fa_opv/04-NUM.usfm

1911 lines
268 KiB
Plaintext

\id NUM Unlocked Literal Bible
\ide UTF-8
\h اعداد
\toc1 اعداد
\toc2 اعداد
\toc3 num
\mt1 اعداد
\s5
\c 1
\p
\v 1 و در روز اول‌ ماه‌ دوم‌ از سال‌ دوم‌ از بیرون آمدن‌ ایشان‌ از زمین‌ مصر، خداوند در بیابان‌ سینا در خیمۀ اجتماع‌ موسی‌ را خطاب‌ كرده‌، گفت‌:
\v 2 « حساب‌ تمامی‌ جماعت‌ بنی‌اسرائیل‌ را برحسب‌ قبایل‌ و خاندان‌ آبای‌ ایشان‌، به‌ شمارۀ اسم‌های‌ همۀ ذكوران‌ موافق‌ سرهای‌ ایشان‌ بگیرید.
\v 3 از بیست‌ ساله‌ و زیاده‌، هر كه‌ از اسرائیل‌ به‌ جنگ‌ بیرون‌ می‌رود، تو و هارون‌ ایشان‌ را برحسب‌ افواج‌ ایشان‌ بشمارید.
\s5
\v 4 و همراه‌ شما یك‌ نفر از هر سبط‌ باشد كه‌ هر یك‌ رئیس‌ خاندان‌ آبایش‌ باشد.
\v 5 و اسم‌های‌ كسانی‌ كه‌ با شما باید بایستند، این‌ است‌: از رؤبین‌، الیصوربن‌ شَدَیئور.
\v 6 و از شمعون‌، شِلومیئیل‌ بن‌ صوریشَدّای‌.
\s5
\v 7 و از یهودا، نَحشون‌ بن‌ عمیناداب‌.
\v 8 و از یساكار، نَتَنائیل‌ بن‌ صوغَر.
\v 9 و از زَبولون‌، اَلیاب‌ بن‌ حِیلون‌.
\s5
\v 10 و از بنی‌ یوسف‌: از اَفرایم‌، اَلیشَمَع‌ بن‌ عَمّیهود. و از مَنَسّی‌، جَملیئیل‌ بن‌ فَدَهْصور.
\v 11 از بنیامین‌، اَبیدان‌ بن‌ جِدعونی‌.
\s5
\v 12 و از دان‌، اَخیعَزَر بن‌ عَمّیشَدّای‌.
\v 13 و از اشیر، فَجْعیئیل‌ بن‌ عُكْران‌.
\v 14 و از جاد، اَلیاساف‌ بن‌ دَعوئیل‌.
\v 15 و از نَفتالی‌، اَخیرَع‌ بن‌ عینان‌.»
\s5
\v 16 اینانند دعوت‌ شدگان‌ جماعت‌ و سروران‌ اسباط آبای‌ ایشان‌، و رؤسای‌ هزاره‌های‌ اسرائیل‌.
\s5
\v 17 و موسی‌ و هارون‌ این‌ كسان‌ را كه‌ به‌ نام‌، معین‌ شدند، گرفتند.
\v 18 و در روز اول‌ ماه‌ دوم‌، تمامی‌ جماعت‌ را جمع‌ كرده‌، نسب‌ نامه‌های‌ ایشان‌ را برحسب‌ قبایل‌ و خاندان‌ آبای‌ ایشان‌، به‌ شمارۀ اسم‌ها از بیست‌ ساله‌ و بالاتر موافق‌ سرهای‌ ایشان‌ خواندند.
\v 19 چنانكه‌ خداوند موسی‌ را امر فرموده‌ بود، ایشان‌ را در بیابان‌ سینا بشمرد.
\s5
\v 20 و اما انساب‌ بنی‌رؤبین‌ نخست‌زادۀ اسرائیل‌، برحسب‌ قبایل‌ و خاندان‌ آبای‌ ایشان‌، موافق‌ نامها و سرهای‌ ایشان‌ این‌ بود: هر ذكور از بیست‌ ساله‌ و بالاتر، جمیع‌ كسانی‌ كه‌ برای‌ جنگ‌ بیرون‌ می‌رفتند.
\v 21 شمرده‌شدگان‌ ایشان‌ از سبط‌ رؤبین‌، چهل‌ و شش‌ هزار و پانصد نفر بودند.
\s5
\v 22 و انساب‌ بنی‌شمعون‌ برحسب‌ قبایل‌ و خاندان‌ آبای‌ ایشان‌، كسانی‌ كه‌ از ایشان‌ شمرده‌ شدند، موافق‌ شمارۀ اسم‌ها و سرهای‌ ایشان‌ این‌ بود: هر ذكور از بیست‌ ساله‌ و بالاتر، هر كه‌ برای‌ جنگ‌ بیرون‌ می‌رفت‌.
\v 23 شمرده‌شدگان‌ ایشان‌ از سبط‌ شمعون‌، پنجاه‌ و نه‌ هزار و سیصد نفر بودند.
\s5
\v 24 و انساب‌ بنی‌جاد برحسب‌ قبایل‌ و خاندان‌ آبای‌ ایشان‌، موافق‌ شمارۀ اسم‌ها، از بیست‌ ساله‌ و بالاتر، هر كه‌ برای‌ جنگ‌ بیرون‌ می‌رفت‌.
\v 25 شمرده‌شدگان‌ ایشان‌ از سبط‌ جاد، چهل‌ و پنج‌ هزار و ششصد و پنجاه‌ نفر بودند.
\s5
\v 26 و انساب‌ بنی‌یهودا برحسب‌ قبایل‌ و خاندان‌ آبای‌ ایشان‌، موافق‌ شمارۀ اسم‌ها از بیست‌ ساله‌ و بالاتر، هر كه‌ برای‌ جنگ‌ بیرون‌ می‌رفت‌.
\v 27 شمرده‌شدگان‌ ایشان‌ از سبط‌ یهودا،هفتاد و چهار هزار و شش‌ صد نفر بودند.
\s5
\v 28 و انساب‌ بنی‌یسّاكار برحسب‌ قبایل‌ و خاندان‌ آبای‌ ایشان‌، موافق‌ شمارۀ اسم‌ها از بیست‌ ساله‌ و بالاتر، هر كه‌ برای‌ جنگ‌ بیرون‌ می‌رفت‌.
\v 29 شمرده‌شدگان‌ ایشان‌ از سبط‌ یسّاكار، پنجاه‌ و چهار هزار و چهارصد نفر بودند.
\s5
\v 30 و انساب‌ بنی‌زبولون‌ برحسب‌ قبایل‌ و خاندان‌ آبای‌ ایشان‌، موافق‌ شمارۀ اسم‌ها از بیست‌ ساله‌ و بالاتر، هر كه‌ برای‌ جنگ‌ بیرون‌ می‌رفت‌.
\v 31 شمرده‌شدگان‌ ایشان‌ از سبط‌ زبولون‌ پنجاه‌ و هفت‌ هزار و چهارصد نفر بودند.
\s5
\v 32 و انساب‌ بنی‌یوسف‌ از بنی‌اَفرایم‌ برحسب‌ قبایل‌ و خاندان‌ آبای‌ ایشان‌، موافق‌ شمارۀ اسم‌ها از بیست‌ ساله‌ و بالاتر، هر كه‌ برای‌ جنگ‌ بیرون‌ می‌رفت‌.
\v 33 شمرده‌شدگان‌ ایشان‌ از سبط‌ اَفرایم‌، چهل‌ هزار و پانصد نفر بودند.
\s5
\v 34 و انساب‌ بنی‌مَنَسّی‌ برحسب‌ قبایل‌ و خاندان‌ آبای‌ ایشان‌، موافق‌ شمارۀ اسم‌ها، از بیست‌ ساله‌ و بالاتر، هر كه‌ برای‌ جنگ‌ بیرون‌ می‌رفت‌.
\v 35 شمرده‌شدگان‌ ایشان‌ از سبط‌ منسی‌، سی‌ و دو هزار و دویست‌ نفر بودند.
\s5
\v 36 و انساب‌ بنی‌بنیامین‌ برحسب‌ قبایل‌ و خاندان‌ آبای‌ ایشان‌، موافق‌ شمارۀ اسم‌ها، از بیست‌ ساله‌ و بالاتر، هر كه‌ برای‌ جنگ‌ بیرون‌ می‌رفت‌.
\v 37 شمرده‌شدگان‌ ایشان‌ از سبط‌ بنیامین‌، سی‌ و پنج‌ هزار و چهارصد نفر بودند.
\s5
\v 38 و انساب‌ بنی‌دان‌ برحسب‌ قبایل‌ و خاندان‌ آبای‌ ایشان‌، موافق‌ شمارۀ اسم‌ها از بیست‌ ساله‌ و بالاتر، هر كه‌ برای‌ جنگ‌ می‌رفت‌.
\v 39 شمرده‌شدگان‌ ایشان‌ از سبط‌ دان‌، شصت‌ و دوهزار و هفتصد نفر بودند.
\s5
\v 40 و انساب‌ بنی‌اَشیر برحسب‌ قبایل‌ و خاندان‌ آبای‌ ایشان‌، موافق‌ شمارۀ اسم‌ها از بیست‌ ساله‌ و بالاتر، هر كه‌ برای‌ جنگ‌ بیرون‌ می‌رفت‌.
\v 41 شمرده‌شدگان‌ ایشان‌ از سبط‌ اَشیر، چهل‌ و یك‌ هزار و پانصد نفر بودند.
\s5
\v 42 و انساب‌ بنی‌نَفْتالی‌ برحسب‌ قبایل‌ و خاندان‌ آبای‌ ایشان‌، موافق‌ شمارۀ اسم‌ها از بیست‌ ساله‌ و بالاتر، هر كه‌ برای‌ جنگ‌ بیرون‌ می‌رفت‌.
\v 43 شمرده‌شدگان‌ ایشان‌ از سبط‌ نَفْتالی‌، پنجاه‌ و سه‌ هزار و پانصد نفر بودند.
\s5
\v 44 اینانند شمرده‌شدگانی‌ كه‌ موسی‌ و هارون‌ با دوازده‌ نفر از سروران‌ اسرائیل‌، كه‌ یك‌ نفر برای‌ هر خاندان‌ آبای‌ ایشان‌ بود، شمردند.
\v 45 و تمامی‌ شمرده‌شدگان‌ بنی‌اسرائیل‌ برحسب‌ خاندان‌ آبای‌ ایشان‌، از بیست‌ ساله‌ و بالاتر، هر كس‌ از اسرائیل‌ كه‌ برای‌ جنگ‌ بیرون‌ می‌رفت‌.
\v 46 همۀ شمرده‌شدگان‌، ششصد و سه‌ هزار و پانصد و پنجاه‌ نفر بودند.
\s5
\v 47 اما لاویان‌ برحسب‌ سبط‌ آبای‌ ایشان‌ در میان‌ آنها شمرده‌ نشدند.
\v 48 زیرا خداوند موسی‌ را خطاب‌ كرده‌، گفت‌:
\v 49 « اما سبط‌ لاوی‌ را مشمار و حساب‌ ایشان‌ را در میان‌ بنی‌اسرائیل‌ مگیر.
\s5
\v 50 لیكن‌ لاویان‌ را بر مسكن‌ شهادت‌ و تمامی‌ اسبابش‌ و بر هرچه‌ علاقه‌ به‌ آن‌ دارد بگمار، و ایشان‌ مسكن‌ و تمامی‌ اسبابش‌ را بردارند، و ایشان‌ آن‌ را خدمت‌ نمایند و به‌ اطراف‌ مسكن‌ خیمه‌ زنند.
\s5
\v 51 و چون‌ مسكن‌ روانه‌ شود لاویان‌ آن‌ را پایین‌ بیاورند، و چون‌ مسكن‌ افراشته‌ شود لاویان‌ آن‌ را برپا نمایند، و غریبی‌ كه‌ نزدیك آن‌ آید، كشته‌ شود.
\v 52 و بنی‌اسرائیل‌ هر كس‌ در محلۀ خود و هر كس‌ نزد عَلَم‌ خویش‌ برحسب‌ افواج‌ خود، خیمه‌ زنند.
\s5
\v 53 و لاویان‌ به‌ اطراف‌ مسكن‌ شهادت‌ خیمه‌ زنند، مبادا غضب‌ بر جماعت‌ بنی‌اسرائیل‌ بشود، و لاویان‌ شعائر مسكن‌ شهادت‌ را نگاه‌ دارند.»
\v 54 پس‌ بنی‌اسرائیل‌ چنین‌ كردند، و برحسب‌ آنچه‌ خداوند موسی‌ را امر فرموده‌ بود، به‌ عمل‌ آوردند.
\s5
\c 2
\p
\v 1 و خداوند موسی‌ و هارون‌ را خطاب‌ كرده‌،گفت‌:
\v 2 « هر كس‌ از بنی‌اسرائیل‌ نزد عَلَم‌ و نشان‌ خاندان‌ آبای‌ خویش‌ خیمه‌ زند، در برابر و اطراف‌ خیمۀ اجتماع‌ خیمه‌ زنند.
\s5
\v 3 و به‌ جانب‌ مشرق‌ به‌ سوی‌ طلوع‌ آفتاب‌ اهل‌ عَلَمِ محَلّۀ یهُودا برحسب‌ افواج‌ خود خیمه‌ زنند، و رئیس‌ بنی‌یهودا نَحشُون‌ بن‌ عَمّیناداب‌ باشد.
\v 4 و فوج‌ او كه‌ از ایشان‌ شمرده‌ شدند هفتاد و چهار هزار و ششصد نفر بودند.
\s5
\v 5 و سبط‌ یسّاكار در پهلوی‌ او خیمه‌ زنند، و رئیس‌ بنی‌یسّاكار نَتنائیل‌ بن‌ صوغر باشد.
\v 6 و فوج‌ او كه‌ از ایشان‌ شمرده‌ شدند پنجاه‌ و چهار هزار و چهارصد نفر بودند.
\s5
\v 7 و سبط‌ زبولون‌ و رئیس‌ بنی‌زبولون‌ اَلیآب‌ بن‌ حِیلون‌ باشد.
\v 8 و فوج‌ او كه‌ از ایشان‌ شمرده‌ شدند، پنجاه‌ و هفت‌ هزار و چهارصد نفر بودند.
\s5
\v 9 جمیع‌ شمرده‌شدگان‌ محلۀ یهودا برحسب‌ افواج‌ ایشان‌ صد و هشتاد و شش‌ هزار و چهارصد نفر بودند. و ایشان‌ اول‌ كوچ‌ كنند.
\s5
\v 10 « و بر جانب‌ جنوب‌، عَلَم‌ محلۀ رَؤبین‌ برحسب‌ افواج‌ ایشان‌ باشد، و رئیس‌ بنی‌رؤبین‌ اَلیصور بن‌ شَدَیئُور باشد.
\v 11 و فوج‌ او كه‌ از ایشان‌ شمرده‌ شدند چهل‌ و شش‌ هزار و پانصد نفربودند.
\s5
\v 12 و در پهلوی‌ او سبط‌ شَمعون‌ خیمه‌ زنند و رئیس‌ بنی‌شَمعون‌ شلومیئیل‌ بن‌ صوریشَدّای‌ باشد.
\v 13 و فوج‌ او كه‌ از ایشان‌ شمرده‌ شدند، پنجاه‌ و نه‌ هزار و سیصد نفر بودند.
\s5
\v 14 و سبط‌ جاد و رئیس‌ بنی‌جاد اَلیاساف‌ بن‌ رَعُوْئیل‌ باشد.
\v 15 و فوج‌ او كه‌ از ایشان‌ شمرده‌ شدند، چهل‌ و پنج‌ هزار و ششصد و پنجاه‌ نفر بودند.
\s5
\v 16 جمیع‌ شمرده‌شدگان‌ محلۀ رؤبین‌ برحسب‌ افواج‌ ایشان‌ صد و پنجاه‌ و یك‌ هزار و چهارصد و پنجاه‌ نفر بودند و ایشان‌ دوم‌ كوچ‌ كنند.
\s5
\v 17 « و بعد از آن‌ خیمۀ اجتماع‌ با محلۀ لاویان‌ در میان‌ محله‌ها كوچ‌ كند، چنانكه‌ خیمه‌ می‌زنند، همچنان‌ هر كس‌ در جای‌ خود نزد عَلَمهای‌ خویش‌ كوچ‌ كنند.
\s5
\v 18 « و به‌ طرف‌ مغرب‌، عَلَم‌ محلۀ اَفرایم‌ برحسب‌ افواج‌ ایشان‌ و رئیس‌ بنی‌اَفرایم‌، الیشَمَع‌ بن‌ عَمّیهود باشد.
\v 19 و فوج‌ او كه‌ از ایشان‌ شمرده‌ شدند، چهل‌ هزار و پانصد نفر بودند.
\s5
\v 20 و در پهلوی‌ او سبط‌ مَنَسّی‌، و رئیس‌ بنی‌مَنَسّی‌ جَمْلیئیل‌ بن‌ فَدَهْصور باشد.
\v 21 و فوج‌ او كه‌ از ایشان‌ شمرده‌ شدند، سی‌ و دو هزار و دویست‌ نفر بودند.
\s5
\v 22 و سبط‌ بنیامین‌ و رئیس‌ بنی‌بنیامین‌، اَبیدان‌ بن‌ جِدعونی‌ باشد.
\v 23 و فوج‌ او كه‌ از ایشان‌ شمرده‌ شدند، سی‌ و پنج‌ هزار و چهارصد نفر بودند.
\s5
\v 24 جمیع‌ شمرده‌شدگان‌ محلۀ اَفرایم‌ برحسب‌ افواج‌ ایشان‌، صد و هشت‌ هزار و یكصد نفر بودند، و ایشان‌ سوم‌ كوچ‌ كنند.
\s5
\v 25 « و به‌ طرف‌ شمال‌، عَلَم‌ محلۀ دان‌، برحسب‌ افواج‌ ایشان‌، و رئیس‌ بنی‌دان‌ اَخیعَزَر بن‌ عَمّیشَدّای‌ باشد.
\v 26 و فوج‌ او كه‌ از ایشان‌ شمرده‌ شدند، شصت‌ و دو هزاروهفت‌صد نفر بودند.
\s5
\v 27 و در پهلوی‌ ایشان‌ سبط‌ اَشیر خیمه‌ زنند، و رئیس‌بنی‌اَشیر فَجْعیئیل‌ بن‌ عُكْران‌ باشد.
\v 28 و فوج‌ او كه‌ از ایشان‌ شمرده‌ شدند، چهل‌ و یك‌ هزار و پانصد نفر بودند.
\s5
\v 29 و سبط‌ نَفْتالی‌ و رئیس‌ بنی‌نَفْتالی‌ اَخیرَع‌ بن‌ عِینان‌ باشد.
\v 30 و فوج‌ او كه‌ از ایشان‌ شمرده‌ شدند، پنجاه‌ و سه‌ هزار و چهارصد نفر بودند.
\s5
\v 31 جمیع‌ شمرده‌شدگان‌ محلۀ دان‌، صد و پنجاه‌ و هفت‌ هزار و ششصد نفر بودند. ایشان‌ نزد عَلَمهای‌ خود در عقب‌ كوچ‌ كنند.»
\s5
\v 32 اینانند شمرده‌شدگان‌ بنی‌اسرائیل‌ برحسب‌ خاندان‌ آبای‌ ایشان‌، جمیع‌ شمرده‌شدگان‌ محله‌ها موافق‌ افواج‌ ایشان‌ شش‌صد و سه‌ هزار و پانصد و پنجاه‌ نفر بودند.
\v 33 اما لاویان‌ چنانكه‌ خداوند به‌ موسی‌ امر فرموده‌ بود، در میان‌ بنی‌اسرائیل‌ شمرده‌ نشدند.
\s5
\v 34 و بنی‌اسرائیل‌ موافق‌ هرچه‌ خداوند به‌ موسی‌ امر فرموده‌ بود، عمل‌ نمودند، به‌ اینطور نزد علمهای‌ خود خیمه‌ می‌زدند و به‌ اینطور هر كس‌ برحسب‌ قبایل‌ خود با خاندان‌ آبای‌ خود كوچ‌ می‌كردند.
\s5
\c 3
\p
\v 1 این‌ است‌ اَنساب‌ هارون‌ و موسی‌ در روزی كه‌ خداوند در كوه‌ سینا با موسی‌ متكلم‌ شد.
\v 2 و نامهای‌ پسران‌ هارون‌ این‌ است‌: نخست‌زاده‌اش‌ ناداب‌ و اَبیهو و اَلْعازار و ایتامار.
\s5
\v 3 این‌ است‌ نامهای‌ پسران‌ هارون‌ كهنه‌ كه‌ مسح‌ شده‌ بودند كه‌ ایشان‌ را برای‌ كهانت‌ تخصیص‌ نمود.
\v 4 اما ناداب‌ و اَبیهو در حضور خداوند مردند، هنگامی‌ كه‌ ایشان‌ در بیابان‌ سینا آتش‌ غریب‌ به‌ حضور خداوند گذرانیدند، و ایشان‌ راپسری‌ نبود و اَلعازار و ایتامار به‌ حضور پدر خود هارون‌، كهانت‌ می‌نمودند.
\s5
\v 5 و خداوند موسی‌ را خطاب‌ كرده‌، گفت‌:
\v 6 « سبط‌ لاوی‌ را نزدیك‌ آورده‌، ایشان‌ را پیش‌ هارون‌ كاهن‌ حاضر كن‌ تا او را خدمت‌ نمایند.
\s5
\v 7 و ایشان‌ شعائر او و شعائر تمامی‌ جماعت‌ را پیش‌ خیمۀ اجتماع‌ نگاه‌ داشته‌، خدمت‌ مسكن‌ را بجا آورند.
\v 8 و جمیع‌ اسباب‌ خیمۀ اجتماع‌ و شعائر بنی‌اسرائیل‌ را نگاه‌ داشته‌، خدمت‌ مسكن‌ را بجا آورند.
\s5
\v 9 و لاویان‌ را به‌ هارون‌ و پسرانش‌ بده‌، زیراكه‌ ایشان‌ از جانب‌ بنی‌اسرائیل‌ بالكل‌ به‌ وی‌ داده‌ شده‌اند.
\v 10 و هارون‌ و پسرانش‌ را تعیین‌ نما تا كهانت‌ خود را بجا بیاورند، و غریبی‌ كه‌ نزدیك‌ آید، كشته‌ شود.»
\s5
\v 11 و خداوند موسی‌ را خطاب‌ كرده‌، گفت‌
\v 12 كه‌ « اینك‌ من‌ لاویان‌ را از میان‌ بنی‌اسرائیل‌، به‌ عوض‌ هر نخست‌زاده‌ای‌ از بنی‌اسرائیل‌ كه‌ رَحِم‌ را بگشاید گرفته‌ام‌، پس‌ لاویان‌ از آن‌ من‌ می‌باشند.
\v 13 زیرا جمیع‌ نخست‌زادگان‌ از آنِ منند، و در روزی‌ كه‌ همۀ نخست‌زادگان‌ زمین‌ مصر را كشتم‌، جمیع‌ نخست‌زادگان‌ اسرائیل‌ را خواه‌ از انسان‌ و خواه‌ از بهایم‌ برای‌ خود تقدیس‌ نمودم‌، پس‌ از آن‌ من‌ می‌باشند. من‌ یهوه‌ هستم‌.»
\s5
\v 14 و خداوند موسی‌ را در بیابان‌ سینا خطاب‌ كرده‌، گفت‌:
\v 15 « بنی‌لاوی‌ را برحسب‌ خاندان‌ آبا و قبایل‌ ایشان‌ بشمار، هر ذكور ایشان‌ را از یك‌ ماهه‌ و زیاده‌ بشمار.»
\v 16 پس‌ موسی‌ برحسب‌ قول‌ خداوند چنانكه‌ مأمور شد، ایشان‌ را شمرد.
\s5
\v 17 و پسران‌ لاوی‌ موافق‌ نامهای‌ ایشان‌ اینانند: جَرشون‌ و قَهات‌ و مَراری‌.
\v 18 و نامهای‌ بنی‌جَرْشون‌ برحسب‌ قبایل‌ ایشان‌ این‌ است‌: لِبْنی‌ و شِمْعی‌.
\v 19 و پسران‌ قَهات‌ برحسب‌ قبایل‌ ایشان‌: عَمرام‌ و یصْهار و حَبرون‌ و عُزّیئیل‌.
\v 20 و پسران‌ مَراری‌ برحسب‌ قبایل‌ ایشان‌: مَحْلی‌ و موشی‌ بودند. اینانند قبایـل‌ لاویان‌ برحسب‌ خاندان‌ آبای‌ ایشان‌.
\s5
\v 21 و از جَرشون‌، قبیلۀ لِبْنی‌ و قبیلۀ شِمْعی‌. اینانند قبایل‌ جَرشونیان‌.
\v 22 و شمرده‌شدگان‌ ایشان‌ به‌ شمارۀ همۀ ذكوران‌ از یك‌ ماهه‌ و بالاتر، شمرده‌شدگان‌ ایشان‌ هفت‌ هزار و پانصد نفر بودند.
\v 23 و قبایل‌ جَرشونیان‌ در عقب‌ مسكن‌، به‌ طرف‌ مغرب‌ خیمه‌ زنند.
\s5
\v 24 و سَروَر خاندان‌ آبای‌ جَرشونیان‌، اَلیاساف‌ بن‌ لایل‌ باشد.
\v 25 و ودیعت‌ بنی‌جَرشون‌ در خیمۀ اجتماع‌، مسكن‌ و خیمه‌ و پوشش‌ آن‌ و پردۀ دروازۀ خیمۀ اجتماع‌ باشد.
\v 26 و تجیرهای‌ صحن‌ و پردۀ دروازۀ صحن‌ كه‌ پیش‌ روی‌ مسكن‌ و به‌ اطراف‌ مذبح‌ است‌ و طنابهایش‌ با هر خدمت‌ آنها.
\s5
\v 27 و از قَهات‌، قبیلۀ عَمرامیان‌ و قبیلۀ یصهاریان‌ و قبیلۀ حَبْرونیان‌ و قبیلۀ عُزّیئیلیان‌، اینانند قبایل‌ قَهاتیان‌.
\v 28 به‌ شمارۀ همۀ ذكوران‌ از یك‌ ماهه‌ و بالاتر، هشت‌ هزار و شش‌صد نفر بودند كه‌ ودیعت‌ قدس‌ را نگاه‌ می‌داشتند.
\v 29 و قبایل‌ بنی‌قَهات‌ به‌ طرف‌ جنوب‌ مسكن‌، خیمه‌ بزنند.
\s5
\v 30 و سَروَر خاندان‌ آبای‌ قبایل‌ قَهاتیان‌، اَلیاصافان‌ بن‌ عُزّیئیل‌ باشد.
\v 31 و ودیعت‌ ایشان‌ تابوت‌ و میز و شمعدان‌ و مذبح‌ها و اسباب‌ قدس‌ كه‌ با آنها خدمت‌ می‌كنند، و حجاب‌ و هر خدمت‌ آن‌ باشد.
\v 32 و سرور سروران‌ لاویان‌، اَلعازار بن‌ هارونِ كاهن‌ باشد، و نظارتِ نگهبانانِ خدمتِ قدس‌، او را خواهد بود.
\s5
\v 33 و از مَراری‌، قبیلۀ مَحَلیان‌ و قبیلۀ موشیان‌؛اینانند قبایل‌ مَراری‌.
\v 34 و شمرده‌شدگان‌ ایشان‌ و شمارۀ همۀ ذكوران‌ از یك‌ ماهه‌ و بالاتر، شش‌ هزار و دویست‌ نفر بودند.
\v 35 و سرور خاندان‌ آبای‌ قبایل‌ مَراری‌، صوریئیل‌ بن‌ ابیحایل‌ باشد و ایشان‌ به‌ طرف‌ شمالی‌ مسكن‌، خیمه‌ بزنند.
\s5
\v 36 و ودیعت‌ معین‌ بنی‌مَراری‌، تختهای‌ مسكن‌ و پشت‌بندهایش‌ و ستونهایش‌ و پایه‌هایش‌ و تمامی‌ اسبابش‌ با تمامی‌ خدمتش‌ باشد.
\v 37 و ستونهای‌ اطراف‌ صحن‌ و پایه‌های‌ آنها و میخها و طنابهای‌ آنها.
\s5
\v 38 و پیش‌ مسكن‌ به‌ طرف‌ مشرق‌ و پیش‌ روی‌ خیمۀ اجتماع‌ به‌ طرف‌ طلوع‌ شمس‌، موسی‌ و هارون‌ و پسرانش‌ خیمه‌ بزنند و نگاهبانی‌ قدس‌ را و نگاهبانی‌ بنی‌اسرائیل‌ را بدارند. و هر غریبی‌ كه‌ نزدیك‌ آید، كشته‌شود.
\v 39 و جمیع‌ شمرده‌شدگان‌ لاویان‌ كه‌ موسی‌ و هارون‌ ایشان‌ را برحسب‌ قبایل‌ ایشان‌ و فرمان‌ خداوند شمردند، همۀ ذكوران‌ از یك‌ ماهه‌ و بالاتر، بیست‌ و دو هزار نفر بودند.
\s5
\v 40 و خداوند به‌ موسی‌ گفت‌: « جمیع‌ نخست‌زادگان‌ نرینۀ بنی‌اسرائیل‌ را از یك‌ ماهه‌ و بالاتر بشمار، و حساب‌ نامهای‌ ایشان‌ را بگیر.
\v 41 و لاویان‌ را به‌ عوض‌ همۀ نخست‌زادگان‌ بنی‌اسرائیل‌ برای‌ من‌ كه‌ یهوه‌ هستم‌ بگیر، و بهایم‌ لاویان‌ را به‌ عوض‌ همۀ نخست‌زادگان‌ بهایم‌ بنی‌اسرائیل‌.»
\s5
\v 42 پس‌ موسی‌ چنانكه‌ خداوند او را امر فرموده‌ بود، همۀ نخست‌زادگان‌ بنی‌اسرائیل‌ را شمرد.
\v 43 و جمیع‌ نخست‌زادگان‌ نرینه‌، برحسب‌ شمارۀ اسم‌های‌ شمرده‌شدگان‌ ایشان‌ از یك‌ ماهه‌ و بالاتر، بیست‌ و دو هزار و دویست‌ و هفتاد و سه‌ نفر بودند.
\s5
\v 44 و خداوند موسی‌ را خطاب‌ كرده‌، گفت‌:
\v 45 « لاویان‌ را به‌ عوض‌ جمیع‌ نخست‌زادگان‌ بنی‌اسرائیل‌، و بهایم‌ لاویان‌ را به‌ عوض‌ بهایم‌ ایشان‌ بگیر، و لاویان‌ از آن‌ من‌ خواهند بود. من‌ یهوه‌ هستم‌.
\s5
\v 46 و اما دربارۀ فدیۀ دویست‌ و هفتاد و سه‌ نفر از نخست‌زادگان‌ بنی‌اسرائیل‌ كه‌ بر لاویان‌ زیاده‌اند،
\v 47 پنج‌ مثقال‌ برای‌ هر سَری‌ بگیر، آن‌ را موافق‌ مثقال‌ قدس‌ كه‌ بیست‌ جیره‌ یك‌ مثقال‌ باشد، بگیر.
\v 48 و نقد فدیۀ آنانی‌ كه‌ از ایشان‌ زیاده‌اند به‌ هارون‌ و پسرانش‌ بده‌.»
\s5
\v 49 پس‌ موسی‌ نقد فدیه‌ را از آنانی‌ كه‌ زیاده‌ بودند، بر كسانی‌ كه‌ لاویان‌ فدیۀ آنها شده‌ بودند، گرفت‌.
\v 50 و از نخست‌زادگان‌ بنی‌اسرائیل‌ نقد را كه‌ هزار و سیصد و شصت‌ و پنج‌ مثقال‌ موافق‌ مثقال‌ قدس‌ باشد، گرفت‌.
\v 51 و موسی‌ نقد فدیه‌ را برحسب‌ قول‌ خداوند چنانكه‌ خداوند موسی‌ را امر فرموده‌ بود، به‌ هارون‌ و پسرانش‌ داد.
\s5
\c 4
\p
\v 1 و خداوند موسی‌ و هارون‌ را خطاب‌ كرده‌،گفت‌:
\v 2 « حساب‌ بنی‌قَهات‌ را از میان‌ بنی‌لاوی‌ برحسب‌ قبایل‌ و خاندان‌ آبای‌ ایشان‌ بگیر.
\v 3 از سی‌ ساله‌ و بالاتر تا پنجاه‌ ساله‌، هر كه‌ داخل‌ خدمت‌ شود تا در خیمۀ اجتماع‌ كار كند.
\v 4 « و خدمت‌ بنی‌قَهات‌ در خیمۀ اجتماع‌، كار قدس‌الاقداس‌ باشد.
\s5
\v 5 « و هنگامی‌ كه‌ اردو كوچ‌ می‌كند هارون‌ و پسرانش‌ داخل‌ شده‌، پوشش‌ حجاب‌ را پایین‌ بیاورند، و تابوت‌ شهادت‌ را به‌ آن‌ بپوشانند.
\v 6 و بر آن‌ پوششِ پوستِ خزِ آبی‌ بگذارند و جامه‌ای‌ كه‌ تمام‌ آن‌ لاجوردی‌ باشد بالای‌ آن‌ پهن‌ نموده‌، چوب‌دستهایش‌ را بگذرانند.
\s5
\v 7 « و بر میز نانِ تَقْدِمِه‌، جامۀ لاجوردی‌بگسترانند و بر آن‌، بشقابها و قاشقها و كاسه‌ها و پیاله‌های‌ ریختنی‌ را بگذارنند و نان‌ دائمی‌ بر آن‌ باشد.
\v 8 و جامۀ قرمز بر آنها گسترانیده‌، آن‌ را به‌ پوشش‌ پوست‌ خز بپوشانند و چوبدستهایش‌ را بگذرانند.
\s5
\v 9 « و جامۀ لاجوردی‌ گرفته‌، شمعدان‌ روشنایی‌ و چراغهایش‌ و گُلگیرهایش‌ و سینی‌هایش‌ و تمامی‌ ظروف‌ روغنش‌ را كه‌ به‌ آنها خدمتش‌ می‌كنند بپوشانند،
\v 10 و آن‌ را و همۀ اسبابش‌ را در پوشش‌ پوست‌ خز گذارده‌، بر چوب‌دستی‌ بگذارند.
\v 11 « و بر مذبح‌ زرین‌، جامۀ لاجوردی‌ گسترانیده‌، آن‌ را به‌ پوشش‌ پوست‌ خز بپوشانند، و چوبدستهایش‌ را بگذرانند.
\s5
\v 12 « و تمامی‌ اسباب‌ خدمت‌ را كه‌ به‌ آنها در قدس‌ خدمت‌ می‌كنند گرفته‌، آنها را در جامۀ لاجوردی‌ بگذارند، و آنها را به‌ پوشش‌ پوست‌ خز پوشانیده‌، بر چوبدست‌ بنهند.
\v 13 « و مذبح‌ را از خاكستر خالی‌ كرده‌، جامۀ ارغوانی‌ بر آن‌ بگسترانند.
\v 14 و جمیع‌ اسبابش‌ را كه‌ به‌ آنها خدمت‌ آن‌ را می‌كنند یعنی‌ مِجْمَرها و چنگالها و خاك‌اندازها و كاسه‌ها، همۀ اسباب‌ مذبح‌ را بر روی‌ آن‌ بنهند، و بر آن‌ پوشش‌، پوست‌ خز گسترانیده‌، چوب‌ دستهایش‌ را بگذرانند.
\s5
\v 15 « و چون‌ هارون‌ و پسرانش‌ در هنگام‌ كوچ‌ كردن‌ اردو، از پوشانیدن‌ قدس‌ و تمامی‌ اسباب‌ قدس‌ فارغ‌ شوند، بعد از آن‌ پسران‌ قَهات‌ برای‌ برداشتن‌ آن‌ بیایند، اما قدس‌ را لمس‌ ننمایند مبادا بمیرند، این‌ چیزها از خیمۀ اجتماع‌ حمل‌ بنی‌قهات‌ می‌باشد.
\v 16 « و ودیعت‌ اَلعازار بن‌ هارون‌ كاهن‌، روغن‌ بجهت‌ روشنایی‌ و بخور خوشبو و هدیۀ آردی‌دائمی‌ و روغن‌ مسح‌ و نظارت‌ تمامی‌ مسكن‌ می‌باشد، با هرآنچه‌ در آن‌ است‌، خواه‌ از قدس‌ و خواه‌ از اسبابش‌.»
\s5
\v 17 و خداوند موسی‌ و هارون‌ را خطاب‌ كرده‌، گفت‌:
\v 18 « سبط‌ قبایل‌ قَهاتیان‌ را از میان‌ لاویان‌ منقطع‌ مسازید.
\v 19 بلكه‌ با ایشان‌ چنین‌ رفتار نمایید تا چون‌ به‌ قدس‌الاقداس‌ نزدیك‌ آیند، زنده‌ بمانند و نمیرند. هارون‌ و پسرانش‌ داخل‌ آن‌ بشوند، و هریك‌ از ایشان‌ را به‌ خدمت‌ و حمل‌ خود بگمارند.
\v 20 و اما ایشان‌ بجهت‌ دیدن‌ قدس‌ لحظه‌ای‌ هم‌ داخل‌ نشوند، مبادا بمیرند.»
\s5
\v 21 و خداوند موسی‌ را خطاب‌ كرده‌، گفت‌:
\v 22 « حساب‌ بنی‌جَرشون‌ را نیز برحسب‌ خاندان‌ آبا و قبایل‌ ایشان‌ بگیر.
\v 23 از سی‌ ساله‌ و بالاتر تا پنجاه‌ ساله‌ ایشان‌ را بشمار، هر كه‌ داخل‌ شود تا در خیمۀ اجتماع‌ به‌ شغل‌ بپردازد و خدمت‌ بنماید.
\s5
\v 24 « این‌ است‌ خدمت‌ قبایل‌ بنی‌جرشون‌ در خدمت‌گذاری‌ و حمل‌،
\v 25 كه‌ تجیرهای‌ مسكن‌ و خیمۀ اجتماع‌ را با پوشش‌ آن‌ و پوشش‌ پوست‌ خز كه‌ بر بالای‌ آن‌ است‌، و پردۀ دروازۀ خیمۀ اجتماع‌ را بردارند.
\v 26 و تجیرهای‌ صحن‌ و پردۀ مدخل‌ دروازۀ صحن‌، كه‌ پیش‌ مسكن‌ و به‌ اطراف‌ مذبح‌ است‌، و طنابهای‌ آنها و همۀ اسباب‌ خدمت‌ آنها و هرچه‌ به‌ آنها باید كرده‌ شود، ایشان‌ بكنند.
\s5
\v 27 و تمامی‌ خدمت‌ بنی‌جَرشون‌ در هر حمل‌ و خدمت‌ ایشان‌، به‌ فرمان‌ هارون‌ و پسران‌ او بشود، و جمیع‌ حملهای‌ ایشان‌ را بر ایشان‌ ودیعت‌ گذارید.
\v 28 این‌ است‌ خدمت‌ قبایل‌ بنی‌جَرشون‌ در خیمۀ اجتماع‌. و نظارت‌ ایشان‌ به‌ دست‌ ایتاماربن‌ هارون‌ كاهن‌ باشد.
\s5
\v 29 « و بنی‌مَراری‌ را برحسب‌ قبایل‌ و خاندان‌ آبای‌ ایشان‌ بشمار.
\v 30 از سی‌ ساله‌ و بالاتر تا پنجاه‌ ساله‌ هركه‌ به‌ خدمت‌ داخل‌ شود، تا كار خیمۀ اجتماع‌ را بنماید. ایشان‌ را بشمار.
\s5
\v 31 این‌ است‌ ودیعت‌ حمل‌ ایشان‌، در تمامی‌ خدمت‌ ایشان‌ در خیمۀ اجتماع‌، تختهای‌ مسكن‌ و پشت‌بندهایش‌ و ستونهایش‌ و پایه‌هایش‌
\v 32 و ستونهای‌ اطراف‌ صحن‌ و پایه‌های‌ آنها و میخهای‌ آنها و طنابهای‌ آنها با همۀ اسباب‌ آنها، و تمامی‌ خدمت‌ آنها، پس‌ اسباب‌ ودیعت‌ حمل‌ ایشان‌ را به‌ نامها حساب‌ كنید.
\s5
\v 33 این‌ است‌ خدمت‌ قبایل‌ بنی‌مَراری‌ در تمامی‌ خدمت‌ ایشان‌ در خیمۀ اجتماع‌، زیردست‌ ایتامار بن‌ هارونِ كاهن‌.»
\s5
\v 34 و موسی‌ و هارون‌ و سروران‌ جماعت‌، بنی‌قهات‌ را برحسب‌ قبایل‌ و خاندان‌ آبای‌ ایشان‌ شمردند.
\v 35 از سی‌ ساله‌ و بالاتر تا پنجاه‌ ساله‌ هركه‌ به‌ خدمت‌ داخل‌ می‌شد تا در خیمۀ اجتماع‌ مشغول‌ شود.
\v 36 و شمرده‌شدگان‌ ایشان‌ برحسب‌ قبایل‌ ایشان‌، دو هزار و هفتصد و پنجاه‌ نفر بودند.
\s5
\v 37 اینانند شمرده‌شدگان‌ قبایل‌ قَهاتیان‌، هركه‌ در خیمۀ اجتماع‌ كار می‌كرد كه‌ موسی‌ و هارون‌ ایشان‌ را برحسب‌ آنچه‌ خداوند به‌ واسطۀ موسی‌ فرموده‌ بود، شمردند.
\s5
\v 38 و شمرده‌شدگان‌ بنی‌جَرشون‌ برحسب‌ قبایل‌ و خاندان‌ آبای‌ ایشان‌،
\v 39 از سی‌ ساله‌ و بالاتر تا پنجاه‌ ساله‌، هركه‌ به‌ خدمت‌ داخل‌ می‌شد تا در خیمۀ اجتماع‌ كار كند.
\v 40 و شمرده‌شدگان‌ ایشان‌ برحسب‌ قبایل‌ و خاندان‌ آبای‌ ایشان‌، دو هزار و ششصد و سی‌ نفر بودند.
\s5
\v 41 اینانندشمرده‌شدگان‌ قبایل‌ بنی‌جَرشون‌، هركه‌ در خیمۀ اجتماع‌ كار می‌كرد كه‌ موسی‌ و هارون‌ ایشان‌ را برحسب‌ فرمان‌ خداوند شمردند.
\s5
\v 42 و شمرده‌شدگان‌ قبایل‌ بنی‌مَراری‌ برحسب‌ قبایل‌ و خاندان‌ آبای‌ ایشان‌،
\v 43 از سی‌ ساله‌ و بالاتر تا پنجاه‌ ساله‌، هركه‌ به‌ خدمت‌ داخل‌ می‌شد تا در خیمۀ اجتماع‌ كار كند.
\v 44 و شمرده‌شدگان‌ ایشان‌ برحسب‌ قبایل‌ ایشان‌ سه‌ هزار و دویست‌ نفر بودند.
\s5
\v 45 اینانند شمرده‌شدگان‌ قبایل‌ بنی‌مراری‌ كه‌ موسی‌ و هارون‌ ایشان‌ را برحسب‌ آنچه‌ خداوند به‌ واسطۀ موسی‌ فرموده‌ بود، شمردند.
\s5
\v 46 جمیع‌ شمرده‌شدگان‌ لاویان‌ كه‌ موسی‌ و هارون‌ و سروران‌ اسرائیل‌ ایشان‌ را برحسب‌ قبایل‌ و خاندان‌ آبای‌ ایشان‌ شمردند،
\v 47 از سی‌ ساله‌ و بالاتر تا پنجاه‌ ساله‌ هركه‌ داخل‌ می‌شد تا كار خدمت‌ و كار حملها را در خیمۀ اجتماع‌ بكند.
\v 48 شمرده‌شدگان‌ ایشان‌ هشت‌ هزار و پانصد و هشتاد نفر بودند،
\s5
\v 49 برحسب‌ فرمان‌ خداوند به‌ توسط‌ موسی‌، هركس‌ موافق‌ خدمتش‌ و حملش‌ شمرده‌ شد. و چنانكه‌ خداوند موسی‌ را امر فرموده‌ بود، او ایشان‌ را شمرد.
\s5
\c 5
\p
\v 1 و خداوند موسی‌ را خطاب‌ كرده‌، گفت‌:
\v 2 « بنی‌اسرائیل‌ را امر فرما كه‌ مبروص‌ را و هركه‌ جریان‌ دارد و هركه‌ از مَیتَه‌ نجس‌ شود، از اردو اخراج‌ كنند.
\v 3 خواه‌ مرد و خواه‌ زن‌، ایشان‌ را اخراج‌ نمایید؛ بیرون‌ از اردو ایشان‌ را اخراج‌نمایید، تا اردوی‌ خود را جایی‌ كه‌ من‌ در میان‌ ایشان‌ ساكن‌ هستم‌، نجس‌ نسازند.»
\v 4 و بنی‌اسرائیل‌ چنین‌ كردند، و آن‌ كسان‌ را بیرون‌ از اردو اخراج‌ كردند. چنانكه‌ خداوند به‌ موسی‌ گفته‌ بود، بنی‌اسرائیل‌ به‌ آن‌ طور عمل‌ نمودند.
\s5
\v 5 و خداوند موسی‌ را خطاب‌ كرده‌، گفت‌:
\v 6 « بنی‌اسرائیل‌ را بگو: هرگاه‌ مردی‌ یا زنی‌ به‌ هركدام‌ از جمیع‌ گناهان‌ انسان‌ مرتكب‌ شده‌، به‌ خداوند خیانت‌ ورزد، و آن‌ شخص‌ مجرم‌ شود،
\v 7 آنگاه‌ گناهی‌ را كه‌ كرده‌ است‌ اعتراف‌ بنماید، و اصل‌ جرم‌ خود را رد نماید، و خمس‌ آن‌ را برآن‌ مزید كرده‌، به‌ كسی‌ كه‌ بر او جرم‌ نموده‌ است‌، بدهد.
\s5
\v 8 و اگر آن‌ كس‌ را ولیای‌ نباشد كه‌ دیۀ جرم‌ به‌ او داده‌ شود، آنگاه‌ دیۀ جرمی‌ كه‌ برای‌ خداوند داده‌ می‌شود، از آن‌ كاهن‌ خواهد بود، علاوه‌ بر قوچ‌ كفاره‌ كه‌ به‌ آن‌ دربارۀ وی‌ كفاره‌ می‌شود.
\v 9 و هر هدیۀ افراشتنی‌ از همۀ موقوفات‌ بنی‌اسرائیل‌ كه‌ نزد كاهن‌ می‌آورند، از آن‌ او باشد.
\v 10 و موقوفات‌ هر كس‌ از آن‌ او خواهد بود، و هرچه‌ كه‌ كسی‌ به‌ كاهن‌ بدهد، از آن‌ او باشد.»
\s5
\v 11 و خداوند موسی‌ را خطاب‌ كرده‌، گفت‌:
\v 12 « بنی‌اسرائیل‌ را خطاب‌ كرده‌، به‌ ایشان‌ بگو: هرگاه‌ زن‌ كسی‌ از او برگشته‌، به‌ وی‌ خیانت‌ ورزد،
\s5
\v 13 و مردی‌ دیگر با او همبستر شود، و این‌ از چشمان‌ شوهرش‌ پوشیده‌ و مستور باشد، آن‌ زن‌ نجس‌ می‌باشد. و اگر بر او شاهدی‌ نباشد و درعین‌ فعل‌ گرفتار نشود،
\v 14 و روح‌ غیرت‌ بر او بیاید و به‌ زن‌ خود غیور شود، و آن‌ زن‌ نجس‌ شده‌ باشد، یا روح‌ غیرت‌ بر او بیاید و به‌ زن‌ خود غیور شود، و آن‌ زن‌ نجس‌ نشده‌ باشد،
\s5
\v 15 پس‌ آن‌ مرد زن‌ خود را نزد كاهن‌ بیاورد، و بجهت‌ او برای‌ هدیه‌، یك‌ عشر ایفۀ آرد جوین‌ بیاورد، و روغن‌ بر آن‌ نریزد، و كندر بر آن‌ ننهد، زیرا كه‌ هدیۀ غیرت‌ است‌ و هدیۀ یادگار، كه‌ گناه‌ را بیاد می‌آورد.
\s5
\v 16 « و كاهن‌ او را نزدیك‌ آورده‌، به‌ حضور خداوند برپا دارد.
\v 17 و كاهن‌ آب‌ مقدس‌ در ظرف‌ سفالین‌ بگیرد، و كاهن‌ قدری‌ از غباری‌ كه‌ بر زمین‌ مسكن‌ باشد گرفته‌، بر آب‌ بپاشد.
\s5
\v 18 و كاهن‌ زن‌ را به‌ حضور خداوند برپا داشته‌، موی‌ سر او را باز كند و هدیۀ یادگار را كه‌ هدیۀ غیرت‌ باشد بر دست‌ آن‌ زن‌ بگذارد، و آب‌ تلخ‌ لعنت‌ بر دست‌ كاهن‌ باشد.
\v 19 و كاهن‌ به‌ زن‌ قسم‌ داده‌، به‌ وی‌ بگوید: اگر كسی‌ با تو همبستر نشده‌، و اگر بسوی‌ نجاست‌ به‌ كسی‌ غیر از شوهر خود برنگشته‌ای‌، پس‌ از این‌ آب‌ تلخ‌ لعنت‌ مبرا شوی‌.
\s5
\v 20 و لیكن‌ اگر به‌ غیر از شوهر خود برگشته‌، نجس‌ شده‌ای‌، و كسی‌ غیر از شوهرت‌ با تو همبستر شده‌است‌،
\v 21 آنگاه‌ كاهن‌ زن‌ را قسم‌ لعنت‌ بدهد و كاهن‌ به‌ زن‌ بگوید: خداوند تو را در میان‌ قومت‌ مورد لعنت‌ و قسم‌ بسازد به‌ اینكه‌ خداوند ران‌ تو را ساقط و شكم‌ تو را مُنْتَفَخ‌ گرداند.
\v 22 و این‌ آب‌ لعنت‌ در احشای‌ تو داخل‌ شده‌، شكم‌ تو را منتفخ‌ و ران‌ تو را ساقط بسازد. و آن‌ زن‌ بگوید: آمین‌ آمین‌.
\s5
\v 23 « و كاهن‌ این‌ لعنتها را در طوماری‌ بنویسد، و آنها را در آب‌ تلخ‌ محو كند.
\s5
\v 24 و آن‌ آب‌ لعنت‌تلخ‌ را به‌ زن‌ بنوشاند، و آن‌ آب‌ لعنت‌ در او داخل‌ شده‌، تلخ‌ خواهد شد.
\v 25 و كاهن‌ هدیۀ غیرت‌ را از دست‌ زن‌ گرفته‌، آن‌ هدیه‌ را به‌ حضور خداوند بجنباند، و آن‌ را نزد مذبح‌ بیاورد.
\v 26 و كاهن‌ مشتی‌ از هدیه‌ برای‌ یادگاری‌ آن‌ گرفته‌، آن‌ را بر مذبح‌ بسوزاند و بعد از آن‌، آن‌ آب‌ را به‌ زن‌ بنوشاند.
\s5
\v 27 و چون‌ آب‌ را به‌ او نوشانید، اگر نجس‌ شده‌ و به‌ شوهر خود خیانت‌ ورزیده‌ باشد، آن‌ آب‌ لعنت‌ داخل‌ او شده‌، تلخ‌ خواهد شد، و شكم‌ او مُنْتَفَخ‌ و ران‌ او ساقط خواهد گردید، و آن‌ زن‌ در میان‌ قوم‌ خود مورد لعنت‌ خواهدبود.
\v 28 و اگر آن‌ زن‌ نجس‌ نشده‌، طاهر باشد، آنگاه‌ مبرا شده‌، اولاد خواهد زایید.
\s5
\v 29 « این‌ است‌ قانون‌ غیرت‌، هنگامی‌ كه‌ زن‌ از شوهر خود برگشته‌، نجس‌ شده‌ باشد.
\v 30 یا هنگامی‌ كه‌ روح‌ غیرت‌ بر مرد بیاید، و بر زنش‌ غیور شود، آنگاه‌ زن‌ را به‌ حضور خداوند برپا بدارد، و كاهن‌ تمامی‌ این‌ قانون‌ را دربارۀ او اجرا دارد.
\s5
\v 31 پس‌ آن‌ مرد از گناه‌ مبرا شود، و زن‌ گناه‌ خود را متحمل‌ خواهد بود.»
\s5
\c 6
\p
\v 1 و خداوند موسی‌ را خطاب‌ كرده‌، گفت‌:
\v 2 « بنی‌اسرائیل‌ را خطاب‌ كرده‌، به‌ ایشان‌ بگو: چون‌ مرد یا زن‌ نذر خاص‌، یعنی‌ نذر نذیره‌ بكند، و خود را برای‌ خداوند تخصیص‌ نماید،
\v 3 آنگاه‌ از شراب‌ و مسكرات‌ بپرهیزد و سركۀ شراب‌ و سركۀ مسكرات‌ را ننوشد، و هیچ‌ عصیر انگور ننوشد، و انگور تازه‌ یا خشك‌ نخورد.
\v 4 و تمام‌ ایام‌ تخصیصش‌ از هر چیزی‌ كه‌ از تاك‌ انگورساخته‌ شود، از هسته‌ تا پوست‌ نخورد.
\s5
\v 5 « و تمام‌ ایام‌ نذر تخصیص‌ او، اُستُره‌ بر سر او نیاید، و تا انقضای‌ روزهایی‌ كه‌ خود را برای‌ خداوند تخصیص‌ نموده‌ است‌، مقدس‌ شده‌، گیسهای‌ موی‌ سر خود را بلند دارد.
\s5
\v 6 « و تمام‌ روزهایی‌ كه‌ خود را برای‌ خداوند تخصیص‌ نموده‌ است‌، نزدیك‌ بدن‌ میت‌ نیاید.
\v 7 برای‌ پدر و مادر و برادر و خواهر خود، هنگامی‌ كه‌ بمیرند خویشتن‌ را نجس‌ نسازد، زیرا كه‌ تخصیص‌ خدایش‌ بر سر وی‌ می‌باشد.
\v 8 تمامی‌ روزهای‌ تخصیصش‌ برای‌ خداوند مقدس‌ خواهد بود.
\s5
\v 9 « و اگر كسی‌ دفعتاً ناگهان‌ نزد او بمیرد، پس‌ سر خود را در روز طهارت‌ خویش‌ بتراشد، یعنی‌ در روز هفتم‌ آن‌ را بتراشد.
\s5
\v 10 و در روز هشتم‌ دو فاخته‌ یا دو جوجۀ كبوتر نزد كاهن‌ به‌ در خیمۀ اجتماع‌ بیاورد.
\v 11 و كاهن‌ یكی‌ را برای‌ قربانی‌ گناه‌ و دیگری‌ را برای‌ قربانی‌ سوختنی‌ گذرانیده‌، برای‌ وی‌ كفاره‌ نماید، از آنچه‌ به‌ سبب‌ میت‌، گناه‌ كرده‌ است‌؛ و سر او را در آن‌ روز تقدیس‌ نمایـد.
\s5
\v 12 و روزهای‌ تخصیص‌ خود را برای‌ خداوند (از نو) تخصیص‌ نماید، و برۀ نرینۀ یك‌ ساله‌ برای‌ قربانی‌ جرم‌ بیاورد. لیكن‌ روزهای‌ اول‌ ساقط خواهد بود، چونكه‌ تخصیصش‌ نجس‌ شده‌ است‌.
\s5
\v 13 « این‌ است‌ قانون‌ نذیره‌، چون‌ روزهای‌ تخصیص‌ او تمام‌ شود، آنگاه‌ او را نزد دروازه‌ خیمۀ اجتماع‌ بیاورند.
\v 14 و قربانی‌ خود را برای‌ خداوند بگذراند، یعنی‌ یك‌ برۀ نرینۀ یك‌ سالۀ بی‌عیب‌ بجهت‌ قربانی‌ سوختنی‌، و یك‌ برۀ ماده‌ یك‌ سالۀ بی‌عیب‌، بجهت‌ قربانی‌ گناه‌، و یك‌ قوچ‌بی‌عیب‌ بجهت‌ ذبیحۀ سلامتی‌.
\v 15 و یك‌ سبد نان‌ فطیر یعنی‌ گِرده‌های‌ آرد نرم‌ سرشته‌شدۀ با روغن‌، و قرصهای‌ فطیر مسح‌ شده‌ با روغن‌، و هدیۀ آردی‌ آنها و هدیۀ ریختنی‌ آنها.
\s5
\v 16 « و كاهن‌ آنها را به‌ حضور خداوند نزدیك‌ آورده‌، قربانی‌ گناه‌ و قربانی‌ سوختنی او را بگذراند.
\v 17 و قوچ‌ را با سبد نان‌ فطیر بجهت‌ ذبیحۀ سلامتی‌ برای‌ خداوند بگذراند، و كاهن‌ هدیۀ آردی‌ و هدیۀ ریختنی‌ او را بگذراند.
\s5
\v 18 « و آن‌ نذیره‌ سر تخصیص‌ خود را نزد در خیمۀ اجتماع‌ بتراشد، و موی‌ سر تخصیص‌ خود را گرفته‌، آن‌ را بر آتشی‌ كه‌ زیر ذبیحۀ سلامتی‌ است‌ بگذراند.
\s5
\v 19 « و كاهن‌ سرْدست‌ بریان‌ شدۀ قوچ‌ را با یك‌ گِرده‌ فطیر از سبد و یك‌ قرص‌ فطیر گرفته‌، آن‌ را بر دست‌ نذیره‌، بعد از تراشیدن‌ سر تخصیصش‌ بگذارد.
\v 20 و كاهن‌ آنها را بجهت‌ هدیۀ جنبانیدنی‌ به‌ حضور خداوند بجنباند، این‌ با سینۀ جنبانیدنی‌ و ران‌ افراشتنی‌ برای‌ كاهن‌، مقدس‌ است‌. و بعد از آن‌ نذیره‌ شراب‌ بنوشد.
\s5
\v 21 « این‌ است‌ قانون‌ نذیره‌ای‌ كه‌ نذر بكند و قانون‌ قربانی‌ كه‌ بجهت‌ تخصیص‌ خود برای‌ خداوند باید بگذراند، علاوه‌ بر آنچه‌ دستش‌ به‌ آن‌ می‌رسد موافق‌ نذری‌ كه‌ كرده‌ باشد، همچنین‌ برحسب‌ قانون‌ تخصیص‌ خود، باید بكند.»
\s5
\v 22 و خداوند موسی‌ را خطاب‌ كرده‌، گفت‌:
\v 23 « هارون‌ و پسرانش‌ را خطاب‌ كرده‌، بگو: به‌ اینطور بنی‌اسرائیل‌ را بركت‌ دهید و به‌ ایشان‌بگویید:
\v 24 « یهوه‌ تو را بركت‌ دهد و تو را محافظت‌ نماید.
\s5
\v 25 یهوه‌ روی‌ خود را بر تو تابان‌ سازد و بر تو رحمت‌ كند.
\v 26 یهوه‌ روی‌ خود را بر تو برافرازد و تو را سلامتی‌ بخشد.
\v 27 و نام‌ مرا بر بنی‌اسرائیل‌ بگذارند، و من‌ ایشان‌ را بركت‌ خواهم‌ داد.»
\s5
\c 7
\p
\v 1 و در روزی‌ كه‌ موسی‌ از برپا داشتن‌ مسكن فارغ‌ شده‌ و آن‌ را مسح‌ نموده‌ و تقدیس‌ كرده‌ و تمامی‌ اسبابش‌ را و مذبح‌ را با تمامی‌ اسبابش‌ مسح‌ كرده‌ و تقدیس‌ نموده‌ بود،
\v 2 سروران‌ اسرائیل‌ و رؤسای‌ خاندان‌ آبای‌ ایشان‌ هدیه‌ گذرانیدند. و اینها رؤسای‌ اسباط بودند كه‌ بر شمرده‌شدگان‌ گماشته‌ شدند.
\v 3 پس‌ ایشان‌ بجهت‌ هدیۀ خود، به‌ حضور خداوند شش‌ ارابۀ سرپوشیده‌ و دوازده‌ گاو آوردند، یعنی‌ یك‌ ارابه‌ برای‌ دو سرور، و برای‌ هر نفری‌ یك‌ گاو، و آنها را پیش‌ روی‌ مسكن‌ آوردند.
\s5
\v 4 و خداوند موسی‌ را خطاب‌ كرده‌، گفت‌:
\v 5 « اینها را از ایشان‌ بگیر تا برای‌ بجا آوردن‌ خدمت‌ خیمۀ اجتماع‌ به‌ كار آید، و به‌ لاویان‌ به‌ هر كس‌ به‌ اندازۀ خدمتش‌ تسلیم‌ نما.»
\s5
\v 6 پس‌ موسی‌ ارابه‌ها و گاوها را گرفته‌، آنها را به‌ لاویان‌ تسلیم‌ نمود.
\v 7 دو ارابه‌ و چهار گاو به‌ بنی‌جَرشون‌، به‌ اندازۀ خدمت‌ ایشان‌ تسلیم‌ نمود.
\v 8 و چهار ارابه‌ و هشت‌ گاو به‌ بنی‌مَراری‌، به‌ اندازۀ خدمت‌ ایشان‌، به‌ دست‌ ایتامار بن‌ هارون‌ كاهن‌ تسلیم‌ نمود.
\s5
\v 9 اما به‌ بنی‌قَهات‌ هیچ‌ نداد، زیرا خدمت‌ قدس‌ متعلق‌ به‌ ایشان‌ بود و آن‌ را بر دوش‌ خود برمی‌داشتند.
\s5
\v 10 و سروران‌ بجهت‌ تبرك‌ مذبح‌، در روز مسح‌ كردن‌ آن‌، هدیه‌ گذرانیدند. و سروران‌ هدیۀ خود را پیش‌ مذبح‌ آوردند.
\v 11 و خداوند به‌ موسی‌ گفت‌ كه‌ هر سرور در روز نوبۀ خود هدیۀ خویش‌ را بجهت‌ تبرك‌ مذبح‌ بگذراند.
\s5
\v 12 و در روز اول‌، نَحشون‌ بن‌ عَمّیناداب‌ از سبط‌ یهودا هدیۀ خود را گذرانید.
\v 13 و هدیۀ او یك‌ طَبَقِ نقره‌ بود كه‌ وزنش‌ صد و سی‌ مثقال‌ بود، و یك‌ لگن‌ نقره‌، هفتاد مثقال‌ به‌ مثقال‌ قدس‌ كه‌ هر دوی‌ آنها پر از آرد نرم‌ مخلوط شده‌ با روغن‌ بود بجهت‌ هدیۀ آردی‌.
\v 14 و یك‌ قاشق‌ طلا ده‌ مثقال‌ پر از بخور.
\s5
\v 15 و یك‌ گاو جوان‌ و یك‌ قوچ‌ و یك‌ برۀ نرینۀ یك‌ ساله‌ بجهت‌ قربانی‌ سوختنی‌.
\v 16 و یك‌ بز نر بجهت‌ قربانی گناه‌.
\v 17 و بجهت‌ ذبیحه‌ سلامتی‌، دو گاو و پنج‌ قوچ‌ و پنج‌ بز نر و پنج‌ برۀ نرینۀ یك‌ ساله‌، این‌ بود هدیۀ نَحشون‌ بن‌ عَمّیناداب‌.
\s5
\v 18 و در روز دوم‌، نتنائیل‌ بن‌ صوغر، سَروَرِ یسّاكار هدیه‌ گذرانید.
\v 19 و هدیه‌ای‌ كه‌ او گذرانید یك‌ طبق‌ نقره‌ بود كه‌ وزنش‌ صد و سی‌ مثقال‌ بود، و یك‌ لگن‌ نقره‌ هفتاد مثقال‌، موافق‌ مثقال‌ قدس‌، هر دوی‌ آنها پر از آرد نرم‌ مخلوط با روغن‌ بجهت‌ هدیۀ آردی‌.
\s5
\v 20 و یك‌ قاشق‌ طلا ده‌ مثقال‌ پر از بخور.
\v 21 و یك‌ گاو جوان‌ و یك‌ قوچ‌ و یك‌ برۀ نرینۀ یك‌ ساله‌، بجهت‌ قربانی‌ سوختنی‌.
\v 22 و یك‌ بز نر بجهت‌ قربانی‌ گناه‌.
\v 23 و بجهت‌ ذبیحۀ سلامتی‌، دو گاو و پنج‌ قوچ‌ و پنج‌ بز نر و پنج‌ برۀ نرینۀ یك‌ ساله‌، این‌ بود هدیۀ نَتَنائیل‌ بن‌ صوغر.
\s5
\v 24 و در روز سوم‌، اَلیآب‌ بن‌ حیلون‌ سرور بنی‌زبولون‌،
\v 25 هدیۀ او یك‌ طبق‌ نقره‌ كه‌ وزنش‌ صد و سی‌ مثقال‌ بود، و یك‌ لگن‌ نقره‌ هفتاد مثقال‌، موافق‌ مثقال‌ قدس‌، هر دوی‌ آنها پر از آرد نرم‌مخلوط با روغن‌ بجهت‌ هدیۀ آردی‌.
\v 26 و یك‌ قاشق‌ طلا ده‌ مثقال‌ پر از بخور،
\s5
\v 27 و یك‌ گاو جوان‌ و یك‌ قوچ‌ و برۀ نرینۀ یك‌ ساله‌ بجهت‌ قربانی‌ سوختنی‌.
\v 28 و یك‌ بز نر بجهت‌ قربانی‌ گناه‌.
\v 29 و بجهت‌ ذبیحۀ سلامتی‌، دو گاو و پنج‌ قوچ‌ و پنج‌ بز نر و پنج‌ برۀ نرینۀ یك‌ ساله‌. این‌ بود هدیۀ اَلیآب‌ بن‌ حیلون‌.
\s5
\v 30 و در روز چهارم‌، اَلیصور بن‌ شَدَیئور سرور بنی‌رؤبین‌.
\v 31 هدیۀ او یك‌ طبق‌ نقره‌ كه‌ وزنش‌ صد و سی‌ مثقال‌ بود، و یك‌ لگن‌ نقره‌ هفتاد مثقال‌، موافق‌ مثقال‌ قدس‌، هر دوی‌ آنها پر از آرد نرم‌ مخلوط با روغن‌ بجهت‌ هدیۀ آردی‌.
\v 32 و یك‌ قاشق‌ طلا ده‌ مثقال‌ پر از بخور.
\s5
\v 33 و یك‌ گاو جوان‌ و یك‌ قوچ‌ و یك‌ برۀ نرینۀ یك‌ ساله‌ بجهت‌ قربانی‌ سوختنی‌.
\v 34 و یك‌ بز نر بجهت‌ قربانی‌ گناه‌.
\v 35 و بجهت‌ ذبیحۀ سلامتی‌، دو گاو و پنج‌ قوچ‌ و پنج‌ بز نر و پنج‌ برۀ نرینۀ یك‌ ساله‌. این‌ بود هدیۀ اَلیصوربن‌ شَدَیئور.
\s5
\v 36 و در روز پنجم‌، شَلومیئیل‌ بن‌ صوریشدّای‌ سرور بنی‌شمعون‌.
\v 37 هدیۀ او یك‌ طبق‌ نقره‌ كه‌ وزنش‌ صد و سی‌ مثقال‌ بود، و یك‌ لگن‌ نقره‌ هفتاد مثقال‌، موافق‌ مثقال‌ قدس‌، هر دوی‌ آنها پر از آرد نرم‌ مخلوط با روغن‌ بجهت‌ هدیه‌ آردی‌.
\v 38 و یك‌ قاشق‌ طلا ده‌ مثقال‌ پر از بخور.
\s5
\v 39 و یك‌ گاو جوان‌ و یك‌ قوچ‌ و یك‌ برۀ نرینۀ یك‌ ساله‌ بجهت‌ قربانی‌ سوختنی‌.
\v 40 و یك‌ بز نر بجهت‌ قربانی‌ گناه‌.
\v 41 و بجهت‌ ذبیحۀ سلامتی‌، دو گاو و پنج‌ قوچ‌ و پنج‌ بز نر و پنج‌ برۀ نرینۀ یك‌ ساله‌. این‌ بود هدیۀ شَلومیئیل‌ بن‌ صوریشَدّای‌.
\s5
\v 42 و در روز ششم‌، اَلیاساف‌ بن‌ دَعوئیل‌ سرور بنی‌جاد.
\v 43 هدیۀ او یك‌ طبق‌ نقره‌ كه‌ وزنش‌ صد و سی‌ مثقال‌ بود، و یك‌ لگن‌ نقره‌ هفتاد مثقال‌،موافق‌ مثقال‌ قدس‌، هر دوی‌ آنها پر از آرد نرم‌ مخلوط‌ با روغن‌ بجهت‌ هدیۀ آردی‌.
\v 44 و یك‌ قاشق‌ طلا ده‌ مثقال‌ پر از بخور.
\s5
\v 45 و یك‌ گاو جوان‌ و یك‌ قوچ‌ و یك‌ برۀ نرینۀ یك‌ ساله‌ بجهت‌ قربانی‌ سوختنی‌.
\v 46 و یك‌ بز نر بجهت‌ قربانی‌ گناه‌.
\v 47 و بجهت‌ ذبیحۀ سلامتی‌، دو گاو و پنج‌ قوچ‌ و پنج‌ بز نر و پنج‌ برۀ نرینۀ یك‌ ساله‌. این‌ بود هدیۀ اَلیاساف‌ بن‌ دَعوئیل‌.
\s5
\v 48 و در روز هفتم‌، اَلیشَمَع‌ بن‌ عَمّیهود سرور بنی‌افرایم‌.
\v 49 هدیۀ او یك‌ طبق‌ نقره‌ كه‌ وزنش‌ صد و سی‌ مثقال‌ بود، و یك‌ لگن‌ نقره‌ هفتاد مثقال‌، موافق‌ مثقال‌ قدس‌، هر دوی‌ آنها پر از آرد نرم‌ مخلوط با روغن‌ بجهت‌ هدیۀ آردی‌.
\v 50 و یك‌ قاشق‌ طلا ده‌ مثقال‌ پر از بخور.
\s5
\v 51 و یك‌ گاو جوان‌ و یك‌ قوچ‌ و یك‌ برۀ نرینۀ یك‌ ساله‌ بجهت‌ قربانی‌ سوختنی‌.
\v 52 و یك‌ بز نر بجهت‌ قربانی‌ گناه‌.
\v 53 و بجهت‌ ذبیحۀ سلامتی‌، دو گاو و پنج‌ قوچ‌ و پنج‌ بز نر و پنج‌ برۀ نرینۀ یك‌ ساله‌. این‌ بود هدیۀ اَلیشَمَع‌ بن‌ عَمّیهود.
\s5
\v 54 و در روز هشتم‌، جَمْلیئیل‌ بن‌ فَدَهْصور سرور بنی‌مَنَسّی‌.
\v 55 هدیۀ او یك‌ طبق‌ نقره‌ كه‌ وزنش‌ صد و سی‌ مثقال‌ بود، و یك‌ لگن‌ نقره‌ هفتاد مثقال‌، موافق‌ مثقال‌ قدس‌، هر دوی‌ آنها پر از آرد نرم‌ مخلوط‌ با روغن‌ بجهت‌ هدیۀ آردی‌.
\v 56 و یك‌ قاشق‌ طلا ده‌ مثقال‌ پر از بخور.
\s5
\v 57 و یك‌ گاو جوان‌ و یك‌ قوچ‌ و یك‌ برۀ نرینۀ یك‌ ساله‌ بجهت‌ قربانی‌ سوختنی‌.
\v 58 و یك‌ بز نر بجهت‌ قربانی‌ گناه‌.
\v 59 و بجهت‌ ذبیحۀ سلامتی‌، دو گاو و پنج‌ قوچ‌ و پنج‌ بز نر و پنج‌ برۀ نرینۀ یك‌ ساله‌. این‌ بود هدیۀ جملیئیل‌ بن‌ فَدَهصور.
\s5
\v 60 و در روز نهم‌، اَبیدان‌ بن‌ جِدعونی‌ سرور بنی‌بنیامین‌.
\v 61 هدیۀ او یك‌ طبق‌ نقره‌ كه‌ وزنش‌صد و سی‌ مثقال‌ بود و یك‌ لگن‌ نقره‌ هفتاد مثقال‌ موافق‌ مثقال‌ قدس‌، هر دوی‌ آنها پر از آرد نرم‌ مخلوط با روغن‌، بجهت‌ هدیۀ آردی‌.
\v 62 و یك‌ قاشق‌ طلا ده‌ مثقال‌ پر از بخور.
\s5
\v 63 و یك‌ گاو جوان‌ و یك‌ قوچ‌ و یك‌ برۀ نرینۀ یك‌ ساله‌ بجهت‌ قربانی‌ سوختنی‌.
\v 64 و یك‌ بز نر به‌ جهت‌ قربانی‌ گناه‌
\v 65 و به‌ جهت‌ ذبیحۀ سلامتی‌ دو گاو و پنج‌ قوچ‌ و پنج‌ بز نر و پنج‌ برۀ نرینۀ یك‌ ساله‌. این‌ بود هدیۀ اَبیدان‌ بن‌ جِدعونی‌.
\s5
\v 66 و در روز دهم‌، اَخیعَزَربن‌ عَمّیشدّای‌ سرور بنی‌دان‌.
\v 67 هدیۀ او یك‌ طبق‌ نقره‌ كه‌ وزنش‌ صد و سی‌ مثقال‌ بود، و یك‌ لگن‌ نقره‌، هفتاد مثقال‌ موافق‌ مثقال‌ قدس‌، هر دوی‌ آنها پر از آرد نرم‌ مخلوط‌ با روغن‌ بجهت‌ هدیۀ آردی‌.
\v 68 و یك‌ قاشق‌ طلا، ده‌ مثقال‌ پر از بخور.
\s5
\v 69 و یك‌ گاو جوان‌ و یك‌ قوچ‌ و یك‌ برۀ نرینۀ یك‌ ساله‌ بجهت‌ قربانی سوختنی‌.
\v 70 و یك‌ بز نر بجهت‌ قربانی‌ گناه‌.
\v 71 و بجهت‌ ذبیحۀ سلامتی‌، دو گاو و پنج‌ قوچ‌ و پنج‌ بز نر و پنج‌ برۀ نرینۀ یك‌ ساله‌. این‌ بود هدیۀ اَخیعَزَر بن‌ عَمّیشدای‌.
\s5
\v 72 و در روز یازدهم‌، فَجْعیئیل‌ بن‌ عُكران‌ سرور بنی‌اشیر.
\v 73 هدیۀ او یك‌ طبق‌ نقره‌ كه‌ وزنش‌ صد و سی‌ مثقال‌ بود، و یك‌ لگن‌ نقره‌، هفتاد مثقال‌ موافق‌ مثقال‌ قدس‌؛ هردوی‌ آنها پر از آرد نرم‌ مخلوط با روغن‌ بجهت‌ هدیۀ آردی‌.
\v 74 و یك‌ قاشق‌ طلا ده‌ مثقال‌ پر از بخور.
\s5
\v 75 و یك‌ گاو جوان‌ و یك‌ قوچ‌ و یك‌ برۀ نرینۀ یك‌ ساله‌ بجهت‌ قربانی‌ سوختنی‌.
\v 76 و یك‌ بز نر بجهت‌ قربانی‌ گناه‌.
\v 77 و بجهت‌ ذبیحۀ سلامتی‌، دو گاو و پنج‌ قوچ‌ و پنج‌ بز نر و پنج‌ برۀ نرینۀ یك‌ ساله‌. این‌ بود هدیۀ فَجْعیئیل‌ بن‌ عُكران‌.
\s5
\v 78 و در روز دوازدهم‌، اَخیرَع‌ بن‌ عینان‌، سَروَربنی‌نفتالی‌.
\v 79 هدیۀ او یك‌ طبق‌ نقره‌ كه‌ وزنش‌ صد و سی‌ مثقال‌ بود، و یك‌ لگن‌ نقره‌ هفتاد مثقال‌ موافق‌ مثقال‌ قدس‌، هردوی‌ آنها پر از آرد نرم‌ مخلوط با روغن‌ بجهت‌ هدیۀ آردی‌.
\v 80 و یك‌ قاشق‌ طلا، ده‌ مثقال‌ پر از بخور.
\s5
\v 81 و یك‌ گاو جوان‌ و یك‌ قوچ‌ و یك‌ برۀ نرینۀ یك‌ ساله‌ بجهت‌ قربانی‌ سوختنی‌.
\v 82 و یك‌ بز نر بجهت‌ قربانی‌ گناه‌.
\v 83 و بجهت‌ ذبیحۀ سلامتی‌، دو گاو و پنج‌ قوچ‌ و پنج‌ بز نر و پنج‌ برۀ نرینۀ یك‌ ساله‌. این‌ بـود هدیـۀ اَخیرَع‌ بن‌ عینان‌.
\s5
\v 84 این‌ بود تبرك‌ مذبح‌ در روزی‌ كه‌ مسح‌ شده‌بود، از جانب‌ سروران‌ اسرائیل‌ دوازده طبق‌ نقره‌ و دوازده‌ لگن‌ نقره‌ و دوازده‌ قاشق‌ طلا.
\v 85 هر طبق‌ نقره‌ صد و سی‌ مثقال‌ و هر لگن‌ هفتاد، كه‌ تمامی‌ نقرۀ ظروف‌، دوهزار و چهارصد مثقال‌ موافق‌ مثقال‌ قدس‌ بود.
\v 86 و دوازده‌ قاشق‌ طلا پُر از بخور هر كدام‌ ده‌ مثقال‌ موافق‌ مثقال‌ قدس‌، كه‌ تمامی‌ طلای‌ قاشقها صد و بیست‌ مثقال‌ بود.
\s5
\v 87 تمامی‌ گاوان‌ بجهت‌ قربانی سوختنی‌، دوازده‌ گاو و دوازده‌ قوچ‌ و دوازده‌ برۀ نرینۀ یك‌ ساله‌. با هدیۀ آردی‌ آنها و دوازده‌ بزِ نر بجهت‌ قربانی‌ گناه‌.
\v 88 و تمامی گاوان‌ بجهت‌ ذبیحۀ سلامتی‌، بیست‌ و چهار گاو و شصت‌ قوچ‌ و شصت‌ بز نر و شصت‌ بره‌ نرینۀ یك‌ ساله‌. این‌ بود تبرك‌ مذبح‌ بعد از آنكه‌ مسح‌ شده‌ بود.
\s5
\v 89 و چون‌ موسی‌ به‌ خیمۀ اجتماع‌ داخل‌ شد تا با وی‌ سخن‌ گوید، آنگاه‌ قول‌ را می‌شنید كه‌ از بالای‌ كرسی‌ رحمت‌ كه‌ بر تابوت‌ شهادت‌ بود، از میان‌ دو كروبی‌ به‌ وی‌ سخن‌ می‌گفت‌، پس‌ با او تكلم‌ می‌نمود.
\s5
\c 8
\p
\v 1 و خداوند موسی‌ را خطاب‌ كرده‌، گفت‌:
\v 2 « هارون‌ را خطاب‌ كرده‌، به‌ وی‌ بگو: هنگامی‌ كه‌ چراغها را برافرازی‌، هفت‌ چراغ‌ پیش‌ شمعدان‌ روشنایی‌ بدهد.»
\s5
\v 3 پس‌ هارون‌ چنین‌ كرد، و چراغها را برافراشت‌ تا پیش‌ شمعدان‌ روشنایی‌ بدهد، چنانكه‌ خداوند موسی‌ را امر فرموده‌ بود.
\v 4 و صنعت‌ شمعدان‌ این‌ بود: از چرخكاری‌ طلا از ساق‌ تا گُلهایش‌ چرخكاری‌ بود، موافق‌ نمونه‌ای‌ كه‌ خداوند به‌ موسی‌ نشان‌ داده‌ بود، به‌ همین‌ طور شمعدان‌ را ساخت‌.
\s5
\v 5 و خداوند موسی‌ را خطاب‌ كرده‌، گفت‌:
\v 6 « لاویان‌ را از میان‌ بنی‌اسرائیل‌ گرفته‌، ایشان‌ را تطهیر نما.
\s5
\v 7 و بجهت‌ تطهیر ایشان‌، به‌ ایشان‌ چنین‌ عمل‌ نما: آن‌ كفاره‌ گناه‌ را بر ایشان‌ بپاش‌ و بر تمام‌ بدن‌ خود اُستُره‌ بگذرانند، و رخت‌ خود را شسته‌، خود را تطهیر نمایند.
\v 8 و گاوی‌ جوان‌ و هدیۀ آردی‌ آن‌، یعنی‌ آرد نرم‌ مخلوط با روغن‌ بگیرند، و گاو جوان‌ دیگر بجهت‌ قربانی‌ گناه‌ بگیر.
\s5
\v 9 و لاویان‌ را پیش‌ خیمۀ اجتماع‌ نزدیك‌ بیاور، و تمامی‌ جماعت‌ بنی‌اسرائیل‌ را جمع‌ كن‌.
\v 10 و لاویان‌ را به‌ حضور خداوند نزدیك‌ بیاور، و بنی‌اسرائیل‌ دستهای‌ خود را بر لاویان‌ بگذارند.
\v 11 و هارون‌ لاویان‌ را از جانب‌ بنی‌اسرائیل‌ به‌ حضور خداوند هدیه‌ بگذراند، تا خدمت‌ خداوند را بجا بیاورند.
\s5
\v 12 و لاویان‌ دستهای‌ خود را بر سر گاوان‌ بنهند، و تو یكی‌ را بجهت‌ قربانی‌ گناه‌ و دیگری‌ را بجهت‌ قربانی‌ سوختنی‌ برای‌ خداوندبگذران‌، تا بجهت‌ لاویان‌ كفاره‌ شود.
\v 13 و لاویان‌ را پیش‌ هارون‌ و پسرانش‌ برپا بدار، و ایشان‌ را برای‌ خداوند هدیه‌ بگذران‌.
\s5
\v 14 و لاویان‌ را از میان‌ بنی‌اسرائیل‌ جدا نما و لاویان‌ از آن‌ من‌ خواهند بود.
\v 15 « و بعد از آن‌ لاویان‌ داخل‌ شوند تا خدمت‌ خیمۀ اجتماع‌ را بجا آورند، و تو ایشان‌ را تطهیر كرده‌، ایشان‌ را هدیه‌ بگذران‌.
\s5
\v 16 زیراكه‌ ایشان‌ از میان‌ بنی‌اسرائیل‌ به‌ من‌ بالكل‌ داده‌ شده‌اند، و به‌ عوض‌ هر گشایندۀ رحم‌، یعنی‌ به‌ عوض‌ همۀ نخست‌زادگان‌ بنی‌اسرائیل‌، ایشان‌ را برای‌ خود گرفته‌ام‌.
\v 17 زیرا كه‌ جمیع‌ نخست‌زادگان‌ بنی‌اسرائیل‌ خواه‌ از انسان‌ و خواه‌ از بهایم‌، از آن‌ من‌اند. در روزی‌ كه‌ جمیع‌ نخست‌زادگان‌ را در زمین‌ مصر زدم‌، ایشان‌ را برای‌ خود تقدیس‌ نمودم‌.
\s5
\v 18 پس‌ لاویان‌ را به‌ عوض‌ همۀ نخست‌زادگان‌ بنی‌اسرائیل‌ گرفتم‌.
\v 19 و لاویان‌ را از میان‌ بنی‌اسرائیل‌ به‌ هارون‌ و پسرانش‌ پیشكش‌ دادم‌ تا خدمت‌ بنی‌اسرائیل‌ را در خیمۀ اجتماع‌ بجا آورند، و بجهت‌ بنی‌اسرائیل‌ كفاره‌ نمایند، و چون‌ بنی‌اسرائیل‌ به‌ قدس‌ نزدیك‌ آیند، وبا به‌ بنی‌اسرائیل‌ عارض‌ نشود.»
\s5
\v 20 پس‌ موسی‌ و هارون‌ و تمامی‌ جماعت‌ بنی‌اسرائیل‌ به‌ لاویان‌ چنین‌ كردند، برحسب‌ هرآنچه‌ خداوند موسی‌ را دربارۀ لاویان‌ امر فرمود، همچنان‌ بنی‌اسرائیل‌ به‌ ایشان‌ عمل‌ نمودند.
\v 21 و لاویان‌ برای‌ گناه‌ خود كفاره‌ كرده‌، رخت‌ خود را شستند، و هارون‌ ایشان‌ را به‌ حضور خداوند هدیه‌ گذرانید، و هارون‌ برای‌ ایشان‌ كفاره‌ نموده‌، ایشان‌ را تطهیر كرد.
\s5
\v 22 و بعداز آن‌ لاویان‌ داخل‌ شدند تا در خیمۀ اجتماع‌ به‌ حضور هارون‌ و پسرانش‌ به‌ خدمت‌ خود بپردازند، و چنانكه‌ خداوند موسی‌ را دربارۀ لاویان‌ امرفرمود، همچنان‌ به‌ ایشان‌ عمل‌ نمودند.
\s5
\v 23 و خداوند موسی‌ را خطاب‌ كرده‌، گفت‌:
\v 24 « این‌ است‌ قانون‌ لاویان‌ كه‌ از بیست‌ و پنج‌ ساله‌ و بالاتر داخل‌ شوند تا در كار خیمۀ اجتماع‌ مشغول‌ خدمت‌ بشوند.
\s5
\v 25 و از پنجاه‌ ساله‌ از كار خدمت‌ بازایستند، و بعد از آن‌ خدمت‌ نكنند.
\v 26 لیكن‌ با برادران‌ خود در خیمۀ اجتماع‌ به‌ نگاهبانی‌ نمودن‌ مشغول‌ شوند، و خدمتی‌ دیگر نكنند. بدین‌ طور با لاویان‌ دربارۀ ودیعت‌ ایشان‌ عمل‌ نما.»
\s5
\c 9
\p
\v 1 و در ماه‌ اول‌ سال‌ دوم‌ بعد از بیرون‌ آمدن ایشان‌ از زمین‌ مصر، خداوند موسی‌ را در صحرای‌ سینا خطاب‌ كرده‌، گفت‌:
\v 2 « بنی‌اسرائیل‌ عید فصح‌ را در موسمش‌ بجا آورند.
\v 3 در روز چهاردهم‌ این‌ ماه‌ آن‌ را در وقت‌ عصر در موسمش‌ بجا آورید، برحسب‌ همۀ فرایضش‌ و همۀ احكامش‌ آن‌ را معمول‌ دارید.»
\s5
\v 4 پس‌ موسی‌ به‌ بنی‌اسرائیل‌ گفت‌ كه‌ فصح‌ را بجا آورند.
\v 5 و فصح‌ را در روز چهاردهم‌ ماه‌ اول‌، در وقت‌ عصر در صحرای‌ سینا بجا آوردند؛ برحسب‌ هرچه‌ خداوند به‌ موسی‌ امر فرموده‌ بود بنی‌اسرائیل‌ چنان‌ عمل‌ نمودند.
\s5
\v 6 اما بعضی‌ اشخاص‌ بودند كه‌ از مِیت‌ آدمی‌ نجس‌ شده‌، فصح‌ را در آن‌ روز نتوانستند بجا آورند، پس‌ در آن‌ روز نزد موسی‌ و هارون‌ آمدند،
\v 7 و آن‌اشخاص‌ وی‌ را گفتند كه‌ « ما از میت‌ آدمی‌ نجس‌ هستیم‌؛ پس‌ چرا از گذرانیدن‌ قربانی‌ خداوند در موسمش‌ در میان‌ بنی‌اسرائیل‌ ممنوع‌ شویم‌؟»
\v 8 موسی‌ ایشان‌ را گفت‌: « بایستید تا آنچه‌ خداوند در حق‌ شما امر فرماید، بشنوم‌.»
\s5
\v 9 و خداوند موسی‌ را خطاب‌ كرده‌، گفت‌:
\v 10 « بنی‌اسرائیل‌ را خطاب‌ كرده‌، بگو: اگر كسی‌ از شما یا از اعقاب‌ شما از میت‌ نجس‌ شود، یا در سَفَرِ دور باشد، مع‌هذا فصح‌ را برای‌ خداوند بجا آورد.
\s5
\v 11 در روز چهاردهم‌ ماه‌ دوم‌، آن‌ را در وقت‌ عصر بجا آورند، و آن‌ را با نان‌ فطیر و سبزی‌ تلخ‌ بخورند.
\v 12 چیزی‌ از آن‌ تا صبح‌ نگذارند و از آن‌ استخوانی‌ نشكنند؛ برحسب‌ جمیع‌ فرایض‌ فصح‌ آن‌ را معمول‌ دارند.
\s5
\v 13 اما كسی‌ كه‌ طاهر باشد و در سفر نباشد و از بجا آوردن‌ فصح‌ بازایستد، آن‌ كس‌ از قوم‌ خود منقطع‌ شود، چونكه‌ قربانی‌ خداوند را در موسمش‌ نگذرانیده‌ است‌، آن‌ شخص‌ گناه‌ خود را متحمل‌ خواهد شد.
\v 14 و اگر غریبی‌ در میان‌ شما مأوا گزیند و بخواهد كه‌ فصح‌ را برای‌ خداوند بجا آورد، برحسب‌ فریضه‌ و حكم‌ فصح‌ عمل‌ نماید، برای‌ شما یك‌ فریضه‌ می‌باشد خواه‌ برای‌ غریب‌ و خواه‌ برای‌ متوطن‌.»
\s5
\v 15 و در روزی‌ كه‌ مسكن‌ برپا شد، ابر مسكن‌ خیمۀ شهادت‌ را پوشانید، و از شب‌ تا صبح‌ مثل‌ منظر آتش‌ بر مسكن‌ می‌بود.
\v 16 همیشه‌ چنین‌ بود كه‌ ابر آن‌ را می‌پوشانید و منظر آتش‌ در شب‌.
\v 17 و هرگاه‌ ابر از خیمه‌ برمی‌خاست‌، بعد از آن‌بنی‌اسرائیل‌ كوچ‌ می‌كردند و در هر جایی‌ كه‌ ابر ساكن‌ می‌شد، آنجا بنی‌اسرائیل‌ اردو می‌زدند.
\s5
\v 18 به‌ فرمان‌ خداوند بنی‌اسرائیل‌ كوچ‌ می‌كردند و به‌ فرمان‌ خداوند اردو می‌زدند، همۀ روزهایی‌ كه‌ ابر بر مسكن‌ ساكن‌ می‌بود، در اردو می‌ماندند.
\v 19 و چون‌ ابر، روزهای‌ بسیار برمسكن‌ توقف‌ می‌نمود، بنی‌اسرائیل‌ ودیعت‌ خداوند را نگاه‌ می‌داشتند و كوچ‌ نمی‌كردند.
\s5
\v 20 و بعضی‌ اوقات‌ ابر ایام‌ قلیلی‌ بر مسكن‌ می‌ماند، آنگاه‌ به‌ فرمان‌ خداوند در اردو می‌ماندند و به‌ فرمان‌ خداوند كوچ‌ می‌كردند.
\v 21 و بعضی‌ اوقات‌، ابر از شام‌ تا صبح‌ می‌ماند و در وقت‌ صبح‌ ابر برمی‌خاست‌، آنگاه‌ كوچ‌ می‌كردند، یا اگر روز و شب‌ می‌ماند چون‌ ابر برمی‌خاست‌، می‌كوچیدند.
\s5
\v 22 خواه‌ دو روز و خواه‌ یك‌ ماه‌ و خواه‌ یك‌ سال‌، هر قدر ابر بر مسكن‌ توقف‌ نموده‌، بر آن‌ ساكن‌ می‌بود، بنی‌اسرائیل‌ در اردو می‌ماندند، و كوچ‌ نمی‌كردند و چون‌ برمی‌خاست‌، می‌كوچیدند.
\v 23 به‌ فرمان‌ خداوند اردو می‌زدند، و به‌ فرمان‌ خداوند كوچ‌ می‌كردند، و ودیعت‌ خداوند را برحسب‌ آنچه‌ خداوند به‌ واسطۀ موسی‌ فرموده‌ بود، نگاه‌ می‌داشتند.
\s5
\c 10
\p
\v 1 و خداوند موسی‌ را خطاب‌ كرده‌، گفت‌:
\v 2 « برای‌ خود دو كَرِنّای‌ نقره‌ بساز، آنها را از چرخكاری‌ درست‌ كن‌، و آنها را بجهت‌ خواندن‌ جماعت‌ و كوچیدن‌ اردو بكار ببر.
\s5
\v 3 و چون‌ آنها را بنوازند تمامی‌ جماعت‌ نزد تو به‌ در خیمۀ اجتماع‌ جمع‌ شوند.
\v 4 و چون‌ یكی‌ را بنوازند، سروران‌ و رؤسای‌ هزاره‌های‌ اسرائیل‌ نزد تو جمع‌ شوند.
\v 5 و چون‌ تیز آهنگ‌ بنوازید محله‌هایی‌ كه‌ به‌ طرف‌ مشرق‌ جا دارند، كوچ‌بكنند.
\s5
\v 6 و چون‌ مرتبۀ دوم‌ تیز آهنگ‌ بنوازید، محله‌هایی‌ كه‌ به‌ طرف‌ جنوب‌ جا دارند كوچ‌ كنند؛ بجهت‌ كوچ‌ دادن‌ ایشان‌ تیز آهنگ‌ بنوازند.
\v 7 و بجهت‌ جمع‌ كردن‌ جماعت‌ بنوازید، لیكن‌ تیز آهنگ‌ منوازید.
\v 8 « و بنی‌هارون‌ كَهَنه‌، كَرِنّاها را بنوازند. این‌ برای‌ شما در نسلهای‌ شما فریضۀ ابدی‌ باشد.
\s5
\v 9 و چون‌ در زمین‌ خود برای‌ مقاتله‌ با دشمنی‌ كه‌ بر شما تعدی‌ می‌نماید می‌روید، كَرِنّاها را تیز آهنگ‌ بنوازید، پس‌ به‌ حضور یهوه‌ خدای‌ خود بیاد آورده‌ خواهید شد، و از دشمنان‌ خود نجات‌ خواهید یافت‌.
\s5
\v 10 و در روز شادی‌ خود و در عیدها و در اول‌ ماه‌های‌ خود كَرِنّاها را بر قربانی‌های‌ سوختنی‌ و ذبایح‌ سلامتی‌ خود بنوازید، تا برای‌ شما به‌ حضور خدای‌ شما یادگاری‌ باشد. من‌ یهوه‌ خدای‌ شما هستم‌.»
\s5
\v 11 و واقع‌ شد در روز بیستم‌ ماه‌ دوم‌ سال‌ دوم‌ كه‌ ابر از بالای‌ خیمۀ شهادت‌ برداشته‌ شد،
\v 12 و بنی‌اسرائیل‌ به‌ مراحل‌ خود از صحرای‌ سینا كوچ‌ كردند، و ابر در صحرای‌ فاران‌ ساكن‌ شد،
\v 13 و ایشان‌ اول‌ به‌ فرمان‌ خداوند به‌ واسطۀ موسی‌ كوچ‌ كردند.
\s5
\v 14 و عَلَم‌ محلۀ بنی‌یهودا، اول‌ با افواج‌ ایشان‌ روانه‌ شد، و بر فوج‌ او نَحْشون‌ بن‌ عَمّیناداب‌ بود.
\v 15 و بر فوج‌ سبط‌ بنی‌ یسّاكار، نَتَنائیل‌ بن‌ صوغر.
\v 16 و بر فوج‌ سبط‌ بنی‌زَبولون‌، اَلیآب‌ بن‌ حیلون‌.
\s5
\v 17 پس‌ مسكن‌ را پایین‌ آوردند و بنی‌جَرشون‌ و بنی‌مَراری‌ كه‌ حاملان‌ مسكن‌ بودند، كوچ‌ كردند.
\v 18 و عَلَم‌ محلۀ رؤبین‌ با افواج‌ ایشان‌ روانه‌ شد، و بر فوج‌ او اَلیصور بن‌ شَدَیئور بود.
\v 19 و بر فوج‌سبط‌ بنی‌شمعون‌، شَلومیئیل‌ بن‌ صورِیشَدّای‌.
\v 20 و بر فوج‌ سبط‌ بنی‌جاد، اَلیاساف‌ بن‌ دَعوئیل‌.
\s5
\v 21 پس‌ قَهاتیان‌ كه‌ حاملان‌ قدس‌ بودند، كوچ‌ كردند و پیش‌ از رسیدن‌ ایشان‌، آنها مسكن‌ را برپا داشتند.
\v 22 پس‌ عَلَم‌ محلۀ بنی‌افرایم‌ با افواج‌ ایشان‌ روانه‌ شد، و بر فوج‌ او اَلیشَمَع‌ بن‌ عَمّیهود بود.
\v 23 و بر فوج‌ سبط‌ بنی‌مَنَسّی‌، جَمْلیئیل‌ بن‌ فَدَهصور.
\v 24 و بر فوج‌ سبط‌ بنی‌بنیامین‌، اَبیدان‌ بن‌ جِدعونی‌.
\s5
\v 25 پس‌ علم‌ محلۀ بنی‌دان‌ كه‌ مؤخر همۀ محله‌ها بود با افواج‌ ایشان‌ روانه‌ شد، و بر فوج‌ او اَخیعَزَر بن‌ عَمیشَدّای‌ بود.
\v 26 و بر فوج‌ سبط‌ بنی‌اشیر، فَجعیئیل‌ بن‌ عُكران‌.
\v 27 و بر فوج‌ سبط‌ بنی‌نفتالی‌، اَخیرَع‌ بن‌ عینان‌.
\v 28 این‌ بود مراحل‌ بنی‌اسرائیل‌ با افواج‌ ایشان‌. پس‌ كوچ‌ كردند.
\s5
\v 29 و موسی‌ به‌ حوباب‌ بن‌ رعوئیل‌ مدیانی‌ كه‌ برادرزن‌ موسی‌ بود، گفت‌: « ما به‌ مكانی‌ كه‌ خداوند دربارۀ آن‌ گفته‌ است‌ كه‌ آن‌ را به‌ شما خواهم‌ بخشید كوچ‌ می‌كنیم‌، همراه‌ ما بیا و بتو احسان‌ خواهیم‌ نمود، چونكه‌ خداوند دربارۀ اسرائیل‌ نیكو گفته‌است‌.»
\v 30 او وی‌ را گفت‌: « نمی‌آیم‌، بلكه‌ به‌ زمین‌ و به‌ خاندان‌ خود خواهم‌ رفت‌.»
\s5
\v 31 گفت‌: « ما را ترك‌ مكن‌ زیرا چونكه‌ تو منازل‌ ما را در صحرا می‌دانی‌، بجهت‌ ما مثل‌ چشم‌ خواهی‌ بود.
\v 32 و اگر همراه‌ ما بیایی‌، هر احسانی‌ كه‌ خداوند بر ما بنماید، همان‌ را بر تو خواهیم‌ نمود.»
\s5
\v 33 و از كوه‌ خداوند سفر سه‌ روزه‌ كوچ‌ كردند، و تابوت‌ عهد خداوند سفر سه‌ روزه‌ پیش‌ روی‌ ایشان‌ رفت‌ تا آرامگاهی‌ برای‌ ایشان‌ بطلبد.
\v 34 وابر خداوند در روز بالای‌ سر ایشان‌ بود، وقتی‌ كه‌ از لشكرگاه‌ روانه‌ می‌شدند.
\s5
\v 35 و چون‌ تابوت‌ روانه‌ می‌شد، موسی‌ می‌گفت‌: « ای‌ خداوند برخیز و دشمنانت‌ پراكنده‌ شوند و مُبغِضانت‌ از حضور تو منهزم‌ گردند.»
\v 36 و چون‌ فرود می‌آمد، می‌گفت‌: « ای‌ خداوند نزد هزاران‌ هزارِ اسرائیل‌ رجوع‌ نما.»
\s5
\c 11
\p
\v 1 و قوم‌ شكایت‌ كنان‌ در گوش‌ خداوند بد گفتند، و خداوند این‌ را شنیده‌، غضبش‌ افروخته‌ شد، و آتش‌ خداوند در میان‌ ایشان‌ مشتعل‌ شده‌، در اطراف‌ اردو بسوخت‌.
\v 2 و قوم‌ نزد موسی‌ فریاد برآورده‌، موسی‌ نزد خداوند دعا نمود و آتش‌ خاموش‌ شد.
\v 3 پس‌ آن‌ مكان‌ را تَبعیرَه‌ نام‌ نهادند، زیرا كه‌ آتش‌ خداوند در میان‌ ایشان‌ مشتعل‌ شد.
\s5
\v 4 و گروه‌ مختلف‌ كه‌ در میان‌ ایشان‌ بودند، شهوت‌ پرست‌ شدند، و بنی‌اسرائیل‌ باز گریان‌ شده‌، گفتند: « كیست‌ كه‌ ما را گوشت‌ بخوراند!
\v 5 ماهی‌ای‌ را كه‌ در مصر مفت‌ می‌خوردیم‌ و خیار و خربوزه‌ و تره‌ و پیاز و سیر را بیاد می‌آوریم‌.
\v 6 و الا´ن‌ جان‌ ما خشك‌ شده‌، و چیزی‌ نیست‌ و غیر از این‌ مَنّ، در نظر ما هیچ‌ نمی‌آید!»
\s5
\v 7 و مَنّ مثل‌ تخم‌ گشنیز بود و شكل‌ آن‌ مثل‌ شكل‌ مُقُل‌.
\v 8 و قوم‌ گردش‌ كرده‌، آن‌ را جمع‌ می‌نمودند، و آن‌ را در آسیا خرد می‌كردند یا در هاون‌ می‌كوبیدند، و در دیگها پخته‌، گِرْده‌ها از آن‌ می‌ساختند. و طعم‌ آن‌ مثل‌ طعم‌ قرصهای‌ روغنی‌ بود.
\s5
\v 9 و چون‌ شبنم‌ در وقت‌ شب‌ بر اردومی‌بارید، منّ نیز بر آن‌ می‌ریخت‌.
\v 10 و موسی‌ قوم‌ را شنید كه‌ با اهل‌ خانۀ خود هر یك‌ به‌ در خیمۀ خویش‌ می‌گریستند، و خشم‌ خداوند به‌ شدت‌ افروخته‌شد، و در نظر موسی‌ نیز قبیح‌ آمد.
\s5
\v 11 و موسی‌ به‌ خداوند گفت‌: « چرا به‌ بندۀ خود بدی‌ نمودی‌؟ و چرا در نظر تو التفات‌ نیافتم‌ كه‌ بار جمیع‌ این‌ قوم‌ را بر من‌ نهادی‌؟
\v 12 آیا من‌ به‌ تمامی‌ این‌ قوم‌ حامله‌ شده‌، یا من‌ ایشان‌ را زاییده‌ام‌ كه‌ به‌ من‌ می‌گویی‌ ایشان‌ را در آغوش‌ خود بردار، به‌ زمینی‌ كه‌ برای‌ پدران‌ ایشان‌ قسم‌ خوردی‌ مثل‌ لالا كه‌ طفل‌ شیرخواره‌ را برمی‌دارد؟
\s5
\v 13 گوشت‌ از كجا پیدا كنم‌ تا به‌ همۀ این‌ قوم‌ بدهم‌؟ زیرا نزد من‌ گریان‌ شده‌، می‌گویند ما را گوشت‌ بده‌ تا بخوریم‌.
\v 14 من‌ به‌ تنهایی‌ نمی‌توانم‌ تحمل‌ تمامی‌ این‌ قوم‌ را بنمایم‌ زیرا بر من‌ زیاد سنگین‌ است‌.
\v 15 و اگر با من‌ چنین‌ رفتار نمایی‌، پس‌ هرگاه‌ در نظر تو التفات‌ یافتم‌ مرا كشته‌، نابود ساز تا بدبختی‌ خود را نبینم‌.»
\s5
\v 16 پس‌ خداوند موسی‌ را خطاب‌ كرده‌، گفت‌: « هفتاد نفر از مشایخ‌ بنی‌اسرائیل‌ كه‌ ایشان‌ را می‌دانی‌ كه‌ مشایخ‌ قوم‌ و سروران‌ آنها می‌باشند نزد من‌ جمع‌ كن‌، و ایشان‌ را به‌ خیمۀ اجتماع‌ بیاور تا در آنجا با تو بایستند.
\v 17 و من‌ نازل‌ شده‌، در آنجا با تو سخن‌ خواهم‌ گفت‌، و از روحی‌ كه‌ بر توست‌ گرفته‌، بر ایشان‌ خواهم‌ نهاد تا با تو متحمل‌ بار این‌ قوم‌ باشند و تو به‌ تنهایی‌ متحمل‌ آن‌ نباشی‌.
\s5
\v 18 « و قوم‌ را بگو كه‌ برای‌ فردا خود را تقدیس‌ نمایید تا گوشت‌ بخورید، چونكه‌ در گوش‌ خداوند گریان‌ شده‌، گفتید، كیست‌ كه‌ ما را گوشت‌ بخوراند! زیرا كه‌ در مصر ما را خوش‌ می‌گذشت‌! پس‌ خداوند شما را گوشت‌ خواهد داد تابخورید.
\v 19 نه‌ یك‌ روز و نه‌ دو روز خواهید خورد، و نه‌ پنج‌ روز و نه‌ ده‌ روز و نه‌ بیست‌ روز،
\v 20 بلكه‌ یك‌ ماه‌ تمام‌ تا از بینی‌ شما بیرون‌ آید و نزد شما مكروه‌ شود، چونكه‌ خداوند را كه‌ در میان‌ شماست‌ رد نمودید، و به‌ حضور وی‌ گریان‌ شده‌، گفتید، چرا از مصر بیرون‌ آمدیم‌.»
\s5
\v 21 موسی‌ گفت‌: « قومی‌ كه‌ من‌ در میان‌ ایشانم‌، ششصد هزار پیاده‌اند و تو گفتی‌ ایشان‌ را گوشت‌ خواهم‌ داد تا یك‌ ماه‌ تمام‌ بخورند.
\v 22 آیا گله‌ها و رمه‌ها برای‌ ایشان‌ كشته‌ شود تا برای‌ ایشان‌ كفایت‌ كند؟ یا همۀ ماهیان‌ دریا برای‌ ایشان‌ جمع‌ شوند تا برای‌ ایشان‌ كفایت‌ كند؟»
\v 23 خداوند موسی‌ را گفت‌: « آیا دست‌ خداوند كوتاه‌ شده‌ است‌؟ الا´ن‌ خواهی‌ دید كه‌ كلام‌ من‌ بر تو واقع‌ می‌شود یا نه‌.»
\s5
\v 24 پس‌ موسی‌ بیرون‌ آمده‌، سخنان‌ خداوند را به‌ قوم‌ گفت‌، و هفتاد نفر از مشایخ‌ قوم‌ را جمع‌ كرده‌، ایشان‌ را به‌ اطراف‌ خیمه‌ برپا داشت‌.
\v 25 و خداوند در ابر نازل‌ شده‌، با وی‌ تكلم‌ نمود، و از روحی‌ كه‌ بر وی‌ بود، گرفته‌، بر آن‌ هفتاد نفر مشایخ‌ نهاد و چون‌ روح‌ بر ایشان‌ قرار گرفت‌، نبوت‌ كردند، لیكن‌ مزید نكردند.
\s5
\v 26 اما دو نفر در لشكرگاه‌ باقی‌ ماندند كه‌ نام‌ یكی‌ اَلْداد بود و نام‌ دیگری‌ میداد، و روح‌ بر ایشان‌ نازل‌ شد و نامهای‌ ایشان‌ در ثبت‌ بود، لیكن‌ نزد خیمه‌ نیامده‌، در لشكرگاه‌ نبوت‌ كردند.
\v 27 آنگاه‌ جوانی‌ دوید و به‌ موسی‌ خبر داده‌، گفت‌: « الداد و میداد در لشكرگاه‌ نبوت‌ می‌كنند.»
\s5
\v 28 و یوشع‌ بن‌ نون‌ خادم‌ موسی‌ كه‌ از برگزیدگان‌ او بود، در جواب‌ گفت‌: « ای‌ آقایم‌ موسی‌ ایشان‌ را منع‌ نما!»
\v 29 موسی‌ وی‌ را گفت‌: « آیا تو برای‌ من‌ حسدمی‌بری‌؟ كاشكه‌ تمامی‌ قوم‌ خداوند نبی‌ می‌بودند و خداوند روح‌ خود را بر ایشان‌ افاضه‌ می‌نمود!»
\v 30 پس‌ موسی‌ با مشایخ‌ اسرائیل‌ به‌ لشكرگاه‌ آمدند.
\s5
\v 31 و بادی‌ از جانب‌ خداوند وزیده‌، سَلوی‌ را از دریا برآورد و آنها را به‌ اطراف‌ لشكرگاه‌ تخمیناً یك‌ روز راه‌ به‌ این‌ طرف‌ و یك‌ روز راه‌ به‌ آن‌ طرف‌ پراكنده‌ ساخت‌، و قریب‌ به‌ دو ذراع‌ از روی‌ زمین‌ بالا بودند.
\v 32 و قوم‌ برخاسته‌ تمام‌ آن‌ روز و تمام‌ آن‌ شب‌ و تمام‌ روز دیگر سَلوی‌ را جمع‌ كردند و آنكه‌ كمتر یافته‌ بود، ده‌ حومر جمع‌ كرده‌ بود، و آنها را به‌ اطراف‌ اردو برای‌ خود پهن‌ كردند.
\s5
\v 33 و گوشت‌ هنوز در میان‌ دندان‌ ایشان‌ می‌بود پیش‌ از آنكه‌ خاییده‌ شود، كه‌ غضب‌ خداوند بر ایشان‌ افروخته‌ شده‌، خداوند قوم‌ را به‌ بلای‌ بسیار سخت‌ مبتلا ساخت‌.
\v 34 و آن‌ مكان‌ را قِبْروت‌ هَتّاوَه‌ نامیدند، زیرا قومی‌ را كه‌ شهوت‌پرست‌ شدند، در آنجا دفن‌ كردند.
\v 35 و قوم‌ از قِبْروت‌ هَتّاوَه‌ به‌ حضیروت‌ كوچ‌ كرده‌، در حضیروت‌ توقف‌ نمودند.
\s5
\c 12
\p
\v 1 و مریم‌ و هارون‌ دربارۀ زن‌ حبشی‌ كه موسی‌ گرفته‌ بود، بر او شكایت‌ آوردند، زیرا زن‌ حبشی‌ گرفته‌ بود.
\v 2 و گفتند: « آیا خداوند با موسی‌ به‌ تنهایی‌ تكلم‌ نموده‌ است‌، مگر به‌ ما نیز تكلم‌ ننموده‌؟» و خداوند این‌ را شنید.
\v 3 و موسی‌ مرد بسیار حلیم‌ بود، بیشتر از جمیع‌ مردمانی‌ كه‌ بر روی‌ زمین‌اند.
\s5
\v 4 در ساعت‌ خداوند به‌ موسی‌ و هارون‌ و مریم‌گفت‌: « شما هر سه‌ نزد خیمۀ اجتماع‌ بیرون‌ آیید.» و هر سه‌ بیرون‌ آمدند.
\v 5 و خداوند در ستون‌ ابر نازل‌ شده‌، به‌ در خیمه‌ ایستاد، و هارون‌ و مریم‌ را خوانده‌، ایشان‌ هر دو بیرون‌ آمدند.
\s5
\v 6 و او گفت‌: « الا´ن‌ سخنان‌ مرا بشنوید: اگر در میان‌ شما نبیای‌ باشد، من‌ كه‌ یهوه‌ هستم‌، خود را در رؤیا بر او ظاهر می‌كنم‌ و در خواب‌ به‌ او سخن‌ می‌گویم‌.
\v 7 اما بندۀ من‌ موسی‌ چنین‌ نیست‌. او در تمامی‌ خانۀ من‌ امین‌ است‌.
\v 8 با وی‌ روبرو و آشكارا و نه‌ در رمزها سخن‌ می‌گویم‌، و شبیه‌ خداوند را معاینه‌ می‌بیند. پس‌ چرا نترسیدید كه‌ بر بندۀ من‌ موسی‌ شكایت‌ آوردید؟»
\s5
\v 9 و غضب‌ خداوند بر ایشان‌ افروخته‌ شده‌، برفت‌.
\v 10 و چون‌ ابر از روی‌ خیمه‌ برخاست‌، اینك‌ مریم‌ مثل‌ برف‌ مبروص‌ بود، و هارون‌ بر مریم‌ نگاه‌ كرد و اینك‌ مبروص‌ بود.
\s5
\v 11 و هارون‌ به‌ موسی‌ گفت‌: « وای‌ ای‌ آقایم‌، بار این‌ گناه‌ را بر ما مگذار زیرا كه‌ حماقت‌ كرده‌، گناه‌ ورزیده‌ایم‌.
\v 12 و او مثل‌ میته‌ای‌ نباشد كه‌ چون‌ از رحم‌ مادرش‌ بیرون‌ آید، نصف‌ بدنش‌ پوسیده‌ باشد.»
\s5
\v 13 پس‌ موسی‌ نزد خداوند استغاثه‌ كرده‌، گفت‌: « ای‌ خدا او را شفا بده‌!»
\v 14 خداوند به‌ موسی‌ گفت‌: « اگر پدرش‌ به‌ روی‌ وی‌ فقط‌ آب‌ دهان‌ می‌انداخت‌، آیا هفت‌ روز خجل‌ نمی‌شد؟ پس‌ هفت‌ روز بیرون‌ لشكرگاه‌ محبوس‌ بشود، و بعد از آن‌ داخل‌ شود.»
\v 15 پس‌ مریم‌ هفت‌ روز بیرون‌ لشكرگاه‌ محبوس‌ ماند، و تا داخل‌ شدن‌ مریم‌، قوم‌ كوچ‌ نكردند.
\s5
\v 16 و بعد از آن‌، قوم‌ از حضیروت‌ كوچ‌ كرده‌، در صحرای‌ فاران‌ اردو زدند.
\s5
\c 13
\p
\v 1 و خداوند موسی‌ را خطاب‌ كرده‌، گفت‌:
\v 2 « كسان‌ بفرست‌ تا زمین‌ كنعان‌ را كه‌ به‌ بنی‌اسرائیل‌ دادم‌، جاسوسی‌ كنند؛ یك‌ نفر را از هر سبط‌ آبای‌ ایشان‌ كه‌ هركدام‌ در میان‌ ایشان‌ سرور باشد، بفرستید.»
\s5
\v 3 پس‌ موسی‌ به‌ فرمان‌ خداوند ، ایشان‌ را از صحرای‌ فاران‌ فرستاد، و همۀ ایشان‌ رؤسای‌ بنی‌اسرائیل‌ بودند.
\v 4 و نامهای‌ ایشان‌ اینهاست‌: از سبط‌ رؤبین‌، شَمّوع‌ بن‌ زَكّور.
\s5
\v 5 از سبط‌ شمعون‌، شافاط‌ بن‌ حوری‌.
\v 6 از سبط‌ یهودا، كالیب‌ بن‌ یفُنَّه‌.
\v 7 از سبط‌ یسّاكار، یجْآل‌ بن‌ یوسف‌.
\v 8 از سبط‌ افرایم‌، هوشَع‌ بن‌ نون‌.
\s5
\v 9 از سبط‌ بنیامین‌، فَلطی‌ بن‌ رافو.
\v 10 از سبط‌ زبولون‌، جَدّیئیل‌ بن‌ سودی‌.
\v 11 از سبط‌ یوسف‌ از سبط‌ مَنَسّی‌، جَدّی‌ بن‌ سوسی‌.
\v 12 از سبط‌ دان‌، عَمّیئیل‌ بن‌ جَمَلّی‌.
\s5
\v 13 از سبط‌ اشیر، سَتور بن‌ میكائیل‌.
\v 14 از سبط‌ نفتالی‌، نَحبی‌ بن‌ وَفْسی‌.
\v 15 از سبط‌ جاد، جاؤئیل‌ بن‌ ماكی‌.
\v 16 این‌ است‌ نامهای‌ كسانی‌ كه‌ موسی‌ برای‌ جاسوسی‌ زمین‌ فرستاد، و موسی‌ هوشع‌ بن‌ نون‌ را یهوشوع‌ نام‌ نهاد.
\s5
\v 17 و موسی‌ ایشان‌ را برای‌ جاسوسی‌ زمین‌ كنعان‌ فرستاده‌، به‌ ایشان‌ گفت‌: « از اینجا به‌ جنوب‌ رفته‌، به‌ كوهستان‌ برآیید.
\v 18 و زمین‌ را ببینید كه‌ چگونه‌ است‌ و مردم‌ را كه‌ در آن‌ ساكنند كه‌ قوی‌اند یا ضعیف‌، قلیل‌اند یا كثیر.
\v 19 و زمینی‌ كه‌ در آن‌ ساكنند چگونه‌ است‌، نیك‌ یا بد؟ و در چه‌ قسم‌ شهرها ساكنند، در چادرها یا در قلعه‌ها؟
\v 20 و چگونه‌است‌ زمین‌، چرب‌ یا لاغر؟ درخت‌ دارد یا نه‌؟ پس‌ قوی‌ دل‌ شده‌، از میوۀ زمین‌ بیاورید.» و آن‌ وقت‌ موسم‌ نوبر انگور بود.
\s5
\v 21 پس‌ رفته‌، زمین‌ را از بیابان‌ سین‌ تا رَحوب‌نزد مدخل‌ حَمات‌ جاسوسی‌ كردند.
\v 22 و به‌ جنوب‌ رفته‌، به‌ حبرون‌ رسیدند، و اَخیمان‌ و شیشای‌ و تلمای‌ بنی‌عناق‌ در آنجا بودند، اما حبرون‌ هفت‌ سال‌ قبل‌ از صوعنِ مصر بنا شده‌ بود.
\s5
\v 23 و به‌ وادی‌ اَشْكول‌ آمدند، و شاخه‌ای‌ با یك‌ خوشۀ انگور بریده‌، آن‌ را بر چوب‌دستی‌، میان‌ دو نفر با قدری‌ از انار و انجیر برداشته‌، آوردند.
\v 24 و آن‌ مكان‌ به‌ سبب‌ خوشۀ انگور كه‌ بنی‌اسرائیل‌ از آنجا بریده‌ بودند، به‌ وادی‌ اَشكول‌ نامیده‌ شد.
\s5
\v 25 و بعد از چهل‌ روز، از جاسوسی زمین‌ برگشتند.
\v 26 و روانه‌ شده‌، نزد موسی‌ و هارون‌ و تمامی‌ جماعت‌ بنی‌اسرائیل‌ به‌ قادش‌ در بیابان‌ فاران‌ رسیدند، و برای‌ ایشان‌ و برای‌ تمامی‌ جماعت‌ خبر آوردند، و میوۀ زمین‌ را به‌ ایشان‌ نشان‌ دادند.
\s5
\v 27 و برای‌ او حكایت‌ كرده‌، گفتند: « به‌ زمینی‌ كه‌ ما را فرستادی‌ رفتیم‌، و به‌ درستی‌ كه‌ به‌ شیر و شهد جاری‌ است‌، و میوه‌اش‌ این‌ است‌.
\v 28 لیكن‌ مردمانی‌ كه‌ در زمین‌ ساكنند زورآورند، و شهرهایش‌ حصاردار و بسیار عظیم‌، و بنی‌عناق‌ را نیز در آنجا دیدیم‌.
\v 29 و عمالقه‌ در زمین‌ جنوب‌ ساكنند، و حِتّیان‌ و یبوسیان‌ و اموریان‌ در كوهستان‌ سكونت‌ دارند. و كنعانیان‌ نزد دریا و بر كنارۀ اردن‌ ساكنند.»
\s5
\v 30 و كالیب‌ قوم‌ را پیش‌ موسی‌ خاموش‌ ساخته‌، گفت‌: « فی‌الفور برویم‌ و آن‌ را در تصرف‌ آریم‌، زیرا كه‌ می‌توانیم‌ بر آن‌ غالب‌ شویم‌.»
\v 31 اما آن‌ كسانی‌ كه‌ با وی‌ رفته‌ بودند، گفتند: « نمی‌توانیم‌ با این‌ قوم‌ مقابله‌ نماییم‌ زیرا كه‌ ایشان‌ از ما قوی‌ترند.»
\s5
\v 32 و دربارۀ زمینی‌ كه‌ آن‌ را جاسوسی‌ كرده‌ بودند، خبر بد نزد بنی‌اسرائیل‌ آورده‌، گفتند: « زمینی‌ كه‌ برای‌ جاسوسی‌ آن‌ از آن‌ گذشتیم‌ زمینی‌ است‌ كه‌ ساكنان‌ خود را می‌خورد،و تمامی‌ قومی‌ كه‌ در آن‌ دیدیم‌، مردان‌ بلند قد بودند.
\v 33 و در آنجا جباران‌ بنی‌عناق‌ را دیدیم‌ كه‌ اولاد جبّارانند، و ما در نظر خود مثل‌ ملخ‌ بودیم‌ و همچنین‌ در نظر ایشان‌ می‌نمودیم‌.»
\s5
\c 14
\p
\v 1 و تمامی‌ جماعت‌ آواز خود را بلند كرده‌، فریاد نمودند. و قوم‌ در آن‌ شب‌ می‌گریستند.
\v 2 و جمیع‌ بنی‌اسرائیل‌ بر موسی‌ و هارون‌ همهمه‌ كردند، و تمامی‌ جماعت‌ به‌ ایشان‌ گفتند: « كاش‌ كه‌ در زمین‌ مصر می‌مردیم‌ یا در این‌ صحرا وفات‌ می‌یافتیم‌!
\v 3 و چرا خداوند ما را به‌ این‌ زمین‌ می‌آورد تا به‌ دم‌ شمشیر بیفتیم‌، و زنان‌ و اطفال‌ ما به‌ یغما برده‌ شوند؟ آیا برگشتن‌ به‌ مصر برای‌ ما بهتر نیست‌؟»
\s5
\v 4 و به‌ یكدیگر گفتند: « سرداری‌ برای‌ خود مقرر كرده‌، به‌ مصر برگردیم‌.»
\v 5 پس‌ موسی‌ و هارون‌ به‌ حضور تمامی‌ گروه‌ جماعت‌ بنی‌اسرائیل‌ به‌ رو افتادند.
\s5
\v 6 و یوشع‌ بن‌ نون‌ و كالیب‌ بن‌ یفُنَّه‌ كه‌ از جاسوسان‌ زمین‌ بودند، رخت‌ خود را دریدند.
\v 7 و تمامی‌ جماعت‌ بنی‌اسرائیل‌ را خطاب‌ كرده‌، گفتند: « زمینی‌ كه‌ برای‌ جاسوسی‌ آن‌ از آن‌ عبور نمودیم‌، زمین‌ بسیار بسیار خوبی‌ است‌.
\v 8 اگر خداوند از ما راضی‌ است‌ ما را به‌ این‌ زمین‌ آورده‌، آن‌ را به‌ ما خواهد بخشید، زمینی‌ كه‌ به‌ شیر و شهد جاری‌ است‌.
\s5
\v 9 زنهار از خداوند متمرد مشوید، و از اهل‌ زمین‌ ترسان‌ مباشید، زیراكه‌ ایشان‌ خوراك‌ ما هستند، سایۀ ایشان‌ از ایشان‌ گذشته‌ است‌، و خداوند با ماست‌، از ایشان‌ مترسید.»
\v 10 لیكن‌ تمامی‌ جماعت‌ گفتند كه‌ باید ایشان‌ را سنگسار كنند.آنگاه‌ جلال‌ خداوند در خیمۀ اجتماع‌ بر تمامی‌ بنی‌اسرائیل‌ ظاهر شد.
\s5
\v 11 و خداوند به‌ موسی‌ گفت‌: « تا به‌ كی‌ این‌ قوم‌ مرا اهانت‌ نمایند؟ و تا به‌ كی‌ با وجود همۀ آیاتی‌ كه‌ در میان‌ ایشان‌ نمودم‌، به‌ من‌ ایمان‌ نیاورند؟
\v 12 ایشان‌ را به‌ وبا مبتلا ساخته‌، هلاك‌ می‌كنم‌ و از تو قومی‌ بزرگ‌ و عظیم‌تر از ایشان‌ خواهم‌ ساخت‌.»
\s5
\v 13 موسی‌ به‌ خداوند گفت‌: « آنگاه‌ مصریان‌ خواهند شنید، زیراكه‌ این‌ قوم‌ را به‌ قدرت‌ خود از میان‌ ایشان‌ بیرون‌ آوردی‌.
\v 14 و به‌ ساكنان‌ این‌ زمین‌ خبر خواهند داد و ایشان‌ شنیده‌اند كه‌ تو ای‌ خداوند ، در میان‌ این‌ قوم‌ هستی‌، زیراكه‌ تو ای‌ خداوند ، معاینه‌ دیده‌ می‌شوی‌، و ابر تو بر ایشان‌ قایم‌ است‌، و تو پیش‌ روی‌ ایشان‌ روز در ستون‌ ابر و شب‌ در ستون‌ آتش‌ می‌خرامی‌.
\s5
\v 15 پس‌ اگر این‌ قوم‌ را مثل‌ شخص‌ واحد بكُشی‌، طوایفی‌ كه‌ آوازۀ تو را شنیده‌اند، خواهند گفت‌:
\v 16 چون‌ كه‌ خداوند نتوانست‌ این‌ قوم‌ را به‌ زمینی‌ كه‌ برای‌ ایشان‌ قسم‌ خورده‌ بود درآورد، از این‌ سبب‌ ایشان‌ را در صحرا كشت‌.
\s5
\v 17 پس‌ الا´ن‌ قدرت‌ خداوند عظیم‌ بشود، چنانكه‌ گفته‌ بودی‌
\v 18 كه‌ یهوه‌ دیرخشم‌ و بسیار رحیم‌ و آمرزندۀ گناه‌ و عصیان‌ است‌، لیكن‌ مجرم‌ را هرگز بی‌سزا نخواهد گذاشت‌ بلكه‌ عقوبت‌ گناه‌ پدران‌ را بر پسران‌ تا پشت‌ سوم‌ و چهارم‌ می‌رساند.
\v 19 پس‌ گناه‌ این‌ قوم‌ را برحسب‌ عظمتِ رحمت‌ خود بیامرز،چنانكه‌ این‌ قوم‌ را از مصر تا اینجا آمرزیده‌ای‌.»
\s5
\v 20 خداوند گفت‌: « برحسب‌ كلام‌ تو آمرزیدم‌.
\v 21 لیكن‌ به‌ حیات‌ خودم‌ قسم‌ كه‌ تمامی‌ زمین‌ از جلال‌ یهوه‌ پر خواهد شد.
\v 22 چونكه‌ جمیع‌ مردانی‌ كه‌ جلال‌ و آیات‌ مرا كه‌ در مصر و بیابان‌ نمودم‌ دیدند، مرا ده‌ مرتبه‌ امتحان‌ كرده‌، آواز مرا نشنیدند.
\s5
\v 23 به‌ درستی‌ كه‌ ایشان‌ زمینی‌ را كه‌ برای‌ پدران‌ ایشان‌ قسم‌ خوردم‌، نخواهند دید، و هركه‌ مرا اهانت‌ كرده‌ باشد، آن‌ را نخواهد دید.
\v 24 لیكن‌ بندۀ من‌ كالیب‌ چونكه‌ روح‌ دیگر داشت‌ و مرا تماماً اطاعت‌ نمود، او را به‌ زمینی‌ كه‌ رفته‌ بود داخل‌ خواهم‌ ساخت‌، و ذریت‌ او وارث‌ آن‌ خواهند شد.
\v 25 و چونكه‌ عمالیقیان‌ و كنعانیان‌ در وادی‌ ساكنند، فردا رو گردانیده‌، از راه‌ بحر قلزم‌ به‌ صحرا كوچ‌ كنید.»
\s5
\v 26 و خداوند موسی‌ و هارون‌ را خطاب‌ كرده‌، گفت‌:
\v 27 « تا به‌ كی‌ این‌ جماعت‌ شریر را كه‌ بر من‌ همهمه‌ می‌كنند متحمل‌ بشوم‌؟ همهمۀ بنی‌اسرائیل‌ را كه‌ بر من‌ همهمه‌ می‌كنند، شنیدم‌.
\s5
\v 28 به‌ ایشان‌ بگو خداوند می‌گوید: به‌ حیات‌ خودم‌ قسم‌ كه‌ چنانكه‌ شما در گوش‌ من‌ گفتید، همچنان‌ با شما عمل‌ خواهم‌ نمود.
\v 29 لاشه‌های‌ شما در این‌ صحرا خواهد افتاد، و جمیع‌ شمرده‌شدگان‌ شما برحسب‌ تمامی‌ عدد شما، از بیست‌ ساله‌ و بالاتر كه‌ بر من‌ همهمه‌ كرده‌اید.
\v 30 شما به‌ زمینی‌ كه‌ دربارۀ آن‌ دست‌ خود را بلند كردم‌ كه‌ شما را در آن‌ ساكن‌ گردانم‌، هرگز داخل‌ نخواهید شد، مگر كالیب‌ بن‌ یفُنَّه‌ و یوشع‌ بن‌ نون‌.
\s5
\v 31 اما اطفال‌ شما كه‌ دربارۀ آنها گفتید كه‌ به‌ یغما برده‌ خواهند شد، ایشان‌ را داخل‌ خواهم‌ كرد و ایشان‌ زمینی‌ را كه‌شما رد كردید، خواهند دانست‌.
\v 32 لیكن‌ لاشه‌های‌ شما در این‌ صحرا خواهد افتاد.
\v 33 و پسران‌ شما در این‌ صحرا چهل‌ سال‌ آواره‌ بوده‌، بار زناكاری‌ شما را متحمل‌ خواهند شد، تا لاشه‌های‌ شما در صحرا تلف‌ شود.
\s5
\v 34 برحسب‌ شمارۀ روزهایی‌ كه‌ زمین‌ را جاسوسی‌ می‌كردید، یعنی‌ چهل‌ روز. یك‌ سال‌ به‌ عوض‌ هر روز، بار گناهان‌ خود را چهل‌ سال‌ متحمل‌ خواهید شد، و مخالفت‌ مرا خواهید دانست‌.
\v 35 من‌ كه‌ یهوه‌ هستم‌، گفتم‌ كه‌ البته‌ این‌ را به‌ تمامی‌ این‌ جماعت‌ شریر كه‌ به‌ ضد من‌ جمع‌ شده‌اند خواهم‌ كرد، و در این‌ صحرا تلف‌ شده‌، در اینجا خواهند مرد.»
\s5
\v 36 و اما آن‌ كسانی‌ كه‌ موسی‌ برای‌ جاسوسی‌ زمین‌ فرستاده‌ بود، و ایشان‌ چون‌ برگشتند خبر بد دربارۀ زمین‌ آورده‌، تمام‌ جماعت‌ را از او گله‌مند ساختند،
\v 37 آن‌ كسانی‌ كه‌ این‌ خبر بد را دربارۀ زمین‌ آورده‌ بودند، به‌ حضور خداوند از وبا مردند.
\v 38 اما یوشع‌ بن‌ نون‌ و كالیب‌ بن‌ یفُنَّه‌ از جملۀ آنانی‌ كه‌ برای‌ جاسوسی‌ زمین‌ رفته‌ بودند، زنده‌ ماندند.
\s5
\v 39 و چون‌ موسی‌ این‌ سخنان‌ را به‌ جمیع‌ بنی‌اسرائیل‌ گفت‌، قوم‌ بسیار گریستند.
\v 40 و بامدادان‌ به‌ زودی‌ برخاسته‌، به‌ سر كوه‌ برآمده‌، گفتند: « اینك‌ حاضریم‌ و به‌ مكانی‌ كه‌ خداوند وعده‌ داده‌ است‌ می‌رویم‌، زیرا گناه‌ كرده‌ایم‌.»
\s5
\v 41 موسی‌ گفت‌: « چرا از فرمان‌ خداوند تجاوز می‌نمایید؟ لیكن‌ این‌ كار به‌ كام‌ نخواهد شد!
\v 42 مروید زیرا خداوند در میان‌ شما نیست‌، مبادا از پیش‌ دشمنان‌ خود منهزم‌ شوید.
\v 43 زیرا عمالیقیان‌ و كنعانیان‌ آنجا پیش‌ روی‌ شما هستند،پس‌ به‌ شمشیر خواهید افتاد؛ و چونكه‌ از پیروی‌ خداوند روگردانیده‌اید، لهذا خداوند با شما نخواهد بود.»
\s5
\v 44 لیكن‌ ایشان‌ از راه‌ تكبر به‌ سر كوه‌ رفتند، اما تابوت‌ عهد خداوند و موسی‌ از میان‌ لشكرگاه‌ بیرون‌ نرفتند.
\v 45 آنگاه‌ عمالیقیان‌ و كنعانیان‌ كه‌ در آن‌ كوهستان‌ ساكن‌ بودند فرودآمده‌، ایشان‌ را زدند و تا حُرما منهزم‌ ساختند.
\s5
\c 15
\p
\v 1 و خداوند موسی‌ را خطاب‌ كرده‌، گفت‌:
\v 2 « بنی‌اسرائیل‌ را خطاب‌ كرده‌، به‌ ایشان‌ بگو: چون‌ به‌ زمین‌ سكونت‌ خود كه‌ من‌ آن‌ را به‌ شما می‌دهم‌ داخل‌ شوید،
\v 3 و می‌خواهید هدیۀ آتشین‌ برای‌ خداوند بگذرانید، چه‌ قربانی‌ سوختنی‌ و چه‌ ذبیحۀ وفای‌ نذر، یا برای‌ نافله‌ یا در عیدهای‌ خود، برای‌ گذرانیدن‌ هدیۀ خوشبو بجهت‌ خداوند ، خواه‌ از رمه‌ و خواه‌ از گله‌،
\s5
\v 4 آنگاه‌ كسی‌ كه‌ هدیۀ خود را می‌گذراند، برای‌ هدیۀ آردی‌ یك‌ عشر ایفۀ آرد نرم‌ مخلوط شده‌ با یك‌ ربع‌ هین‌ روغن‌ بجهت‌ خداوند بگذراند.
\v 5 و برای‌ هدیۀ ریختنی‌ یك‌ ربع‌ هین‌ شراب‌ با قربانی‌ سوختنی‌ یا برای‌ ذبیحه‌ بجهت‌ هر بره‌ حاضركن‌.
\s5
\v 6 « یا بجهت‌ قوچ‌ برای‌ هدیۀ آردی‌ دو عشر ایفۀ آرد نرم‌ مخلوط شده‌ با یك‌ ثلث‌ هینِ روغن‌ حاضركن‌.
\v 7 و بجهت‌ هدیۀ ریختنی‌ یك‌ ثلث‌ هین‌ شراب‌ برای‌ خوشبویی‌ بجهت‌ خداوند حاضركن‌.
\s5
\v 8 « و چون‌ گاوی‌ برای‌ قربانی‌ سوختنی‌ یا ذبیحه‌ای‌ برای‌ ادای‌ نذر یا برای‌ ذبیحۀ سلامتی بجهت‌ خداوند حاضر می‌كنی‌،
\v 9 آنگاه‌ بجهت‌ هدیۀ آردی‌، سه‌ عشر آرد نرم‌ مخلوط شده‌ با نصف‌ هین‌ روغن‌ با گاو بگذراند.
\v 10 و برای‌ هدیۀ ریختنی‌ نصف‌ هین‌ شراب‌ بگذران‌ تا هدیۀ آتشین‌ خوشبو برای‌ خداوند بشود.
\s5
\v 11 « همچنین‌ برای‌ هر گاو و برای‌ هر قوچ‌ و برای‌ هر برۀ نرینه‌ و هر بزغاله‌ كرده‌ شود.
\v 12 برحسب‌ شماره‌ای‌ كه‌ حاضر كنید بدین‌ قسم‌ برای‌ هریك‌، موافق‌ شمارۀ آنها عمل‌ نمایید.
\v 13 « هر متوطن‌ چون‌ هدیۀ آتشین‌ خوشبو برای‌ خداوند می‌گذراند، این‌ اوامر را به‌ اینطور بجا بیاورد.
\s5
\v 14 و اگر غریبی‌ كه‌ در میان‌ شما مأوا گزیند، هركه‌ در قرنهای‌ شما در میان‌ شما باشد، می‌خواهد هدیۀ آتشین‌ خوشبو برای‌ خداوند بگذراند، به‌ نوعی‌ كه‌ شما عمل‌ می‌نمایید، او نیز عمل‌ نماید.
\v 15 برای‌ شما كه‌ اهل‌ جماعت‌ هستید و برای‌ غریبی‌ كه‌ نزد شما مأوا گزیند یك‌ فریضه‌ باشد، فریضۀ ابدی‌ در نسلهای‌ شما؛ مَثَل‌ شما به‌ حضور خداوند مَثَل‌ غریب‌ است‌.
\v 16 یك‌ قانون‌ و یك‌ حكم‌ برای‌ شما و برای‌ غریبی‌ كه‌ در میان‌ شما مأوا گزیند، خواهد بود.»
\s5
\v 17 و خداوند موسی‌ را خطاب‌ كرده‌، گفت‌:
\v 18 « بنی‌اسرائیل‌ را خطاب‌ كرده‌، به‌ ایشان‌ بگو: چون‌ به‌ زمینی‌ كه‌ من‌ شما را در آن‌ درمی‌آورم‌ داخل‌ شوید،
\v 19 و از محصول‌ زمین‌ بخورید، آنگاه‌ هدیۀ افراشتنی‌ برای‌ خداوند بگذرانید.
\s5
\v 20 از خمیر اول‌ خود گِرده‌ای‌ بجهت‌ هدیۀ افراشتنی‌ بگذرانید؛ مثل‌ هدیۀ افراشتنی‌ خرمن‌، همچنان‌ آن‌ را بگذرانید.
\v 21 از خمیر اول‌ خود، هدیۀ افراشتنی‌ در قرنهای‌ خود برای‌ خداوندبگذرانید.
\s5
\v 22 « و هرگاه‌ سهواً خطا كرده‌، جمیع‌ این‌ اوامر را كه‌ خداوند به‌ موسی‌ گفته‌ است‌، بجا نیاورده‌ باشید،
\v 23 یعنی‌ هرچه‌ خداوند به‌ واسطۀ موسی‌ شما را امر فرمود، از روزی‌ كه‌ خداوند امر فرمود و از آن‌ به‌ بعد در قرنهای‌ شما.
\v 24 پس‌ اگر این‌ كار سهواً و بدون‌ اطلاع‌ جماعت‌ كرده‌ شد، آنگاه‌ تمامی‌ جماعت‌ یك‌ گاو جوان‌ برای‌ قربانی‌ سوختنی‌ و خوشبویی‌ بجهت‌ خداوند با هدیۀ آردی‌ و هدیۀ ریختنی‌ آن‌، موافق‌ رسم‌ بگذرانند، و یك‌ بز نر بجهت‌ قربانی‌ گناه‌.
\s5
\v 25 و كاهن‌ برای‌ تمامی‌ جماعت‌ بنی‌اسرائیل‌ كفاره‌ نماید، و ایشان‌ آمرزیده‌ خواهندشد، زیراكه‌ آن‌ كار سهواً شده‌ است‌؛ و ایشان‌ قربانی‌ خود را بجهت‌ هدیۀ آتشین‌ خداوند و قربانی‌ گناه‌ خود را بجهت‌ سهو خویش‌، به‌ حضور خداوند گذرانیده‌اند.
\v 26 و تمامی‌ جماعت‌ بنی‌اسرائیل‌ و غریبی‌ كه‌ در میان‌ ایشان‌ ساكن‌ باشد، آمرزیده‌ خواهند شد، زیراكه‌ به‌ تمامی‌ جماعت‌ سهواً شده‌ بود.
\s5
\v 27 « و اگر یك‌ نفر سهواً خطا كرده‌ باشد، آنگاه‌ بز مادۀ یك‌ ساله‌ برای‌ قربانی‌ گناه‌ بگذراند.
\v 28 و كاهن‌ بجهت‌ آن‌ كسی‌ كه‌ سهو كرده‌ است‌ چونكه‌ خطای‌ او از نادانستگی‌ بود، به‌ حضور خداوند كفاره‌ كند تا بجهت‌ وی‌ كفاره‌ بشود و آمرزیده‌ خواهد شد.
\v 29 بجهت‌ كسی‌ كه‌ سهواً خطا كند، خواه‌ متوطنـی‌ از بنی‌اسرائیل‌ و خواه‌ غریبی‌ كه‌ در میان‌ ایشان‌ ساكن‌ باشـد، یك‌ قانـون‌ خواهد بود.
\s5
\v 30 « و اما كسی‌ كه‌ به‌ دست‌ بلند عمل‌ نماید،چه‌ متوطن‌ و چه‌ غریب‌، او به‌ خداوند كفر كرده‌ باشد. پس‌ آن‌ شخص‌ از میان‌ قوم‌ خود منقطع‌ خواهد شد.
\v 31 چونكه‌ كلام‌ خداوند را حقیر شمرده‌، حكم‌ او را شكسته‌ است‌، آن‌ كس‌ البته‌ منقطع‌ شود و گناهش‌ بر وی‌ خواهد بود.»
\s5
\v 32 و چون‌ بنی‌اسرائیل‌ در صحرا بودند، كسی‌ را یافتند كه‌ در روز سَبَّت‌ هیزم‌ جمع‌ می‌كرد.
\v 33 و كسانی‌ كه‌ او را یافتند كه‌ هیزم‌ جمع‌ می‌كرد، او را نزد موسی‌ و هارون‌ و تمامی‌ جماعت‌ آوردند.
\v 34 و او را در حبس‌ نگاه‌ داشتند، زیراكه‌ اعلام‌ نشده‌ بود كه‌ با وی‌ چه‌ باید كرد.
\s5
\v 35 و خداوند به‌ موسی‌ گفت‌: « این‌ شخص‌ البته‌ كشته‌ شود، تمامی‌ جماعت‌ او را بیرون‌ از لشكرگاه‌ با سنگها سنگسار كنند.»
\v 36 پس‌ تمامی‌ جماعت‌ او را بیرون‌ از لشكرگاه‌ آورده‌، او را سنگسار كردند و بمرد، چنانكه‌ خداوند به‌ موسی‌ امر كرده‌ بود.
\s5
\v 37 و خداوند موسی‌ را خطاب‌ كرده‌، گفت‌:
\v 38 « بنی‌اسرائیل‌ را خطاب‌ كرده‌، به‌ ایشان‌ بگو كه‌ برای‌ خود بر گوشه‌های‌ رخت‌ خویش‌ در قرنهای‌ خود صیصیت‌ بسازند و رشتۀ لاجوردی‌ بر هر گوشۀ صیصیت‌ بگذارند.
\v 39 و بجهت‌ شما صیصیت‌ خواهد بود تا برآن‌ بنگرید و تمام‌ اوامر خداوند را بیاد آورده‌، بجا آورید، و در پی‌ دلها و چشمان‌ خود كه‌ شما در پی‌ آنها زنا می‌كنید، منحرف‌ نشوید.
\s5
\v 40 تا تمامی‌ اوامر مرا بیاد آورده‌، بجا آورید، و بجهت‌ خدای‌ خود مقدس‌ باشید.
\v 41 من‌ یهوه‌ خدای‌ شما هستم‌ كه‌ شما را از زمین‌ مصر بیرون‌ آوردم‌ تا خدای‌ شما باشم‌. من‌ یهوه‌ خدای‌ شما هستم‌.»
\s5
\c 16
\p
\v 1 و قورح‌ بن‌ یصهار بن‌ قَهات‌ بن‌ لاوی‌ و داتان‌ و اَبیرام‌ پسران‌ اَلیآب‌ و اُوْن‌ بن‌ فالِت‌ پسران‌ رؤبین‌ (كسان‌) گرفته‌،
\v 2 با بعضی‌ از بنی‌اسرائیل‌، یعنی‌ دویست‌ و پنجاه‌ نفر از سروران‌ جماعت‌ كه‌ برگزیدگان‌ شورا و مردان‌ معروف‌ بودند، به‌ حضور موسی‌ برخاستند.
\v 3 و به‌ مقابل‌ موسی‌ و هارون‌ جمع‌ شده‌، به‌ ایشان‌ گفتند: « شما از حد خود تجاوز می‌نمایید، زیرا تمامی‌ جماعت‌ هریك‌ از ایشان‌ مقدس‌اند، و خداوند در میان‌ ایشان‌ است‌. پس‌ چرا خویشتن‌ را بر جماعتِ خداوند برمی‌افرازید؟»
\s5
\v 4 و چون‌ موسی‌ این‌ را شنید، به‌ روی‌ خود درافتاد
\v 5 و قورح‌ و تمامی‌ جمعیت‌ او را خطاب‌ كرده‌، گفت‌: « بامدادان‌ خداوند نشان‌ خواهد داد كه‌ چه‌ كس‌ از آن‌ وی‌ و چه‌ كس‌ مقدس‌ است‌، و او را نزد خود خواهد آورد؛ و هركه‌ را برای‌ خود برگزیده‌ است‌، او را نزد خود خواهد آورد.
\s5
\v 6 این‌ را بكنید كه‌ مِجْمَرها برای‌ خود بگیرید، ای‌ قورح‌ و تمامی‌ جمعیت‌ تو.
\v 7 و آتش‌ در آنها گذارده‌، فردا به‌ حضور خداوند بخور در آنها بریزید، و آن‌ كس‌ كه‌ خداوند برگزیده‌ است‌، مقدس‌ خواهد شد. ای‌ پسران‌ لاوی‌ شما از حد خود تجاوز می‌نمایید!»
\s5
\v 8 و موسی‌ به‌ قورح‌ گفت‌: « ای‌ بنی‌لاوی‌ بشنوید!
\v 9 آیا نزد شما كم‌ است‌ كه‌ خدای‌ اسرائیل‌ شما را از جماعت‌ اسرائیل‌ ممتاز كرده‌ است‌، تا شما را نزد خود بیاورد تا در مسكن‌ خداوند خدمت‌ نمایید، و به‌ حضور جماعت‌ برای‌ خدمت‌ ایشان‌ بایستید؟
\v 10 و تو را و جمیع‌ برادرانت‌ بنی‌لاوی‌ را با تو نزدیك‌ آورد، و آیا كهانت‌ را نیز می‌طلبید؟
\v 11 از این‌ جهت‌ تو و تمامی‌ جمعیت‌ تو به‌ ضد خداوند جمع‌ شده‌اید. و اما هارون‌ چیست‌ كه‌ بر او همهمه‌ می‌كنید؟»
\s5
\v 12 و موسی‌ فرستاد تا داتان‌ و ابیرام‌ پسران‌ الیاب‌ را بخواند، و ایشان‌ گفتند: « نمی‌آییم‌!
\v 13 آیا كم‌ است‌ كه‌ ما را از زمینی‌ كه‌ به‌ شیر و شهد جاری‌ است‌، بیرون‌ آوردی‌ تا ما را در صحرا نیز هلاك‌ سازی‌ كه‌ می‌خواهی‌ خود را بر ما حكمران‌ سازی‌؟
\v 14 و ما را هم‌ به‌ زمینی‌ كه‌ به‌ شیر و شهد جاری‌ است‌ درنیاوردی‌ و ملكیتی‌ از مزرعه‌ها و تاكستانها به‌ ما ندادی‌. آیا چشمان‌ این‌ مردمان‌ را می‌كنی‌؟ نخواهیم‌آمد!»
\s5
\v 15 و موسی‌ بسیار خشمناك‌ شده‌، به‌ خداوند گفت‌: « هدیۀ ایشان‌ را منظور منما، یك‌ خر از ایشان‌ نگرفتم‌، و به‌ یكی‌ از ایشان‌ زیان‌ نرساندم‌.»
\v 16 و موسی‌ به‌ قورح‌ گفت‌: « تو با تمامی‌ جمعیت‌ خود فردا به‌ حضور خداوند حاضر شوید، تو و ایشان‌ و هارون‌.
\v 17 و هر كس‌ مِجْمَر خود را گرفته‌، بخور بر آنها بگذارد؛ و شما هر كس‌ مِجْمَر خود، یعنی‌ دویست‌ و پنجاه‌ مِجْمَر به‌ حضور خداوند بیاورید، تو نیز و هارون‌ هر یك‌ مِجْمَر خود را بیاورید.»
\s5
\v 18 پس‌ هر كس‌ مِجْمَر خود را گرفته‌، و آتش‌ در آنها نهاده‌، و بخور بر آنها گذارده‌، نزد دروازۀ خیمۀ اجتماع‌، با موسی‌ و هارون‌ ایستادند.
\v 19 و قورح‌ تمامی‌ جماعت‌ را به‌ مقابل‌ ایشان‌ نزد در خیمۀ اجتماع‌ جمع‌ كرد، و جلال‌ خداوند بر تمامی‌ جماعت‌ ظاهرشد.
\s5
\v 20 و خداوند موسی‌ و هارون‌ را خطاب‌ كرده‌، گفت‌:
\v 21 « خود را از این‌ جماعت‌ دور كنید تا ایشان‌ را در لحظه‌ای‌ هلاك‌ كنم‌.»
\v 22 پس‌ ایشان‌ به‌روی‌ در افتاده‌، گفتند: « ای‌ خدا كه‌ خدای‌ روحهای‌ تمام‌ بشر هستی‌، آیا یك‌ نفر گناه‌ ورزد و بر تمام‌ جماعت‌ غضبناك‌ شوی‌؟»
\s5
\v 23 و خداوند موسی‌ را خطاب‌ كرده‌، گفت‌:
\v 24 « جماعت‌ را خطاب‌ كرده‌، بگو از اطراف‌ مسكن‌ قورح‌ و داتان‌ و ابیرام‌ دور شوید.»
\s5
\v 25 پس‌ موسی‌ برخاسته‌، نزد داتان‌ و ابیرام‌ رفت‌ و مشایخ‌ اسرائیل‌ در عقب‌ وی‌ رفتند.
\v 26 و جماعت‌ را خطاب‌ كرده‌، گفت‌: « از نزد خیمه‌های‌ این‌ مردمان‌ شریر دور شوید، و چیزی‌ را كه‌ از آن‌ ایشان‌ است‌ لمس‌ منمایید، مبادا در همۀ گناهان‌ ایشان‌ هلاك‌ شوید.»
\v 27 پس‌ از اطراف‌ مسكن‌ قورح‌ و داتان‌ و ابیرام‌ دور شدند، و داتان‌ و ابیرام‌ بیرون‌ آمده‌، با زنان‌ و پسران‌ و اطفال‌ خود به‌ در خیمه‌های‌ خود ایستادند.
\s5
\v 28 و موسی‌ گفت‌: « از این‌ خواهید دانست‌ كه‌ خداوند مرا فرستاده‌ است‌ تا همۀ این‌ كارها را بكنم‌ و به‌ ارادۀ من‌ نبوده‌ است‌.
\v 29 اگر این‌ كسان‌ مثل‌ موت‌ سایر بنی‌آدم‌ بمیرند و اگر مثل‌ وقایع‌ جمیع‌ بنی‌آدم‌ بر ایشان‌ واقع‌ شود، خداوند مرا نفرستاده‌ است‌.
\v 30 و اما اگر خداوند چیز تازه‌ای‌ بنماید و زمین‌ دهان‌ خود را گشاده‌، ایشان‌ را با جمیع‌ مایملك‌ ایشان‌ ببلعد كه‌ به‌ گور زنده‌ فرود روند، آنگاه‌ بدانید كه‌ این‌ مردمان‌ خداوند را اهانت‌ نموده‌اند.»
\s5
\v 31 و چون‌ از گفتن‌ همۀ این‌ سخنان‌ فارغ‌ شد، زمینی‌ كه‌ زیر ایشان‌ بود، شكافته‌ شد.
\v 32 و زمین‌ دهان‌ خود را گشوده‌، ایشان‌ را و خانه‌های‌ ایشان‌ و همۀ كسان‌ را كه‌ تعلق‌ به‌ قورح‌ داشتند، با تمامی‌ اموال‌ ایشان‌ بلعید.
\s5
\v 33 و ایشان‌ با هرچه‌ به‌ ایشان‌ تعلق‌ داشت‌، زنده‌ به‌ گور فرورفتند، و زمین‌ بر ایشان‌ به‌ هم‌ آمد كه‌ از میان‌ جماعت‌ هلاك‌ شدند.
\v 34 و جمیع‌ اسرائیلیان‌ كه‌ به‌ اطراف‌ ایشان‌ بودند،از نعرۀ ایشان‌ گریختند، زیرا گفتند مبادا زمین‌ ما را نیز ببلعد.
\v 35 و آتش‌ از حضور خداوند بدر آمده‌، دویست‌ و پنجاه‌ نفر را كه‌ بخور می‌گذرانیدند، سوزانید.
\s5
\v 36 و خداوند موسی‌ را خطاب‌ كرده‌، گفت‌:
\v 37 « به‌ العازار بن‌ هارون‌ كاهن‌ بگو كه‌ مِجْمَرها را از میان‌ آتش‌ بردار، و آتش‌ را به‌ آن‌ طرف‌ بپاش‌ زیراكه‌ آنها مقدس‌ است‌،
\v 38 یعنی‌ مِجْمَرهای‌ این‌ گناهكاران‌ را به‌ ضد جان‌ ایشان‌؛ و از آنها تختهای‌ پهن‌ برای‌ پوشش‌ مذبح‌ بسازند، زیرا چونكه‌ آنها را به‌ حضور خداوند گذرانیده‌اند، مقدس‌ شده‌ است‌، تا برای‌ بنی‌اسرائیل‌ آیتی‌ باشد.»
\s5
\v 39 پس‌ العازار كاهن‌ مِجْمَرهای‌ برنجین‌ را كه‌ سوخته‌ شدگان‌ گذرانیده‌ بودند گرفته‌، از آنها پوشش‌ مذبح‌ ساختند.
\v 40 تا برای‌ بنی‌اسرائیل‌ یادگار باشد تا هیچ‌ غریبی‌ كه‌ از اولاد هارون‌ نباشد بجهت‌ سوزانیدن‌ بخور به‌ حضور خداوند نزدیك‌ نیاید، مبادا مثل‌ قورح‌ و جمعیتش‌ بشود، چنانكه‌ خداوند به‌ واسطۀ موسی‌ او را امر فرموده‌ بود.
\s5
\v 41 و در فردای‌ آن‌ روز تمامی‌ جماعت‌ بنی‌اسرائیل‌ بر موسی‌ و هارون‌ همهمه‌ كرده‌، گفتند كه‌ شما قوم‌ خداوند را كشتید.
\v 42 و چون‌ جماعت‌ بر موسی‌ و هارون‌ جمع‌ شدند، به‌ سوی‌ خیمۀ اجتماع‌ نگریستند، و اینك‌ ابر آن‌ را پوشانید و جلال‌ خداوند ظاهر شد.
\v 43 و موسی‌ و هارون‌ پیش‌ خیمۀ اجتماع‌ آمدند.
\s5
\v 44 و خداوند موسی‌ را خطاب‌ كرده‌، گفت‌:
\v 45 « از میان‌ این‌ جماعت‌ دور شوید تا ایشان‌ را ناگهان‌ هلاك‌ سازم‌.» و ایشان‌ به‌ روی‌ خود درافتادند.
\v 46 و موسی‌ به‌ هارون‌ گفت‌: « مِجْمَر خود را گرفته‌، آتش‌ از روی‌ مذبح‌ در آن‌ بگذار، و بخور بر آن‌ بریز، و به‌ زودی‌ به‌ سوی‌ جماعت‌ رفته‌، برای‌ایشان‌ كفاره‌ كن‌، زیرا غضب‌ از حضور خداوند برآمده‌، و وبا شروع‌ شده‌ است‌.»
\s5
\v 47 پس‌ هارون‌ به‌ نحوی‌ كه‌ موسی‌ گفته‌ بود آن‌ را گرفته‌، در میان‌ جماعت‌ دوید و اینك‌ وبا در میان‌ قوم‌ شروع‌ شده‌ بود. پس‌ بخور را بریخت‌ و بجهت‌ قوم‌ كفاره‌ نمود.
\v 48 و او در میان‌ مردگان‌ و زندگان‌ ایستاد و وبا بازداشته‌ شد.
\s5
\v 49 و عدد كسانی‌ كه‌ از وبا مردند چهارده‌ هزار و هفتصد بود، سوای‌ آنانی‌ كه‌ در حادثۀ قورح‌ هلاك‌ شدند.
\v 50 پس‌ هارون‌ نزد موسی‌ به‌ در خیمۀ اجتماع‌ برگشت‌ و وبا رفع‌ شد.
\s5
\c 17
\p
\v 1 و خداوند موسی‌ را خطاب‌ كرده‌، گفت‌:
\v 2 « به‌ بنی‌اسرائیل‌ سخن‌ بگو و از ایشان‌ عصاها بگیر، یك‌ عصا از هر خاندان‌ آبا، از جمیع‌ سروران‌ ایشان‌ دوازده‌ عصا برحسب‌ خاندان‌ آبای‌ ایشان‌، و نام‌ هركس‌ را بر عصای‌ او بنویس‌.
\s5
\v 3 و اسم‌ هارون‌ را بر عصای‌ لاوی‌ بنویس‌، زیراكه‌ برای‌ هر سرور خاندان‌ آبای‌ ایشان‌ یك‌ عصا خواهد بود.
\v 4 و آنها را در خیمۀ اجتماع‌ پیش‌ شهادت‌، جایی‌ كه‌ من‌ با شما ملاقات‌ می‌كنم‌ بگذار.
\v 5 و شخصی‌ را كه‌ من‌ اختیار می‌كنم‌، عصای‌ او شكوفه‌ خواهد آورد. پس‌ همهمۀ بنی‌اسرائیل‌ را كه‌ بر شما می‌كنند از خود ساكت‌ خواهم‌ نمود.»
\s5
\v 6 و موسی‌ این‌ را به‌ بنی‌اسرائیل‌ گفت‌، پس‌ جمیع‌ سروران‌ ایشان‌ او را عصاها دادند، یك‌ عصا برای‌ هر سرور، یعنی‌ دوازده‌ عصا برحسب‌ خاندان‌ آبای‌ ایشان‌، و عصای‌ هارون‌ در میان‌ عصاهای‌ آنها بود.
\v 7 و موسی‌ عصاها را به‌ حضور خداوند در خیمۀ شهادت‌ گذارد.
\s5
\v 8 و در فردای‌ آن‌ روز چون‌ موسی‌ به‌ خیمۀ شهادت‌ داخل‌ شد، اینك‌ عصای‌ هارون‌ كه‌ بجهت‌ خاندان‌ لاوی‌ بود شكفته‌ بود، و شكوفه‌ آورده‌ و گل‌ داده‌، و بادام‌ رسانیده‌ بود.
\v 9 و موسی‌ همۀ عصاها را از حضور خداوند نزد جمیع‌ بنی‌اسرائیل‌ بیرون‌ آورده‌، هر یك‌ نگاه‌ كرده‌، عصای‌ خود را گرفتند.
\s5
\v 10 و خداوند به‌ موسی‌ گفت‌: « عصای‌ هارون‌ را پیش‌ روی‌ شهادت‌ باز بگذار تا بجهت‌ علامت‌ برای‌ ابنای‌ تمرد نگاه‌ داشته‌ شود، و همهمۀ ایشان‌ را از من‌ رفع‌ نمایی‌ تا نمیرند.»
\v 11 پس‌ موسی‌ چنان‌ كرد، و به‌ نحوی‌ كه‌ خداوند او را امر فرموده‌ بود، عمل‌ نمود.
\s5
\v 12 و بنی‌اسرائیل‌ به‌ موسی‌ عرض‌ كرده‌، گفتند: « اینك‌ فانی‌ و هلاك‌ می‌شویم‌. جمیع‌ ما هلاك‌ شده‌ایم‌!
\v 13 هركه‌ نزدیك‌ می‌آید كه‌ به‌ مسكن‌ خداوند نزدیك‌ می‌آید می‌میرد. آیا تماماً فانی‌ شویم‌؟»
\s5
\c 18
\p
\v 1 و خداوند به‌ هارون‌ گفت‌: « تو و پسرانت‌و خاندان‌ آبایت‌ با تو، گناه‌ مَقدَس‌ را متحمل‌ شوید، و تو و پسرانت‌ با تو، گناه‌ كهانت‌ خود را متحمل‌ شوید.
\v 2 و هم‌ برادران‌ خود یعنی‌ سبط‌ لاوی‌ راكه‌ سبط‌ آبای‌ توباشند باخود نزدیك‌ بیاور تا با تو متفق‌ شده‌، تو را خدمت‌ نمایند، و اما تو با پسرانت‌ پیش‌ خیمۀ شهادت‌ باشید.
\s5
\v 3 و ایشان‌ ودیعت‌ تو را و ودیعت‌ تمامی‌ مسكن‌ را نگاه‌ دارند؛ لیكن‌ به‌ اسباب‌ قدس‌ و به‌ مذبح‌ نزدیك‌ نیایند مبادا بمیرند، ایشان‌ و شما نیز.
\v 4 و ایشان‌ با تو متفق‌ شده‌، ودیعت‌ خیمۀ اجتماع‌ را با تمامی‌خدمت‌ خیمه‌ بجا آورند و غریبی‌ به‌ شما نزدیك‌ نیاید.
\v 5 و ودیعت‌ قدس‌ و ودیعت‌ مذبح‌ را نگاه‌ دارید تا غضب‌ بر بنی‌اسرائیل‌ دیگر مستولی‌ نشود.
\s5
\v 6 و اما من‌ اینك‌ برادران‌ شما لاویان‌ را از میان‌ بنی‌اسرائیل‌ گرفتم‌، و برای‌ شما پیشكش‌ می‌باشند كه‌ به‌ خداوند داده‌ شده‌اند، تا خدمت‌ خیمۀ اجتماع‌ را بجا آورند.
\v 7 و اما تو با پسرانت‌، كهانت‌ خود را بجهت‌ هر كار مذبح‌ و برای‌ آنچه‌ اندرون‌ حجاب‌ است‌ نگاه‌ دارید، و خدمت‌ بكنید. كهانت‌ را به‌ شما دادم‌ تا خدمت‌ از راه‌ بخشش‌ باشد، و غریبی‌ كه‌ نزدیك‌ آید، كشته‌ شود.»
\s5
\v 8 و خداوند به‌ هارون‌ گفت‌: « اینك‌ من‌ ودیعت‌ هدایای‌ افراشتنی‌ خود را با همۀ چیزهای‌ مقدس‌ بنی‌اسرائیل‌ به‌ تو بخشیدم‌. آنها را به‌ تو و پسرانت‌ به‌ سبب‌ مسح‌ شدن‌ به‌ فریضۀ ابدی‌ دادم‌.
\v 9 از قدس‌ اقداس‌ كه‌ از آتش‌ نگاه‌ داشته‌ شود، این‌ از آن‌ تو خواهد بود، هر هدیۀ ایشان‌ یعنی‌ هر هدیۀ آردی‌ و هر قربانی‌ گناه‌ و هر قربانی‌ جرم‌ ایشان‌ كه‌ نزد من‌ بگذرانند، اینها برای‌ تو و پسرانت‌ قدس‌ اقداس‌ باشد.
\s5
\v 10 مثل‌ قدس‌ اقداس‌ آنها را بخور. هر ذكور از آن‌ بخورد، برای‌ تو مقدس‌ باشد.
\v 11 و این‌ هم‌ از آن‌ تو باشد، هدیۀ افراشتنی‌ از عطایای‌ ایشان‌ با هر هدیۀ جنبانیدنی‌ بنی‌اسرائیل‌ را به‌ تو و به‌ پسرانت‌ و دخترانت‌ به‌ فریضۀ ابدی‌ دادم‌، هركه‌ در خانۀ تو طاهر باشد، از آن‌ بخورد.
\s5
\v 12 تمامی‌ بهترین‌ روغن‌ و تمامی‌ بهترین‌ حاصل‌ مو و غله‌ یعنی‌ نوبرهای‌ آنها را كه‌ به‌ خداوند می‌دهند، به‌ تو بخشیدم‌.
\v 13 نوبرهای‌ هرچه‌ در زمین‌ ایشان‌ است‌ كه‌ نزد خداوند می‌آورند از آن‌ تو باشد، هركه‌ در خانۀ تو طاهر باشد، از آن‌ بخورد.
\s5
\v 14 وهرچه‌ در اسرائیل‌ وقف‌ بشود، از آن‌ تو باشد.
\v 15 و هرچه‌ رحم‌ را گشاید از هر ذی‌جسدی‌ كه‌ برای‌ خداوند می‌گذرانند چه‌ از انسان‌ و چه‌ از بهایم‌ از آن‌ تو باشد؛ اما نخست‌زادۀ انسان‌ را البته‌ فدیه‌ دهی‌، و نخست‌زادۀ بهایم‌ ناپاك‌ را فدیه‌ای‌ بده‌.
\v 16 « و اما دربارۀ فدیۀ آنها، آنها را از یك‌ ماهه‌ به‌ حساب‌ خود به‌ پنج‌ مثقال‌ نقره‌، موافق‌ مثقال‌ قدس‌ كه‌ بیست‌ جیره‌ باشد فدیه‌ بده‌.
\s5
\v 17 ولی‌ نخست‌زادۀ گاو یا نخست‌زادۀ گوسفند یا نخست‌زادۀ بز را فدیه‌ ندهی‌؛ آنها مقدسند؛ خون‌ آنها را بر مذبح‌ بپاش‌ و پیه‌ آنها را بجهت‌ هدیۀ آتشین‌ و عطر خوشبو برای‌ خداوند بسوزان‌.
\v 18 و گوشت‌ آنها مثل‌ سینۀ جنبانیدنی‌، از آن‌ تو باشد و ران‌ راست‌، از آن‌ تو باشد.
\s5
\v 19 جمیع‌ هدایای‌ افراشتنی‌ را از چیزهای‌ مقدس‌ كه‌ بنی‌اسرائیل‌ برای‌ خداوند می‌گذرانند به‌ تو و پسرانت‌ و دخترانت‌ با تو به‌ فریضۀ ابدی‌ دادم‌. این‌ به‌ حضور خداوند برای‌ تو و ذریت‌ تو با تو عهد نمك‌ تا به‌ ابد خواهد بود.»
\v 20 و خداوند به‌ هارون‌ گفت‌: « تو در زمین‌ ایشان‌ هیچ‌ ملك‌ نخواهی‌ یافت‌، و در میان‌ ایشان‌ برای‌ تو نصیبی‌ نخواهد بود، نصیب‌ تو و ملك‌ تو در میان‌ بنی‌اسرائیل‌ من‌ هستم‌.
\s5
\v 21 « و به‌ بنی‌لاوی‌ اینك‌ تمامی‌ عشر اسرائیل‌ را برای‌ ملكیت‌ دادم‌، به‌ عوض‌ خدمتی‌ كه‌ می‌كنند، یعنی‌ خدمت‌ خیمۀ اجتماع‌.
\v 22 و بعد از این‌ بنی‌اسرائیل‌ به‌ خیمۀ اجتماع‌ نزدیك‌ نیایند، مبادا گناه‌ را متحمل‌ شده‌، بمیرند.
\s5
\v 23 اما لاویان‌ خدمت‌ خیمۀ اجتماع‌ را بكنند و متحمل‌ گناه‌ ایشان‌ بشوند، این‌ در قرنهای‌ شما فریضه‌ای‌ ابدی‌خواهد بود، و ایشان‌ در میان‌ بنی‌اسرائیل‌ ملك‌ نخواهندیافت‌.
\v 24 زیراكه‌ عشر بنی‌اسرائیل‌ را كه‌ آن‌ را نزد خداوند برای‌ هدیۀ افراشتنی‌ بگذرانند به‌ لاویان‌ بجهت‌ ملك‌ بخشیدم‌. بنابراین‌ به‌ ایشان‌ گفتم‌ كه‌ در میان‌ بنی‌اسرائیل‌ ملك‌ نخواهند یافت‌.»
\s5
\v 25 و خداوند موسی‌ را خطاب‌ كرده‌، گفت‌:
\v 26 « كه‌ لاویان‌ را نیز خطاب‌ كرده‌، به‌ ایشان‌ بگو: چون‌ عشری‌ را كه‌ از بنی‌اسرائیل‌ به‌ شما برای‌ ملكیت‌ دادم‌ از ایشان‌ بگیرید، آنگاه‌ هدیۀ افراشتنی‌ خداوند را از آن‌، یعنی‌ عشری‌ از عشر بگذرانید.
\v 27 و هدیۀ افراشتنی‌ شما برای‌ شما، مثل‌ غلۀ خرمن‌ و پری‌ چرخشت‌ حساب‌ می‌شود.
\s5
\v 28 بدینطور شما نیز از همۀ عشرهایی‌ كه‌ از بنی‌اسرائیل‌ می‌گیرید، هدیۀ افراشتنی‌ برای‌ خداوند بگذرانید، و از آنها هدیۀ افراشتنی‌ خداوند را به‌ هارون‌ كاهن‌ بدهید.
\v 29 از جمیع‌ هدایای‌ خود، هر هدیۀ خداوند را از تمامی‌ پیه‌ آنها و از قسمت‌ مقدس‌ آنها بگذرانید.
\s5
\v 30 و ایشان‌ را بگو هنگامی‌ كه‌ پیه‌ آنها را از آنها گذرانیده‌ باشید، آنگاه‌ برای‌ لاویان‌ مثل‌ محصول‌ خرمن‌ و حاصل‌ چرخشت‌ حساب‌ خواهد شد.
\v 31 و شما و خاندان‌ شما آن‌ را در هرجا بخورید زیراكه‌ این‌ مزد شما است‌، به‌ عوض‌ خدمتی‌ كه‌ در خیمۀ اجتماع‌ می‌كنید.
\v 32 و چون‌ پیه‌ آنها را از آنها گذرانیده‌ باشید، پس‌ به‌ سبب‌ آنها متحمل‌ گناه‌ نخواهید بود، و چیزهای‌ مقدس‌ بنی‌اسرائیل‌ را ناپاك‌ نكنید، مبادا بمیرند.»
\s5
\c 19
\p
\v 1 و خداوند موسی و هارون را خطاب كرده‌، گفت‌:
\v 2 « این‌ است‌ فریضۀشریعتی‌ كه‌ خداوند آن‌ را امر فرموده‌، گفت‌: به‌ بنی‌اسرائیل‌ بگو كه‌ گاو سرخ‌ پاك‌ كه‌ در آن‌ عیب‌ نباشد و یوغ‌ بر گردنش‌ نیامده‌ باشد، نزد تو بیاورند.
\s5
\v 3 و آن‌ را به‌ العازار كاهن‌ بدهید، و آن‌ را بیرون‌ از لشكرگاه‌ برده‌، پیش‌ روی‌ وی‌ كشته‌ شود.
\v 4 و العازار كاهن‌ به‌ انگشت‌ خود از خون‌ آن‌ بگیرد، و به‌ سوی‌ پیشگاه‌ خیمۀ اجتماع‌ آن‌ خون‌ را هفت‌ مرتبه‌ بپاشد.
\v 5 و گاو در نظر او سوخته‌ شود، پوست‌ و گوشت‌ و خون‌ با سرگین‌ آن‌ سوخته‌ شود.
\v 6 و كاهن‌ چوب‌ سرو با زوفا و قرمز گرفته‌، آنها را در میان‌ آتشِ گاو بیندازد.
\s5
\v 7 پس‌ كاهن‌ رخت‌ خود را بشوید و بدن‌ خود را به‌ آب‌ غسل‌ دهد، و بعد از آن‌ در لشكرگاه‌ داخل‌ شود و كاهن‌ تا شام‌ نجس‌ باشد.
\v 8 و كسی‌ كه‌ آن‌ را سوزانید، رخت‌ خود را به‌ آب‌ بشوید و بدن‌ خود را به‌ آب‌ غسل‌ دهد، و تا شام‌ نجس‌ باشد.
\s5
\v 9 « و شخص‌ طاهر، خاكستر گاو را جمع‌ كرده‌، بیرون‌ از لشكرگاه‌ در جای‌ پاك‌ بگذارد. و آن‌ بجهت‌ جماعت‌ بنی‌اسرائیل‌ برای‌ آب‌ تنزیه‌ نگاه‌ داشته‌ شود. آن‌ قربانی‌ گناه‌ است‌.
\v 10 و كسی‌ كه‌ خاكستر گاو را جمع‌ كند، رخت‌ خود را بشوید و تا شام‌ نجس‌ باشد. این‌ برای‌ بنی‌اسرائیل‌ و غریبی‌ كه‌ در میان‌ ایشان‌ ساكن‌ باشد، فریضه‌ای‌ ابدی‌ خواهد بود.
\s5
\v 11 « هركه‌ میتۀ هر آدمی‌ را لمس‌ نماید، هفت‌ روز نجس‌ باشد.
\v 12 و آن‌ شخص‌ در روز سوم‌ خویشتن‌ را به‌ آن‌ پاك‌ كند، و در روز هفتم‌ طاهر باشد، و اگر خویشتن‌ را در روز سوم‌ پاك‌ نكرده‌ باشد، در روز هفتم‌ طاهر نخواهد بود.
\v 13 و هركه‌ میتۀ هر آدمی‌ را كه‌ مرده‌ باشد لمس‌ نموده‌، وخود را به‌ آن‌ پاك‌ نكرده‌ باشد، او مسكن‌ خداوند را ملوث‌ كرده‌ است‌. و آن‌ شخص‌ از اسرائیل‌ منقطع‌ شود، چونكه‌ آب‌ تنزیه‌ بر او پاشیده‌ نشده‌ است‌، نجس‌ خواهد بود، و نجاستش‌ بر وی‌ باقی‌ است‌.
\s5
\v 14 « این‌ است‌ قانون‌ برای‌ كسی‌ كه‌ در خیمه‌ای‌ بمیرد، هركه‌ داخل‌ آن‌ خیمه‌ شود و هركه‌ در آن‌ خیمه‌ باشد هفت‌ روز نجس‌ خواهد بود.
\v 15 و هر ظرف‌ گشاده‌ كه‌ سرپوش‌ برآن‌ بسته‌ نباشد، نجس‌ خواهد بود.
\v 16 و هركه‌ در بیابان‌ كشتۀ شمشیر یا میته‌ یا استخوان‌ آدمی‌ یا قبری‌ را لمس‌ نماید، هفت‌ روز نجس‌ باشد.
\s5
\v 17 و برای‌ شخص‌ نجس‌ از خاكستر آتش‌ آن‌ قربانی‌ گناه‌ بگیرند و آب‌ روان‌ برآن‌ در ظرفی‌ بریزند.
\v 18 و شخص‌ طاهر زوفا گرفته‌، درآن‌ آب‌ فرو برد و بر خیمه‌ بر همۀ اسباب‌ و كسانی‌ كه‌ در آن‌ بودند و بر شخصی‌ كه‌ استخوان‌ یا مقتول‌ یا میته‌ یا قبر را لمس‌ كرده‌ باشد، بپاشد.
\v 19 و آن‌ شخصِ طاهر، آب‌ را بر آن‌ شخص‌ نجس‌ در روز سـوم‌ و در روز هفتـم‌ بپاشد، و در روز هفتم‌ خویشتن‌ را تطهیر كرده‌، رخت‌ خود را بشوید و به‌ آب‌ غسل‌ كند و در شـام‌ طاهـر خواهد بود.
\s5
\v 20 و اما كسی‌ كه‌ نجس‌ شده‌، خویشتن‌ را تطهیر نكند. آن‌ شخص‌ از میان‌ جماعت‌ منقطع‌ شود، چونكه‌ مَقْدَس‌ خداوند را ملوث‌ نموده‌، و آب‌ تنزیه‌ بر او پاشیده‌ نشده‌ است‌. او نجس‌ است‌.
\v 21 « و برای‌ ایشان‌ فریضۀ ابدی‌ خواهد بود. و كسی‌ كه‌ آب‌ تنزیه‌ را بپاشد، رخت‌ خود را بشوید و كسی‌ كه‌ آب‌ تنزیه‌ را لمس‌ كند، تا شام‌ نجس‌ باشد.
\v 22 و هر چیزی‌ را كه‌ شخص‌ نجس‌ لمس‌ نماید نجس‌ خواهد بود، و هر كسی‌ كه‌ آن‌ را لمس‌ نماید تا شام‌ نجس‌ خواهد بود.»
\s5
\c 20
\p
\v 1 و تمامی‌ جماعت‌ بنی‌اسرائیل‌ در ماه‌اول‌ به‌ بیابان‌ صین‌ رسیدند، و قوم‌ در قادش‌ اقامت‌ كردند، و مریم‌ در آنجا وفات‌ یافته‌، دفن‌ شد.
\s5
\v 2 و برای‌ جماعت‌ آب‌ نبود. پس‌ بر موسی‌ و هارون‌ جمع‌ شدند.
\v 3 و قوم‌ با موسی‌ منازعت‌ كرده‌، گفتند: « كاش‌ كه‌ می‌مردیم‌ وقتی‌ كه‌ برادران‌ ما در حضور خداوند مردند!
\s5
\v 4 و چرا جماعت‌ خداوند را به‌ این‌ بیابان‌ آوردید تا ما و بهایم‌ ما، در اینجا بمیریم‌؟
\v 5 و ما را از مصر چرا برآوردید تا ما را به‌ این‌ جای‌ بد بیاورید كه‌ جای‌ زراعت‌ و انجیر و مو و انار نیست‌؟ و آب‌ هم‌ نیست‌ كه‌ بنوشیم‌!»
\s5
\v 6 و موسی‌ و هارون‌ از حضور جماعت‌ نزد در خیمۀ اجتماع‌ آمدند، و به‌ روی‌ خود درافتادند، و جلال‌ خداوند بر ایشان‌ ظاهر شد.
\s5
\v 7 و خداوند موسی‌ را خطاب‌ كرده‌، گفت‌:
\v 8 « عصا را بگیر و تو و برادرت‌ هارون‌ جماعت‌ را جمع‌ كرده‌، در نظر ایشان‌ به‌ این‌ صخره‌ بگویید كه‌ آب‌ خود را بدهد. پس‌ آب‌ را برای‌ ایشان‌ از صخره‌ بیرون‌ آورده‌، جماعت‌ و بهایم‌ ایشان‌ را خواهی‌ نوشانید.»
\v 9 پس‌ موسی‌ عصا را از حضور خداوند ، چنانكه‌ او را فرموده‌ بود، گرفت‌.
\s5
\v 10 و موسی‌ و هارون‌، جماعت‌ را پیش‌ صخره‌ جمع‌ كردند، و به‌ ایشان‌ گفت‌: « ای‌ مفسدان‌ بشنوید، آیا از این‌ صخره‌ آب‌ برای‌ شما بیرون‌ آوریم‌؟»
\v 11 و موسی‌ دست‌ خود را بلند كرده‌، صخره‌ را دو مرتبه‌ با عصای‌ خود زد و آب‌ بسیار بیرون‌ آمد كه‌ جماعت‌ و بهایم‌ ایشان‌ نوشیدند.
\s5
\v 12 و خداوند به‌ موسی‌ و هارون‌ گفت‌: « چونكه‌ مرا تصدیق‌ ننمودید تا مرا در نظر بنی‌اسرائیل‌ تقدیس‌ نمایید، لهذا شما این‌ جماعت‌ را به‌ زمینی‌ كه‌ به‌ایشان‌ داده‌ام‌، داخل‌ نخواهید ساخت‌.»
\v 13 این‌ است‌ آب‌ مریبه‌ جایی‌ كه‌ بنی‌اسرائیل‌ با خداوند مخاصمه‌ كردند، و او خود را در میان‌ ایشان‌ تقدیس‌ نمود.
\s5
\v 14 و موسی‌، رسولان‌ از قادش‌ نزد مَلك‌ اَدوم‌ فرستاد كه‌ « برادر تو اسرائیل‌ چنین‌ می‌گوید: كه‌ تمامی‌ مشقتی‌ را كه‌ بر ما واقع‌ شده‌ است‌، تو می‌دانی‌.
\v 15 كه‌ پدران‌ ما به‌ مصر فرود آمدند و مدت‌ مدیدی‌ در مصر ساكن‌ می‌بودیم‌، و مصریان‌ با ما و با پدران‌ ما، بد سلوكی‌ نمودند.
\v 16 و چون‌ نزد خداوند فریاد برآوردیم‌، او آواز ما را شنیده‌، فرشته‌ای‌ فرستاد و ما را از مصر بیرون‌ آورد. و اینك‌ ما در قادش‌ هستیم‌، شهری‌ كه‌ در آخر حدود توست‌.
\s5
\v 17 تمنا اینكه‌ از زمین‌ تو بگذریم‌، از مزرعه‌ و تاكستان‌ نخواهیم‌ گذشت‌، و آب‌ از چاهها نخواهیم‌ نوشید، بلكه‌ از شاهراه‌ها خواهیم‌ رفت‌، و تا از حدود تو نگذشته‌ باشیم‌، به‌ طرف‌ راست‌ یا چپ‌ انحراف‌ نخواهیم‌ كرد.»
\s5
\v 18 ادوم‌ وی‌ را گفت‌: « از من‌ نخواهی‌ گذشت‌ والاّ به‌ مقابلۀ تو با شمشیر بیرون‌ خواهم‌آمد.»
\v 19 بنی‌اسرائیل‌ در جواب‌ وی‌ گفتند: « از راههای‌ عام‌ خواهیم‌ رفت‌ و هرگاه‌ من‌ و مواشیم‌ از آب‌ تو بنوشیم‌، قیمت‌ آن‌ را خواهم‌ داد، فقط بر پایهای‌ خود می‌گذرم‌ و بس‌.»
\s5
\v 20 گفت‌: « نخواهی‌ گذشت‌.» و ادوم‌ با خلق‌ بسیار و دست‌ قوی‌ به‌ مقابلۀ ایشان‌ بیرون‌ آمد.
\v 21 بدینطور ادوم‌ راضی‌ نشد كه‌ اسرائیل‌ را از حدود خود راه‌ دهد. پس‌ اسرائیل‌ از طرف‌ او رو گردانید.
\s5
\v 22 پس‌ تمامی‌ جماعت‌ بنی‌اسرائیل‌ از قادش‌ كوچ‌ كرده‌، به‌ كوه‌ هور رسیدند.
\v 23 و خداوند موسی‌ و هارون‌ را در كوه‌ هور نزد سرحد زمین‌ ادوم‌ خطاب‌ كرده‌، گفت‌:
\v 24 « هارون‌ به‌ قوم‌ خود خواهد پیوست‌، زیرا چونكه‌ شما نزد آب‌ مریبه‌ از قول‌ من‌ عصیان‌ ورزیدید، از این‌ جهت‌ او به‌ زمینی‌ كه‌ به‌ بنی‌اسرائیل‌ دادم‌، داخل‌ نخواهد شد.
\s5
\v 25 پس‌ هارون‌ و پسرش‌ العازار را برداشته‌، ایشان‌ را به‌ فراز كوه‌ هور بیاور.
\v 26 و لباس‌ هارون‌ را بیرون‌ كرده‌، بر پسرش‌ العازار بپوشان‌، و هارون‌ در آنجا وفات‌ یافته‌، به‌ قوم‌ خود خواهد پیوست‌.»
\s5
\v 27 پس‌ موسی‌ به‌ طوری‌ كه‌ خداوند او را امر فرموده‌ بود، عمل‌ نموده‌، ایشان‌ درنظر تمامی‌ جماعت‌ به‌ فراز كوه‌ هور برآمدند.
\v 28 و موسی‌ لباس‌ هارون‌ را بیرون‌ كرده‌، به‌ پسرش‌ العازار پوشانید. و هارون‌ در آنجا بر قلۀ كوه‌ وفات‌ یافت‌، و موسی‌ و العازار از كوه‌ فرود آمدند.
\v 29 و چون‌ تمامی‌ جماعت‌ دیدند كه‌ هارون‌ مرد، جمیع‌ خاندان‌ اسرائیل‌ برای‌ هارون‌ سی‌ روز ماتم‌ گرفتند.
\s5
\c 21
\p
\v 1 و چون‌ كنعانی‌ كه‌ ملك‌ عَراد و در جنوب‌ ساكن‌ بود، شنید كه‌ اسرائیل‌ از راه‌ اَتاریم‌ می‌آید، با اسرائیل‌ جنگ‌ كرد و بعضی‌ از ایشان‌ را به‌ اسیری‌ برد.
\v 2 و اسرائیل‌ برای‌ خداوند نذر كرده‌، گفت‌: « اگر این‌ قوم‌ را به‌ دست‌ من‌ تسلیم‌ نمایی‌، شهرهای‌ ایشان‌ را بالكلّ هلاك‌ خواهم‌ ساخت‌.»
\v 3 پس‌ خداوند دعای‌ اسرائیل‌ رامستجاب‌ فرموده‌، كنعانیان‌ را تسلیم‌ كرد، و ایشان‌ و شهرهای‌ ایشان‌ را بالكلّ هلاك‌ ساختند. و آن‌ مكان‌ حُرمه‌ نامیده‌ شد.
\s5
\v 4 و از كوه‌ هور به‌ راه‌ بحر قُلزم‌ كوچ‌ كردند تا زمین‌ ادوم‌ را دور زنند. و دل‌ قوم‌ به‌ سبب‌ راه‌، تنگ‌ شد.
\v 5 و قوم‌ بر خدا و موسی‌ شكایت‌ آورده‌، گفتند: « كه‌ ما را از مصر چرا برآوردید تا در بیابان‌ بمیریم‌؟ زیرا كه‌ نان‌ نیست‌ و آب‌ هم‌ نیست‌! و دل‌ ما از این‌ خوراكِ سخیف‌ كراهت‌ دارد!»
\s5
\v 6 پس‌ خداوند ، مارهای‌ آتشی‌ در میان‌ قوم‌ فرستاده‌، قوم‌ را گزیدند، و گروهی‌ كثیر از اسرائیل‌ مردند.
\v 7 و قوم‌ نزد موسی‌ آمده‌، گفتند: « گناه‌ كرده‌ایم‌ زیرا كه‌ بر خداوند و بر تو شكایت‌ آورده‌ایم‌، پس‌ نزد خداوند دعا كن‌ تا مارها را از ما دور كند.» و موسی‌ بجهت‌ قوم‌ استغاثه‌ نمود.
\s5
\v 8 و خداوند به‌ موسی‌ گفت‌: « مار آتشینی‌ بساز و آن‌ را بر نیزه‌ای‌ بردار، و هر گزیده‌ شده‌ای‌ كه‌ بر آن‌ نظر كند، خواهد زیست‌.»
\v 9 پس‌ موسی‌ مار برنجینی‌ ساخته‌، بر سر نیزه‌ای‌ بلند كرد، و چنین‌ شد كه‌ اگر مار كسی‌ را گزیده‌ بود، به‌ مجرد نگاه‌ كردن‌ بر آن‌ مار برنجین‌، زنده‌ می‌شد.
\s5
\v 10 و بنی‌اسرائیل‌ كوچ‌ كرده‌، در اوبوت‌ اردو زدند.
\v 11 و از اوبوت‌ كوچ‌ كرده‌، در عَیی عَباریم‌، در بیابانی‌ كه‌ در مقابل‌ موآب‌ به‌ طرف‌ طلوع‌ آفتاب‌ است‌، اردو زدند.
\s5
\v 12 و از آنجا كوچ‌ كرده‌، به‌ وادی‌ زارَد اردو زدند.
\v 13 و از آنجا كوچ‌ كرده‌،به‌ آن‌ طرف‌ اَرْنون‌ كه‌ در بیابان‌ خارج‌ از حدود اموریان‌ می‌باشد اردو زدند، زیرا كه‌ اَرْنون‌ حد موآب‌ در میان‌ موآب‌ و اموریان‌ است‌.
\s5
\v 14 از این‌ جهت‌، در كتاب‌ جنگهای‌ خداوند گفته‌ می‌شود: « واهیب‌ در سوفه‌ و وادیهای‌ ارنون‌،
\v 15 و رودخانه‌ وادیهایی‌ كه‌ بسوی‌ مسكن‌ عار متوجه‌ است‌، و بر حدود موآب‌ تكیه‌ می‌زند.»
\s5
\v 16 و از آنجا به‌ بئر كوچ‌ كردند. این‌ آن‌ چاهی‌ است‌ كه‌ خداوند درباره‌اش‌ به‌ موسی‌ گفت‌: « قوم‌ را جمع‌ كن‌ تا به‌ ایشان‌ آب‌ دهم‌.»
\s5
\v 17 آنگاه‌ اسرائیل‌ این‌ سرود را سراییدند: « ای‌ چاه‌ بجوش‌ آی‌! شما برایش‌ سرود بخوانید؛
\v 18 « چاهی‌ كه‌ سروران‌ حفره‌ زدند، و نجبای‌ قوم‌ آن‌ را كندند. به‌ صولجان‌ حاكم‌، به‌ عصاهای‌ خود آن‌ را كندند.» و ایشان‌ از بیابان‌ تا مَتّانه‌ كوچ‌ كردند.
\s5
\v 19 و از مَتّانه‌ به‌ نَحْلیئیل‌ و از نَحْلیئیل‌ به‌ باموت‌.
\v 20 و از باموت‌ به‌ دره‌ای‌ كه‌ در صحرای‌ موآب‌ نزد قلۀ فِسجه‌ كه‌ به‌ سوی‌ بیابان‌ متوجه‌ است‌.
\s5
\v 21 و اسرائیل‌، رسولان‌ نزد سیحون‌ ملك‌ اموریان‌ فرستاده‌، گفت‌:
\v 22 « مرا اجازت‌ بده‌ تا از زمین‌ تو بگذرم‌. به‌ سوی‌ مزرعه‌ یا تاكستان‌ انحراف‌ نخواهیم‌ ورزید، و از آب‌ چاه‌ نخواهیم‌ نوشید، و به‌ شاهراه‌ خواهیم‌ رفت‌ تا از سرحد تو بگذریم‌.»
\v 23 اما سیحون‌، اسرائیل‌ را از حدود خود راه‌ نداد. و سیحون‌ تمامی‌ قوم‌ خود را جمع‌ نموده‌، به‌ مقابله‌ اسرائیل‌ به‌ بیابان‌ بیرون‌ آمد. وچون‌ به‌ یاهَص‌ رسید، با اسرائیل‌ جنگ‌ كرد.
\s5
\v 24 و اسرائیل‌ او را به‌ دم‌ شمشیر زده‌، زمینش‌ را از اَرْنون‌ تا یبّوق‌ و تا حد بنی‌عَمّون‌ به‌ تصرف‌ آورد، زیرا كه‌ حد بنی‌عَمّون‌ مستحكم‌ بود.
\v 25 و اسرائیل‌ تمامی‌ آن‌ شهرها را گرفت‌ و اسرائیل‌ در تمامی‌ شهرهای‌ اموریان‌ در حَشبون‌ و در تمامی‌ دهاتش‌ ساكن‌ شد.
\v 26 زیرا كه‌ حَشبون‌، شهر سیحون‌، ملك‌ اموریان‌ بود، و او با ملك‌ سابق‌ موآب‌ جنگ‌ كرده‌، تمامی‌ زمینش‌ را تا ارنون‌ از دستش‌ گرفته‌ بود.
\s5
\v 27 بنابراین‌ مَثَل‌ آورندگان‌ می‌گویند: « به‌ حشبون‌ بیایید تا شهر سیحون‌ بنا كرده‌، و استوار شود.
\v 28 زیرا آتشی‌ از حشبون‌ برآمد و شعله‌ای‌ از قریه‌ سیحون‌. و عارِ موآب‌ را سوزانید و صاحبان‌ بلندیهای‌ ارنون‌ را.
\s5
\v 29 وای‌ بر تو ای‌ موآب‌! ای‌ قوم‌ كموش‌، هلاك‌ شدید! پسران‌ خود را مثل‌ گریزندگان‌ تسلیم‌ نمود، و دختران‌ خود را به‌ سیحون‌ ملك‌ اموریان‌ به‌ اسیری‌ داد.
\v 30 به‌ ایشان‌ تیر انداختیم‌. حشبون‌ تا به‌ دیبون‌ هلاك‌ شد. و آن‌ را تا نوفَح‌ كه‌ نزد میدَباست‌ ویران‌ ساختیم‌.»
\s5
\v 31 و اسرائیل‌ در زمین‌ اموریان‌ اقامت‌ كردند.
\v 32 و موسی‌ برای‌ جاسوسی‌ یعزیر فرستاد و دهات‌ آن‌ را گرفته‌، اموریان‌ را كه‌ در آنجا بودند، بیرون‌ كردند.
\s5
\v 33 پس‌ برگشته‌، از راه‌ باشان‌ برآمدند. و عوج‌ ملك‌ باشان‌ با تمامی‌ قوم‌ خود به‌ مقابله‌ ایشان‌ از برای‌ جنگ‌ به‌ اَدْرَعی‌ بیرون‌ آمد.
\v 34 و خداوند به‌موسی‌ گفت‌: « از او مترس‌ زیرا كه‌ او را با تمامی‌ قومش‌ و زمینش‌ به‌ دست‌ تو تسلیم‌ نموده‌ام‌، و به‌ نحوی‌ كه‌ با سیحون‌ ملك‌ اموریان‌ كه‌ در حشبون‌ ساكن‌ بود، عمل‌ نمودی‌، با او نیز عمل‌ خواهی‌ نمود.»
\v 35 پس‌ او را با پسرانش‌ و تمامی‌ قومش‌ زدند، به‌ حدی‌ كه‌ كسی‌ از برایش‌ باقی‌ نماند و زمینش‌ را به‌ تصرف‌ آوردند.
\s5
\c 22
\p
\v 1 و بنی‌اسرائیل‌ كوچ‌ كرده‌، در عَرَبات موآب‌ به‌ آنطرف‌ اردن‌، در مقابل‌ اریحا اردو زدند.
\s5
\v 2 و چون‌ بالاق‌بن‌صِفّور هر چه‌ اسرائیل‌ به‌ اموریان‌ كرده‌ بودند دید،
\v 3 موآب‌ از قوم‌ بسیار ترسید، زیرا كه‌ كثیر بودند. و موآب‌ از بنی‌اسرائیل‌ مضطرب‌ گردیدند.
\v 4 و موآب‌ به‌ مشایخ‌ مدیان‌ گفتند: « الا´ن‌ این‌ گروه‌ هر چه‌ به‌ اطراف‌ ما هست‌ خواهند لیسید، به‌ نوعی‌ كه‌ گاو سبزۀ صحرا را می‌لیسد.» و در آن‌ زمان‌ بالاق‌بن‌ صَفّور، ملك‌ موآب‌ بود.
\s5
\v 5 پس‌ رسولان‌ به‌ فَتور كه‌ بركنار وادی‌ است‌، نزد بلعام‌بن‌ بَعور، به‌ زمین‌ پسران‌ قوم‌ او فرستاد تا او را طلبیده‌، بگویند: « اینك‌ قومی‌ از مصر بیرون‌ آمده‌اند و هان‌ روی‌ زمین‌ را مستور می‌سازند، و در مقابل‌ من‌ مقیم‌ می‌باشند.
\v 6 پس‌ الا´ن‌ بیا و این‌ قوم‌ را برای‌ من‌ لعنت‌ كن‌، زیرا كه‌ از من‌ قوی‌ترند، شاید توانایی‌ یابم‌ تا بر ایشان‌ غالب‌ آییم‌، و ایشان‌ را از زمین‌ خود بیرون‌ كنم‌، زیرا می‌دانم‌ هر كه‌ را تو بركت‌ دهی‌ مبارك‌ است‌ و هر كه‌ را لعنت‌ نمایی‌، ملعون‌ است‌.»
\s5
\v 7 پس‌ مشایخ‌ موآب‌ و مشایخ‌ مدیان‌، مزدفالگیری‌ را به‌ دست‌ گرفته‌، روانه‌ شدند، و نزد بلعام‌ رسیده‌، سخنان‌ بالاق‌ را به‌ وی‌ گفتند.
\v 8 او به‌ ایشان‌ گفت‌: « این‌ شب‌ را در اینجا بمانید، تا چنانكه‌ خداوند به‌ من‌ گوید، به‌ شما باز گویم‌.» و سروران‌ موآب‌ نزد بلعام‌ ماندند.
\s5
\v 9 و خدا نزد بلعام‌ آمده‌، گفت‌: « این‌ كسانی‌ كه‌ نزد تو هستند، كیستند؟»
\v 10 بلعام‌ به‌ خدا گفت‌: « بالاق‌بن‌صَفّور ملك‌ موآب‌ نزد من‌ فرستاده‌ است‌،
\v 11 كه‌ اینك‌ این‌ قومی‌ كه‌ از مصر بیرون‌ آمده‌اند، روی‌ زمین‌ را پوشانیده‌اند. الا´ن‌ آمده‌، ایشان‌ را برای‌ من‌ لعنت‌ كن‌ شاید كه‌ توانایی‌ یابم‌ تا با ایشان‌ جنگ‌ نموده‌، ایشان‌ را دور سازم‌.»
\s5
\v 12 خدا به‌ بلعام‌ گفت‌: « با ایشان‌ مرو و قوم‌ را لعنت‌ مكن‌ زیرا مبارك‌ هستند.»
\v 13 پس‌ بلعام‌ بامدادان‌ برخاسته‌، به‌ سروران‌ بالاق‌ گفت‌: « به‌ زمین‌ خود بروید، زیرا خداوند مرا اجازت‌ نمی‌دهد كه‌ با شما بیایم‌.»
\v 14 و سروران‌ موآب‌ برخاسته‌، نزد بالاق‌ برگشته‌، گفتند كه‌ « بلعام‌ از آمدن‌ با ما انكار نمود.»
\s5
\v 15 و بالاق‌ بار دیگر سروران‌ زیاده‌ و بزرگتر از آنان‌ فرستاد.
\v 16 و ایشان‌ نزد بلعام‌ آمده‌، وی‌ را گفتند: « بالاق‌بن‌صِفّور چنین‌ می‌گوید: تمنا اینكه‌ از آمدن‌ نزد من‌ انكار نكنی‌.
\v 17 زیرا كه‌ البته‌ تو را بسیار تكریم‌ خواهم‌ نمود، و هر آنچه‌ به‌ من‌ بگویی‌ بجا خواهم‌ آورد، پس‌ بیا و این‌ قوم‌ را برای‌ من‌ لعنت‌ كن‌.»
\s5
\v 18 بلعام‌ در جواب‌ نوكران‌ بالاق‌ گفت‌: « اگر بالاق‌ خانه‌ خود را پر از نقره‌ و طلا به‌ من‌ بخشد، نمی‌توانم‌ از فرمان‌ یهوه‌ خدای‌ خود تجاوز نموده‌، كم‌ یا زیاد به‌ عمل‌ آورم‌.
\v 19 پس‌ الا´ن‌ شما نیز امشب‌ در اینجا بمانید تا بدانم‌ كه‌ خداوند به‌ من‌ دیگر چه‌ خواهد گفت‌.»
\v 20 و خدا در شب‌ نزد بلعام‌ آمده‌، وی‌ را گفت‌: « اگر این‌ مردمان‌ برای‌ طلبیدن‌ تو بیایند برخاسته‌، همراه‌ایشان‌ برو، اما كلامی‌ را كه‌ من‌ به‌ تو گویم‌ به‌ همان‌ عمل‌ نما.»
\s5
\v 21 پس‌ بلعام‌ بامدادان‌ برخاسته‌، الاغ‌ خود را بیاراست‌ و همراه‌ سروران‌ موآب‌ روانه‌ شد.
\v 22 و غضب‌ خدا به‌ سبب‌ رفتن‌ او افروخته‌ شده‌، فرشتۀ خداوند در راه‌ به‌ مقاومت‌ وی‌ ایستاد، و او بر الاغ‌ خود سوار بود، و دو نوكرش‌ همراهش‌ بودند.
\v 23 و الاغ‌، فرشته‌ خداوند را با شمشیر برهنه‌ به‌ دستش‌، بر سر راه‌ ایستاده‌ دید. پس‌ الاغ‌ از راه‌ به‌ یك‌ سو شده‌، به‌ مزرعه‌ای‌ رفت‌ و بلعام‌ الاغ‌ را زد تا او را به‌ راه‌ برگرداند.
\s5
\v 24 پس‌ فرشته‌ خداوند در جای‌ گود در میان‌ تاكستان‌ بایستاد، و به‌ هر دو طرفش‌ دیوار بود.
\v 25 و الاغ‌ فرشتۀ خداوند را دیده‌، خود را به‌ دیوار چسبانید، و پای‌ بلعام‌ را به‌ دیوار فشرد. پس‌ او را بار دیگر زد.
\s5
\v 26 و فرشتۀ خداوند پیش‌ رفته‌، در مكانی‌ تنگ‌ بایستاد، كه‌ جایی‌ بجهت‌ برگشتن‌ به‌ طرف‌ راست‌ یا چپ‌ نبود.
\v 27 و چون‌ الاغ‌، فرشته‌ خداوند را دید، در زیر بلعام‌ خوابید. و خشم‌ بلعام‌ افروخته‌ شده‌، الاغ‌ را به‌ عصای‌ خود زد.
\s5
\v 28 آنگاه‌ خداوند دهان‌ الاغ‌ را باز كرد كه‌ بلعام‌ را گفت‌: « به‌ تو چه‌ كرده‌ام‌ كه‌ مرا این‌ سه‌ مرتبه‌ زدی‌.
\v 29 بلعام‌ به‌ الاغ‌ گفت‌: « از این‌ جهت‌ كه‌ تو مرا استهزا نمودی‌! كاش‌ كه‌ شمشیر در دست‌ من‌ می‌بود كه‌ الا´ن‌ تو را می‌كشتم‌.»
\v 30 الاغ‌ به‌ بلعام‌ گفت‌: « آیا من‌ الاغ‌ تو نیستم‌ كه‌ از وقتی‌ كه‌ مال‌ تو شده‌ام‌ تا امروز بر من‌ سوار شده‌ای‌؟ آیا هرگز عادت‌ می‌داشتم‌ كه‌ به‌ اینطور با تو رفتار نمایم‌؟» او گفت‌: « نی‌»
\s5
\v 31 و خداوند چشمان‌ بلعام‌ را باز كرد تا فرشته‌ خداوند را دید كه‌ با شمشیر برهنه‌ در دستش‌، به‌ سر راه‌ ایستاده‌ است‌. پس‌ خم‌ شده‌، به‌ روی‌ درافتاد.
\v 32 و فرشته‌ خداوند وی‌ را گفت‌: « الاغ‌خود را این‌ سه‌ مرتبه‌ چرا زدی‌؟ اینك‌ من‌ به‌ مقاومت‌ تو بیرون‌ آمدم‌، زیرا كه‌ این‌ سفر تو در نظر من‌ از روی‌ تمرد است‌.
\v 33 و الاغ‌ مرا دیده‌، این‌ سه‌ مرتبه‌ از من‌ كناره‌ جست‌. و اگر از من‌ كناره‌ نمی‌جست‌، یقیناً الا´ن‌ تو را می‌كشتم‌ و او را زنده‌ نگاه‌ می‌داشتم‌.»
\s5
\v 34 بلعام‌ به‌ فرشته‌ خداوند گفت‌: « گناه‌ كردم‌ زیرا ندانستم‌ كه‌ تو به‌ مقابل‌ من‌ در راه‌ ایستاده‌ای‌. پس‌ الا´ن‌ اگر در نظر تو ناپسند است‌ برمی‌گردم‌.»
\v 35 فرشته‌ خداوند به‌ بلعام‌ گفت‌: « همراه‌ این‌ اشخاص‌ برو لیكن‌ سخنی‌ را كه‌ من‌ به‌ تو گویم‌، همان‌ را فقط‌ بگو». پس‌ بلعام‌ همراه‌ سروران‌ بالاق‌ رفت‌.
\s5
\v 36 و چون‌ بالاق‌ شنید كه‌ بلعام‌ آمده‌ است‌، به‌ استقبال‌ وی‌ تا شهر موآب‌ كه‌ برحد اَرْنون‌ و بر اقصای‌ حدود وی‌ بود، بیرون‌ آمد.
\v 37 و بالاق‌ به‌ بلعام‌ گفت‌: « آیا برای‌ طلبیدن‌ تو نزد تو نفرستادم‌؟ پس‌ چرا نزد من‌ نیامدی‌، آیا حقیقتاً قادر نیستم‌ كه‌ تو را به‌ عزت‌ رسانم‌؟»
\s5
\v 38 بلعام‌ به‌ بالاق‌ گفت‌: « اینك‌ نزد تو آمده‌ام‌. آیا الا´ن‌ هیچ‌ قدرتی‌ دارم‌ كه‌ چیزی‌ بگویم‌؟ آنچه‌ خدا به‌ دهانم‌ می‌گذارد، همان‌ را خواهم‌ گفت‌.»
\v 39 پس‌ بلعام‌ همراه‌ بالاق‌ رفته‌، به‌ قریت‌ حصوت‌ رسیدند.
\v 40 و بالاق‌ گاوان‌ و گوسفندان‌ ذبح‌ كرده‌، نزد بلعام‌ و سرورانی‌ كه‌ با وی‌ بودند، فرستاد.
\s5
\v 41 و بامدادان‌ بالاق‌ بلعام‌ را برداشته‌، او را به‌ بلندیهای‌ بعل‌ آورد، تا از آنجا اقصای‌ قوم‌ خود را ملاحظه‌ كند.
\s5
\c 23
\p
\v 1 و بلعام‌ به‌ بالاق‌ گفت‌: « در اینجا برای‌ من‌هفت‌ مذبح‌ بساز، و هفت‌ گاو و هفت‌ قوچ‌ در اینجا برایم‌ حاضر كن‌.»
\v 2 و بالاق‌ به‌ نحوی‌ كه‌ بلعام‌ گفته‌ بود به‌ عمل‌ آورد، و بالاق‌ و بلعام‌، گاوی‌ و قوچی‌ بر هر مذبح‌ گذرانیدند.
\v 3 و بلعام‌ به‌ بالاق‌ گفت‌: « نزد قربانی‌ سوختنی‌ خود بایست‌، تامن‌ بروم‌؛ شاید خداوند برای‌ ملاقات‌ من‌ بیاید، و هر چه‌ او به‌ من‌ نشان‌ دهد آن‌ را به‌ تو باز خواهم‌ گفت‌.» پس‌ به‌ تلی‌ برآمد.
\s5
\v 4 و خدا بلعام‌ را ملاقات‌ كرد؛ و او وی‌ را گفت‌: « هفت‌ مذبح‌ برپا داشتم‌ و گاوی‌ و قوچی‌ بر هر مذبح‌ قربانی‌ كردم‌.»
\v 5 خداوند سخنی‌ به‌ دهان‌ بلعام‌ گذاشته‌، گفت‌: « نزد بالاق‌ برگشته‌ چنین‌ بگو.»
\v 6 پس‌ نزد او برگشت‌، و اینك‌ او با جمیع‌ سروران‌ موآب‌ نزد قربانی‌ سوختنی‌ خود ایستاده‌ بود.
\s5
\v 7 و مَثَل‌ خود را آورده‌، گفت‌: « بالاق‌ ملك‌ موآب‌ مرا از ارام‌ از كوههای‌ مشرق‌ آورد، كه‌ بیا یعقوب‌ را برای‌ من‌ لعنت‌ كن‌، و بیا اسرائیل‌ را نفرین‌ نما.
\v 8 چگونه‌ لعنت‌ كنم‌ آن‌ را كه‌ خدا لعنت‌ نكرده‌ است‌؟ و چگونه‌ نفرین‌ نمایم‌ آن‌ را كه‌ خداوند نفرین‌ ننموده‌ است‌؟
\s5
\v 9 زیرا از سر صخره‌ها او را می‌بینم‌. و از كوهها او را مشاهده‌ می‌نمایم‌. اینك‌ قومی‌ است‌ كه‌ به‌ تنهایی‌ ساكن‌ می‌شود، و در میان‌ امت‌ها حساب‌ نخواهد شد.
\s5
\v 10 كیست‌ كه‌ غبار یعقوب‌ را تواند شمرد یا ربع‌ اسرائیل‌ را حساب‌ نماید؟ كاش‌ كه‌ من‌ به‌ وفات‌ عادلان‌ بمیرم‌ و عاقبت‌ من‌ مثل‌ عاقبت‌ ایشان‌ باشد.»
\s5
\v 11 پس‌ بالاق‌ به‌ بلعام‌ گفت‌: « به‌ من‌ چه‌ كردی‌؟ تو را آوردم‌ تا دشمنانم‌ را لعنت‌ كنی‌، و هان‌ بركت‌ تمام‌ دادی‌!»
\v 12 او در جواب‌ گفت‌: « آیا نمی‌باید باحذر باشم‌ تا آنچه‌ را كه‌ خداوند به‌ دهانم‌ گذارد بگویم‌؟»
\s5
\v 13 بالاق‌ وی‌ را گفت‌: « بیا الا´ن‌ همراه‌ من‌ به‌ جای‌ دیگر كه‌ از آنجا ایشان‌ را توانی‌ دید. فقط‌ اقصای‌ ایشان‌ را خواهی‌ دید، و جمیع‌ ایشان‌ را نخواهی‌ دید؛ و از آنجا ایشان‌ را برای‌ من‌ لعنت‌ كن‌.»
\v 14 پس‌ او را به‌ صحرای‌ صوفیم‌، نزد قلۀفِسجَه‌ برد و هفت‌ مذبح‌ بنا نموده‌، گاوی‌ و قوچی‌ بر هر مذبح‌ قربانی‌ كرد.
\v 15 و او به‌ بالاق‌ گفت‌: « نزد قربانی‌ سوختنی‌ خود، اینجا بایست‌ تا من‌ در آنجا ( خداوند را) ملاقات‌ نمایم‌.»
\s5
\v 16 و خداوند بلعام‌ را ملاقات‌ نموده‌، و سخنی‌ در زبانش‌ گذاشته‌، گفت‌: « نزد بالاق‌ برگشته‌، چنین‌ بگو.»
\v 17 پس‌ نزد وی‌ آمد، و اینك‌ نزد قربانی‌ سوختنی‌ خود با سروران‌ موآب‌ ایستاده‌ بود. و بالاق‌ از او پرسید كه‌ « خداوند چه‌ گفت‌؟»
\v 18 آنگاه‌ مَثَل‌ خود را آورده‌، گفت‌: « ای‌ بالاق‌ برخیز و بشنو، و ای‌ پسر صِفّور مرا گوش‌ بگیر.
\s5
\v 19 خدا انسان‌ نیست‌ كه‌ دروغ‌ بگوید. و از بنی‌آدم‌ نیست‌ كه‌ به‌ اراده‌ خود تغییر بدهد. آیا او سخنی‌ گفته‌ باشد و نكند؟ یا چیزی‌ فرموده‌ باشد و استوار ننماید؟
\v 20 اینك‌ مأمور شده‌ام‌ كه‌ بركت‌ بدهم‌. و او بركت‌ داده‌ است‌ و آن‌ را رد نمی‌توانم‌ نمود.
\s5
\v 21 او گناهی‌ در یعقوب‌ ندیده‌، و خطایی‌ در اسرائیل‌ مشاهده‌ ننموده‌ است‌. یهوه‌ خدای‌ او با وی‌ است‌. و نعرۀ پادشاه‌ در میان‌ ایشان‌ است‌.
\v 22 خدا ایشان‌ را از مصر بیرون‌ آورد. او را شاخها مثل‌ گاو وحشی‌ است‌.
\s5
\v 23 به‌ درستی‌ كه‌ بر یعقوب‌ افسون‌ نیست‌ و بر اسرائیل‌ فالگیری‌ نی‌. دربارۀ یعقوب‌ و دربارۀ اسرائیل‌ در وقتش‌ گفته‌ خواهد شد، كه‌ خدا چه‌ كرده‌ است‌.
\s5
\v 24 اینك‌ قوم‌ مثل‌ شیر ماده‌ خواهند برخاست‌. و مثل‌ شیر نر خویشتن‌ را خواهند برانگیخت‌، و تا شكار را نخورد، و خون‌ كشتگان‌ را ننوشد، نخواهد خوابید.»
\s5
\v 25 بالاق‌ به‌ بلعام‌ گفت‌: « نه‌ ایشان‌ را لعنت‌ كن‌ و نه‌ بركت‌ ده‌.»
\v 26 بلعام‌ در جواب‌ بالاق‌ گفت‌: « آیا تو را نگفتم‌ كه‌ هر آنچه‌ خداوند به‌ من‌ گوید، آن‌ راباید بكنم‌؟»
\v 27 بالاق‌ به‌ بلعام‌ گفت‌: « بیا تا تو را به‌ جای‌ دیگر ببرم‌، شاید در نظر خدا پسند آید كه‌ ایشان‌ را برای‌ من‌ از آنجا لعنت‌ نمایی‌.»
\s5
\v 28 پس‌ بالاق‌ بلعام‌ را بر قلۀ فغور كه‌ مشرف‌ بر بیابان‌ است‌، برد.
\v 29 بلعام‌ به‌ بالاق‌ گفت‌: « در اینجا برای‌ من‌ هفت‌ مذبح‌ بساز و هفت‌ گاو و هفت‌ قوچ‌ از برایم‌ در اینجا حاضر كن‌.»
\v 30 و بالاق‌ به‌ طوری‌ كه‌ بلعام‌ گفته‌ بود، عمل‌ نموده‌، گاوی‌ و قوچی‌ بر هر مذبح‌ قربانی‌ كرد.
\s5
\c 24
\p
\v 1 و چون‌ بلعام‌ دید كه‌ اسرائیل‌ را بركت دادن‌ به‌ نظر خداوند پسند می‌آید، مثل‌ دفعه‌های‌ پیش‌ برای‌ طلبیدن‌ افسون‌ نرفت‌، بلكه‌ به‌ سوی‌ صحرا توجه‌ نمود.
\s5
\v 2 و بلعام‌ چشمان‌ خود را بلند كرده‌، اسرائیل‌ را دید كه‌ موافق‌ اسباط‌ خود ساكن‌ می‌بودند. و روح‌ خدا بر او نازل‌ شد.
\v 3 پس‌ مَثَل‌ خود را آورده‌، گفت‌: « وحی‌ بلعام‌بن‌ بعور. وحی‌ آن‌ مردی‌ كه‌ چشمانش‌ باز شد.
\s5
\v 4 وحی‌ آن‌ كسی‌ كه‌ سخنان‌ خدا را شنید و رؤیای‌ قادر مطلق‌ را مشاهده‌ نمود. آنكه‌ بیفتاد و چشمان‌ او گشاده‌ گردید.
\v 5 چه‌ زیباست‌ خیمه‌های‌ تو ای‌ یعقوب‌! و مسكنهای‌ تو ای‌ اسرائیل‌!
\s5
\v 6 مثل‌ وادیهای‌ كشیده‌ شده‌، مثل‌ باغها بر كنار رودخانه‌، مثل‌ درختان‌ عود كه‌ خداوند غرس‌ نموده‌ باشد، و مثل‌ سروهای‌ آزاد نزد جویهای‌ آب‌.
\s5
\v 7 آب‌ از دلوهایش‌ ریخته‌ خواهد شد. و بذر او در آبهای‌ بسیار خواهد بود. و پادشاه‌ او از اَجاج‌ بلندتر، و مملكت‌ او برافراشته‌ خواهد شد.
\s5
\v 8 خدا او را از مصر بیرون‌ آورد. او را شاخها مثل‌ گاو وحشی‌ است‌. امت‌های‌ دشمنان‌ خود را خواهد بلعید واستخوانهای‌ ایشان‌ را خواهد شكست‌ و ایشان‌ را به‌ تیرهای‌ خود خواهد دوخت‌.
\s5
\v 9 مثل‌ شیر نر خود را جمع‌ كرده‌، خوابید. و مثل‌ شیر ماده‌ كیست‌ كه‌ او را برانگیزاند؟ مبارك‌ باد هر كه‌ تو را بركت‌ دهد. و ملعون‌ باد هر كه‌ تو را لعنت‌ نماید!»
\s5
\v 10 پس‌ خشم‌ بالاق‌ بر بلعام‌ افروخته‌ شده‌، هر دو دست‌ خود را بر هم‌ زد و بالاق‌ به‌ بلعام‌ گفت‌: « تو را خواندم‌ تا دشمنانم‌ را لعنت‌ كنی‌ و اینك‌ این‌ سه‌ مرتبه‌ ایشان‌ را بركت‌ تمام‌ دادی‌.
\v 11 پس‌ الا´ن‌ به‌ جای‌ خود فرار كن‌! گفتم‌ كه‌ تو را احترام‌ تمام‌ نمایم‌. همانا خداوند تو را از احترام‌ باز داشته‌ است‌.»
\s5
\v 12 بلعام‌ به‌ بالاق‌ گفت‌: « آیا به‌ رسولانی‌ كه‌ نزد من‌ فرستاده‌ بودی‌ نیز نگفتم‌
\v 13 كه‌ اگر بالاق‌ خانۀ خود را پر از نقره‌ و طلا به‌ من‌ بدهد، نمی‌توانم‌ از فرمان‌ خداوند تجاوز نموده‌، از دل‌ خود نیك‌ یا بد بكنم‌ بلكه‌ آنچه‌ خداوند به‌ من‌ گوید آن‌ را خواهم‌ گفت‌؟
\v 14 و الا´ن‌ اینك‌ نزد قوم‌ خود می‌روم‌. بیا تا تو را اعلام‌ نمایم‌ كه‌ این‌ قوم‌ با قوم‌ تو در ایام‌ آخر چه‌ خواهند كرد.»
\s5
\v 15 پس‌ مَثَل‌ خود را آورده‌، گفت‌: « وحی‌ بلعام‌بن‌ بعور. وحی‌ آن‌ مردی‌ كه‌ چشمانش‌ باز شد.
\v 16 وحی‌ آن‌ كسی‌ كه‌ سخنان‌ خدا را شنید و معرفت‌ حضرت‌ اعلی‌ را دانست‌ و رؤیای‌ قادر مطلق‌ را مشاهده‌ نمود. آنكه‌ بیفتاد و چشمان‌ او گشوده‌ گردید.
\s5
\v 17 او را خواهم‌ دید لیكن‌ نه‌ الا´ن‌. او را مشاهده‌ خواهم‌ نمود اما نزدیك‌ نی‌. ستاره‌ای‌ از یعقوب‌ طلوع‌ خواهد كرد و عصایی‌ از اسرائیل‌ خواهد برخاست‌ و اطراف‌ موآب‌ را خواهد شكست‌. و جمیع‌ ابنای‌ فتنه‌ را هلاك‌ خواهد ساخت‌.
\s5
\v 18 و ادوم‌ مُلك‌ او خواهد شد و دشمنانش‌ (اهل‌) سعیر، مملوك‌ او خواهند گردید. و اسرائیل‌ به‌ شجاعت‌ عمل‌ خواهد نمود.
\v 19 و كسی‌ كه‌ از یعقوب‌ ظاهر می‌شود، سلطنت‌ خواهد نمود. و بقیه‌ اهل‌ شهر را هلاك‌ خواهد ساخت‌.»
\s5
\v 20 و به‌ عمالقه‌ نظر انداخته‌، مَثَل‌ خود را آورده‌، گفت‌: « عمالیق‌ اولِ امت‌ها بود، اما آخر او منتهی‌ به‌ هلاكت‌ است‌.»
\s5
\v 21 و بر قینیان‌ نظر انداخته‌، مَثَل‌ خود را آورد و گفت‌: « مسكن‌ تو مستحكم‌ و آشیانه‌ تو بر صخره‌ نهاده‌ (شده‌ است‌).
\v 22 لیكن‌ قاین‌ تباه‌ خواهد شد، تا وقتی‌ كه‌ آشور تو را به‌ اسیری‌ ببرد.»
\s5
\v 23 پس‌ مَثَل‌ خود را آورده‌، گفت‌: « وای‌! چون‌ خدا این‌ را می‌كند، كیست‌ كه‌ زنده‌ بماند؟
\v 24 و كشتیها از جانب‌ كِتّیم‌ آمده‌، آشور را ذلیل‌ خواهند ساخت‌، و عابر را ذلیل‌ خواهند گردانید، و او نیز به‌ هلاكت‌ خواهد رسید.»
\s5
\v 25 و بلعام‌ برخاسته‌، روانه‌ شده‌، به‌ جای‌ خود رفت‌ و بالاق‌ نیز راه‌ خود را پیش‌ گرفت‌.
\s5
\c 25
\p
\v 1 و اسرائیل‌ در شِطّیم‌ اقامت‌ نمودند، و قوم‌ با دختران‌ موآب‌ زنا كردن‌ گرفتند
\v 2 زیرا كه‌ ایشان‌ قوم‌ را به‌ قربانی‌های‌ خدایان‌ خود دعوت‌ نمودند. پس‌ قوم‌ می‌خوردند و به‌ خدایان‌ ایشان‌ سجده‌ می‌نمودند.
\v 3 و اسرائیل‌ به‌ بعل‌ فغور ملحق‌ شدند، و غضب‌ خداوند بر اسرائیل‌ افروخته‌ شد.
\s5
\v 4 و خداوند به‌ موسی‌ گفت‌ كه‌: « تمامی‌ رؤسای‌ قوم‌ را گرفته‌، ایشان‌ را برای‌ خداوند پیش‌ آفتاب‌ به‌ دار بكش‌، تا شدت‌ خشم‌ خداوند از اسرائیل‌ برگردد.»
\v 5 و موسی‌ به‌ داوران‌ اسرائیل‌ گفت‌ كه‌ « هر یكی‌ از شما كسان‌ خود را كه‌ به‌ بعل‌ فغور ملحق‌ شدند، بكشید.»
\s5
\v 6 و اینك‌ مردی‌ از بنی‌اسرائیل‌ آمده‌، زن‌مدیانی‌ای‌ را در نظر موسی‌ و در نظر تمامی‌ جماعت‌ بنی‌اسرائیل‌ نزد برادران‌ خود آورد، و ایشان‌ به‌ دروازۀ خیمه‌ اجتماع‌ گریه‌ می‌كردند.
\v 7 و چون‌ فینحاس‌ بن‌العازار بن‌هارون‌ كاهن‌، این‌ را دید، از میان‌ جماعت‌ برخاسته‌، نیزه‌ای‌ به‌ دست‌ خود گرفت‌،
\s5
\v 8 و از عقب‌ آن‌ مرد اسرائیلی‌ به‌ قُبّه‌ داخل‌ شده‌، هر دوی‌ ایشان‌ را یعنی‌ آن‌ مرد اسرائیلی‌ و زن‌ را به‌ شكمش‌ فرو برد، و وبا از بنی‌اسرائیل‌ رفع‌ شد.
\v 9 و آنانی‌ كه‌ از وبا مردند، بیست‌ و چهار هزار نفر بودند.
\s5
\v 10 و خداوند موسی‌ را خطاب‌ كرده‌، گفت‌:
\v 11 « فینحاس‌ بن‌العازار بن‌هارون‌ كاهن‌، غضب‌ مرا از بنی‌اسرائیل‌ برگردانید، چونكه‌ باغیرت‌ من‌ در میان‌ ایشان‌ غیور شد، تا بنی‌اسرائیل‌ را در غیرت‌ خود هلاك‌ نسازم‌.
\s5
\v 12 لهذا بگو اینك‌ عهد سلامتی‌ خود را به‌ او می‌بخشم‌.
\v 13 و برای‌ او و برای‌ ذُریتش‌ بعد از او این‌ عهد كهانت‌ جاودانی‌ خواهد بود، زیرا كه‌ برای‌ خدای‌ خود غیور شد، و بجهت‌ بنی‌اسرائیل‌ كفاره‌ نمود.»
\s5
\v 14 و اسم‌ آن‌ مرد اسرائیلی‌ مقتول‌ كه‌ با زن‌ مدیانی‌ كشته‌ گردید، زِمری‌ ابن‌سالو رئیس‌ خاندان‌ آبای‌ سبط‌ شمعون‌ بود.
\v 15 و اسم‌ زن‌ مدیانی‌ كه‌ كشته‌ شد، كُزبی‌ دختر صور بود و او رئیس‌ قوم‌ خاندان‌ آبا در مدیان‌ بود.
\s5
\v 16 و خداوند موسی‌ را خطاب‌ كرده‌، گفت‌:
\v 17 « مدیانیان‌ را ذلیل‌ ساخته‌، مغلوب‌ سازید.
\v 18 زیرا كه‌ ایشان‌ شما را به‌ مكاید خود ذلیل‌ ساختند، چونكه‌ شما را در واقعه‌ فغور و در امر خواهر خود كُزبی‌، دختر رئیس‌ مدیان‌، كه‌ در روز وبا در واقعه‌ فغور كشته‌ شد، فریب‌ دادند.»
\s5
\c 26
\p
\v 1 و بعد از وبا، خداوند موسی‌ و العازار بن‌هارون‌ كاهن‌ را خطاب‌ كرده‌، گفت‌:
\v 2 « شمارۀ تمامی‌ جماعت‌ بنی‌اسرائیل‌ را برحسب‌ خاندان‌ آبای‌ ایشان‌، از بیست‌ ساله‌ و بالاتر، یعنی‌ جمیع‌ كسانی‌ را كه‌ از اسرائیل‌ به‌ جنگ‌ بیرون‌ می‌روند، بگیرید.»
\s5
\v 3 پس‌ موسی‌ و العازارِ كاهن‌ ایشان‌ را در عَرَباتِ موآب‌، نزد اردن‌ در مقابل‌ اریحا خطاب‌ كرده‌، گفتند:
\v 4 « قوم‌ را از بیست‌ ساله‌ و بالاتر بشمارید، چنانكه‌ خداوند موسی‌ و بنی‌اسرائیل‌ را كه‌ از زمین‌ مصر بیرون‌ آمدند، امر فرموده‌ بود.»
\s5
\v 5 رؤبین‌ نخست‌زاده‌ اسرائیل‌: بنی‌رؤبین‌: از حَنوك‌، قبیله‌ حَنوكیان‌. و از فَلّو، قبیله‌ فَلّوئیان‌.
\v 6 و از حصرون‌، قبیله‌ حصرونیان‌. و از كَرَمی‌، قبیله‌ كَرَمیان‌.
\v 7 اینانند قبایل‌ رؤبینیان‌ و شمرده‌شدگان‌ ایشان‌، چهل‌ و سه‌ هزار و هفتصد و سی‌ نفر بودند.
\s5
\v 8 و بنی‌فَلّو: اَلیآب‌.
\v 9 و بنی‌اَلیآب‌: نموئیل‌ و داتان‌ و ابیرام‌. اینانند داتان‌ و ابیرام‌ كه‌ خوانده‌شدگان‌ جماعت‌ بوده‌، با موسی‌ و هارون‌ در جمعیت‌ قورح‌ مخاصمه‌ كردند، چون‌ با خداوند مخاصمه‌ نمودند،
\s5
\v 10 و زمین‌ دهان‌ خود را گشوده‌، ایشان‌ را با قورح‌ فرو برد، هنگامی‌ كه‌ آن‌ گروه‌ مردند و آتش‌، آن‌ دویست‌ و پنجاه‌ نفر را سوزانیده‌، عبرت‌ گشتند.
\v 11 لكن‌ پسران‌ قورح‌ نمردند.
\s5
\v 12 و بنی‌شمعون‌ برحسب‌ قبایل‌ ایشان‌: از نَمُوئیل‌، قبیله‌ نموئیلیان‌ و از یامین‌، قبیلۀ یامینیان‌ و از یاكین‌، قبیلۀ یاكینیان‌.
\v 13 و از زارَح‌ قبیلۀ زارَحیان‌ و از شاؤل‌ قبیلۀ شاؤلیان‌.
\v 14 اینانند قبایل‌ شمعونیان‌: بیست‌ و دو هزار و دویست‌ نفر.
\s5
\v 15 و بنی‌جاد برحسب‌ قبایل‌ ایشان‌: از صَفون قبیلۀ صفونیان‌ و از حَجّی‌ قبیلۀ حَجّیان‌ و از شونی‌ قبیلۀ شونیان‌.
\v 16 و از اُزنی‌ قبیله‌ ازنیان‌ و از عیری‌، قبیله‌ عیریان‌.
\v 17 و از اَرود قبیله‌ اَرودیان‌ و از اَرْئیلی‌ قبیله‌ اَرئیلیان‌.
\v 18 اینانند قبایل‌ بنی‌جاد برحسب‌ شمارۀ ایشان‌، چهل‌ هزار و پانصد نفر.
\s5
\v 19 و بنی‌یهودا عیر و اونان‌. و عیر و اونان‌ در زمین‌ كنعان‌ مردند.
\v 20 و بنی‌یهودا برحسب‌ قبایل‌ ایشان‌ اینانند: از شِیلَه‌ قبیلۀ شِیلَئیان‌ و از فارَص‌ قبیلۀ فارصیان‌ و از زارَح‌ قبیلۀ زارَحیان‌.
\v 21 و بنی‌فارص‌ اینانند: از حصرون‌ قبیله‌ حصرونیان‌ و از حامول‌ قبیلۀ حامولیان‌.
\v 22 اینانند قبایل‌ یهودا برحسب‌ شمرده‌شدگان‌ ایشان‌، هفتاد و شش‌ هزار و پانصد نفر.
\s5
\v 23 و بنی‌یسّاكار برحسب‌ قبایل‌ ایشان‌: از تولَع‌ قبیلۀ تولعیان‌ و از فُوَّه‌ قبیله‌ فُوَّئیان‌.
\v 24 و از یاشوب‌ قبیلۀ یاشوبیان‌ و از شِمرون‌ قبیلۀ شمرونیان‌.
\v 25 اینانند قبایل‌ یسّاكار برحسب‌ شمرده‌شدگان‌ ایشان‌، شصت‌ و چهار هزار و سیصد نفر.
\s5
\v 26 و بنی‌زبولون‌ برحسب‌ قبایل‌ ایشان‌: از سارَد قبیلۀ سارَدیان‌ و از ایلون‌ قبیلۀ ایلونیان‌ و از یحلیئیل‌ قبیلۀ یحلیئیلیان‌.
\v 27 اینانند قبایل‌ زبولونیان‌ برحسب‌ شمرده‌شدگان‌ ایشان‌، شصت‌ هزار و پانصد نفر.
\s5
\v 28 و بنی‌یوسف‌ برحسب‌ قبایل‌ ایشان‌: مَنَسّی‌ و افرایم‌.
\v 29 و بنی‌مَنَسّی‌: از ماكیر قبیلۀ ماكیریان‌ و ماكیر جلعاد را آورد و از جلعاد قبیلۀ جلعادیان‌.
\s5
\v 30 اینانند بنی‌جلعاد: از ایعَزَر قبیلۀ ایعزریان‌، از حالَق‌ قبیلۀ حالقیان‌.
\v 31 از اَسْرِیئیل‌ قبیلۀ اَسْرِیئیلیان‌، از شكیم‌ قبیلۀ شكیمیان‌.
\v 32 از شَمیداع‌ قبیلۀ شمیداعیان‌ و از حافَر قبیلۀ حافریان‌.
\s5
\v 33 و صَلُفحاد بن‌حافر را پسری‌ نبود لیكن‌ دختران‌ داشت‌ و نامهای‌ دختران‌ صلحفادمَحلَه‌ و نوعه‌ و حُجلَه‌ و ملكه‌ و تِرصَه‌.
\v 34 اینانند قبایل‌ مَنَسّی‌ و شمرده‌شدگان‌ ایشان‌، پنجاه‌ و دوهزار و هفتصد نفر بودند.
\s5
\v 35 و اینانند بنی‌ افرایم‌ برحسب‌ قبایل‌ ایشان‌: از شوتالح‌ قبیله‌ شوتالحیان‌ و از باكَر قبیلۀ باكریان‌ و از تاحَن‌ قبیلۀ تاحنیان‌.
\v 36 و بنی‌شوتالح‌ اینانند: از عیران‌ قبیلۀ عیرانیان‌.
\v 37 اینانند قبایل‌ بنی‌افرایم‌ برحسب‌ شمرده‌شدگان‌ ایشان‌، سی‌ و دو هزار و پانصد نفر. و بنی‌یوسف‌ برحسب‌ قبایل‌ ایشان‌ اینانند.
\s5
\v 38 و بنی‌بنیامین‌ برحسب‌ قبایل‌ ایشان‌: از بالع‌ قبیلۀ بالعیان‌ از اَشبیل‌ قبیلۀ اَشبیلیان‌ و از اَحیرام‌ قبیلۀ اَحیرامیان‌.
\v 39 از شَفوفام‌ قبیلۀ شفوفامیان‌ از حوفام‌ قبیلۀ حوفامیان‌.
\v 40 و بنی‌بالع‌: اَرْد و نعمان‌. از اَرْدْ قبیله‌ اَردیان‌ و از نعمان‌ قبیلۀ نعمانیان‌.
\v 41 اینانند بنی‌بنیامین‌ برحسب‌ قبایل‌ ایشان‌ و شمرده‌شدگان‌ ایشان‌، چهل‌ و پنج‌هزار و ششصد نفر بودند.
\s5
\v 42 اینانند بنی‌دان‌ برحسب‌ قبایل‌ ایشان‌: از شوحام‌ قبیلۀ شوحامیان‌. اینانند قبایل‌ دان‌ برحسب‌ قبایل‌ ایشان‌.
\v 43 جمیع‌ قبایل‌ شوحامیان‌ برحسب‌ شمرده‌شدگان‌ ایشان‌، شصت‌ و چهارهزار و چهارصد نفر بودند.
\s5
\v 44 اینانند بنی‌اشیر برحسب‌ قبایل‌ ایشان‌: از یمنه‌ قبیلۀ یمنَئیان‌، از یشْوِی‌ قبیلۀ یشویان‌، از بَرِیعَه‌ قبیلۀ بَرِیعئیان‌،
\v 45 از بنی‌بَریعَه‌، از حابر قبیله‌ حابریان‌، از ملكیئیل‌ قبیلۀ ملكیئیلیان‌.
\v 46 و نام‌ دختر اَشیر، ساره‌ بود.
\v 47 اینانند قبایل‌ بنی‌اشیر برحسب‌ شمرده‌شدگان‌ ایشان‌، پنجاه‌ و سه‌هزار و چهارصد نفر.
\s5
\v 48 اینانند بنی‌نفتالی‌ برحسب‌ قبایل‌ ایشان‌: از یاحَصْئیل‌، قبیله‌ یاحَصْئیلیان‌، از جونی‌ قبیلۀجونیان‌.
\v 49 از یصَر قبیلۀ یصریان‌ از شِلّیم‌ قبیلۀ شلیمیان‌.
\v 50 اینانند قبایل‌ نفتالی‌ برحسب‌ قبایل‌ ایشان‌ و شمرده‌شدگان‌ ایشان‌، چهل‌ و پنج‌هزار و چهارصد نفر بودند.
\s5
\v 51 اینانند شمرده‌شدگان‌ بنی‌اسرائیل‌: ششصد و یكهزار و هفتصد و سی‌ نفر.
\s5
\v 52 و خداوند موسی‌ را خطاب‌ كرده‌، گفت‌:
\v 53 « برای‌ اینان‌ برحسب‌ شمارۀ نامها، زمین‌ برای‌ ملكیت‌ تقسیم‌ بشود.
\s5
\v 54 برای‌ كثیر، نصیب‌ او را زیاده‌ كن‌ و برای‌ قلیل‌، نصیب‌ او را كم‌ نما، به‌ هر كس‌ برحسب‌ شمرده‌شدگان‌ او نصیبش‌ داده‌ شود.
\v 55 لیكن‌ زمین‌ به‌ قرعه‌ تقسیم‌ شود، و برحسب‌ نامهای‌ اسباط‌ آبای‌ خود در آن‌ تصرف‌ نمایند.
\v 56 موافق‌ قرعه‌، ملك‌ ایشان‌ در میان‌ كثیر و قلیل‌ تقسیم‌ شود.»
\s5
\v 57 و اینانند شمرده‌شدگان‌ لاوی‌ برحسب‌ قبایل‌ ایشان‌: از جرشون‌ قبیلۀ جرشونیان‌، از قهات‌ قبیلۀ قهاتیان‌، از مَراری‌ قبیلۀ مراریان‌.
\v 58 اینانند قبایل‌ لاویان‌: قبیلۀ لِبنیان‌ و قبیلۀ حبرونیان‌ و قبیلۀ مَحلیان‌ و قبیلۀ موشیان‌ و قبیلۀ قورَحیان‌. اما قَهات‌، عمرام‌ را آورد.
\v 59 و نام‌ زن‌ عمرام‌، یوكابد بود، دختر لاوی‌ كه‌ برای‌ لاوی‌ در مصر زاییده‌ شد و او برای‌ عمرام‌، هارون‌ و موسی‌ و خواهر ایشان‌ مریم‌ را زایید.
\s5
\v 60 و برای‌ هارون‌ ناداب‌ و ابیهو و العازار و ایتامار زاییده‌ شدند.
\v 61 و ناداب‌ و ابیهو چون‌ آتش‌ غریبی‌ به‌ حضور خداوند گذرانیده‌ بودند، مردند.
\v 62 و شمرده‌شدگان‌ ایشان‌ یعنی‌ همۀ ذكوران‌ از یك‌ ماهه‌ و بالاتر، بیست‌ و سه‌هزار نفر بودند زیرا كه‌ایشان‌ در میان‌ بنی‌اسرائیل‌ شمرده‌ نشدند، چونكه‌ نصیبی‌ در میان‌ بنی‌اسرائیل‌ به‌ ایشان‌ داده‌ نشد.
\s5
\v 63 اینانند آنانی‌ كه‌ موسی‌ و العازارِ كاهن‌ شمردند، وقتی‌ كه‌ بنی‌اسرائیل‌ را در عَرَبات‌ موآب‌ نزد اردن‌ در مقابل‌ اریحا شمردند.
\v 64 و در میان‌ ایشان‌ كسی‌ نبود از آنانی‌ كه‌ موسی‌ و هارون‌ كاهن‌، شمرده‌ بودند وقتی‌ كه‌ بنی‌اسرائیل‌ را در بیابان‌ سینا شمردند.
\s5
\v 65 زیرا خداوند دربارۀ ایشان‌ گفته‌ بود كه‌ البته‌ در بیابان‌ خواهند مرد، پس‌ از آنها یك‌ مرد سوای‌ كالیب‌ بن‌یفُنّه‌ و یوشع‌ بن‌ نون‌ باقی‌ نماند.
\s5
\c 27
\p
\v 1 و دختران‌ صَلُفْحاد بن‌حافر بن‌جلعاد بن‌ماكیر بن‌ مَنَسّی‌، كه‌ از قبایل‌ مَنَسّی‌ ابن‌یوسف‌ بود نزدیك‌ آمدند، و اینهاست‌ نامهای‌ دخترانش‌: مَحَله‌ و نوعه‌ و حجله‌ و مِلكَه‌ و تِرصَه‌.
\s5
\v 2 و به‌ حضور موسی‌ و العازار كاهن‌، و به‌ حضور سروران‌ و تمامی‌ جماعت‌ نزد در خیمه‌ اجتماع‌ ایستاده‌، گفتند:
\v 3 « پدر ما در بیابان‌ مرد و او از آن‌ گروه‌ نبود كه‌ در جمعیت‌ قورح‌ به‌ ضد خداوند همداستان‌ شدند، بلكه‌ در گناه‌ خود مرد و پسری‌ نداشت‌.
\s5
\v 4 پس‌ چرا نام‌ پدر ما از این‌ جهت‌ كه‌ پسری‌ ندارد از میان‌ قبیله‌اش‌ محو شود؟ لهذا ما را در میان‌ برادران‌ پدر ما نصیبی‌ بده‌.»
\v 5 پس‌ موسی‌ دعوی‌ ایشان‌ را به‌ حضور خداوند آورد.
\s5
\v 6 و خداوند موسی‌ را خطاب‌ كرده‌، گفت‌:
\v 7 « دختران‌ صَلُفْحاد راست‌ می‌گویند. البته‌ در میان‌ برادران‌ پدر ایشان‌ ملك‌موروثی‌ به‌ ایشان‌ بده‌، و نصیب‌ پدر ایشان‌ را به‌ ایشان‌ انتقال‌ نما.
\v 8 و بنی‌اسرائیل‌ را خطاب‌ كرده‌، بگو: اگر كسی‌ بمیرد و پسری‌ نداشته‌ باشد، ملك‌ او را به‌ دخترش‌ انتقال‌ نمایید.
\s5
\v 9 و اگر او را دختری‌ نباشد، ملك‌ او را به‌ برادرانش‌ بدهید.
\v 10 و اگر او را برادری‌ نباشد، ملك‌ او را به‌ برادران‌ پدرش‌ بدهید.
\v 11 و اگر پدر او را برادری‌ نباشد، ملك‌ او را به‌ هر كس‌ از قبیله‌اش‌ كه‌ خویش‌ نزدیكتر او باشد بدهید، تا مالك‌ آن‌ بشود. پس‌ این‌ برای‌ بنی‌اسرائیل‌ فریضۀ شرعی‌ باشد، چنانكه‌ خداوند به‌ موسی‌ امر فرموده‌ بود.»
\s5
\v 12 و خداوند به‌ موسی‌ گفت‌: « به‌ این‌ كوه‌ عَباریم‌ برآی‌ و زمینی‌ را كه‌ به‌ بنی‌اسرائیل‌ داده‌ام‌، ببین‌.
\v 13 و چون‌ آن‌ را دیدی‌ تو نیز به‌ قوم‌ خود ملحق‌ خواهی‌ شد، چنانكه‌ برادرت‌ هارون‌ ملحق‌ شد.
\v 14 زیرا كه‌ در بیابان‌ صین‌ وقتی‌ كه‌ جماعت‌ مخاصمه‌ نمودند، شما از قول‌ من‌ عصیان‌ ورزیدید، و مرا نزد آب‌ در نظر ایشان‌ تقدیس‌ ننمودید.» این‌ است‌ آب‌ مریبۀ قادش‌، در بیابان‌ صین‌.
\s5
\v 15 و موسی‌ به‌ خداوند عرض‌ كرده‌، گفت‌:
\v 16 « ملتمس‌ اینكه‌ یهوه‌ خدای‌ ارواح‌ تمامی‌ بشر، كسی‌ را بر این‌ جماعت‌ بگمارد
\v 17 كه‌ پیش‌ روی‌ ایشان‌ بیرون‌ رود، و پیش‌ روی‌ ایشان‌ داخل‌ شود، و ایشان‌ را بیرون‌ بَرَد و ایشان‌ را درآورد، تا جماعت‌ خداوند مثل‌ گوسفندان‌ بی‌شبان‌ نباشند.»
\s5
\v 18 و خداوند به‌ موسی‌ گفت‌: « یوشع‌ بن‌نون‌ را كه‌ مردی‌ صاحب‌ روح‌ است‌ گرفته‌،دست‌ خود را بر او بگذار.
\v 19 و او را به‌ حضور العازار كاهن‌ و به‌ حضور تمامی‌ جماعت‌ برپا داشته‌، در نظر ایشان‌ به‌ وی‌ وصیت‌ نما.
\s5
\v 20 و از عزت‌ خود بر او بگذار تا تمامی‌ جماعت‌ بنی‌اسرائیل‌ او را اطاعت‌ نمایند.
\v 21 و او به‌ حضور العازار كاهن‌ بایستد تا از برای‌ او به‌ حكم‌ اوریم‌ به‌ حضور خداوند سؤال‌ نماید، و به‌ فرمان‌ وی‌، او و تمامی‌ بنی‌اسرائیل‌ با وی‌ و تمامی‌ جماعت‌ بیرون‌ روند، و به‌ فرمان‌ وی‌ داخل‌ شوند.»
\s5
\v 22 پس‌ موسی‌ به‌ نوعی‌ كه‌ خداوند او را امر فرموده‌ بود عمل‌ نموده‌، یوشع‌ را گرفت‌ و او را به‌ حضور العازار كاهن‌ و به‌ حضور تمامی‌ جماعت‌ برپا داشت‌.
\v 23 و دستهای‌ خود را بر او گذاشته‌، او را به‌ طوری‌ كه‌ خداوند به‌ واسطه‌ موسی‌ گفته‌ بود، وصیت‌ نمود.
\s5
\c 28
\p
\v 1 و خداوند موسی‌ را خطاب‌ كرده‌، گفت‌:
\v 2 « بنی‌اسرائیل‌ را امر فرموده‌، به‌ ایشان‌ بگو: مراقب‌ باشید تا هدیۀ طعام‌ مرا از قربانی‌های‌ آتشین‌ عطر خوشبوی‌ من‌ در موسمش‌ نزد من‌ بگذرانید.
\s5
\v 3 و ایشان‌ را بگو قربانی‌ آتشین‌ را كه‌ نزد خداوند بگذرانید، این‌ است‌: دو برۀ نرینه‌ یك‌ سالۀ بی‌عیب‌، هر روز بجهت‌ قربانی‌ سوختنی‌ دائمی‌.
\v 4 یك‌ بره‌ را در صبح‌ قربانی‌ كن‌ و برۀ دیگر را در عصر قربانی‌ كن‌.
\v 5 و یك‌ عشر ایفۀ آرد نرم‌ مخلوط‌ شده‌ با یك‌ ربع‌ هین‌ روغن‌ زلال‌ برای‌ هدیۀ آردی‌.
\s5
\v 6 این‌ است‌ قربانی‌ سوختنی‌ دائمی‌ كه‌ در كوه‌ سینا بجهت‌ عطر خوشبو و قربانی‌آتشین‌ خداوند معین‌ شد.
\v 7 و هدیۀ ریختنی‌ آن‌ یك‌ ربع‌ هین‌ بجهت‌ هر بره‌ای‌ باشد، این‌ هدیۀ ریختنی‌ مسكرات‌ را برای‌ خداوند در قدس‌ بریز.
\v 8 و برۀ دیگر را در عصر قربانی‌ كن‌، مثل‌ هدیۀ آردی‌ صبح‌ و مثل‌ هدیۀ ریختنی‌ آن‌ بگذران‌ تا قربانی‌ آتشین‌ و عطر خوشبو برای‌ خداوند باشد.
\s5
\v 9 « و در روز سَبَّت‌ دو برۀ یك‌ سالۀ بی‌عیب‌، و دو عشر ایفۀ آرد نرم‌ سرشته‌ شده‌ با روغن‌، بجهت‌ هدیۀ آردی‌ با هدیۀ ریختنی‌ آن‌.
\v 10 این‌ است‌ قربانی‌ سوختنی‌ هر روز سَبَّت‌ سوای‌ قربانی‌ سوختنی‌ دائمی‌ با هدیۀ ریختنی‌ آن‌.
\s5
\v 11 « و در اول‌ ماههای‌ خود قربانی‌ سوختنی‌ برای‌ خداوند بگذرانید، دو گاو جوان‌ و یك‌ قوچ‌ و هفت‌ برۀ نرینه‌ یك‌ ساله‌ بی‌عیب‌.
\v 12 و سه‌ عشر ایفۀ آرد نرم‌ سرشته‌ شده‌ با روغن‌ بجهت‌ هدیۀ آردی‌ برای‌ هر گاو، و دو عشر آرد نرم‌ سرشته‌ شده‌ با روغن‌، بجهت‌ هدیه‌ آردی‌ برای‌ هر قوچ‌.
\v 13 و یك‌ عشر آرد نرم‌ سرشته‌ شده‌ با روغن‌، بجهت‌ هدیۀ آردی‌ برای‌ هر بره‌، تا قربانی‌ سوختنی‌، عطر خوشبو و هدیۀ آتشین‌ برای‌ خداوند باشد.
\s5
\v 14 و هدایای‌ ریختنی‌ آنها نصف‌ هین‌ شراب‌ برای‌ هر گاو، و ثلث‌ هین‌ برای‌ هر قوچ‌، و ربع‌ هین‌ برای‌ هر بره‌ باشد. این‌ است‌ قربانی‌ سوختنی‌ هر ماه‌ از ماههای‌ سال‌.
\v 15 و یك‌ بز نر بجهت‌ قربانی‌ گناه‌ سوای‌ قربانی‌ سوختنی‌ دائمی‌، با هدیۀ ریختنی‌ آن‌ برای‌ خداوند قربانی‌ بشود.
\s5
\v 16 « و در روز چهاردهم‌ ماه‌ اول‌، فِصَح‌ خداونداست‌.
\v 17 و در روز پانزدهم‌ این‌ ماه‌، عید است‌ كه‌ هفت‌ روز نان‌ فطیر خورده‌ شود.
\v 18 در روز اول‌، مَحفِل‌ مقدس‌ است‌ كه‌ هیچ‌ كار خدمت‌ در آن‌ نكنید.
\s5
\v 19 و بجهت‌ هدیۀ آتشین‌ و قربانی‌ سوختنی‌ برای‌ خداوند ، دو گاو جوان‌ و یك‌ قوچ‌ و هفت‌ برۀ نرینه‌ یك‌ ساله‌ قربانی‌ كنید، اینها برای‌ شما بی‌عیب‌ باشد.
\v 20 و بجهت‌ هدیۀ آردی‌ آنها سه‌ عشر آرد نرم‌ سرشته‌ شدۀ با روغن‌ برای‌ هر گاو، و دو عشر برای‌ هر قوچ‌ بگذرانید.
\v 21 و یك‌ عشر برای‌ هر بره‌، از آن‌ هفت‌ بره‌ بگذران‌.
\v 22 و یك‌ بز نر بجهت‌ قربانی‌ گناه‌ تا برای‌ شما كفاره‌ شود.
\s5
\v 23 اینها را سوای‌ قربانی‌ سوختنی‌ صبح‌ كه‌ قربانی‌ سوختنی‌ دائمی‌ است‌، بگذرانید.
\v 24 به‌ اینطور هر روز از آن‌ هفت‌ روز، طعامِ هدیۀ آتشین‌، عطر خوشبو برای‌ خداوند بگذرانید، و این‌ سوای‌ قربانی‌ سوختنی‌ دائمی‌ گذرانیده‌ شود، با هدیۀ ریختنی‌ آن‌.
\v 25 و در روز هفتم‌، برای‌ شما محفل‌ مقدس‌ باشد. هیچ‌ كار خدمت‌ در آن‌ نكنید.
\s5
\v 26 « و در روز نوبرها چون‌ هدیۀ آردی‌ تازه‌ در عید هفته‌های‌ خود برای‌ خداوند بگذرانید، محفل‌ مقدس‌ برای‌ شما باشد و هیچ‌ كار خدمت‌ در آن‌ مكنید.
\v 27 و بجهت‌ قربانی‌ سوختنی‌ برای‌ عطر خوشبوی‌ خداوند دو گاو جوان‌ و یك‌ قوچ‌ و هفت‌ برۀ نرینه‌ یك‌ ساله‌ قربانی‌ كنید.
\v 28 و هدیه‌ آردی‌ آنها سه‌ عشر آرد نرم‌ سرشته‌ شده‌ با روغن‌ برای‌ هر گاو، و دو عشر برای‌ هر قوچ‌.
\s5
\v 29 و یك‌ عشر برای‌ هر بره‌، از آن‌ هفت‌ بره‌.
\v 30 و یك‌ بز نر تابرای‌ شما كفاره‌ شود.
\v 31 اینها را با هدیه‌ آردی‌ آنها و هدایای‌ ریختنی‌ آنها سوای‌ قربانی‌ سوختنی‌ دائمی‌ بگذرانید و برای‌ شما بی‌عیب‌ باشد.
\s5
\c 29
\p
\v 1 « و در روز اول‌ ماه‌ هفتم‌، محفل‌ مقدس برای‌ شما باشد؛ در آن‌ هیچ‌ كار خدمت‌ مكنید و برای‌ شما روز نواختن‌ كَرِنّا باشد.
\s5
\v 2 و قربانی‌ سوختنی‌ بجهت‌ عطر خوشبوی‌ خداوند بگذرانید، یك‌ گاو جوان‌ و یك‌ قوچ‌، و هفت‌ برۀ نرینۀ یك‌ سالۀ بی‌عیب‌.
\s5
\v 3 و هدیۀ آردی‌ آنها، سه‌ عشر آرد نرم‌ سرشته‌ شده‌ با روغن‌ برای‌ هر گاو، و دو عشر برای‌ هر قوچ‌.
\v 4 و یك‌ عشر برای‌ هر بره‌، از آن‌ هفت‌ بره‌.
\v 5 و یك‌ بز نر بجهت‌ قربانی‌ گناه‌ تا برای‌ شما كفاره‌ شود.
\s5
\v 6 سوای‌ قربانی‌ سوختنی‌ اول‌ ماه‌ و هدیۀ آردی‌اش‌، و قربانی‌ سوختنی‌ دائمی‌ با هدیۀ آردی‌اش‌، با هدایای‌ ریختنی‌ آنها برحسب‌ قانون‌ آنها تا عطر خوشبو و هدیۀ آتشین‌ خداوند باشد.
\s5
\v 7 « و در روز دهم‌ این‌ ماه‌ هفتم‌، محفل‌ مقدس‌ برای‌ شما باشد. جانهای‌ خود را ذلیل‌ سازید و هیچ‌ كار مكنید.
\v 8 و قربانی‌ سوختنی‌ عطر خوشبو برای‌ خداوند بگذرانید، یك‌ گاو جوان‌ و یك‌ قوچ‌ و هفت‌ برۀ نرینۀ یك‌ ساله‌ كه‌ برای‌ شما بی‌عیب‌ باشند.
\s5
\v 9 و هدیۀ آردی‌ آنها سه‌ عشر آرد نرم‌ سرشته‌ شده‌ با روغن‌ برای‌ هر گاو، و دو عشر برای‌ هر قوچ‌.
\v 10 و یك‌ عشر برای‌ هر بره‌، از آن‌ هفت‌بره‌.
\v 11 و یك‌ بز نر برای‌ قربانی‌ گناه‌ سوای‌ قربانی‌ گناه‌ كفاره‌ای‌ و قربانی‌ سوختنی‌ دائمی‌ با هدیۀ آردی‌اش‌ و هدایای‌ ریختنی‌ آنها.
\s5
\v 12 « و در روز پانزدهم‌ ماه‌ هفتم‌، محفل‌ مقدس‌ برای‌ شما باشد، هیچ‌ كار خدمت‌ مكنید و هفت‌ روز برای‌ خداوند عید نگاه‌ دارید.
\v 13 و قربانی‌ سوختنی‌ هدیۀ آتشین‌ عطر خوشبو برای‌ خداوند بگذرانید. سیزده‌ گاو جوان‌ و دو قوچ‌ و چهارده‌ برۀ نرینۀ یك‌ ساله‌ كه‌ برای‌ شما بی‌عیب‌ باشند.
\s5
\v 14 و بجهت‌ هدیۀ آردی‌ آنها سه‌ عشر آرد نرم‌ سرشته‌ شده‌ با روغن‌ برای‌ هر گاو از آن‌ سیزده‌ گاو، و دو عشر برای‌ هر قوچ‌ از آن‌ دو قوچ‌.
\v 15 و یك‌ عشر برای‌ هر بره‌ از آن‌ چهارده‌ بره‌.
\v 16 و یك‌ بز نر بجهت‌ قربانی‌ گناه‌، سوای‌ قربانی‌ سوختنی‌ دائمی‌، با هدیۀ آردی‌ و هدیۀ ریختنی‌ آن‌.
\s5
\v 17 « و در روز دوم‌، دوازده‌ گاو جوان‌ و دو قوچ‌ و چهارده‌ برۀ نرینۀ یك‌ سالۀ بی‌عیب‌.
\v 18 و هدایای‌ آردی‌ و هدایای‌ ریختنی‌ آنها برای‌ گاوها و قوچها و بره‌ها به‌ شمارۀ آنها برحسب‌ قانون‌.
\v 19 و یك‌ بز نر بجهت‌ قربانی‌ گناه‌، سوای‌ قربانی‌ سوختنی‌ دائمی‌ با هدیۀ آردی‌اش‌، و هدایای‌ ریختنی‌ آنها.
\s5
\v 20 « و در روز سوم‌، یازده‌ گاو جوان‌ و دو قوچ‌ و چهارده‌ برۀ نرینۀ یك‌ ساله‌ بی‌عیب‌.
\v 21 و هدایای‌ آردی‌ و هدایای‌ ریختنی‌ آنها برای‌ گاوها و قوچها و بره‌ها به‌ شماره‌ آنها برحسب‌ قانون‌.
\v 22 و یك‌ بز نر بجهت‌ قربانی‌ گناه‌ سوای‌ قربانی‌ سوختنی‌ دائمی‌ با هدیۀ آردی‌اش‌ و هدیۀریختنی‌ آن‌.
\s5
\v 23 « و در روز چهارم‌ ده‌ گاو جوان‌ و دو قوچ‌ و چهارده‌ برۀ نرینۀ یك‌ ساله‌ بی‌عیب‌.
\v 24 و هدایای‌ آردی‌ و هدایای‌ ریختنی‌ آنها برای‌ گاوها و قوچها و بره‌ها به‌ شماره‌ آنها برحسب‌ قانون‌.
\v 25 و یك‌ بز نر بجهت‌ قربانی‌ گناه‌، سوای‌ قربانی‌ سوختنی‌ دائمی‌، و هدیۀ آردی‌اش‌ و هدیۀ ریختنی‌ آن‌.
\s5
\v 26 « و در روز پنجم‌، نه‌ گاو جوان‌ و دو قوچ‌ و چهارده‌ برۀ نرینه‌ یك‌ ساله‌ بی‌عیب‌.
\v 27 و هدایای‌ آردی‌ و هدایای‌ ریختنی‌ آنها برای‌ گاوها و قوچها و بره‌ها به‌ شمارۀ آنها برحسب‌ قانون‌.
\v 28 و یك‌ بز نر بجهت‌ قربانی‌ گناه‌، سوای‌ قربانی‌ سوختنی‌ دائمی‌ و هدیۀ آردی‌اش‌ و هدیۀ ریختنی‌ آن‌.
\s5
\v 29 « و در روز ششم‌، هشت‌ گاو جوان‌ و دو قوچ‌ و چهارده‌ برۀ نرینۀ یك‌ سالۀ بی‌عیب‌.
\v 30 و هدایای‌ آردی‌ و هدایای‌ ریختنی‌ آنها برای‌ گاوها و قوچها و بره‌ها به‌ شماره‌ آنها برحسب‌ قانون‌.
\v 31 و یك‌ بز نر بجهت‌ قربانی‌ گناه‌ سوای‌ قربانی‌ سوختنی‌ دائمی‌ و هدیۀ آردی‌اش‌ و هدایای‌ ریختنی‌ آن‌.
\s5
\v 32 « و در روز هفتم‌، هفت‌ گاو جوان‌ و دو قوچ‌ و چهارده‌ برۀ نرینۀ یك‌ ساله‌ بی‌عیب‌.
\v 33 و هدایای‌ آردی‌ و هدایای‌ ریختنی‌ آنها برای‌ گاوها و قوچها و بره‌ها به‌ شمارۀ آنها برحسب‌ قانون‌.
\v 34 و یك‌ بز نر بجهت‌ قربانی‌ گناه‌، سوای‌ قربانی‌ سوختنی‌ دائمی‌ و هدیۀ آردی‌اش‌ و هدیۀ ریختنی‌ آن‌.
\s5
\v 35 « و در روز هشتم‌، برای‌ شما جشن‌ مقدس‌باشد؛ هیچ‌ كار خدمت‌ مكنید.
\v 36 و قربانی‌ سوختنی‌ هدیۀ آتشین‌ عطر خوشبو برای‌ خداوند بگذرانید، یك‌ گاو جوان‌ و یك‌ قوچ‌ و هفت‌ برۀ نرینۀ یك‌ سالۀ بی‌عیب‌.
\s5
\v 37 و هدایای‌ آردی‌ و هدایای‌ ریختنی‌ آنها برای‌ گاو و قوچ‌ و بره‌ها به‌ شماره‌ آنها برحسب‌ قانون‌.
\v 38 و یك‌ بز نر برای‌ قربانی‌ گناه‌ سوای‌ قربانی‌ سوختنی‌ دائمی‌، با هدیۀ آردی‌اش‌ و هدیۀ ریختنی‌ آن‌.
\s5
\v 39 « اینها را شما در موسمهای‌ خود برای‌ خداوند بگذرانید، سوای‌ نذرها و نوافل‌ خود برای‌ قربانی‌های‌ سوختنی‌ و هدایای‌ آردی‌ و هدایای‌ ریختنی‌ و ذبایح‌ سلامتی‌ خود.»
\v 40 پس‌ برحسب‌ هر آنچه‌ خداوند به‌ موسی‌ امر فرموده‌ بود، موسی‌ بنی‌اسرائیل‌ را اعلام‌ نمود.
\s5
\c 30
\p
\v 1 و موسی‌ سروران‌ اسباط‌ بنی‌اسرائیل‌ را خطاب‌ كرده‌، گفت‌: « این‌ است‌ كاری‌ كه‌ خداوند امر فرموده‌ است‌:
\v 2 چون‌ شخصی‌ برای‌ خداوند نذر كند یا قَسَم‌ خورد تا جان‌ خود را به‌ تكلیفی‌ الزام‌ نماید، پس‌ كلام‌ خود را باطل‌ نسازد، بلكه‌ برحسب‌ هر آنچه‌ از دهانش‌ برآمد، عمل‌ نماید.
\s5
\v 3 « و اما چون‌ زن‌ برای‌ خداوند نذر كرده‌، خود را در خانۀ پدرش‌ در جوانی‌اش‌ به‌ تكلیفی‌ الزام‌ نماید،
\v 4 و پدرش‌ نذر او و تكلیفی‌ كه‌ خود را بر آن‌ الزام‌ نموده‌، شنیده‌ باشد، و پدرش‌ دربارۀ او ساكت‌ باشد، آنگاه‌ تمامی‌ نذرهایش‌ استوار، و هر تكلیفی‌ كه‌ خود را به‌ آن‌ الزام‌ نموده‌ باشد، قایم‌خواهد بود.
\s5
\v 5 اما اگر پدرش‌ در روزی‌ كه‌ شنید او را منع‌ كرد، آنگاه‌ هیچ‌ كدام‌ از نذرهایش‌ و از تكالیفش‌ كه‌ خود را به‌ آن‌ الزام‌ نموده‌ باشد، استوار نخواهد بود و از این‌ جهت‌ كه‌ پدرش‌ او را منع‌ نموده‌ است‌، خداوند او را خواهد آمرزید.
\s5
\v 6 « و اگر به‌ شوهری‌ داده‌ شود، و نذرهای‌ او یا سخنی‌ كه‌ از لبهایش‌ جسته‌، و جان‌ خود را به‌ آن‌ الزام‌ نموده‌، بر او باشد،
\v 7 و شوهرش‌ شنید و در روز شنیدنش‌ به‌ وی‌ هیچ‌ نگفت‌، آنگاه‌ نذرهایش‌ استوار خواهد ماند. و تكلیفهایی‌ كه‌ خویشتن‌ را به‌ آنها الزام‌ نموده‌ است‌، قایم‌ خواهند ماند.
\s5
\v 8 لیكن‌ اگر شوهرش‌ در روزی‌ كه‌ آن‌ را شنید، او را منع‌ نماید، و نذری‌ را كه‌ بر او است‌ یا سخنی‌ را كه‌ از لبهایش‌ جسته‌، و خویشتن‌ را به‌ آن‌ الزام‌ نموده‌ باشد، باطل‌ سازد، پس‌ خداوند او را خواهد آمرزید.
\s5
\v 9 اما نذر زن‌ بیوه‌ یا مطلقه‌، در هر چه‌ خود را به‌ آن‌ الزام‌ نموده‌ باشد، بر وی‌ استوار خواهد ماند.
\v 10 و اما اگر زنی‌ در خانۀ شوهرش‌ نذر كند، یا خویشتن‌ را با قسم‌ به‌ تكلیفی‌ الزام‌ نماید،
\v 11 و شوهرش‌ بشنود و او را هیچ‌ نگوید و منع‌ ننماید، پس‌ تمامی‌ نذرهایش‌ استوار، و هر تكلیفی‌ كه‌ خویشتن‌ را به‌ آن‌ الزام‌ نموده‌ باشد، قایم‌ خواهد بود.
\s5
\v 12 و اما اگر شوهرش‌ در روزی‌ كه‌ بشنود، آنها را باطل‌ سازد، پس‌ هر چه‌ از لبهایش‌ درآمده‌ باشد دربارۀ نذرهایش‌ یا تكالیف‌ خود، استوار نخواهد ماند. و چونكه‌ شوهرش‌ آن‌ را باطل‌ نموده‌ است‌، خداوند او را خواهد آمرزید.
\s5
\v 13 هر نذری‌ و هر قسم‌ الزامی‌ را برای‌ ذلیل‌ ساختن‌ جان‌ خود، شوهرش‌ آن‌ را استوار نماید، و شوهرش‌ آن‌ را باطل‌ سازد.
\v 14 اما اگر شوهرش‌ روز به‌ روز به‌ او هیچ‌ نگوید، پس‌ همۀ نذرهایش‌ و همۀ تكالیفش‌ را كه‌ بر وی‌ باشداستوار نموده‌ باشد، چونكه‌ در روزی‌ كه‌ شنید به‌ وی‌ هیچ‌ نگفت‌، پس‌ آنها را استوار نموده‌ است‌.
\s5
\v 15 و اگر بعد از شنیدن‌، آنها را باطل‌ نمود، پس‌ او گناه‌ وی‌ را متحمل‌ خواهد بود.»
\v 16 این‌ است‌ فرایضی‌ كه‌ خداوند به‌ موسی‌ امر فرمود، در میان‌ مرد و زنش‌ و در میان‌ پدر و دخترش‌، در زمان‌ جوانی‌ او در خانه‌ پدر وی‌.
\s5
\c 31
\p
\v 1 و خداوند موسی‌ را خطاب‌ كرده‌، گفت‌:
\v 2 « انتقام‌ بنی‌اسرائیل‌ را از مدیانیان‌ بگیر، و بعد از آن‌ به‌ قوم‌ خود ملحق‌ خواهی‌ شد.»
\s5
\v 3 پس‌ موسی‌ قوم‌ را مخاطب‌ ساخته‌، گفت‌: « از میان‌ خود مردان‌ برای‌ جنگ‌ مهیا سازید تا به‌ مقابلۀ مدیان‌ برآیند، و انتقام‌ خداوند را از مدیان‌ بكشند.
\v 4 هزار نفر از هر سبط‌ از جمیع‌ اسباط‌ اسرائیل‌ برای‌ جنگ‌ بفرستید.»
\v 5 پس‌ از هزاره‌های‌ اسرائیل‌، از هر سبط‌ یك‌ هزار، یعنی‌ دوازده‌ هزار نفر مهیا شدۀ برای‌ جنگ‌ منتخب‌ شدند.
\s5
\v 6 و موسی‌ ایشان‌ را هزار نفر از هر سبط‌ به‌ جنگ‌ فرستاد، ایشان‌ را با فینحاس‌ بن‌ العازار كاهن‌ و اسباب‌ قدس‌ و كَرِنّاها برای‌ نواختن‌ در دستش‌ به‌ جنگ‌ فرستاد.
\v 7 و با مدیان‌ به‌ طوری‌ كه‌ خداوند موسی‌ را امر فرموده‌ بود، جنگ‌ كرده‌، همۀ ذكوران‌ را كشتند.
\v 8 و در میان‌ كشتگان‌ ملوك‌ مدیان‌ یعنی‌ اِوی‌ و راقَم‌ و صور و حور و رابَع‌، پنج‌ پادشاه‌ مدیان‌ را كشتند، و بلعام‌ بن‌ بَعُوْر را به‌ شمشیر كشتند.
\s5
\v 9 و بنی‌اسرائیل‌ زنان‌ مدیان‌ و اطفال‌ ایشان‌ را به‌ اسیری‌ بردند، و جمیع‌ بهایم‌ و جمیع‌ مواشی‌ ایشان‌ و همۀ املاك‌ ایشان‌ را غارت‌ كردند.
\v 10 و تمامی‌ شهرها و مساكن‌ و قلعه‌های‌ ایشان‌ را به‌ آتش‌ سوزانیدند.
\s5
\v 11 و تمامی‌ غنیمت‌و جمیع‌ غارت‌ را از انسان‌ و بهایم‌ گرفتند.
\v 12 و اسیران‌ و غارت‌ و غنیمت‌ را نزد موسی‌ و العازار كاهن‌ و جماعت‌ بنی‌اسرائیل‌ در لشكرگاه‌ در عَرَبات‌ موآب‌، كه‌ نزد اردن‌ در مقابل‌ اریحاست‌، آوردند.
\s5
\v 13 و موسی‌ و العازار كاهن‌ و تمامی‌ سروران‌ جماعت‌ بیرون‌ از لشكرگاه‌ به‌ استقبال‌ ایشان‌ آمدند.
\v 14 و موسی‌ بر رؤسای‌ لشكر یعنی‌ سرداران‌ هزاره‌ها و سرداران‌ صدْها كه‌ از خدمت‌ جنگ‌ باز آمده‌ بودند، غضبناك‌ شد.
\v 15 و موسی‌ به‌ ایشان‌ گفت‌: « آیا همۀ زنان‌ را زنده‌ نگاه‌ داشتید؟
\s5
\v 16 اینك‌ اینانند كه‌ برحسب‌ مشورت‌ بلعام‌، بنی‌اسرائیل‌ را واداشتند تا در امر فغور به‌ خداوند خیانت‌ ورزیدند و در جماعت‌ خداوند وبا عارض‌ شد.
\v 17 پس‌ الا´ن‌ هر ذكوری‌ از اطفال‌ را بكشید، و هر زنی‌ را كه‌ مرد را شناخته‌، با او همبستر شده‌ باشد، بكشید.
\s5
\v 18 و از زنان‌ هر دختری‌ را كه‌ مرد را نشناخته‌، و با او همبستر نشده‌ برای‌ خود زنده‌ نگاه‌ دارید.
\v 19 و شما هفت‌ روز بیرون‌ از لشكرگاه‌ خیمه‌ زنید، و هر كه‌ شخصی‌ را كشته‌ و هر كه‌ كشته‌ای‌ را لمس‌ نموده‌ باشد از شما و اسیران‌ شما در روز سوم‌ و در روز هفتم‌، خود را تطهیر نماید.
\v 20 و هر جامه‌ و هرظرف‌ چرمی‌ و هر چه‌ از پشم‌ بز ساخته‌ شده‌ باشد و هر ظرف‌ چوبین‌ را تطهیر نمایید.»
\s5
\v 21 و العازار كاهن‌ به‌ مردان‌ جنگی‌ كه‌ به‌ مقاتله‌ رفته‌ بودند، گفت‌: « این‌ است‌ قانون‌ شریعتی‌ كه‌ خداوند به‌ موسی‌ امر فرموده‌ است‌:
\v 22 طلا و نقره‌ و برنج‌ و آهن‌ و روی‌ و سرب‌،
\v 23 یعنی‌ هر چه‌ متحمل‌ آتش‌ بشود، آن‌ را از آتش‌ بگذرانید وطاهر خواهد شد، و به‌ آب‌ تنزیه‌ نیز آن‌ را طاهر سازند و هر چه‌ متحمل‌ آتش‌ نشود، آن‌ را از آب‌ بگذرانید.
\v 24 و در روز هفتم‌ رخت‌ خود را بشویید تا طاهر شوید، و بعد از آن‌ به‌ لشكرگاه‌ داخل‌ شوید.»
\s5
\v 25 و خداوند موسی‌ را خطاب‌ كرده‌، گفت‌:
\v 26 « تو و العازار كاهن‌ و سروران‌ خاندان‌ آبای‌ جماعت‌، حساب‌ غنایمی‌ كه‌ گرفته‌ شده‌ است‌، چه‌ از انسان‌ و چه‌ از بهایم‌ بگیرید.
\v 27 و غنیمت‌ را در میان‌ مردان‌ جنگی‌ كه‌ به‌ مقاتله‌ بیرون‌ رفته‌اند، و تمامی‌ جماعت‌ نصف‌ نما.
\s5
\v 28 و از مردان‌ جنگی‌ كه‌ به‌ مقاتله‌ بیرون‌ رفته‌اند زكات‌ برای‌ خداوند بگیر، یعنی‌ یك‌ نفر از پانصد چه‌ از انسان‌ و چه‌ از گاو و چه‌ از الاغ‌ و چه‌ از گوسفند.
\v 29 از قسمت‌ ایشان‌ بگیر و به‌ العازار كاهن‌ بده‌ تا هدیۀ افراشتنی‌ برای‌ خداوند باشد.
\s5
\v 30 و از قسمت‌ بنی‌اسرائیل‌ یكی‌ كه‌ از هر پنجاه‌ نفر گرفته‌ شده‌ باشد چه‌ از انسان‌ و چه‌ از گاو و چه‌ از الاغ‌ و چه‌ از گوسفند و چه‌ از جمیع‌ بهایم‌ بگیر، و آنها را به‌ لاویانی‌ كه‌ ودیعت‌ مسكن‌ خداوند را نگاه‌ می‌دارند، بده‌.»
\v 31 پس‌ موسی‌ و العازار كاهن‌ برحسب‌ آنچه‌ خداوند به‌ موسی‌ امر فرموده‌ بود، عمل‌ كردند.
\s5
\v 32 و غنیمت‌ سوای‌ آن‌ غنیمتی‌ كه‌ مردان‌ جنگی‌ گرفته‌ بودند، از گوسفند ششصد و هفتاد و پنج‌ هزار رأس‌ بود.
\v 33 و از گاو هفتاد و دو هزار رأس‌.
\v 34 و از الاغ‌ شصت‌ و یك‌ هزار رأس‌.
\v 35 و از انسان‌ از زنانی‌ كه‌ مرد را نشناخته‌ بودند، سی‌ و دو هزار نفر بودند.
\s5
\v 36 و نصفه‌ای‌ كه‌ قسمت‌ كسانی‌ بود كه‌ به‌ جنگ‌ رفته‌ بودند، سیصد و سی‌ و هفت‌ هزار وپانصد گوسفند بود.
\v 37 و زكات‌ خداوند از گوسفند ششصد و هفتاد و پنج‌ رأس‌ بود.
\v 38 و گاوان‌ سی‌ و شش‌ هزار بود و از آنها زكات‌ خداوند هفتاد و دو رأس‌ بود.
\s5
\v 39 و الاغها سی‌ هزار و پانصد و از آنها زكات‌ خداوند شصت‌ و یك‌ رأس‌ بود.
\v 40 و مردمان‌ شانزده‌ هزار و از ایشان‌ زكات‌ خداوند سی‌ و دو نفر بودند.
\v 41 و موسی‌ زكات‌ را كه‌ هدیۀ افراشتنی‌ خداوند بود به‌ العازار كاهن‌ داد، چنانكه‌ خداوند به‌ موسی‌ امر فرموده‌ بود.
\s5
\v 42 و از قسمت‌ بنی‌اسرائیل‌ كه‌ موسی‌ آن‌ را از مردان‌ جنگی‌ جدا كرده‌ بود،
\v 43 و قسمت‌ جماعت‌ از گوسفندان‌، سیصد و سی‌ و هفت‌ هزار و پانصد راس‌ بود.
\v 44 و از گاوان‌ سی‌ و شش‌ هزار راس‌.
\v 45 و از الاغها، سی‌ هزار و پانصد راس‌.
\v 46 و از انسان‌، شانزده‌ هزار نفر.
\s5
\v 47 و موسی‌ از قسمت‌ بنی‌اسرائیل‌ یكی‌ را كه‌ از هر پنجاه‌ گرفته‌ شده‌ بود، چه‌ از انسان‌ و چه‌ از بهایم‌ گرفت‌، و آنها را به‌ لاویانی‌ كه‌ ودیعت‌ مسكن‌ خداوند را نگاه‌ می‌داشتند، داد، چنانكه‌ خداوند به‌ موسی‌ امر فرموده‌ بود.
\s5
\v 48 و رؤسایی‌ كه‌ بر هزاره‌های‌ لشكر بودند، سرداران‌ هزاره‌ها با سرداران‌ صدها نزد موسی‌ آمدند.
\v 49 و به‌ موسی‌ گفتند: « بندگانت‌ حساب‌ مردان‌ جنگی‌ را كه‌ زیردست‌ ما می‌باشند گرفتیم‌، و از ما یك‌ نفر مفقود نشده‌ است‌.
\s5
\v 50 پس‌ ما از آنچه‌ هر كس‌ یافته‌ است‌، هدیه‌ای‌ برای‌ خداوند آورده‌ایم‌، از زیورهای‌ طلا و خلخالها و دست‌بندها و انگشترها و گوشواره‌ها و گردن‌بندها تا برای‌ جانهای‌ ما به‌ حضور خداوندكفاره‌ شود.»
\v 51 و موسی‌ و العازار كاهن‌، طلا و همۀ زیورهای‌ مصنوعه‌ را از ایشان‌ گرفتند.
\s5
\v 52 و تمامی‌ طلای‌ هدیه‌ای‌ كه‌ از سرداران‌ هزاره‌ها و سرداران‌ صدْها برای‌ خداوند گذرانیدند، شانزده‌ هزار و هفتصد و پنجاه‌ مثقال‌ بود.
\v 53 زیرا كه‌ هر یكی‌ از مردان‌ جنگی‌ غنیمتی‌ برای‌ خود برده‌ بودند.
\v 54 و موسی‌ و العازار كاهن‌، طلا را از سرداران‌ هزاره‌ها و صدها گرفته‌، به‌ خیمه‌ اجتماع‌ آوردند تا بجهت‌ بنی‌اسرائیل‌، به‌ حضور خداوند یادگار باشد.
\s5
\c 32
\p
\v 1 و بنی‌رؤبین‌ و بنی‌جاد را مواشی بی‌نهایت‌ بسیار و كثیر بود. پس‌ چون‌ زمین‌ یعْزیر و زمین‌ جلعاد را دیدند كه‌ اینك‌ این‌ مكان‌، مكان‌ مواشی‌ است‌،
\v 2 بنی‌جاد و بنی‌رؤبین‌ نزد موسی‌ و العازار كاهن‌ و سروران‌ جماعت‌ آمده‌، گفتند:
\v 3 « عطاروت‌ و دیبون‌ و یعْزیر و نِمرَه‌ و حَشبون‌ و اَلِعالَه‌ و شَبام‌ و نبو و بَعون‌،
\s5
\v 4 زمینی‌ كه‌ خداوند پیش‌ روی‌ جماعت‌ اسرائیل‌ مفتوح‌ ساخته‌ است‌، زمین‌ مواشی‌ است‌، و بندگانت‌ صاحب‌ مواشی‌ می‌باشیم‌.»
\v 5 پس‌ گفتند: « اگر در نظر تو التفات‌ یافته‌ایم‌، این‌ زمین‌ به‌ بندگانت‌ به‌ ملكیت‌ داده‌ شود، و ما را از اردن‌ عبور مده‌.»
\s5
\v 6 موسی‌ به‌ بنی‌جاد و بنی‌رؤبین‌ گفت‌: « آیا برادران‌ شما به‌ جنگ‌ روند و شما اینجا بنشینید؟
\v 7 چرا دل‌ بنی‌اسرائیل‌ را افسرده‌ می‌كنید تا به‌ زمینی‌ كه‌ خداوند به‌ ایشان‌ داده‌ است‌، عبور نكنند؟
\s5
\v 8 به‌ همین‌طور پدران‌ شما عمل‌ نمودند، وقتی‌ كه‌ ایشان‌ را از قادِش‌بَرنیع‌ برای‌ دیدن‌ زمین‌فرستادم‌.
\v 9 به‌ وادی‌ اشكول‌ رفته‌، زمین‌ را دیدند و دل‌ بنی‌اسرائیل‌ را افسرده‌ ساختند تا به‌ زمینی‌ كه‌ خداوند به‌ ایشان‌ داده‌ بود، داخل‌ نشوند.
\s5
\v 10 پس‌ غضب‌ خداوند در آن‌ روز افروخته‌ شد به‌ حدی‌ كه‌ قسم‌ خورده‌، گفت‌:
\v 11 البته‌ هیچكدام‌ از مردانی‌ كه‌ از مصر بیرون‌ آمدند از بیست‌ ساله‌ و بالاتر آن‌ زمین‌ را كه‌ برای‌ ابراهیم‌ و اسحاق‌ و یعقوب‌ قسم‌ خوردم‌، نخواهند دید، چونكه‌ ایشان‌ مرا پیروی‌ كامل‌ ننمودند،
\v 12 سوای‌ كالیب‌ بن‌یفُنَّۀ قِنِزّی‌ و یوشَع‌ بن‌نُون‌، چونكه‌ ایشان‌ خداوند را پیروی‌ كامل‌ نمودند.
\s5
\v 13 پس‌ غضب‌ خداوند بر اسرائیل‌ افروخته‌ شده‌، ایشان‌ را چهل‌ سال‌ در بیابان‌ آواره‌ گردانید، تا تمامی‌ آن‌ گروهی‌ كه‌ این‌ شرارت‌ را در نظر خداوند ورزیده‌ بودند، هلاك‌ شدند.
\v 14 و اینك‌ شما به‌ جای‌ پدران‌ خود انبوهی‌ از مردان‌ خطاكار برپا شده‌اید تا شدت‌ غضب‌ خداوند را بر اسرائیل‌ باز زیاده‌ كنید؟
\v 15 زیرا اگر از پیروی‌ او روبگردانید بار دیگر ایشان‌ را در بیابان‌ ترك‌ خواهد كرد و شما تمامی‌ این‌ قوم‌ را هلاك‌ خواهید ساخت‌.»
\s5
\v 16 پس‌ ایشان‌ نزد وی‌ آمده‌، گفتند: « آغلها را اینجا برای‌ مواشی‌ خود و شهرها بجهت‌ اطفال‌ خویش‌ خواهیم‌ ساخت‌.
\v 17 و خود مسلح‌ شده‌، حاضر می‌شویم‌ و پیش‌ روی‌ بنی‌اسرائیل‌ خواهیم‌ رفت‌ تا آنها را به‌ مكان‌ ایشان‌ برسانیم‌. و اطفال‌ ما از ترس‌ ساكنان‌ زمین‌ در شهرهای‌ حصاردار خواهند ماند.
\s5
\v 18 و تا هر یكی‌ از بنی‌اسرائیل‌ ملك‌ خود را نگرفته‌ باشد، به‌ خانه‌های‌ خود مراجعت‌ نخواهیم‌ كرد.
\v 19 زیرا كه‌ ما با ایشان‌ در آن‌ طرف‌ اردن‌ و ماورای‌ آن‌ ملك‌نخواهیم‌ گرفت‌، چونكه‌ نصیب‌ ما به‌ این‌ طرف‌ اردن‌ به‌ طرف‌ مشرق‌ به‌ ما رسیده‌ است‌.»
\s5
\v 20 و موسی‌ به‌ ایشان‌ گفت‌: « اگر این‌ كار را بكنید و خویشتن‌ را به‌ حضور خداوند برای‌ جنگ‌ مهیا سازید،
\v 21 و هر مرد جنگی‌ از شما به‌ حضور خداوند از اردن‌ عبور كند تا او دشمنان‌ خود را از پیش‌ روی‌ خود اخراج‌ نماید،
\v 22 و زمین‌ به‌ حضور خداوند مغلوب‌ شود، پس‌ بعد از آن‌ برگردیده‌، به‌ حضور خداوند و به‌ حضور اسرائیل‌ بی‌گناه‌ خواهید شد، و این‌ زمین‌ از جانب‌ خداوند ملك‌ شما خواهد بود.
\s5
\v 23 و اگر چنین‌ نكنید، اینك‌ به‌ خداوند گناه‌ ورزیده‌اید، و بدانید كه‌ گناه‌ شما، شما را درخواهد گرفت‌.
\v 24 پس‌ شهرها برای‌ اطفال‌ و آغلها برای‌ گله‌های‌ خود بنا كنید، و به‌ آنچه‌ از دهان‌ شما درآمد، عمل‌ نمایید.»
\v 25 پس‌ بنی‌جاد و بنی‌رؤبین‌ موسی‌ را خطاب‌ كرده‌، گفتند: « بندگانت‌ به‌ طوری‌ كه‌ آقای‌ ما فرموده‌ است‌، خواهیم‌ كرد.
\s5
\v 26 اطفال‌ و زنان‌ و مواشی‌ و همۀ بهایم‌ ما اینجا در شهرهای‌ جلعاد خواهند ماند.
\v 27 و جمیع‌ بندگانت‌ مهیای‌ جنگ‌ شده‌، چنانكه‌ آقای‌ ما گفته‌ است‌ به‌ حضور خداوند برای‌ مقاتله‌ عبور خواهیم‌ نمود.»
\s5
\v 28 پس‌ موسی‌ العازار كاهن‌، و یوشع‌ بن‌نون‌، و رؤسای‌ خاندان‌ آبای‌ اسباط‌ بنی‌اسرائیل‌ را دربارۀ ایشان‌ وصیت‌ نمود.
\v 29 و موسی‌ به‌ ایشان‌ گفت‌: « اگر جمیع‌ بنی‌جاد و بنی‌رؤبین‌ مهیای‌ جنگ‌ شده‌، همراه‌ شما به‌ حضور خداوند از اردن‌ عبور كنند، و زمین‌ پیش‌ روی‌ شما مغلوب‌ شود، آنگاه‌ زمین‌ جلعاد را برای‌ ملكیت‌ به‌ ایشان‌ بدهید.
\v 30 و اگر ایشان‌ مهیا نشوند و همراه‌ شما عبور ننمایند،پس‌ در میان‌ شما در زمین‌ كنعان‌ ملك‌ بگیرند.»
\s5
\v 31 بنی‌جاد و بنی‌رؤبین‌ در جواب‌ وی‌ گفتند: « چنانكه‌ خداوند به‌ بندگانت‌ گفته‌ است‌، همچنین‌ خواهیم‌ كرد.
\v 32 ما مهیای‌ جنگ‌ شده‌، پیش‌ روی‌ خداوند به‌ زمین‌ كنعان‌ عبور خواهیم‌ كرد، و ملك‌ نصیب‌ ما به‌ این‌ طرف‌ اردن‌ داده‌ شود.»
\s5
\v 33 پس‌ موسی‌ به‌ ایشان‌ یعنی‌ به‌ بنی‌جاد و بنی‌رؤبین‌ و نصف‌ سبط‌ منسی‌ ابن‌یوسف‌، مملكت‌ سیحون‌، مَلِك‌ اموریان‌ و مملكت‌ عوج‌ ملك‌ باشان‌ را داد، یعنی‌ زمین‌ را با شهرهایش‌ و حدود شهرهایش‌، زمین‌ را از هر طرف‌.
\s5
\v 34 و بنی‌جاد، دیبون‌ و عطاروت‌ و عَروُعیر
\v 35 و عَطْروت‌، شوفان‌ و یعزیر و یجبَهَه‌
\v 36 و بیت‌ نِمرَه‌ و بیت‌ هاران‌ را بنا كردند یعنی‌ شهرهای‌ حصاردار را با آغلهای‌ گله‌ها.
\s5
\v 37 و بنی‌رؤبین‌، حشبون‌ و اَلِیعالَه‌ و قِرْیتایم‌
\v 38 و نَبو و بَعْل‌مَعون‌ كه‌ نام‌ این‌ دو را تغییر دادند و سِبْمَه‌ را بنا كردند و شهرهایی‌ را كه‌ بنا كردند به‌ نامها مسمّی‌ ساختند.
\v 39 و بنی‌ماكیر بن‌منسی‌ به‌ جلعاد رفته‌، آن‌ را گرفتند و اموریان‌ را كه‌ در آن‌ بودند، اخراج‌ نمودند.
\s5
\v 40 و موسی‌ جلعاد را به‌ ماكیر بن‌منسی‌ داد و او در آن‌ ساكن‌ شد.
\v 41 و یائیر بن‌منسی‌ رفته‌، قصبه‌هایش‌ را گرفت‌، و آنها را حوُّوت‌ یائیر نامید.
\v 42 و نُوْبَح‌ رفته‌، قنات‌ و دهاتش‌ را گرفته‌، آنها را به‌ اسم‌ خود نوبَح‌ نامید.
\s5
\c 33
\p
\v 1 این‌ است‌ منازل‌ بنی‌اسرائیل‌ كه‌ از زمین مصر با افواج‌ خود زیردست‌ موسی‌ و هارون‌ كوچ‌ كردند.
\v 2 و موسی‌ به‌ فرمان‌ خداوند سفرهای‌ ایشان‌ را برحسب‌ منازل‌ ایشان‌ نوشت‌. و این‌ است‌ منازل‌ و مراحل‌ ایشان‌:
\s5
\v 3 پس‌ در ماه‌اول‌ از رعمسیس‌، در روز پانزدهم‌ از ماه‌ اول‌ كوچ‌ كردند، و در فردای‌ بعد از فصح‌ بنی‌اسرائیل‌ در نظر تمامی‌ مصریان‌ با دست‌ بلند بیرون‌ رفتند.
\v 4 و مصریان‌ همۀ نخست‌زادگان‌ خود را كه‌ خداوند از ایشان‌ كشته‌ بود دفن‌ می‌كردند، و یهوه‌ بر خدایان‌ ایشان‌ قصاص‌ نموده‌ بود.
\s5
\v 5 و بنی‌اسرائیل‌ از رعمسیس‌ كوچ‌ كرده‌، در سُكّوت‌ فرود آمدند.
\v 6 و از سكوت‌ كوچ‌ كرده‌، در ایتام‌ كه‌ به‌ كنار بیابان‌ است‌، فرود آمدند.
\v 7 و از ایتام‌ كوچ‌ كرده‌، به‌ سوی‌ فَمُالحِیروت‌ كه‌ در مقابل‌ بَعْل‌ صَفون‌ است‌، برگشتند، و پیش‌ مَجَدل‌ فرود آمدند.
\s5
\v 8 و از مقابل‌ حِیروت‌ كوچ‌ كرده‌، از میان‌ دریا به‌ بیابان‌ عبور كردند و در بیابان‌ ایتام‌ سفر سه‌ روزه‌ كرده‌، در مارّه‌ فرود آمدند.
\v 9 و از مارّه‌ كوچ‌ كرده‌، به‌ ایلیم‌ رسیدند و در ایلیم‌ دوازده‌ چشمه‌ آب‌ و هفتاد درخت‌ خرما بود، و در آنجا فرود آمدند.
\v 10 و از ایلیم‌ كوچ‌ كرده‌، نزد بحر قلزم‌ فرود آمدند.
\s5
\v 11 و از بحر قلزم‌ كوچ‌ كرده‌، در بیابان‌ سین‌ فرود آمدند.
\v 12 و از بیابان‌ سین‌ كوچ‌ كرده‌، در دُفقَه‌ فرود آمدند.
\v 13 و از دفقه‌ كوچ‌ كرده‌، در اَلوش‌ فرود آمدند.
\v 14 و از الوش‌ كوچ‌ كرده‌، در رفیدیم‌ فرود آمدند و در آنجا آب‌ نبود كه‌ قوم‌ بنوشند.
\s5
\v 15 و از رفیدیم‌ كوچ‌ كرده‌، در بیابان‌ سینا فرود آمدند.
\v 16 و از بیابان‌ سینا كوچ‌ كرده‌، در قِبروت‌ هَتّاوه‌ فرود آمدند.
\v 17 و از قبروت‌ هتاوه‌ كوچ‌ كرده‌، در حصیروت‌ فرود آمدند.
\v 18 و از حصیروت‌ كوچ‌ كرده‌، در رِتمَه‌ فرود آمدند.
\s5
\v 19 و از رتمه‌ كوچ‌ كرده‌، و در رِمّون‌ فارَص‌ فرود آمدند.
\v 20 و از رمون‌ فارص‌ كوچ‌ كرده‌، در لبنه‌ فرود آمدند.
\v 21 و از لبنه‌ كوچ‌ كرده‌، در رِسّه‌ فرود آمدند.
\v 22 و از رسه‌ كوچ‌ كرده‌، در قُهَیلاتَه‌ فرود آمدند.
\s5
\v 23 و از قهیلاته‌ كوچ‌ كرده‌، در جبل‌ شافَرفرود آمدند.
\v 24 و از جبل‌ شافر كوچ‌ كرده‌، در حَراده‌ فرود آمدند.
\v 25 و از حراده‌ كوچ‌ كرده‌، در مَقْهیلوت‌ فرود آمدند.
\v 26 و از مقهیلوت‌ كوچ‌ كرده‌، در تاحَت‌ فرود آمدند.
\s5
\v 27 و از تاحت‌ كوچ‌ كرده‌، در تارح‌ فرود آمدند.
\v 28 و از تارح‌ كوچ‌ كرده‌، در مِتْقَه‌ فرود آمدند.
\v 29 و از متقه‌ كوچ‌ كرده‌، در حَشمونَه‌ فرود آمدند.
\v 30 و از حشمونه‌ كوچ‌ كرده‌، در مُسیروت‌ فرود آمدند.
\s5
\v 31 و از مسیروت‌ كوچ‌ كرده‌، در بنی‌یعْقان‌ فرود آمدند.
\v 32 و از بنی‌یعقان‌ كوچ‌ كرده‌، در حورالجِدجاد فرود آمدند.
\v 33 و از حورالجدجاد كوچ‌ كرده‌، در یطْبات‌ فرود آمدند.
\v 34 و از یطبات‌ كوچ‌ كرده‌، در عَبْرونَه‌ فرود آمدند.
\s5
\v 35 و از عبرونه‌ كوچ‌ كرده‌، در عِصیون‌جابَر فرود آمدند.
\v 36 و از عصیون‌جابر كوچ‌ كرده‌، در بیابان‌ صین‌ كه‌ قادش‌ باشد، فرود آمدند.
\v 37 و از قادش‌ كوچ‌ كرده‌، در جبل‌ هور در سرحد زمین‌ ادوم‌ فرود آمدند.
\s5
\v 38 و هارون‌ كاهن‌ برحسب‌ فرمان‌ خداوند به‌ جبل‌ هور برآمده‌، در سال‌ چهلم‌ خروج‌ بنی‌اسرائیل‌ از زمین‌ مصر، در روز اول‌ ماه‌ پنجم‌ وفات‌ یافت‌.
\v 39 و هارون‌ صد و بیست‌ و سه‌ ساله‌ بود كه‌ در جبل‌ هور مرد.
\s5
\v 40 و مَلك‌ عِراد كنعانی‌ كه‌ در جنوب‌ زمین‌ كنعان‌ ساكن‌ بـود از آمدن‌ بنی‌اسرائیل‌ اطلاع‌ یافت‌.
\s5
\v 41 پس‌ از جبل‌ هور كوچ‌ كرده‌، در صَلمونَه‌ فرود آمدند.
\v 42 و از صلمونه‌ كوچ‌ كرده‌ در فونون‌ فرود آمدند
\v 43 و از فونون‌ كوچ‌ كرده‌، در اوبوت‌ فرود آمدند.
\s5
\v 44 و از اوبوت‌ كوچ‌ كرده‌، در عَیی‌عَباریم‌ در حدود موآب‌ فرود آمدند.
\v 45 و ازعییم‌ كوچ‌ كرده‌، در دیبون‌جاد فرود آمدند.
\v 46 و از دیبون‌جاد كوچ‌ كرده‌، در عَلْمون‌دِبْلاتایم‌ فرود آمدند.
\s5
\v 47 و از علمون‌دبلاتایم‌ كوچ‌ كرده‌، در كوههای‌ عَباریم‌ در مقابل‌ نبو فرود آمدند.
\v 48 و از كوههای‌ عباریم‌ كوچ‌ كرده‌، در عَرَبات‌ موآب‌ نزد اردن‌ در مقابل‌ اریحا فرود آمدند.
\v 49 پس‌ نزد اردن‌ از بیت‌ یشیموت‌ تا آبل‌ شِطیم‌ در عَرَبات‌ موآب‌ اُرْدُو زدند.
\s5
\v 50 و خداوند موسی‌ را در عربات‌ موآب‌ نزد اردن‌، در مقابل‌ اریحا خطاب‌ كرده‌، گفت‌:
\v 51 « بنی‌اسرائیل‌ را خطاب‌ كرده‌، به‌ ایشان‌ بگو: چون‌ شما از اردن‌ به‌ زمین‌ كنعان‌ عبور كنید،
\v 52 جمیع‌ ساكنان‌ زمین‌ را از پیش‌ روی‌ خود اخراج‌ نمایید، و تمامی‌ صورتهای‌ ایشان‌ را خراب‌ كنید، و تمامی‌ بتهای‌ ریخته‌ شدۀ ایشان‌ را بشكنید، و همۀ مكانهای‌ بلند ایشان‌ را منهدم‌ سازید.
\s5
\v 53 و زمین‌ را به‌ تصرف‌ آورده‌، در آن‌ ساكن‌ شوید، زیرا كه‌ آن‌ زمین‌ را به‌ شما دادم‌ تا مالك‌ آن‌ باشید.
\v 54 و زمین‌ را به‌ حسب‌ قبایل‌ خود به‌ قرعه‌ تقسیم‌ كنید، برای‌ كثیر، نصیب‌ او را كثیر بدهید، و برای‌ قلیل‌، نصیب‌ او را قلیل‌ بدهید؛ جایی‌ كه‌ قرعه‌ برای‌ هر كس‌ برآید از آن‌ او باشد؛ برحسب‌ اسباط‌ آبای‌ شما آن‌ را تقسیم‌ نمایید.
\s5
\v 55 و اگر ساكنان‌ زمین‌ را از پیش‌ روی‌ خود اخراج‌ ننمایید، كسانی‌ را كه‌ از ایشان‌ باقی‌ می‌گذارید در چشمان‌ شما خار خواهند بود، و در پهلوهای‌ شما تیغ‌ و شما را در زمینی‌ كه‌ در آن‌ ساكن‌ شوید، خواهند رنجانید.
\v 56 و به‌ همـان‌ طوری‌ كه‌ قصد نمودم‌ كه‌ با ایشان‌ رفتـار نمایم‌، با شمـا رفتار خواهم‌ نمـود.»
\s5
\c 34
\p
\v 1 و خداوند موسی‌ را خطاب‌ كرده‌، گفت‌:
\v 2 « بنی‌اسرائیل‌ را امر فرموده‌، به‌ ایشان‌ بگو: چون‌ شما به‌ زمین‌ كنعان‌ داخل‌ شوید، این‌ است‌ زمینی‌ كه‌ به‌ شما به‌ ملكیت‌ خواهد رسید، یعنی‌ زمین‌ كنعان‌ با حدودش‌.
\v 3 آنگاه‌ حد جنوبی‌ شما از بیابان‌ سین‌ بر جانب‌ ادوم‌ خواهد بود، و سرحد جنوبی‌ شما از آخر بحرالملح‌ به‌ طرف‌ مشرق‌ خواهد بود.
\s5
\v 4 و حد شما از جانب‌ جنوب‌ گردنه‌ عَقْرَبیم‌ دور خواهد زد و به‌ سوی‌ سین‌ خواهد گذشت‌، و انتهای‌ آن‌ به‌ طرف‌ جنوب‌ قادش‌برنیع‌ خواهد بود، و نزد حَصَراَدّار بیرون‌ رفته‌، تا عَصمون‌ خواهد گذشت‌.
\v 5 و این‌ حد از عصمون‌ تا وادی‌ مصر دور زده‌، انتهایش‌ نزد دریا خواهد بود.
\s5
\v 6 « و اما حد غربی‌. دریای‌ بزرگ‌ حد شما خواهد بود. این‌ است‌ حد غربی‌ شما.
\s5
\v 7 « و حد شمالی‌ شما این‌ باشد: از دریای‌ بزرگ‌ برای‌ خود جبل‌ هور را نشان‌ گیرید.
\v 8 و از جبل‌ هور تا مدخل‌ حمات‌ را نشان‌ گیرید. و انتهای‌ این‌ حد نزد صَدَد باشد.
\v 9 و این‌ حد نزد زفرون‌ بیرون‌ رود و انتهایش‌ نزد حَصَر عینان‌ باشد، این‌ حد شمالی‌ شما خواهد بود.
\s5
\v 10 « و برای‌ حد مشرقی‌ خود از حصر عینان‌ تا شفام‌ را نشان‌ گیرید.
\v 11 و این‌ حد از شفام‌ تا ربله‌ به‌ طرف‌ شرقی‌ عین‌ برود، پس‌ این‌ حد كشیده‌ شده‌ به‌ جانب‌ دریای‌ كِنِرَّت‌ به‌ طرف‌ مشرق‌ برسد.
\v 12 و این‌ حد تا به‌ اردن‌ برسد و انتهایش‌ نزد بحرالملح‌ باشد. این‌ زمین‌ برحسب‌ حدودش‌ به‌ هر طرف‌ زمین‌ شما خواهد بود.»
\s5
\v 13 و موسی‌ بنی‌اسرائیل‌ را امر كرده‌، گفت‌: « این‌ است‌ زمینی‌ كه‌ شما آن‌ را به‌ قرعه‌ تقسیم‌ خواهید كرد كه‌ خداوند امر فرموده‌ است‌ تا به‌ نه‌ سبط‌ و نصف‌ داده‌ شود.
\v 14 زیرا كه‌ سبط‌ بنی‌رؤبین‌ برحسب‌ خاندان‌ آبای‌ خود و سبط‌ بنی‌جاد برحسب‌ خاندان‌ آبای‌ خود، و نصف‌ سبط‌ منسی‌، نصیب‌ خود را گرفته‌اند.
\v 15 این‌ دو سبط‌ و نصف‌ به‌ آن‌ طرف‌ اردن‌ در مقابل‌ اریحا به‌ جانب‌ مشرق‌ به‌ سوی‌ طلوع‌ آفتاب‌ نصیب‌ خود را گرفته‌اند.»
\s5
\v 16 و خداوند موسی‌ را خطاب‌ كرده‌، گفت‌:
\v 17 « این‌ است‌ نامهای‌ كسانی‌ كه‌ زمین‌ را برای‌ شما تقسیم‌ خواهند نمود. العازار كاهن‌ و یوشع‌ بن‌نون‌.
\v 18 و یك‌ سرور را از هر سبط‌ برای‌ تقسیم‌ نمودن‌ زمین‌ بگیرید.
\s5
\v 19 و این‌ است‌ نامهای‌ ایشان‌: از سبط‌ یهودا كالیب‌ بن‌یفنه‌؛
\v 20 و از سبط‌ بنی‌شمعون‌ شموئیل‌ بن‌عمیهود؛
\s5
\v 21 و از سبط‌ بنیامین‌الیداد بن‌كسلون‌؛
\v 22 و از سبط‌ بنی‌دان‌ رئیس‌ بُقی‌ ابن‌یجلی‌؛
\v 23 و از بنی‌یوسف‌ از سبط‌ بنی‌منسی‌ رئیس‌ حنیئیل‌ بن‌ایفود؛
\s5
\v 24 و از سبط‌ بنی‌افرایم‌ رئیس‌ قموئیل‌ بن‌شِفطان‌؛
\v 25 و از سبط‌ بنی‌زبولون‌ رئیس‌ الیصافان‌ بن‌فَرْناك‌؛
\v 26 و از سبط‌ بنی‌یساكار رئیس‌ فلطیئیل‌ بن‌عَزّان‌؛
\s5
\v 27 و از سبط‌ بنی‌اشیر رئیس‌ اخیهود بن‌شلومی‌؛
\v 28 و از سبط‌ بنی‌نفتالی‌ رئیس‌ فدهئیل‌ بن‌عمّیهود.»
\v 29 اینانند كه‌ خداوند مأمور فرمود كه‌ ملك‌ را در زمین‌ كنعان‌ برای‌ بنی‌اسرائیل‌ تقسیم‌ نمایند.
\s5
\c 35
\p
\v 1 و خداوند موسی‌ را در عربات‌ موآب نزد اردن‌ در مقابل‌ اریحا خطاب‌ كرده‌،گفت‌:
\v 2 « بنی‌اسرائیل‌ را امر فرما كه‌ از نصیب‌ ملك‌ خود شهرها برای‌ سكونت‌ به‌ لاویان‌ بدهند، و نواحی‌ شهرها را از اطراف‌ آنها به‌ لاویان‌ بدهید.
\s5
\v 3 و شهرها بجهت‌ سكونت‌ ایشان‌ باشد، و نواحی‌ آنها برای‌ بهایم‌ و اموال‌ و سایر حیوانات‌ ایشان‌ باشد.
\v 4 و نواحی‌ شهرها كه‌ به‌ لاویان‌ بدهید از دیوار شهر بیرون‌ از هر طرف‌ هزار ذراع‌ باشد.
\s5
\v 5 و از بیرون‌ شهر به‌ طرف‌ مشرق‌ دو هزار ذراع‌، و به‌ طرف‌ جنوب‌ دو هزار ذراع‌، و به‌ طرف‌ مغرب‌ دو هزار ذراع‌، و به‌ طرف‌ شمال‌ دو هزار ذراع‌ بپیمایید. و شهر در وسط‌ باشد و این‌ نواحی‌ شهرها برای‌ ایشان‌ خواهد بود.
\s5
\v 6 « و از شهرها كه‌ به‌ لاویان‌ بدهید شش‌ شهر ملجأ خواهد بود، و آنها را برای‌ قاتل‌ بدهید تا به‌ آنجا فرار كند و سوای‌ آنها چهل‌ و دو شهر بدهید.
\v 7 پس‌ جمیع‌ شهرها كه‌ به‌ لاویان‌ خواهید داد، چهل‌ و هشت‌ شهر با نواحی‌ آنها خواهد بود.
\s5
\v 8 و اما شهرهایی‌ كه‌ از ملك‌ بنی‌اسرائیل‌ می‌دهید از كثیر، كثیر و از قلیل‌، قلیل‌ بگیرید. هر كس‌ به‌ اندازۀ نصیب‌ خود كه‌ یافته‌ باشد از شهرهای‌ خود به‌ لاویان‌ بدهد.»
\s5
\v 9 و خداوند موسی‌ را خطاب‌ كرده‌، گفت‌:
\v 10 « بنی‌اسرائیل‌ را خطاب‌ كرده‌، به‌ ایشان‌ بگو: چون‌ شما از اردن‌ به‌ زمین‌ كنعان‌ عبور كنید،
\v 11 آنگاه‌ شهرها برای‌ خود تعیین‌ كنید تا شهرهای‌ ملجأ برای‌ شما باشد، تا هر قاتلی‌ كه‌ شخصی‌ را سهواً كشته‌ باشد، به‌ آنجا فرار كند.
\s5
\v 12 و این‌ شهرها برای‌ شما بجهت‌ ملجأ از ولّی مقتول‌ خواهد بود، تا قاتل‌ پیش‌ از آنكه‌ به‌ حضور جماعت‌ برای‌ داوری‌ بایستد، نمیرد.
\v 13 « و از شهرهایی‌ كه‌ می‌دهید، شش‌ شهر ملجأ برای‌ شما باشد.
\s5
\v 14 سه‌ شهر از آنطرف‌ اردن‌ بدهید، و سه‌ شهر در زمین‌ كنعان‌ بدهید تا شهرهای‌ ملجأ باشد.
\v 15 بجهت‌ بنی‌اسرائیل‌ و غریب‌ و كسی‌ كه‌ در میان‌ شما وطن‌ گزیند، این‌ شش‌ شهر برای‌ ملجأ باشد تا هر كه‌ شخصی‌ را سهواً كشته‌ باشد به‌ آنجا فرار كند.
\s5
\v 16 « و اگر او را به‌ آلت‌ آهنین‌ زد كه‌ مرد، او قاتل‌ است‌ و قاتل‌ البته‌ كشته‌ شود.
\v 17 و اگر او را با دست‌ خود به‌ سنگی‌ كه‌ از آن‌ كسی‌ كشته‌ شود، بزند تا بمیرد، او قاتل‌ است‌ و قاتل‌ البته‌ كشته‌ شود.
\v 18 و اگر او را به‌ چوب‌ دستی‌ كه‌ به‌ آن‌ كسی‌ كشته‌ شود، بزند تا بمیرد، او قاتل‌ است‌ و قاتل‌ البته‌ كشته‌ شود.
\s5
\v 19 ولّی خون‌، خود، قاتل‌ را بكشد. هرگاه‌ به‌ او برخورَد، او را بكشد.
\v 20 و اگر از روی‌ بغض‌ او را با تیغ‌ زد یا قصداً چیزی‌ بر او انداخت‌ كه‌ مرد،
\v 21 یا از روی‌ عداوت‌ او را با دست‌ خود زد كه‌ مرد، آن‌ زننده‌ چون‌ كه‌ قاتل‌ است‌ البته‌ كشته‌ شود؛ ولّی‌ خون‌ هرگاه‌ به‌ قاتل‌ برخورَد، او را بكشد.
\s5
\v 22 « لیكن‌ اگر او را بدون‌ عداوت‌ سهواً تیغ‌ زند یا چیزی‌ بدون‌ قصد بر او اندازد،
\v 23 و اگر سنگی‌ را كه‌ كسی‌ به‌ آن‌ كشته‌ شود نادیده‌ بر او بیندازد كه‌ بمیرد و با وی‌ دشمنی‌ نداشته‌، و بداندیش‌ او نبوده‌ باشد،
\s5
\v 24 پس‌ جماعت‌ در میان‌ قاتل‌ و ولّی خون‌ برحسب‌ این‌ احكام‌ داوری‌ نمایند.
\v 25 و جماعت‌، قاتل‌ را از دست‌ ولّی خون‌ رهایی‌ دهند، و جماعت‌، وی‌ را به‌ شهر ملجای‌ او كه‌ به‌ آن‌ فرار كرده‌ بود برگردانند، و او در آنجا تا موت‌ رئیس‌ كهنه‌ كه‌ به‌ روغن‌ مقدس‌ مسح‌ شده‌ است‌، ساكن‌ باشد.
\s5
\v 26 و اگر قاتل‌ وقتی‌ از حدود شهر ملجای‌ خود كه‌ به‌ آن‌ فرار كرده‌ بود بیرون‌ آید،
\v 27 و ولّی خون‌، او را بیرون‌ حدود شهر ملجایش‌ بیابد، پس‌ ولّی‌ خون‌ قاتل‌ را بكشد؛ قصاص‌ خون‌ برای‌ او نشود.
\v 28 زیـرا كه‌ می‌بایست‌ تا وفات‌ رئیس‌ كهنه‌ در شهر ملجـای‌ خـود مانـده‌ باشد، و بعـد از وفات‌ رئیس‌ كهنه‌، قاتل‌ به‌ زمین‌ ملك‌ خود برگردد.
\s5
\v 29 « و این‌ احكام‌ برای‌ شما در قرنهای‌ شما در جمیع‌ مسكنهای‌ شما فریضۀ عدالتی‌ خواهد بود.
\v 30 « هر كه‌ شخصی‌ را بكشد پس‌ قاتل‌ به‌ گواهی‌ شاهدان‌ كشته‌ شود، و یك‌ شاهد برای‌ كشته‌ شدن‌ كسی‌ شهادت‌ ندهد.
\s5
\v 31 و هیچ‌ فدیه‌ به‌ عوض‌ جان‌ قاتلی‌ كه‌ مستوجب‌ قتل‌ است‌، مگیرید بلكه‌ او البته‌ كشته‌ شود.
\v 32 و از كسی‌ كه‌ به‌ شهر ملجای‌ خود فرار كرده‌ باشد فدیه‌ مگیرید، كه‌ پیش‌ از وفات‌ كاهن‌ برگردد و به‌ زمین‌ خود ساكن‌ شود.
\s5
\v 33 و زمینی‌ را كه‌ در آن‌ ساكنید ملوث‌ مسازید، زیرا كه‌ خون‌، زمین‌ را ملوث‌ می‌كند، و زمین‌ را برای‌ خونی‌ كه‌ در آن‌ ریخته‌ شود، كفاره‌ نمی‌توان‌ كرد مگر به‌ خون‌ كسی‌ كه‌ آن‌ را ریخته‌ باشد.
\v 34 پس‌ زمینی‌ را كه‌ شمـا در آن‌ ساكنید و من‌ در میان‌ آن‌ ساكن‌ هستم‌ نجس‌ مسازید، زیرا من‌ كه‌ یهوه‌ هستم‌ در میان‌ بنی‌اسرائیل‌ ساكن‌ می‌باشم‌.»
\s5
\c 36
\p
\v 1 و رؤسای‌ خاندان‌ آبای‌ قبیلۀ بنی‌جلعاد بن‌ ماكیربن‌ منسی‌ كه‌ از قبایل‌ بنی‌یوسف‌ بودند نزدیك‌ آمده‌ به‌ حضور موسی‌ و به‌ حضور سروران‌ و رؤسای‌ خاندان‌ آبای‌ بنی‌اسرائیل‌ عرض‌ كرده‌،
\v 2 گفتند: « خداوند ،آقای‌ ما را امر فرمود كه‌ زمین‌ را به‌ قرعه‌ تقسیم‌ كرده‌، به‌ بنی‌اسرائیل‌ بدهد، و آقای‌ ما از جانب‌ خداوند مأمور شده‌ است‌ كه‌ نصیب‌ برادر ما صَلفُحاد را به‌ دخترانش‌ بدهد.
\s5
\v 3 پس‌ اگر ایشان‌ به‌ یكی‌ از پسران‌ سایر اسباط‌ بنی‌اسرائیل‌ منكوحه‌ شوند، ارث‌ ما از میراث‌ پدران‌ ما قطع‌ شده‌، به‌ میراث‌ سبطی‌ كه‌ ایشان‌ به‌ آن‌ داخل‌ شوند، اضافه‌ خواهد شد، و از بهرۀ میراث‌ ما قطع‌ خواهد شد.
\v 4 و چون‌ یوبیل‌ بنی‌اسرائیل‌ بشود ملك‌ ایشان‌ به‌ ملك‌ سبطی‌ كه‌ به‌ آن‌ داخل‌ شوند اضافه‌ خواهد شد، و ملك‌ ایشان‌ از ملك‌ پدران‌ ما قطع‌ خواهد شد.»
\s5
\v 5 پس‌ موسی‌ بنی‌اسرائیل‌ را برحسب‌ قول‌ خداوند امر فرموده‌، گفت‌: « سبط‌ بنی‌یوسف‌ راست‌ گفتند.
\v 6 این‌ است‌ آنچه‌ خداوند دربارۀ دختران‌ صَلُفْحاد امر فرموده‌، گفته‌ است‌: به‌ هر كه‌ در نظر ایشان‌ پسند آید، به‌ زنی‌ داده‌ شوند، لیكن‌ در قبیلۀ سبط‌ پدران‌ خود فقط‌ به‌ نكاح‌ داده‌ شوند.
\s5
\v 7 پس‌ میراث‌ بنی‌اسرائیل‌ از سبط‌ به‌ سبط‌ منتقل‌ نشود، بلكه‌ هر یكی‌ از بنی‌اسرائیل‌ به‌ میراث‌ سبط‌ پدران‌ خود ملصق‌ باشند.
\s5
\v 8 و هر دختری‌ كه‌ وارث‌ ملكی‌ از اسباط‌ بنی‌اسرائیل‌ بشود، به‌ كسی‌ از قبیلۀ سبط‌ پدر خود به‌ زنی‌ داده‌ شود، تا هر یكی‌ از بنی‌اسرائیل‌ وارث‌ ملك‌ آبای‌ خود گردند.
\v 9 و ملك‌ از یك‌ سبط‌ به‌ سبط‌ دیگر منتقل‌ نشود، بلكه‌ هركس‌ از اسباط‌ بنی‌اسرائیل‌ به‌ میراث‌ خود ملصق‌ باشند.»
\s5
\v 10 پس‌ چنانكه‌ خداوند موسی‌ را امر فرمود، دختران‌ صلفحاد چنان‌ كردند.
\v 11 و دختران‌ صلفحاد، محله‌ و ترصه‌ و حجله‌ و ملكه‌ و نوعه‌ به‌پسران‌ عموهای‌ خود به‌ زنی‌ داده‌ شدند.
\v 12 در قبایل‌ بنی‌منسی‌ابن‌ یوسف‌ منكوحـه‌ شدند و ملك‌ ایشان‌ در سبط‌ قبیلۀ پدر ایشان‌ باقی‌ ماند.
\s5
\v 13 این‌ است‌ اوامر و احكامی‌ كه‌ خداوند به‌ واسطۀ موسی‌ در عربات‌ موآب‌ نزد اردن‌ در مقابل‌ اریحا به‌ بنی‌اسرائیل‌ امر فرمود.