردید و به‌ یهُوَه‌ خدای‌ خود خیانت‌ ورزیده‌، به‌ هیكل‌ خداوند درآمد تا بخور بر مذبح‌ بخور بسوزاند.
\v 17 و عَزَرْیای‌ كاهن‌ از عقب‌ او داخل‌ شد و همراه‌ او هشتاد مرد رشید از كاهنان‌ خداوند درآمدند.
\v 18 و ایشان‌ با عُزّیا پادشاه‌ مقاومت‌ نموده‌، او را گفتند: «ای‌ عُزّیا سوزانیدن‌ بخور برای‌ خداوند كار تو نیست‌ بلكه‌ كار كاهنان‌ پسران‌ هارون‌ است‌ كه‌ برای‌ سوزانیدن‌ بخور تقدیس‌ شده‌اند. پس‌ از مقدس‌ بیرون‌ شو زیرا خطا كردی‌، و این‌ كار از جانب‌ یهُوَه‌ خدا موجب‌ عزت‌ تو نخواهد بود.»
\s5
\v 19 آنگاه‌ عُزّیا كه‌ مِجْمَری‌ برای‌ سوزانیدن‌ بخور در دست‌ خود داشت‌، غضبناك‌ شد و چون‌ خشمش‌ بر كاهنان‌ افروخته‌ گردید، برص‌ به‌ حضور كاهنان‌ در خانۀ خداوند به‌ پهلوی‌ مذبح‌ بخور بر پیشانی‌اش‌ پدید آمد.
\v 20 و عَزَرْیای‌ رئیس‌ كهنه‌ و سایر كاهنان‌ بر او نگریستند و اینك‌ برص‌ بر پیشانی‌اش‌ ظاهر شده‌ بود. پس‌ او را از آنجا به‌ شتاب‌ بیرون‌ كردند و خودش‌ نیز به‌ تعجیل‌ بیرون‌ رفت‌، چونكه‌ خداوند او را مبتلا ساخته‌ بود.
\s5
\v 21 و عُزّیا پادشاه‌ تا روز وفاتش‌ ابرص‌ بود و در مریضخانه‌ مبروص‌ ماند، زیرا از خانۀ ‌خداوند ممنوع‌ بود؛ و پسرش‌ یوتام‌، ناظر خانۀ پادشاه‌ و حاكم‌ قوم‌ زمین‌ می‌بود.
\s5
\v 22 و اِشَعْیا ابن‌ آموص‌ نبی‌ بقیۀ وقایع‌ اول‌ و آخر عُزّیا را نوشت‌.
\v 23 پس‌ عُزّیا با پدران‌ خود خوابید و او را با پدرانش‌ در زمین‌ مقبرۀ پادشاهان‌ دفن‌ كردند، زیرا گفتند كه‌ ابرص‌ است‌ و پسرش‌ یوتام‌ در جایش‌ پادشاه‌ شد.
\s5
\c 27
\p
\v 1 و یوتام‌ بیست‌ و پنج‌ ساله‌ بود كه‌ پادشاه شد و شانزده‌ سال‌ در اورشلیم‌ سلطنت‌ نمود و اسم‌ مادرش‌ یرُوْشَه‌ دختر صادوق‌ بود.
\v 2 و آنچه‌ در نظر خداوند پسند بود، موافق‌ هرآنچه‌ پدرش‌ عُزّیا كرده‌ بود، به‌ عمل‌ آورد، اما به‌ هیكل‌ خداوند داخل‌ نشد لیكن‌ قوم‌ هنوز فساد می‌كردند.
\s5
\v 3 و او دروازۀ اعلای خانۀ خداوند را بنا نمود و بر حصار عُوفَل‌ عمارت‌ بسیار ساخت‌.
\v 4 و شهرها در كوهستان‌ یهودا بنا نمود و قلعه‌ها و برجها در جنگلها ساخت‌.
\s5
\v 5 و با پادشاه‌ بنی‌عَمُّون‌ جنگ‌ نموده‌، بر ایشان‌ غالب‌ آمد. پس‌ بنی‌عَمُّون‌ در آن‌ سال‌، صد وزنۀ نقره‌ و ده‌ هزار كُّر گندم‌ و ده‌ هزار كّر جو به‌ او دادند؛ و بنی‌عَمُّون‌ در سال‌ دوم‌ و سوم‌ به‌ همان‌ مقدار به‌ او دادند.
\s5
\v 6 پس‌ یوتام‌ زورآور گردید زیرا رفتار خود را به‌ حضور یهُوَه‌ خدای‌ خویش‌ راست‌ ساخت‌.
\v 7 و بقیۀ وقایع‌ یوتام‌ و همۀ جنگهایش‌ و رفتارش‌، اینك‌ در تواریخ‌ پادشاهان‌ اسرائیل‌ و یهودا مكتوب‌ است‌.
\s5
\v 8 و او بیست‌ و پنج‌ ساله‌ بود كه‌ پادشاه‌ شد و شانزده‌ سال‌ در اورشلیم‌ سلطنت‌ كرد.
\v 9 پس‌ یوتام‌ با پدران‌ خود خوابید و او را در شهر داود دفن‌كردند، و پسرش‌ آحاز در جایش‌ سلطنت‌ نمود.
\s5
\c 28
\p
\v 1 و آحاز بیست‌ ساله‌ بود كه‌ پادشاه‌ شد و شانزده‌ سال‌ در اورشلیم‌ پادشاهی‌ كرد. اما آنچه‌ در نظر خداوند پسند بود، موافق‌ پدرش‌ داود به‌ عمل‌ نیاورد.
\v 2 بلكه‌ به‌ طریق‌های‌ پادشاهان‌ اسرائیل‌ سلوك‌ نموده‌، تمثالها نیز برای‌ بَعْلیم‌ ریخت‌.
\s5
\v 3 و در وادی‌ ابن‌ هِنُّوم‌ بخور سوزانید، و پسران‌ خود را برحسب‌ رجاسات‌ امّت‌هایی‌ كه‌ خداوند از حضور بنی‌اسرائیل‌ اخراج‌ نموده‌ بود، سوزانید.
\v 4 و بر مكان‌های‌ بلند و تلها و زیر هر درخت‌ سبز قربانی‌ها گذرانید و بخور سوزانید.
\s5
\v 5 بنابراین‌، یهُوَه‌ خدایش‌ او را به‌ دست‌ پادشاه‌ ارام‌ تسلیم‌ نمود كه‌ ایشان‌ او را شكست‌ داده‌، اسیران‌ بسیاری‌ از او گرفته‌، به‌ دمشق‌ بردند. و به‌ دست‌ پادشاه‌ اسرائیل‌ نیز تسلیم‌ شد كه‌ او را شكست‌ عظیمی‌ داد.
\v 6 و فَقَح‌ بن‌ رَمَلْیا صد و بیست‌ هزار نفر را كه‌ جمیع‌ ایشان‌ مردان‌ جنگی‌ بودند، در یك‌ روز در یهودا كشت‌، چونكه‌ یهُوَه‌ خدای‌ پدران‌ خود را ترك‌ نموده‌ بودند.
\s5
\v 7 و زِكْرِی‌ كه‌ مرد شجاع‌ افرایمی‌ بود، مَعَسِیا پسر پادشاه‌، عَزْریقام‌ ناظرِ خانه‌، و اَلْقانَه‌ را كه‌ شخص‌ اول‌ بعد از پادشاه‌ بود، كشت‌.
\v 8 پس‌ بنی‌اسرائیل‌ دویست‌ هزار نفر زنان‌ و پسران‌ و دختران‌ از برادران‌ خود به‌ اسیری‌ بردند و نیز غنیمت‌ بسیاری‌ از ایشان‌ گرفتند و غنیمت‌ را به‌ سامره‌ بردند.
\s5
\v 9 و در آنجا نبی‌ از جانب‌ خداوند عُوْدید نام‌ بود كه‌ به‌ استقبال‌ لشكری‌ كه‌ به‌ سامره‌برمی‌گشتند آمده‌، به‌ ایشان‌ گفت‌: «اینك‌ از این‌ جهت‌ كه‌ یهُوَه‌ خدای‌ پدران‌ شما بر یهودا غضبناك‌ می‌باشد، ایشان‌ را به‌ دست‌ شما تسلیم‌ نمود و شما ایشان‌ را با غضبی‌ كه‌ به‌ آسمان‌ رسیده‌ است‌، كشتید.
\v 10 و حال‌ شما خیال‌ می‌كنید كه‌ پسران‌ یهودا و اورشلیم‌ را به‌ عُنف‌ غلامان‌ و كنیزان‌ خود سازید. و آیا با خود شما نیز تقصیرها به‌ ضد یهُوَه‌ خدای‌ شما نیست‌؟
\v 11 پس‌ الا´ن‌ مرا بشنوید و اسیرانی‌ را كه‌ از برادران‌ خود آورده‌اید، برگردانید زیرا كه‌ حدّت‌ خشم‌ خداوند بر شما می‌باشد.»
\s5
\v 12 آنگاه‌ بعضی‌ از رؤسای‌ بنی‌افرایم‌ یعنی‌ عَزَرْیا ابن‌ یهُوحانان‌ و بَركَیا ابن‌ مَشُلّیموت‌ و یحِزْقیا ابن‌ شَلُّوم‌ و عماسا ابن‌ حَدْلای‌ با آنانی‌ كه‌ از جنگ‌ می‌آمدند، مقاومت‌ نمودند.
\v 13 و به‌ ایشان‌ گفتند كه‌ «اسیران‌ را به‌ اینجا نخواهید آورد زیرا كه‌ تقصیری‌ به‌ ضد خداوند بر ما هست‌؛ و شما می‌خواهید كه‌ گناهان‌ و تقصیرهای‌ ما را مزید كنید زیرا كه‌ تقصیر ما عظیم‌ است‌ و حدت‌ خشم‌ بر اسرائیل‌ وارد شده‌ است‌.»
\s5
\v 14 پس‌ لشكریان‌، اسیران‌ و غنیمت‌ را پیش‌ رؤسا و تمامی‌ جماعت‌ واگذاشتند.
\v 15 و آنانی‌ كه‌ اسم‌ ایشان‌ مذكور شد برخاسته‌، اسیران‌ را گرفتند و همۀ برهنگان‌ ایشان‌ را از غنیمت‌ پوشانیده‌، ملبس‌ ساختند و كفش‌ به‌ پای‌ ایشان‌ كرده‌، ایشان‌ را خورانیدند و نوشانیدند و تدهین‌ كرده‌، تمامی‌ ضعیفان‌ را بر الاغها سوار نموده‌، ایشان‌ را به‌ اریحا كه‌ شهر نخل‌ باشد نزد برادرانشان‌ رسانیده‌، خود به‌ سامره‌ مراجعت‌ كردند.
\s5
\v 16 و در آن‌ زمان‌، آحازِ پادشاه‌ نزد پادشاهان‌آشور فرستاد تا او را اعانت‌ كنند.
\v 17 زیرا كه‌ اَدُوْمیان‌ هنوز می‌آمدند و یهودا را شكست‌ داده‌، اسیران‌ می‌بردند.
\v 18 و فلسطینیان‌ بر شهرهای‌ هامون‌ و جنوبی‌ یهودا هجوم‌ آوردند و بیت‌ شمس‌ و اَیلُون‌ و جَدیروت‌ و سُوكُو را با دهاتش‌ و تِمْنَه‌ را با دهاتش‌ و جِمْزُو را با دهاتش‌ گرفته‌، در آنها ساكن‌ شدند.
\s5
\v 19 زیرا خداوند یهودا را به‌ سبب‌ آحاز، پادشاه‌ اسرائیل‌ ذلیل‌ ساخت‌، چونكه‌ او یهودا را به‌ سركشی‌ واداشت‌ و به‌ خداوند خیانت‌ عظیمی‌ ورزید.
\v 20 پس‌ تِلْغَت‌ فِلْناسَر، پادشاه‌ آشور بر او برآمد و او را به‌ تنگ‌ آورد و وی‌ را تقویت‌ نداد.
\v 21 زیرا كه‌ آحاز خانۀ خداوند و خانه‌های‌ پادشاه‌ و سروران‌ را تاراج‌ كرده‌، به‌ پادشاه‌ آشور داد، اما او را اعانت‌ ننمود.
\s5
\v 22 و چون‌ او را به‌ تنگ‌ آورده‌ بود، همین‌ آحازِ پادشاه‌ به‌ خداوند بیشتر خیانت‌ ورزید.
\v 23 زیرا كه‌ برای‌ خدایان‌ دمشق‌ كه‌ او را شكست‌ داده‌ بودند، قربانی‌ گذرانید و گفت‌: «چونكه‌ خدایانِ پادشاهانِ ارام‌، ایشان‌ را نصرت‌ داده‌اند، پس‌ من‌ برای‌ آنها قربانی‌ خواهم‌ گذرانید تا مرا اعانت‌ نمایند.» اما آنها سبب‌ هلاكت‌ وی‌ و تمامی‌ اسرائیل‌ شدند.
\s5
\v 24 و آحاز اسباب‌ خانۀ خدا را جمع‌ كرد و آلات‌ خانۀ خدا را خرد كرد و درهای‌ خانۀ خداوند را بسته‌، مذبح‌ها برای‌ خود در هر گوشه‌ اورشلیم‌ ساخت‌.
\v 25 و در هر شهری‌ از شهرهای‌ یهودا، مكان‌های‌ بلند ساخت‌ تا برای‌ خدایان‌ غریب‌ بخور سوزانند. پس‌ خشم‌ یهُوَه‌ خدای‌ پدران‌ خود را به‌ هیجان‌ آورد.
\s5
\v 26 و بقیۀ وقایع‌ وی‌ و همۀ طریق‌های‌ اول‌ و آخر او، اینك‌ در تواریخ‌ پادشاهان‌ یهودا و اسرائیل‌ مكتوب‌ است‌.
\v 27 پس‌آحاز با پدران‌ خود خوابید و او را در شهر اورشلیم‌ دفن‌ كردند، اما او را به‌ مقبرۀ پادشاهان‌ اسرائیل‌ نیاوردند. و پسرش‌ حِزْقیا به‌ جایش‌ پادشاه‌ شد.
\s5
\c 29
\p
\v 1 حِزْقیا بیست‌ و پنج‌ ساله‌ بود كه‌ پادشاه شد و بیست‌ و نه‌ سال‌ در اورشلیم‌ سلطنت‌ نمود، و اسم‌ مادرش‌ اَبِیه‌ دختر زكریا بود.
\v 2 و او آنچه‌ در نظر خداوند پسند بود، موافق‌ هر آنچه‌ پدرش‌ داود كرده‌ بود، به‌ عمل‌ آورد.
\s5
\v 3 و در ماه‌ اول‌ از سال‌ اول‌ سلطنت‌ خود، درهای‌ خانۀ خداوند را گشوده‌، آنها را تعمیر نمود.
\v 4 و كاهنان‌ و لاویان‌ را آورده‌، ایشان‌ را در میدان‌ شرقی‌ جمع‌ كرد.
\v 5 و به‌ ایشان‌ گفت‌: «ای‌ لاویان‌ مرا بشنوید! الا´ن‌ خویشتن‌ را تقدیس‌ نمایید و خانۀ یهُوَه‌ خدای‌ پدران‌ خود را تقدیس‌ كرده‌، نجاسات‌ را از قدس‌ بیرون‌ برید.
\s5
\v 6 زیرا كه‌ پدران‌ ما خیانت‌ ورزیده‌، آنچه‌ در نظر یهُوَه‌ خدای‌ ما ناپسند بود به‌ عمل‌ آوردند و او را ترك‌ كرده‌، روی‌ خود را از مسكن‌ خداوند تافتند و پشت‌ به‌ آن‌ دادند.
\v 7 و درهای‌ رواق‌ را بسته‌، چراغها را خاموش‌ كردند و بخور نسوزانیدند و قربانی‌های‌ سوختنی‌ در قدس‌ خدای‌ اسرائیل‌ نگذرانیدند.
\s5
\v 8 پس‌ خشم‌ خداوند بر یهودا و اورشلیم‌ افروخته‌ شد و ایشان‌ را محل‌ تشویش‌ و دهشت‌ و سخریه‌ ساخت‌، چنانكه‌ شما به‌ چشمان‌ خود می‌بینید.
\v 9 و اینك‌ پدران‌ ما به‌ شمشیر افتادند و پسران‌ و دختران‌ و زنان‌ ما از این‌ سبب‌ به‌ اسیری‌ رفتند.
\s5
\v 10 الا´ن‌ اراده‌ دارم‌ كه‌ با یهُوَه‌ خدای‌ اسرائیل‌ عهد ببندم‌ تا حدت‌ خشم‌ او از ما برگردد.
\v 11 پس‌ حال‌، ای‌ پسران‌ من‌، كاهلی‌مورزید زیرا خداوند شما را برگزیده‌ است‌ تا به‌ حضور وی‌ ایستاده‌، او را خدمت‌ نمایید و خادمان‌ او شده‌، بخور سوزانید.»
\s5
\v 12 آنگاه‌ بعضی‌ از لاویان‌ برخاستند، یعنی‌ از بنی‌قَهاتیان‌ مَحَت‌ بن‌ عَماسای‌ و یوئیل‌ بن‌ عَزَرْیا و از بنی‌مراری‌ قیس‌ بن‌ عبْدی‌ و عَزَرْیا ابن‌ یهْلَلْئیل‌ و از جَرْشونیان‌ یوآخ‌ بن‌ زِمَّه‌ و عِیدَن‌ بن‌ یوآخ‌.
\v 13 و از بنی‌ اَلِیصافان‌ شِمْری‌ و یعْیئیل‌ و از بنی‌آساف‌ زَكَریا و مَتَّنْیا.
\v 14 و از بنی‌ هِیمان‌ یحیئیل‌ و شِمْعِی‌ و از بنی‌یدُوْتُون‌ شَمَعْیا و عُزیئیل‌.
\s5
\v 15 و برادران‌ خود را جمع‌ كرده‌، خویشتن‌ را تقدیس‌ نمودند و موافق‌ فرمان‌ پادشاه‌، برحسب‌ كلام‌ خداوند برای‌ تطهیر خانۀ خداوند داخل‌ شدند.
\v 16 و كاهنان‌ به‌ اندرون‌ خانۀ خداوند رفته‌، آن‌ را طاهر ساختند و همۀ نجاسات‌ را كه‌ در هیكل‌ خداوند یافتند، به‌ صحن‌ خانۀ خداوند بیرون‌ آوردند و لاویان‌ آن‌ را گرفته‌، خارج‌ شهر به‌ وادی‌ قدرون‌ بیرون‌ بردند.
\v 17 و در غُرّۀ ماه‌ اول‌ به‌ تقدیس‌ نمودنش‌ شروع‌ كردند، و در روز هشتم‌ ماه‌ به‌ رواق‌ خداوند رسیدند، و در هشت‌ روز خانۀ خداوند را تقدیس‌ نموده‌، در روز شانزدهم‌ ماه‌ اول‌ آن‌ را به‌ اتمام‌ رسانیدند.
\s5
\v 18 پس‌ نزد حِزْقیا پادشاه‌ به‌ اندرون‌ قصر داخل‌ شده‌، گفتند: «تمامی‌ خانۀ خداوند و مذبح‌ قربانی‌ سوختنی‌ و همۀ اسبابش‌ و میز نانِ تَقْدِمِه‌ را با همۀ آلاتش‌ طاهر ساختیم‌.
\v 19 و تمامی‌ اسبابی‌ كه‌ آحاز پادشاه‌ در ایام‌ سلطنتش‌ حینی‌ كه‌ خیانت‌ ورزید دور انداخت‌ ما آنها را مهیا ساخته‌، تقدیس‌ نمودیم‌ و اینك‌ پیش‌ مذبح‌ خداوند حاضر است‌.»
\s5
\v 20 پس‌ حِزْقیا پادشاه‌ صبح‌ زود برخاست‌ و رؤسای‌ شهر را جمع‌ كرده‌، به‌ خانۀ خداوند برآمد.
\v 21 و ایشان‌ هفت‌ گاو و هفت‌ قوچ‌ و هفت‌بره‌ و هفت‌ بز نر آوردند تا برای‌ مملكت‌ و قدس‌ و یهودا قربانی‌ گناه‌ بشود. و او پسران‌ هارون‌ كهنه‌ را فرمود تا آنها را بر مذبح‌ خداوند بگذرانند.
\s5
\v 22 پس‌ گاوان‌ را كشتند و كاهنان‌، خون‌ را گرفته‌ بر مذبح‌ پاشیدند و قوچها را كشته‌ خون‌ را بر مذبح‌ پاشیدند و بره‌ها را كشته‌ خون‌ را بر مذبح‌ پاشیدند.
\v 23 پس‌ بزهای‌ قربانی‌ گناه‌ را به‌ حضور پادشاه‌ و جماعت‌ نزدیك‌ آورده‌، دستهای‌ خود را بر آنها نهادند.
\v 24 و كاهنان‌ آنها را كشته‌، خون‌ را بر مذبح‌ برای‌ قربانی‌ گناه‌ گذرانیدند تا به‌ جهت‌ تمامی‌ اسرائیل‌ كفاره‌ بشود زیرا كه‌ پادشاه‌ فرموده‌ بود كه‌ قربانی‌ سوختنی‌ و قربانی‌ گناه‌ به‌ جهت‌ تمامی‌ اسرائیل‌ بشود.
\s5
\v 25 و او لاویان‌ را با سنجها و بربطها و عودها برحسب‌ فرمان‌ داود و جاد، رایی پادشاه‌ و ناتان‌ نبی‌ در خانۀ خداوند قرار داد زیرا كه‌ این‌ حكم‌ از جانب‌ خداوند به‌ دست‌ انبیای‌ او شده‌ بود.
\v 26 پس‌ لاویان‌ با آلات‌ داود و كاهنان‌ با كَرِنّاها ایستادند.
\s5
\v 27 و حِزْقیا امر فرمود كه‌ قربانی‌های‌ سوختنی‌ رابر مذبح‌ بگذرانند و چون‌ به‌ گذرانیدن‌ قربانی‌ سوختنی‌ شروع‌ نمودند، سرودهای‌ خداوند را بنا كردند و كَرِنّاها در عقب‌ آلات‌ داود، پادشاه‌ اسرائیل‌، نواخته‌ شد.
\v 28 و تمامی‌ جماعت‌ سجده‌ كردند و مُغَنیان‌ سراییدند و كَرِنّانوازان‌ نواختند و همۀ این‌ كارها می‌شد تا قربانی‌ سوختنی‌ تمام‌ گردید.
\s5
\v 29 و چون‌ قربانی‌های‌ سوختنی‌ تمام‌ شد، پادشاه‌ و جمیع‌ حاضرین‌ با وی‌ ركوع‌ كرده‌، سجده‌ نمودند.
\v 30 و حِزْقیا پادشاه‌ و رؤسا لاویان‌ را امر فرمودند كه‌ به‌ كلمات‌ داود و آساف‌ رایی‌ برای‌ خداوند تسبیح‌ بخوانند. پس‌ با شادمانی‌تسبیح‌ خواندند و ركوع‌ نموده‌، سجده‌ كردند.
\s5
\v 31 پس‌ حِزْقیا جواب‌ داده‌، گفت‌: «حال‌ خویشتن‌ را برای‌ خداوند تقدیس‌ نمودید. پس‌ نزدیك‌ آمده‌، قربانی‌ها و ذبایح‌ تشكر به‌ خانۀ خداوند بیاورید.» آنگاه‌ جماعت‌ قربانی‌ها و ذبایح‌ تشكر آوردند و هر كه‌ از دلْ راغب‌ بود قربانی‌های‌ سوختنی‌ آورد.
\s5
\v 32 و عدد قربانی‌های‌ سوختنی‌ كه‌ جماعت‌ آوردند، هفتاد گاو و صد قوچ‌ و دویست‌ بره‌ بود. همۀ اینها قربانی‌های‌ سوختنی‌ برای‌ خداوند بود.
\v 33 و عدد موقوفات‌ ششصد گاو و سه‌هزار گوسفند بود.
\s5
\v 34 و چون‌ كاهنان‌ كم‌ بودند و به‌ پوست‌ كندن‌ همۀ قربانی‌های‌ سوختنی‌ قادر نبودند، برادران‌ ایشان‌ لاویان‌، ایشان‌ را مدد كردند تا كار تمام‌ شد و تا كاهنانْ خود را تقدیس‌ نمودند زیرا كه‌ دل‌ لاویان‌ از كاهنان‌ برای‌ تقدیس‌ نمودن‌ خود مستقیم‌تر بود.
\s5
\v 35 و قربانی‌های‌ سوختنی‌ نیز با پیه‌ ذبایح‌ سلامتی‌ و هدایای‌ ریختنی‌ برای‌ هر قربانی‌ سوختنی‌، بسیار بود. پس‌ خدمت‌ خانۀ خداوند آراسته‌ شد.
\v 36 و حِزْقیا و تمامی‌ قوم‌ شادی‌ كردند چونكه‌ خدا قوم‌ را مستعد ساخته‌ بود زیرا این‌ امر ناگهان‌ واقع‌ شد.
\s5
\c 30
\p
\v 1 و حِزْقیا نزد تمامی‌ اسرائیل‌ و یهودا فرستاد و مكتوبات‌ نیز به‌ افرایم‌ و مَنَسَّی‌ نوشت‌ تا به‌ خانۀ خداوند به‌ اورشلیم‌ بیایند و عید فِصَح‌ را برای‌ یهُوَه‌ خدای‌ اسرائیل‌ نگاه‌ دارند.
\v 2 زیرا كه‌ پادشاه‌ و سرورانش‌ و تمامی‌ جماعت‌ در اورشلیم‌ مشورت‌ كرده‌ بودند كه‌ عید فِصَح‌ رادر ماه‌ دوم‌ نگاه‌ دارند.
\v 3 چونكه‌ در آنوقت‌ نتوانستند آن‌ را نگاه‌ دارند زیرا كاهنان‌ خود را تقدیس‌ كافی‌ ننموده‌ و قوم‌ در اورشلیم‌ جمع‌ نشده‌ بودند.
\s5
\v 4 و این‌ امر به‌ نظر پادشاه‌ و تمامی‌ جماعت‌ پسند آمد.
\v 5 پس‌ قرار دادند كه‌ در تمامی‌ اسرائیل‌ از بئرشبع‌ تا دان‌ ندا نمایند كه‌ بیایند و فِصَح‌ را برای‌ یهُوَه‌ خدای‌ اسرائیل‌ در اورشلیم‌ برپا نمایند، زیرا مدت‌ مدیدی‌ بود كه‌ آن‌ را به‌ طوری‌ كه‌ مكتوب‌ است‌، نگاه‌ نداشته‌ بودند.
\s5
\v 6 پس‌ شاطران‌ با مكتوبات‌ از جانب‌ پادشاه‌ و سرورانش‌، برحسب‌ فرمان‌ پادشاه‌ به‌ تمامی‌ اسرائیل‌ و یهودا رفته‌، گفتند: «ای‌ بنی‌اسرائیل‌ به‌ سوی‌ یهُوَه‌، خدای‌ ابراهیم‌ و اسحاق‌ و اسرائیل‌ باز گشت‌ نمایید تا او به‌ بقیۀ شما كه‌ از دست‌ پادشاهان‌ آشور رسته‌اید، رجوع‌ نماید.
\s5
\v 7 و مثل‌ پدران‌ و برادران‌ خود كه‌ به‌ یهُوَه‌ خدای‌ پدران‌ خویش‌ خیانت‌ ورزیدند، مباشید كه‌ ایشان‌ را محل‌ دهشت‌ چنانكه‌ می‌بینید گردانیده‌ است‌.
\v 8 پس‌ مثل‌ پدران‌ خود گردن‌ خود را سخت‌ مسازید بلكه‌ نزد خداوند تواضع‌ نمایید و به‌ قدس‌ او كه‌ آن‌ را تا ابدالا´باد تقدیس‌ نموده‌ است‌ داخل‌ شده‌، یهُوَه‌ خدای‌ خود را عبادت‌ نمایید تا حدت‌ خشم‌ او از شما برگردد.
\v 9 زیرا اگر به‌ سوی‌ خداوند بازگشت‌ نمایید، برادران‌ و پسران‌ شما به‌ نظر آنانی‌ كه‌ ایشان‌ را به‌ اسیری‌ برده‌اند، التفات‌ خواهند یافت‌ و به‌ این‌ زمین‌ مراجعت‌ خواهند نمود، زیرا كه‌ یهُوَه‌ خدای‌ شما مهربان‌ و رحیم‌ است‌ و اگر به‌ سوی‌ او بازگشت‌ نمایید روی‌ خود را از شما بر نخواهد گردانید.»
\s5
\v 10 پس‌ شاطران‌ شهر به‌ شهر از زمین‌ افرایم‌ و مَنَسَّی‌ تا زبولون‌ گذشتند، لیكن‌ بر ایشان‌ استهزا و سُخریه‌ می‌نمودند.
\v 11 اما بعضی‌ از اَشَیر و مَنَسَّی‌و زَبُولُون‌ تواضع‌ نموده‌، به‌ اورشلیم‌ آمدند.
\v 12 و دست‌ خدا بر یهودا بود كه‌ ایشان‌ را یك‌ دل‌ بخشد تا فرمان‌ پادشاه‌ و سرورانش‌ را موافق‌ كلام‌ خداوند بجا آورند.
\s5
\v 13 پس‌ گروه‌ عظیمی‌ در اورشلیم‌ برای‌ نگاه‌ داشتن‌ عید فطیر در ماه‌ دوم‌ جمع‌ شدند و جماعت‌، بسیار بزرگ‌ شد.
\v 14 و برخاسته‌، مذبح‌هایی‌ را كه‌ در اورشلیم‌ بود خراب‌ كردند و همۀ مذبح‌های‌ بخور را خراب‌ كرده‌، به‌ وادی‌ قِدْرُون‌ انداختند.
\v 15 و در چهاردهم‌ ماه‌ دوم‌ فِصَح‌ را ذبح‌ كردند و كاهنان‌ و لاویان‌ خجالت‌ كشیده‌، خود را تقدیس‌ نمودند و قربانی‌های‌ سوختنی‌ به‌ خانۀ خداوند آوردند.
\s5
\v 16 پس‌ در جایهای‌ خود به‌ ترتیب‌ خویش‌ برحسب‌ تورات‌ موسی‌ مرد خدا ایستادند و كاهنان‌ خون‌ را از دست‌ لاویان‌ گرفته‌، پاشیدند.
\v 17 زیرا چونكه‌ بسیاری‌ از جماعت‌ بودند كه‌ خود را تقدیس‌ ننموده‌ بودند، لاویان‌ مأمور شدند كه‌ قربانی‌های‌ فِصَح‌ را به‌ جهت‌ هر كه‌ طاهر نشده‌ بود، ذبح‌ نمایند و ایشان‌ را برای‌ خداوند تقدیس‌ كنند.
\s5
\v 18 زیرا گروهی‌ عظیم‌ از قوم‌ یعنی‌ بسیار از افرایم‌ و مَنَسَّی‌ و یسَّاكار و زَبُولُون‌ طاهر نشده‌ بودند؛ و معهذا فِصَح‌ را خوردند لكن‌ نه‌ موافق‌ آنچه‌ نوشته‌ شده‌ بود، زیرا حِزْقیا برای‌ ایشان‌ دعا كرده‌، گفت‌:
\v 19 « خداوندِ مهربان‌، هر كس‌ را كه‌ دل‌ خود را مهیا سازد تا خدا یعنی‌ یهُوَه‌ خدای‌ پدران‌ خویش‌ را طلب‌ نماید بیامرزد، اگرچه‌ موافق‌ طهارت‌ قدس‌ نباشد.»
\v 20 و خداوند حِزْقیا را اجابت‌ نموده‌، قوم‌ را شفا داد.
\s5
\v 21 پس‌ بنی‌اسرائیل‌ كه‌ در اورشلیم‌ حاضر بودند، عید فطیر را هفت‌ روز به‌ شادی‌ عظیم‌ نگاه‌ داشتند. و لاویان‌ و كاهنان‌ خداوند را روز به‌ روز به‌ آلات‌ تسبیح‌ خداوند حمد می‌گفتند.
\v 22 وحِزْقیا به‌ جمیع‌ لاویانی‌ كه‌ در خدمت‌ خداوند نیكو ماهر بودند، سخنان‌ دلا´ویز گفت‌. پس‌ هفت‌ روز مرسوم‌ عید را خوردند و ذبایح‌ سلامتی‌ گذرانیده‌، یهُوَه‌ خدای‌ پدران‌ خود را تسبیح‌ خواندند.
\s5
\v 23 و تمامی‌ جماعت‌ مشورت‌ كردند كه‌ عید را هفت‌ روز دیگر نگاه‌ دارند. پس‌ هفت‌ روز دیگر را با شادمانی‌ نگاه‌ داشتند.
\v 24 زیرا حِزْقیا، پادشاه‌ یهودا هزار گاو و هفت‌ هزار گوسفند به‌ جماعت‌ بخشید و سروران‌ هزار گاو و ده‌ هزار گوسفند به‌ جماعت‌ بخشیدند و بسیاری‌ از كاهنان‌ خویشتن‌ را تقدیس‌ نمودند.
\s5
\v 25 و تمامی‌ جماعت‌ یهودا و كاهنان‌ و لاویان‌ و تمامی‌ گروهی‌ كه‌ از اسرائیل‌ آمدند و غریبانی‌ كه‌ از زمین‌ اسرائیل‌ آمدند و (غریبانی‌كه‌) در یهودا ساكن‌ بودند، شادی‌ كردند.
\v 26 و شادی‌ عظیمی‌ در اورشلیم‌ رخ‌ نمود زیرا كه‌ از ایام‌ سلیمان‌ بن‌ داود، پادشاه‌ اسرائیل‌ مثل‌ این‌ در اورشلیم‌ واقع‌ نشده‌ بود.
\v 27 پس‌ لاویان‌ كهنه‌ برخاسته‌، قوم‌ را بركت‌ دادند و آواز ایشان‌ مستجاب‌ گردید و دعای‌ ایشان‌ به‌ مسكن‌ قدس‌ او به‌ آسمان‌ رسید.
\s5
\c 31
\p
\v 1 و چون‌ این‌ همه‌ تمام‌ شد، جمیع اسرائیلیانی‌ كه‌ در شهرهای‌ یهودا حاضر بودند بیرون‌ رفته‌، تمثالها را شكستند و اَشَیریم‌ را قطع‌ نمودند و مكانهای‌ بلند و مذبحها را از تمامی‌ یهودا و بنیامین‌ و افرایم‌ و مَنَسَّی‌ بالكل‌ منهدم‌ ساختند. پس‌ تمامی‌ بنی‌اسرائیل‌ هر كس‌ به‌ ملك‌ خویش‌ به‌ شهرهای‌ خود برگشتند.
\s5
\v 2 و حِزْقیا فرقه‌های‌ كاهنان‌ و لاویان‌ را برحسب‌ اقسام‌ ایشان‌ قرار داد كه‌ هر كس‌ از كاهنان‌ و لاویان‌ موافق‌ خدمت‌ خود برای‌ قربانی‌های‌ سوختنی‌ و ذبایح‌ سلامتی‌ و خدمت‌ و تشكر و تسبیح‌ به‌ دروازه‌های‌ اردوی‌ خداوند حاضر شوند.
\v 3 و حصّۀ پادشاه‌ را از اموال‌ خاصش‌ برای‌ قربانی‌های‌ سوختنی‌ معین‌ كرد، یعنی‌ برای‌ قربانی‌های‌ سوختنی‌ صبح‌ و شام‌ و قربانی‌های‌ سوختنی‌ سَبَّت‌ها و هِلالها و موسمها برحسب‌ آنچه‌ در تورات‌ خداوند مكتوب‌ بود.
\s5
\v 4 و به‌ قومی‌ كه‌ در اورشلیم‌ ساكن‌ بودند، امر فرمود كه‌ حصّۀ كاهنان‌ و لاویان‌ را بدهند تا به‌ شریعت‌ خداوند مواظب‌ باشند.
\v 5 و چون‌ این‌ امر شایع‌ شد، بنی‌اسرائیل‌ نوبر گندم‌ و شیره‌ و روغن‌ و عسل‌ و تمامی‌ محصول‌ زمین‌ را به‌ فراوانی‌ دادند و عُشر همه‌ چیز را به‌ كثرت‌ آوردند.
\s5
\v 6 و بنی‌اسرائیل‌ و یهودا كه‌ در شهرهای‌ یهودا ساكن‌ بودند نیز عشر گاوان‌ و گوسفندان‌ و عشر موقوفاتی‌ كه‌ برای‌ یهُوَه‌ خدای‌ ایشان‌ وقف‌ شده‌ بود آورده‌، آنها را توده‌ توده‌ نمودند.
\v 7 و در ماه‌ سوم‌ به‌ ساختن‌ توده‌ها شروع‌ نمودند، و در ماه‌ هفتم‌ آنها را تمام‌ كردند.
\v 8 و چون‌ حِزْقیا و سروران‌ آمدند و توده‌ها را دیدند، خداوند را متبارك‌ خواندند و قوم‌ او اسرائیل‌ را مبارك‌ خواندند.
\s5
\v 9 و حِزْقیا دربارۀ توده‌ها از كاهنان‌ و لاویان‌ سؤآل‌ نمود.
\v 10 و عَزَرْیا رئیس‌ كهنه‌ كه‌ از خاندان‌ صادوق‌ بود او را جواب‌ داد و گفت‌: «از وقتی‌ كه‌ قوم‌ به‌ آوردن‌ هدایا برای‌ خانۀ خداوند شروع‌ كردند، خوردیم‌ و سیر شدیم‌ و بسیاری‌ باقی‌ گذاشتیم‌، زیرا خداوند قوم‌ خود رابركت‌ داده‌ است‌ و آنچه‌ باقی‌ مانده‌ است‌، این‌ مقدار عظیم‌ است‌.»
\s5
\v 11 پس‌ حِزْقیا امر فرمود كه‌ انبارها در خانۀ خداوند مهیا سازند و مهیا ساختند.
\v 12 و هدایا و عُشرها و موقوفات‌ را در آنها در مكان‌ امانت‌ گذاشتند و كونَنْیای‌ لاوی‌ بر آنها رئیس‌ بود و برادرش‌ شِمْعِی‌ ثانی‌ اثنین‌.
\v 13 و یحِیئیل‌ و عَزَرْیا و نَحَت‌ و عَسائیل‌ و یرِیمْوت‌ و یوزاباد و ایللئیل‌ و یسْمَخْیا و مَحَتْ و بَنایا برحسب‌ تعیین‌ حِزْقیا پادشاه‌ و عَزَرْیا رئیس‌ خانۀ خدا زیر دست‌ كُونَنْیا و برادرش‌ شِمْعِی‌ وكلاء شدند.
\s5
\v 14 و قُوری‌ ابن‌ یمْنَه‌ لاوی‌ كه‌ دربان‌ دروازه‌ شرقی‌ بود ناظر نوافل‌ خدا شد تا هدایای‌ خداوند و موقوفات‌ مقدس‌ را تقسیم‌ نماید.
\v 15 و زیردست‌ او عِیدَن‌ و مِنیامین‌ و یشُوع‌ و شَمَعْیا و اَمَرْیا و شَكَنْیا در شهرهای‌ كاهنان‌ به‌ وظیفه‌های‌ امانتی‌ مقرر شدند تا به‌ برادران‌ خود، خواه‌ بزرگ‌ و خواه‌ كوچك‌، برحسب‌ فرقه‌های‌ ایشان‌ برسانند،
\s5
\v 16 علاوه‌ بر حصۀ یومیه‌ ذكوری‌ كه‌ در نسب‌نامه‌ها شمرده‌ شده‌ بودند، از سه‌ ساله‌ و بالاتر یعنی‌ همۀ آنانی‌ كه‌ به‌ خانۀ خداوند داخل‌ می‌شدند، برای‌ خدمت‌های‌ ایشان‌ در وظیفه‌های‌ ایشان‌ برحسب‌ فرقه‌های‌ ایشان‌،
\s5
\v 17 (و حصّه‌) آنانی‌ كه‌ در نسب‌ نامه‌ها شمرده‌ شده‌ بود، از كاهنان‌ برحسب‌ خاندان‌ آبای‌ ایشان‌ و از لاویان‌ از بیست‌ ساله‌ و بالاتر در وظیفه‌های‌ ایشان‌ برحسب‌ فرقه‌های‌ ایشان‌،
\v 18 و (حصّه‌) جمیع‌ اطفال‌ و زنان‌ و پسران‌ و دختران‌ ایشان‌ كه‌ در تمامی‌ جماعت‌ در نسب‌نامه‌ها شمرده‌ شده‌ بودند، پس‌ در وظیفه‌های‌ امانتی‌ خود خویشتن‌ را تقدیس‌ نمودند.
\v 19 و نیز برای‌ پسران‌ هارون‌ كهنه‌ كه‌ در زمینهای‌ حوالی‌ شهرهای‌ خود ساكن‌ بودند،كسان‌، شهر به‌ شهر به‌ نامهای‌ خود معین‌ شدند تا به‌ همۀ ذكوران‌ كهنه‌ و به‌ همۀ لاویانی‌ كه‌ در نسب‌نامه‌ها شمرده‌ شده‌ بودند، حصه‌ها بدهند.
\s5
\v 20 پس‌ حِزْقیا در تمامی‌ یهودا به‌ اینطور عمل‌ نمود و آنچه‌ در نظر یهُوَه‌ خدایش‌ نیكو و پسند و امین‌ بود بجا آورد.
\v 21 و در هر كاری‌ كه‌ در خدمت‌ خانۀ خدا و در شرایع‌ و اوامر برای‌ طلبیدن‌ خدای‌ خود اقدام‌ نمود، آن‌ را به‌ تمامی‌ دل‌ خود به‌ عمل‌ آورد و كامیاب‌ گردید.
\s5
\c 32
\p
\v 1 و بعد از این‌ امور و این‌ امانت‌، سَنْخاریب‌، پادشاه‌ آشور آمده‌، به‌ یهودا داخل‌ شد، و به‌ ضد شهرهای‌ حصاردار اردو زده‌، خواست‌ كه‌ آنها را برای‌ خود مفتوح‌ نماید.
\s5
\v 2 و چون‌ حِزْقیا دید كه‌ سنخاریب‌ آمده‌ است‌ و قصد مقاتله‌ با اورشلیم‌ دارد،
\v 3 آنگاه‌ با سرداران‌ و شجاعان‌ خود مشورت‌ كرد كه‌ آب‌ چشمه‌های‌ بیرون‌ شهر را مسدود نماید. پس‌ اورا اعانت‌ كردند.
\v 4 و خلق‌ بسیاری‌ جمع‌ شده‌، همۀ چشمه‌ها و نهری‌ را كه‌ از میان‌ زمین‌ جاری‌ بود مسدود كردند، و گفتند: «چرا باید پادشاهان‌ آشور بیایند و آب‌ فراوان‌ بیابند؟»
\s5
\v 5 پس‌ خویشتن‌ را تقویت‌ داده‌، تمامی‌ حصار را كه‌ شكسته‌ بود، تعمیر نمود و آن‌ را تا برجها بلند نمود و حصار دیگری‌ بیرون‌ آن‌ بنا كرد و مِلُّو را در شهر داود مستحكم‌ نمود و اسلحه‌ها و سپرهای‌ بسیاری‌ ساخت‌.
\s5
\v 6 و سرداران‌ جنگی‌ بر قوم‌ گماشت‌ و ایشان‌ را در جای‌ وسیع‌ نزد دروازه‌ شهر جمع‌ كرده‌، سخنان‌ دلا´ویز به‌ ایشان‌ گفت‌
\v 7 كه‌ «دلیر و قوی‌ باشید! و از پادشاه‌ آشور و تمامی‌ جمعیتی‌ كه‌ با وی‌ هستند، ترسان‌ و هراسان‌ مشوید! زیراآنكه‌ با ماست‌ از آنكه‌ با وی‌ است‌ قوی‌تر می‌باشد.
\v 8 با او بازوی‌ بشری‌ است‌ و با ما یهُوَه‌ خدای‌ ما است‌ تا ما را نصرت‌ دهد و در جنگهای‌ ما جنگ‌ كند.» پس‌ قوم‌ بر سخنان‌ حِزْقیا پادشاه‌ یهودا اعتماد نمودند.
\s5
\v 9 و بعد از آن‌ سنخاریب‌، پادشاه‌ آشور، بندگان‌ خود را به‌ اورشلیم‌ فرستاد و خودش‌ با تمامی‌ حشمتش‌ در برابر لاكیش‌ بودند كه‌ به‌ حِزْقیا پادشاه‌ یهودا و تمامی‌ یهودا كه‌ در اورشلیم‌ بودند، بگویند:
\v 10 « سنخاریب‌ پادشاه‌ آشور چنین‌ می‌فرماید: بر چه‌ چیز اعتماد دارید كه‌ در محاصره‌ در اورشلیم‌ می‌مانید؟
\s5
\v 11 آیا حِزْقیا شما را اغوا نمی‌كند تا شما را با قحط‌ و تشنگی‌ به‌ موت‌ تسلیم‌ نماید كه‌ می‌گوید: یهُوَه‌ خدای‌ ما، ما را از دست‌ پادشاه‌ آشور رهایی‌ خواهد داد؟
\v 12 آیا همین‌ حِزْقیا مكانهای‌ بلند و مذبحهای‌ او را منهدم‌ نساخته‌، و به‌ یهودا و اورشلیم‌ امر نفرموده‌ و نگفته‌ است‌ كه‌ پیش‌ یك‌ مذبح‌ سجده‌ نمایید و بر آن‌ بخور بسوزانید؟
\s5
\v 13 آیا نمی‌دانید كه‌ من‌ و پدرانم‌ به‌ همۀ طوایف‌ كشورها چه‌ كرده‌ایم‌؟ مگر خدایان‌ امّت‌های‌ آن‌ كشورها هیچ‌ قدرتی‌ داشتند كه‌ زمین‌ خود را از دست‌ من‌ برهانند؟
\v 14 كدام‌ یك‌ از همۀ خدایان‌ این‌ امّت‌هایی‌ كه‌ پدران‌ من‌ آنها را هلاك‌ ساخته‌اند، قادر بر رهانیدن‌ قوم‌ خود از دست‌ من‌ بود تا خدای‌ شما قادر باشد كه‌ شما را از دست‌ من‌ رهایی‌ دهد؟
\v 15 پس‌ حال‌، حِزْقیا شما را فریب‌ ندهد و شما را به‌ اینطور اغوا ننماید و بر او اعتماد منمایید، زیرا هیچ‌ خدا از خدایان‌ جمیع‌ امّت‌ها و ممالك‌ قادر نبوده‌ است‌ كه‌ قوم‌ خود را از دست‌ من‌ و از دست‌ پدرانم‌ رهایی‌ دهد، پس‌ به‌ طریق‌ اولی‌ خدای‌ شما شما را از دست‌ من‌نخواهد رهانید.»
\s5
\v 16 و بندگانش‌ سخنان‌ زیاده‌ به‌ ضد یهُوَه‌ خدا و به‌ ضد بنده‌اش‌ حزقیا گفتند.
\v 17 و مكتوبی‌ نیز نوشته‌، یهُوَه‌ خدای‌ اسرائیل‌ را اهانت‌ نمود و به‌ ضد وی‌ حرف‌ زده‌، گفت‌: «چنانكه‌ خدایان‌ امّت‌های‌ كشورها قوم‌ خود را از دست‌ من‌ رهایی‌ ندادند، همچنین‌ خدای‌ حِزْقیا قوم‌ خویش‌ را از دست‌ من‌ نخواهد رهانید.»
\s5
\v 18 و به‌ آواز بلند به‌ زبان‌ یهود به‌ اهل‌ اورشلیم‌ كه‌ بر دیوار بودند، ندا در دادند تا ایشان‌ را ترسان‌ و مشوش‌ ساخته‌، شهر را بگیرند.
\v 19 و دربارۀ خدای‌ اورشلیم‌ مثل‌ خدایان‌ امّت‌های‌ جهان‌ كه‌ مصنوع‌ دست‌ آدمیان‌ می‌باشند، سخن‌ گفتند.
\s5
\v 20 پس‌ حِزْقیا پادشاه‌ و اشعیاء ابن‌ آموص‌ نبی‌ دربارۀ اینْ دعا كردند و به‌ سوی‌ آسمان‌ فریاد برآوردند.
\v 21 و خداوند فرشته‌ای‌ فرستاده‌، همۀ شجاعان‌ جنگی‌ و رؤسا و سرداران‌ را كه‌ در اردوی‌ پادشاه‌ آشور بودند، هلاك‌ ساخت‌ و او با روی‌ شرمنده‌ به‌ زمین‌ خود مراجعت‌ نمود. و چون‌ به‌ خانۀ خدای‌ خویش‌ داخل‌ شد، آنانی‌ كه‌ از صُلبش‌ بیرون‌ آمده‌ بودند، او را در آنجا به‌ شمشیر كشتند.
\s5
\v 22 پس‌ خداوند حِزْقیا و سَكَنۀ اورشلیم‌ را از دست‌ سَنْحاریب‌ پادشاه‌ آشور و از دست‌ همه‌ رهایی‌ داده‌، ایشان‌ را از هر طرف‌ نگاهداری‌ نمود.
\v 23 و بسیاری‌ هدایا به‌ اورشلیم‌ برای‌ خداوند و پیشكشها برای‌ حِزْقیا پادشاه‌ یهودا آوردند و او بعد از آن‌ به‌ نظر همۀ امّت‌ها محترم‌ شد.
\s5
\v 24 و در آن‌ ایام‌ حِزْقیا بیمار و مشرف‌ به‌ موت‌ شد. اما چون‌ نزد خداوند دعا نمود، او با وی‌ تكلم‌كرد و وی‌ را علامتی‌ داد.
\v 25 لیكن‌ حِزْقیا موافق‌ احسانی‌ كه‌ به‌ وی‌ داده‌ شده‌ بود، عمل‌ ننمود زیرا دلش‌ مغرور شد و غضب‌ بر او و یهودا و اورشلیم‌ افروخته‌ گردید.
\v 26 اما حِزْقیا با ساكنان‌ اورشلیم‌، از غرور دلش‌ تواضع‌ نمود، لهذا غضب‌ خداوند در ایام‌ حِزْقیا بر ایشان‌ نازل‌ نشد.
\s5
\v 27 و حِزْقیا دولت‌ و حشمت‌ بسیار عظیمی‌ داشت‌ و به‌ جهت‌ خود مخزنها برای‌ نقره‌ و طلا و سنگهای‌ گرانبها و عطریات‌ و سپرها و هر گونه‌ اسباب‌ نفیسه‌ ساخت‌.
\v 28 و انبارها برای‌ محصولات‌ از گندم‌ و شیره‌ و روغن‌ و آخُرها برای‌ انواع‌ بهایم‌ و آغلها به‌ جهت‌ گله‌ها.
\v 29 و به‌ جهت‌ خود شهرها ساخت‌ و مواشی‌ گله‌ها و رمه‌های‌ بسیار تحصیل‌ نمود زیرا خدا اندوخته‌های‌ بسیار فراوان‌ به‌ او عطا فرمود.
\s5
\v 30 و همین‌ حِزْقیا منبع‌ عالی‌ آب‌ جیحون‌ را مسدود ساخته‌، آن‌ را به‌ راه‌ راست‌ به‌ طرف‌ غربی‌ شهر داود فرود آورد. پس‌ حِزْقیا در تمامی‌ اعمالش‌ كامیاب‌ شد.
\v 31 اما در امر ایلچیانِ سرداران‌ بابل‌ كه‌ نزد وی‌ فرستاده‌ شده‌ بودند تا دربارۀ آیتی‌ كه‌ در زمین‌ ظاهر شده‌ بود پرسش‌ نمایند، خدا او را واگذاشت‌ تا او را امتحان‌ نماید و هر چه‌ در دلش‌ بود بداند.
\s5
\v 32 و بقیۀ وقایع‌ حِزْقیا و حسنات‌ او اینك‌ در رؤیای‌ اشعیا ابن‌آموص‌ نبی‌ و در تواریخ‌ پادشاهان‌ یهودا و اسرائیل‌ مكتوب‌ است‌.
\v 33 پس‌ حِزْقیا با پدران‌ خود خوابید و او را در بلندی‌ مقبرۀ پسران‌ داود دفن‌ كردند؛ و تمامی‌ یهودا و ساكنان‌ اورشلیم‌ او را در حین‌ وفاتش‌ اكرام‌نمودند؛ و پسرش‌ مَنَسَّی‌ در جایش‌ سلطنت‌ نمود.
\s5
\c 33
\p
\v 1 مَنَسَّی‌ دوازده‌ ساله‌ بود كه‌ پادشاه‌ شد و پنجاه‌ و پنج‌ سال‌ در اورشلیم‌ سلطنت‌ نمود.
\v 2 و آنچه‌ در نظر خداوند ناپسند بود، موافق‌ رجاسات‌ امّت‌هایی‌ كه‌ خداوند آنها را از حضور بنی‌اسرائیل‌ اخراج‌ كرده‌ بود، عمل‌ نمود.
\v 3 زیرا مكانهای‌ بلند را كه‌ پدرش‌ حِزْقیا خراب‌ كرده‌ بود، بار دیگر بنا نمود و مذبحها برای‌ بَعْلیم‌ برپا كرد و اَشَیره‌ها بساخت‌ و به‌ تمامی‌ لشكر آسمان‌ سجده‌ نموده‌، آنها را عبادت‌ كرد.
\s5
\v 4 و مذبح‌ها در خانۀ خداوند بنا نمود كه‌ درباره‌اش‌ خداوند گفته‌ بود: «اسم‌ من‌ در اورشلیم‌ تا به‌ ابد خواهد بود.»
\v 5 و مذبح‌ها برای‌ تمامی‌ لشكر آسمان‌ در هر دو صحن‌ خانۀ خداوند بنا نمود.
\v 6 و پسران‌ خود را در وادی‌ ابن‌ هِنُّوم‌ از آتش‌ گذرانید و فالگیری‌ و افسونگری‌ و جادوگری‌ می‌كرد و با اصحاب‌ اجنه‌ و جادوگران‌ مراوده‌ می‌نمود و در نظر خداوند شرارت‌ بسیار ورزیده‌، خشم‌ او را به‌ هیجان‌ آورد.
\s5
\v 7 و تمثال‌ ریخته‌ شده‌ بت‌ را كه‌ ساخته‌ بود، در خانۀ خداوند برپا داشت‌ كه‌ درباره‌اش‌ خدا به‌ داود و به‌ پسرش‌ سلیمان‌ گفته‌ بود: «در این‌ خانه‌ و در اورشلیم‌ كه‌ آن‌ را از تمامی‌ اسباط‌ بنی‌اسرائیل‌ برگزیده‌ام‌، اسم‌ خود را تا به‌ ابد قرار خواهم‌ داد.
\v 8 و پایهای‌ اسرائیل‌ را از زمینی‌ كه‌ مقرّ پدران‌ شما ساخته‌ام‌، بار دیگر آواره‌ نخواهم‌ گردانید، به‌ شرطی‌ كه‌ توجه‌ نمایند تا برحسب‌ هر آنچه‌ به‌ ایشان‌ امر فرموده‌ام‌ وبرحسب‌ تمامی‌ شریعت‌ و فرایض‌ و احكامی‌ كه‌ به‌ دست‌ موسی‌ داده‌ام‌، عمل‌ نمایند.»
\v 9 اما مَنَسَّی‌، یهودا و ساكنان‌ اورشلیم‌ را اغوا نمود تا از امّت‌هایی‌ كه‌ خداوند پیش‌ بنی‌اسرائیل‌ هلاك‌ كرده‌ بود، بدتر رفتار نمودند.
\s5
\v 10 و خداوند به‌ مَنَسَّی‌ و به‌ قوم‌ او تكلم‌ نمود، اما ایشان‌ گوش‌ نگرفتند.
\v 11 پس‌ خداوند سرداران‌ لشكر آشور را بر ایشان‌ آورد و مَنَسَّی‌ را با غُلّها گرفته‌، او را به‌ زنجیرها بستند و به‌ بابل‌ بردند.
\s5
\v 12 و چون‌ در تنگی‌ بود، یهُوَه‌ خدای‌ خود را طلب‌ نمود و به‌ حضور خدای‌ پدران‌ خویش‌ بسیار تواضع‌ نمود.
\v 13 و چون‌ از او مسألت‌ نمود وی‌ را اجابت‌ نموده‌، تضرع‌ او را شنید و به‌ مملكتش‌ به‌ اورشلیم‌ باز آورد؛ آنگاه‌ مَنَسَّی‌ دانست‌ كه‌ یهُوَه‌ خدا است‌.
\s5
\v 14 و بعد از این‌ حصار بیرونی‌ شهر داود را به‌ طرف‌ غربی‌ جیحون‌ در وادی‌ تا دهنه‌ دروازۀ ماهی‌ بنا نمود و دیواری‌ گرداگرد عوفل‌ كشیده‌، آن‌ را بسیار بلند ساخت‌ و سرداران‌ جنگی‌ بر همۀ شهرهای‌ حصاردار یهودا قرار داد.
\v 15 و خدایان‌ بیگانه‌ و بت‌ را از خانۀ خداوند و تمامی‌ مذبحها را كه‌ در كوه‌ خانۀ خداوند و در اورشلیم‌ ساخته‌ بود برداشته‌، آنها را از شهر بیرون‌ ریخت‌.
\s5
\v 16 و مذبح‌ خداوند را تعمیر نموده‌، ذبایح‌ سلامتی‌ و تشكر بر آن‌ گذرانیدند و یهودا را امر فرمود كه‌ یهُوَه‌ خدای‌ اسرائیل‌ را عبادت‌ نمایند.
\v 17 اما قوم‌ هنوز در مكانهای‌ بلند قربانی‌ می‌گذرانیدند لیكن‌ فقط‌ برای‌ یهُوَه‌ خدای‌ خود.
\s5
\v 18 و بقیۀ وقایع‌ مَنَسَّی‌ و دعایی‌ كه‌ نزد خدای‌ خود كرد و سخنان‌ رائیانی‌ كه‌ به‌ اسم‌ یهُوَه‌ خدای‌اسرائیل‌ به‌ او گفتند، اینك‌ در تواریخ‌ پادشاهان‌ اسرائیل‌ مكتوب‌ است‌.
\v 19 و دعای‌ او و مستجاب‌شدنش‌ و تمامی‌ گناه‌ و خیانتش‌ و جایهایی‌ كه‌ مكانهای‌ بلند در آنها ساخت‌ و اَشَیره‌ها و بتهایی‌ كه‌ قبل‌ از متواضع‌شدنش‌ برپا نمود، اینك‌ در اخبار حُوزای‌ مكتوب‌ است‌.
\v 20 پس‌ مَنَسَّی‌ با پدران‌ خود خوابید و او را در خانۀ خودش‌ دفن‌ كردند و پسرش‌ آمون‌ در جایش‌ پادشاه‌ شد.
\s5
\v 21 آمون‌ بیست‌ و دو ساله‌ بود كه‌ پادشاه‌ شد و دو سال‌ در اورشلیم‌ پادشاهی‌ كرد.
\v 22 و آنچه‌ در نظر خداوند ناپسند بود، موافق‌ آنچه‌ پدرش‌ مَنَسَّی‌ كرده‌ بود، به‌ عمل‌ آورد؛ و آمون‌ برای‌ جمیع‌ بتهایی‌ كه‌ پدرش‌ مَنَسَّی‌ ساخته‌ بود، قربانی‌ گذرانیده‌، آنها را پرستش‌ كرد.
\v 23 و به‌ حضور خداوند تواضع‌ ننمود، چنانكه‌ پدرش‌ مَنَسَّی‌ تواضع‌ نموده‌ بود، بلكه‌ این‌ آمون‌ زیاده‌ و زیاده‌ عصیان‌ ورزید.
\s5
\v 24 پس‌ خادمانش‌ بر او شوریده‌، او را در خانۀ خودش‌ كشتند.
\v 25 و اهل‌ زمین‌ همۀ كسانی‌ را كه‌ بر آمون‌ پادشاه‌ شوریده‌ بودند، به‌ قتل‌ رسانیدند و اهل‌ زمین‌ پسرش‌ یوشیا را در جایش‌ به‌ پادشاهی‌ نصب‌ كردند.
\s5
\c 34
\p
\v 1 یوشیا هشت‌ ساله‌ بود كه‌ پادشاه‌ شد و در اورشلیم‌ سی‌ و یكسال‌ سلطنت‌ نمود.
\v 2 و آنچه‌ در نظر خداوند پسند بود، به‌ عمل‌ آورد و به‌ طریق‌های‌ پدر خود داود سلوك‌ نموده‌،به‌ طرف‌ راست‌ یا چپ‌ انحراف‌ نورزید.
\v 3 و در سال‌ هشتم‌ سلطنت‌ خود، حینی‌ كه‌ هنوز جوان‌ بود، به‌ طلبیدن‌ خدای‌ پدر خود داود شروع‌ كرد و در سال‌ دوازدهم‌ به‌ طاهر ساختن‌ یهودا و اورشلیم‌ از مكان‌های‌ بلند و اَشَیره‌ها و تمثالها و بتها آغاز نمود.
\s5
\v 4 و مذبح‌های‌ بَعْلیم‌ را به‌ حضور وی‌ منهدم‌ ساختند، و تماثیل‌ شمس‌ را كه‌ بر آنها بود قطع‌ نمود، و اَشَیره‌ها و تمثالها و بتهای‌ ریخته‌شده‌ را شكست‌، و آنها را خرد كرده‌، بر روی‌ قبرهای‌ آنانی‌ كه‌ برای‌ آنها قربانی‌ می‌گذرانیدند، پاشید.
\v 5 و استخوانهای‌ كاهنان‌ را بر مذبح‌های‌ خودشان‌ سوزانید. پس‌ یهودا و اورشلیم‌ را طاهر نمود.
\s5
\v 6 و در شهرهای‌ مَنَسَّی‌ و افرایم‌ و شمعون‌ حتی‌ نفتالی‌ نیز در خرابه‌هایی‌ كه‌ به‌ هر طرف‌ آنها بود (همچنین‌ كرد).
\v 7 و مذبح‌ها را منهدم‌ ساخت‌ و اَشَیره‌ها و تمثالها را كوبیده‌، نرم‌ كرد و همۀ تمثالهای‌ شمس‌ را در تمامی‌ زمین‌ اسرائیل‌ قطع‌ نموده‌، به‌ اورشلیم‌ مراجعت‌ كرد.
\s5
\v 8 و در سال‌ هجدهم‌ سلطنت‌ خود، بعد از آنكه‌ زمین‌ و خانه‌ را طاهر ساخته‌ بود، شافان‌ بن‌ اَصَلْیا و مَعَسیا رئیس‌ شهر و یوْآخ‌ بن‌ یوآحازِ وقایع‌ نگار را برای‌ تعمیر خانۀ یهُوَه‌ خدای‌ خود فرستاد.
\v 9 و نزد حِلْقِیای‌ رئیس‌ كهنه‌ آمدند و نقره‌ای‌ را كه‌ به‌ خانۀ خدا درآورده‌ شده‌، و لاویان‌ مستحفظانِ آستانه‌، آن‌ را از دست‌ مَنَسَّی‌ و افرایم‌ و تمامی‌ بقیۀ اسرائیل‌ و تمامی‌ یهودا و بنیامین‌ و ساكنان‌ اورشلیم‌ جمع‌ كرده‌ بودند، به‌ او تسلیم‌ نمودند.
\s5
\v 10 و آن‌ را به‌ دست‌ سركارانی‌ كه‌ بر خانۀ خداوند گماشته‌ شده‌ بودند، سپردند تا آن‌ را به‌ عمله‌هایی‌ كه‌ در خانۀ خداوند كار می‌كردند، به‌ جهت‌اصلاح‌ و تعمیر خانه‌ بدهند.
\v 11 پس‌ آن‌ را به‌ نجاران‌ و بنایان‌ دادند تا سنگهای‌ تراشیده‌ و چوب‌ به‌ جهت‌ اردیها و تیرها برای‌ خانه‌هایی‌ كه‌ پادشاهان‌ یهودا آنها را خراب‌ كرده‌ بودند، بخرند.
\s5
\v 12 و آن‌ مردان‌، كار را به‌ امانت‌ بجا می‌آوردند. و سركاران‌ ایشان‌ كه‌ نظارت‌ می‌كردند، یحَت‌ و عُوبَدْیای‌ لاویان‌ از بنی‌مراری‌ و زكریا و مَشُلام‌ از بنی‌قهاتیان‌ بودند، و نیز از لاویان‌ هر كه‌ به‌ آلات‌ موسیقی‌ ماهر بود.
\v 13 و ایشان‌ ناظران‌ حمالان‌ و وكلاء بر همۀ آنانی‌ كه‌ در هر گونه‌ای‌ خدمت‌، اشتغال‌ داشتند بودند، و از لاویان‌ كاتبان‌ و سرداران‌ و دربانان‌ بودند.
\s5
\v 14 و چون‌ نقره‌ای‌ را كه‌ به‌ خانۀ خداوند آورده‌ شده‌ بود، بیرون‌ می‌بردند، حلقیای‌ كاهن‌، كتاب‌ تورات‌ خداوند را كه‌ به‌ واسطۀ موسی‌ (نازل‌ شده‌) بود، پیدا كرد.
\v 15 و حلقیا شافان‌ كاتب‌ را خطاب‌ كرده‌، گفت‌: «كتاب‌ تورات‌ را در خانۀ خداوند یافته‌ام‌.» و حلقیا آن‌ كتاب‌ را به‌ شافان‌ داد.
\v 16 و شافان‌ آن‌ كتاب‌ را نزد پادشاه‌ برد و نیز به‌ پادشاه‌ خبر رسانیده‌، گفت‌: «هر آنچه‌ به‌ دست‌ بندگانت‌ سپرده‌ شده‌ است‌ آن‌ را بجا می‌آورند.»
\s5
\v 17 و نقره‌ای‌ را كه‌ در خانۀ خداوند یافت‌ شد، بیرون‌ آوردند و آن‌ را به‌ دست‌ سركاران‌ و به‌ دست‌ عمله‌ها دادند.
\v 18 و شافان‌ كاتبْ پادشاه‌ را خبر داده‌، گفت‌: «حلقیای‌ كاهن‌ كتابی‌ به‌ من‌ داده‌ است‌.» پس‌ شافان‌ آن‌ را به‌ حضور پادشاه‌ خواند.
\v 19 و چون‌ پادشاه‌ سخنان‌ تورات‌ را شنید، لباس‌ خود را درید.
\s5
\v 20 و پادشاه‌، حلقیای‌ كاهن‌ و اخیقام‌ بن‌ شافان‌ و عَبْدون‌ بن‌ میكا و شافان‌ كاتب‌ و عسایا خادم‌ پادشاه‌ را امر فرموده‌، گفت‌:
\v 21 « بروید و از خداوند برای‌ من‌ و برای‌ بقیۀ اسرائیل‌ و یهودا دربارۀ سخنانی‌ كه‌ در این‌ كتاب‌ یافت‌ می‌شود، مسألت‌ نمایید زیرا غضب‌ خداوند كه‌ بر ما ریخته‌ شده‌ است‌، عظیم‌ می‌باشد چونكه‌ پدران‌ ما كلام‌ خداوند را نگاه‌ نداشتند و به‌ هر آنچه‌ در این‌ كتاب‌ مكتوب‌ است‌ عمل‌ ننمودند.»
\s5
\v 22 پس‌ حِلْقِیا و آنانی‌ كه‌ پادشاه‌ ایشان‌ را امر فرمود، نزد حُلْدَه‌ نبیه‌ زن‌ شَلُّوم‌ بن‌ تُوقَهَۀ بن‌ حَسْرَه‌ لباس‌دار رفتند، و او در محله‌ دوم‌ اورشلیم‌ ساكن‌ بود و او را بدین‌ مضمون‌ سخن‌ گفتند.
\s5
\v 23 و او به‌ ایشان‌ گفت‌: «یهُوَه‌ خدای‌ اسرائیل‌ چنین‌ می‌فرماید: به‌ كسی‌ كه‌ شما را نزد من‌ فرستاده‌ است‌ بگویید:
\v 24 خداوند چنین‌ می‌فرماید: اینك‌ من‌ بلایی‌ بر این‌ مكان‌ و ساكنانش‌ خواهم‌ رسانید، یعنی‌ همۀ لعنتهایی‌ كه‌ در این‌ كتاب‌ كه‌ آن‌ را به‌ حضور پادشاه‌ یهودا خواندند، مكتوب‌ است‌.
\v 25 چونكه‌ مرا ترك‌ كرده‌، برای‌ خدایان‌ دیگر بخور سوزانیدند تا به‌ تمامی‌ اعمال‌ دستهای‌ خود خشم‌ مرا به‌ هیجان‌ بیاورند؛ پس‌ غضب‌ من‌ بر این‌ مكان‌ افروخته‌ شده‌، خاموشی‌ نخواهد پذیرفت‌.
\s5
\v 26 لیكن‌ به‌ پادشاه‌ یهودا كه‌ شما را به‌ جهت‌ مسألت‌ نمودن‌ از خداوند فرستاده‌ است‌، بگویید: یهُوَه‌ خدای‌ اسرائیل‌ چنین‌ می‌فرماید: دربارۀ سخنانی‌ كه‌ شنیده‌ای‌،
\v 27 چونكه‌ دل‌ تو نرم‌ بود و هنگامی‌ كه‌ كلام‌ خداوند را دربارۀ این‌ مكان‌ و ساكنانش‌ شنیدی‌، در حضور وی‌ تواضع‌ نمودی‌ و به‌ حضور من‌ متواضع‌ شده‌، لباس‌ خود را دریدی‌ و به‌ حضور من‌ گریستی‌، بنابراین‌ خداوند می‌گوید: من‌ نیز تو را اجابت‌ فرمودم‌.
\v 28 اینك‌ من‌ تو را نزد پدرانت‌ جمع‌ خواهم‌ كرد و در قبر خود به‌ سلامتی‌ گذارده‌ خواهی‌ شد، و چشمان‌ تو تمامی‌ بلا را كه‌ من‌ بر این‌ مكان‌ و ساكنانش‌می‌رسانم‌ نخواهد دید.» پس‌ ایشان‌ نزد پادشاه‌ جواب‌ آوردند.
\s5
\v 29 و پادشاه‌ فرستاد كه‌ تمامی‌ مشایخ‌ یهودا و اورشلیم‌ را جمع‌ كردند.
\v 30 و پادشاه‌ و تمامی‌ مردان‌ یهودا و ساكنان‌ اورشلیم‌ و كاهنان‌ و لاویان‌ و تمامی‌ قوم‌، چه‌ كوچك‌ و چه‌ بزرگ‌، به‌ خانۀ خداوند برآمدند و او همۀ سخنان‌ كتاب‌ عهدی‌ را كه‌ در خانۀ خداوند یافت‌ شد، در گوش‌ ایشان‌ خواند.
\s5
\v 31 و پادشاه‌ بر منبر خود ایستاد و به‌ حضور خداوند عهد بست‌ كه‌ خداوند را پیروی‌ نموده‌، اوامر و شهادات‌ و فرایض‌ او را به‌ تمامی‌ دل‌ و تمامی‌ جان‌ نگاه‌ دارند و سخنان‌ این‌ عهد را كه‌ در این‌ كتاب‌ مكتوب‌ است‌، بجا آورند.
\v 32 و همۀ آنانی‌ را كه‌ در اورشلیم‌ و بنیامین‌ حاضر بودند، بر این‌ مُتِمَكِن‌ ساخت‌ و ساكنان‌ اورشلیم‌، برحسب‌ عهد خدا یعنی‌ خدای‌ پدران‌ خود، عمل‌ نمودند.
\s5
\v 33 و یوشیا همۀ رجاسات‌ را از تمامی‌ زمینهایی‌ كه‌ از آن‌ بنی‌اسرائیل‌ بود برداشت‌، و همۀ كسانی‌ را كه‌ در اسرائیل‌ یافت‌ شدند، تحریض‌ نمود كه‌ یهُوَه‌ خدای‌ خود را عبادت‌ نمایند و ایشان‌ در تمامی‌ ایام‌ او از متابعت‌ یهُوَه‌ خدای‌ پدران‌ خود انحراف‌ نورزیدند.
\s5
\c 35
\p
\v 1 و یوشیا عید فِصَحی‌ در اورشلیم‌ برای خداوند نگاه‌ داشت‌، و فِصَح‌ را در چهاردهم‌ ماه‌ اول‌ در اورشلیم‌ ذبح‌ نمودند.
\v 2 و كاهنان‌ را بر وظایف‌ ایشان‌ قرار داده‌، ایشان‌ را برای‌ خدمت‌ خانۀ خداوند قوی‌ دل‌ ساخت‌.
\s5
\v 3 و به‌ لاویانی‌ كه‌ تمامی‌ اسرائیل‌ را تعلیم‌ می‌دادند و برای‌ خداوند تقدیس‌ شده‌ بودند، گفت‌: «تابوت‌ مقدس‌ را در خانه‌ای‌ كه‌ سلیمان‌ بن‌ داود، پادشاه‌اسرائیل‌ بنا كرده‌ است‌ بگذارید. و دیگر بر دوش‌ شما بار نباشد. الا´ن‌ به‌ خدمت‌ یهُوَه‌ خدای‌ خود و به‌ قوم‌ او اسرائیل‌ بپردازید.
\v 4 و خویشتن‌ را برحسب‌ خاندانهای‌ آبای‌ خود و فرقه‌های‌ خویش‌ بر وفق‌ نوشتۀ داود، پادشاه‌ اسرائیل‌ و نوشتۀ پسرش‌ سلیمان‌ مستعد سازید.
\s5
\v 5 و برحسب‌ فرقه‌های‌ خاندانهای‌ آبای‌ برادران‌ خویش‌ یعنی‌ بنی‌قوم‌ و موافق‌ فرقه‌های‌ خاندانهای‌ آبای‌ لاویان‌ در قدس‌ بایستید.
\v 6 و فِصَح‌ را ذبح‌ نمایید و خویشتن‌ را تقدیس‌ نموده‌، برای‌ برادران‌ خود تدارك‌ بینید تا برحسب‌ كلامی‌ كه‌ خداوند به‌ واسطۀ موسی‌ گفته‌ است‌ عمل‌ نمایند.»
\s5
\v 7 پس‌ یوشیا به‌ بنی‌قوم‌ یعنی‌ به‌ همۀ آنانی‌ كه‌ حاضر بودند، از گله‌ بره‌ها و بزغاله‌ها به‌ قدر سی‌ هزار رأس‌، همۀ آنها را به‌ جهت‌ قربانی‌های‌ فِصَح‌ داد و از گاوان‌ سه‌ هزار رأس‌ كه‌ همۀ اینها از اموال‌ خاص‌ پادشاه‌ بود.
\v 8 و سروران‌ او به‌ قوم‌ و به‌ كاهنان‌ و به‌ لاویان‌ هدایای‌ تَبَرُّعی‌ دادند. و حلقیا و زكریا و یحیئیل‌ كه‌ رؤسای‌ خانۀ خدا بودند، دو هزار و ششصد بره‌ و سیصد گاو به‌ جهت‌ قربانی‌های‌ فِصَح‌ دادند.
\v 9 و كوننیا و شَمَعْیا و نَتَنْیئیل‌ برادرانش‌ و حَشبا و یعْیئیل‌ و یوزاباد كه‌ رؤسای‌ لاویان‌ بودند، پنج‌ هزار بره‌ و پانصد گاو به‌ لاویان‌ به‌ جهت‌ قربانی‌های‌ فِصَح‌ دادند.
\s5
\v 10 پس‌ آن‌ خدمت‌ مهیا شد و كاهنان‌ در جایهای‌ خود و لاویان‌ در فرقه‌های‌ خویش‌، برحسب‌ فرمان‌ پادشاه‌ ایستادند.
\v 11 و فِصَح‌ را ذبح‌ كردند و كاهنان‌ خون‌ را از دست‌ ایشان‌ (گرفته‌) پاشیدند و لاویان‌ پوست‌ آنها را كندند.
\v 12 وقربانی‌های‌ سوختنی‌ را برداشتند تا آنها را برحسب‌ فرقه‌های‌ خاندانهای‌ آبا به‌ پسران‌ قوم‌ بدهند تا ایشان‌ آنها را برحسب‌ آنچه‌ در كتاب‌ موسی‌ نوشته‌ بود، برای‌ خداوند بگذرانند و با گاوان‌ نیز چنین‌ عمل‌ نمودند.
\s5
\v 13 و فِصَح‌ را موافق‌ رسم‌ به‌ آتش‌ پختند و هدایای‌ مقدس‌ را در دیگها و پاتیلها و تابه‌ها پخته‌، آنها را به‌ تمامی‌ پسران‌ قوم‌ به‌ زودی‌ دادند.
\v 14 و بعد از آن‌ برای‌ خودشان‌ و برای‌ كاهنان‌ مهیا ساختند زیرا كه‌ پسران‌ هارون‌ كهنه‌ در گذرانیدن‌ قربانی‌های‌ سوختنی‌ و پیه‌ تا شام‌ مشغول‌ بودند. لهذا لاویان‌ برای‌ خودشان‌ و برای‌ پسران‌ هارون‌ كهنه‌ مهیا ساختند.
\s5
\v 15 و مغنیان‌ از بنی‌آساف‌ برحسب‌ فرمان‌ داود و آساف‌ و هیمان‌ و یدوتون‌ كه‌ رایی پادشاه‌ بود، به‌ جای‌ خود ایستادند و دربانان‌ نزد هر دروازه‌؛ و برای‌ ایشان‌ لازم‌ نبود كه‌ از خدمت‌ خود دور شوند زیرا كه‌ برادران‌ ایشان‌ لاویان‌ به‌ جهت‌ ایشان‌ مهیا ساختند.
\s5
\v 16 پس‌ تمامی‌ خدمت‌ خداوند در همان‌ روز آماده‌ شد تا فِصَح‌ را نگاه‌ دارند و قربانی‌های‌ سوختنی‌ را بر مذبح‌ خداوند برحسب‌ فرمان‌ یوشیا پادشاه‌ بگذرانند.
\v 17 پس‌ بنی‌اسرائیل‌ كه‌ حاضر بودند، در همان‌ وقت‌، فِصَح‌ و عید فطیر را هفت‌ روز نگاه‌ داشتند.
\s5
\v 18 و هیچ‌ عید فِصَح‌ مثل‌ این‌ از ایام‌ سموئیل‌ نبی‌ در اسرائیل‌ نگاه‌ داشته‌ نشده‌ بود، و هیچ‌ كدام‌ از پادشاهان‌ اسرائیل‌ مثل‌ این‌ عید فِصَحی‌ كه‌ یوشیا و كاهنان‌ و لاویان‌ و تمامی‌ حاضران‌ یهودا و اسرائیل‌ و سكنه‌ اورشلیـم‌ نگاه‌ داشتنـد، نگاه‌ نداشتـه‌ بـود.
\v 19 و این‌ فِصَح‌ در سال‌ هجدهم‌ سلطنت‌ یوشیا واقع‌ شد.
\s5
\v 20 بعد از همۀ این‌ امور چون‌ یوشیا هیكل‌ را آماده‌ كرده‌ بود، نَكُو پادشاه‌ مصر برآمد تا با كَرْكَمیش‌ نزد نهر فرات‌ جنگ‌ كند. و یوشیا به‌ مقابلۀ او بیرون‌ رفت‌.
\v 21 و (نَكُو) قاصدان‌ نزد او فرستاده‌، گفت‌: «ای‌ پادشاه‌ یهودا مـرا با تو چـه‌ كار است‌؟ من‌ امروز به‌ ضد تو نیامـده‌ام‌ بلكه‌ به‌ ضد خاندانـی‌ كه‌ با آن‌ محاربه‌ می‌نمایـم‌. و خـدا مرا امر فرموده‌ است‌ كه‌ بشتابم‌. پس‌ از آن‌ خدایی‌ كه‌ با من‌ است‌، دست‌ بردار مبادا تو را هلاك‌ سازد.»
\s5
\v 22 لیكن‌ یوشیا روی‌ خود را از او برنگردانید، بلكه‌ خویشتن‌ را مُتِنَكِّر ساخت‌ تا با وی‌ جنگ‌ كند؛ و به‌ كلام‌ نكو كه‌ از جانب‌ خدا بود گوش‌ نگرفته‌، به‌ قصد مقاتله‌ به‌ میدان‌ مَجِدُّو درآمد.
\s5
\v 23 و تیراندازان‌ بر یوشیا پادشاه‌ تیر انداختند و پادشاه‌ به‌ خادمان‌ خود گفت‌: «مرا بیرون‌ برید زیرا كه‌ سخت‌ مجروح‌ شده‌ام‌.»
\v 24 پس‌ خادمانش‌ او را از ارابه‌اش‌ گرفتند و بر ارابۀ دومین‌ كه‌ داشت‌ سوار كرده‌، به‌ اورشلیم‌ آوردند. پس‌ وفات‌ یافته‌، در مقبرۀ پدران‌ خود دفن‌ شد، و تمامی‌ یهودا و اورشلیم‌ برای‌ یوشیا ماتم‌ گرفتند.
\s5
\v 25 و ارمیا به‌ جهت‌ یوشیا مرثیه‌ خواند و تمامی‌ مغنیان‌ و مغنیات‌ یوشیا را در مراثی‌ خویش‌ تا امروز ذكر می‌كنند و آن‌ را فریضه‌ای‌ در اسرائیل‌ قرار دادند، چنانكه‌ در سِفر مراثی‌ مكتوب‌ است‌.
\s5
\v 26 و بقیۀ وقایع‌ یوشیا و اعمال‌ حسنه‌ای‌ كه‌ مطابق‌ نوشتۀ تورات‌ خداوند به‌ عمل‌ آورد،
\v 27 و امور اول‌ و آخر او اینك‌ در تواریخ‌ پادشاهان‌ اسرائیل‌ و یهودا مكتوب‌ است‌.
\s5
\c 36
\p
\v 1 و قوم‌ زمین‌، یهُوآحاز بن‌ یوشیا را گرفته‌، او را در جای‌ پدرش‌ در اورشلیم‌ به‌ پادشاهی‌ نصب‌ نمودند.
\v 2 یهوآحاز بیست‌ و سه‌ ساله‌ بود كه‌ پادشاه‌ شد و در اورشلیم‌ سه‌ ماه‌ سلطنت‌ نمود.
\s5
\v 3 و پادشاه‌ مصر، او را در اورشلیم‌ معزول‌ نمود و زمین‌ را به‌ صد وزنۀ نقره‌ و یك‌ وزنۀ طلا جریمه‌ كرد.
\v 4 و پادشاه‌ مصر، برادرش‌ الیاقیم‌ را بر یهودا و اورشلیم‌ پادشاه‌ ساخت‌، و اسم‌ او را به‌ یهُویاقیم‌ تبدیل‌ نمود، و نَكُو برادرش‌ یهُوآحاز را گرفته‌، به‌ مصر برد.
\s5
\v 5 یهُویاقیم‌ بیست‌ و پنج‌ ساله‌ بود كه‌ پادشاه‌ شد و یازده‌ سال‌ در اورشلیم‌ سلطنت‌ نمود، و در نظر یهُوَه‌ خدای‌ خود شرارت‌ ورزید.
\v 6 و نَبُوكَدْنَصَّر پادشاه‌ بابل‌ به‌ ضد او برآمد و او را به‌ زنجیرها بست‌ تا او را به‌ بابل‌ بِبَرد.
\v 7 و نَبُوكَدْنَصَّر بعضی‌ از ظروف‌ خانۀ خداوند را به‌ بابل‌ آورده‌، آنها را در قصر خود در بابل‌ گذاشت‌.
\s5
\v 8 و بقیۀ وقایع‌ یهُویاقیم‌ و رجاساتی‌ كه‌ به‌ عمل‌ آورد و آنچه‌ در او یافت‌ شد، اینك‌ در تواریخ‌ پادشاهان‌ اسرائیل‌ و یهودا مكتوب‌ است‌. و پسرش‌ یهُویاكین‌ در جایش‌ پادشاهی‌ كرد.
\s5
\v 9 یهُویاكین‌ هشت‌ ساله‌ بود كه‌ پادشاه‌ شد و سه‌ ماه‌ و ده‌ روز در اورشلیم‌ سلطنت‌ نمود و آنچه‌ در نظر خداوند ناپسند بود، به‌ عمل‌ آورد.
\v 10 و دروقت‌ تحویل‌ سال‌، نَبُوكَدْنَصَّر پادشاه‌ فرستاد و او را با ظروف‌ گرانبهای‌ خانۀ خداوند به‌ بابل‌ آورد، و برادرش‌ صدقیا را بر یهودا و اورشلیم‌ پادشاه‌ ساخت‌.
\s5
\v 11 صدقیا بیست‌ و یكساله‌ بود كه‌ پادشاه‌ شد و یازده‌ سال‌ در اورشلیم‌ سلطنت‌ نمود.
\v 12 و در نظر یهُوَه‌ خدای‌ خود شرارت‌ ورزیده‌، در حضور ارمیای‌ نبی‌ كه‌ از زبان‌ خداوند به‌ او سخن‌ گفت‌، تواضع‌ ننمود.
\s5
\v 13 و نیز بر نَبُوكَدْنَصَّر پادشاه‌ كه‌ او را به‌ خدا قسم‌ داده‌ بود عاصی‌ شد و گردن‌ خود را قوی‌ و دل‌ خویش‌ را سخت‌ ساخته‌، به‌ سوی‌ یهُوَه‌ خدای‌ اسرائیل‌ بازگشت‌ ننمود.
\v 14 و تمامی‌ رؤسای‌ كهنه‌ و قوم‌، خیانتِ بسیاری‌ موافق‌ همۀ رجاسات‌ امّت‌ها ورزیدند و خانۀ خداوند را كه‌ آن‌ را در اورشلیم‌ تقدیس‌ نموده‌ بود، نجس‌ ساختند.
\s5
\v 15 و یهُوَه‌ خدای‌ پدر ایشان‌ به‌ دست‌ رسولان‌ خویش‌ نزد ایشان‌ فرستاد، بلكه‌ صبح‌ زود برخاسته‌، ایشان‌ را ارسال‌ نمود زیرا كه‌ بر قوم‌ خود و بر مسكن‌ خویش‌ شفقت‌ نمود.
\v 16 اما ایشان‌ رسولان‌ خدا را اهانت‌ نمودند و كلام‌ او را خوار شمرده‌، انبیایش‌ را استهزا نمودند، چنانكه‌ غضب‌ خداوند بر قوم‌ او افروخته‌ شد، به‌ حدی‌ كه‌ علاجی‌ نبود.
\s5
\v 17 پس‌ پادشاه‌ كلدانیان‌ را كه‌ جوانان‌ ایشان‌ را در خانۀ مقدسِ ایشان‌ به‌ شمشیر كشت‌ و بر جوانان‌ و دوشیزگان‌ و پیران‌ و ریش‌سفیدان‌ ترحم‌ ننمود، بر ایشان‌ آورد و همه‌ را به‌ دست‌ او تسلیم‌ كرد.
\s5
\v 18 و او سایر ظروف‌ خانۀ خدا را از بزرگ‌ و كوچك‌ و خزانه‌های‌ خانۀ خداوند و گنجهای‌ پادشاه‌ و سرورانش‌ را تماماً به‌ بابل‌ برد.
\v 19 و خانۀ خدا را سوزانیدند و حصار اورشلیم‌ را منهدم‌ ساختند و همۀ قصرهایش‌ را به‌ آتش‌ سوزانیدند و جمیع‌ آلات‌ نفیسۀ آنها را ضایع‌ كردند.
\s5
\v 20 و بقیۀالسیف‌ را به‌ بابل‌ به‌ اسیری‌ برد كه‌ ایشان‌ تا زمان‌ سلطنت‌ پادشاهان‌ فارس‌ او را و پسرانش‌ را بنده‌ بودند.
\v 21 تا كلام‌ خداوند به‌ زبان‌ اِرْمیا كامل‌ شود و زمین‌ از سَبَّت‌های‌ خود تمتّع‌ بَرَد زیرا در تمامی‌ ایامی‌ كه‌ ویران‌ ماند آرامی‌ یافت‌، تا هفتاد سال‌ سپری‌ شد.
\s5
\v 22 و در سال‌ اولِ كورش‌، پادشاه‌ فارس‌، تا كلام‌ خداوند به‌ زبان‌ ارمیا كامل‌ شود، خداوند روح‌ كورش‌، پادشاه‌ فارس‌ را برانگیخت‌ تا در تمامی‌ ممالك‌ خود فرمانی‌ نافذ كرد و آن‌ را نیز مرقوم‌ داشت‌ و گفت‌:
\v 23 « كورش‌، پادشاه‌ فارس‌ چنین‌ می‌فرماید: یهُوَه‌ خدای‌ آسمانها، تمامی‌ ممالك‌ زمین‌ را به‌ من‌ داده‌ است‌ و او مرا امر فرمود كه‌ خانه‌ای‌ برای‌ وی‌ در اورشلیم‌ كه‌ در یهودا است‌ بنا نمایم‌. پس‌ كیست‌ از شما از تمامی‌ قوم‌ او؟ یهُوَه‌ خدایش‌ همراهش‌ باشد و برود.»