\v 9 اونو وقتی حرفا پادشاه فهمیِن رَهدِن، و هَمُوسو ستاره ای که مین مشرق دیِن بی جلوشون هِی ایرَهد تا بالاخره بالا سرهَمو جایی که بچه بی واستا. \v 10 اونو وا دیَنِ ستاره خیلی خوشحال وُویِن.